eitaa logo
گذرگاه «انجمن علمی‌پژوهشی تاریخ‌جامعةالزهرا(س): قم»
968 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
151 ویدیو
323 فایل
گذرگاه «کانال‌انجمن‌علمی‌پژوهشی‌تاریخ‌جامعةالزهرا(س)؛ قم» 📜پل ارتباطی @tarikh_jz مالکیت فکری و محتوایی کانال، متعلق به انجمن علمی تاریخ جامعةالزهرا(س) است. انتشار فایل‌های صوتی، تصویری، عکس نوشته‌ها و پست‌ها صرفا با ذکر منبع بلامانع است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📌شمربن ذی ا لجوشن_ لعنه الله علیه_ 🔶کنیه اش ابوسابغه، از تابعین و رؤسای قبیلۀ هَوازِن و از تیره ضِباب بن کلاب بود و ازاین رو، او را کلابی یاد کرده‌اند. 🔸در مورد تاریخ ولادت شمر اطلاع درستی در دست نیست. 🔸وی را مردی ابرص و زشت روی توصیف کرده‌اند. 🔸امام حسین(ع) در روز عاشورا به شمر گفت : «رسول خدا(ع) راست گفت که گویا سگ سیاه و سفیدی را می‌بینم که خون اهل بیتم را می‌آشامد». 🔸پدرش ذوالجوشن به خواسته پیامبراکرم(ص) برای پذیرش اسلام اهمیتی نداد، اما پس از فتح مکه، چون مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، اسلام آورد. 🔸درباره مادر شمر نیز اطلاع چندانی در دسترس نیست. 🔸در واقعه کربلا، امام حسین(ع) پس از اهانت شمر، وی را پسر زن بُزچران خطاب کرده است. 🔸در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است. 🔷شمر در زمان امام علی(ع) : 🔸شمر بن ذی الجوشن در ابتدا از یاران امیرالمؤمنین امام علی(ع) بود. 🔸وی در جنگ صفّین، آن حضرت(ع) را یاری کرد و در مبارزه با اَدهم بن مُحرِز از ناحیه صورت به شدت مجروح گشت. 🔸اما بعدها از امام علی(ع) روی گرداند و جزء خوارج شد واز دشمنان پر کینۀ امام علی(ع) و خاندانش گشت. 🔷شمر در زمان امام حسن(ع) : 🔸شمر از مخالفین شدید امام حسن(ع) بود و در کوفه آشوب به راه انداخت و مردم را علیه امام حسن(ع) شوراند و از جمله کسانی بود که صلح را بر امام(ع) تحمیل کرد و سپس به معاویه پیوست. 🔸وی هنگام دستگیری حُجر بن عدی در سال ۵۱، جزء کسانی بود که نزد زیاد بن ابیه به دروغ شهادت داد که حجر مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است. 🔷شمر در زمان امام حسین(ع) : 🔸وقتی مسلم بن عقیل در سال ۶۰ قمری از سوی امام حسین(ع) به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عُبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند. 🔸پس از آنکه امام حسین(ع) به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، قصد جلوگیری از جنگ و خون ریزی داشت و به دنبال راه حل مسالمت آمیز بود، اما شمر، ابن  زیاد را که به نظر می‌رسید با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام تشویق کرد. 🔸در عصر روز نهم محرّم سال ۶۱، شمر با چهار هزار جنگجو و نامۀ تهدیدآمیزی از سوی ابن زیاد، برای عمر بن سعد به کربلا رسید. ابن سعد با دیدن نامه، خطاب به شمر گفت : کاری را که در آن امید صلاح بود تباه کردی. با این حال، عمر بن سعد دستور ابن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام حسین(ع) یا جنگ با او را پذیرفت و شمر سردار سپاه او گردید. 🔸شمر از آنجا که با‌ ام البنین، مادر حضرت عباس(ع)، هم قبیله بود، در عصر تاسوعا عباس(ع) و برادرانش را خواهر زاده‌ خود صدا کرده و خواست تا امان نامه‌ای از ابن زیاد برای آنان بگیرد، اما آنها نپذیرفته و خود و امان نامه اش را لعن کردند و در کنار امام حسین(ع) ماندند. 🔸صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی سمت چپ سپاه ابن سعد را برعهده گرفت و هنگامی که با خندق و هیزم  مشتعل در اطراف خیمه‌های امام(ع) و یارانش روبه رو شد، با امام(ع) گستاخانه سخن گفت. 🔷شمر در به شهادت رساندن امام حسین(ع) : 🔸شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام را هدف قرار دهند. 🔸سپس با فرمان وی، همه به سوی امام(ع) حمله بردند و کسانی از جمله سِنان بن اَنَس و زُرْعَة بن شریک ضربه‌های نهایی را بر امام(ع) وارد کردند. 🔸دربارۀ کسی که سر امام حسین(ع) را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد که در برخی از آنها از شمر نام برده شده است. به گفتۀ واقدی، شمر امام حسین(ع) را کشت و بر سینۀ امام حسین(ع) نشست و سر او را از قفا جدا کرد. 🔸وی اولین کسی بود که در روز عاشورا بر بدن امام حسین(ع) اسب تاخت. 🔸شمر بعد از شهادت امام حسین(ع) دستور غارت و آتش زدن خیمه ها را داد. 🔸شمر قصد داشت امام سجاد(ع) را که در بستر بیماری بود به قتل رساند، اما عده‌ای از جمله حضرت زینب(س) مانع او شدند. 🔸در پی قیام مختار ثقفی در سال ۶۶، شمر در جنگ علیه او  شرکت کرد، اما مختار، وی و دیگر امرای اموی را در جنگ شکست داد و شمر از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود (زِربی) در پی او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت و به قریه‌ای گریخت و در آنجا پناه گرفت که برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند. مختار نیز سر شمر را برای محمد بن حنفیه و به نقلی برای امام سجاد(ع) به مکه فرستاد. 📚منابع : ۱)تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر،ج۲۳،ص۱۸۶ ۲)انساب الاشراف بلاذری،ج۲، ص۴۸۲ ۳)طبقات ابن سعد، ج۶، ص۲۴ ۴)الارشاد شیخ مفید،ج۲، ص۹۶ ۵)وقعة صفین بن مزاحم، ص۲۶۷ـ۲۶۸ ۶)تاریخ طبری،ج ۵،ص۲۷۰ ۷)وقعة الطف ابومخفف،ص۱۲۳ـ۱۲۴ ۸)الارشاد شیخ مفید،ج۲، ص۸۷ـ۸۸ http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
✅پس از ، وقتی کاروان اسرای کربلا به کوفه برده شدند، در دروازه‌های شهر، (ع)، (س) و حضرت ام کلثوم(س) با مردم سخن گفتند. پس از واقعه عاشورا، اسیران به همراه عمر بن سعد و لشگریان، وقتی شب‌ هنگام به کوفه رسیدند، عبیدالله دستور داد کاروان مدتی در بیرون کوفه توقف کند تا مقدمات ورودشان فراهم شود. صبح روز بعد طبل‌ها به صدا درآمد و بنا به فرمان رسمی حکومت، مردم برای جشن پیروزی بر قیام‌کنندگان علیه حکومت، آماده شده بودند. اسیران اهل بیت(ع) عصمت و طهارت سوار بر چهل شتر بدون جهاز، در محاصره لشگریان عمر سعد وارد کوفه شدند، و جمعیت زیادی از مردم برای تماشا از خانه‌ها بیرون آمدند؛ و این فرصت خوبی بود که خاندان امام حسین(ع) تا پیش از اینکه وارد کاخ عبیدالله شوند، به روشنگری مردم و تشریح نهضت عاشورا بپردازند. پس امام سجاد(ع) شروع به قرائت خطبه کردند : 🔷《أَیُّها النّاسُ! مَنْ عَرَفَني فَقَدْ عَرَفَني و مَنْ لَمْ یَعْرِفْني فَأنا عليُّ بْنُ الحُسَیْنِ(ع) المَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ غَیْرِ ذَحْل وَ لا تِرات! اَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِکَ حَرِیمُهُ وَ سُلِبَ نَعِیمُهُ وَ انْتُهِبَ مالُهُ وَ سُبِیَ عِیالُهُ، اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَکَفى بِذلِکَ فَخْراً. اَیُّهَا النّاسُ! ناشَدْتُکُمْ بِاللهِ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ اِلى اَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ، وَ اَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ اَنْفُسِکُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِیثاقَ وَ الْبَیْعَة ثُمَّ قاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلُْتمُوهُ؟ فَتَبّاً لَکُمْ ما قَدَّمْتُمْ لاَِنْفُسِکُمْ وَ سَوْاهً لِرَاْیِکُمْ، بِاَیَّةِ عَیْنِ تَنْظُرُونَ اِلى رَسُولِ اللهِ(ص) یَقُولُ لَکُمْ : قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَ انْتَهَکْتُمْ حُرْمَتِی، فَلَسْتُمْ مِنْ اُمَّتِی؟》 ♦️ای مردم! هر کس مرا می‌شناسد، می‌شناسد و هر کس نمی‌شناسد (بگویم) که من علی فرزند حسینم که در کنار فرات او را کشتند بی آنکه خونی طلبکار باشند و قصاصی خواهند، من پسر آن کسم که حرمت او شکستند و مال او تاراج کردند و عیال او را به اسیری گرفتند، من پسر آن کسم که او را به زاری کشتند و این فخر ما است! ای مردم شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا در خاطر دارید سوی پدر من نامه نوشتید و او را فریب دادید و پیمان و عهد و میثاق بستید و باز با او کارزار کردید و او را بی یاور گذاشتید؟ هلاک باد شما را! چه توشه ای برای خود پیش فرستادید! و زشت باد رأی شما! به کدام چشم به روی پیغمبر(ص) نظر می‌افکنید وقتی با شما گوید عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید، پس، از امت من نیستید؟ راوی(حزیم) می گوید : صدای مردم به گریه بلند شد و به یکدیگر می گفتند هلاک شدید و نفهمیدید! پس علی بن الحسین(ع) در ادامه فرمود : 🔷《رَحم اللهُ اِمرأًٌ قَبِلَ نَصیحَتی و حَفِظَ وَصیّتی فِی اللهِ و فی رَسُولِه(ص) و فی أهلِ بیتِه(ع)، فإنّ لَنا (فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَة حَسَنَة)》 ♦️خدای رحمت کند آن که نصیحت من را بپذیرد و وصیت مرا محض خدا و رسول(ص) و خاندان وی نگه دارد! «فان لنا فی رسول الله(ص) اسوة حسنة». روای می گوید : همه کوفیان حاضر گفتند : یابن رسول الله! ما فرمانبرداریم و پیمان تو را نگاه داریم، دل به جانب تو داریم و هوای تو در خاطر ماست، خدای تو را رحمت فرستد! فرمان خویش بفرمای که ما جنگ کنیم با هر که جنگ تو خواهد و آشتی کنیم با هر کس تو با او صلح کنی و قصاص خون تو را از آنها که بر تو و ما ستم کردند بخواهیم. و امام سجاد(ع) در ادامه خطاب به آنان فرمود : 🔷《هَیْهات! اَیُّهَا الْغَدَرَةُ الْمَکَرَةُ! حِیلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ شَهَواتِ اَنْفُسِکُمْ، اَتُرِیدُونَ اَنْ تَاْتُوا اِلَیَّ کَما اَتَیْتُمْ اِلى آبایِی مِنْ قَبْلُ؟ کَلاّ وَ رَبِّ الرّاقِصاتِ اِلى مِنى! فَاِنَّ الْجُرْحَ لَمّا یَنْدَمِلْ، قُتِلَ اَبِی بِالاَْمْسِ وَ اَهْلُ بَیْتِهِ مَعَهُ، فَلَمْ یُنْسِنِی ثُکْلَ رَسُولِ اللهِ(ص) وَثُکْلَ اَبِی وَ بَنِی اَبِی وَ جَدِّی، شَقَّ لَهازِمی وَ مَرارَتُهُ بَیْنَ حَناجِرِی وَ حَلْقِی، وَ غُصَصُهُ تَجْرِی فِی فِراشِ صَدْرِی، وَ مَسْاَلَتِی اَنْ لا تَکُونُوا لَنا وَ لاعَلَیْنا.》 ♦️هیهات! ای بی وفایان مکار! میان شما و شهوات حایل آمد، می خواهید همان اعانت که پدران مرا کردید همان گونه مرا هم اعانت کنید؟ هرگز چنین نخواهد شد. سوگند به پروردگار آن زخم که دیروز از کشتن پدرم و اهل بیت وی بر دل من رسید هنوز بهتر نشده و التیام نیافته است، و هنوز داغ پیغمبر (ص) فراموش نگشته و داغ پدرم و فرزندان پدر و جدم موی رخسار مرا سپید کرده است و تلخی آن میان حلقوم و حنجره‌ی من است و اندوه آن در سینه‌ی من مانده است، و خواهش من این است نه با ما باشید و نه بر علیه ما! 📚منابع : ۱)الاحتجاج طبرسى، ج ۲،ص ۱۱۷- ۱۱۹ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۱۲- ۱۱۳ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۱۹۲ @tarikh_j
✅پس از آمدن عُبيدالله بن زياد به كوفه و تحویل دارالعماره از نعمان بن بشیر، به دستور یزید، عمربن سعد را به حكومت ری و دَسْتبى (دشتى پهناور ميان ری و همدان كه بعدها به قزوين ملحق گرديد) منصوب و به سركوبى شورش ديلميان  مأمور کرد. عمر بن سعد طبق دستور با ۴ هزار سپاهى در بيرون كوفه اردو زد و آماده حركت به سوی ری شد، اما خبر حركت امام حسين(ع) به سوی كوفه، عبيدالله بن زياد را واداشت تا ابن سعد را برای مقابله با امام(ع) به كربلا بفرستد. وی ابتدا از اين كار سرباز زد، اما وقتى عبيدالله بن زياد او را تهديد كرد كه يا بايد به مقابله با حسين(ع) برود و يا فرمان حكومت را باز پس دهد. ابن سعد مأموريت جديد را پذيرفت و با سپاهيان تحت امر خود به سوی كربلا حركت كرد و در روز دوم يا سوم محرم الحرام سال ۶۱ هجری وارد كربلا شد. در این روز سپاه امام(ع) توسط لشگر هزار نفری حرّبن یزید ریاحی در کربلا متوقف شده بود. عمربن سعد از طرفی نمی خواست حکومت ری را از دست بدهد و از طرفی هم نمی خواست دستش به امام حسین(ع) آغشته شود. پس چاره را در مذاکره ی با امام(ع) دید و اینکه از امام(ع) برای یزید بیعت بگیرد و حداقل از این طریق به دو مقصودش برسد‌. پس ابن سعد پیکی به سوی امام(ع) فرستاد. فرستاده ی عمربن سعد نزد امام(ع) آمد. ونامه ابن سعد را به امام(ع) تقدیم نمود و عرض کرد : چرا به دیار ما آمده اى؟ حضرت(ع) فرمود: 《از طرف من به امیرت بگو، من خود به این دیار نیامده ام، بلکه مردم این دیار، مرا دعوت کردند تا به نزدشان بیایم تا با من بیعت کنند و مرا از دشمنانم بازدارند و یاریم نمایند، پس اگر ناخشنودند از راهى که آمده ام باز مى گردم.》 وقتى فرستاده عمرسعد بازگشت و او را از جریان امر با خبرساخت، ابن سعد گفت : امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین(ع) برهاند. آنگاه این خواسته ی امام را به اطّلاع ابن زیاد رساند ولى او در پاسخ نوشت : از حسین بن على(ع) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت..! چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت : تصوّر من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست! عمربن سعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین(ع) فرستاد. امام حسین(ع) فرمود : 《من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنین مرگى!》 🔶تا اینکه روز هشتم محرم فرا رسید! امام حسین(ع) قاصدى نزد عمربن سعد روانه ساخت که مى خواهم شب هنگام، در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتى داشته باشیم. چون شب فرا رسید، ابن سعد با بیست نفر از یارانش و امام حسین(ع) نیز با بیست تن از یاران خود در محلّ موعود حضور یافتند. امام(ع) به یاران خود دستور داد تا دور شوند ،تنها عبّاس(ع) برادرش و على اکبر(ع) فرزندش را نزد خود نگاه داشت. همین طور ابن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیّه دستور داد، دور شوند. ابتدا امام(ع) آغاز سخن کرد و فرمود : 《وَیْلَکَ یَابْنَ سَعْد! اَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی اِلَیْهِ مَعادُکَ؟ اَتُقاتِلُنِی وَ اَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هوُلاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعی، فَاِنَّهُ اَقْرَبُ لَکَ اِلَى اللّهِ تَعالى!》 واى بر تو، اى پسر سعد! آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آیا با من مى جنگى در حالى که مى دانى من پسر چه کسى هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست. ابن سعد گفت : اگر از این گروه جدا شوم مى ترسم خانه ام را ویران کنند. امام(ع) فرمود : 《اَنَا اَبْنیها لَکَ》 من آن را براى تو مى سازم! ابن سعد گفت : من بیمناکم که اموالم مصادره گردد. امام(ع) فرمود : 《اَنَا اُخْلِفُ عَلَیْکَ خَیْراً مِنْها مِنْ مالِی بِالْحِجاز》 من از مال خودم در حجاز، بهتر از آن را به تو مى دهم! ابن سعد گفت : من از جان خانواده ام بیمناکم. امام حسین(ع) هنگامى که مشاهده کرد ابن سعد از تصمیم خود باز نمى گردد، سکوت کرد و پاسخى نداد و از وى رو برگرداند و در حالى که از جا بر مى خاست، فرمود : 《مالَکَ، ذَبَحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ عاجِلا، وَ لا غَفَرَ لَکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، فَوَاللّهِ اِنِّی لاَرْجُوا اَلاّ تَاْکُلَ مِنْ بُرِّ الْعِراقِ اِلاّ یَسیراً》 تو را چه مى شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خداسوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخورى! ابن سعد گستاخانه به استهزا گفت: «وَ فِی الشَّعیرِ کِفایَهٌ عَنِ الْبُرِّ»؛ جو عراق مرا کافى است! سپس فردای آن روز یعنی روز تاسوعا شمر بن ذی الجوشن وارد شد. http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
📌 .... آیا روایت زیر صحیح است و به استناد آن می توانیم در امام (ع) صورت را یا با سیلی کنیم یا گریبان خود را بدریم؟ قال الصادق سلام الله علیه: وَ قَدْ شَقَقْنَ الْجُيُوبَ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ الْفَاطِمِيَّاتُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) وَ عَلَى مِثْلِهِ تُلْطَمُ الْخُدُودُ وَ تُشَقُّ الْجُيُوبُ. امام صادق(ع) فرمود: (زنان فاطمي) برای حسين بن علي(ع) گريبان هایشان را چاک داده و بر صورت هایشان لطمه زدند و بر فردی مثل حسین(ع) باید بر صورتها لطمه زد و گریبان ها چاک کرد. 📚طوسی، تهذيب الأحكام، ج‏8، ص 325 📚حرعاملی، وسائل الشيعة، ج‏22، ص 402 📌 : اولا: این روایت را نخستین بار شیخ طوسی(ره) متوفای 460هـ در کتاب تهذیب الاحکام با چند واسطه از امام صادق(ع) نقل کرده اند. در بین این واسطه ها دستکم درباره 2 نفر از آنان اطلاعی در دست نیست و درباره وثاقت سومی هم بین علمای رجال شیعه اختلاف وجود دارد. در واقع شیخ (ره) این روایت را از فردی که معلوم نیست نقل کرده که او نیز به نوبه خود از فردی دیگر که اعتبارش معلوم نیست و او از فرد سومی که وثاقتش معلوم نیست، شنیده که امام صادق(ع) چنین فرموده اند. بنابراین سند روایت است و نمی توان با قاطعیت ادعا کرد که امام(ع) چنین فرموده اند. ثانیا: اگر متن کامل روایت را ملاحظه کنیم خواهیم دید که در بخش نخست روایت آمده که گریبان دریدن و سیلی به صورت زدن تنها در و مادر و برادر و بستگان(نسبی) – بجز فرزند - جایز است وگرنه کفاره دارد. این حکم شرعی در رساله های توضیح المسائل نیز آمده است. اینکه زنان فاطمی برای امام حسین(ع) چنین عزاداری کرده باشند دقیقا می تواند از این باب باشد که آنان بستگان نزدیک حضرت (س) یعنی خواهران و دختران و برادرزاده های حضرت بودند. در هر حال باید "متن کامل روایت" ارائه شود نه اینکه یک بخش از روایت را برش بدهیم و عجولانه نشر کنیم. اینکه امام(ع) فرموده باشند: سزاوار است برای امام حسین(ع) گریبان دریده شود و ... نیز می تواند ناظر به زنان خاندان سیدالشهدا(س) باشد و معلوم نیست عمومیت داشته باشد. ثالثاً : روایت دیگری داریم که خراشیدن صورت را می کند؛ شیخ مفید در الارشاد روایتی نقل کرده که می گوید امام (ع) سفارش کرده بود که حضرت (س) در عزای ایشان گریبان ندرد و به صورتش سیلی نزند: «یا اُخَيَّة ... لَا تَشُقِّي‏ عَلَيَ‏ جَيْباً وَ لَا تَخْمَشِي‏ عَلَيَّ وَجْها » خواهر عزیزم! ... (در عزاداری) برای من گریبانت را پاره مکن و صورتت را خراش مده! 📚شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص94 همچنین در سیدبن طاوس آمده که حضرت (س) قبل از وقتی ماجرای امام حسین(ع) درباره را شنیدند سیلی به صورت زدند ولی امام حسین(ع) فرمودند: "ما را (این کار) دشمن شاد نکن" 📚 اللهوف على قتلى الطفوف؛ ترجمه فهرى، ص90 رابعا: حتی اگر فرض بگیریم که سیلی زدن به صورت و گریبان دریدن درباره امام حسین(ع) برای همه مردم جایز است، باز هم باید به شرایط زمان و مکان توجه کرد زیرا گاهی کاری جایز است اما بخاطر شرایط خاص رسانه ای و تبلیغاتی و اینکه بهانه به دست رسانه های وهابی داده نشود ناگزیریم از شیوه های بهتری به جای آن وجود دارد استفاده کنیم. این همانند آن است که در زمان (ص) از کلمه « » استفاده می کردند که جایز بود ولی وقتی همین کلمه به ابزاری به دست برای تمسخر مسلمانان تبدیل شد، دستور الهی آمد که به جای «راعنا» از کلمه «اُنظرنا» استفاده شود که همان معنا را می رساند ولی قابلیت سوء استفاده ندارد. 📚ر.ک: ترجمه و تفسیر آیه 104 سوره بقره، تفسیر المیزان. http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
🔹عُبیدالله بن زیاد وی با کنیه ابوحفص، از کنیزی به نام مرجانه زاده شد. 🔹برخی ابن زیاد را به طعنه به مادرش منسوب  کرده و (ابن مرجانه) خوانده‌اند که اشاره به ناپاکی تولد عبیدالله دارد. 🔹پدرش زیاد بن ابیه، در دوران امام علی(ع) کارگزار ایشان در استخر فارس بود که بعد از شهادت امام علی(ع) معاویه، زیاد را با استناد به صحبتی از پدرش ابوسفیان که زیاد را حاصل زنای خود با سمیه، مادر زیاد می‌دانست، بدین رو معاویه، زیاد را برادر خویش می‌خواند و وی را (زیاد بن ابی سفیان) خطاب می کرد. 🔹اما در نسب زیاد بن ابیه نیز اختلاف است و مشخص نیست پدر او کیست. از این رو،‌ وی را ابن ابیه (یعنی پسرِ پدرش) خوانده‌اند. 🔹معاویه زیاد را در دوران حکومت خود به حکومت بصره و کوفه گمارد که بعدها از سرداران و حکمرانان نامی اموی شد که در سرکوب شورش‌ها در مناطق اسلامی، به قساوت و بی‌رحمی شهرت یافت‌. 🔹عُبیدالله در قلمرو حکومتی پدرش زیاد بن ابیه که والی کوفه و بصره بود، از امور حکومتی دور نبوده است. 🔹در مورد عُبیدالله ابن زیاد نوشته اند که همچون پدرش بسیار خشن، بی‌رحم و بی پروا بوده و برخی او را با عنوان (جبّار) یاد کرده‌اند. 🔹معاویه پس از مرگ زیاد، عُبیدالله را به حکومت خراسان منصوب و در سال ۵۵ قمری او را از ولایت خراسان برداشت و به امارت بصره منصوب کرد. 🔹عبیدالله در حکومت بصره موفق عمل کرد و ناآرامی‌هایی که از سوی خوارج ایجاد شده بود را با سرکوبشان آرام کرد. 🔹یزید پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری قصد داشت عبیدالله را از حکومت بصره بردارد؛ ولی گویا اوضاع وخیم سیاسی بصره و کوفه اجازه این کار را به او نداد. ♦️در زمان امام حسین(ع) : 🔹وقتی خبر آغاز قیام امام حسین(ع) و اعزام مسلم بن عقیل به کوفه، و بیعت کوفیان بامسلم به یزید رسید، یزید بلافاصله نعمان بن بشیر را عزل و عُبیدالله را که به خشونت در سرکوب شورش‌ها و جنبش‌ها مشهور بود، در سال ۶۰قمری با حفظ سمت به ولایت کوفه منصوب کرد.به نقلی یزید به پیشنهاد سرجون مسیحی که از مشاوران یزید بود، دست  به این اقدام زد. 🔹کوفیان در سال ۶۰ قمری برای بیعت با امام حسین(ع) اعلام موافقت کردند و در انتظار ورود او به کوفه بودند.ابن زیاد با روی پوشیده وارد شهر شد و مردم گمان کردند که او حسین(ع) است و از او استقبال کردند، ولی به زودی دریافتند که عبیدالله بوده است. 🔹ابن زیاد به محض ورود به کوفه، در یک خطابه، مخالفان حکومت یزید را به‌سختی تهدید کرد. 🔹نخستین اقدام عبیدالله جست و جو برای یافتن نماینده امام حسین(ع)، مسلم بن عقیل بود که در مدت کوتاه توانست مسلم و دیگر مخالفین از جمله هانی بن عروه و مختار و میثم تمّار را دستگیر کند. 🔹خبر شهادت مسلم و هانی در منزلگاه ثعلبیه به امام حسین(ع) رسید. ♦️اعزام لشکر به سوی امام حسین(ع) : عبیدالله پس از تهدید و تطمیع کوفیان، حرّ بن یزید را با سپاهی هزار نفره به سوی امام(ع) فرستاد و به او دستور داد تا جلوی حسین(ع) را بگیرد و نیز اجازه ندهد در محلی که دارای آب است، اردو بزند.سپس عمر بن سعد بن ابی وقاص را با لشکری به سوی وی فرستاد. 🔹پس از شهادت امام حسین(ع)، ابن زیاد دستور داد باقی‌مانده خاندان او را اسیر کنند و به کوفه بیاورند. 🔹مجادله ابن زیاد با حضرت زینب(س) در مجلس عبیدالله از مهمترین رویدادهای این قسمت از تاریخ عاشوراست. 🔹از جمله وقایع کوفه در این هنگام، بردن سر مطهّر امام حسین(ع) به مجلس ابن زیاد است. نقلی او با چوبی که در دست داشت، به لب‌ها و دندان‌های امام حسین(ع) نواخت و بی‌احترامی کرد. 🔹بعد از هلاکت یزید عبیدالله به دمشق رفت و به مروان بن حکم ملحق شد. 🔹وی در جنگ مروانیان با ضحاک بن قیس، که به شکست ضحاک انجامید، فرماندهی سواران مروان را بر عهده داشت. 🔹عبیدالله در سال ۶۵ قمری در جنگ با توّابین نیز که به سرکردگی سلیمان بن صُرَد خُزاعی به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کرده بودند، فرماندهی سپاه را برعهده گرفت و در عین الورده جنگ خونینی بین سپاه ابن زیاد و توابین درگرفت که به کشته شدن سلیمان و یارانش انجامید. 🔹ابن زیاد سپس در سال ۶۶ قمری در موصل به جنگ با سپاه مختار ثقفی به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر رفت که سپاه مختار، سپاه ابن زیاد را شکست داد و در این جنگ عُبیدالله همراه با یارانش به قتل رسید.براساس روایتی از ابومخنف، گویا ابراهیم بن اشتر خود در جنگ تن به تن، ابن زیاد را به قتل رسانید. 🔹عبیدالله یکی از منفورترین شخصیت‌های تاریخ اسلام نزد شیعیان به حساب می‌آید و نام او در چند زیارت‌نامه مشهور، از جمله زیارت عاشورا آمده و مورد لعن قرار گرفته است. منابع : ۱)انساب الاشراف، ج۴، ص۷۵ ۲)الاختصاص شیخ مفید، ص۷۳ ۳)الاستیعاب، ج۲، ص۵۲۵ ۴)الاخبار الطوال دینوری، ص۲۶۹ ۵)تاریخ طبری، ج۷، ص۱۸۵ ۶)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷ ۷)مقاتل الطالبین اصفهانی، ج۱، ص۹۷ ۸)اللهوف ابن طاووس، ج۱، ص۷۲ @tarikh_j
📢 روشنگری.... سر شهیدان را در روز اول صفر از دروازه "توما" به آوردند در حالی که شهر را آزین بسته بودند. هنگامی که امام (ع) در کنار در مسجد جامع بودند، پیرمردی نزد آنان آمد و گفت: 📢 ستایش خدایی که شما را کشت و نابود کرد و مردم را از شر شما آسوده نمود و را بر شما پیروز کرد. 📌 امام (ع) به او فرمود: آیا خوانده ای؟ گفت آری. امام فرمود: پس این( ) آیه را شنیده ای: 💠 بگو من هیچ پاداشی از شما دربرابر رسالتم درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم.(اهل بیتم) (شورا: ۲۳) گفت: آری. امام سجاد(ع) فرمود: ما همان اهل بیتی هستیم که خدا این آیه را مخصوص ما نازل کرد. پیرمرد، خجل شد و گریست. سپس سر به آسمان برداشت و گفت: 📢 خداوندا در پیشگاه تو از آل محمد علیهم السلام، از و انس بیزاری می جویم. 📚شیخ صدوق، امالی، ص۲۳چ 📚ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۳۰ http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
📣📣📣📣 ❇️یک نکته: در سریال" مختارنامه "فیلمنامه طوری نوشته شد که "شبث بن ربعی" در قیام مصعب علیه مختار کشته شد.... در صورتیکه وی به مرگ طبیعی درگذشت (در زمان حکومت حجاج بن یوسف در کوفه) http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
✅در روز پنجم‌ محرم‌ سال‌ ۶۱ هجری‌ شبث‌ بن‌ ربعی‌ با چهار هزار نفر سپاه‌ به‌ کربلا رسید. عبیدالله‌ بن‌ زیاد پس‌ از این‌ که‌ احساس‌ کرد عمر بن‌ سعد در مقابله‌ با امام‌(ع) مصمم‌ نیست‌، شبث‌ بن‌ ربعی‌ را در رأس‌ چهار هزار نفر نیروی‌ جنگی‌ به‌ کربلا فرستاد، شبث‌ روز پنجم‌ محرم‌ وارد کربلا شد و تحت‌ فرمان‌ عمر بن‌ سعد قرار گرفت‌. به‌ نوشته‌ منابع‌ ابن‌زیاد در فاصله‌ روزهای‌ سوم‌ تا دهم‌ محرم‌ افراد دیگری‌ را به‌ همراه‌ جنگجویان‌ به‌ کربلافرستاد. از جمله‌ سنان‌ ابن‌ انس‌ نخعی‌ را با چهار هزار نفر، عروه‌ بن‌ قیس‌ را با چهار هزارنفر شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ را با چهار هزار نفر و نصر مازنی‌ را با سه‌ هزار نفر برای‌ جنگ‌ باامام‌ به‌ کربلا عازم‌ نمود. 📚منبع : الصحیح من مقتل الحسین(ع) و اصحابه،ص۹۴۳ http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
🔹شبَث بن رِبعِی بن حصین تمیمی شبث از اشراف کوفه و شخصیت‌های بی‌ثبات تاریخ اسلام بود. 🔹وی از شخصیت های چند چهره‌ای تاریخ اسلام و از سرکردگان کوفه و از طایفه بنی تمیم است. 🔹وی در دوران جاهلیت فردی سرشناس به‌شمار می‌رفت. و در زمان پیامبر اسلام(ص) مسلمان شد اما از صحابی ایشان نبود. 🔹گفته شده پس از مرگ پیامبر اسلام(ص) مرتد گردید و مؤذن سجاح (پیامبر خودخوانده) شد و پس از آن دوباره جایگاه سابق خود را در مسلمانان یافت. 🔹در عهد عثمان او را حامی خلیفه دانسته‌اند و یا اینکه گفته شده او از جمله شورشیان بر خلیفه بود و بدنبال آن از اقدام خود پشیمان شد. 1️⃣زمان امام علی(ع) : وی از فرماندهان سپاه امام علی(ع) درجنگ صفین بود. و در این جنگ جانباز شد. او در مسیر حرکت به سوی نهروان، به خوارج پیوست. اما با سخنان امام(ع) برگشت و فرماندهی قسمتی از سپاه امام(ع) را در جنگ نهروان به دست گرفت. 2️⃣زمان امام حسن(ع) : مورخین شیعه وی را در زمان خلافت کوتاه امام حسن(ع) از یاران سست‌ عنصری بشمار می‌آورند که پس از صلح حسن بن علی به سمت معاویه رفت. 3️⃣در زمان امام حسین(ع) : او برای حضور در واقعه عاشورا و جنگ با امام حسین(ع) تمایلی نداشت و هنگامی ابن زیاد از او خواست به سپاه عمر بن سعد بپیوندد، تظاهر به بیماری کرد تا در مقابل امام قرار نگیرد. اما وقتی ابن زیاد به او گفت «اگر مطیع مایی به جنگ دشمن ما برو» به سمت کربلا حرکت کرد. در روز عاشورا فرماندهی نیروهای پیاده سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت. شبث در واقعه عاشورا از کسانی بود که به حسین نامه نوشتند و او را به کوفه دعوت کردند. اما او با روی کار آمدن عبیدالله زیاد در کوفه به سمت وی رفت و با مسلم بن عقیل دشمنی کرد. او که تا روز پنجم محرم از رفتن به کربلا طفره می‌رفت، مجبور به شرکت در واقعه کربلا شد، در روز عاشورا که فرمانده نیروهای پیاده لشکر دشمن (شمر ابن ذالجوشن) بود، حسین بن علی در اولین سخنرانی خود از او و دیگر سران کوفه نام برد و نامه نوشتن و دعوتشان را یادآوری کرد. امام حسین(ع) در روز عاشوراخطاب به افرادی مانند شبث بن ربعی فرمود: «ای شبث بن ربعی!،‌ای حجّار بن أبجر!،‌ای قیس بن اشعث،... مگر شما برایم ننوشته بودید: میوه‌ها رسیده، باغ‌ها سرسبز شده و نهرها لبریز گردیده، [اگر بیایی] بر سپاهی که برایت آماده شده، وارد خواهی شد، بیا؟!» 4️⃣پس از واقعه عاشورا : شبث، پس از واقعه عاشورا، به شکرانه شهادت امام حسین(ع)، مسجدش در کوفه را (که سابقا امام علی(ع) ازنماز خواندن در آن نهی کرده بود) تجدید بنا کرد. وی در معرکه کربلا زیرکانه عمل کرد و از رویارویی مستقیم با حسین(ع) و یارانش پرهیز کرد تا جایگاه خود را در آینده به خطر نیندازد. 5️⃣قیام مختار : او بعدها به همراهی مختار ثقفی به خونخواهی حسین درآمد و رئیس پلیس مختار شد اما پس از اعزام ابراهیم پسر مالک به ستیز با شام از کسانی بود که با مختار رودررو شد اما بنا به تغییر اوضاع از کار خود منصرف شد. مختار که به قلع و قمح قاتلین حسین مشغول شد او را نیز تعقیب کرد که شبث به بصره نزد زبیریان فرار کرد و پس از آن در کشته شدن مختار توسط زبیریان حضور داشت. سپس با غلبه حجاج بن یوسف (فرمانروای مروانیان) بر زبیریان در کوفه او به مروانیان پیوست. 6️⃣هلاکت وی : شبث سرانجام در سال هشتاد قمری با بیش از یک قرن عمر در کوفه به هلاکت رسید. 📚منابع : ۱)تاریخ طبری،ج۵،ص۴۲۵ ۲)انساب‌الاشراف بلاذری، ج۳،ص۱۸۸ ۳)الکامل ابن اثیر، ج۳،ص۳۲۶ ۴)الاصابه ابن حجر، ج۳،ص۳۰۳ ۵)وقعة‌صفین منقری، ص۱۹۸ ۶)اخبارالطوال دینوری،ص۲۱۰ http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
شمربن ذی الجوشن: شمر به همراه خود چهار هزار جنگجو و نامه ی تهدیدآمیزی از سوی ابن زیاد، برای عمر بن سعد آورده بود. ابن سعد با دیدن نامه، خطاب به شمر گفت : کاری را که در آن امید صلاح بود تباه کردی. با این حال، عمر بن سعد دستور ابن زیاد را مبنی بر جنگ با امام حسین(ع) پذیرفت و شمر سردار سپاه او گردید. چون عبیدالله دستور داده بود که اگر توان انجام چنین کاری را ندارد، فرماندهی سپاه را به شمر محوّل کند. و ابن سعد بی معطّلی لشگر را برای جنگ مهیّا کرد. تا این که روز عاشورا حضرت(ع) به دستور عمربن سعد شهید و دست ابن سعد به خاطر رسیدن به حکومت ری به خون حسین(ع) آغشته شد. ابن سعد بعد از شهادت امام حسین(ع) در كوتاه ترين زمان سر آن حضرت(ع) را به كوفه فرستاد. و در طی نامه ای به ابن زیاد نوشت که؛ 《انّي قَتَلتُ السَّيدَ المَحجَبا املأ ركابي فِضّةً او ذَهَبَاً قَتَلتُ خَيرَ النّاسِ امّا واباً وخَيرُهُم من يَذكُرُون النَّسبا》 ركاب مرا از نقره و طلا پر كن! چون من برترين آقا را كشته ام! كسي كه از نظر نسب بهترين انسان هاست. كسي را كشته ام كه برترين پدر و مادر را دارد. ابن زياد سخن او را نپسنديد و هنگام رویارویی به وی گفت : اگر حسين را چنين مي شناختی، چرا او را به شهادت رساندی؟ به خدا سوگند تحفه ای از سوی من به تو نمی رسد! سپس عبيدالله از او خواست تا نامه وی  را مبني بر حكومت ری پس بدهد. ابن سعد گفت : آن نامه از بين رفته است و عبيدالله گفت كه آن را از تو خواهم گرفت! ابن سعد كه ديگر دستش از همه جا كوتاه شده بود، حالت خويش را چنين وصف كرده است : هيچ كس بدتر از من به خانه خويش باز نگشت، زيرا از اميری فاجر و ظالم  اطاعت كرده و عدالت را پايمال و قرابت را قطع كرده ام! بعد از اين جريان عمر بن سعد نه به حكومت ری رسيد، چون ابن زياد سخت از او به خاطر تمرّدش ناراحت بود و نه در كوفه امنيت و آرامش داشت. ابن  سعد به هنگام قيام سليمان بن صُرَد خزاعى كوفى به خون خواهى از قاتلان امام حسين(ع) در سال ۶۵ قمری از بيم كشته شدن به دست مردم شبها در دارالاماره مى خوابيد. آنگاه كه مختار بن ابى عُبيدة ثقفى در سال ۶۶ هجری به خونخواهى آن حضرت(ع) قيام كرد و بركوفه مسلط شد، عمر بن سعد همراه با محمد بن  اشعث كه او نيز از شركت كنندگان  اصلى جنگ كربلا بود، فرار كرد. اما به وقت خروج مردم كوفه برضد مختار، به كوفه بازگشت و با ديگر سران مخالف مختار، رهبری مردم را به  دست گرفت ولى با شكست كوفيان بار ديگر از كوفه گريخت و به سوی بصره  حركت كرد تا به مَصعب بن زبير پناهنده  شود. مختار يكى از فرماندهان خود را به نام  عبدالله بن کامل شاکری را به تعقیب آنان فرستاد. وی ابن سعد را کشت و سرش را با خود به کوفه آورد. به نقلی وی ابن سعد را دستگير كرده و به نزد مختار آورد و ابن سعد و پسرش حفص كه او نيز در مجلس مختار بود، به دستور مختار كشته شدند و پس  از آتش زدن بدن آنان سرهای آن دو را برای محمد بن حنفيه به مدينه فرستاد. اين بود عاقبت اب سعدی كه امام حسين(ع) را به شهادت رساند و همانطور كه امام(ع) هم پيش بينی كرده بود، حتی از گندم ری هم چيزی نصيبش نشد. 📚منابع : ۱)تاریخ يعقوبى، ج۲، ص۲۵۹ ۲)موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص۲۰۵ ۳)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۷۶ ۴)تاريخ طبری، ج۵، ص۴۶۷ ۵)مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۲۴۱ ۶)اخبارالطوال دینوری، ص۲۵۳ ۷)بحارالانوار مجلسی، ج۴، ص۳۸۳ http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
سنان بن انس: 🔹پدرش (ابوعمرو) نام داشت و نام پدر بزرگش (اَنَس) بود و او را به اسم پدربزرگش می‌شناختند. 🔹سَنان در کوفه متولد شد، اما تاریخ ولادتش معلوم نیست. 🔹بنا بر نقل ابن ابی الحدید معتزلی از ابن هلال ثقفی، سنان در زمان خلافت امام علی(ع)، کودک بوده و آن حضرت(ع) خبر می دهد که وی فرزند رسول خدا(ص) را خواهد کشت. 🔹برخی تواریخ، سنان را جنگجو و شاعری سبک سر و مجنون دانسته‌اند. 🔹وی یکی از کسانی است که در کنار شمر بن ذی الجوشن و خولی بن یزید قتل امام حسین(ع) را به وی نسبت می دهند. 🔹در منابع آمده است که در واپسین لحظات حیات امام حسین(ع) آنگاه که در گودال قتلگاه افتاده بود و کسی از سپاه عمر سعد جرأت تمام کردن کار را نداشت؛ سنان بن انس بر بالای گودال رفته و با نیزه بر پشت و سینه ایشان زد و آن حضرت(ع) را به شهادت رساند. 🔹در برخی روایات گفته شده است که وی بر سینه ی امام(ع) نشست و سر او را از قفا جدا کرد. 🔹در هنگام آشفتگی اوضاع کوفه، پس از مرگ یزید، سنان که به عنوان یکی از قاتلان اصلی حسین(ع) شناخته می‌شد؛ زندگی پنهانی در پیش گرفت و در برخی از نقل‌ها، پس از قیام مختار ثقفی، از کوفه خارج شد و به بصره و اطراف آن گریخت. 🔹به نقلی سَنان به دست یاران مختار ثقفی کشته شد. 🔹در مورد نحوه هلاکت وی، روایات متعددی وجود دارد که از مهمترین آنها اینکه مأموران مختار ثقفی در سال ۶۶ قمری از خون خواهان و منتقمان امام حسین(ع) سنان را در شهر بصره، دستگیر کرده و خانه اش را ویران نمودند، سپس دست و پایش را بریده و سر از بدنش جدا کردند و او این گونه به درک واصل شد. 📚منابع : ۱)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۶ ۲)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۲۰۴ ۳)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۴۱۴ ۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۲ ۵)وقعة الطف ابومخنف، ص۲۵۵ ۶)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳ ۷)اللهوف ابن طاووس، ص۲۱۱ http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
✅ در کوفه: شایعه شهادت هانی در شهر کوفه پیچید، جنگجویان قبیله مذحج به فرماندهی عمرو بن حجّاج، قصر عبیدالله را به محاصره در آوردند. عبیدالله بن زیاد که وحشت کرده بود، به شریح قاضی گفت : «برو و هانی بن عروه را ببین و بعد بر بام قصر برو و خبر سلامتی هانی را به آنها بده.» شریخ نزد هانی آمد، هانی وقتی چشمش به شریح افتاد گفت : «می بینی که با من چه کرد؟» شریح گفت: «تو که زنده ای!» هانی گفت : «با این وضع زنده ام! به قوم من بگو اگر بروند مرا می کشد.» شریح قاضی به مردم که قصر را محاصره کرده بودند، گفت : «این حماقت چیست؟ مرد زنده است و با امیر گفتگو می کند.» مردم هم که این سخن را از قاضیِ بزرگ کوفه، شریح شنیدند، پراکنده شدند. 📚منبع: منتهی الآمال محدث قمی، ج۱، ص۵۷۹ http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60
✅درکوفه: بعد از فتوای شُریح قاضی به قتل امام حسین(ع) عُبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین(ع) تحریک کرد. از روز ششم محرّم بازار آهنگران کوفه محل رفت و آمد مردمانی بوده است که مشغول خرید و فروش شمشیر، نیزه، تیر، سرنیزه یا تیز کردن و تعمیر نعل اسبشان بودند. و هر کس شمشیر یا نیزه و یا تیری می خرید، آن را نزد آهنگران تیز می کرد و به سمّ آغشته می کرد. بعضی از آن تیرها یک شعبه و بعضی سه شعبه بودند. 📚منابع : ۱)معالی السبطین،ج۱، ص۳۱۲ ۲)الوقایع و الحوادث،ج۲،ص۱۲۴ ۳)وسیلة الدارین فی انصار الحسین(ع)،ص۷۹ http://eitaa.com/joinchat/2809069591C5d884e4f60