eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.4هزار دنبال‌کننده
63 عکس
78 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع )حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ روضه و مقتل خوانی ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج ميثم مطيعی یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچه‌های فاطمه باقی برن، اما تو عبّاس بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه... *ام البنین داره با پسر صحبت میکنه.... یادته به همه گفت برن بیرون؛عباس بمونه...* یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچه‌های فاطمه باقی برن، اما تو عبّاس بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه... مُزد کنیزی‌هام بود،فاطمه شد مادرت *آخه میگن علقمه مادرِ عباس اومد، اما زهرا بود...زهرا اومد بغل باز کرد گفت:پسرم...علقمه بوی گل یاس میاد،صدایِ مادر عباس میاد...* مُزد کنیزی‌هام بود،فاطمه شد مادرت چه افتخاری کردم ،شاید نشه باورت فخرم این بود، می‌گفتن، بچّه‌های علی بِت برادر مادر هستم،برای،اونکه زهرا براش بوده مادر واویلا....واویلا.... *قربونت برم با چه افتخاری بچه هاتو فرستادی کربلا... تو هم اگر زرنگ باشی همین امشب اربعینتو میگیری و میری کربلا....* کنار قدم هایِ جابر سوی نینوا رهسپاریم ... ستون های این جاده را ما به شوق حرم میشماریم شبیه رباب و سکینه برای شما بی قراریم از این سختی و دوری راه به شوق تو باکی نداریم فدایی زینب،پر از شوق و عشقیم اگر که خدا خواست،به زودی دمشقیم لبیکَ یابن الحیدر ... یابن الحیدر ... یابن الحیدر‌ ... *اونجایی که گفتم «شبیه رباب و سکینه،برای شما بی قراریم» یکی از بی قراریای سکینه رو بگم .... بی بی جان ام البنین ! مقاتل نوشتن امام حسین به هزار زحمت از کنار علقمه بلند شد .... تنها برگشت ... آخه سعی کرد این بدنُ جمع کنه ... نشد .... عباس لحظه های آخر صدا زد : «یا اَخی ماتُرید منّی» میخوای با من چه کنی ؟ منو به خیمه ها نبر .... میدونید امام حسین چه جوری برگشت؟ «و رَجَعَ الحسَین منکَسِراً، حزیناً، باکیاً....» دیدند آقا داره برمیگرده سمت خیمه ها .... کمرش خم شده .... داره گریه ... «یُکَفکِفُ دُموعَه بِکُمِّه...» هی با آستین اشکاشُ پاک میکنه ... زن ها اومدن دورشو گرفتن .... سکینه آمد یه سوال کرد .... «وَ سألَتهُ عَن عَمِّها ...» بابا عمو کجاست؟ «فَاَخبَرَها بِقَتلِه...» دخترم! دستای عموتو بریدن .... دخترم تیر به چشماش زدن .... دخترم! تیر به مشکش زدن .... دخترم ! با عمود آهن به سرش زدن .... (چی فکر کردی؟! اگر در مقاتل معتبر ندیده بودم نمیگفتم ....) پاشو قطع کردن .... (میدونید چی شد؟) میگه زن ها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .... (خب این طبیعیه ... اشکالی هم نداره ... زن ها دلشون رقیقه .... اما نوشته) «وَ بَکَی الحُسَین مَعَهُنَّ ....» لشکر دشمن نگاه کرد .... دید امام حسین بین زن ها ایستاده داره بلند بلند گریه میکنه ....حسین.....* وقتی گرفت دستتو اون روز بابات، یادته؟، گریه‌ ش گرفت آسمون گفت که حسینم رو سپردم به تو،بعد از این،جون تو و جون اون حالا بگو کو حسین؟، زینب برا چی تنهاست؟ *عباس! قرارمون این نبود....قرار نبود زینب تنها برگرده....* حالا بگو کو حسین؟،زینب برا چی تنهاست؟ به دختر پیمبر، بگم عزیزش کجاست؟ کاش نپرسه،پیمبر، پس کجاست روشنیِ دو دیده ا‌م؟ کاشکی حیدر، نخواد که، بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟ واویلا....واویلا.... شاعر: محمد رضا وحید زاده
. |⇦•عمری زدیم از دل صدا... و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت علیه السلام به نفس حاج میثم مطیعی ●━━━━━━─────── عمری زدیم از دل صدا، باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا، باب الحوائج را روزیِ ما کرده خدا، باب الحوائج را از ما نگیرد کاش، یا باب الحوائج را هرکس صدایش کرد، بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روزها که مادرِ خانه گه گاه میزد پرچمی را سر درِ خانه پُر می شد از همسایه ها دور و بر خانه یک سفره نذری، قدر وُسع شوهر خانه مادر پدرهامان همین که کم میاوردند یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند عَصر سه شنبه خانه ی ما رو به را می شد یک سفره می افتاد و درد ما دوا می شد با اشک،وقتی چشم مادر آشنا می شد :محسن عرب خالقی *مادرم به روضه خون میگفت: سفرهٔ موسی ابن جعفر دارم، روضهٔ موسی الکاظم برام بخون، روضه خون شروع می کرد روضه خوندن، اینجوری میخوند: «یه وقت دیدن در زندون باز شد، چهار تا غلام سیاه این بدن نحیف و روی تخت پاره گذاشتن، هی صدا میزدن: "أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَرَى الْخَبِيثَ بْنَ الْخَبِيثِ‏ فَلْيَخْرُج‏‎.‎"میگفتن :"هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ فَاعْرِفُوهُ"...» مادرم چادر گلدارش رو روی صورت میکشید، برات ناله میزد... روضه خون باز شروع می کرد به روضه خوندن، میگفت : «صدا به گوش عموی هارون الرشید رسید، گفت چه خبره؟ گفتن: بدن موسی ابن جعفر رو از زندان بیرون آوردن ، اهانت میکنند، بی احترامی میکنند...عموی هارون پابرهنه به راه افتاد، عبا برداشت، عمامه برداشت، گفت: برید بدن رو بگیرید. بدن رو آوردند در بازاری به نام "سُوق الریاحین‌" گذاشتن . گفت منادی صدا بزنه: "أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَرَی الطَیب بْنِ الطَیب فَلْیَخٰرُجٰ" هرکسی میخواد بدن این آقای پاک رو ببینه باهاش وداع کنه بیاد، تشیع جنازه ی باشکوهی شد، مردم همه آمدند...» اینجا بود که میدیدم مادرم روی پا میزد هی میگفت: غریب کربلا حسین ... * ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•اگر که‌ من شهید نشم... ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی ●━━━━━━─────── می‌بینی عمه، تو قتلگاه افتاده به زیر دست و پای سپاه افتاده من عبداللهم و وَاللهِ بابای من اباعبدالله‌ س آخه این رسمشه؟ من زنده‌ام، ولی اون تنهاس! دارم میام یه ذره دیگه صبر کن عمه با گریه داره میگه صبر کن ولی من میرم... *به امام حسین می گفت:بابا‌ از وقتی این بچه چشمش رو باز کرد زیر سایه آقا بود...* دووم بیار یه خرده دیگه بابا تا من نیومدم نزن دست و پا برات می‌میرم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» *سیدبن طاووس نوشته:"ثُمَّ خَرَجَ عَبدُاللهِ اِبن حسن."اومد از خیمه ها بیرون."وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ"هنوز بالغ نشده بود.نوشته "مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ.یعنی کنار زن ها بود.اگر تو خیمه مردها بود که شهید شده بود.کسی باقی نمانده بود جز زین العابدین"يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ علیه السلام"دوید اومد کنار عمو ایستاد..." فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ لِتَحْبِسَه"زینب سراسیمه می دوید سمت قتلگاه بچه رو نگه داره."فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً"امتناع کرد، خودش رو از دست های عمه رها کرد.صدا زد"وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي"از عموم جدا نمیشم.* دارن شمشیرا بالا و پایین میرن مدام رو زخمای قبلی جا می‌گیرن پاشو با هم بجنگیم بازم اومده پسرِ کوچیکت دستام میشه شبیه عباس سپرِ کوچیکت *چرا دستش سپر شد؟"فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ بِالسَّيْفِ"اون ملعون شمشیر رو بالا آورد.نوجوون صدا زد:"يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ"ای پسر زن ناپاک!"أَتَقْتُلُ عَمِّي؟"تو میخوای عموی من رو بکشی؟"فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ"شمشیر رو به نیت امام‌حسین پایین آورد."فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِهِ"دست رو سپر کرد"فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ"دست به پوست آویزان شد."فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَى الْغُلَامُ يَا عَمَّاهْ"صدا زد عمو..بعضی مقاتل نوشتن صدا زد:"یا اُمّاه"بابام می گفت برامون چنان به بازوی مادرش زدن."فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ علیه السلام"افتاده وسط قتلگاه،بچه رو به سینه چسبانید."وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ "برادرزاده صبر کن."وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ"به حساب خدا بذار. "فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ..." دستای من فقط به یه مو بنده دشمن به ناله‌های من می‌خنده عموی خوبم منو تو آغوشت بگیر و ناز کن درِ شهادتو به رو من باز کن عموی خوبم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» دارم می‌بینم، بابا حسن رو اینجا کنارش رو خاک، مادربزرگم زهرا بابام خیلی هواشو داره گرفته زیرِ شونه‌هاشو یاد کوچه به مادر میگه از رو خاک پاشو هرچی تا حالا قصه‌ شو می‌شنیدم دمِ شهادتی به چشمام دیدم دارم می‌سوزم هنوز خمیده قامتش وای مادر هنوز کبوده صورتش وای مادر دارم می‌سوزم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» برادر زاده داشت با عمو حرف میزد که با تیری راه حنجرش بند اومد حرمله با یه تیر ذبحش کرد خونش پاشید به روی مولا دست و پا زد تو آغوش عشق، رسید به بابا جسمش رو با نیزه کنار زد دشمن دوباره به جون حسین افتادن حسین زجرکش شد دیگه چیزی باقی نموند از اون تن آقای ما رو ذره ذره کشتن حسین زجرکش شد : ✍ *این بدن رو کنار انداختن انقدر به آقای ما ضربه زدن"وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذ"بدن مطهرش مثل خارپشت شد... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
|⇦•اگر که‌ من شهید نشم... و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی •✾• می‌بینی عمه، تو قتلگاه افتاده به زیر دست و پای سپاه افتاده من عبداللهم و وَاللهِ بابای من اباعبدالله‌ س آخه این رسمشه؟ من زنده‌ام، ولی اون تنهاس! دارم میام یه ذره دیگه صبر کن عمه با گریه داره میگه صبر کن ولی من میرم... *به امام حسین می گفت:بابا‌ از وقتی این بچه چشمش رو باز کرد زیر سایه آقا بود...* دووم بیار یه خرده دیگه بابا تا من نیومدم نزن دست و پا برات می‌میرم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» *سیدبن طاووس نوشته:"ثُمَّ خَرَجَ عَبدُاللهِ اِبن حسن."اومد از خیمه ها بیرون."وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ"هنوز بالغ نشده بود.نوشته "مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ.یعنی کنار زن ها بود.اگر تو خیمه مردها بود که شهید شده بود.کسی باقی نمانده بود جز زین العابدین"يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ علیه السلام"دوید اومد کنار عمو ایستاد..." فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ لِتَحْبِسَه"زینب سراسیمه می دوید سمت قتلگاه بچه رو نگه داره."فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً"امتناع کرد، خودش رو از دست های عمه رها کرد.صدا زد"وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي"از عموم جدا نمیشم.* دارن شمشیرا بالا و پایین میرن مدام رو زخمای قبلی جا می‌گیرن پاشو با هم بجنگیم بازم اومده پسرِ کوچیکت دستام میشه شبیه عباس سپرِ کوچیکت *چرا دستش سپر شد؟"فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ بِالسَّيْفِ"اون ملعون شمشیر رو بالا آورد.نوجوون صدا زد:"يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ"ای پسر زن ناپاک!"أَتَقْتُلُ عَمِّي؟"تو میخوای عموی من رو بکشی؟"فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ"شمشیر رو به نیت امام‌حسین پایین آورد."فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِهِ"دست رو سپر کرد"فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ"دست به پوست آویزان شد."فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَى الْغُلَامُ يَا عَمَّاهْ"صدا زد عمو..بعضی مقاتل نوشتن صدا زد:"یا اُمّاه"بابام می گفت برامون چنان به بازوی مادرش زدن."فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ علیه السلام"افتاده وسط قتلگاه،بچه رو به سینه چسبانید."وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ "برادرزاده صبر کن."وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ"به حساب خدا بذار. "فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ..." دستای من فقط به یه مو بنده دشمن به ناله‌های من می‌خنده عموی خوبم منو تو آغوشت بگیر و ناز کن درِ شهادتو به رو من باز کن عموی خوبم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» دارم می‌بینم، بابا حسن رو اینجا کنارش رو خاک، مادربزرگم زهرا بابام خیلی هواشو داره گرفته زیرِ شونه‌هاشو یاد کوچه به مادر میگه از رو خاک پاشو هرچی تا حالا قصه‌ شو می‌شنیدم دمِ شهادتی به چشمام دیدم دارم می‌سوزم هنوز خمیده قامتش وای مادر هنوز کبوده صورتش وای مادر دارم می‌سوزم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» برادر زاده داشت با عمو حرف میزد که با تیری راه حنجرش بند اومد حرمله با یه تیر ذبحش کرد خونش پاشید به روی مولا دست و پا زد تو آغوش عشق، رسید به بابا جسمش رو با نیزه کنار زد دشمن دوباره به جون حسین افتادن حسین زجرکش شد دیگه چیزی باقی نموند از اون تن آقای ما رو ذره ذره کشتن حسین زجرکش شد : سید مهدی سرخان *این بدن رو کنار انداختن انقدر به آقای ما ضربه زدن"وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذ"بدن مطهرش مثل خارپشت شد...
( علیه السلام ) اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ...چی میشه من بیام پایین پات دست به سینه بگذارم و بگم : اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ... دریا به دیده ی تر من گریه می کند آتش ز سوز حنجر من گریه می کند سنگی که میزنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازه ی سرِ من گریه می کند توو هر شهری وقتی یه بزرگی وارد میشه یه آقایی وارد میشه مردم شهر گل میریزند روی سرش میگن خوش آمدی ؛ وقتی کوفه رفت با کاروان زن ها و بی بی ها همه سنگ میزدند ... وقتی رسید شهر شام هم هلهله میکنند هم دخترها رو کتک میزنند ، شاید زبون حال آقامون این باشه : مردم کوفه و شام ، به من علی بن الحسین سنگ بزنید ولی دیگه به سرِ بابای مظلوم من ، سنگ پرتاب نکنید ... حسین ... حسین ... از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم ، به پیکر من گریه می کند آخه مقاتل میگن وقتی امام باقر بدن نازنین باباش رو غسل میداد ، راوی میگه بدن نازنین زین العابدین رو روی سنگ غسل گذاشت ، پرده ای زدند که آقا زاده بابای نازنینش رو راحت غسل بده ؛ میگه یه وقت شروع کرد های های گریه کردن ؛ میگه روم نشد اونجا سوال کنم ، زین العابدین رو دفن کرد ، بعد از مدتی خدمتش رسیدم آقاجان وقتی پدر نازنینت رو غسل میدادی ،گریه میکردی ! میگه فرمود : وقتی بابام رو غسل میدادم اثر غل و زنجیر جامعه به گردن و پاها و ران مبارکش باقی بود ، میخوام بگم یا باقرالعلوم ! بابای مظلومت رو غسل دادی یه وقت شروع کردی گریه کردن ، یه شبی هم وقتی مردم مدینه خوابیده بودند جد مظلومم امیرالمومنین عزیزدلش رو غسل میداد ، به بچه هاش گفته بود آروم گریه کنید صدامونو کسی نشنوه یه وقت دیدند علی دست از غسل کشید ، سر به دیوار گذاشت ، علی جونم مگه نگفتی آروم گریه کنند ... چرا بلند بلند گریه میکنی ؟ نمیدونستم بازوش ... پهلوش ... میگه یه وقت صدا زد یا حسن یا حسین یا زینب یا ام کلثوم ! هَلُمّوا ! هَلُمّوا ! تَزَوَّدوا اُمّکُم بیاید از مادر توشه برگیرید ! فَهَذَا الْفِرَاقُ‏ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّةِ بچه ها امشب شب خداحافظیه ، دیدار دیگه به قیامت و بهشت ، امیرالمومنین میفرمایند :حسنین خودشون رو به روی سینه ی مادر انداختند ، همون سینه ای که ، علی فرمود : اُشهِدالله اَنَّها قد حَنَّتزهرا چنان صیحه ای زد وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا دست ها رو از کفن بیرون آوردوَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِیّاًحسنین را به سینه چسبانید ، یه وقت منادی صدازد علی بچه ها رو بردار، ملائکه به گریه شدند؛گذشت ، گذشت عصر عاشورا شد؛یه وقت نازدانه ی امام حسین آمد کربلا ، سکینه خاتون خودش رو روی بدن پاره پاره انداخت ... شروع کرد با پدر حرف زدن ... یه وقت عربای بیابانی آمدند ؛ فَاجتَمِعَ عدّة ... با یه اهانتی این نازدانه رو به گوشه ای پرتاب کردند ... حسین ...
( عجل الله تعالی فرجه ) محرمی که نباشی در آن محرم نیست بدون تو ، ضربان زمین منظم نیست چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را هزار سال بدون تو زندگی کم نیست ( ما داریم از تو جدا میشیم ، یه فکری بکن ، مولی من ، آقای من ... ) خودت بخواه که دست از گناه بردارم که عهدهایِ منِ روسیاه محکم نیست هزار بار ، خودت را به ما نشان دادی ولی چه فایده ؟ چشمان ما که مَحرم نیست ( یابنَ الحسن ، آنقدر با این چشمام گناه کردم ، که نمی بینمت ... ) هزار بار ، خودت را به ما نشان دادی ولی چه فایده ؟ چشمان ما که مَحرم نیست خودم به چشم خودم دیده ام که در روضه حلاوتی ست که در هیچ جای عالَم نیست ( وسعِ ما همین بود ، تقدیر ما این بود ، قسمت ما این بود ، از ما قبول کن ، از این خادم ها قبول کن ، این خادم ها یک عهدی با خودشون بستند ، گفتند آره ما نوکر توایم ، تو هم ارباب مایی ، ولی ما به این حد راضی نیستیم ، ما شما را اینجوری پائین نمیآریم که فقط بگیم نوکرتیم ، شما هم ارباب مایی ... ما میگیم ، شما امام ما هستید ، ما هم پیرو شمائیم ، شیعه و یار شمائیم ، اِی ی ی امام من ، اِی ی ی مولای من ، ممنونم به خاطر این روضه ها ... از مادرت ممنونم ، که امسال هم منو راه دادی ، امسال هم اومدم درِ خونه ی شما ، اگه ادامه این نوکری رو به خاطر بد عهدی خودم از دست میدم ، یه فکری برام بکن ، منم آدم بشم ، منم خوب بشم ، منم همونی بشم که مادرت فاطمه زهرا ازم راضی باشه ، ولی آقای من ، خوب یا بدم ، یه حقیقتی رو میگم ، خودت خبر داری ... ) حوائجم همه در بین روضه یادم رفت غمت چه کرده غم روزگار یادم نیست بیا و روضه ی گودال را بخوان آقا .. ( اون لحظه ای که آسمان تیره و تار شد ، منادی صدا زد « قتل الحسین » بیا و روضه ی گودال را بخوان آقا .. مُحرمی که نباشی در آن محرم نیست ...
1. محرمی که.mp3
5.58M
( عجل الله تعالی فرجه ) محرمی که نباشی در آن محرم نیست ...
( عجل الله تعالی فرجه ) محرمی که نباشی در آن محرم نیست بدون تو ، ضربان زمین منظم نیست چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را هزار سال بدون تو زندگی کم نیست ( ما داریم از تو جدا میشیم ، یه فکری بکن ، مولی من ، آقای من ... ) خودت بخواه که دست از گناه بردارم که عهدهایِ منِ روسیاه محکم نیست هزار بار ، خودت را به ما نشان دادی ولی چه فایده ؟ چشمان ما که مَحرم نیست ( یابنَ الحسن ، آنقدر با این چشمام گناه کردم ، که نمی بینمت ... ) هزار بار ، خودت را به ما نشان دادی ولی چه فایده ؟ چشمان ما که مَحرم نیست خودم به چشم خودم دیده ام که در روضه حلاوتی ست که در هیچ جای عالَم نیست ( وسعِ ما همین بود ، تقدیر ما این بود ، قسمت ما این بود ، از ما قبول کن ، از این خادم ها قبول کن ، این خادم ها یک عهدی با خودشون بستند ، گفتند آره ما نوکر توایم ، تو هم ارباب مایی ، ولی ما به این حد راضی نیستیم ، ما شما را اینجوری پائین نمیآریم که فقط بگیم نوکرتیم ، شما هم ارباب مایی ... ما میگیم ، شما امام ما هستید ، ما هم پیرو شمائیم ، شیعه و یار شمائیم ، اِی ی ی امام من ، اِی ی ی مولای من ، ممنونم به خاطر این روضه ها ... از مادرت ممنونم ، که امسال هم منو راه دادی ، امسال هم اومدم درِ خونه ی شما ، اگه ادامه این نوکری رو به خاطر بد عهدی خودم از دست میدم ، یه فکری برام بکن ، منم آدم بشم ، منم خوب بشم ، منم همونی بشم که مادرت فاطمه زهرا ازم راضی باشه ، ولی آقای من ، خوب یا بدم ، یه حقیقتی رو میگم ، خودت خبر داری ... ) حوائجم همه در بین روضه یادم رفت غمت چه کرده غم روزگار یادم نیست بیا و روضه ی گودال را بخوان آقا .. ( اون لحظه ای که آسمان تیره و تار شد ، منادی صدا زد « قتل الحسین » بیا و روضه ی گودال را بخوان آقا .. مُحرمی که نباشی در آن محرم نیست ... 1400
1. محرمی که.mp3
5.58M
( عجل الله تعالی فرجه ) محرمی که نباشی در آن محرم نیست ...
( سلام الله علیها ) شاید مثل امروزی ، اسماء میگه ، بی بی به من فرمود : اسماء ، بعد از مدتی منو صدا کن ، اگه جوابتو دادم که هیچ ، وگرنه علی رو خبر کن ... وارد حجره شدم ، پارچه رو کنار زدم ، دیدم روحِ مبارکش به اعلی علیین پرواز کرده : « فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْن » [1]حسنین وارد منزل شدند ، اسماء مادرمون کجاست ؟ « مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَة » مادرِ ما این ساعت نمیخوابه ، صدا زد : « لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً » ... مادر نخوابیده ، « قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا » آقازاده ها بی مادر شدید ، مادر ازدنیا رفته ، خودشون رو به روی جنازه مادر انداختند ، امام حسن خودشو روی سینه ی مادر انداخت ، « يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي » مادر با من حرف بزن ، « قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي » مادر دارم می میرم ، با من حرف بزن ... امام حسین چه کرد ؟ ابی عبدالله صورت کفِ پای مادر گذاشت ، صدا زد : « يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي » مادرجان با من حرف بزن ، من حسینتم ... به زحمت بچه هارو بلند کرد ، آقازاده ها بروید بابارو صدا کنید ، باصدای گریه و ناله آمدند ، بلند بلند گریه میکنند ، اصحاب میگن چی شده ؟ « مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ » ... من نفَسِ روضه ندارم ، همینو بگمو بشینم ، روایت میگه تا علی ، خبر به گوشش رسید « فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ » علی با صورت به زمین افتاد ... میخوام بگم یا زهرا ، کجا بودی ، ظهر عاشورا ، یه آقایی از بالای بلندی با صورت به زمین افتاد ، صدا زد « إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ » [2] ، اى خداى من، من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو مى‏باشم ، هیچ معبودى جز تو نمى‏باشد اى پناه هر پناه جوئى ... [1] بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج‏43، ص 186-187 [2].عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص 268، زبان به شكايت نگشودن ..... ص 266
1. لحظات آخر.mp3
4.02M
( سلام الله علیها ) لحظات آخر ... بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج‏43، ص 186-187