#پارت_20
#ستاره_پر_درد
با صدای اذان موذن زاده از خواب بیدار شدم، گوشیم رو، روشن کردم؛ تصویر یک سالگی امیر علی پس زمینه گوشیم بود.
به جای بچهام، موبایلم رو محکم بغل کردم و بچهام رو بو کشیدم.
از جام بلند شدم، وضو گرفتم و طبق معمول توی تاریکی خوابگاه، نماز خوندم.
صبحانه نخورده راهی صدا و سیما شدم، به محض ورود با آقای شکیبافر روبه رو شدم.
شکیبافر: سلام خانم ساداتی
_ سلام علیکم
شکیبافر: ببخشید بانو، در مورد حرفهای جلسه پیش فکر کردید؟ نظرتون چیه؟
_ راستش آقای شکیبافر، من ...
شکیبافر:خانم سعادتی همه چی رو به من گفتن، نمیتونم بگم سختیهایی که کشیدید رو درک میکنم ولی تا حدودی باهاتون همدردم.
اگر اجازه بدید من بیام خواستگاری، بیشتر صحبت کنیم، شاید خیلی از تفکراتمون نسبت به هم حل بشه.
هرچند میخواستم ردش کنم ولی حس درونم میگفت، نه، دست نگهدار، حرفهاش رو بشنو، شاید این یکی واقعا مرد رویاهای تو باشه.
نهایتا بعد از دو روز فکر کردن و کنار و صحبت با پدر مادرم اجازه دادم آقای شکیبافر بیاد خواستگاری.
آخر هفته برای جلسه خواستگاری بلیط گرفتم به مقصد نجف آباد، تو مسیر به این فکر میکردم در ازدواج قبلی کجا اشتباه کردم که اینجوری شد؟ برگه برداشتم و ملاکهام رو نوشتم، سوالات ذهنی و مهم و سازنده رو نوشتم، توقعاتی که از طرف مقابلم دارم، هر آنچه که دوست دارم طرف مقابلم داشته باشه رو هم یادداشت کردم.
به خودم میگفتم که این بار در مورد هیچی کوتاه نمیام، حتما یکی از شرطهام این خواهد بود که اجازه بده پسرم امیرعلی بیاد با من زندگی کنه، گذشته منو به رخم نکشه، منو واقعا بخواد.
همه چی رو دقیق مینوشتم، حتیچیزهایی که از نظر بقیه شاید مهم نبود و به چشم نمیاومد.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
مع انك بتضلّك ساكت قلبي عم يسمعك
با اينكه تو ساكت میمانی
اما قلبِ من تو را میشنود...
#قشنگیجاتعربی | مناسبِبیو🌱
زبی وفاییِ دنیا دلم گرفت و نبود
وفایِ هیچ کسی بهتر از وفایِ حُسین..♥️
-عزیزمحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️⤸••
چالش داریم چه چالشی!😃
چالشی با عنوان
مرگ بر آمریکا 🇺🇸❌👊
⁉️ چرا
مرگ بر اسرائیل 🇮🇱❌👊
ایست🚫✋️
قبل از هر چیزی بگم، این چالشِ ویژه، به مناسبت گرامیداشت هفته دانشآموز، برای نوجووناییه که بزرگ شدن و عاقل هستن.🥰
کوچولوها لطفاً بیرون صف وایستن!👈
چرا این رو میگم؟🤔
چون نوجوونا دیگه از سن کودکی رد شدن، حسابی عاقلن و با شعور. آگاهانه میبینن و انتخاب میکنن.
حالا تو که عاقلی، بیا توی صف؛ سریع باش.🙃
این کلیپ رو بیین، قراره یه مسابقهی با حال داشته باشیم با کلی جایزه🎁
البته میدونم تو خودِ خودشی؛ پس بیا و کلیپ رو ببین!👏👏
چالشمون رو هر روز تو کانال ببینید تا روز آخری که سؤالات مطرح بشه.😉
اسم همهتون جزء قرعهکشیه، مطمئنم همه پاسخ درست میدید.😍
اختصاصی_فراسو #فلسطین
#سیزده_آبان_روز_دانش_آموز
#تسخیر_لانهجاسوزیآمریکا_بهدست_دانشجویانپیروخطامام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻همراه ما باشید در پیام رسانهای↡
ایتا | روبیکا | تلگرام
🆔 @Faraasoo
به مناسبت روز دانش آموز
خیلی باهاتون کار داریم😍😍😍
دوستانتون رو به کانال دعوت کنید
هرکس ده نفر یا بیشتر عضو کانال کند، ۱۰٪تخفیف در خرید کتاب، هزینه پست هم نصف ازشون گرفته میشه😍😍
از افرادی که عضو کانال کردید اسکرین بگیرید😍😍😍
عجله کنید🏃♀🏃♀🏃♀
دیگه تکرار نمیشه🎉🎉🎉
تا جمعه وقت دارید😍😍❣
به مناسبت روز دانش آموز
خیلی باهاتون کار داریم😍😍😍
دوستانتون رو به کانال دعوت کنید
هرکس ده نفر یا بیشتر عضو کانال کند، ۱۰٪تخفیف در خرید کتاب، هزینه پست هم نصف ازشون گرفته میشه😍😍
از افرادی که عضو کانال کردید اسکرین بگیرید😍😍😍
عجله کنید🏃♀🏃♀🏃♀
دیگه تکرار نمیشه🎉🎉🎉
تا جمعه وقت دارید😍😍❣
https://eitaa.com/taravosh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه برش شیرین و جذاب از کتابی که تخفیف خورده😍😍😍❣💝💝
دیگه چی میخوای؟؟🏃♀🏃♀🏃♀😉😉
خب خب میبینم
دارید تلاشتون رو میکنید😍😍😍
بقیه هم بیان وسط کمک کنن
اینجور تخفیفها کم پیش میادهااا🤩🤩🤩
#پارت_21
#ستاره_پر_درد
قطعا مثل زمانی که برای اولین بار میخواستم مقابل خواستگار بشینم، امروز نمیتونستم همون طور رفتار کنم که اون زمان رفتار میکردم.
مادرم مدام زیر لب ذکر میگفت؛ میدونم اونم مثل من نگران بود، من خُرد شده بودم، اگر در این ازدواج هم شکست بخورم دیگه مرگ من حتمی خواهد بود.
آقای شکیبافر همراه مادرشون و پدرشون روز جمعه از تهران اومدن نجف آباد.
هر دو طرف یه ازدواج ناموفق داشتیم، برای این ازدواج قطعا دیدمان تغییر کرده بود.
شکیبافر: همون طور که احتمالا اطلاع دارید، من یه پسر ۹ساله دارم، همسرم قصد مهاجرت داشت، من واقعا دوسش داشتم ولی نتونستم با این مورد کنار بیام و سر همین قضیه از هم جدا شدیم.
از خانم سعادتی شنیدم که بچهتون رو همسر سابقتون سرپرستی میکنه، و اطلاع دارم که شما در صدد پس گرفتنش هستید، خواستم بگم که در این زمینه تاهرجا که نیاز باشه من کنارتون خواهم موند.
_ تقریبا همه چی رو بیان کردید، همون طور که شما هم گفتید من بچهام از همه چیز برام مهمتره. من باید به شما بگم که بخاطر بچهام آرامش خاطر ندارم، مدام در رفت آمد بین تهران و نجفآباد هستم، شما با این مسئله مشکلیندارید؟
شکیبافر: همون طور که گفتم من تا هرجا نیاز باشه کنارتون میمونم.
از این مسئله که خیالم راحت شد، رفتیم در مورد فرعیات صحبت کردیم، سر همه موارد توافق داشتیم، باز هم با این حال یک هفته وقت خواستم بیشتر فکر کنم.
نمیدونستم پسرم اگه بفهمه من ازدواج کردم چه فکری در مورد من میکنه؟ من رو باز هم قبول میکنه؟
سعادتی: سلام ستاره خانم.
_ سلام، صبح بخیر.
سعادتی: صبح شما هم بخیر خانم، چه خبر؟
_ سلامتی، خبری نیست.
سعادتی: ستاره به خودت فکر کن، نزار شکست قبلی رو آیندهات اثر بزاره.
این حرف خانم سعادتی مثل دارکوب تو سرم کوبیده میشد، شکست،شکست...
مسئله این بود که من به مردها اعتماد نداشتم، نمیتونستم باور کنم که اونا احساس دارن.
بعد از یک هفته فکر و خیال به مادرم زنگ زدم و نظرم رو گفتم.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
ضمن خیر مقدم به اعضای جدید😍😍😍
رمان من عاشق نمیشوم در دو فصل سنجاق شده😍😍😍
از شما دعوت میکنم تو گروه رواق عاشقان عضو بشید و نظرتون رو بفرمایید
https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
تا حالا چند نفر رو عضو کردید؟؟🤔🤔
این دوره دیگه خیلی سخت تکرار میشه☺️
بعدا نگی نگفتمهااا😉
و خداوند شب را خلق نمود 🌜🌜🌟🌟
تا خردمندان را به فکر وادارد☺️☺️
شبتان خوش رمانخوانهای عزیز🌹
#داستانک
#شکوفه_امید
از دار دنیا یه بزغاله رو داشتم، تمام درآمدم هم از این راه بود، شیرش رو میفروختم و با پولش غذایی برای اون روز تهیه میکردم.
مجالس مسجد امامحسن محله هر شب پنج شنبه جلسه که میگیرن، یه شامی هم میدن، رزقم رو هم پنجشنبهها به این طریق از امام حسن میگرفتم.
پدر مادرم، تو یه تصادف، زمانی که من ده ساله بودم، جونشون رو از دست دادن.
فک و فامیلها رو هم که اصلا نمیدونم دارم یانه؛ حتی زمانی که پدر، مادرم فوت کردند، همسایهها تمام کارها رو انجام دادن.
منم از همون زمان تصمیم گرفتم خودم کار کنم و تحت سرپرستی کسی نباشم.
چندین بار پیشنهاد دادن به من که برو ازدواج کن، ولی خب ازدواج مقدماتی میخواد، من فقط یه بز داشتم و یه خونه نقلی خیلی کوچیک که سقف اتاقهاش طاق خورده بود.
یه شب رفتم شیر بزغاله رو بدوشم، وارد طویله که شدم، دیدم بزغاله بیچاره داره نفس نفس میزنه.
نفهمیدم چی شده، بغلش کردم و بردم دامپزشکی محل، اما اونجا هم بسته بود.
بزغاله بیچاره روی دستای من جون داد.
اون لحظه حس کردم، دیگه زندگی من تموم شده، نگاهی بغض آلود به آسمان کردم، و بزغالهام رو همون اطراف دفن کردم و برگشتم خونه.
⭕️این داستان ادامه دارد
✍ف.پورعباس
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
ضمن عرض خیر مقدم خدمت اعضای جدید😍😍
پارت اول رمان من عاشق نمیشوم
خدمت شما🌹😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصالت یعنی
دلت نمیاد خیانت کنی
دلت نمیاد دل بشکونی
دلت نمیاد دورو باشی
دلت نمیاد آدم ها رو بازی بدی
این بی عرضگی نیست
اسمش " اصالته "
#شب_بخیر🌙