🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
👈 چی باعث شده فکر کنیم اگه به بچه بگیم «طوری نشده»، به راحتی از احساس نگرانی یا فشار رهایی پیدا میکنه؟ آخه از نظر اون بچه واقعاً یه طوری شده. و پشت احساس اضطرابش احتمالاً یه سری فکره:
🔺حالا به معلمم چی بگم؟
🔺 نکنه دعوام کنه؟
🔺نکنه جلوی بچهها سرم داد بزنه؟
🔺نکنه یه چیزی بگه که بچهها بهم بخندن؟
🔺دیگه آبروم تو مدرسه میره.
🔺نکنه منو بفرسته دفتر مدرسه؟
👈 قطعاً قصد شما کمک به آروم شدن فرزندتونه. اما آیا مطمئنین که با نادیده گرفتن و زیر فرش کردن اضطرابش، این احساس ناپدید میشه؟
👈 همهی بچهها گاهی دچار اضطراب میشن. وقتی بچه این احساس رو تجربه میکنه، لازمه کمک کنیم که بتونه به سلامت ازش عبور کنه، چه جوری؟ با دیدن احساسش، اسمگذاری روی احساسش و کمک به برون ریزی افکار پشت اون احساس، گفتگو در مورد احتمال وقوع اون افکار و نهایتاً پیدا کردن راهحلهایی که دست بچه رو برای مواجهه با اتفاقهایی که بابتش نگرانه، پر کنه.
اما اگه فرزندتون زیاااد دچار اضطراب میشه، لازمه مشاوره بگیرین و تو همین کودکی درمانش کنین.
@tarbiatenaamahsoos
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#رفتارهای_مخرب
#حمایت
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
و این هم یکی از جوابهای مناسب شما 👆👆 به موقعیت مطرح شدهست. البته خوشبختانه تعداد عزیزانی که جوابهای مناسبی دادن اونقدر زیاد بود که نمیشد همهش رو بذارم. اما وجه اشتراکشون این بود که کم و بیش شامل این بخشها بودن:
✅ حضور کافی
✅ همراهی هیجانی
✅ شنوایی
✅ همدلی
✅ و همفکری برای حل مسأله
البته، این مؤلفهها میتونه بسته به سن بچه، شدت احساساتش، روحیاتش و میزان مهارتش تو حل مسأله، کم و زیاد و متفاوت باشه. چیزی که مهمه اینه که حضور همدلانه و حمایتگرانه و بدون رفتارهای مخربی مثل سرزنش و انتقاد و ...داشته باشیم.
با این مقدمه میریم سراغ ادامهی ماجرای من و هستی و پروندهی این تجربهی مادرانه رو میبندیم👇👇
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#رفتارهای_مخرب
#حمایت
#حل_مسأله
#شنوایی_مؤثر
#همراهی_هیجانی
👈 وقتی خبر پیدا نکردن برگه آزمونک رو بهم داد، گفتم: چی شده عزیزم؟ پیدا نمیشه؟ کاری ازم برمیاد؟ همینطور که لای کتابهاش رو نگاه میکرد، گفت: چه میدونم؟ گفتم: میخوای یه بار هم من کیفت رو بگردم؟ و با اعلام موافقتش این کارو کردم، اما خبری از برگه نبود. با چهرهی متأسف و شونههای افتاده گفتم: «نه...😏 مثل اینکه واقعاً جامونده. ممکنه بین وسایل دوستات رفته باشه».
دقت کنین: نگفتم «مثل اینکه جا گذاشتیش!» چون معلومه که بار معناییش خیلی متفاوته!
نکته: وقتی فرزندمون هیجان مثبت یا منفیای رو تجربه میکنه، خیلی مهمه که باهاش همراهی هیجانی داشته باشیم، یعنی درصدی از هیجان بچه تو حالت چهره و زبان بدن ما هویدا باشه.
👈گفت کیفم رو بده یه بار دیگه بگردم. بعد با ناراحتی وسایلش رو یکی یکی از تو کیفش در میآورد و میکوبید رو زمین😬 قبلاًها از این کارش خیلی ناراحت و عصبانی میشدم و خونم به جوش میومد😡 و واکنش نشون میدادم که: «یعنی چه؟ این چه کاریه؟ مگه تقصیر منه که این اتفاق افتاده؟ مثلاً با این کارها چی رو میخوای ثابت کنی؟»
👈 چرا عصبانی میشدم؟ چون نسبت بهش قضاوت داشتم، چون رفتارش رو توهین به خودم تفسیر میکردم! فکر میکردم منو مقصر میدونه. فکر میکردم میخواد من براش یه کاری کنم. فکر میکردم میخواد حرص من رو دربیاره.
👈 اما الان اینطوری فکر میکنم که خوب ناراحته دیگه، شاید از دست خودش عصبانیه ... شاید با روش خودش داره خشمش رو پالایش میکنه (پالایش خشم یعنی: تخلیهی خشم به صورت غیر کلامی و بدون آسیب، با کارهایی مثل خرد کردن کاغذ، مشت زدن به بالش و...)
و از وقتی تفسیرم نسبت به رفتارش عوض شده، دیگه ناراحت و عصبانی نمیشم (توجه کنین که رفتار بچه فقط محرک خشم ماست، نه دلیل اون! دلیل خشم ما تعبیر و تفسیرهای ما، افکار ما و باورهای ما در مورد اون رفتاره)
👈 خلاصه، تصمیم گرفتم تماشاچی رفتاری که نمیپسندم، نباشم و در حالیکه ازش فاصله میگرفتم، گفتم: من تو آشپزخونهم مامان جان. اگه پیدا نشد، بیا باهم یه فکری براش میکنیم.
و به دو دقیقه نکشید که اومد و گفت: «به دوستم پیام دادم و گفتم تو کیفش رو بگرده. به معلممون هم میگم جا گذاشتمش و فردا انجامش میدم»
گفتم: نظرت چیه از رو عکسش پرینت بگیریم؟
گفت: اون برگه رنگیه، اینطوری سیاه سفید میشه و خوشم نمیاد.
میخواستم بگم: یعنی چی؟ چه فرقی میکنه؟ تکلیفت رو به موقع انجام بدی، مهمتره یا رنگی بودنش؟ اما با کمی مکث به این نتیجه رسیدم که بحث کردن و چونه زدن برای اثبات درستی نظر خودم، فقط این پیام رو بهش میده که تو نمیفهمی و من بیشتر میفهمم و از تو عاقلترم. دیدم موضوع اونقدرها حیاتی نیست که ارزش ادامه دادن داشته باشه. بنابراین با گفتن: «اوهوم، متوجه شدم» گفتگو رو تموم کردم.
@tarbiatenaamahsoos
دقت کردین چی شد؟ من تقریباً هیچ کاری نکردم. فقط کنارش «حضور» داشتم. حضور با همراهی هیجانی و حمایت کافی. یعنی با آرامش کاری که از دستم برمیومد انجام دادم و برای حل مسألهش و خوب کردن حالش بال بال نزدم😁. فقط «حضور»:
بدون راهکار:
❌ خوب بگو دوستت عکس سؤالها رو برات بفرسته تو دفتر بنویس.
بدون انتقاد:
❌ باز چی شده؟ خوب چرا حواست رو جمع نمیکنی؟
بدون نصیحت:
❌ ببین دخترم، تو دیگه بزرگ شدی ازت توقع میره که بتونی عصبانیتت رو درست ابراز کنی.
بدون سین جیم کردن و ایجاد اضطراب:
❌ مطمئنی لای کتابت گذاشتی؟ کدوم کتابت بود؟ خوب این کتاب ریاضیه دیگه، پس چرا نیست؟ ای خدااا😩
بدون کوچیک شمردن اتفاق:
❌طوری نشده که... پیش میاد دیگه، ناراحتی نداره که...😊
بدون تقلا برای کم کردن ناراحتی و عصبانیتش:
❌ ناراحت نباش ... من قول میدهم معلمت حرفت رو قبول میکنه😇
🔺🔺نکته:
میزان همدلی با بچه، بستگی به شدت احساساتش و میزان نیازش به همدلی داره و نحوهی همدلی مؤثر هم از بچهای با بچهی دیگه میتونه متفاوت باشه. مثلاً یادمه قبلاً ها هستی تو این شرایط به همدلی زبونی و دلگرمی بیشتری برای آروم شدن نیاز داشت، اما الان فقط حضور همدلانهم براش کافیه. قبلاًها به گریه😭 میفتاد، اما الان نه. قبلاً ها خیلی دیر آروم میشد و به راه حل فکر میکرد، اما الان زیاد تو بدحالی نمیمونه.
اینو گفتم که نگین بچهی من فرق داره، خیلی گریه و بیتابی میکنه. مطمئن باشین اگه تو چالشها حضور با آرامش، همدلانه و حمایتگرانهی کافی کنار بچههامون داشته باشیم، به مروور تابآوری و توانمندیشون افزایش پیدا میکنه و نیازشون به ما کمتر میشه.
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#مادرانه_های_من
#همدلی
#حل_مسأله
#همراهی_هیجانی
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#رفتارهای_مخرب
#حمایت
#مادرانه_های_من
سلام سلاااام😍😍
صبحتون پر از خیر و شادی و برکت
با یه تجربهی مادرانه اومدم که واسه خودم پر از کشف و شگفتی بود. امیدوارم واسه شمام کاربردی باشه.
👈 هفتهی قبل یه روز هستی با صورت و مقنعهای که قسمتهایی از اون قرمز شده بود، از مدرسه اومد. قبل از اینکه چیزی بپرسم، خودش توضیح داد:
این کیمیا خیلی دختر بیخودیه😏. امروز یه چیزی آورده بود مدرسه، بهش میگفت «گچ مو». یه چیزی شبیه یه کاغذ قرمز رنگ که میکشی به موهات و قرمز میشه. خیلی از دستش ناراحت شدم، آخه گفت روی لباس و مقنعه رنگ پس نمیده. من هم یه دستهی باریک از جلوی موهام رو باهاش رنگ کردم، اما هم صورتم و هم مقنعهم قرمز شد☹️
گفتم: میخواستی ببینی با موهای قرمز چه شکلی میشی؟ گفت: آره میخواستم امتحانش کنم🥴
با لبخند گفتم: خوب حالا امتحان کردی، چطور بود؟
گفت: خیلی چیز مزخرفی بود😬، زود از روی موهام پاک شد، اما همه جا رو قرمز کرد. همش تقصیر این کیمیا بود. هر روز یه وسیلهی فانتزی برمیداره میاره مدرسه و همه رو دور خودش جمع میکنه...
👈 به نظرم اتفاقی نبود که ارزش ناراحتی داشته باشه. اما یه ترس و نگرانیای تو وجودم بود که هی وسوسهم میکرد بگم:
❌ یعنی هر کی یه چیز جدید بیاره مدرسه، تو باید امتحانش کتی؟
❌یعنی چی که تقصیر اون بود؟ اون پیشنهاد داد، تو میتونستی قبول نکنی!🤨
❌ چرا بین ۳۰ تا دانشآموز تو باید یکی از اون سه، چهار نفری باشی که امتحانش کردن؟
خیلی زود متوجه انتقادی بودن جملههام شدم و تو ذهنم یه کم از حالت تهاجمی و انتقادی درش آوردم:
❌ از تو که دختر عاقلی هستی، انتظار نداشتم که بیمحابا هر چیزی رو امتحان کنی!
دیدم این هم بار سرزنشی داره و یه کم بهترش کردم:
❌ اشکال نداره، حالا این چیز خطرناکی نبود، ولی یادت باشه از این به بعد هر پیشنهادی رو چشم بسته قبول نکنی😌
👈 اما دلم به این نتیجهگیری اخلاقی نصیحتوار هم رضا نداد و به خودم گفتم: این لحظهها، لحظههای حساسیه مرضیه! وقتی دخترت داره در مورد اشتباهش باهات حرف میزنه، خییییلی مهمه که احساس کنه تو امنی، سرزنش و انتقاد نمیکنی، نصیحت نمیکنی، اخطار نمیدی، نتیجهگیری اخلاقی نمیکنی. هر کلمهای که الان بیفکر از دهنت در بیاد، میتونه اون رو از حرف زدن با تو پشیمون کنه. پس زبون به دهن بگیر 🤐 و فعلاً فقط گوش کن!
عجله چرا؟ به قول معروف به کجا چنین شتابان؟ احتمال اینکه ده دقیقهی دیگه جان به جان آفرین تسلیم کنی و دیگه نتونی این درس مهم رو به دخترت بدی، خیییلی کمه😅. احتمالاً اونقدری فرصت داری که یه کم فکر کنی و گفتوگوی به این مهمی رو طراحی کنی. این موضوع ارزشش رو داره که طوری مطرحش کنی که تأثیرگذاری کلامت بیشتر بشه.
👈 و نتیجهی این گفتوگوهای درونی این شد که نفس عمیقی کشیدم و تا آخر حرفاش ساکت موندم و نهایتاً وقتی داشت لباسهاش رو جابجا میکرد، گفتم: «مقنعهت رو بذار تو سبد لباسها که بشورمش» و البته بعدش فکر کردم که همین حرف هم اضافه بود، چون احتمالاً خودش این کارو میکرد😁
تا اینجای ماجرا رو داشته باشین، میام براتون از طراحی گفتگو هم مینویسم😉. راستی اگه دوست داشتین مهارت گفتوگوی مؤثر رو تمرین کنین، بسمالله... این گوی و این میدون. یادتون باشه هیچ رانندهای بدون تمرین و با نگاه کردن از رو دست مربی راننده نشده، من و شما هم بعیده بدون تمرین، استاد گفتوگو بشیم.
ادامه داره...
@tarbiatenaamahsoos
#گفتگوهای_درونی
#شنوایی_مؤثر
#گفتگوی_مؤثر
#سکوت_آگاهانه
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
👆👆👆👆👆👆👆👆👆
🔺🔺یادمون باشه بچهای که اشتباه کرده، ممکنه خودش احساسات منفیای مثل بد بودن و بیکفایتی رو تجربه کنه و دچار خودسرزنشی بشه و در مورد خودش فکرهایی کنه که به عزت نفسش آسیب میزنه
(من خیلی احمقم، چقدر سادهام، به راحتی گول خوردم، اعتبارم پیش مامانم از بین رفت و...)
پس مهمه کمکش کنیم که بفهمه اشتباه مال آدمیزاده و اون تنها کسی نیست که اشتباه کرده. چون یکی از مهمترین وظایف ما صیانت از عزتنفس و اعتماد به نفس بچههامونه!
@tarbiatenaamahsoos
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#عزت_نفس
#اعتماد_به_نفس
#اشتباه_مال_آدمیزاده
#پرسش_و_پاسخ
👈 یه موضوعی که این روزها تو جلسات مشاوره یا سؤالات مخاطبینم خیلی توجهم رو جلب کرده، رها کردن بچهها تو سالهای کودکیه. یعنی چون شنیدن ۷ سال اول لازمه بچه فرصت بچگی داشته باشه و بکن، نکن زیاد نشنوه و آموزش مستقیم نبینه، پس کودک رو کاملاً رها گذاشتن و در واقع سخت نگرفتن رو با رها کردن و اهمیت ندادن اشتباه گرفتن.
👈 در حالیکه بچههای زیر ۷ سال مثل اسفنج میمونن و قدرت جذب و یادگیریشون خیلی زیاده و بسیاری از آداب زندگی از جمله آداب اجتماعی رو از طریق مشاهده، قصه و بازی یاد میگیرن. بنابراین میشه از این قابلیت برای آموزش غیرمستقیم اونها استفاده کرد. یعنی:
1️⃣ خودمون الگوی پررنگ آداب اجتماعی باشیم. مثلاً وقتی وارد سوپرمارکت میشیم، بلند سلام کنیم و خداقوت بگیم، به وضوح خداحافظی کنیم و آرزوی سلامتی کنیم. در برخورد با همهی آدمهایی که باهاشون در ارتباطیم، همینطور رفتار کنیم. صبحها که بچه از خواب بیدار میشه، با روی باز😃 بهش سلام کنیم و اگه اون جواب نداد، بگیم: من بهت پیام خوشحالی و دوستی دادم. میخوای تو هم با یه سلام گرم و پرانرژی، بهم پیام دوستی بدی؟ و اگه جوابش منفی بود، میگیم به هرحال من دوستت دارم و از دیدنت خوشحال شدم😇
2️⃣ با خوندن شعر و کتاب قصه و گفتگو در موردش، اهمیت سلام کردن و کارکرد اون رو براش جابندازیم:
✅ خرگوش با دیدن سنجاب لبخند زد😀 و بلند سلام کرد، اما سنجاب بدون اینکه نگاش کنه یا حرفی بزنه، از کنارش رد شد😐. به نظرت خرگوش اون لحظه چه احساسی داشت؟🧐
✅ فکر میکنی چرا خرگوش کوچولو از اینکه سنجاب جواب سلامش رو نداد، ناراحت شد؟🤔.... شاید دلش میخواست سنجاب بهش توجه کنه، بهش اهمیت بده... نشون بده که از دیدنش خوشحال شده...
✅ به نظر تو ما آدمها اصلاً واسه چی وقتی به کسی میرسیم، بهش سلام میکنیم؟... واسه اینکه نشون بدیم دوستش داریم... از دیدنش خوشحال 😍 شدیم... بهش احترام میذاریم... براش آرزوی سلامتی میکنیم...
✅ دقت کردی وقتی میریم خونهی مامانجون و بهش سلام میکنیم، چشاش چه برقی میزنه😍؟ انگار خیلی خوشحال میشه که ما دوستش داریم و بهش توجه میکنیم و براش آرزوی سلامتی میکنیم.
ادامه داره...
@tarbiatenaamahsoos
#مهارتهای_اجتماعی
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#آداب_معاشرت
#پرسش_و_پاسخ
3️⃣ از فرصتهای بازی و زندگی واقعی برای تمرین سلام کردن استفاده کنیم. یعنی سلام کردن عروسکها به همدیگه رو پرررنگ کنیم. قبل از اومدن پدر به خونه، واسه خوشحال کردنش نقشه بکشیم:
✅ بابا تا پنج دقیقه دیگه میرسه خونه. به نظرت چهجوری میتونیم خوشحالش کنیم؟ بیا پشت در وایستیم و وقتی میاد تو، دوتایی با یه سلام بلند سورپرایزش کنیم.
4️⃣ وقتی مطابق انتظارمون رفتار میکنه، بهش بازخورد بدیم:
✅ دیدم که امروز به عمو جون سلام کردی و دست دادی. دیدی چه لبخندی زد؟ انگار خوشحال شد که باهاش محترمانه رفتار کردی.
5️⃣ در مورد رفتار اشتباهش بدون سرزنش و توبیخ گفتکو کنین:
✅ امروز متوجه شدم که جواب سلام عموجون رو با صدای کلاغ دادی. اون چی بود؟... سلام کلاغی بود؟.... اما انگار عمو جون زبون کلاغها رو بلد نبود... شاید واسه همین با تعجب نگات کرد و خوشحال نشد... (هدف اینه که توجه بچه رو به تأثیری که با رفتارش روی دیگران گذاشته، جلب کنیم)
به نظر میاد زبون کلاغی واسه سلام کردن به آدمها خیلی مناسب نباشه. حالا به نظرت چهجوری از دل عموجون دربیاریم؟ آخه انگار احساس بیاحترامی کرد. میخوای باهاش تماس بگیریم و براش توضیح بدی؟ نظرت چیه که یه نقاشی براش بکشی؟ (هدف اینه که به مرووور متوجه بشه که مسؤل رفتارشه و جبران و ترمیم رو هم یاد بگیره)
حواسمون باشه که راهکارهای بالا لازمه تو بستر گشودگی و رهایی انجام بشه. یعنی اگه بچه از خوندن اون قصه لذت نمیبره یا همش دنبال تموم کردن گفتگو یا بازیه، فشار و اجبار برای ادامهدادن، فقط مقاومتش رو بیشتر میکنه، پس بهتره رهاش کنیم و دنبال ایجاد یه فرصت دیگه باشیم.
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#مهارتهای_اجتماعی
#آموزش_غیرمستقیم
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#آداب_معاشرت
#مادرانه_های_من
👈 لباسهای مدرسهش رو پوشیده بود و خوشخوشان😀 داشت باهام در مورد این که دیشب تلفنی با دوستش آشتی کرده، حرف میزد. انگاااار نه انگار که دیروز در بدو ورود به خونه با چنان گریهای😭 اسم دوستش رو به زبون آورده بود که قلبم اومد تو دهنم و فکر کردم خدا نکرده اتفاق بدی واسه دوستش افتاده... (بماند... کاش آدم همیشه بچه باشه🥺)
👈 همینطور که داشت تعریف میکرد، صدای سرویسش اومد و تا اومد کیفش رو برداره، دو دستی زد تو سرش😱 و گفت: ای وااای دیشب یادم رفت برنامهم رو بردارم. گفتم هول نکن، سروریست چند دقیقه زود رسیده... اگه هم لازم شد، باهاش تماس میگیرم.
👈 شروع کرد به برداشتن برنامهش، اما دفتر فارسیش رو پیدا نمیکرد (داخل کیفش بود، اما از شدت استرس نمیدیدش 😅). رفتم کمکش و بیهیچ حرف اضافهای براش پیدا کردم و مثل همیشه با یه خداحافظی گرم🤗 اما با عجله بدرقهش کردم. جالبه که حتی وقتی با استرس و عجله از پلهها پایین میرفت، مثل همیشه در جواب من که گفتم: «برو به سلامت، در پناه خدا» گفت: «مراقب خودت باش»🥺
👈 راضیم از خودم که فاجعهپنداری و فاجعهسازی نکردم😱، که شلوغکاری نکردم، که هولش نکردم😲، که سرزنشش نکردم، که نگفتم چرا چشمات رو باز نمیکنی؟ چون خیلی برام مهمه که با حال بد خونه رو ترک نکنه. برام مهمه که خونه جایی باشه که واسه برگشتن بهش لحظهشماری کنه. اینها چیزهاییه که از صمیم قلبم ❤️ براش میخوام. پس راهبریم رو میدم دست همینها.
ببینم، تو واسه بچههات از صمیم قلب❤️ت چی میخوای؟ میخوای امروز بذاری اونها تو رو راهبری کنن؟
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#حمایت
#سکوت_آگاهانه
#رفتارهای_مخرب
#مادرانههای من
یه روز هستی وسط بازی با دختر عمهش از یه عبارتی استفاده کرد که اصلاً معنی تحتاللفظی خوبی نداره🤦 اما متأسفانه بین نوجوونها و تو فیلمهای دوبله شده یا با زیرنویس، خیییلی رایجه.
یه لحظه مغزم سوت کشید 🤯😡و نزدیک بود واکنش تندی نشون بدم. اما با یه مکث کوچولو فکر کردم احتمالاً معنیش رو نمیدونه. بهتره اینو باهاش چک کنم. اما وقتی تصور کردم که بعد از فهمیدن معنی اون عبارت چقدر ممکنه شرمنده بشه، پشیمون شدم و تصمیم گرفتم یه راه غیرمستقیم پیدا کنم.
شاید اگه پنج، شیش سالش بود، اینقدر ملاحظه نمیکردم. اما وقتی فرزند نوجوون🧍 یا در آستانهی نوجوونی داری، لازمه بیشتر مراقب غرور و شخصیتش باشی. واسه همین تو اون لحظه تغافل کردم😌 یعنی وانمود کردم که نشنیدم، امااااا...
یکی دو روز بعد وقتی از خرید برگشتم، بهش گفتم امروز تو خیابون دو تا دختر نوجوون👯 داشتن جلوتر از من راه میرفتن و بلند بلند باهم حرف میزدن. واسم عجیب بود که یکی از اونها به اون یکی گفت: « .... » به نظرم نمیدونست حرفی که به دوستش زد، چه معنی بدی داره. اگه میدونست، خیییلی بعید بود که به زبون بیاردش!
یه کم سکوت کرد و بعدش پرسید: مگه معنیش چیه؟ گفتم: راستش شرم دارم به زبون بیارمش. خودت بعداً تو اینترنت پیداش کن😉
یادمون باشه حفظ عزت نفس و اعتبار بچهها مهمه، واسه نوجوونها مهمتر! مراقب باشیم کاری نکنیم که احساس کنن پیش ما بیاعتبار شدن!
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#مادرانه_های_من
#بدرفتاری_بچه_ها
#تغافل
#عزت_نفس
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#نوجوان
#پرهیزازعجله
#مادرانه_های_من
👈 چند روزه هر چی دنبال ساعتش میگرده، پیداش نمیکنه. یه ساعت مشکی هوشمند که خیلی دوستش داشت. این ساعت رو روز عید فطر براش هدیه 🎁 گرفته بودیم. البته ما میخواستیم یه ساعت سادهتر بخریم، اما خودش خواست که یه مقدار از پساندازش رو هم بذاره و ساعت دلخواهش رو بخره. حالا چند روزه که پیداش نمیکنه. همهجا رو گشتیم و پیداش نکردیم🥴 همهی امیدش این بود که خونهی عمهش جا گذاشته باشه و حالا که فهمیده اونجام نیست، دیگه کمکم داره باور میکنه که ساعت محبوبش گم شده. ناراحته... همش میگه یعنی دیگه ساعت خوشگلم رو ندارم؟ باورم نمیشه😔🥺...
پدرش میگه: فدای سرت، پولهات رو جمع میکنی و دوباره میخریش.
میگه: آخه ذره ذره اون پول رو جمع کرده بودم. دلم خیلی میسوزه🙁
تو سکوت به حرفاشون گوش میدم و با خودم فکر میکنم ای باباااا... آخه چیکارش داری مرررد؟ 😬 چرا میخوای فوری حالش رو خوب کنی؟ خوب بذار یه خورده ناراحت بشه. بذار غم از دست دادن رو لمس کنه. همین احساسه که کمک میکنه از این به بعد بیشتر مراقب چیزهایی که دوستشون داره باشه.
و با خودم میگم باز جای شکرش باقیه که اگه باهاش همدلی نکرد و فوری راهکار داد، لااقل این رو هم نگفت که خودم دوباره برات میخرم🥴
👈 به احساساتم نگاه میکنم. از ناراحتی هستی ناراحتم. واسه گم شدن ساعت ناراحتم، اما عصبانی... نه، نیستم.
دوباره فکرهام رو تماشا میکنم:
«اتفاقه دیگه... ممکنه از دستش باز شده و متوجه نشده... خوب این اتفاق واسه هر کسی میتونه بیفته. خیلی ربطی به مراقب بودن نداره که ... درسته گرون بود، اما ارزشش هر چی باشه، از وجود و عزت نفس بچهم که باارزشتر نیست!😌... »
همین فکرها باعث شده احساس عصبانیت نکنم. ممکن بود اگه جور دیگهای فکر میکردم، عصبانی میشدم:
«باییید بیشتر مراقبت میکرد😬 عرضهی نگهداریش رو نداشت. لیاقت داشتن این ساعت رو نداشت... اصلاً نباید قبول میکردیم که این ساعت رو براش بخریم. وقتی نمیتونست ازش مراقبت کنه، چرا اصرار کرد؟ تقصیر پدرشه که زود موافقت کرد😠...»
👈 بابت مدل فکر کردنم خدا رو شکر میکنم و به خودم میگم: خیلی هم به خودت مغرور نشو🙃. درسته که مکث 🤐و صبوری و مشاهدهی افکار و احساسات و وصل شدن به ارزشهات رو خیلی تمرین کردی، اما حواست باشه داشتن یه همسر👩❤️👨 منعطف و همراه، برخورداری از رفاه نسبی، ویژگیهای ژنتیکی، خانوادهای که توش بزرگ شدی👪، مدرسههایی که توش درس خوندی و از همه مهمتر اتصال به اون مربی بزرگی که همیشه حواسش بهت هست و خیلی عوامل دیگه که ممکنه الان از چشمت پنهون باشه، همه و همه دست به دست هم دادن که توی این لحظه بتونی احساس، و در نتیجه رفتار مناسبی داشته باشی.
👈 تربیت یه فرآیند نامحسوسه که خیلی عوامل توش دخیله. اما هر چقدر تمرکزمون رو بذاریم روی عواملی که روی اونها کنترل داریم، میتونیم امیدوار باشیم که بهتر بتونیم خودمون رو تربیت کنیم.
بیاین از خدا بخوایم 🤲 به عزت صاحب این روزهای عزیز، به تلاشهامون برای تربیت خودمون و بچههامون برکت بده🙏🥺
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
@tarbiatenaamshsoos
بعضی هاتون هم پرسیدین اگه هستی بگه دوباره برام ساعت بخرین، چی؟ براش میخرین؟
👈 فعلاً که چیزی در این مورد نگفته. اما به هر حال ما چند ساله که یه برنامهی فصلی برای تأمین خواستههای هستی داریم. به این صورت که هر فصل تا یه سقف مشخص براش خرید میکنیم. و در مورد خرید دوبارهی وسایلی که گم میشن یا خراب میشن، یه توافقی داریم و اون هم اینه که لازمه یه فصل صبر کنه و نصف هزینهش رو خودش بده یا اینکه صبر نکنه و تمام هزینهش رو از پسانداز خودش بده.
بنابراین اگه بخواد تو فصل پاییز اون رو داشته باشه، لازمه خودش هزینهش رو بده و دیگه ما پاییز براش چیزی نمیخریم. و اگه تا زمستون صبر کنه، ما هزینهی خرید پاییزش رو میدیم و زمستون ساعتش رو با مشارکت خودش میخریم.
👈 درسته که تأمین نیازهای بچهها وظیفهی ماست، اما در مورد خواستههای اونها لازمه محدودیتهای واقعبینانه (متناسب با سن بچهها، شرایط زندگی، عرف جامعه و ارزشهامون) داشته باشیم😇
@tarbiatenaamahsoos
#تربیت_اقتصادی
#خریدبرای_بچه_ها
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#پست_آموزشی
👈 بچههای خردسال به دلیل اینکه مفهوم مالکیت رو نمیدونن، ممکنه گاهی وسایل دیگران رو بدون اجازه به خونه بیارن.
.
👈 خیلی مهمه که با تهمت زدن و برچسب زدن، آبروش رو نبرین و به عزت نفسش آسیب نزنین. بهتره برخورد آموزشی داشته باشین، نه تنبیهی: «انگار از این اسباببازی خیلی خوشت اومده، اما این مال ما نیست، حتماً صاحبش خیلی ناراحته، باید سریعتر اون رو به صاحبش برگردونیم»
👈 اگه بازم تکرار شد، باید هر بار همون عکسالعمل رو داشته باشین و هر چه سریعتر اون رو به صاحبش برگردونین: «ما اشتباهاً این وسیله رو برده بودیم خونهمون، حالا اومدیم بَرِش گردونیم». یادتون باشه حتماً از فعل و ضمیر جمع استفاده کنین که بچه احساس نکنه اعتبارش رو پیش شما از دست داده.
👈 وقتی مطمئن هستین که وسیلهای رو فرزند شما برداشته، ازش سؤالی نپرسین که وادار به دروغ گفتن بشه: «تو ندیدی کی پولی رو که روی کابینت بود برداشت؟ تو برداشتی، نه؟ مطمئنی؟ چرا این کار رو کردی؟ اگه تو برنداشتی، پس کارِ کی بوده؟»
👈 اما بیتفاوت هم از کنارش رد نشین، میشه بگین: «من متوجه شدم که امروز پولی رو که روی کابینت گذاشته بودم، برداشتی. ازت میخوام اون رو برگردونی. انتظار دارم هر وقت به پول نیاز داشتی، به خودم بگی تا در موردش صحبت کنیم»، اگه انکار کرد، باهاش بحث نکنین و فقط قاطعانه حرفتون رو تکرار کنین: «انتظار دارم اون پول رو برگردونی»
👈 اگه پولی رو که برداشته، خرج کرده، راهی برای جبران اشتباهش جلوی پاش بذارین: «پس دو تا انتخاب داری: میتونی هر هفته یه مقدار از پول توجیبیت رو به من بدی یا اینکه از الان به مدت یک ماه، کفِ آشپزخونه رو تِی بکشی»
👈 ضمناً خودتون الگوی درستی در این زمینه باشین، مثلاً بدون اجازه به کیف یا وسایلش دست نزنین و اسباببازیهاش رو به مهموناتون ندین! یا اگه از فروشندهای، اشتباهاً پولِ اضافهای دریافت کردین، بلافاصله اون رو برگردونین و اجازه بدین بچهتون شاهدِ این رفتارتون باشه.
👈 اگه بعد از بارها تذکر دادن، باز هم این کار تکرار شد، بهتره بررسی کنین که دلیلش چیه؟ شاید وقتش رسیده که پولِ هفتگی بهش بدین یا مبلغش رو اضافه کنین، شاید به آموزش بیشتری در مورد مدیریتِ هزینههاش نیاز داره، شاید محبت و توجهی رو که نیاز داره دریافت نمیکنه و این کار رو برای جلب توجه شما انجام میده، شاید دوستانی داره که اون رو تشویق به این کار میکنن، شاید اشتباهی کرده و حالا درگیرِ باج دادن به کسی شده. شاید هم نیاز باشه برای حل این مسأله از یه مشاور کمک بگیرین.
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#دزدی
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#مادرانه_های_من
👈 مشغول مرتب کردن اتاقش بود که صدای افتادن چیزی همراه با صدای آخِ هستی، خبر از یه اتفاق داد. با وجود کنجکاویم، صبر کردم ببینم خودش میاد بهم بگه یا نه و خوشبختانه بلافاصله صدام کرد و گفت: مامان بیا که گند زدم🥴
👈 شاید خندهتون بگیره اگه بگم احساس غالب اون لحظهم خوشحالی و رضایت بود! واسه اینکه اونقدر من رو امن میدید که بدون هیچ ترس و تردیدی، اشتباهش رو باهام درمیون بذاره. رفتم و دیدم مدادتراش رومیزیش افتاده روی سرامیک و قطعاتش از هم جدا شده و تراشههاش ریخته روی فرش و سرامیک. فکر میکرد شکسته، اما کمکش کردم سرهمش کنه و خیالش راحت بشه که سالمه.
گفت: وااای همهی تراشههاش هم ریخت.
گفتم: اگه بخوای میتونی جمعشون کنی، اما اگه روی اونها پا نذاری، تا یه ساعت دیگه خودم با جاروبرقی جمعشون میکنم. (دقیقاً همون روزی بود که قصد جاروبرقی زدن داشتم)
🔺نکتهی اول:
اگه آدم مضطربی هستین، حتماً اضطرابتون رو ببینین و مدیریت کنین و با شنیدن هر صدایی سراسیمه خودتون رو به بچهها نرسونین. چون این کار، بچهها رو هم مضطرب میکنه. یادتون باشه ممکنه ژن اضطراب تو فرزندتون باشه، اما اگه تو محیط پرتنش و اضطراب قرار نگیره، فعال نمیشه. پس یه مادر یا پدر مضطرب، محکوم نیست به اینکه حتماً فرزندان مضطربی هم داشته باشه. چون اگه یاد بگیره اضطراب خودش رو مدیریت کنه، میتونه بچههای آرومی داشته باشه.
🔺 نکتهی دوم:
وقتی اتفاقی میافته، فوری به کمک بچهها نرین. چون اینطوری این تصور در اونها شکل میگیره که دیگران خودشون باید بفهمن که نیاز اونها چیه و خودجوش برطرفش کنن. و این یعنی دقیقاً همون ویژگیای که خیلی از ما آدم بزرگها داریم و به جای به زبون آوردن نیازها و خواستههامون و درخواست کمک از دیگران، انتظار داریم خودشون بفهمن و یه اقدامی کنن!
پس یادمون باشه اگه فرصت بدیم بچهها خودشون ازمون کمک بخوان و مهارت خودابرازگری رو در خودشون پرورش بدن، لطف بیشتری در حقشون کردیم.
🔺نکتهی سوم:
اجازه ندین وظیفهی تربیت بچهها، رهایی و خودانگیختگی رو از رابطهتون بگیره. یعنی چی؟ یعنی اگه منِ مادر مدااام به فکر تربیت بچهم باشم، ممکنه تو یه همچین موقعیتی، اصرار داشته باشم که خودش بره و جاروبرقی رو بیاره و خرابکاریِ به بار آورده رو جبران کنه تا مسؤولیتپذیری رو یاد بگیره. در حالیکه اگه به جای دخترم، مثلاً همسر یا خواهرم مرتکب اون اشتباه شده بود، احتمالاً رهاتر برخورد میکردم و به اصطلاح شل میگرفتم و میگفتم که سخت نگیره، چون قصد جاروبرقی زدن دارم!
جان کلام اینکه واسه آموزش مهارتهای مختلف و مسؤلیتپذیری به بچهها، بهجا و به موقع وقت بذارین، اما همش گیرِ تربیت بچهها نباشین! فکر نکنین تو همهی موقعیتها باییید بهشون یاد بدین که خودشون مسؤول جبران خرابکاریشون هستن. خیلی وقتها میتونین تو این فرصتها ارزش مهربونی رو زندگی کنین و براشون الگوی مهربونی بشین.
نترسین! زندگی با بچهها فرصتهای بیشماری واسه آموزش مسؤولیتپذیری در اختیارتون میذاره 😉😇
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین👇👇
ایتا:
Eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#مسؤلیت_پذیری
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
سلام، سلاااام
اومدم یه چرخی تو کانال زدم که هشتگ پیشنهادی امروز رو انتخاب کنم، چشم به هم زدن دیدم نیم ساعته غرق خوندن مطالب کانالم. باورتون میشه گاهی خودم متحیر میشم از این همه مطلبی که اینجا نوشتم و عمل کردن به اونها میتونه قشششنگ سرنوشت ما و بچههامون رو ۱۸۰ درجه تغییر بده؟
فقط کافیه هر روز وقت بذاری و بخونی و یه اقدام برای اجرایی کردن مطلبی که خوندی واسه خودت تعریف کنی و ببری تو دل زندگی اجراش کنی.
بعد از یه مدت به خودت میای و میبینی چقدر رابطهت با خودت و عزیزانت رشد کرده و چقدر احساس رضایتت از خودت بیشتر شده😍
باور نداری؟ از الان تا عید فقط امتحانش کن😉
نه! مثل اینکه هیشکی نیست منو از منبر بیاره پایین. آقا خودم اومدم پایین دیگه😅
هشتگهای پیشنهادی امروز 👇
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#پیامد_طبیعی
#پرسش_و_پاسخ
دوست خوبم در این که کار گل پسرتون اشتباه بوده، شکی نیست، اما برای پیشگیری از تکرار این اشتباه، میخوام کمکتون کنم که نقش خودتون رو تو این ماجرا ببینین.
👈 اول خوب فکر کنین که در جواب درخواست اولیهش برای پول بردن به مدرسه چرا مخالفت کردین؟
🔺آیا صرفاً به این دلیل که شما مادرین و اون فرزندتونه، این حق رو به خودتون میدین که هر وقت صلاح دونستین، باهاش مخالفت کنین؟
🔺آیا نگران بودین اگه یه روز اجازه بدین، عادت کنه و تا همیشه انتظار موافقت داشته باشه؟
🔺آیا از قبل قول و قرار مشخصی برای پول بردن به مدرسه داشتین و درخواست پسرتون برخلاف قول و قرارتون بود؟
شاید با تمام دلایل بالا هم میشد به جای یه «نه» قاطع و محکم، همدلانهتر رفتار کنین:
✅ پسرم، میدونی که امروز روز خریدت نیست. چی باعث شده که امروز میخوای پول ببری؟
شاید خوراکیای که شما براش گذاشتین رو خیلی دوست نداره. شاید با دوستاش قرار گذاشتن امروز باهم از بوفهی مدرسه بستنی بخرن. شاید دیروز از دوستش قرض گرفته و میخواد اونو پس بده.
چه بسا بعد از شنیدن حرفاش میتونستین یه مقدار انعطافپذیری رو واسه تأمین نیاز فرزندتون به «استقلال» و «احساس امنیت» خرج کنین و اجازه بدین به جای خوراکی، پول ببره. شاید هم با گفتگو میتونستین کمکش کنین نیازش رو بدون پول بردن تأمین کنه.
👈 اما به هر حال شما بدون هیچ گفت و شنودی، بهش اجازه ندادین و اون هم که احتمالاً امیدی به شنیده شدن نداشت، بدون اجازهی شما پول برداشت.
باز هم اینجا میشد بگین فهمیدم که امروز خرید کردن تو مدرسه اونقدر برات مهم بوده که تصمیم گرفتی بدون هماهنگی با من، با خودت پول ببری. از اینکه سر قرارمون نموندی، واقعاً احساس ناامیدی میکنم. برو در پناه خدا. وقتی از مدرسه برگشتی، در این مورد باهم گفتگو میکنیم.
👈 اما حالا که کار از کار گذشته و شما در لحظه، از روی خشم، فرزندتون رو تنبیه کردین، آیا راه چارهای هست؟
خوشبختانه مسیر فرزندپروریِ انسانی همیشه دوربرگردون داره و شما فرصت دارین مسؤلیت اشتباهتون رو بردارین و رابطهتون رو ترمیم کنین:
✅ پسرم، من به ماجرای دیروز فکر کردم و به نظرم زیادی بهت سخت گرفتم. درسته که از کارت ناراحت شدم، اما میتونستم بعد از مدرسه باهات حرف بزنم. فکر میکنم بدون خوراکی فرستادنت به مدرسه، ایدهی خوبی نبود. ازت میخوام منو ببخشی. به نظر میاد تو هم دربارهی خوراکی خریدنت تو مدرسه حرف داری. نظرت چیه دوباره در این مورد گفتگو کنیم و اگه لازمه توافق تازهای کنیم؟
وقتی پسرتون احساس کنه حرفاش شنیده میشه و بهش بها داده میشه، احساس راحتی و «امنیت» میکنه و دلیلی نداره که دوباره دور از چشم شما کاری انجام بده.
@tarbiatenaamahsoos
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#پرسش_و_پاسخ
تربیت نا محسوس|مرضیه رضائیان
#مادرانه_های_من 👈 اول سال تحصیلی باهم قرار گذاشته بودیم که چون کتابخونهی مدرسهشون غنیه، تا پایان
پرسش_و_پاسخ
بعد از این مادرانه👆👆 خیلی ازم پرسیدین اگه هستی بیشتر از انتظار خرج میکرد، چه واکنشی نشون میدادم؟
👈 ببینید من با توجه به تجربههای قبلی و شناختم از هستی، تقریباً مطمئن بودم که بیشتر از نیازش خرج نمیکنه، اما حتی اگه این کارو میکرد، آمادگی مواجهه باهاش رو داشتم. راستش رو بخواین، حتی یه جورایی دلم میخواست این اتفاق بیفته که بتونم خودم رو محک بزنم (یعنی همینقدر مرض دارم😅 مؤدبانهترش اینه که سرم واسه چالش درد میکنه. چون باورم اینه که اگه خودمون واسه خودمون چالش درست نکنیم، یه جایی که آمادگی و انتظارش رو نداریم، زندگی با چالشهاش ما رو غافلگیر میکنه!😉)
خلاصه هیجان داشتم که ببینم هستی تو این شرایط چیکار میکنه؟ 😃
👈 اما اگه بیشتر از انتظارم خرج میکرد، اولش به خودم میگفتم: «فاجعهای اتفاق نیفتاده. دخترت تو اولین تجربههای در اختیار داشتن پولِ بیشتر از نیازش، مطابق انتظارت رفتار نکرده و فقط کافیه باهاش گفتگو کنی و ببینی دلیلش چی بوده؟»
و احتمالاً تو بستر کنجکاوی (و نه قضاوت و اتهام و سرزنش) باهاش مرتبط میشدم:
🔺یادمه گفته بودی چهار تا کتاب میخوای بخری... چی شد که ۶ تا خریدی؟
👈 و ادامهی گفتگو کاملاً بستگی داره به جوابی که ازش میشنوم. مثلاً اگه بگه یادم افتاد یه کتاب هم واسه نیکا به عنوان هدیه بخرم، یا فلان کتاب رو که خیلی دنبالش گشته بودیم، اونجا پیدا کردم، به نظر من اینها تشویق هم داره!
👈 و شاید اگه بگه چون دیدم دوستام ده تا کتاب خریدن، یا فکر کردم حالا که پول دارم، چند تا بازی فکری هم بخرم، احتمالاً توجهش رو به توافق نانوشتهمون جلب میکردم:
🔺راستش من یه کم غافلگیر شدم. آخه اگه یادت باشه، قرار بود ۶۰۰ تومن با خودت ببری و وقتی به ناچار کارت بابا رو بهت دادم، فکر کردم متوجه هستی که ازت انتظار دارم نهایتاً تا همون ۶۰۰ تومن رو خرج کنی. ممکنه که چون رو این موضوع تأکید نکردم، تو برداشت دیگهای کرده باشی؟
👈 یا مثلاً ممکنه به قرار خرید فصلیمون اشاره کنم:
چی شد که فکر کردی امروز میتونی اسباببازی بخری؟ آخه هنوز تا روز خرید فصلیمون خیلی مونده!
👈 و واقعاً مهمه که در بستر کنجکاوی و شنوایی جوابش رو بشنوم و دنبال محکوم کردنش نباشم. مهمه که آماده باشم که از زاویهی نگاه اون به ماجرا نگاه کنم. مهمه که خودم رو بذارم جای دختر ۱۲ سالهای که اولین باره همراه دوستاش داره خرید میکنه و ممکنه تحت تأثیر اونها قرار بگیره. آماده باشم که درک کنم دیدن بازی فکریهایی که تو فهرست آرزوهاشه، میتونه خیلی وسوسهانگیز باشه. بتونم درک کنم که هر کسی ممکنه گاهی خرید احساسی و غیرضروری کنه. (مگه خود ما گاهی احساسی یا از روی هوس خرید نمیکنیم؟ مثلاً چند تا وسیلهی برقی خریدیم که دو سال یه بار هم استفادهش نمیکنیم؟)
👈 و نهایتاً مهمه که بتونیم به کل ماجرا به عنوان یه تجربه و یه فرصت برای تأکید روی قول و قرارها و ارزشهامون نگاه کنیم:
🔺 میدونی دخترم! این که تصمیم گرفتی واسه نیکا سوغاتی بخری، فکر خوبی بود. به نظرم خوشحال میشه که به یادش بودی. اما در مورد خرید بازی فکری، به نظر میاد یه کم عجله کردی. چون هم هنوز موعدش نرسیده بود و هم انتظار داشتم حواست به سقف مجاز خریدت باشه. البته قبول دارم اینکه من روی سقف مجاز خریدت تأکید نکردم، ممکنه باعث برداشت اشتباهت شده باشه. به هر حال این ماجرا گذشت و من ازت میخوام تو تجربههای بعدیت، حواست به این موضوع باشه.
👈 احتمالاً بعضیهاتون میپرسین: نباید تنبیه بشه که بفهمه کارش اشتباه بوده؟
و من مثل همیشه میگم چی باعث میشه فکر کنین همین گفتگو اون رو متوجه اشتباهش نمیکنه؟! نکنه به خاطر نگاه بدبینانهمون به انسان باشه؟
و یه سؤال دیگه: اینکه من روی سقف مجاز خریدش تأکید نکردم هم یه جورایی اون رو به اشتباه انداخت. پس من هم اشتباه کردم. حالا کی باید منو تنبیه کنه؟ 😉😁
@tarbiatenaamahsoos
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#نگاه_مثبت
#مادرانه_های_من
#گفتگوی_مؤثر
#مادرانه_های_من
👈 پریشب دخترعمهی هستی، نیکا، خونهمون بود.
تو اتاقش دو تا تشک پهن کرده بودن و کلی خوراکی و آب برده بودن و همزمان با خوردن اونها، کتابهای زبانشون رو باهم مرور میکردن که واسه آزمون تعیین سطح آماده بشن.
👈 سر سفرهی سحری، با خنده شروع کردن به تعریف کردن ماجرای آب خوردنشون که چون نگاهشون به کتاب بوده، آب رو ریخته بودن رو تشک و چون نمیتونستن خندهشون رو کنترل کنن، دوباره و سه باره اون اتفاق تکرار شده بود!
دلم میخواست بگم فکر کردین خیلی کار قشنگی کردین که حالا دارین با خنده هم تعریفش میکنین؟ 🤨 شانس آوردین اینجا تهرانه، اگه شمال بود که محال بود بوی نای تشکها حالا حالاها از بین بره...😠
👈 اما یه لحظه مکث کردم و به خودم گفتم قبل از هر واکنشی ببین همین الان تو دنیای این بچهها چی داره میگذره؟
و دو تا دختر رو دیدم که حسسابی بهشون خوش گذشته بود. که میخواستن ما رو هم تو تجربهی پر از خندهشون سهیم کنن. که میخواستن با تعریف اون ماجرا، با ما بزرگترها پیوند عاطفی و هیجانی برقرار کنن.
و اگه من بدون توجه به این موضوع، یه واکنش تند نشون بدم، این پیوند رو قطع میکنم و به رابطهمون آسیب میزنم. و واقعاً چه موضوعی تو دنیای من و دخترم، مهمتر از رابطهمونه؟
و جواب این بود: تقریباً هیچی.
واسه همین، من هم به خندهشون خندیدم و گفتم: واقعاً خیلی عجیبه که گاهی هر کار میکنیم که یه اتفاقی نیفته، برعکس میشه؟😅 مثل وقتایی که تو یه فضای جدی میخوای نخندی، هی الکی خندهت میگیره...
👈 خلاصه بعد از کلی گفتن و خندیدن، پرسیدم حالا با تشکهای خیس چیکار کردین؟ چه جوری میخواین بخوابین؟
گفتن: هیچی فعلاً اونها رو برگردوندیم که بتونیم بخوابیم. فردا دوباره برشون میگردونیم و در تراس رو باز میکنیم که هوا بخورن و خشک بشن. به همین سادگی😁
و من در حالیکه با خنده گفتم: «مردم واسه راه حلتون»، به این فکر کردم که اگه تو ذوقشون میزدم و خندهی رو لبهاشون رو میخشکوندم و به خاطر اشتباهشون اونها رو شرمنده میکردم، آیا بازم جبرانش به همین سادگی بود؟🤔
و بیاختیار یاد عزت نفسها و حرمتها و اعتبارهایی افتادم که تو خیلی از خونهها به پای وسایل کمارزش خونه قربانی میشن😔🥺
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#عزت_نفس
#همراهی_هیجانی
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
#پرسش_و_پاسخ
👈 یه دلیل دیگهی شکلگیری اعتماد به نفس کاذب، کمالگرایی والدین و داشتن توقعات بیش از اندازه از کودکه. وقتی کودک احساس کنه هیچ جوره نمیتونه والدینش رو راضی کنه و تنها در صورتی مورد پذیرش اونهاست که عملکردش عالی باشه، شروع میکنه به تظاهر به عالی بودن تا شاید مورد پذیرش والدین و دیگران قرار بگیره.
👈 یه دلیل دیگهی شکلگیری اعتماد به نفس کاذب در بچهها، مواجههی ناکارآمد والدین با اشتباهات و خرابکاریهای اونهاست. وقتی بچه رو به خاطر اشتباهاتش توبیخ و سرزنش و تحقیر میکنیم، بچه هم احساس حقارت میکنه و هم یاد میگیره که ندونستن، بلد نبودن و اشتباه کردن، چیزهای بدیه. در نتیجه سعی میکنه وانمود کنه که خودش همه چی رو بلده و وقتی میخوایم چیزی رو یادش بدیم، گوش نمیده و در مقابل یادگیری مقاومت میکنه تا شاید اینطوری مرهمی روی احساس حقارت و خودکمبینی خودش بذاره!
👈 یه دلیل دیگهش هم میتونه مواجههی ناکارآمد ما با شکستهای بچهها باشه. یعنی وقتی بچه تو انجام یه کاری به مشکل برمیخوره و ناکام میشه، ما تاب و تحمل احساس ناکامی بچهمون رو نداریم و مثل زورو وارد عمل میشیم و قهرمانانه مسألهش رو براش حل میکنیم و با گفتن جملاتی مثل: «دیدی کاری نداشت؟» و «اینکه ناراحتی نداره» و «دیدی چه آسون بود» و... سعی میکنیم احساس ناخوشایند ناکامی رو ازش دور کنیم. و نتیجهی این رفتار ما چی میشه؟
1️⃣ اینکه بچه باور میکنه که ناکامی احساس بدیه و نباید هیچ وقت احساس ناکامی رو تجربه کنه و بعد از این، هر وقت شکست میخوره، به جای تجربهی احساس ناکامی و غم، خشم و کلافگی رو تجربه میکنه! (گاهی احساساتی که اجازهی بروز و ظهور پیدا نمیکنن، به شکل احساس دیگهای خودشون رو نشون میدن)
2️⃣ بچه در مقابل توانمندی والدِ قهرمانش، خیلی بیشتر احساس ضعف میکنه و به ناتوانی خودش ایمان میاره. چون با خودش میگه من تو انجام یه کار آسون و راحت شکست خوردم... 😏پس من خیلی ضعیفم😓. و این باعث کم شدن اعتماد به نفس واقعی فرزندمون میشه. و در نبود اعتماد به نفس واقعی، عرصه برای بروز و ظهور اعتماد به نفس کاذب، فراخ میشه.
تو بستهی پلی از جنس عشق مفصل در مورد نحوهی مواجههی کارآمد با ناکامی و نحوهی رویارویی با اشتباهات بچهها صحبت کردم.
#اعتماد_به_نفس
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
@tsrbistenaamahsoos
#یک_تجربه
#مادرانه_های_من
👈 تو خونهی یکی از اقوام، صبح مشغول خوردن صبحونه بودیم که پسر کلاس سومی میزبان که تازه راهی مدرسه شده بود، بدو بدو برگشت و به مامانش گفت: وای مامان یادم رفته بود رضایتنامهی اردو رو بدم امضا کنی. یه دقیقه امضاش میکنی؟
مامان در حالیکه برای امضای رضایتنامه به طرف پسرش میرفت، گفت: این که دیگه دفتر مشق و ریاضی نبود که جابذاریش!!😑 یعنی اونقدر بیحواسی که اردویی که اینقدر دوست داشتی بری رو هم نزدیک بود از دست بدی!!😬
پسر با خجالت یه نگاهی به من انداخت و گفت: باشه ماماااان ... حالا امضاش کن😣
من هم یه چشمک بهش زدم و گفتم: ولی دمت گررررم، به موقع یادت اومدهاااا😉 برو و حسسسابی خوش بگذرون😃
👈 به نظرم بخش بزرگی از تربیت بچهها اینه که بهشون کمک کنیم ذهنیت و نگاه مثبتی نسبت به خودشون پیدا کنن.
و این اتفاق نمیافته مگه اینکه یاد بگیریم تو هر شرایطی به جای توجه به نقاط ضعف بچهها، نقطه قوتهاشون رو ببینیم و به جای از بین بردن آبرو و اعتبارشون، از غرور، اعتبار و عزت نفسشون محافظت کنیم.
👈 بچهها برای اینکه انتخابهای مؤثر و کارآمد داشته باشن، نیاز به یه ذهن رها و آروم دارن. این که با دادن پیامهای منفی، ذهن بچههامون رو اسیرِ احساسات و باورهای ناکارآمد و منفی نسبت به خودشون کنیم و بعد انتظار عملکرد مثبت ازشون داشته باشیم، درست مثل این میمونه که بالهای یه پرنده رو ببندیم و انتظار داشته باشیم پرواز کنه!
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#عزت_نفس
#اعتماد_به_نفس
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
تربیت نا محسوس|مرضیه رضائیان
این عین صحبتهای آقای دکتره که تا من دارم تحلیلم رو مینویسم، خوبه که خودتون گوش کنین و از فیلتر خ
#پست_آموزشی
یه نکتهی تکمیلی هم دربارهی این کلیپ بگم:
👈 شاید آقای دکتر موقع گفتن این حرفها نیمنگاهی به مواجههی بچهها با پیامد رفتارشون داشتن. اما به نظر میاد مثال مناسبی نزدن و در واقع بین پیامد طبیعی و پیامد تحمیلی تفاوتی قائل نشدن.
بله، ممکنه گاهی پیامد طبیعی بینظمی بچه، آسیب به وسایل شخصیش یا حتی از دست دادن اونها باشه، اما ما والدین قرار نیست عمداً این پیامد رو به بچه تحمیل کنیم!
👈 اما اگه به صورت طبیعی و تصادفی اتفاقی بیفته و بچه با پیامد طبیعی انتخابش مواجه بشه، ما به عنوان یه والد بعد از اینکه تو غم و سوگواری بچه باهاش همدلی کردیم و کنارش بودیم، ممکنه بتونیم تو یه گفتگویی توجهش رو به پیامد انتخابش و درسی که ازش میتونه بگیره، جلب کنیم:
_ آخی... خودکارت شکست؟ چقدرم دوستش داشتی... حیف شد، خیلی خوشگل بود... 😏
_ مامان یه دونه دیگه برام میخری؟😭
_ ناراحتیت رو درک میکنم عزیزم. با این وجود فعلاً انتخابم نیست که عین همون رو برات بخرم. یه خودکار ساده و ارزونتر هم میتونه نیازت رو برطرف کنه.
_ آخه چرا مامان؟ تو رو خدا ... 😩
_ میدونم خیلی دوستش داری. اما ترجیح میدم وقتی دوباره بخرمش که تا حد زیادی مطمئن بشم که ازش خوب مراقبت میکنی.
_ قول میدم از این به بعد سر راه نذارمش.
_ این خیلی با ارزشه که همچین تصمیمی گرفتی و متوجه شدی که باید مراقب وسایلت باشی. فکر کنم میتونی با نگهداری از خودکار جدیدت و بقیهی وسایلت، به من و خودت نشون بدی که از عهدهش برمیای. اون وقت من هم راحتتر میتونم دربارهی خرید خودکار مورد علاقهت تصمیم بگیرم.
👈 این یعنی ما پیامد بینظمی رو به بچه تحمیل نمیکنیم، اما جلوی مواجهه با پیامد طبیعی اون رو هم نمیگیریم! یعنی وقتی به طور طبیعی با پیامد اشتباهش مواجه میشه، اجازه میدیم احساس غم و ناکامی و پشیمونی رو تجربه کنه و با جایگزین کردنِ سریعِ اون وسیله، جلوی تجربهی این احساسات سالم رو نمیگیریم. چون همین احساسات سالمه که به بچه کمک میکنه از اتفاقی که افتاده درس بگیره.
@tarbiatenaamahsoos
#مسؤلیت_پذیری
#پیامد_طبیعی
#نظم
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
هدایت شده از تربیت نا محسوس|مرضیه رضائیان
هدایت شده از تربیت نا محسوس|مرضیه رضائیان
پاسخ تربیت نامحسوس به پرسش شما:
👈 اگه ما نگاه و تمرکزمون فقط روی رفتار بچه باشه و یه عالمه باید و نباید تو ذهنمون داشته باشیم که بچه باید فلان کار رو انجام بده و نباید فلان رفتار رو داشته باشه، نتیجهش این میشه سعی کنیم به هر روشی شده (قهر، دعوا، محروم کردن، جریمه و...) بهش یاد بدیم که دیگه رفتار مورد نظر رو انجام نده
این نگاه، نگاه روانشناسی رفتارگراست. اما در روانشناسی انسانگرا، نگاه ما فقط روی رفتار آدمها متمرکز نیست، بلکه ابعاد دیگهی وجود انسان مثل نیازها، احساسات،افکار و انگیزههای پشت رفتار، بیشتر از خودِ رفتار هم اهمیت داره!
👈 مثلاً در مورد بچهای که موهاش رو با قیچی مهد کودک کوتاه میکنه، ممکنه انگیزههای مختلفی پشت رفتارش باشه:
🔹مثلاً ممکنه یهو براش سؤال پیش اومده که قیچی مدرسهش فقط کاغذ رو میبره یا چیزهای دیگه رو هم میتونه ببره؟ (نیاز به یادگیری و کشف)
🔹یا شاید یکی از همکلاسیهاش به تازگی موهاش رو کوتاه کرده و اتفاقاً بازخورد خوبی توی مهد از معلم و بچهها گرفته باشه! (نیاز به توجه و تأیید)
🔹یا شاید هم تو مدرسه بهشون گفته باشن بهتره برای رعایت بهداشت، موهاشون رو کوتاه کنن و اون هم فکر کرده خودش میتونه این کار رو انجام بده! (نیاز به پذیرفته شدن و تعلق)
🔹شاید هم خواسته با این کار مهارت آرایشگریش رو به مامانش نشون بده و اون رو سورپرایز کنه! (نیاز به قدرت و دیده شدن)
🔹یا حتی ممکنه یه چیزایی در مورد کوتاه کردن مو به نشونهی اعتراض شنیده و جوگیر شده باشه! (نیاز به تأیید و توجه)
👈 حالا به نظر شما بچهای که به هر یک از دلایل بالا موهاش رو قیچی کرده، مجرمه که بخواهیم محروم یا جریمهش کنیم؟ یا یه آدم کوچولوی کم تجربه و ناآگاهه که لازمه با گفتوگو کمکش کنیم انتخابهای بهتری داشته باشه؟
👈 این جور چالشها فرصت خوبی برای گفتوگو ایجاد میکنه که بهتره اون رو غنیمت بشمریم و با لحن و زبان بدن آروم و دوستانه و تو بستر کنجکاوی باهاش مرتبط بشیم:
🔹اوه، میبینم که موهات رو قیچی کردی. کنجکاو شدم بدونم چی شد که این تصمیم رو گرفتی؟ دوست داری در موردش حرف بزنیم؟
👈 و متناسب با جوابی که بچه میده، گفت و گو رو ادامه بدیم تا خودش بتونه از دل این گفتگو واسه خودش کشفها و برداشتهایی داشته باشه:
🔹پس دلت میخواست موهات شبیه موهای هانا بشه. برام توضیح میدی موهاش چه شکلیه؟
🔹نظرت چیه از مامان هانا بخوام یه عکس از مدل موهاش برامون بفرسته؟
🔹حالا به نظرت ما خودمون میتونیم موهای تو رو این مدلی کوتاه کنیم؟...
🔹یادت میاد وقتی میخواستیم موهای داداشی رو کوتاه کنیم، کجا رفتیم؟... به نظرت چرا خودمون موهاش رو کوتاه نکردیم؟
و ادامهی گفتگو...
👈 نهایتاً یادتون باشه نوع مواجههی ما با اشتباهات بچهها، تأثیرات عمیق و موندگاری روی عزت نفس و اعتماد به نفس اونها داره. تو بستهی صوتی «پلی از جنس عشق» با مثالهای فراوون مفصل به این موضوع پرداختم.
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که تربیت نامحسوس رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#تنبیه
#محروم_کردن
#گفتگوی_مؤثر
#پرسش_و_پاسخ
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک
هدایت شده از تربیت نا محسوس|مرضیه رضائیان
#مادرانه_های_من
👈 هستی معمولاً وقتی اتفاقی براش میافتاد، میرفت تو اتاق و در رو میبست و تا چند دقیقه اجازه نمیداد کسی بهش نزدیک بشه. و من هم سعی میکردم به خواستهش احترام بذارم، اما گاهی از این همه مقاومتش واقعاً کلافه میشدم.
👈 بعدها متوجه شدم این رفتار که ظاهراً تو بچهها شایع هم هست، به خاطر تجربهی احساس شرمه. وقتی بچه در اثر اشتباه سهوی خودش دچار اتفاقی میشه، توی اون لحظه احساساتی مثل احساس گناه، تحقیر و شرم رو تجربه میکنه. و این احساسات اونقدر قدرتمندن که به بچه القا میکنن که نباید اون طوری که تو اون لحظه هست، دیده بشه و اون رو ترغیب میکنن که از ارتباط با دیگران اجتناب کنه!
👈 وقتی اینها رو فهمیدم، یه روز تو خوبحالی به هستی گفتم:
وقتی ضربهای بهت میخوره، پات به جایی میخوره یا زمین میخوری و دردت میاد، دلم میخواد بیام کنارت و باهات همدلی کنم. فکر میکنم اگه بتونم جایی رو که زخم شده یا ضربه خورده ببینم، راحتتر میتونم بفهمم چه کاری میشه براش انجام داد. شاید هم کاری از دستم برنیادهااا، اما اینطوری خیالم راحت میشه که اگه لازمه کاری انجام بدم، در اولین فرصت انجامش میدم.
اما مسألهای که هست، اینه که گاهی تو میری تو اتاقت و اصلاً بهم اجازه نمیدی بیام کنارت🥴. میخوام بدونم دلیل خاصی داره؟
گفت: نمیدونم... دوست ندارم دیگه.
گفتم: ممکنه وقتی کوچیکتر بودی، من، بابا، آبجی یا داداش تو این مواقع اشتباه کرده باشیم و از سر دلسوزی طوری باهات رفتار کرده باشیم که انگار تو مقصر بودی که اون اتفاق برات افتاده! مثلاً گفتیم یواشتر... چرا میدویی؟... چرا مراقب نیستی؟... چشمهات رو باز کن... جلو پات رو نگاه کن و....
و حالا وقتی اتفاقی برات میفته، ممکنه نگران واکنش و قضاوت ما بشی.
گفت: نه... نمیدونم... شاید...
گفتم: شایدم تصور میکنی کار احمقانهای انجام دادی و خودت رو تو دردسر انداختی و از این بابت احساس شرم میکنی و خجالت میکشی.
یا شاید فکر میکنی چون خودت دردسر درست کردی، خودت تنهایی باید با پیامدش مواجه بشی و نباید بقیه رو تو زحمت بندازی.
سکوت کرد و چیزی نگفت.
گفتم: میدونی نظر من راجع به این اتفاقها چیه؟ این که هرچقدر هم مراقب باشیم، گاهی اتفاقهای بد برامون میافته. اما حتی اگه اون اتفاق به خاطر اشتباه خودمون هم باشه، باز هم اونقدر برای خانوادهمون عزیز هستیم که اونها برای جبران اون اشتباه به ما کمک کنن. مثلاً من بارها تو آشپزی دستم رو بریدم. یه وقتایی تو خونه چسب نداشتیم و بابا سریع لباس پوشیده و خریده و دستم رو چسب زده! و من اصلاً از این بابت معذب نشدم. چون میدونم همهی ما لایق عشق و محبتیم. نظرت چیه؟ قبول داری؟
گفت: آره
گفتم: میخوام خیالت رو راحت کنم که حتی اگه با اشتباه و بیدقتی خودت باعث یه اتفاق شده باشی و به این خاطر احساس شرم کنی، درکت میکنم، و میخوام بدونی اونقدر برام عزیز هستی که واسه جبران اون اشتباه، کنارت باشم و کمکت کنم. میخوام مطمئن باشی دیگه اجازه نمیدم کسی سرزنشت کنه. و میخوام ازت درخواست کنم که تو این مواقع بهم اجازه بدی بیام و کنارت باشم. حتی اگه هیچ کاری لازم نباشه انجام بدم، لااقل میتونم بغلت کنم و نوازشت کنم... گفت: باشه.
👈 و از اون موقع اگر چه شکل مواجههش یهو صد و هشتاد درجه تغییر نکرده، اما به مرووور داره بهتر و بهتر میشه. میدونم که باید صبور باشم، چون طبیعتاً از زمانی که ما تغییر میکنیم و اشتباهاتمون رو متوقف میکنیم، مدتی طول میکشه تا بچهها هم احساس امنیت کنن و رفتارشون رو تغییر بدن.
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#ترمیم
#گفتگوی_مؤثر
#احساس_نیاز
#شرم
#مواجهه_با_اشتباهات_کودک