eitaa logo
❣️بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ❣️
249 دنبال‌کننده
581 عکس
331 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥عرب‌ها خیلی این حرکت اخلاقی امیرعبداللهیان رو یاداوری کردن وزیر خارجه سوریه حین سخنرانی سرفه اش گرفت و نمیتونست آب معدنی رو باز کنه و این قاب قشنگ اخلاقی شکل گرفت ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
دیپلماتیک‌ترین مرد روحت شاد😭😭
فاصله این دو عکس کمتر از ۲ هفته است😭😭🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویر به یادماندنی از اجتماع باشکوه جبهه جهانی شباب‌المقاومة با حضور رهبران مقاومت و جوانان صدملیت دنیا در مراسم بزرگداشت شهید جمهور سید ابراهیم رئیسی و همراهان
حسین به فریادت رسید سید😭😭🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻قرائت فراز «اللّهمّ إنّا لا نعلم منه إلاّ خيرا» توسط رهبر انقلاب در نماز بر پیکر شهدای خدمت 😭😭 ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 گریه و بغض عزاداران در هنگام قرائت نماز توسط رهبر انقلاب ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
وقتی‌سرسفره‌پدرمادروبانون‌حلال‌بزرگ‌میشی:🌿⚡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دفعه بعد خودم میشینم پشت فرمون! چقدر برای همین کلیپ تو کانال ها و پبج ها مسخره ات کردند و تو خم به ابرو نیاوردی و بین مردم زندگی کردی و چند روزه که خودت پشت فرمان دل جمعیتی نشسته ای که به تشییع پیکرت آمده اند. خدمت به این مردم مسیر میان بر رسیدن به خدا هست👌 ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
آخرین پست این کانال رمانه عاشقانه در مورد شهیدجمهور😭 درد‌ ما که تمومی نداره، ولی چاره‌ای نیست ای پاره پاره تن به خدا می‌سپارمت در دلها جا داری💔🖤 ان شاالله به زودی به روند عادی کانال برمی‌گردیم و پارت‌گذاری‌ها رو شروع می‌کنیم. ممنون که صبوری کردید و تا اینجا تک‌تک پست‌ها رو دنبال کردید🙏🖤💔
پارت اول برای عزیزان تازه وارد🖤
بعد از چند روز وقفه امشب پارت داریم منتظر باشید🖤
اولین جمعه‌ای که سید استراحت میکنن...🖤
زهره: سال داره تموم میشه و این دختر به فکر آینده‌اش نیست. محمد‌علی: به محمد‌حسین سپردم باهاش صحبت کنه بلکه سر عقل بیاد. زهره: این دختر همش سرش تو اون موس‌موسک معلوم نیست چی می‌بینه. محمد‌حسین: شما استعداد‌هاش رو نادیده می‌گیرید، اون زرنگه نیاز به مرور نداره، نمراتش عالیه منم از محتوای موبایلش آگاهم اون فیلم می‌بینه، مناسب با روحیه‌اش. محمد‌علی: روحیه‌ پسرونه‌اش هم معضلی شده. محمد‌حسین: یکم بهش فرصت بدید تو این برهه و سن و سال طبیعیه، یه روز خودش پیدا می‌کنه. نازنین‌زهرا: من می‌خوام برم بیرون. زهره: یا خدا این چه وضع لباس پوشیدنه!؟ نازنین‌زهرا: مگه لباسم چشه، این کفن سیاه رو هم رو خودم می‌ندازم کسی نمی‌بینه. محمد‌حسین: منم باهات میام آبجی. نازنین‌زهرا: جمع دخترونه میرم. زهره: محمد حسین جان. محمد‌حسین: اجازه بده مادر. نازنین زهرا: فقط منو برسون و برگرد. محمد‌حسین: باشه، خوبه. محمد‌حسین از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا خواهرش به جمع خانواده برگردونه. هرجا که بتونه همراهش میره؛ کنار همه اینا حواسش به درس و ایام انتخاب رشته خواهرش هم هست. نازنین زهرا به محض رسیدن خیلی با ذوق قهقه پرید تو بغل دوستش. چادرش رو در آورد تا کرد روی دستش. محمد حسین از دور چشمش به نازنین بود. نازنین متوجه حضورش شد و با عجله سمت داداش رفت و گفت: تو که چیزی به مامان و بابا نمی‌گی؟ محمد‌حسین: نه خواهر جون. نازنین محمد‌حسین رو بغل کرد بوسید و به سمت دوستانش برگشت. خوش‌گذرونی هم به برنامه‌های نازنین اضافه شده بود. زهره: چرا به خواهرت رو میدی؟ محمد‌حسین: مادر این رو دادن نیست فقط اجازه میدم احساساتش رو بروز بده. محمدعلی: اما اینجوری فکر می‌کنه ما رفتارش رو می‌پسندیم. محمد‌حسین: خیالتون راحت اینطور نمیشه. امتحانات پایان سال هم به اتمام رسید، باز هم نازنین برنده و موفق از این امتحانات خارج شد. محمد‌حسین: مبارکه خواهری. نازنین‌زهرا: ممنون داداشی محمد‌حسین: خب تصمیت برای آینده چیه؟ نازنین‌زهرا: می‌خوام برم ریاضی، بعدش مهندس بشم یا شایدم مکانیک برم اوووووف نمی‌دونم واقعا، مکانیک یا ریاضی، داداش بنظرت کدومش مناسب منه. محمد‌علی: هیچ کدوم. محمد‌حسین: پدر!! محمد‌علی: نازنین باید بره حوزه علمیه، اونجا تو رو میسازه. زهره: اونجا فضا دخترونه‌است، اینقدر با داداشت دم خور شدی روحیه پسرونه گرفتی، بری اونجا یکم روحیه‌ات با جنسیتت همخوان میشه. نازنین‌زهرا: ولی من نمی‌خوام برم اونجا، هم کفن سیاه نوک دماغی، و یه چشم‌اند. محمد‌علی: بی‌حرف پیش باید بری حوزه، ما اسمت رو هم فرستادیم. محمد‌حسین: اما مامان، بابا... زهره: تو دخالت نکن پسرم ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح بخیر🖤 سلام بر لباس و عمامه خاکی و خونی😔💔 ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
شنیدم برخی بعد از شهادت شهید رجایی ۴۰روز زیارت عاشورا خواندن که رئیس جمهور خوب نصیبشون بشه و (سیدعلی خامنه‌ای شد رئیس جمهورشان😊) حالا تا انتخابات حدودا"۴۰روز مانده.... از امروز روزی یک مرتبه زیارت عاشورا بخوانیم به این نیت که رئیس جمهور خوبی نصییمون شود 🤲 منتشر کنید 🙏
🔻عاشقانی که مدام از فرجت می‌گفتند عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری 🔹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
آقای رئیس‌جمهور سید ابراهیم رفته بودی برامون روی نقطه صفر مرزی سد افتتاح کنی و برای مردمت آب بیاوری. رفته بودی آب بیاوری و غبار شد. حالا شما خودتان می‌فهمید اینجای متنم با کدام کاشی سرخ از تاریخ انطباق دارد. خودتان روضه سقا بخوانید 😭😭😭😭
مخالفت با پدر و مادر برا نازنین سخت بود، هرچند که دور از چشمشون کارهایی می‌کرد ولی تو روی خانواده‌اش هیچ وقت نمی‌ایستاد. محمد‌حسین: آبجی حوزه هم بد نیست. نازنین‌زهرا: خب من از اونجا خوشم نمیاد، از اون زن‌های یه چشم... محمد‌حسین: نگو اینجوری، همشون اینطور نیستن، فضای حوزه هم خیلی اونطوری که فکر می‌کنی خشک نیست، من یکی از دوستام طلبه‌است، بیا و ببین اینقدر شوخ. نازنین‌زهرا: زن‌ها اینطور نیستن، بعدش چرا می‌خوان منو بفرستن شهرستان؟ من دوست ندارم خوابگاهی بشم. من دوست دارم مهندسی، چیزی بشم، نه که برم سلام و صلوات بدم، آخه برم اونجا که چی یاد بگیرم؟ خدا رو قبول دارم، سه تاخلیفه ناجور غاصب داریم که باید بخاطر مصالحی بهشون فحش ندیم، دوازده‌تا امام داریم یکیشون هم الان نیست هر وقت خواست برمی‌گرده، خب دیگه برم اونجا که چی یاد بگیرم؟ نمازم هم که خوبه، ض و ط و ث رو از ته معده‌ام می‌کشم بیرون مبادا عربی بودنش خراب بشه..... محمد‌حسین: بابااااا چه خبره!؟ یکم نفس بگیر؛ همه حوزه که این نیست خیلی چیز‌های دیگه هم اونجا یاد می‌گیری که قول میدم برات تازگی داشته باشه. نازنین تنش رو روی تخت انداخت و پوفی کشید. به این فکر می‌کرد که چطوری پدر و مادرش رو راضی کنه که اونو حوزه علمیه نفرستن. رویاها و آرزو‌هاش رو بر باد رفته می‌دید. محمد‌حسین: من نگران آبجی هستم، بخدا این راهش نیست، اینطوری اونو سر دنده لج می‌ندازید. محمد‌علی: اونجا این افسارگسیختگیش مهار میشه، نترس نمی‌تونه لج کنه. زهره: ما همه کارهاش رو انجام دادیم بفرستیمش حوزه، ثبت‌نامش رو هم انجام دادیم، بازهم خوبه معدلش ۲۰ بود بدون آزمون میره حوزه، فقط می‌مونه مصاحبه، اگر درست حسابی رفتار کنه اونجا هم قبول میشه. محمد‌حسین: امیدوارم ضرر این کار رو نبینیم، کاش اجازه میدادید بره رشته‌ای که دوست داره. زهره: بره مهندس بشه!؟ این رگ و ریشه شریف ما چی میشه؟ همه ما یا معلم بودیم یا طلبه، تغییر این مسیر شگون نداره و در شأن خانواده طلبه نیست مهندس و این قرتی بازیا، اونم برا دختر. محمد‌حسین: چرا تو شأن نیست؟ مگه کار خلاف شرع می‌کنه؟ پس منم نباید می‌رفتم سپاه. محمد‌علی: تو پسری بحثت فرق داره، سپاه جدای از فضای مقدس طلبگی نیست. محمد‌حسین همه تلاشش رو کرد که خانواده‌اش رو متقاعد کنه خواهرش رو نفرستن حوزه علمیه، اما تلاش‌هاش بی‌نتیجه و بی‌فایده بود. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~