eitaa logo
طنزک
395 دنبال‌کننده
346 عکس
116 ویدیو
3 فایل
محتوای کانال تولیدی است. از این که عضو می‌شوید، عضو می‌مانید و عضو می‌کنید ممنونیم. برای نقد و نظر، تبادل، پیشنهاد و انتقاد: @alibahari1373 نخستین پست کانال: https://eitaa.com/tanzac/1267
مشاهده در ایتا
دانلود
آب روی آتیش گزارشگر: با سلام. امروز هم در سطح شهر اومدیم تا با شما صحبت کنیم. در خدمت یکی از شهروندان خوب هستیم. آقا سلام علیکم. نماز روزه‌هاتون قبول باشه. شهروند: با سلام خدمت ملت غیور ایران زمین و درود و سپاس بر تمامی بزرگان و تشکر از مسئولان و ... گزارشگر: حالا بگذریم. شهروند: نه؛ واسه چی بگذریم. از بچگیم آرزوم بوده که جلوی دوربین از این حرفها بزنم. گزارشگر (به فیلم‌بردار اشاره می‌کند که قطع کند): عزیزم لازم نیست ادای کسی را دربیاری و حرف گنده‌ای بزنی. خودت باش. راحت. شهروند: چقدر؟ گزارشگر: چقدر چی؟ شهروند: چقدر راحت باشم؟ گزارشگر: اصلا ولش کن. همینطوری بهتره. خب اگه اجازه بدی بریم سراغ مصاحبه. (و دوباره فیلم‌برداری آغاز می‌شود.) آقا نماز روزه هاتون قبول باشه. شهروند: قبول حق. گزارشگر: خب بریم سراغ موضوع برنامه. تو ماه رمضون انسانها زبون روزه اخلاقشون هم بهتر میشه. ولی بعضا دیده میشه که به خاطر گرما و تشنگی و گرسنگی و فشار کار و خستگی و مشکلات، کنترلشون رو از دست میدن و عصبانی میشن. شهروند: بله. ممکنه. گزارشگر: ممنون بابت تأییدتون. حالا شما وقتی با یک آدم عصبانی روبرو میشید یا خودتون عصبانی بشید چه کار می‌کنید؟ شهروند: چارلز دیکنز میگه: مواظب سه چیز باش که چگونه می‌گذرد: اول دوران جوانی که زود می‌گذرد، دوم عمر انسان که ناغافل می‌گذرد، سوم یک آدم عصبانی که پشت سر شما توی صف نونوایی ایستاده و دعواش میشه، این دیگه تا یک مشت به شما نخوره به این سادگی‌ها نمی‌گذرد. از ما می‌شنوید بی خیال نون بشید و زود محل رو ترک کنید. گزارشگر کمی به شهروند خیره می‌شود و کمی به دوربین. مانده وسط مصاحبه چه کار کند. تصمیم به ماستمالی می‌گیرد و می‌گوید: البته ترک کردن محلی که آدم توش عصبانی شده یکی از راه‌های کنترل خشمه. روانشناس‌ها هم گفتن که اگر کسی عصبانیه، مکانش رو تغییر بده. شهروند: بله. منم کتاب‌های این روانشناسان رو خوندم. گزارشگر: واقعا؟ شهروند: بله. این روانشناسان طرفدار مکتب فلنگیسم هستم. گزارشگر: بله؟ شهروند: چون با اولین دعوایی که می‌بینند زود فلنگ رو می‌بندن. گزارشگر: نه. منظورم اینه که برای فروکش کردن خشم آدم جابجا بشه یا حتی حالتشو تغییر بده. مثلا اگه ایستاده است بشینه یا اگه نشسته بایسته. شهروند: بله. بله. کاملا درسته. من خودم هر کی عصبانی میشه پونصدبار بهش بشین پاشو میدم دیگه عصبانی نمیشه. یعنی جرئتشو نداره. گزارشگر: اصلا اینها رو ول کنید. یک لیوان آب دوای کاهش خشمه. شهروند: گل گفتی. من خودم هر کی عصبانی میشه با یک لیوان ساکتش می‌کنم. گزارشگر: احسنت. فقط با یک لیوان؟ شهروند: دقیقا. دیگه به لیوان دوم نرسیده. همون اولی رو که زدم توی سرش افتاده و آروم شده. گزارشگر از کوره در می‌رود و داد می‌زند: چرا دری وری میگی بابا؟ شهروند: مثل اینکه کنترل خشمتو از دست دادیا. وایستا یک لیوان آب بیارم آرومت کنم. گزارشگر و فیلمبردار پا به فرار می‌گذارند و شهروند وظیفه‌شناس هم لیوان به دست به دنبالشان! @tanzac
قضاوت زود یک هفته دوری از خونه حسابی خستم کرده بودم. غذای بی‌کیفیت، آب و هوای بد، جا خواب نامناسب و از همه مهم‌تر توالت کثیف دیگه توان واسم نذاشته بود. این شد که وقتی تاکسی دم در مجتمع آپارتمانی‌مون نگه داشت و تمثال مبارک بلوک‌مون رو دیدم از ته دل آهی عمیق کشیدم. البته چون سحری پیاز خورده بودم راننده شاکی شد و گفت: «داداش هواکش نداری در رو وا نکن» بد کنایه‌ای بهم زد ولی از بس شوق دیدن خونه و چشم و چراغ خونه رو داشتم به روی خودم نیاوردم و پیاده شدم. در صندوق عقب رو زدم و چمدون سرمه‌ای‌ام رو برداشتم و به سمت آسانسور راه افتادم. تو آسانسور یکی از همسایه‌ها داشت آدامس می‌خورد. با خودم گفتم: «چه روزه‌خور پررویی! خوب برو خونتون بخور گنده‌بک!» اون بدبخت هم انگار زمزمه من رو شنیده باشه گفت: «آقا فکر بد نکنی. نارسایی کلیه دارم.» و همون لحظه تی‌شرتش رو زد بالا و جای کلیه‌اش رو نشونم داد. تتو کرده بود: سحری، عجیجم! ربطش رو نفهمیدم ولی خوب باید به حرف مومن اعتماد کرد حتی اگه متظاهر به فسق باشه! بالاخره آسانسور تو طبقه دوم وایساد و من هم ازش با یه چمدون سنگین خارج شدم. جلوی واحد چهار وایساده بودم و می‌خواستم کلید بندازم که همسایه بغلی‌مون آقای اسدی از در منزل اومد بیرون و محکم من رو بغل کرد. حالا اسدی کیه؟ کسیه که پشت سر من گفته بود اگه من یه لیوان آب داشته باشم و توی بیابون با همسایه‌مون یعنی بنده گیر کنم و اون در حال مرگ از تشنگی باشه، ترجیح میدم با اون آب، طهارت بگیرم. یعنی اینقدر به من ارادت داره. یه همچین آدمی چرا باید من رو بغل کنه؟ اون هم تو اوج‌گیری موج چهارم کرونا که داد آقا نمکی رو درآورده. تو همین فکرها بودم که خودش رو از بغلم درآورد و شروع کرد بوسیدن گونه‌هام. یعنی اگه یه ذره احتمال داشت ویروس منتقل نشده باشه کاری کرد کرونا رو شرمندگی هم شده تو ریه من چادر بزنه. داشت بوس چهارم رو می‌زد که گفتم: «داداش صبر کن ببینم. تو تا دیروز دستشویی رفتن خودت رو از جون من مهم‌تر می‌دونستی. پشت سرم می‌گفتی فواید این همسایه ما از بیننده‌های شبکه چهار کمتره حالا داری ماچ و بوسه می‌کنی؟» آهی از ته دل کشید. جوری که فهمیدم در هفته گذشته چه غذاهایی خورده. آروم گفت: «شرمنده‌ام همسایه. ما درباره شما اشتباه می‌کردیم. شما مرد خوبی هستی. من رو ببخش.» من هم که اصولا انسان خوش‌قلبی هستم گفتم خدا ببخشه و کلید انداختم و رفتم خونه و خوشحال شدم که ماه رمضون چطور دلها رو به هم نزدیک می‌کنه. بعد از سلام و احوال پرسی با خانم بهش گفتم: «این اسدی چش شده؟ چرا این طوری می‌کنه با من؟» خانمم خندید و گفت: «از وقتی فهمیده قراره رئیس بخش تسهیلات بانک بشی زمین تا آسمون عوض شده. دیروز هم خانمش واسمون افطاری آورده بود: چلو برگ مخصوص» خلاصه باز من اشتباه کرده بودم. آش همون آش بود و کاسه همون کاسه! @tanzac
خاطرات شیطان در ماه رمضان: قسمت اول: خسته نباشی دلاور خدایا این چی بود که گذاشتی؟ ماه رمضان منِ دست‌بسته چه کار کنم با این ملت روزه‌دار؟ کسی که به خاطر خدا گرسنگی و تشنگی بکشه به این سادگی گناه هم نمی‌کنه. آخه من چه کنم؟ این دفعه تصمیم گرفتم یک کاری کنم تا روزه‌دارها روزه نگیرند. اگر روزه رو بی‌خیال بشن دیگه گول زدنشون راحت میشه. واسه همین مصمم شدم تا روزه یه جوونو باطل کنم. گفتم بعد از سحر که خوابید و صبح بیدار شد از صبح وسوسش کنم واسه روزه‌خواری، همینطور به وسوسه ادامه بدهم تا ظهر توی گرما مجبور بشه آب بخوره. آره... نقشه خیلی خوبیه. حتما جواب میده. * جوون که سحری رو خورد و خوابید، من هم میرم بخوابم؛ ولی ساعت رو کوک کردم که قبل از او ساعتِ نُه صبح بیدار بشم تا به محض بیدار شدنش وسوسه رو شروع کنم. به هر حال گفتند سحرخیز باش تا کامروا باشی. * لعنتی خواب موندم. امسال ساعت رو جدید نکردم، ساعتم ساعتِ قدیم بود، ساعت ده بیدار شدم. احتمالا تا حالا بیدار شده. سریع بلند میشم و میدوم سمتش. خدا را شکر هنوز خوابه. نفس راحتی می‌کشم و بالا سرش می‌شینم تا بیدار بشه. * یک ساعت گذشته هنوز بیدار نشده. ای کاش می‌تونستم ...
از فرصت استفاده کنم برم تو خوابش تا خواب شیرینی و پیتزا ببینه. * ساعت دوازده شد باز این جوون خوابیده. باید بروم باباش رو وسوسه کنم که کولر رو خاموش کنه. بلکه گرما و تشنگی بیدارش کنه. اما بابا هم خوابه. قرنطینه همه رو تعطیل کرده. * ای بابا... ساعت یک شد هنوز این بچه خوابه. لعنت به این قرنطینه که من رو هم بیکار کرده. لعنت به من که منترِ یک وجب بچه شدم. * عَه! این چه وضعشه؟ ساعت دو شد. مسخره! مسخرم کردی؟ * پاشو الدنگ! پاشو علاف! ساعت سه شد! شیطونه میگه بزنم با لگد از خواب بیدارت کنم. رسما من رو گذاشتی سر کار. * ساعت چهار شد. ساعت پنج شد. ساعت شش... عِه! بالاخره بیدار شد. خسته نباشی دلاور! خدا قوت پهلوان. الان من توی این دو ساعت چه کار کنم؟ اصلا وقت وسوسه شدن مگر داری؟ اصلا کِی گرسنه میشی که بخوام وسوست کنم؟ تا بلند شی و نمازت رو بخونی و چرخی توی گوشیت بزنی اذان شده که. این چه وضعشه. عَه! @tanzac
زبونشون فقط یه دونه «ی» داره! چیه همش فلسطین فلسطین؟ شما همین واژه فلسطین رو ببینید، نوشته میشه: Palestine... من از شما میپرسم. آیا اعراب اصلا P رو میتونن تلفظ کنن؟ نه میتونن؟ پس فلسطین اصلا مال اعراب نبوده! یا مثلا میگن اسرائیلی‌ها جوون‌های فلسطینی رو میکشن! چقدر ساده‌ایم ما... اصلا اسرائیلیا زبونشون عِبریه... عبری اصلا «ج» نداره! اینا چطوری میخوان جوون که با «ج» شروع میشه رو بکشن؟ حالا باز بگید بچه میکشن یه حرفی... ولی جوون اصلا نمیشه! (راستی اینا ج ندارن یعنی نمیتونن جوج بزنن با نوشابه؟ میرن پیک نیک چیکار میکنن پس؟ وسط متن یهو یادم افتاد اعصابم خورد شد) البته تقصیر خوشون نیست زبونشونه دیگه... خود ما هم خیلی حرفها رو نمیتونیم تلفظ کنیم! مثلا ما تو فارسی اصلا 朗 نداریم، غذا هم 鲁木朗 با سس 乌 نمیخوریم... خب اصلا همون بهتر که نداریم! اه اه عکس غذاشو دیدم حالم بد شد! برگردیم به بحث خودمون. حالا شما هی بزن گنبد آهنی اینا رو پاره کن! عربا که «پ» ندارن میگن «باره»! همه دنیا هی فکر میکنن ما داریم تو یه جای شیک پر از رقص نور نوشیدنی می‌خوریم! اسرائیلی‌ها هم هی میگن حاجی بسه «فر» خوردیم مردم دنیا فکر میکنن شما ... با اینا سر شوخی رو باز کردی! یکی هم نیست ترجمه کنه بفهمیم این زبون بسته‌ها چی میگن! خلاصه که ول کنید این فلسطینو... اینا زبونشون فقط یه دونه «ی» داره 72 ساله میگن تا قدسو پس نگیریم آروم نمی‌نشینیم! @tanzac
خاطرات شیطان در ماه رمضان: قسمت دوم: دو رو خاشخاشی بعد از اینکه حالم آنطور گرفته شد، تصمیم گرفتم که من هم مثل بقیه شب توی گوشی باشم و روز بخوابم. برای همین گوشی به دست و نت چرخان تا صبح بیدار بودم. عجب چیزهایی توی اینترنت بود. در بین این همه خدا ترس، یک کسانی بودند که من هم ازشان میترسیدم. یک سری شبهاتی بود که من هم میخواندم لبم را گاز میگرفتم. خلاصه بعد از کلی نت گردی صبح شد. ساعت شش. گفتم که بخوابم تا خود غروب. الان با این وضعیت دیگر کسی کاری به کار من ندارد؛ پس بهتر است که خوب بخوابم. توی همین فکرها بودم که کامل خوابم برد. هنوز ساعت هشت نشده بود که با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم. یکی دستش را گذاشته بود روی زنگ و ول کن ماجرا هم نبود. با بی حوصلگی بلند شدم و رفتم در را باز کنم. دیدم یکی از مشتریهای گناهکار قدیمم است. آمده بود با یک نان سنگک دو رو خاشخاشی و یک قالب پنیر سفید گفت: «سلام شیطونی. میخواستم صبحونه بخورم دلم نیومد تنها روزه خوری کنم. بیا بریم تو نون سرد نشده.»
اصلا منتظر تعارف من نشد و رفت تو. خدایا من چه گناهی به درگاهت کردم که اینجور باید بدخواب بشوم؟ میدانم ولی اینجور. خلاصه آمدیم تو و سفره را پهن کردم و نشست به خوردن. یک جور میخورد که روزه دارها موقع افطار انقدر گرسنه نمیشوند. گفتم: «چند روزه چیزی نخوردی؟» گفت: «خیلی وقته. از سحری تا حالا» گفتم: «خفه نشی یهو. تو چطور گشنه ات میشه؟» گفت: «به هر حال ماه رمضونه. نمیشه سحری نخورد» کله ام را خاراندم و گفتم: «نمیفهمم. یعنی دوست داری روزه بگیری؟» گفت: «نگاه کن شیطون جونم. من با روزه مشکلی ندارم غیر از نخوردنش. یعنی بحث خوردنیاش که میشه طرفدار صد در صد روزه و رمضونم، فقط با نخوردن و منعهای دیگه اش مشکل دارم. و الا از همه بیشتر سحری میخورم. از همه بیشتر افطاری میخورم. از همه مهمتر زولبیا بامیه! زولبیا بامیه میخورم تا خدا هم قبول کنه» گفتم: «خدا قبول کنه» @tanzac
خدایا سلام من اومدم مذاکره کنیم... البته از اون مذاکره خوبا که شوهرِ عمه سکینه میگفت. نه از اون مذاکره هایی که شوهر خاله زَری میگفت ! میخوام بگم نباید عید بشه! فردا عید بشه مامانم دیگه سحری و افطاری بهم نمیده. من خیلی سحری و افطاری دوست دارم خب. شب آدم رو از خواب بیدار میکنن میگن بیا غذا بخور. بعد باز میخوابی صبح بین کلاس آنلاین صبحونه، بعدم نهار، بعدم افطار میری خونه ی فامیل غذا های خوشمزه، تازه اخر شبم شام بهت میدن... خدایا این چجور عیدیه که وعده های غذاییم کم میشه؟ کیک و شیرینی و آجیلم که نخریدی! همون مهمونیت خوب بود دیگه... من دلم تنگ میشه برا این دو وعده غذای اضافه! مخصوصا اونجایی که همه عین مسابقه منتظرن که سوت اذان رو بزنن و شروع کنن هرکی بیشتر خورد برنده. من هیچوقت اندازه شوهر عمه سکینه نخوردم ولی بازم مسابقشو دوست داشتم. اون دفعه هم که بعد از غذا گریه کردم به خاطر این بود که بازم فرنی میخواستم ولی دیگه جا نداشتم بخورم ولی شوهر عمه سکینه هنوز داشت میخورد. همش تقصیر خاله زَری که اول کباب آورد و سیر شدم. حالا خدایا میشه ماه رمضون تموم نشه؟ #ابراهیم_کاظمی_مقدم #رمضان #روزه #سبک_زندگی #عیدفطر @tanzac
خاطرات شیطان در ماه رمضان: قسمت3: اون قضیه منتفیه! چقدر بدبختم من. یک بلایی سر من اومد که مجبور شدم که اون کاری نمیخواستم رو بکنم. چه بلایی؟ میگم براتون. چه کاری؟ اینم میگم براتون. خلاصه اوضاع انقدر بحرانی شد که مجبور شدم دست به دعا بشم و از خدا بخوام که کمکم کنه. نخندید دارم جدی میگم. دستهامو بلند کردم و گفتم: «یا الله و یا رحمن و یا رحیم...» نه. من که با این اسماء خدا رو صدا نمیزنم. اینجوری گفتم: «یا منتقم و یا مذلل! یا مضل الظالمین و الکفار! خدایا! یادت هست دیشب دعا کردم که کاری کن مردم روزه گرفتن را فراموش کنند؟ خواستم بگویم اون قضیه منتفیه.» الان میخواهید بگید این چه طرز دعا کردنه. آخه به جای اینکه ملت روزه گرفتن یادشون بره، روزه یادشون رفت. یعنی چی؟ باید خاطره امروز رو تعریف کنم تا بفهمید. دیشب نشستم کلی فکر کردم که چطوری بتونم مانع روزه گرفتن مردم بشم. تا به یک راه حل جدیدی رسیدم. همون شب نشستم و کلی دعا کردم که خدایا یک کاری کن ملت روزه گرفتن یادشون بره.
خودم هم کلی کتاب روانشناسی در مورد فراموشی و راه های فراموشی خوندم. نشستم کنار یک جوون و تمام تکنیکهای فراموشیرو روش پیاده کردم که کلا یادش بره روزه بگیره ولی از شانس همیشه بدم سحری خورد و نیت روزه کرد و خوابید. من فکر کردم تمام تکنیکهای فراموشیم جواب نداد ولی نگو با تأخیر جواب میده. ظهر که از خواب بیدار شد یادش نبود روزه است. دوتا لیوان چایی با کره و عسل و پنیر و گردو و آب پرتقال و شیر کاکائو با خامه عسل خورد. نامرد حالا که یادش رفته بود، صبحونه هتلی برای خودش درست کرده. تمام این مدت یادش رفته بود روزه است و روزه اش سر جاش بود. ولی آخه زولبیا و بامیه که بخوری دیگه باید بفهمی ماه رمضونه دیگه. این دیگه نامردیه. اصلا این هیچی. دو ساعت بعدش برای ناهار، چلوکبابِ باقی مونده افطار دیشب رو گرم کرد و خورد. دیگه باید یادت بمونه که افطاری رو واسه چی خوردی. ولی کلا یادش رفته بود که روزه است و ما رو حسابی چزوند. خلاصه دو ساعت مونده بود به افطار تازه یادش اومد که روزه بوده و افطار هم با اخلاص تمام خورد و روزه اش هم درست موند. تمام تلاشهای ما هم هیچی به هیچی. خدایا! سریع الحسابا! شدید العقابا! داشتیم؟! @tanzac
دلتنگی‌های رمضان + سلام بینندگان. با شما هستیم با یکی دیگر از مصاحبه‌های ما. خب ماه رمضون داره تموم میشه. میریم ببینیم مردم دلشون برای چیِ ماه رمضون تنگ میشه؟ برای اینکه وقت شما مخاطبان گرفته نشه دیگه سوال من پخش نمیشه و فقط جواب شهروندان پخش میشه. - زولبیا بامیه. - سریالهای وحشتناک. جن و روح. - سریالهای تکراری تلوزیون. - حشمت فردوس. البته توی ماه رمضون نبود ولی بود. - خواب تا بعد از ظهر بدون اینکه کسی گیر بده. البته بقیه سال هم تا بعد از ظهر می‌خوابم ولی فقط توی ماه رمضونه که گیر نمیدن. - حلیم معجون. آخ جون. - بد بیدار شدن واسه سحری. - دعای سحر که تا حالا نخوندمش ولی از بس تلویزیون پخشش کرد، حفظ شدم. - من که دلم برای گشنگیهای ماه رمضون تنگ میشه. گرسنگی که بهم فشار می‌آورد دیگه روم نمیشد گناه کنم. - من دلم برای نمازهای ماه رمضون تنگ میشه که یک حال دیگه داشت. - فقط شبهای قدر و پذیرایی بین جوشن کبیر - من دلم برای تو تنگ میشه آقای مصاحبه گر! + با تشکر از ببیندگان. انشالله که همه از این ماه استفاده کامل رو کرده باشیم. خداحافظ شما. #محمدحسین_علیان #رمضان #روزه #سبک_زندگی @tanzac
ولدی! جعلَ اللهُ لک المال و المنال فلا تُقسِّمها بینَ الناس و لا تجعل لناس الیهما سبیلا. لک الحقوقُ النجومیُّ و الاختلاسُ بشرط احترام الناس. لذا دلبندم! در این ماه مبارک به فقرای امت از فرماندار و رُئَسای ادارات افطاری نیک دِه که از یاری‌ات فروگذار نکنند اما دیگران، فَلا! فرزندم! بدان، هر آن که پای اندر سنِّ بالای شصت نهد، دیگر به دنیا و اهل آن رغبتی نخواهد کرد و چنین مپندار که پدر پیرت اگر بیش از جوانان راهِ مال و منال دنیا را می‌پوید، اندر پی منفعت خویش است. هیهات! که ما پیران فقط و فقط از آن جهت که زخم خورده این چرک کف دست گشته‌ایم، با پارو کردن این زر و دینار دنیایی، جان خویش را سپر بلای شما جوانان می‌کنیم و سپس با بذل و بخشش‌های بی‌اندازه و بی حد و حصر، مثل نوعروسی که خاک‌ها را با جارو به این سو و آن سو می‌ریزد تا والده شوهرش را گول بزند، این چرک کف دست را دور می‌ریزیم تا به دست نااهلش نیفتد و خود را بدان زخم نزند. و تو نیز که - نَصَرَکَ الله فی دریافت الحقوق - ولد خلف ما باش و تا می‌توانی این هیولای پلید را از مردم دور دار تا خود را بدان هلاک نکنند. #ابراهیم_کاظمی_مقدم #رمضان #روزه #سبک_زندگی #افطار
خدایا توی ماه رمضون دست و بال شیطون رو بسته بودی، من به یه سری از آپشن های نفس اماره ی خودم پی بردم که فکر کنم دیگه خودکفا شدم... خواستی این بی‌شرف رو زودتر بندازی جهنم هیچ دوشواری نداره! هر وقتم کم آوردم دوره های اساتید بزرگوار ایشون توی سیاسیون هست مشکلی پیش نمیاد. خودمون قشنگ همه بنده هات رو آزمایش میکنیم، اون وسط مسطا هم دو قرون کاسب میشیم، این بدبختم الان بی‌کار تو دنیا میچرخه حیفه! آره قربونت از طرف منم یکی بزن پس کَلش بگو اون کاره خیلی بد بود یادم دادی خودم شرعیش کردم! خودش در جریانه! راستی این نفس لوامه خودشیرینتم جمع کنا! داره اشتباه میزنه! یه لیوان آب میخوام بخورم سیستمش بای دیفالت رفته روی روزه عذاب وجدان میده بهم... لامصب امروز عید فطره روزه حرومه... اه! قشنگ آدمو یاد اون خودشیرینای کلاس میندازه که خود معلم میگفت امتحان نمیگرفت این میگفت: آقا درس رو نپرسیدید! دفعه بعد بپیچه به پر و پام باز یه کاری میکنم تا ماه رمضون بعدی عین خرس بخوابه! خلاصه از ما گفتن بود‌؛ آره قربونت! #ابراهیم_کاظمی_مقدم #رمضان #روزه #سبک_زندگی #عیدفطار @tanzac
ماه رمضون قصد کردم فقط آهنگایی گوش کنم که توش ذکر خدا باشه... مثل اون آهنگی که میگه: الحمدلله! یا اونی که هی میگه: سلام علیکم، علیکم السلام... #ابراهیم_کاظمی_مقدم #رمضان #روزه #سبک_زندگی #عیدفطار @tanzac
به نظر من حتما قبل از رأی دادن با پدر و در پاره‌ای از موارد با پدربزرگتون مشورت کنید. چون ماشالا هزار ماشالا بعضی از بزرگواران سی، چهل ساله وزیرن و دارن اکسید میشن و پدربزرگا بالاخره سی-چهل سال سابقه اینها رو دیدن! یامثلا بعضیاشون ده بیست جا مسئولیت دارن و دیگه ولایتی دارن به امور ... بعضی هاشونم که عین خروس لاری که جان و جانان سی چهل تا مرغ هست، خانوادگی تو مسئولیت های مهم کشوری هستن! حالا اینا که خوبن چون یه عده از بس تو این مسئولیت بودن دیگه نعمتی شدن واسه انقلاب و حتی اگه بچه‌هاشون دادگاهی هم بشن باز نعمت‌زادن! گولِ سید بودن و آخوند بودن رو که نمی‌خورید ولی اینا بعضیاشون فامیلشون آخوند داره، گول اونو اصلا نخوردید! یا این که فامیلش اسم یه شهر زیارتی باشه رو هم نخورید باشه که ممکنه اشتباهی واسه این که بترسونه پنج تا گلوله روتون خالی کنه! #ابراهیم_کاظمی_مقدم #انتخابات #رای #مشارکت @tanzac
رای بی رای؟ طرف هشتگ راه انداخته رای بی رای بعد همش تو کانال فلان نامزد داره برنامه فوروارد می‌کنه واسه گروه فامیلی‌شون. باسوادترین فامیلشون هم شوهرعمشه که اوج تحلیل سیاسیش اینه: «همه باهمند. من و تو ساده‌ایم» و بعد یه خاطره از کبریت هویدا میگه که اول و آخر دوره‌اش یه قیمت بود. آخرش هم میگه البته من فندک استفاده می‌کردم اون موقع! اون یکی دختره هجده سالگیش روز بیست و هفت خرداد تموم میشه. یعنی اولین کار مفیدش بعد هجده سالگی مشارکت تو ساختن سرنوشت کشور و زدن یه تودهنی به استکبار جهانیه. ماموریت به این مهمی رو گرفته به پاچه شلوار باباش. چرا؟ چون میگه به کسی رای میدم که تتلو حمایت کنه. بابا بنا نیست تتلو هر دفعه ورود مصداقی کنه. خودت ملاک‌ها رو بگیر تطبیق کن دیگه. عه! @tanzac
اصلا میصرفه با این قیمتا استخراج میکنید؟ @tanzac
به کی رأی بدیم؟ - 2 یه عده هستن که عین ستاره دنباله دار هالی هر چند وقت یه بار خودشون رو نشون میدن و باز دوباره ما باید چشم بذاریم که برن قایم شن... خیلی هم اتفاقی بازه دیده شدنشون، دم انتخاباته! البته اگه راهش رو بلد باشید و پولش رو هم پرداخت کنید میتونید بچه هاتون رو بفرستید مدرسه ای که اینا ساختن.! بیشتر بگم کانال توقیف میشه! ولش کن. هوا چقدر گرمه چند وقته! البته یه وقت نرید فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چون اونجا هم کاشی کاری کردن... اوه اوه الان که نگاه می‌کنم چند جای دیگه هم شعرشون کاشی کاری شده ولش کنید! یه راهنمایی دیگه، آخر مخفف هایی که درست میکنن همیشه آ داره! به اینا رأی بدید چون اگه به حرفشون گوش نکنید - شاید خودتون ندونید - ضد انقلابید! اصلا اگه اینا بد بودن که اینقدر مسئولیت نداشتن! @tanzac
والا @tanzac
به کی رأی بدیم؟ - 3 یه عده دیگه هستن که همیشه هستن. یعنی لازم نیست چشم بذاری و اونم چهار سال قایم بشه و دم انتخابات جلوت سبز بشه! همیشه عین دماغت که جلو چشمته، جلوته! یه بار با لباس خلبانی، یه بار با موهای بور و چشم رنگی و کت و شلوار و یه بارم با لباس خاک و خولی! به اینا رأی ندید، صبر کنید دفعه بعد بیشتر تلاش کنن و از زباله برق تولید کنن، خدا رو چه دیدی شاید ما هم ژاپن شدیم از همین مسئولینی که ول‌کنِ بازنشستگیشون اتصالی کرده تونستیم چند مگاوات برق صادر کنیم و دلارش رو بزنیم به زخم اختلاسمون! یا شاید هم همون جای قبلی بمونن املاکی که دادن به رفتگرها، بروکراسی اداریش رو رد کنه و برسه دستشون! البته اینم بگم که ممکنه اونایی که تو قسمت دوم گفتم بگن به اینا رأی بدید! اونجا گول نخورید چون شاید مشاور اینا پول کاشی‌کاری چند تا از جاهای اونا رو داده باشه و شده باشه سخنگوی اونا! #ابراهیم_کاظمی_مقدم #انتخابات #رای #مشارکت #دولت_جوان #انتخاب_اصلح #انتخابات1400 @tanzac
هنوز کشور های دیگه نیومدن صف بکشن ازمون مدیریت برق یاد بگیرن؟ @tanzac
طنز مناظره انتخاباتی! مجری: با سلام خدمت عزیزان و همراهان! در خدمت شما هستیم با یکی دیگه از مناظرات جذاب انتخاباتی. آقایونِ نامزدها عبارتند از: 1. آقای شفیعی از حزب اینوریا 2. آقای تفرشیان از حزب اونوریا 3. آقای شجاعی از حزب میانه 4. آقای مشتاق نامزد مستقل مایل به حزب اینوری. همونطور که می‌دونید موضوع مناظره، مسائل اقتصادی است. خب من طبق قرعه‌کشی سؤالات رو می‌پرسم.... لطفا دوستان داخل موضوع صحبت بفرمایند. ادامه در قسمت بعد @tanzac
آقای تفرشیان! راهکار شما برای مانع‌زدایی از تعطیلی کارخانه‌ها چیه؟ - با سلام و صلوات و خسته نباشید خدمت شما مجری گرامی و تمام مردم شریف و سربلند و سرافراز و سر به زیرِ سرسرای ایران. منم اومدم به اینجا یه سری بزنم و سری تو سرا دربیارم هه هه هه! امیدوارم حال همگی خوب باشه. بنده اینجا اومدم تا در خدمت مردم باشم تا بتونم بهشون خدمت کنم و سعی می‌کنم به نحو احسن وظایفم رو در ردای ریاست جمهوری به انجام برسونم. همه چی تقصیر آقای مشتاق و حزبش که خودشو مستقل جا زده هست. از وقتی اینا اومدن گند خورده به همه چی. البته من احترام می‌ذارم به ایشون ولی اگه من بیام سر کار اینا رو کت بسته تحویل پلیس اینترپل میدم. اصلا اینا عامل اصلی فسادن. اینا فاسد نیستند، اینا خود فسادند. می‌دونی؟ اینا مصدری فسادند! - مجری: آقا لطفا پاسخ پرسش رو بدهید. - پرسش؟ آها پرسش. پرسشتون چی بود؟ - مجری: راهکار شما برای مانع‌زدایی از بسته شدن کارخانه‌ها چیه؟ - رفتنِ اینا. مردم اگه به من رای بدن همه چی خوب میشه. من بهشون خونه و کارخونه و شغل و زن و بچه میدم. مجری: بله خیلی متشکرم. نفر بعدی جناب آقای مشتاق هستند. آقای مشتاق! راهکار شما درباره چگونگی مدیریت اصولی بازار بورس چیه؟ - بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت شما و تمامی مردم عزیز سلام عرض می‌نمایم. آقای تفرشیان! به من میگی فاسد؟ اگه من نبودم شما الان داشتی تو سطل آشغال دنبال زباله می‌گشتی که! ما بودیم که کشور رو از مهلکه نجات دادیم. دهنمو واز نکن آقای تفرشیان! نذار بگم برادر شوهر عمت چند تا تخلف داشته تو دوران مدیریت دبستان! نذار بگم خود شما بله خود شما ساعت 4 و 35 دقیقه بعد از ظهر 5 تیر 1397 با آقای «الف ب ه ی» گفتین و خندیدین! نذار بگم چرا خندیدین! نذار بگم به چی خندیدین! آخه این چه جوکی بود خجالت نمی‌کشین؟ من از همه چی خبر دارم دهنمو واز نکن که آبروتو می‌برم. البته من دوسِتون دارم. - مجری: آقا لطفا سؤال رو پاسخ بدید. - من فعلا به خاطر تهمتای ایشون تمرکزمو از دست دادم. البته بورس رو باید خوب مدیریت کرد که فقط دولت ما به خوبی از عهده ش برمیاد. - مجری: جناب آقای شفیعی! سوخت اتومبیل‌های مردم رو چگونه تأمین و مدیریت می کنید؟ - سوخت اتومبیل چیز مهمیه. چون اتومبیل برای حرکت به سوخت نیاز داره و اگر سوختشو نسوزونه نمی‌تونه حرکت کنه. برای همین باید سوخت اتومبیل به بهترین وجه تأمین بشه. من خودم توی اون سفری که به کهگیلویه و بویراحمد داشتم از نزدیک سوخت ماشین رو تو بشکه دیدم. همون بنزین بود. بنزینم چند نوع هست: سوپر و غیر سوپر. دولت من در آینده بنزین رو تأمین می کنه چون مردم بهش احتیاج دارن. اصولا تأمین بنزین وظیفه دولته. البته دولت من هم مثل سوخت به حمایت مردم احتیاج داره تا حرکت کنه. - مجری: بله خیلی متشکرم. آقای شجاعی! شما برای درآمدزایی مردم چه برنامه‌ای دارید؟ 1. استفاده از بایسته‌های پایسته های انرژی در امور اقتصادی-سیاسی مدرنِ مُدُن 2. بررسی، رد و قبول اصول سیاسیلیسمی فیزیولوژیکی تئوریک. 3. واکاوی نهادینه نهاده‌های دامی به صورت سیستماتیک بر اساس پارامترهای کاریزماتیک. 4. نقد اصول امپریالیستی - کمونیستی حزب توده با استفاده از قواعد تانژانت و کسینوس. - مجری: بله ممنون. این مناظره هم به پایان رسید. تا مناظره بعدی خدا نگهدار. @tanzac
طنز مناظره انتخاباتی! (قسمت دوم) مجری: با سلام خدمت عزیزان و همراهان گرامی! موضوع این قسمت مناظره، مسائل سیاسی است. من به قید قرعه از نامزدهای محترم پرسش‌هایی رو مطرح می‌کنم. آقای شفیعی نظر شما درباره موضوع چگونگی ارتباط با برخی از همسایه‌های کشور که دچار بحران‌های سیاسی داخلی هستند نظیر سوریه چیست؟ -با سلام خدمت شما و تمام بینندگان. ببینید بحران کلا خیلی چیز بدیه. آدم نباید بحران داشته باشه. هیچ خانواده‌ای نباید بحران داشته باشه. هیچ شهری نباید بحران داشته باشه. هیچ کشوری نباید بحران داشته باشه. کلا دنیا نباید بحران داشته باشه. من اینجا اومدم تا به همه بحران‌ها پایان بدم. مردمم باید کمک کنن. مجری: بله تشکر. جناب مشتاق! نظر شما درباره تحریم‌های آمریکا چیه؟ ما چگونه می‌توانیم تحریم های آمریکا رو خنثی کنیم؟ - با تعامل. بده بستون. من زبان دنیا رو بلدم. یه جوری باهاشون مذاکره می‌کنم که همشون آچمز بشن نفهمن از کجا خوردن. منتها این افرادی که اینجا هستن اصلا نمی‌فهمند دنیا به چه زبونی حرف می‌زنه. اصلا تو باغ نیستن. مجری: خیلی ممنون. جناب آقای تفرشیان! نظر شما درباره چگونگی بهره‌گیری از فرصت تحریم ها چیه؟ -با عرض سلام. تحریم‌ها فرصت خیلی خوبی به ما داده. ما الان به بهانه تحریم‌ها که یک ظلم بزرگ در حق ماست و همه دنیا هم قبول دارن به ما ظلم شده، می‌تونیم هر کار دلمون خواست بکنیم. من مثل بعضیا نیستم بگم زبون دنیا انگلیسیه. چون زبون دنیا زوره و گر نه خود ایشونم می‌دونن تو این مدت مذاکره‌ها قد یه اِپسیلون فایده نداشت. پس به نظر من در اولین قدم باید بریم با یک عملیات نظامی پیچیده که البته برای ما خیلی ساده هست بایدن رو دستگیر کنیم و تا پولای بلوکه شده مونو پس ندن آزادش نکنیم. اون وسط‌ها هم اگه شد می‌زنیم ترامپو می‌کشیم تا انتقام گرفته باشیم. بعد می‌ریم سراغ رئیس جمهورهای دیگه که ما رو اذیت کردن اونها رو هم گروگان می‌گیریم همینطور تا آخر تا دنیا دستش بیاد دنیا دست کیه. مجری: متشکر. جناب آقای شجاعی! شما برای اتحاد احزاب داخلی برای رسیدن به اهداف عالیه کشور چه برنامه‌ای دارید؟ - مرحله اول ساختن یک سازمان ملل کشوری برای احزاب در کشور به نام سازمان احزاب که از سازمان ملل اصلی مستقله. مرحله دوم ساختن یک حزب مشترک به نام "چَپوماست" که ترکیبی از احزاب چپ، میانه و راسته. مرحله سوم به کارگیری افرادی از این حزب که خودم از قبل قبول داشتم و نظراتی که خودم از قبل بهش رسیدم. مجری: خب این بخش از مناظره هم به پایان رسید. خدانگهدار. @tanzac