بهجبران دیروز امروز دوتا پارت گذاشتم😍😍
اگر خوندی نظرت رو اینجا بهم بگو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
صبح اول هفتهتون بخیر🌞🌻
💥یادآوری
📌امروز ۲۳ ذی القعده روز زیارتی امام رضا علیه السلام است.
📌کسانی که در مشهد هستند از زیارت غافل نشوند.
📌 کسانی که در مشهد نیستند، از زیارت راه دور عقب نمانند.
❤️ بُعد منزل نبود در سفر روحانی
🤲 السلام علیک یا امام الرئوف
🤲 برای تعجیل امر فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
شاه که پناهتون شد...
ولی ما خیلی دلتنگیم🖤💔...
دلم نیومد تنها تنها خوبیهاشونو مرور کنم
نشر حداکثری با ذکر فاتحه و صلوات🙏
#رئیسی
#دکتر_ابراهیم_رئیسی
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_12 #آبرو معاون: خب، خیلی ممنون از خانمها سالمی و مرویزاده، امیدوارم در این ترم این مشکلات
برا حدود ساعت ۷ منتظر پارت بعدی باشید😍🤩
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_12 #آبرو معاون: خب، خیلی ممنون از خانمها سالمی و مرویزاده، امیدوارم در این ترم این مشکلات
#پارت_13
#آبرو
محمدحسین تماس رو باز کرد اما قبل از شروع صحبت کردنش زهره شروع کرد به عتاب کردن
زهره: دختریه چشم سفید کی تاحالا جرأت کردی اینطور پررو بشی و جواب بدی؟ گند میزنی بعد جوابشون رو هم میدی؟ تو که نخبه بودی؟ جهشی دادی، تست هوش دادی، این غلطی که کردی نشونه هوشت نبود.
من و پدرت وقتی شنیدیم از خجالت آب شدیم، پدرت از دیشب زیر سرم، من از شدت سر درد نمیتونم رو پا بشم.
خدا بگم چکارت کنه دختر، داریم از دستت دیوونه میشیم، تو آبرو نداری یکم به فکر آبروی ما باش.
زهره پنج دقیقه یکسره حرف زد، تموم که شد محمدحسین آروم سلام کرد.
زهره: خاک به سرم، محمدجان تویی مادر؟ یعنی من اشتباه گرفتم!؟ ببخشید شرمنده مزاحمت شدم.
محمدحسین: نه مادر اشتباه نگرفتی، گوشی نازنین.
زهره: گند زده دوباره پشت تو قایم شده؟ چرا اینقدر ازش دفاع میکنی؟ بزار یکم ادب بشه این دختر.
محمدحسین: من رفتار و حاضر جوابی خواهرم رو، حتی نمرات کم میانترمش رو توجیه نمیکنم، بابت این خواهرم رو خیلی عتاب کردم، ولی رفتار مسئولین حوزه اصلا پسندیده نبود، منم بودم اعتراض میکردم به جلسه عمومی جلو چشم همه دلیل نداره ضعف خواهر منو تو چشم دیگران بکنند، من فردا قراره برم به این رفتار اعتراض کنم، اینا هیچ کدوم تایید کمکاری خواهرم تو درس خوندنش نیست.
زهره: محمدم ما دیگه جون نداریم ادامه بدیم، این دختره شرم خورده حیا رو غی کرده.
محمدحسین: چرا میگید دختره؟ مگه چیکار کرده؟ اون که همه جور خودش رو ثابت کرد ، این کار شما نازنین رو به این مرحله رسوند.
یکم واقع بین باشید لطفا مادرم، خواهش میکنم.
زهره: آدم کسی رو احترام میکنه که به حرف پدر و مادرش گوش بده، اون دختره هیچ احترامی، هیچ ارزشی برا حرفمون قائل نیست.
محمدحسین: مامان از من ناراحت نشید، ولی واقعا ما چقدر براش ارزش قائل بودیم؟ چقدر به نظراتش احترام گذاشتیم؟ همه چی رو بهش تحمیل کردیم، من تو یکسال بهش فشار آوردم که دو تا پایه بخونه، تست هوش بده و ...
زهره: اینا همش بخاطر خودش بود، درک نکرد نفهمید.
محمدحسین: اینا بخاطر نازنین نبود، بخاطر حرف مردم بود.
زهره: این تفکر تو هم برام یه مسئله است محمد مامان.
محمدحسین: خودتون رو اذیت نکنید مادر مهربانم، من همه چی رو درست میکنم.
زهره: مادر پیش مرگت بشه الهی، خیلی داری زحمت میکشی.
نازنینزهرا: تموم شد، هرچی فحش بود رو خوردی.
محمدحسین: بخاطر تو جون هم میدم، فحش که چیزی نیست.
نازنین لبخند ریزی زد و قهوهاش رو هم زد.
محمدحسین: از اینجا خوشت اومده؟
نازنینزهرا: خیلی قشنگه اینجا.
داداش میشه یه چیزی بخوام؟
محمدحسین: چی عزیزم؟
نازنینزهرا: اجازه میدی چادرم رو دربیارم؟
آخه کافه با این تیپ...!!
محمدحسین: اولا من کی باشم رو حرف خدا حرف بزنم، حجاب و چادر حرف خداست، من نمیتونم حکم بدم.
ثانیا چرا فکر میکنی کافه محل افراد تیپ امروزی و ژیگول؟
اتفاقا کافه جای ماهاست، نه جای اونا.
نازنینزهرا: متوجه شدم، الان غیرتی شدی و اجازه ندارم چادرم رو دربیارم.
محمدحسین: اصلا اینطور نیست، من نگفتم با چادر بمون یا چادرت رو دربیار.
من قانون رو گفتم.
نازنینزهرا: من مانتو پوشیدم، بلند هم هست، روسریم هم کوتاه نیست، یه امروز من لذت بیچادری و آزادی رو بچشم، قول میدم بقیه روزها چادر بپوشم.
محمدحسین سکوت کرد و فقط به خواهرش نگاه کرد، چقدر محسوس بود که نازنین هنوز بابت پوشش کامل و چادر اقناع نشده و این پوشش اجبار بوده.
این اتفاق خیلی محمدحسین رو متاسف کرد، دلش برا خواهرش میسوخت، اگر زمانی که باید آزاد میبود از حقش استفاده کرده بود الان به این حال و روز نمیافتادیم.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
صبحت بخیر آقای من🌹
آقای دلتنگی😔
آقای تنهایی💔
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_13 #آبرو محمدحسین تماس رو باز کرد اما قبل از شروع صحبت کردنش زهره شروع کرد به عتاب کردن زهر
#پارت_14
#آبرو
بعد از یک ماه قدمهای سبز بهار به دنیا پا گذاشت، بوی گوجه سبز و آلوچه قرمز و توت فرنگی، شیرینی هندونههاش و تنوع بازارش.
نازنینزهرا با ذوق و شوق به خونه برگشت، اما استقبال گرمی از اون نشد؛ انگار نه انگار یک ماه دخترشون ازشون دور بوده.
محمدحسین هنوز وسایلش رو تو اتاق خواهرش نگه داشته بود.
نازنینزهرا: چقدر دلم برا اتاقم تنگ شده بود، وااااای کمد لباسهام، خداااااا عکسها
محمدحسین: نیومده باید بریم.
نازنینزهرا: باز کجااا!؟
محمدحسین: مسافرت.
نازنینزهرا: با اینا!!!؟
محمدحسین: اینا چیه!؟ پدر و مادرمون هستن.
نازنینزهرا: سگ وارد خونه شده بود بیشتر از من احترام داشت، تو به اینا میگی پدر و مادر، من چقدر گفتم اونا منو دوست ندارن، راستی فردا میرم آزمایش DNA میدم مطمئنم دختر این خانواده نیستم.
محمدحسین: این چه حرفیه نازنین؟ اونا تو رو دوست دارن، یکم مشکلاتی هست ولی واقعا این رفتارهاشون از ته دل نیست، وقتی اون بلا سرت اومد هممون دست به دعا شدیم.
نازنینزهرا: عشق و علاقه از سر و صورتشون میبارید بعد یک ماه پا گذاشتم اینجا.
محمدحسین: بخاطر من فراموشش کن لطفا باشه.
یه چیز دیگه هم هست باید بدونی، نمیخوام از کس دیگه بشنوی.
نازنینزهرا: چی!؟
محمدحسین: قبل از اینکه بیای اینجا...، یعنی یک هفته قبل رفتیم خواستگاری.
نازنینزهرا: جدی میگی!؟ یعنی داری...
واااای خدای من.
محمدحسین: ناراحت نشدی؟
نازنینزهرا: نه چرا ناراحت بشم، تو خونه دار میشی ومیتونی یه اتاق برام پیش خودت جدا کنی منم اینطور از تو جدا نمیشم و از اینجا مامان و بابا راحت میشم.
محمدحسین: حالا کی گفته قراره خونه بگیرم، میاد اینجا احتمالا.
نازنینزهرا: چرا باید بیاد اینجا!؟
محمدحسین: چون منم مثل تو دوست ندارم دور از هم باشیم.
نازنینزهرا: کی قراره عقد کنید؟
محمدحسین: هنوز هیچی معلوم نیست، فقط حرفهای اولیه رو زدیم، شروط منو هم باید قبول کنه.
نازنینزهرا: فکر کردم دیگه تموم، خب پس حالاحالاها اینجا آویزونی.
محمدحسین گوش نازنین رو گرفت و گفت:
آویزون خودتی شیطون.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
یه چیزی بگم و برم بخوابم🥱 فطرت دست کاری شده؟ تا حالا در موردش چیزی شنیدید؟ بنظرتون همیشه دشمنه که
کسی نظری نداشت؟🤔
https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
لینک گروه برای اعضای جدید