eitaa logo
شیخ طناز و استاد شکمپرور
307 دنبال‌کننده
119 عکس
43 ویدیو
1 فایل
حکیم طنّاز و استادشکم پرور دو شخصیت خیالی اند که بازبانی طنز،جدی، نکات،نصایح و حکمت هایی الهی و شیطانی را به مخاطب پیشنهاد می کنند. نویسنده قصد جسارت وتوهین به شخصی را نداشته و با استفاده ازابزارهنر، رسالت انسانی والهی خودرا انجام می دهد ادمین @tannazee
مشاهده در ایتا
دانلود
⛏کلنگ زنی⛏ ⚖ بعد از این که ژیگول به اتهام اخلال در نظم و امنیت، چند صباحی به زندان افتاد، حالا آزاد شده و خلق و خویش خیلی تغییر کرده است. بیرون، شیش جیب و داخل منزل شلوار شیرازی زندان بافت می پوشد. سیبیل ها را بلند نگه داشته و انگشترهای درشت در دستان می کند. اسمش را هم از ژیگول به اژدر تغییر داده. اینها همه اثر حدود کمتر از یکماه زندگی در دانشگاه انسان ساز زندان است. 🌤ظهر یک روز زمستانی پس از تیلیت آبگوشت، اژدر و استاد روی مبل ها لمیده و هر کدام سراغ خاراندن بخشی از بدن مبارک و تفکر عمیق رفتند‌. اژدر که امروز، حفره ناف را برای تحقیق و تفحص برگزیده بود، یکهو فریاد برآورد: یافتم یافتم. استاد، لوله خودکار را تا نیمه داخل گوش راست کرده بود و می چرخاند، با فریاد اژدر از جا پرید و لوله تا فیها خالدون گوشش فرو رفت و چند روزی از یک گوش، کر گردید. استاد: زهر مار. چته؟ اژدر: کلنگ می خواهم کلنگ؟ استاد: قبر من رو بکنی یا خودت؟ اژدر: برای انتخابات باید کلنگ بزنیم. استاد: تست ورزش هست؟ کنده کاری بکنیم؟ جزء شرایط است؟ اژدر: استاد گیج میزنیها، باید چند پروژه را کلنگ بزنیم تا مردم جذب شوند. استاد: مثلا چه پروژه ای؟ اژدر : بفرما لیستش: 🔸بیمارستان ۱۰۰۰ تخته خوابه تورغوز آباد 🔸فرودگاه بین المملی شکمرود 🔸مجموعه ورزشی تنپرور علیا 🔸سینمای ۵بعدی تنپرور سفلا استاد: آخر احمق جان تورغوز آباد ۲۰۰ نفر جمعیت داره، بیمارستان ۱۰۰۰ تختخوابی واسه چی؟ اژدر: استاد گلم کلنگ زنی مثل مهریه میمونه کی ساخته کی تحویل گرفته؟ فقط چند صباحی دل مردم خوش میشه و رأی انتخابات رو می گیریم. استاد: اگه اینجوریه پس چقد کم نوشتی؟ اینها رو هم اضافه کن: 🔸دانشگاه بین المللی تنپرستان 🔸هتل ۵ستاره شکمپروران 🔸رستوران ایتالیایی تورغوزآباد علیا 🔸خط مترو شکمرود به راحت آباد و این گونه بود که استاد و جمع مریدان کلنگ بدست، در شهر و روستا دوره افتادند و هر جا زمان و مکان را مناسب می دیدند، کلنگ مبارک بر فرق زمین کوفته و دل جماعتی را شاد و امیدودار می نمودند. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 حکایتی حکمتانه 📚 ✍گویند مدتی جناب ژیگول به اتهامات مختلف دستگیر و محبوس گردید. در غیاب وی، استاد شکمپرور مریدک جوانی را به خدمت خواست. مریدک هرچند مانند ژیگول تیز و فرز نبود؛ لکن از هیچی بهتر بود. آورده اند از طرف مرکز نیکوکاری محل برای جناب شکمپرور بسته معیشتی آورده، و جناب محترمشان گوشت و نخودها را در دیگ ریخته آبگوشت مفصلی فراهم و جمله مریدان را به سوی خویش دعوت بنمودند. جمله مریدان هر لحظه منتظر کرامت و شگفتی از حضرت استاد بودند و هر کس به نحوی می کوشید مانند استاد لقمه گرفته و تناول نماید. لکن این کار دهان گشاد می خواهد و انگشتان درشت. استاد که عادت نداشت بین لقمه ها فاصله بیاندازد و معتقد بود بینشان هوا می رود و سبب سوء هاضمه خواهد شد، یکی را پس از دیگری فرو می برد. که ناگهان به سرفه و خس خس افتاده فریاد برآورد: "فاضلاب,فاضلاب,فاضلاب" جمله مریدان نگاهشان به سمت مستراح و حمام رفت. مرید احساس تکلیف کن، به سرعت سمت مستراح رفته آفتابه آورد. مرید خودشیرین کن، درب حمام را گشوده درپوش فاضلاب را برداشت و سمت استاد گرفت. و مرید متفکر، سریعا با اداره آب و فاضلاب تماس گرفته و آنها را از بلایای پیش بینی شده توسط استاد مطلع کرد. در این وسط، مریدک خدمتکار سلانه سلانه با لیوان آبی سراغ شیخ رفته او را از گرفتگی گلو نجات بخشیده. لکن استاد، بدون توجه به تکاپوی مریدان و به جای تشکر از او، وی را با لحنی تحقیر آمیز خطاب و از جمع بیرون نمود‌: کدام گوری بودی فاضل؟ داشتیم خفه می شدیم؟ چقدر شل هستی؟ از این درگه بیرون شو که تو رابرایی خدمت ما نساخته اند. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
🔸برنامه گرامیداشت🔸 ✍آورده اند در چنین روزی حضرت استاد حوالی ساعت ۱۰ صبح از خواب پریده و در رختخواب مبارک، ساعتی مشغول خارش و بارش فکری گردیدند... استاد شکمپرور: ملیکا ملیکا ملیکا ملیکا: هان استاد: چند گونی برنج داریم؟ ملیکا: ۴ تا . واسه چی؟ استاد: می خواهیم هفته بسیج را گرامی بداریم. ملیکا: بیخود بیخود. همین چارتا کیسه برنج برامون مونده. اونهم میخای به فنا بدی؟ استاد: برنجش رو نمیخام فقط گونی هارو بده. ملیکا( پشت تلفن): الو ژیگول پاشو بیا ببین این دوباره میخاد گند بزنه. ژیگول: سلام بر تو ای بانوی پاک دامن. در راهم. الان میرسم. ژیگول( داخل حیاط) : استاد اعظم شنیده ام با نبوغتان، تپه جدیدی را می خواهید در نوردید!! حقیر را هم متنعم فرمایید. استاد: می خواهیم هفته بسیج را گرامی بداریم. ژیگول: وا استاد، شما که اهل این حرکتها نبودید. به وجهه علمی و دینیتان آسیب می زند. استاد : حرف مفت نزن تکلیف است تکلیف. ژیگول: خب چه کنیم؟ استاد: برو از انباری گونی های برنج را بیاور، داخلش خاک بریز و جلوی دفتر سنگر درست کن. ژیگول: ینی با این کار، هفته بسیج را گرامی داشته اید؟ استاد: آری. از نان خشکی هم یه لنگه پوتین و چکمه بگیر کنار سنگر بگزار ژیگول: میخاهید آهنگ هم بپخشانیم؟ استاد: از کویتی پور بپخشان. ژیگول: اگر صلاح میدانید جهت ارعاب دشمنان هم، چند باتوم روی کیسه ها بگنجانیم؟ استاد: بگنجان بگنجان. راستی جمله مریدان را هم بگویید شلوار پلنگی به پا کرده با موتور بیایند بعد از ظهر در خیابانها رژه موتوری می رویم. ژیگول: عجب نبوغی دارید. آیا کار دیگری مانده است که برای گرامیداشت این روز بزرگ انجام دهیم؟ استاد: بگو همگی کفه ترازو تهیه کرده به گردنشان آویران نمایند. ژیگول: یاللعجب. کفه ترازو برای چه؟ استاد: مثلا نماد جان بر کف بودن است. ( شاهدان عینی گفته اند در این لحظه، ژیگول یک سکته ناقص زده است.) استاد: بگو با فتوشافت عکس من را با لباس بسیج و چفیه در کنار فرماندهان درست کنند و در دفتر کار بزنید. ژیگول: تأثیر این عکس در گرامیداشت هفته بسیج چیست؟ استاد: هفته بسیج را نمی دانم اما برای انتخابات اثر دارد. اینگونه بود که هفته بسیج توسط حضرت استاد شکمپرور به نحو شایسته و بایسته ای گرامی داشته شد که پیش از این، کسی نتوانسته بود بار این امانت را بر دوش برکشد. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
⚖ سوء پیشینه ⚖ ✍ استاد شکمپرور: الو سلام ژیگول بابا کجایی؟ ژیگول: سلام استاد آمده ام برای گواهی سوء پیشینه استاد: برای چه؟ ژیگول: واسه پناهندگی لازم است اما متاسفانه محکومیت سیاسی ندارید. استاد: خدا را شکر ژیگول: خدارا شکر؟؟؟ برای پناهندگی و اقامت کشور بوق باید در این رژیم محکوم سیاسی باشید. استاد: خب الان چیکار بکنم؟ ژیگول: سریعا جمله مریدان را دعوت می کنیم تا طرح و ایده داده و در کمترین زمان ممکن یک محکومیت سیاسی برایتان دست و پا کنیم... (جلسه ایده پردازی): استاد: مریدان عزیز لطفا ایده هایتان را بفرمایید: مرید۱: استاد اعظم، به گرانی ها اعتراض کنید مرید۲: اصل انقلاب را زیر سوال ببرید، خیلی کلاس دارد. مرید۳: مطمئن ترین راه محکومیت، دست گذاشتن روی مقام معظم هست. نقدش کنید مرید۴: می خواهید جماعتی سوپر انقلابی را تهییج کنیم به بیت تان حمله بنمایند؟ مرید۵: سعی کنید دعوا به شعبه بوق برود، قاضی اش آشناست، سفارش میکنم حکم خوبی ببرد. استاد شکمپرور: عجب شیطون هایی هستید شما. ینی اصغرنجات هم دنبال پناهندگی هست این کارها رو میکنه؟ ژیگول: نه بابا اون مال این حرفها نیس. فازش فرق داره استاد: ژیگول به پا یه وقت حبس سنگین نزنه. ژیگول: خاطرت تخت. فقط در حد رسانه ای شدن هست. ( پس از بیان افاضات مذکور، استاد شکمپرور به اتهامات عدیده، راهی دادگاه شد. لکن با نظر روانشناس، اختلالات روانی عدیده ای در ایشان رؤیت شد و به جای زندان، راهی کلینیک روان درمانی شدند) https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
🥠 یک تکه نان خالی 🥠 ✍️گویند روزی استاد شکمپرور با جمله مریدان به پیک نیک رفته مشغول جوج زدن بودند که ملیکاخانم (گل نساء) تماس میگیرد: ملیکا: کجایی؟ استاد شکمپرور: سلام بانو در خدمتم ملیکا: میگم کجایی شیخ (از جا برخواسته و چند قدمی به جهت منزل برداشتند و آنگاه فرموده): در راه منزل هستم. ملیکا: ارواح عمه ات. پلیس راهور پیامک تخلف رانندگی در جاده چالوس ارسال کرده. شیخ: عزیزم خدا می داند تکلیف است، گرفتاریست، کار است. به خدا اگر وظیفه هدایت خلق بر گردنمان نبود، این سفرها و مسافت ها را نمی رفتیم. ملیکا: عجب، حالا هدایت خلق فقط در جاده چالوس است؟ پدر صلواتی. دفعه قبلی هم رفته بودی آلمان برای هدایت خلق. من نمی دانم این مسجد محل چه مشکلی دارد که اینجا آرام و قرار نمیگیری تا این همه مرد و زن، پیر و جوان را هدایت بکنی؟ آنوقت آلمان و چالوس تکلیف می شود؟ استاد: می آیم بیت، صحبت می کنیم. ملیکا: بیت و مصرع چیه ؟ مثل آدم حرف بزن. انقدر اَدا اطوار در نیار. ناهار میای یا نه؟ استاد(گویند استاد در حالیکه یک تکه نان زیر کباب را در دست گرفته بود خطاب به ملیکا خانم قسم یاد کرد): خدا شاهد است یک تکه نان خالی دارم می خورم. بدون تو همین یک لقمه هم از گلویم پائین نمی رود. (شاهدان عینی گویند ملیکا خانم در عین ناباوری و ایمان به چاخان بودن ادعاهای استاد شکم پرور، باز هم اشک در چشمانش حلقه زده با جملات محبت آمیزی از استاد خداحافظی بنمودند. سپس استاد معظم به جمع مریدان باز گشته و سیخ جوج در دست یکی یکی بال و کتف ها را به دهان مبارک متبرک بنمودند و نثار پدر و مادر ملیکا خانم عبارات نامفهومی را نثار کردند.) https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📒 دو بیتی های شکم پرورانه 📒 گویند روزی حضرت استاد شکم پرور از فرط شکمبارگی و جوج خواری، گوشه ای افتاده و آه و ناله سر می داد. جوان مریدی از این حال استاد رنجیده و پرسیده: چرا چنین بلایی سر خود می آورید؟ بس است شکم بارگی. کاه از خودتان نیست کاه دان که از خودتان است.... استاد که عادت داشته، همیشه برای کارهایش توجیه تراشیده و ماله بکشاند. لحظه ای درنگ بنمود، سر در گریبان فرو برده و از بخار معده اش مدد خواسته تا به کمک مغز مبارکش برسد. و آنگه که رسید، دو بیتی زیر را بسرود: ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت جوج مدام ما هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به جوج ثبت از بر جریده عالم دجاج ما https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📣 آلارم هشدار 📣 ✍ آمده است روزی جمله مریدان(۷نفر) سوار بر سمند شیخ طنّاز گشته و راهی باشگاه بادی بیلدینگ گردیدند. با اینکه حضرت استاد کمربند ایمنی را بسته بود، در طول مسیر آلارم هشدار همچنان می نواخت.... مریدان که افزون بر تنگی جا، از صدای آلارم نیز به تنگ آمده بودند، زبان به شکوه گشوده، شاید انبساطی حاصل گردد. مرید۱: استاد عزیز آلارمتان روی اعصابه. مرید ۲: باطریساز آشنا دارم میخاهید نشانش بدم؟ مرید۳: از خودروهای داخلی جای تعجب نیس قاط بزند. استاد اعظم که تا حال سکوت اختیار بنمودند دسته راهنما را به راست متبرک نموده در مکان مناسب پارک و زبان به بیان گشودند: از قصد این صدا را وصل کرده ام که همیشه بزند. خوب گوش کنید؛ آیا جایی آن را نشنیده اید؟ این صدا برای من بسیار آشناست. این صدا هزاران حرف دارد... این صدا مرا یاد آخرین نفس های پدرم روی تخت آی سیو می اندازد. این صدا مرا یاد دوران نقاهتم در سی سی یو می اندازد زمانی که هیچ امیدی نداشتم و روح از جسمم در حال مفارقت بود. این صدا برای من یادآور خیلی مسائل است. یاد مرگ را هر روز در من زنده می کند و خودش سیر و سلوک است. جمله مریدان بعد از این بیانات گوش های خود را تیز نموده و با تمرکز زیاد دل به صدای بوق سپرده و سلوک بنمودند. و پس از برنامه بادی بیلدینگ، سراغ ماشین های خود رفته و همانند استاد، آلارم هشدارش را یک سره نمودند و کار به جایی رسید که هشدار یک سره، جزء آپشن های خودروها قرار گرفت.... https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
🦷 ایمپلنت معظم له 🦷 ✍آورده اند روزی استاد شکمپرور (عظم الله حجمه الشریف) جهت کاشت ایمپلنت به طبیب حاذقی مراجعت بنمود. اصرار بر آن داشت که بهترین جنس را به کار برند تا معظم له بتواند از آجیل و تخمه ژاپنی گرفته تا نان سنگک را خوب بجود. و از لحاظ عمر هم حداقل ۲۰ تا ۳۰ سال کار کند. پزشک ابزار به دست، مشغول کاشت دندان و مریدان جملگی، تسبیح به دست در حال دعا به جان استاد و و استاد دسته صندلی به دست گرفته مینالید که به ناگاه او را خنده ای ملیح بر گرفت... مریدان در عجب که الان وقت درد است؛ خنده را علت چیست؟ استاد شکمپرور با همان حال لبان مبارک گشوده و چند کلمه بیان نمودند که از سنگینی و عمق مطلب، اگر بنای تفسیر باشد، سلسله جلسات و مجلدهای زیادی را نیاز است و اگر بنای گریبان چاکاندن باشد، مریدی را توان ادای حقش نباشد... استاد شکمپرور: به یاد آوردم اوایل جوانی از شدت درد دندان، به دکتر مراجعه کردم، دندانم را کشید و توصیه بر ایمپلنت بنمود، آنوقت در دل خود خندیدم و گفتم: «ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجا؟ انشالله خیلی زود شهید خواهم شد و عمر کوتاهم را نیازی به این کارها نیست. حال نیز به حال باحال آن روز و بدحال این روز خود خندیدم که زمانی آرزوی شهادت مرا از ایمپلنت منصرف بنمود و امروز شهوت لمباندن علی الدوام، بهترین ایمپلنت را خواهان است.» @tannaze
📜 حکایتک 📜 ✍ آورده اند اشتاد شکم پرور را عادت بود؛ هر هفته سر قبر پدر رفته و فاتحه ای نثار نماید. یکبار وسط فاتحه، خنده اش گرفت، مرید کاتب که مسول ثبت و ضبط احوالات و کرامات معظم له بود؛ پرسید : یا استاد علت خنده چیست؟ استاد: خدا بیامرز پدرم، همیشه روز مادر بهم پیام میداد و تبریک می گفت. هر وقت ازش می پرسیدم الان روز مادر هست روز فرزند که نیست، می فرمود: تو مادر همه بدبختی های من هستی. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📜 حکایتک 📜 آورده اند شیخ شکمپرور پس از تقسیم ارث پدرش، با عجله میاد خونه میگه خانوم پولدار شدم وسایلتو جمع کن چمدونتو ببند!!! زنش با هیجان میگه:دبى یا پاریس؟؟؟ میگه: نمیدونم مهریه تو بگیر هرجا میرى برو فقط دیگه نبینمت!😐😂😂 https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 استفتاء 📚 ✍سلام علیکم ما جمعی از جوانان انقلابی خواهان نحوه برخورد با آقای اکبر نژاد هستیم. لطفا اساتید راهنمایی بفرمایند: ✅ پاسخ استاد شکمپرور: چه نشسته اید؟ گریبان بچاکانید، خوار، مادرش را به هم پیوند بزنید، مگر شما باتوم و گونی ندارید؟ اجازه ندهید این جوجه ها به انقلاب، نظام و رهبری توهین کنند. دهانشان را گل بگیرید. به پی وی اش رفته تهدید کنید‌. فاش دهید. انگشت لایک بفرستید. ✅پاسخ شیخ طنّاز: سلام علیکم آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ ۱.بایستی مستند و مستدل پاسخ داده، نقد فرمایید. ۲.از تحقیر، تمسخر، تهدید و ... جدا بپرهیزید. 3.منطق را خوب بخوانید، بیشتر این مباحث در بحث مغالطات حل می شود. ۴. این افراد، با این بحث های بیخود، جلب توجه راه می اندازند و دنبال همین کنش و واکنش ها هستند. هر از گاهی حرف و نظری می زنند. اینها نه درد می فهمند و نه درمان لکن خود را در مقام طبیب حاذق و دلسوز جا می زنند. ۵. این عبرت و الگوها را جدی بگیرید. یکی می شود شیخ زکزاکی که پای مکتب امام و آقا تربیت می شود و میلیونها نفر را شیعه انقلابی می کند، یکی هم می شود اکبرنژاد که هنوز گیر نام امام است. ۶.اینها در راه خود که به زعم برخی باطل هست، استوار و مصمم در حرکتند. لکن شما چه کرده اید؟ چند مقاله؟ چند کتاب؟ چند موسسه؟ چند پژوهش؟ باید به علم و تقوا مسلح شوید، تا با یک جمله طومارشان را به هم بپیچید نه اینکه به جنب و جوش بیفتید و کاسه چه کنم چه کنم به دست بگیرید. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 حکایتک 📚 مریدی تازه تأهل یافته به شیخ‌ شکمپرور گفت: یا شیخ سوالی دارم جواب بده و مرا از این بلا تکلیفی برهان؟ ... من شب خواب بودم ، ناگهان از خواب پریدم و متوجه همسرم شدم ، دیدم از زیر لحاف صورتش بسی نورانی گشته، خوشحال شدم و دوباره به خواب رفتم ، یا شیخ تعبیر خواب چیست؟😌 شیخ گفت: ای دیوانه، سریع برو رمز موبایلت را عوض کن داره تو گوشیتو میگرده. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚حکایتک 📚 ✍گویند یکی از مریدان شیخ شکمپرور را پیکان مدل ۵۶ بوده است ...پوکیده و داغان. یک درش را میبستی، سه در دیگرش واز میگشتی.. مرید با خط نستعلیق بر شیشه عقب بنوشته: هر چه دارم از دعای خیر مادرم دارم. شیخ را نگاهی بر نوشته، نگاهی بر پیکان و نگاهی بر مرید افکند و فرمود: تو عاق والدین شده ای، حواست نیست. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 حکایتک 📚 مریدی تازه مرید گشته از شیخ شکمپرور پرسید: یا شیخ چگونه عیب های خودم را بشناسم؟ شیخ را تأملی بنمود و فرمود: کافیست یک عیب زنت را به او بگویی و خواهی دید که تمام عیبهای خودت پدر و مادر و بستگان و همسایگان و دوستان و حتی آشنایان در کشورهای خارجی را به تو خواهد گفت! https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📜 حکایتک 📜 🧲آهنربایی شدن🧲 ✍آورده اند روزی مریدی که بر دماغش قاشقی فرو داشت گریان بر استاد شکمپرور بگذشت. استاد بانگ بزد تو را چه افتاده؟ گفت واکسن کرونا تزریقم شده و آهن آلات اینچنین نزدیک به مکان تزریق متصل باشند. استاد فرمود گریه مکن که طالعت خوب آمد و چون به جای دیگرت تزریق نبردند خوش سعادت باشی. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 حکایتک 📚 ✍گویند روزی شیخ شکمپرور خدمتكاری هندي به کار گمارد تا بدین نحو گل نساء خانم( همسرش) را تأدیب نماید. شیخ رو به زنش گفت: عجب است! آیا دقت كرده ای هر کجا ميروم، خدمتكار گوش به فرمان در پی من مي آید. گل نساء را که جواب بیشمار در آستین داشت، پاسخ داد: عجیب نیست، چون هندي ها گاو پرستند دیگر... https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 حکایتک 📚 ✍آورده اند روزی شیخ شکمپرور و جمعی از مریدان، صبح علی الطلوع به بانک مراجعت، پاهای خود باز بنموده و توجه رئیس شعبه را به پاهای خود جلب بنمودند. و هر یک از مریدان در گشادن پاهای خود و بازتر بنشستن از دیگری پیشی می گرفت. رئیس را پرسش آمد : این چه کار قبیحیست که این جماعت می فرمایند؟ شیخ در مقام پاسخ برآمد که : در اخبار شبانگاهی، به دو گوش خود بشنیده است که دولت به بازنشستگان وام کلان خواهد داد. آنانکه در صحنه حاضر بودند گواهی دادند که بعد از این فرمایش، رئیس و جمله کارکنان شعبه، هروله کنان راهی کوه و دشت و دمن گردیدند. ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 دیوان اشعار استاد شکمپرور📚 🍉شب یلدا 🍉 نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد یلدا آمد و اجناس گران خواهد شد همسرت چند ورق لیست به تو خواهد داد کل اعضای وجودت نگران خواهد شد میزنی ساز مخالف دوسه روزی اما عاقبت هر چه که او گفت همان خواهد شد پول را با علف خرس یکی می دانند فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد کل پولت و حقوقت به شبی خواهد رفت بر سر جیب بغل فاتحه خوان خواهد شد. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 استفتا 📚 ✍ سلام خدمت شیخ طنّاز عزیز. متاسفانه خیلی از وقت ما در خانه صرف دیدن تلویزیون میشود برای ترک این کار چه کنیم؟ ✅پاسخ شیخ طنّاز: سلام و درود بر شما. تا حالا چند ساعت به کارهای یک انسان سفیه، دیوانه، شیرین عقل نگاه کرده اید؟ چقدر برایش وقت گذاشته اید؟ مثلا یک آدم سفیه که گوشه خیابان دارد با خودش بلند بلند حرف می زند آیا وقتتان را برای شنیدن چرندیاتش می گذارید؟ خیر چون شأن و شخصیتتان بالاتر از این حرف هاست. در رابطه با برنامه های تلویزیون هم همین است. اگر سطح فهم، درک، سواد، فکر و ... در خود و خانواده تان بالا ببرید، خیلی از این برنامه ها برایتان مسخره می شود. حیف وقت و فکر انسان نیست که با برنامه های بی فایده ای مثل خندوانه، دورهمی و سریال و فیلم ها هدر برود؟ سازنده و عوامل اجرایی این برنامه ها کیستند؟ سطح فکرشان؟ اهدافشان؟ مهمانان و بازیگرانشان؟ پیامهایشان و ... . اگر سطح فکرت بالا برود اینها برایت، حکم همان سفیه گوشه خیابان را پیدا می کنند. برای حل مشکلاتتان کارهای دیگری هم لازم است انجام دهید لکن فعلا روی بالا بردن سطح فکر، سواد، درک و .... خود کار کنید. تفکر و دقت روی محتوای این برنامه های تلویزیونی، پر کردن وقت با کتاب، ورزش، سخنرانی و ویدئوهای آموزنده،طبیعت گردی، تفکر و ... از جمله راه های افزایش سطح درک و فکر می باشد. @tannaze
☘برگی از خاطرات☘ 🏨عیادت دوست چینی ✍در خاطرات شیخ شکمپرور آمده است: او را یک دوست چینی بوده که شیخ برای عیادتش به بیمارستان رفت و کنار تختش حاضر گشت... دوست چینی که شیخ را محرم دانست به او این چنین وصیت بنمود: "چینگ چونگ چن چووون" و بعدش جان به جان آفرین تسلیم بنمود ! شیخ را بار مسؤلیت گران آمد وبرای ترجمه وصیت راهی دیار چین گردید. در آنجا از معنی اش پرسید این چنین بشنید: گوسفند! پاتو از رو شیلنگ اکسیژن بردار https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 حکایتک 📚 🚘نقش اتومبیل در سیر و سلوک🛻 ✍استاد طنّاز مشغول درس گفتن و لکن جمله شاگردان سرشان در گوشی و لپتاپ بود. استاد علت را جویا شد. مرید خبرچین اینچنین گفت: یا استاد امروز آخرین موعد ثبتنام سامانه یکپارچه خودروست. استاد که به اهمیت نوع خودرو بر سلوک و شخصیت شاگردان آگاه بود، درس و بحث را تعطیل و مریدان را در انتخاب بهترین گزینه ارشاد بنمود: به زودی... @tannaze
🔸نصایح استاد شکمپرور به فرزندش🔸 ✍️فرزندم همیشه قاشق و ظرف خالی همراهت باشد چه بسا نذری هایی که می دهند و قاشق نداری و چه بسا نذری هایی که اگر ظرف داشته باشی بیشتر می توانی بگیری ✍️فرزندم هیچگاه با دهنده نذری سلام علیک نکن، چشم در چشم نشو و اگر می توانی هیچ نگو و رویت را برگردان. چه بسا بتوانی دوباره در صف بروی و غذا بگیری ولی اگر تو را بشناسد، این کار سخت خواهد شد. ✍️فرزندم، در مناسبت ها چشم و گوشَت را بیشتر باز کن. چه بسا نذری هایی بیخ گوشَت می دهند و تو غافل باشی. ✍️فرزندم، بایستی حداقل بهره تو از ایستگاه چای صلواتی، جمع آوری قند منزلت باشد و اگر کوشا باشی، چای را هم خواهی گرفت. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
🔸 نصایح استاد شکمپرور به فرزندش🔸 ✍فرزندم اگر برای خواستگاری شیرینی می بری، قبل ورود یکی دوتایش را بخور... اگر قسمت بود و آنجا ازدواج کردی خاطره می شود و اگر جواب نه شنیدی، دلت نخواهد سوخت... https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 حکایتک 📚 🚘نقش اتومبیل در سیر و سلوک🛻 ✍استاد طنّاز مشغول درس گفتن و لکن جمله شاگردان سرشان در گوشی و لپتاپ بود. استاد علت را جویا شد. مرید خبرچین اینچنین گفت: یا استاد امروز آخرین موعد ثبتنام سامانه یکپارچه خودروست. استاد که به اهمیت نوع خودرو بر سلوک و شخصیت شاگردان آگاه بود، درس و بحث را تعطیل و مریدان را در انتخاب بهترین گزینه ارشاد بنمود: 🔸قسمت اول: مرید۱: استاد بین سایپا و ایرانخودرو از کدام و چه چیز بثبتنامیم؟ استاد: دل خوشی از هیچکدامشان نداریم لکن اولویت با ایران خودرو است. مرید۲: چه فرقیست؟ استاد: در بخل و دغل بازی سایپا همین بس که زه بغل و برف پاککن را جزء آپشن می آورد. و در بزرگی و سخاوت ایران‌خودرو همین بس که پیکان را اتاق پژو انداخته به اسم روآ می فروشد و برای 206 اش صندوق می گمارد... مرید۲: استاد ما چه بثبتنامیم؟ استاد: تو غلبه سودا داری باید ماشین دموی سوار شوی،لذا بین سمند و پارس انتخاب کن. مرید۳: استاد، ما هم لازم است ثبتنام کنیم؟ استاد: بر همگان واجب و بر شما از اوجب واجبات است. بلغمتان بالاست، ماشین صفراوی مانند ۲۰۶ برایتان مناسب است. مرید۴: استاد نظرتان راجع به پراید چیست؟ استاد: حرام مؤکد است. ذلت آور است. سودازاست مرید۵: تیبا چطور ؟ استاد: سگ زرد برادر شغال است. ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
📚 حکایتک 📚 ✍آورده اند گل نساء خانم (همسر استاد شکمپرور) از همسایه اش پرسید: خواهری! دلیل نرم بودن دستهایت چیست!؟ زن همسایه پاسخ داد: برای شستن ظرفها از ربیع استفاده میکنم😍 گل نساء خانم پرسید: عجب مایع خوبیست. این مایع ظرفشویی ربیع را کجا می فروشند؟🤔 زن همسایه جواب داد: ربیع شوهرمه زین زمان بود که گل نساء خانم، استاد شکمپرور را نیز به کار گمارد... https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e