سلام خدمت همراهان همیشگی قدیمیا عزیز دلید😘
تازه واردا❣ نفسید
عزیزان بخاطر ایام تحصیلی پارت گذاری داستان ستاره پردرد یک روز درمیان هست و شبها ساعت ۷الی۸:۳۰
تا عزیزان بتونن استفاده کنن از رمان و به درسهاشون هم برسند🌹
اگر نظر دیگهای دارید انتقادی پیشنهادی
تو رواق میشنوم عزیزان👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
#عشق_آسمانی
دو رکعت نمازی که فرد ازدواج کرده
میخواند ، برتر از هفتاد رکعت نمازی
است که فرد عزب میـخواند .
- بحار الانوار
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_4 #ستاره_پر_درد سر سفره عقدش ستاره چیدم، خوشحال بودم از اینکه الان دخترم داره یه برههای جدی
#پارت_5
#ستاره_پر_درد
رفت و آمد ستاره تو همین چند ماه اول کم شد، اعصابم خورد بود از اینکه نمیتونستم بفمهمم چی باعث تغییر رفتار و حال و روز ستاره شده.
ستاره: سلام، خوش اومدی رضا جان.
سرش رو تکون داد و رفت تو اتاق، همین رفتارش منو ناراحت میکرد.
همش با دوستاش بود، عاشق فوتبال و اینجور سرگرمیها بود؛ به محبتهایی که بهش میکردم توجهی نمیکرد.
پشت سرش با یه لیوان آب پرتقال وارد اتاق شدم، داشت لباسش رو میپوشید.
ستاره: آقایی برات شربت آوردم، بیا بخور یکم جون بگیری.
رضا: نمیخوام، سیرم.
ستاره: آب پرتقاله، شربتی که دوست داری.
رضا: شما زنها هی محبت کنید، بعدش تا تقی به توقی خورد بگید میرم مهریه رو میزارم اجرا.
ستاره: چه ربطی داره رضا، من کی حرف مهریه زدم؟ برات آب پرتقال آوردم، مگه من چی گفتم؟ چرا همش حرف مهریه رو میزنی؟
میخواستم خبر خوش بهت بدم، هیچ وقت روی خوش بهم نشون ندادی تو این چندماهه، همش با دوستاتی یا فوتبالی، انگار نه انگار متاهل شدی.
رضا: زبون درازی موقوف، من مردم هرکاری دلم میخواد میکنم، شما زنها حق ندارید از کارهای شوهرتون انتقاد کنید، فقط باید اطاعت کنی.
ستاره: من کجا از تو اطاعت نکردم؟ چی برات کم گذاشتم؟
تا اینا رو بهش میگفتم ساکت میشد، حرفی برا گفتن نداشت.
ستاره: میخواستم بگم امروز فهمیدم باردارم.
این حرف منو که شنید زل زد تو چشمهام و گفت:
رضا: خب، که چی؟ انتظار داری الان بپرم هوا جیغ بزنم برات، یا بیام بغلت کنم بگم آخی چه باحال.
نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم، زدم زیر گریه و از اتاق بیرون رفتم.
هیچ چیز این زندگی من مثل بقیه زندگی زوجها نبود،در هیچ کدوم از مرحلهها.
لذتهای دوران بارداری رو باید تنها میگذروندم، رضا به ظاهر تو خونه بود، ولی بود و نبودش فرقی نداشت.
عملا من تو یک زندان بودم؛ نمیدونم کجا اشتباه کردم، چیکار کردم که باعث شده من گیر رضا بیفتم؟
✍ف.پورعباس
🚫کپی وانتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_5 #ستاره_پر_درد رفت و آمد ستاره تو همین چند ماه اول کم شد، اعصابم خورد بود از اینکه نمیتونست
#پارت_6
#ستاره_پر_درد
ستاره حتی به من که مادرش بودم هم چیزی نمیگفت، اینقدر دیر به دیر سر میزد که من بعضی وقتها بی وقت پا میشدم میرفتم خونشون.
نگرانش بودم، این سر نزدنهای ستاره با اون حرفهایی که در مورد دلتنگیش از خونه میگفت جور در نمیاومد.
مادر: سلام مادر، پارسال دوست امسال آشنا، خبری ازت نیست؟ چرا نمیای یه سر بزنی؟
ستاره: وقت نمیکنم، صبح تا شب رضا خونه نیست، بحث بارداریهم هست که نمیزاره دیگه...
مادر: حالا دیگه من غریبه شدم؟ اینجوری خبر مادربزرگشدن رو میدن؟ نباید زودتر میگفتی؟
ستاره: اینقدر شوق و ذوق داشتم که یادم رفت، میخواستم با رضا بیایم بهتون سر بزنیم و اونجا جشن بگیریم ولی رضا وقت نکرد.
ستاره وقتی این حرفها رو میزد من همه رو باور میکردم، یه درصد هم فکر نمیکردم ستاره با شوهرش مشکل داشته باشه.
مثل بقیه مادرها منتظر موندم نوهام دنیا بیاد.
چون حس کرده بودم دخترم از چیزی داره ناراحتی میکشه، خودم تصمیم گرفتم بیشتر بهش سر بزنم و حواسم رو جمع کنم.
۹ماه خودم دخترم رو تو پر نگه داشتم، به رضا هم می سپردم خیلی مراقب ستاره باشه.
اونم میگفت چشم، مثل چشمهام مراقبم ازش.
اما ستاره تو ایام بارداریش بیشتر لاغر شد، خوشحالیای تو صورتش نمیدیدم، نه خودش، نه همسرش.
اما من خیلی خوشحال بودم، با خودم میگفتم که هر مشکلی تو زندگی ستاره باشه با اومدن بچه حل میشه.
شغل رضا آزاد بود، طوری بود که صبح تا ظهر حالت عادیش بود سرکار باشه، برام سوال بود که چیکار میکنه که تا نصف شب بیرونه و ستاره رو اینجور تنها گذاشته.
تناقضهای رفتاری رضا برام جای سوال بود، شکهایی کرده بودم ولی مطمئن نبودم.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
زلیخا جوان شد و بینا گشت💝
نه ز بهر عشق یوسف❣
چون عشق احمد در دل او پیدا گشت💝
✍ف.پورعباس
اون لحظهای که تو روضه میخوای همراه جمعیت، امام حسین رو صدا بزنی و یهو یاد لحظات سیاه و چرکی میفتی که سرگرم گناه بودی و از امام حسین خجالت میکشی و صدای یاحسینت توی گلوت خفه میشه !
به واللّه که امام حسین خجالتزدههایی که خودشون رو بین جمعیت روضه قایم میکنن، پناه میده .