eitaa logo
تاریخ و سیاست
3.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
23 ویدیو
12 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام یکی از مسائلی که ذکر آن در اینجا لازم است ، مسئله بیماری امام سجاد ع در روز عاشورا است. قبلا خدمت شما عرض کردم که در واقعه عاشورا تقریبا تمام فرزندان حضرت فاطمه س به شهادت رسیدند و هدف اصلی هم از اول همین بود و در این بین فقط حسن مثنی و امام سجاد ع باقی ماندند که حسن مثنی هم چندسال بعد ، به نقلی ، مسموم شد و به شهادت رسید. اگر بپذیریم که امام باقر ع هم در سن طفولیت در کربلا حضور داشته ، می‌توان گفت که ایشان هم جزو بازماندگان نسل فاطمه س است. خلاصه اینکه تقریبا تمام مصادر و منابع ، معتقدند که امام سجاد ع ، کوچکتر از حضرت علی اکبر ع بوده است. اما مقام امامت از اول برای ایشان پیش‌بینی شده بود و در حدیث جابر که از طرف پیامبر ص ، صادر شده و نام ائمه ع در آن آمده و جزو احادیث معتبر شیعه و حتی سنی است ، نام امام سجاد ع به عنوان چهارمین امام ، آمده است و خصوصا اینکه به نام حضرت باقر ع ، اختصاصا اشاره شده که فرزند امام سجاد ع بوده و نه فرزند علی‌اکبر ع. اینکه اصلا آیا حضرت علی اکبر ع ، زن و فرزند داشته یا نه ، خیلی محل اختلاف است و تنها سند مورخین در این رابطه ، سلام بر فرزندان علی‌اکبر ع در برخی زیارتنامه‌ها است. خلاصه اینکه امامت همیشه متعلق به فرزند ارشد نیست و شان و منزلتی است که خدا در اختیار هرکس خواست قرار خواهد داد. خب حالا حضرت زین‌العابدین ع در سفر کربلا همراه امام بوده و در منازل مختلف فرود آمده و شاهد ریز و درشت ماجرا بوده و باید حامل مقام امامت برای آینده هم باشد . چه عاملی باید ایشان را از شهادت نجات بدهد تا نسل فاطمه زهرا س ، قطع نگردد و سلسله امامت ادامه یابد؟ قطعا بهترین گزینه ، بیماری در روز عاشورا است. آن هم بیماری سختی که باعث چشم‌پوشی دشمن از او گردد و در هنگام غارت چادرها از قتل او هم صرفنظر کنند. در روایات تاریخی داریم که حضرت سجاد ع تا روز تاسوعا سالم بوده اما امام حسین ع در اختفای او میکوشیده تا دشمن به وجود او پی نبرد. امام سجاد ع در شجاعت و جنگاوری ، هیچ از بقیه کم نداشته ، اما خواست خدا این بوده که به میدان نرود و بشود ذخیره‌ای برای آینده. چنان‌ که در نقل‌های بسیاری آورده‌اند که : سپاه کوفه ، چندین بار قصد جان امام را کردند، اما همین شدت بیماری مانع آن‌ها شد. امام بعد از عاشورا ، سلامت خود را بازیافت و از همان لحظه شهادت امام حسین ع ، مقام سنگین امامت به دوش او گذاشته شد و روایات کلامی ، فقهی و تاریخی از او صادر گشت و همانطور که قبلا عرض کردم ، پایه و اساس علوم شیعه از ایشان آغاز شد. همان علومی که ما به عنوان شیعه به راحتی از آنها استفاده می‌کنیم و به آنها استناد و اقتدا و اجتهاد میکنیم و اهل سنت از آنها محرومند. همین امام بزرگوار که خیلی‌ها متاسفانه از لفظ زین‌العابدین بیمار از او یاد می‌کنند و فکر می‌کنند در طول عمرش در بستر بیماری بوده ، در حملات لشکر شام به مدینه ، لباس رزم پوشید و شمشیر به دست گرفت و در مقابل شامیان از خانه و خانواده‌اش حفاظت کرد که شرح آن را جداگانه خواهم گفت. خلاصه اینکه عمر سعد ، بعد از غارت چادرها ، دستور به جمع‌آوری اسرا کرد. خیلی از کودکان به خاطر حمله دشمن به چادرها ، در بیابان متواری شدند و برخی به شهادت رسیدند. به زنان بی‌حرمتی شد و اهل‌بیت پیامبر به بدترین وضع ممکن به اسارت گرفته شدند . اسرا را شبانه جمع‌آوری کردند و در قسمتی از صحرای کربلا جادادند و همان شب ، سر امام حسین ع را به همراه برخی سرها به شتاب به کوفه و نزد عبیدالله فرستادند. از صبح زود روز یازدهم محرم ، عمر سعد دستور داد که کشته‌های کوفیان را به خاک بسپارند و البته شهدای کربلا در صحرا رها شدند و در زیر آفتاب ماندند. بعداز ظهر روز یازدهم ، سپاه کوفه و عمر سعد و شمر و سنان بن انس و سایرین ، همراه اسرای اهل‌بیت، راهی کوفه شدند . تعداد اسرا در حدود ۴ مرد و حدود ۱۰ زن و تعدادی کودک بوده است. مردان عبارت بوده‌اند از امام سجاد ع ، امام باقر ع ، حسن مثنی و یکی از نوه‌های امام حسن ع. در برخی منابع ذکر شده که چند مرد دیگر هم بوده‌اند که جزو اهل‌بیت نیستند و غلام بوده‌اند. زنان هم تعدادی از زنان اهل‌بیت ع و دختران امام حسین ع و تعدادی از زنان و دخترانِ اصحاب امام بوده‌اند. رباب ، همسر امام حسین ع هم جزو اینها بوده است. سکینه ، رقیه ، فاطمه و زینب دختران امام حسین هستند که نام آنها جزو اسیران کربلا آمده است. ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است که اسیران کربلا، سوار بر مرکب‌هایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه می‌کرده‌اند. این احمقهای مذبذب ، همان مرد و زنهایی بودند که امام و اهلبیت را به کوفه دعوت کردند. ورود اسرای کربلا به کوفه را دوازدهم محرم گفته‌اند ولی بنده خودم این نقل قول را بعید می‌دانم.
چرا که مسیر کربلا تا کوفه با آن شرایط اسارت ، حداقل دو روز با سواره و با سرعت پیاده است. اگر اسرا ظهر روز ۱۱ راه افتاده باشند ، زودتر از عصر روز ۱۳ به کوفه نرسیده‌اند. روز ۱۴ هم ماموران عمر بن سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچه‌های کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب(س) و عبیدالله گزارش شده است. جمله معروف «ما رَأیْتُ اِلّا جَمیلاً؛ جز زیبایی چیزی ندیدم» از حضرت زینب(س) مربوط به همین مجلس است. همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب(س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرف‌نظر کرد. یک نقلی هست که می‌گوید عبیدالله قبل از ورود اسرا به کوفه ، سر امام حسین ع و حضرت عباس ع و سایر سرها را با یک فتح‌نامه پُر آب و تاب به شام فرستاد. یک نقل دیگر می‌گوید که سرها چندروز بعد همراه با اسرا به شام فرستاده شدند. بنده خودم نقل اول را صحیح‌تر میدانم که دلیل آن را انشالله فرداشب ذکر خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام و تبریک اعیاد ماه دی‌الحجه به طور کلی بنده معتقدم ، هر آنچه که الان در زندگی روزمره و شخصی میبینیم در قدیم هم بوده ولی به طریق دیگری. یکی از مسائلی که در قدیم خیلی مبتلابه بوده ، حمل جسد و یا قسمت‌هایی از بدن به جاهای دیگر بوده است. احتمالا خیلی شنیده‌اید که مثلا جسد امیرکبیر و یا خیلی از علما و بزرگان و حتی سلاطین مثل محمدعلی شاه و احمدشاه قاجار به کربلا منتقل شده و در آنجا دفن شده است . خب در قدیم چکار میکرده‌اند که اجساد در هنگام حمل و نقل ، فاسد نشوند؟ برای اینکار چند روش وجود داشته. برای جسد کامل معمولا از روش مومیایی کردن استفاده می‌شده. یعنی جسد را مومیایی میکرده و منتقل میکرده‌اند. مومیایی کردن جسد هم به این راحتی نبوده و چندماه طول می‌کشیده و روش آن را در اینجا عرض کرده‌ام. یک روش دیگر هم نگهداری جسد در ظروف مسی بزرگ پُر از آب نمک بوده که این مسئله برای مسیرهای کوتاه استفاده می‌شده. برای انتقال اجزای جسد ، مثل سر ، معمولا از ظرف پر از عسل و یا طرف پر از آب نمک استفاده می‌شده . البته در مسیرهای طولانی ، عسل لازم بوده. آنچه مسلم است این استکه انتقال سرهای مبارک شهدای کربلا از کوفه تا شام ، یک مسیر طولانی بوده و اولا بعید است که همراه با اسرا فرستاده شده باشد (اگر چه برخی مورخین با استناد به روایاتی از امام سجاد ع ، معتقد به این روش هستند ) ثانیا فرستادن آنها بر سر نیزه نبوده است . چرا که سر باید در نمک اشباع یا قند اشباع ، نگهداری شود که همان آب نمک و یا عسل بوده است. خلاصه اینکه انتقال سرهای مبارک شهدا از کربلا به کوفه و چرخاندن آنها در کوچه‌های کوفه بر سر نی (نیزه)و خواندن آیاتی از سوره کهف توسط سر مبارک امام حسین ع ، در کوچه‌های کوفه همگی روایات متواتری هستند اما در روش انتقال سرها از کوفه به شام خیلی اختلاف نطر هست و همانطور که عرض شد عبیدالله برای اینکه مژده فتح و ظفر خود را زودتر به عرض یزید لع برساند ، سرها را زودتر و با پیک سریع‌السیر فرستاد. دیگر اینکه در مورد ماندن اسرا در کوفه هم اختلاف نظر هست و از دو روز تا ۲۰ روز گفته‌اند. آنها که می‌گویند دو روز ، معتقدند که عبیدالله ، اسرا را سریع به شام فرستاد. آنها که می‌گویند ۲۰ روز معتقدند که عبیدالله با پیک جداگانه‌ای از یزید کسب تکلیف کرد که اسرا را چه کند؟ این رفتن پیک به دمشق و بازگشت او و آماده کردن اسرا برای سفر به شام حداقل ۲۰ روز طول کشیده. فاصله کوفه تا دمشق هم حدود ۲۰ منزل است و ما قبلا معنای منزل را توضیح دادیم که ۲۰ منزل حدود ۲۰ روز راه می‌شود. روی همین اصل ، شهید مطهری مخالف این نظریه است که اسرای کربلا در اربعین امام حسین ع در کربلا حضور داشته‌اند. یعنی اسرا از کوفه به دمشق رفته باشند و مدتی در آنجا باشند و بعد از آنجا به سمت مدینه بیایند و درخواست کنند که ما را از کربلا عبور دهید و در اربعین به کربلا برسند و با جابر بن عبدالله انصاری دیدار کنند. شهید مطهری می‌فرماید که این را فقط در لهوف سیدبن طاووس دیده و در سایر کتاب‌ها چنین چیزی نیامده. خب ، بنده می‌گویم یک احتمال ضعیف هم وجود دارد و آن اینکه اسرا مدتی حدود ۳۵ روز در زندان کوفه مانده‌اند و بعد به دمشق منتقل شده‌اند و در مسیر خود در روز اربعین به کربلا رسیده و با جابر دیدار کرده‌اند. والله اعلم. و اما در مورد دفن شهدای کربلا ، نقل شده که روز ۱۲ محرم افرادی از قبیله بنی اسد آمدند و شهدا را دفن کردند. بدنهای مطهر امام ع و حضرت عباس ع را در همانجا که افتاده بود دفن کردند. علی اکبر ع را در پایین پای امام و علی اصغر را در آغوش امام دفن کردند. علمای شیعه معتقدند که غسل و کفن هر امامی به عهده امام بعدی است و لذا امام سجاد ع به اذن خدا در کربلا حاضر شد و با کمک بنی‌اسد امام را غسل داد و کفن کرد. برخی مورخین دیگر با استناد به اینکه ، شهید معرکه نیاز به غسل و کفن ندارد ، حضور امام سجاد ع را انکار می‌کنند. والله اعلم. خیلی از مورخین ، اینکه اجساد شهدا سه روز زیر آفتاب بوده را قبول ندارند. بنده می‌گویم اگر سه روز نبوده حداقل دو روزش ، قطعی است یعنی از ظهر عاشورا تا ظهر ۱۲ محرم. یک نکته دیگر حضور شیر بر سر اجساد است که این از آن دسته خرافات کتاب روضه‌الشهدا است. اگر خدا میخواست به واسطه حضور شيرها، مانع آسیب زدن سایر حیوانات به اجساد شهدا بشود ، مستقیما مانع خود حیوانات میشد. در برخی روایات دیگر ، شیر برای کمک به امام حسین ع در جنگ آمده که آن هم خرافات است. حتی الان هم در کربلا یک مقام شیر و فضه موجود است که مربوط به همین قضیه میباشد.
در برخی روایات دیگر، ماجرای شیر تعزیه به داستان «سلطان قیس» مربوط می شود. جریان سلطان قیس هندی در برخی کتب که حدود ۲۰۰ سال پیش تالیف شده‌اند آمده است و سند معتبری ندارد. خلاصه این داستان این است که سلطان قیس در مملکتی از ممالک هندوستان سلطنت داشت، روز عاشورا دلش گرفت و غمگین شد، برای رفع غم به شکار رفت، آهویی دید. دنبال آهو رفت. شیری به او حمله کرد، او متوسل به امام حسین (ع) شد. امام از کربلا با حال تشنگی و بدن زخمی به کمک او آمد. شیر صورت بر قدم حضرت گذاشت و گریه کرد و رفت و آسیبی به سلطان قیس ، نرساند. اینها همه خرافات است که متاسفانه برای عوام خیلی جذاب و دهان‌پرکن میباشد اما در نزد علما و مورخین هیچ اعتباری ندارد. خلاصه اینکه کاروان اسرای اهلبیت در نهایت سختی و شقاوت به دمشق رسید که شرح آن را انشالله فرداشب عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام اینکه واقعه کربلا ، یک اتفاق بی‌نظیر و منحصر به فرد در کل تاریخ است ، به دلایل مختلفی است و از جهات زیادی قابل بحث است. یکی اینکه تمام رفاه و شرافتی که نصیب اعراب شده بود ، همه از وجود مقدس پیامبر اسلام ص بوده است. عرب‌ها، قبل از اسلام ، مشتی آدم بی‌فرهنگ و بیسواد و بی‌رحم و خونریز بودند که اغلب در چادر و در بیابان زندگی بدوی داشتند. پیامبر اسلام ، برای اینها رفاه آورد. ثروت آورد. فرهنگ و برتری آورد. کتابی آورد که اعراب و امتهای دیگر با خواندن آن محو کلام آن می‌شدند. اعراب ، باسواد شدند. علوم یونانی را ترجمه و منتشر کردند. مراسم حج آنها بین‌المللی شد لباس آنها جهانی شد. زبان آنها عامل فخرفروشی شد و.... همه اینها وعده خدا بود که میفرماید وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰٓ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ و اگر اهل شهرها و آبادی‌ها ایمان می‌آوردند و پرهیزكاری پیشه می‌كردند، یقیناً [درهایِ‌] بركاتی از آسمان و زمین را بر آنان می‌گشودیم، ولی [آیات الهی و پیامبران را] تكذیب كردند، ما هم آنان را به كیفر اعمالی كه همواره مرتكب می‌شدند [به عذابی سخت‌] گرفتیم. اعراف - 96 اینها همه از برکت ایمان به اسلام بود که باعث ارتقای آنهاشد. حالا همین اعراب با اهلبیت پیامبر ، اینچنین کردند که امام سجاد ع به مردم کوفه فرمود اگر پیامبر اسلام به جای توصیه به رعایت حال ما ، دستور به دشمنی با ما میداد ، شما بدتر از این نمی‌توانستید انجام دهید. در هیچ گزارش تاریخی نیامده که قومی با ول‌نعمتان خودشان و با عوامل سعادت و خوشبختی و رفاه خودشان این‌چنین رفتار کنند. واقعه کربلا از این منظر ، بی‌نظیر بود. و اما از منظر مبارزه با اهلبیت ، مردم کوفه و بنی‌امیه ، اهلبیت پیامبر را بدتر و خطرناک‌تر از مشرکین جا زدند و اینها اگر مثلا به جنگ مشرکین ترکستان و هندوستان می‌رفتند اینقدر خشونت و درنده‌خویی به خرج نمیدادند که مثلا بعد از جنگ هم بر روی اجساد شهدا ، اسب‌دوانی کنند ، آنها را خارج از دین بنامند و زنان آنها را به قصد کنیزی ببرند. به دختران خردسال حمله کنند و گوش آنها را به خاطر گوشواره ، پاره کنند. اینها در طول تاریخ بی‌نظیر بوده و حتی مغول‌های مشرک و بی‌دین و بی‌فرهنگ که بعدها در قرن ۷ به ملل اسلامی حمله کردند ، به این میزان خشونت به خرج ندادند. یکی از مسائلی که در تاریخ جنگها ، عنوان شده این استکه وقتی افرادی را به اسارت می‌گرفتند ، این اسیر دارای ارزش مالی بود. یعنی بعدا او را می‌فروختند و از بابت آن کسب درآمد میکردند و لذا در طول سفر ، مراعات حال او را میکردند و غذای خوب به او می‌دادند که چاق و فربه شود . مخصوصا به زنهای اسیر ، رسیدگی بیشتری میکردند. او را از آفتاب به دور نگه میداشتند تا مبادا تیره شود و ارزش مادی او کم شود. اینها قوانینی بود که در طول تاریخ در همه ملل رعایت میشد. اما این سنگدلهای کوفی و شامی به دستور بنی‌امیه تا توانستند به این اسرا سختگیری کردند و در طول مسیر کوفه تا شام ، برایشان مهم نبود که اینها بمیرند یا زنده بمانند. تشنگی و گرسنگی بکشند یانه. افسرده و مصیبت‌دیده بمانند یا نه. اینها چیزهایی است که ندیدم در تاریخ کربلا به آن توجه بشود. حسابش را بکنید که تعدادی زن و دختر خردسال را در یک مسیر طولانی در صحرا و زیر آفتاب و با لباسهای پاره و سوار بر شتران بی‌جهاز ، با حداکثر تشنگی و گرسنگی ، حرکت بدهی و در طول مسیر هم آنها را تازیانه بزنی و سرهای پدران و برادران آنها را هم در جلو چشمشان بر روی نیزه به نمایش بگذاری. این است که عرض کردم که واقعه کربلا از جهات مختلف ، بی‌نظیر و بی‌بدیل بود. این استکه ائمه ما اینقدر به بزرگداشت عاشورا اهمیت داده‌اند. این استکه ۱۴۰۰ سال است که برای این اتفاق در کل جهان ، عزا به پا می‌شود. این استکه قرآن کریم ، از این حادثه به ذبح عظیم یاد کرده و وقتی دستور آزادی اسماعیل را به ابراهیم ع می‌دهد، می‌فرماید که خب حالا اسماعیل را آزاد کن اما فدایی او یک ذبح عظیم از نسل خودت خواهد بود. وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن‌] رهانیدیم. صافات - 107 القصه ، کاروان اسرا که عرض شد در حدود ۵ مرد و ۲۵ زن و دختر بوده ، از کوفه حرکت کرد و با مشقت خیلی زیاد به شام رسید. قبل از ورود آنها به دمشق ، شهر را چراغانی و آذین‌بندی کردند. انگار که یزید فتح‌الفتوح کرده و انتقام تمام گذشتگان کافر و مشرک و جگرخوار خودش را از پیامبر و خاندان او گرفته بود .
برای مردم دمشق ، پولپاشی زیادی کردند و آنها را به همراه تعدادی رقاصه به خیابان‌ها آوردند تا بزنند و برقصند و خوش‌باشند. نقل شده که عده‌ای از اراذل و اوباش دمشق را پول دادند تا به زنان و دختران اهلبیت جسارت کنند.آنها را با نواختن ساز و دهل از کوچه‌ها عبور می‌دادند و به سمت آنها سنگ و زباله پرتاب می‌کردند تا به بازار بزرگ دمشق رسیدند. بازار را تعطیل و آذین‌بندی کرده بودند و مردم همه برای تماشا و هورا کشیدن و دست زدن و رقصیدن ، دو طرف بازار ایستاده بودند. اسرا را تا آخر بازار بردند و بعد آنها را در مسجد اموی در جایی که گداها می‌نشستند و گدایی میکردند جا دادند. دو روزی آنجا بودند تا اینکه یزید اجازه ملاقات داد. در همین دو روز ، حضرت زینب س و امام سجاد ع ، برای مردم دمشق صحبت کردند و خودشان را معرفی کردند و رفتار بنی‌امیه با اهلبیت را به باد انتقاد گرفتند و برخی متنبّه شدند. بعد از دو روز اینها را به کاخ یزید بردند. حالا یزید ملعون ، نوه هند جگرخوار با نوه‌های پیامبر روبرو شده بود. باید ذات پلید خودش را اثبات کند تا چیزی از هند جگرخوار کم نداشته باشد. سرها را در ظرفهایی در اطراف بارگاهش قرار داده بود. سر مبارک امام حسین ع را در یک تشت طلا قرار داده و یک میز خوراکی و مشروب هم روی آن گذاشته بود و با تکبر و تبختر کامل ، غذا و مشروب می‌خورد و با اهلبیت صحبت می‌کرد. گاهی هم با چوب دستی‌اش ضرباتی به صورت امام حسین ع می‌زد و ته‌مانده مشروب را کنار تشت می‌ریخت. اینها همه مصیبت است. مصیبت بزرگی هم هست . گاهی رفتار زشت یک بی‌همه‌چیز از قتل و شکنجه ، دردآورتر است. این استکه وقتی از امام سجاد ع ، پرسیدند کدام قسمت از واقعه سفر کربلا دردآورتر بود ، فرمودند ، الشام الشام الشام. یزید که شاعر توانمندی بود با ورود اسرا ، این شعر را خواند که برخی ابیاتش ، سروده خودش است و برخی ، از اشعار دوره جاهلیت است: لَیْتَ اَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ فَاَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا یایَزیدُ لاتَشَلْ لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ اِنْ لَمْ اَنْتَقِمْ مِنْ بَنی اَحْمَدَ، ما کـانَ فَعَلْ کاش بزرگان من که در جنگ بدر، کشته شده بودند، امروز می دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است. در آن حال، از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید! دستت درد نکند! من از فرزندان «خندف» نیستم، اگر از فرزندان احمد[رسول خدا ص ] انتقام نگیرم اینجا بود که حضرت زینب س ، بلند شد و آن خطبه غرا را خواند که انشالله فردا شب به ذکر آن می‌پردازیم. @tarikhbekhanim
باسلام حضرت زینب در کاخ یزید در دمشق ، خطبه غرّایی خواند و به سرزنش یزید و بنی‌امیه و تجلیل از مقام امام و شهدای کربلا پرداخت. قبلا خدمت شما عرض کردم که اهالی شام به وسیله معاویه مسلمان شده بودند و قبل از آن ، کشور شام ، بخشی از امپراطوری روم شرقی یا همان بیزانس بود و مذهب آنها هم مسیحیت ارتودکس و بعضا نسطوری. هرآنچه که اینها از اسلام می‌دانستند، معاویه به آنها یاد داده بود و اینها ، معاویه را مظهر اسلام می‌دانستند و بعد هم پسرش یزید را جانشین خلف معاویه می‌دانستند. خلاصه اینکه با همین روش ، معاویه و یزید ، مردم شام را تحمیق کرده بودند و هرچه می‌گفتند اینها باور میکردند. وقتی در شام ، شایع کردند که یک سری خارجی یعنی از دین خارج شده ، که خیلی با اسلام دشمن بودند و اینها برای شما مردم هم خطرناک بوده‌اند و وجود اینها برای بقای اسلام مضر بوده و الحمدلله ما بر آن‌ها غلبه کردیم و مردانشان را کشتیم و زنان‌شان را به اسارت کشیدیم ، بدیهی است که این فریب‌خوردگان شادی کنند و خدا را شکر کنند که دشمنان اسلام شکست خوردند و خطر آنها از سر دین و خلافت اسلامی رفع شد. این مصداق بارز عوض کردن جای جلاد و شهید بود که معاویه هم قبلا به کرّات از این حیله استفاده کرده بود. خب حالا پس اولین وظیفه اهل‌بیت، مخصوصا امام سجاد ع و حضرت زینب س ، روشنگری و توجیه مردم شام بود. باید به آنها می‌فهماند که ای مردم ، والله که اهل بیت پیامبر ص ، ما هستیم. بنیانگذار اسلام ما هستیم . وحی در خانه‌های ما نازل شد. ما وارث علم پیامبر ص هستیم . خلیفه و جانشین پیامبر ص ، ما هستیم. والله اینها گندم‌نمایی کرده‌اند و به شما جو فروخته‌اند. این اذانی که شما روزی ۵ بار می‌گویید از ماست. نام اجداد ما در آن است و نه اجداد یزید. این صلواتی که در تشهدتان می‌فرستید، صلوات بر ماست. اینها مضمون و فحوای کلام حضرت زینب س و امام سجاد ع است که هم در بین مردم و هم در کاخ یزید ایراد میشد. این خطبه‌ها طولانی هستند و برای مطالعه کامل آنها اینجا را کلیک کنید. و اما می‌گویند که یزید با این حملاتی که متوجه او شد ، متنبّه گردید و دلش به حال اهل‌بیت سوخت و دستور داد که بر آنها آسان بگیرند و بعد مقدمات آزادی آنها و برگرداندن آنها به مدینه را فراهم کرد. بنده می‌گویم این استنباط ، درست نیست. یزید از کار خود پشیمان نشده بود. بلکه همه این‌کارها از روی ترس بود . از ترس شورش شامیان بود. بالاخره اهل دمشق آدمهای با سواد و صاحب فرهنگ و تمدن بالایی بودند و خیلی زود حقیقت را متوجه شدند. این بود که یزید ترسید و دستور داد به آنها رسیدگی کنند . اگر اهل‌بیت مدت بیشتری در دمشق میماندند ، شاید اوضاع عوض میشد و خلافت یزید با خطر مواجه میشد. این استکه می‌گویم یزید از این خطبه‌های غرّاء با صدای آسمانی حضرت زینب س و امام سجاد ع ترسید. دلیل بنده بر این مدعا ، رفتار زشتی است که یزید در سال‌های بعد با مدینه و مکه کرد. عامل شورش‌های مدینه ، اهلبیت بودند و یزید با آنها کاری کرد که در تاریخ اسلام بی‌سابقه بود. در مکه ، عامل شورش ، زبیریان بودند و باز هم یزید ، کفر و بی‌دینی خودش را آنجا نشان داد و دستور داد کعبه را به آتش بکشند و مکه را به منجنیق ببندند. اگر یزید توبه کرده و متنبه شده بود چرا دوباره این جنایات را تکرار کرد. خب حالا از بُعد تاریخی سه مطلب، قابل ذکر است. یکی داستان حضرت رقیه س است که از نظر تاریخی خیلی در آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی ایشان را دختر امام حسین ع می‌دانند و گفته شده است دختری سه یا چهار ساله همراه اسیران کربلا در شام بوده است. او شبی پدر را در خواب دید هنگامی که از خواب بیدار شد، بسیار گریه و بی‌تابی می‌کرد و پدرش را می‌خواست. یزید با شنیدن صدای گریه او، دستور داد سر امام حسین را نزد او ببرند. این دختر با دیدن این منظره ناراحتی‌اش بیشتر شد و به سبب همین ناراحتی درگذشت. نقل دیگری میگوید که او کوچک نبوده و یک خانم حدود ۲۵ سال و دختر علی ع بوده است که به واسطه مشقات اسارت در شام درگذشت. و نقل دیگری هم هست که می‌گوید کودکی از صحابه امام حسین بوده است. الله اعلم. و مورد دیگر در مورد توبه یزید لع نزد امام سجاد ع است. نقل شده که یزید لع پیش امام سجاد ع آمد و اظهار ندامت کرد و از امام خواست ذکری را به او یاد بدهد تا توبه کند. امام سجاد ع هم این ذکر را به او یاد داد. حضرت زینب س به این کار امام سجاد ع اعتراض کرد و امام سجاد ع فرمود که مطمئن باش یزید موفق به توبه نمی‌شود و خدا این ذکر را از ذهن او پاک می‌کند. اگر این روایت ، صحت داشته باشد یک بحث کلامی مهمی از او استنباط می‌گردد که به نام مبحث توفیق نامیده می‌شود. انجام بعضی گناهان ، آن هم در این حدی که یزید انجام داد باعث سلب توفیق از انسان می‌شود و حتی اگر انسان اقدام به توبه هم بکند ، موفق به توبه نمی‌شود.
نکته بعدی در مورد ملاقات معاویه دوم با اهلبیت است. معاویه دوم ، فرزند یزید بود که بعد از مرگ یزید در سال ۶۴ به خلافت رسید و بلافاصله از خلافت دست کشید و خانه‌نشینی اختیار کرد که داستان آن را بعدا خدمت شما عرض میکنم. نقل شده که این معاویه دوم در کودکی ، معلمی داشت که عشق اهل‌بیت را در دل او کاشت و بعدها که این آقا به خلافت رسید در یک سخنرانی به شدت به پدران خود اعتراض کرد و امام سجاد ع را سزاوارتر به خلافت دانست و از خلافت کناره‌گیری کرد و لذا مروان بن حکم به خلافت رسید. @tarikhbekhanim
باسلام بالاخره قرار شد کاروان اسرا از دمشق به سمت مدینه حرکت کند. یعنی بااین کار در حقیقت ، اسرا از بند اسارت آزاد میشدند وگرنه قرار بود بعنوان کنیز و برده به فروش بروند و با تبلیغاتی که بنی‌امیه کرده بود اینها در حد اسیران کافر و بت‌پرست تلقی می‌شدند. اما روشنگری‌های امام سجاد ع و حضرت زینب س ، موثر واقع شد و یزید از شورش اهالی شام ترسید و مجبور شد با سلام و صلوات آنها را راهی مدینه کند. این تاثیر جهاد تبیین است. ندا و صدای ملکوتی این دو بزرگوار خیلی در اهالی شام موثر واقع شد و خیلی‌ها متنبه شدند به طوریکه از همان موقع گروه‌های معترض در آنجا تشکیل شد و طوری شد که بعدها که در سال ۱۳۰ بنی‌عباس خواستند قیام کنند از همین گرایشات شیعی استفاده کرده و بنی‌امیه را ساقط نمودند. خلاصه اینکه کاروان اسرا به مدینه بازگشت . خب حالا بحث بر سر این استکه مسیر برگشت آنها از کدام مسیر بود؟ اولا که خبر شهادت امام حسین چند روز بعد از عاشورا به همه شهرها از جمله مدینه رسید . در قدیم سیستم‌های خبر رسانی به سرعت امروز نبوده ولی پیک‌های دولتی با اسب‌های تندرو اخبار را برای حکام شهرهای مختلف می‌فرستادند. عبیدالله اخبار کربلا را بلافاصله برای یزید فرستاد و یزید هم خبر را بلافاصله به شهرهای مختلف ارسال کرد و لذا نقل شده که خبر شهادت امام و یارانش حدود ۷ روز بعد به مدینه رسید و برخی صحابه از جمله جابر بن عبدالله انصاری که صحابی پیامبر بود و حالا دیگر پیر و نابینا شده بود عزم کرد که برای زیارت حسین ع به کربلا برود. این آقا همان است که حدیث جابر را از پیامبر روایت کرده و در این حدیث نام تمام ائمه و نام قائم آل محمد ص ، ذکر شده و مورد تایید شیعه و سنی است. از جمله پیامبر در ادامه این روایت می‌فرماید که ای جابر ، تو امام باقر ع را هم درک میکنی و سلام مرا به او برسان و البته همینطور هم شد. جابر دارای نسل ماندگاری شد و خیلی از کسانی که در ایران ، دارای فامیل انصاری هستند از نسل ایشان میباشند. خواجه عبدالله انصاری ، شیخ انصاری و ملاحسینقلی همدانی (عارف معروف ) و خاندان بزرگ جابرانصاری در اصفهان از نسل او هستند. جابر بن عبدالله به همراه غلام خود به کربلا آمد و روز ۲۰ ماه صفر به کربلا رسید و آن زیارتی که در تاریخ ذکر شده و حاوی جملات خیلی زیبایی است ، انجام شد و لذا می‌گویند اولین زائر اربعین ، جابر بوده است. ثانیا ، در برخی تواریخ ذکر شده که اهل‌بیت درخواست کردند که در راه دمشق به مدینه ، از کربلا عبور کنند تا بتوانند شهدا را زیارت کنند و لذا آنها در اربعین به کربلا رسیدند و با جابر هم ملاقات نمودند. ما قبلا ثابت کردیم که این کار از نظر زمانی خیلی بعید است. مضافا بر اینکه اصلا کربلا در مسیر دمشق به مدینه نیست و اگر بخواهند کربلا را در این سفر بگنجانند باید یک مسیر طولانی و مثلث مانند را طی کنند که آن هم بعید بوده. وقتی کاروان کربلا به نزدیک مدینه رسید ، امام سجاد ع ، بشیر بن جذلم را جلو فرستاد تا خبر ورود کاروان را بدهد . اشعار بشیر در مدینه ولوله‌ای راه انداخت و مردم مسافت زیادی را به استقبال کاروان آمدند و مدتها در آنجا عزاداری کردند از جمله ام‌البنین ، مادر عباس ع و سایر پسرانش که عزاداری بسیار غمگینی داشت. کاروان بالاخره وارد مدینه شد و از همان زمان ، روشنگریهای حضرت زینب س آغاز گردید که شرح آن را انشالله فردا شب خواهم گفت. @tarikhbekhanim
https://www.aparat.com/v/XkFsq رزم زهیر بن قین بجلی با لشکر عمرسعد یکی از زیباترین قسمتهای سریال مختارنامه @tarikhbekhanim
https://www.aparat.com/v/o085ww5 کلیپ ورود اسرای کربلا به کوفه @tarikhbekhanim
https://www.aparat.com/v/z1726h0 کلیپ رزم عباس ع و شهادت او در کنار نهر علقمه @tarikhbekhanim
باسلام وقتی کاروان اهل بیت از شام به مدینه برگشتند، حضرت زینب(س) در مدینه شرح واقعه کربلا را بیان می کرد و مردم را علیه یزید برانگیخت و آنها را به خونخواهی از خون امام حسین دعوت می کرد. در بعضی از گزارش های تاریخی آمده است که عَمرو بن سعید حاکم مدینه از حرکت حضرت زینب(س) و تحریک مردم علیه جنایت اموی ترسید و گزارشی از اوضاع سیاسی مدینه نوشت و در آن از نقش و رسالتی که زینب در مدینه ایفا می کند تا مردم را برانگیزد توضیح داد. لذا یزید دستورهایی را مبنی بر جدایی حضرت از مردم مدینه و محدودیت برای ایشان داد و حاکم اموی فرمان تبعید حضرت زینب را از مدینه صادر کرد. قبلا خدمت شما عرض کردم که سه روایت در مورد محل تبعید حضرت زینب س ، وجود دارد. یکی اینکه می‌گویند ایشان به مصر تبعید شد و سه سال بعد در همانجا فوت کرد که الان زیارتگاه او در مسجد سیده زینب است. دیگر اینکه می‌گویند که به شام تبعید شد و در همین دمشق فعلی ساکن گردید و در سال ۶۴ هم فوت کرد و الان هم زیارتگاه ایشان در اطراف دمشق در محله زینبیه است. یکی هم اینکه به مصر و در زمین‌های متعلق به شوهرش تبعید شد اما بعد از مدتی داوطلبانه به روستایی در اطراف دمشق رفت و در آنجا ساکن شد که همین محله زینبیه دمشق است. در سال ۶۳ در مدینه واقعهء حَرّه واقم رخ داد. اینکه آیا این جنبش ربطی به روشنگریهای حضرت زینب س داشته یا نه معلوم نیست. برخی می‌گویند که رهبر این قیام ، که حنظله نام داشته خودش عامل عبدالله بن زبیر بوده. اما قطعا ، سخنان حضرت زینب س ، تکانی به مردم داد و وقتی حنظله‌بن ابی‌عامر اعلام کرد که می‌خواهد برضد خلیفه قیام کند خیلی‌ها به او پیوستند. در حالیکه قیام بر علیه خلیفه از دید مردم مدینه ، ممنوع بود و حتی آنها امام حسین ع را هم دعوت به سکوت میکردند. اما از قیام عاشورا به بعد ، مرتبا بر علیه خلفا ، قیام میکردند. وقتی حنظله قیام خود را شروع کرد ، یزید لشکری را برای سرکوب این قیام به مدینه فرستاد که در حدود ۱۵۰۰۰ نیرو داشت. در این واقعه که واقعه حره واقم نام دارد، مسلم‌بن عُقبه، فرمانده سپاه شام ، به دستور یزید، سه روز جان و مال مردم را بر سپاهیانش حلال کرد. مورخین ، غارت و جنایات سپاهیان او را مصیبتی سهمگین و وصف‌‌ناپذیر خوانده‌اند. و مسعودی ، آن را فجیع‌ترین حادثه، پس از شهادت امام حسین(ع)، دانسته است. سپاهیان مسلم‌بن عقبه در آن سه روز، از ارتکاب هیچ عمل زشتی، همچون تجاوز به نوامیس، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان و کشتن نوزادان و توهین به صحابه بزرگ پیامبر(ص)، از جمله جابر بن عبدالله انصاری نابینا و ابوسعید خُدری، فروگذار نکردند. شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از ۴۰۰۰ و به قولی۱۱۷۰۰ نفر ، برآورد کرده‌اند. از این میان، ۷۰۰نفر از حاملان قرآن و ۸۰ صحابی رسول خدا به قتل رسیدند، به‌نحوی که کسی از اهل بدر باقی نماند. حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند. بعداز آن یزید از اهل مدینه امضاء گرفت که برده یزید هستند. یعنی یکی یکی امضا میکردند که ما برده یزید هستیم. امام سجاد ع از همان ابتدا ، لباس رزم پوشید و شمشیر به دست گرفت و نگذاشت احدی وارد منازل اهل‌بیت بشود. در نهایت هم با احترام کامل باایشان برخورد کردند و هیچ امضایی هم نگرفتند. این یکی از جنایات یزید بود که در تاریخ ذکر شده ولی هنوز هم تعداد زیادی از اهل تسنن ، این حیوان وحشی را جانشین و خلیفه رسول خدا دانسته و اطاعت از او را واجب می‌دانند. سال بعد یعنی در سال ۶۴ ، عبدالله بن زبیر در مکه بر علیه یزید قیام کرد. این عبدالله بن زبیر ، همان پسر زبیر است که قبلا عرض شد که پدرش را بر علیه علی ع تشویق به جنگ کرد و همیشه مخالف اهل‌بیت بود. عبدالله یک آدم خیلی قدرت‌طلب و به اصطلاح میوه‌چین بود. وقتی معاویه مرد و یزید خلیفه شد ، به مکه پناه برد و با یزید بیعت نکرد ولی وجود مقدس امام حسین ع در مکه مانع از توجه مردم به او شد. یکماه بعد از خروج امام حسین از مکه به سمت کوفه ، امام به شهادت رسید. از همان موقع ، عبدالله بن زبیر عزم کرد که در اطراف خودش یک نیرویی جمع کند و به جنگ یزید برود. وقتی تعداد نیروهای او زیاد شد ، مقر خودش را مکه قرار داد و اعلام خلافت کرد و عامل یزید در مکه را فراری داد. خبر به یزید رسید . سپاهیان جرار و ستم‌پیشه یزید که به تازه‌گی از قیام مردمی مدینه منوره به رهبری عبدالله بن حنظله فارغ شده بودند، به دستور یزید بن معاویه به سوی مکه معظمه هجوم آوردند. ولی با دفاع هواداران عبدالله بن زبیر روبرو گردیدند. به ناچار، این شهر مقدس را محاصره و بر اهالی آن بسیار سخت گرفتند.
آنان بر بلندیهای اطراف مکه، منجنیق و سنگ‌اندازهای بزرگی نصب کرده و خانه‌های این شهر مقدس و حتی مسجدالحرام و کعبه را سنگ‌باران کردند. لشکریان یزید به سرکردگی حُصین بن نمیر، علاوه بر سنگ‌اندازی با پرتاب بسته‌های نفت و مواد سوزنده، بسیاری از خانه‌های مردم و اماکن مذهبی را دچار آتش سوزی نمودند و بسیاری از اهالی مکه را کشته و زخمی کردند. این واقعه اسف بار در سال ۶۴ اتفاق افتاد. سپاهیان یزید با این گونه اعمال ننگین خود، کاری از پیش نبرده و بالعکس موجب تقویت عبدالله بن زبیر و گستردگی قیام او شدند. سرانجام یزید بن معاویه چند روز بعد از سنگباران کعبه ، در همان سال ۶۴ قمری به هلاکت رسید و نیروهای شامی به شام بازگشتند و عبدالله بن زبیر علاوه بر مکه، بر اکثر نقاط حجاز، یمن و عراق تسلط یافت. نقل شده که در این واقعه ، خود کعبه هم آتش گرفت. عبدالله بن زبیر مانع از خاموش کردن کعبه شد تا خبیث بودن یزید را به مردم اثبات کند. و اما اینکه علت مرگ یزید چه بوده است ، خیلی اختلاف نظر هست . برخی می‌گویند در حین شکار ، از اسب به زمین افتاد و مقدار زیادی بر روی زمین کشیده شد تا اینکه به دوزخ رفت. برخی هم می‌گویند که بیماری ذات‌الریه گرفت و خفه شد. یزید چند پسر داشت. یکی از آنها معاویه دوم بود که راجع به او گفتیم و باز هم خواهیم گفت. یکی هم خالد بوده که می‌گویند خیلی عاشق علوم و کتابهای یونانی که در کتابخانه‌های شام و مصر بود شد و زبان یونانی فراگرفت و شد اولین مترجم کتب یونانی به عربی. برخی هم می‌گویند این گزارش دروغ است و برای تطهیر یزید ، از چنین فرزندی نام برده شده. بنده می‌گویم اگر قرار بر تطهیر یزید باشد ، شخصیت معاویه دوم دستاویز بهتری خواهد بود. والله اعلم. @tarikhbekhanim
باسلام اگر یادتان باشد ، بعد از پایان مبحث تاریخ صدر اسلام ، قرار شد که مبحث تاریخ شیعه را به شکل ترکیب با تاریخ خلفا ، خدمت شما عرض کنم. تا اینجا تاریخ دو تن از خلفای بنی امیه از شاخه سفیانی( یعنی از نسل ابوسفیان ) را خدمت شما گفته‌ام که عبارتند از معاویه لع و یزید لع. بعد از اینکه یزید لع راهی دوزخ شد و او را در محلی که الان زباله‌دان شهر دمشق است ، دفن کردند ، بزرگان بنی امیه ، معاویه دوم را به خلافت برگزیدند. قبلا خدمت شما عرض کردم که این معاویه دوم ، تمایلات شیعی داشت و به نقلی فقط ۴۰ روز خلافت کرد و بعد به منبر رفت و سخنانی گفت و از خلافت کناره‌گیری نمود. در مورد دلیل این کار هم اختلاف‌نظر هست. منابع سنی می‌گویند که این آقا که یک جوان ۱۸ ساله بود ،اختلال روحی روانی داشت و از اول دوست نداشت که خلیفه بشود. اما منابع شیعی با استناد به خطبه‌ای که روی منبر خوانده ، معتقدند که آدم عاقلی بوده و سیره خلافت پدر و پدربزرگش را شدیدا مذمت کرد و مسئولیت این کار را از دوش خودش برداشت. نقل شده که در خطبه‌اش گفت که ای مردم ، همانا جد من معاویة بن ابوسفیان با کسی در خلافت به نزاع پرداخت که در خویشاوندی با پیامبر خدا از او سزاوارتر و در اسلام از او شایسته‌تر بود کسی که پیشرو مسلمانان بود و اول مؤمنان و پسر عموی برگزیده پروردگار جهانیان و پدر فرزندان خاتم پیغمبران. جد من نسبت به شما گناهانی مرتکب شد که می‌دانید و شما هم چنان رفتار کردید که انکارش نمی‌کنید تا این که مرگش فرا رسید و در گرو عمل خویش گرفتار آمد پس پدرم را عهده‌دار حکومت ساخت با این که از او امید خیر نمی‌رفت، پس بر مرکب هوس نشست و گناه خود را نیکو شمرد و امیدش بسیار شد، لیکن به آرزوهایش دست نیافت و اجل دست او را کوتاه ساخت و قدرتش به سرانجام رسید و عمرش به سر آمد و در گورش ، اسیر گناه و بزهکاری خویش گردید. چه او عترت پیامبر را کشت و حرمت‌ها را درید و کعبه را به آتش کشید. و من آن شخصی نیستم که امر شما را به عهده گیرم و مسئولیت‌های شما را تقبل کنم، اکنون خود دانید و خلافت خود، به خدا قسم اگر دنیا غنیمت است ما بهره‌ای از آن بردیم و اگر هم خسارت است آل ابوسفیان را همانچه که از آن بدست آورده‌اند بس است.» مروان بن حکم به او گفت: به روش عمر خلافت را به شورا واگذار، اما او از این کار نیز امتناع ورزید و گفت: نه زنده و نه مرده کار شما را به عهده نمی‌گیرم . این خطبه خیلی معروف است و در کتاب‌های اهل سنت هم آمده. از همین جملات ، تمایلات شیعی این آقا مشخص می‌شود. باز نقل شده که فردای روزی که معاویه دوم این خطبه را خواند ، مروان بن حکم که او هم از بنی‌امیه بود با تبانی همسر یزید که مادر همین معاویه دوم باشد ، معاویه دوم را مسموم کردند . فردا هم خود مروان بر جنازه او نماز خواند و با بیعت مردم ، خودش خلیفه شد و به این ترتیب ، پایه‌گذار خلافت اموی از شاخه مروانی شد که تا سال ۱۳۲ این سلسله ادامه یافت. معاویه دوم را هم در دمشق دفن کردند و الان ، مقبره‌اش زیارتگاه است و شیعه و سنی به زیارت او می‌روند. در حالیکه قبر پدرش، مزبل است و به قدری اطراف آن کثیف و متعفن است که کسی نزدیک آن نمی‌شود و قبر خود معاویه اول هم همینطور است ولی چون تعدادی از صحابه پیامبر هم در کنار او دفن هستند ، اطراف آن را حصار کشیده‌اند که کسی به آن جسارت نکند و زباله نریزد. بله این عاقبت رفتار انسان است. آن امام علی ع و آن امام حسین ع که این ملعون‌ها به شهادت رساندند الان ، جهانی شده‌اند و مردم کل دنیا اعم از شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و برهمایی و... برای زیارت آنها با هم رقابت می‌کنند و در مورد کاری که کرده‌اند کتاب‌ها نوشته‌اند و هیچ انسان خداشناسی نیست که کار آنها را محکوم کند ، و یک معاویه دوم که فقط جملاتی در مدح علی ع و حسین ع و امام سجاد ع گفته ، قبرش زیارتگاه شده و مردمی که به دمشق می‌روند، به زیارت او هم می‌روند. خلاصه اینکه خلافت مروان از همین سال ۶۴ شروع شد. این مروان همان داماد عثمان است که خدمت شما عرض کردم که همه مصائب زمان عثمان که منجر به قتل عثمان و آنهمه اختلافات بعدی شد از گور این ملعون برمیخاست. هم این حیوان درنده و هم پدرش هر دو را پیامبر در زمان خودش تبعید کرد. از بس نجس و گناه‌کار بودند. الان که سال ۶۴ باشد مروان خیلی پیر شده بود و بالاخره به آرزوی خودش رسید و خلیفه شد و فقط یکسال خلافت کرد و در سال ۶۵ هم به درک واصل شد .در این دوره یکساله ، چند کار انجام شد. یکی اینکه مجددا لشکری به مکه فرستاد تا با عبدالله بن زبیر بجنگد. این لشکر هم شکست خورد و دامنه حکومت عبدالله بن زبیر بیشتر شد. دیگر اینکه یک لشکر هم به مصر فرستاد تا نمایندگان عبدالله بن زبیر که برای بیعت گرفتن به مصر آمده بودند را سرکوب کند و در این کار موفق شد و مصری‌ها باز هم تحت بیعت بنی‌امیه باقی ماندند.
دیگر اینکه قیام توابین به خونخواهی امام حسین ع و به فرماندهی سلیمان بن صُرد خزاعی ، در همین دوره یکساله بوده است . مروان ، همان عبیدالله بن زیاد ملعون را که قاتل امام حسین ع در کربلا بود را به جنگ توابین فرستاد و عبیدالله ، توابین را شکست داد و اغلب آنها به شهادت رسیدند از جمله خود سلیمان. دیگر اینکه می‌گویند در دوره مروان ، اولین سکه‌های اسلامی در شام ضرب شد و تا قبل از آن ، در کشورهای اسلامی از سکه‌های ایرانی و رومی استفاده می‌شد که تاریخ آن را بعدا خدمت شما عرض خواهم گرد. ولی تا آنجا که بنده اطلاع دارم ضرب اولین سکه اسلامی در زمان عبدالملک بوده که آن را هم خواهم گفت. القصه ، مروان در سال ۶۵ ، جهنمی شد و در علت مرگ او اختلاف‌نظر است. برخی می‌گویند به علت پیری زیاد و برخی دیگر می‌گویند توسط همسرش به قتل رسید. محل قبر او هم مشخص نیست. بعد از مروان ، پسرش عبدالملک به خلافت رسید که داستان آن را انشالله فرداشب عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام عبدالملک مروان ، بزرگترین فرزند مروان بن حکم و یکی از فرماندهان لشکر مروان بود و عرض شد که در لشکر کشی به مصر در همان دوره یکساله خلافت مروان ، این آقا فرمانده لشکر بود و مصر را برای مروان نگه داشت. این آقا یک چهره مهذّب و مسلمانی برای خودش درست کرده بود و در اوقات فراغت ، مدام در مسجد نشسته بود و قرآن می‌خواند. به طوریکه اسم او را حمامه‌المساجد گداشته بودند. یعنی کبوتر مسجدها. وقتی که خبر فوت مروان را به او دادند قرآن را بست و به کناری گذاشت و گفت: هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ یعنی این لحظه جدایی من و توست. معاویه را مقتدرترین خلیفه اموی از شاخه سفیانی می‌دانند و عبدالملک را هم مقتدرترین خلیفه اموی از شاخه مروانی. البته این که مورخین از کلمه مقتدر ، استفاده میکنند با توجه به ملاک‌های حکمرانی در بین سلاطین ظالم و از دید معیارهای دنیوی است. وگرنه خلافتی که در طی آن اینهمه ظلم و ستم به اهل‌بیت بکنی هیچ ارزشی ندارد. عبدالملک از سال ۶۵ تا ۸۶ خلافت کرد . یعنی ۲۱ سال. این آقا وقتی به خلافت رسید در چندجا از کشور بزرگ اسلامی ، شورش و قیام راه افتاده بود. یکی قیام عبدالله بن زبیر در مکه که اعلام خلافت کرده بود و حجاز و یمن و قسمتی از عراق را تحت خلافت خودش درآورده بود. یکی هم مختار که کل عراق را تحت تاثیر قرار داده بود. یکی دیگر هم حملات دولت روم شرقی از سمت شمال شام که متوجه ناآرامی در کشورهای اسلامی شده بود و شروع به دست اندازی به ممالک اسلامی کرده بود ایران در این موقع هنوز تحت حکومت حاکمان اموی بود و اینها خیلی به ایرانی‌ها ظلم میکردند که بعدا خواهیم گفت. القصه عبدالملک ، اول از همه یک حاکم بسیار ظالم و بدخو به نام هشام بن اسماعیل به مدینه فرستاد که حاکم مدینه بشود. این آقا خیلی به اهل‌بیت و شخص امام سجاد ع ، سخت می‌گرفت. بعد از آن با امپراطوری روم شرقی ، پیمان صلح بست و قرار شد خراج برخی مناطق را به دولت روم واگذار کند. خیالش که از روم راحت شد ، حجاج بن یوسف ثقفی را به دفع عبدالله بن زبیر به مکه فرستاد. در همین موقع ، مصعب بن زبیر که برادر عبدالله بود به جنگ مختار رفته و داشت او را شکست میداد. حجاج بن یوسف ثقفی ، مجددا مکه را محاصره کرد و بر کوههای اطراف مکه ، منجنیق کار گذاشت و یکبار دیگر کار یزید را تکرار کرد و کعبه دوباره خراب شد. بالاخره بعد از ۷ ماه ، عبدالله بن زبیر ، این حیوان منحوس و درنده و قدرت‌طلب ، تسلیم شد و به قتل رسید. حالا نوبت برادرش در عراق بود. برادر عبدالله بن زبیر که مختار را شکست داده بود ، خواست که به خونخواهی برادرش به جنگ حجاج بن یوسف ثقفی برود. عبدالملک با حیله‌گری و رشوه ، امرای اشکر مصعب را خرید و لذا در جنگی که رخ داد ، مصعب به راحتی شکست خورد و به دوزخ رفت. این آقا همانی بود که مختار را به شهادت رسانده بود و حالا خودش به درک واصل شد. عبدالملک به خاطر خدماتی که حجاج بن یوسف به او کرده بود ، او را حاکم عراق عرب کرد و حجاج ۲۰ سال حاکم آنجا بود و به قدری از شیعیان عراق کشت که جمعیت عراق در آن سال‌ها ، کاهش یافت و خیلی از نخلستانها بی‌صاحب ماند و نزدیک بود که موجودیت حوزه حکمرانی حجاج از بین برود. از قول عبدالملک که در دوره قبل از حکومت ، آدم زاهدی بود ، نقل شده که می‌گفت من قبلا از کشتن موری حذر میکردم و حالا حجاج برای من می‌نویسد که روزانه ۲۰۰۰ نفر از مردم عراق را می‌کشد و تا جلو چشم او ، یکی را سرنبرند، اشتهایش برای ناهار باز نمی‌شود و مرا از آن بیم نیست. این بلایی که سر مردم کوفه آمد ، دقیقا همان پیش‌بینی بود که علی ع برای مردم کوفه کرده بود که اگر مرا یاری نکنید و ریشه معاویه را نکنید ، او ریشه شما را می‌کند. این دقیقا همان اصلی است که می‌گوید اگر شما یک قدم عقب نشینی کنید دشمن ده قدم جلو می‌آید. این همان اصلی است که می‌گوید بهترین نوع دفاع ، حمله است. این همان حکمت حکیمانه علی ع است که میفرماید کسی که به هنگام یاری رهبر خود ، بخوابد ، با لگد دشمن از خواب بیدار می‌شود. مردم کوفه از زمان شهادت علی ع ، بد عهدی با امام حسن ع و به شهادت رساندن امام حسین ع ، هیچگاه روز خوش ندیدند و بعدها خواهم گفت که در زمان قیام توابین، قیام مختار ، قیام زیدبن علی ع و .... باز هم بدعهدی کردند و باز روزگارشان سیاه‌تر شد. خلاصه اینکه روابط عبدالملک با امام سجاد ع در ابتدا خوب بود و گاهی حتی با او مشورت می‌کرد و نامه‌هایی بین آن دو رد و بدل میشد. علت این مسئله آن بود که در واقعه شورش مردم مدینه در سال ۶۳ ، همسر مروان که دختر عثمان و مادر عبدالملک باشد توسط مردم مدینه اسیر شد. اما امام سجاد ع او را پناه داد و مدتها از او نگهداری کرد و بعد سالم او را پیش مروان فرستاد. انشالله فرداشب به بحث روش حکمرانی عبدالملک خواهم پرداخت. @tarikhbekhanim
باسلام عبدالملک بن مروان در طول دوران ۲۱ ساله خودش فراز و نشیب‌های زیادی را طی کرد. چند تا از شورش‌های ابتدای خلافت او را در قسمت قبلی عرض کردم. یکی دیگر از این چالش‌ها ، قیام مختار در کوفه بود. از آنجا که سریال مختارنامه که به شکل اکمل ، تاریخ این قیام را ذکر کرده بود چندین‌بار از تلویزیون پخش شده و شما به جزئیات امر هم واقف شده‌اید ، لذا بنده به ذکر چند نکته مهم در این رابطه بسنده میکنم. مختار بن ابی‌عبیده از قبیله ثقیف بود. قبلا عرض شد که این قبیله در طائف در نزدیکی مکه زندگی میکردند و یکی از آخرین قبایلی بود که به پیامبر اسلام ایمان آوردند. در طی فتوحات ، مثل خیلی دیگر از قبایل دیگر در متصرفاتِ از ایران و روم پخش شدند. خانواده مختار به متصرفات ایران آمدند و در کوفه ساکن شدند. در همان زمان ِفتوحات در جنگ جسر ، پدر مختار که ابی‌عبیده ثقفی بود، به فیلی حمله کرد و آن فیل ، پدر مختار را زیر پای خودش له کرد و کشت و مختار که نوجوان بود تحت تربیت عمویش قرار گرفت. اینکه گرایشات پدر مختار ، چگونه بوده ، چیزی در تاریخ نیافتم. اما عموی مختار از شیعیان علی ع بود و اتفاقا با خود مختار که عثمانی مذهب بود ، اختلاف نظر داشت. مختار دو خواهر داشت که یکی همسر عبدالله بن عمر (پسر عمر ) شده بود و یکی همسر عمرسعد. در جنگِ معاویه لع و امام حسن ع ، که امام حسن ع در مدائن ، زخمی شد، ایشان را به خانه عموی مختار بردند و مدتی در آنجا بستری بود. مختار به عمویش پیشنهاد می‌دهد که امام را تحویل معاویه لع بدهند و با این‌کار به معاویه لع ، تقرّب پیدا کنند که عمویش بشدت مخالفت کرد. ذکر شده که این آقا در جریان دعوت از امام حسین ع ، به جمع دعوت کنندگان نپیوست. برخی این حرکت مختار را ناشی از زیرکی و هوشمندی او می‌دانند زیرا مختار می‌دانست که مردم کوفه عهدشکنی خواهند کرد و نمی‌خواست در گناه آنها شریک بشود. اینکه مسلم بن عقیل ، پس از ورود به کوفه در منزل مختار ساکن شد ، دال بر چرخش فکری مختار است. مختار از اینجا به بعد ، گرایشات شیعی از خودش نشان میدهد و اتفاقا از شیعیان خالص می‌شود که تا پای جان بر سر اعتقاداتش باقی میماند. بعدها با توابین هم همکاری نکرد . برخی این را هم از زیرکی او می‌دانند زیرا زمان را برای قیام مناسب نمی‌دانست و حدس میزد که قیام توابین به رهبری سلیمان بن صُرد خزاعی ، شکست خواهد خورد. مختار در جریان قیام عاشورا هم دستگیر شد و مدتها در زندان کوفه بود تا اینکه با وساطت عبدالله بن عمر که گفتم شوهر خواهر مختار میشد آزاد گردید. به این شرط که از کوفه خارج شود و در کوفه نباشد . این بزرگترین اشتباه عبیدالله بن زیاد بعد از واقعه عاشورا بود. زیرا با این کار مختار را از حوزه نظارت خودش خارج کرد و به عبارتی ، مختار ، آزاد شد که هرجا خواست برود. مختار به مکه رفت و آوازه قیام عبدالله بن زبیر بر علیه بنی‌امیه به گوش او رسید و لذا برای انتقام از بنی‌امیه ، موقعیت را مناسب دید و به زبیریان پیوست. در محاصره مکه توسط سپاه یزید ، مختار در بین سپاه عبدالله بن زبیر ، شجاعت زیادی از خودش به خرج داد و باعث ناکامی سپاه یزید شد. بعد از مرگ یزید ، مختار ، به اهداف پلید زبیریان و قدرت‌طلبی آنها پی برد و مخفیانه به کوفه برگشت. با مرگ یزید ، جنگ در کوفه ، مغلوبه شده بود و عبیدالله بن زیاد در نهایت ضعف بود. مختار به کوفه آمد و کم‌کم قدرتی به هم زد و بالاخره با شعار انتقام از قاتلین امام حسین ع ، قیام کرد. داستان مختار و ذکر جزئیات آن خیلی طولانی است و بیان آن از حوصله این متن خارج است . همین را باید عرض کنم که قیام او در سال ۶۶ بود . یعنی ۵ سال بعد از شهادت امام حسین ع. مختار در همان ابتدای قیام خود ، ابراهیم بن مالک اشتر را هم با خودش همراه کرد. این ابراهیم ، پسر مالک اشتر و از پهلوانان کوفه بود که در جریان قیام عاشورا ، نتوانسته بود از کوفه خارح شود و به یاری امام حسین ع بپردازد و لذا بعد از شهادت امام ، افسردگی شدیدی بر او غالب شده و خانه‌نشین شده بود. مختار ، او را جذب خود کرد و از فرماندهان لشکر مختار شد. مختار با لشکر خود بالاخره کوفه را تسخیر کرد. عبیدالله از کوفه فرار کرد و دارالاماره به چنگ مختار افتاد. عبیدالله بن زیاد مجددا با لشکری به سمت کوفه آمد و خواست کوفه را پس بگیرد. مختار ، سپاهی را به فرماندهی ابراهیم به جنگ او فرستاد و عبیدالله بن زیاد بالاخره با شمشیر ابراهیم بن مالک اشتر ، راهی دوزخ شد. خب بقیه داستان انشالله بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام عرض شد که ابراهیم بن مالک بر عبیدالله بن زیاد غلبه کرد و این عنصر کثیف و قاتل را به دوزخ فرستاد. این جنگ در موصل امروزی به وقوع پیوست و در این جنگ ، حصین بن نُمیر هم به قتل رسید. این آقا همان کسی بود که به دستور یزید ، مکه را به منجنیق بست و کعبه را آتش زد. در کوفه ، اما مختار مشغول انتقام از قاتلین امام حسین ع بود. قبلا عرض کردم که در مورد روش انتقام ، نقل‌های متفاوتی هست و به مسائل حاشیه‌ای خیلی پرداخته شده. این روش در منابع عامه‌پسند ، خیلی کاربرد دارد. در این منابع ، اشاره به جن و پری ، وقایع ماورائی ، پهلوانهای اسطوره‌ای ، حوادث غیرقابل تصور و.... خیلی پرداخته شده. مثلا در یک کتاب بنام مختارنامه که بنده در کودکی خواندم و به چاپ سنگی بود روش انتقام از شمربن ذی‌الجوشن به این شکل ذکر شده بود که او را دست و پا بریدند و سپس در دیگ روغن در حال جوش انداختند. و یا ذکر شده که شمر ، در این دیگ روغن تبدیل به سگ شد و از دیگ بیرون آمد و به صحرای کربلا رفت و تا قیامت در این صحرا در طلب آب می‌چرخد و به مقصود خود نمی‌رسد. خب ذکر این مسائل از نظر عوام خیلی جذاب است و به اصطلاح دل آنها را خنک می‌کند اما در منابع متاخّر که علمی‌تر بوده و با تطبیق منابع مختلف نگاشته شده ، این مسائل وجود ندارد. القصه ، مختار رحمة الله علیه ، عمرسعد ، پسر عمرسعد که گفتیم اسمش حفص بود ، شمر ، سنان‌بن انس ، خولی ، حرمله و.... را به قتل رساند. یکی از کسانی که لازم بود کشته شود ولی فرار کرد ، شبث بن ربعی ، این منافق بالفطره بود که البته بعدها توسط یکی از عوامل زبیری بنام ابن‌حُر به درک واصل شد. یکی دیگر از مسائلی که کمتر به آن توجه شده ، این استکه مختار بر تمام عراق مسلط شد و حکامی به شهرهای مختلف عراق فرستاد و به جمع‌آوری خراج و زکات پرداخت و به معنای واقعی کلمه ، حکومت تشکیل داد. نکته بعدی این استکه اغلب سربازان و امیران لشکر مختار ، ایرانی بودند و فرمانده همه اینها همان کیان ایرانی بود که قبلا راجع به او در بحث فرقه‌شناسی شیعه ، صحبت کردم و عرض کردم که فرقه کیسانیه را منسوب به او می‌دانند. خود مختار هم به ایرانی‌ها، علاقه داشت و به آنها بها میداد. در منابع ذکر شده که زبان رسمی در بین لشکریان مختار ، فارسی بود و این امر برای عرب‌ها سنگین بود . این مسئله، خیلی مهم است و کمتر به آن توجه شده و همین امر بعدها باعث دودستگی و اختلاف در بین لشکر مختار شد. خلاصه اینکه حکومت مختار جمعا دوسال طول کشید و در اواخر سال ۶۷ ، عبدالله بن زبیر ملعون ، برادرش ، مُصعب را به جنگ مختار فرستاد و به خاطر اختلافی که در لشکر مختار افتاده بود ، مختار شکست خورد و در نهایت به همراه چندتن از یارانش به شهادت رسید. رحمت خدا بر او باد. یکی از مسائلی که در شکست مختار تاثیر داشت ، اختلاف بین مختار و ابراهیم بن مالک اشتر بود. این اختلاف را زبیریان انداختند و نگذاشتند ابراهیم که در موصل بود به کمک مختار بیاید. متاسفانه، ابراهیم بعد از شهادت مختار به زبیریان پیوست و بعد از اینکه لشکر عبدالملک مروان برای دفع فتنه مصعب بن زبیر به عراق آمد، ابراهیم هم کشته شد. نسل مالک اشتر از همین ابراهیم منتشر شد و اینها در عراق و ایران خیلی زیاد هستند و مقابر زیادی دارند و شیعه و سنی برای آنها احترام قائلند. و اما آخرین مطلبی که باید عرض کنم کلاهی است که مصعب در کوفه ، بر سر یاران مختار گذاشت و بین مختار و یارانش اختلاف انداخت. جبهه باطل همیشه با فریب و نیرنگ و وعده‌های دروغین، بر جبهه حق غلبه می‌کند و یاران مختار فریفته وعده‌های مصعب شدند و شمشیر را کنار گذاشتند و تسلیم شدند و هرچه مختار بر آن‌ها نهیب زد قبول نکردند و می‌گفتند که امضای مصعب ، تضمین است و مصعب نمی‌تواند زیر قولش بزند و به قول معروف اینها با لالایی دشمن خواب‌شان برد و مختار را تنها گذاشتند و مختار با تعداد اندکی از یارانش آنقدر جنگید تا به شهادت رسید. فردای آن روز ، مصعب دستور داد تمام ۷ هزار سرباز مختار که تسلیم شده بودند را به کردار گوسفند سربریدند. مصعب از طرف برادرش تا سال ۷۱ در کوفه حکومت کرد و بعد عبدالملک مروان هم عبدالله بن زبیر را در مکه سرکوب کرد و هم مصعب را در کوفه. این هم شرح برخی از وقایع دوران عبدالملک مروان که عرض شد. انشالله فرداشب بقیه اتفاقات دوره این خلیفه غاصب اموی را ذکر خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که وضعیت خلافت در ابتدای حکومت عبدالملک ، بسیار آشفته بود. قبلا دیدیم که پس از مرگ عثمان که علی ع به خلافت رسید ، همزمان کس دیگری هم ادعای خلافت کرد و آن ، معاویه ملعون بود که بالاخره تلاش‌های او نتیجه داد و به خلافت رسید. این اولین بار بود که خلافت اسلامی دو نفر مدعی داشت. حالا در زمان عبدالملک ، خلافت اسلامی چندنفر مدعی داشت. یکی عبدالملک بود. یکی عبدالله بن زبیر و یکی هم مختار که مدعی بود که از طرف محمدبن حنفیه حکومت می‌کند. عبدالملک بر مختار و عبدالله بن زبیر غلبه کرد . بعد از آن شورش خوارج را هم که همیشه با همه حکومت‌ها مخالف بودند سرکوب کرد‌. پس از تثبیت حکومتش به فتوحات که از ابتدای دوره یزید متوقف شده بود پرداخت . در ابتدا به روم حمله کرد و مناطقی را که دولت روم شرقی از شمال شام ، تصرف کرده بود پس گرفت. این مناطق به خاطر بی‌لیاقتی یزید و بعد هم آشوب‌های ابتدای حکومت عبدالملک به تصرف روم درآمده بود و عبدالملک آنها را پس گرفت. بعد از آن ، عبدالملک ، سپاهی را روانه شمال آفریقا کرد و تقریبا تمام شمال آفریقا از شرق تا غرب را تصرف نمود و بنادر متصل به دریای مدیترانه را در اختیار گرفت. اینها همه متعلق به روم شرقی بود و سالها بود که روم شرقی ، شمال آفریقا را در اختیار داشت. غربی‌ترین مناطق شمال آفریقا ، تونس و مراکش امروزی هستند که در آن دوره ، دارای بنادر بسیار آباد و مرکز تجارت بودند. عبدالملک همه اینها را از روم شرقی پس گرفت و شهر کاروان را در تونس ، پایه‌گذاری کرد که محل براندازی کاروان‌ها و کشتی‌ها بود. گفته شده که اولین کاروانی که وارد این شهر شد یک کاروان ایرانی از خراسان بود و لذا اسم این منطقه را کاروان گذاشتند که یک کلمه فارسی است و خود عرب‌ها به آن قیروان گفتند که هنوز هم در تونس به این نام است. این کاروان‌های ایرانی تعداد زیادی لغت فارسی در زبان مردم شمال آفریقا وارد کردند که هنوز هم استفاده می‌شود. یکی دیگر از مناطق بسیار مهم که سپاه عبدالملک ، فتح کرد ، شهر کارتاژ در تونس بود که یک پایگاه مهم دولت روم در شمال آفریقا به حساب می‌آمد. عرب‌ها اینجا را فتح کردند و اسم آن را قرطاجنه گذاشتند که هنوز هم در تونس به اسم قرطاج هست و شهر آبادی است و این کلمه ، مُعرّب کارتاژ است. غربی‌ترین منطقه هم ، کشور مغرب یا همان مراکش است که توسط سپاه عبدالملک فتح شد . حالا دیگر ، بین مسلمانان و اروپا فقط یک تنگه وجود داشت. اگر مسلمانان از بنادر شمال آفریقا ، از این تنگه عبور میکردند وارد اروپا می‌شدند و به امپراطوری مقدس روم که همان روم غربی بود هم دست‌اندازی میکردند. این اتفاق بعدا در دوره جانشینان عبدالملک افتاد و این تنگه به نام تنگه جبل‌الطارق نامیده شد که شرح آن را خواهیم گفت. عرب‌ها از شمال آفریقا ، به سمت جنوب نرفتند زیرا این مناطق ، شهریت و تمدن نداشت و آن را محل زندگی شيرها و پلنگ‌ها و حیوانات وحشی می‌دانستند و به عبارتی برای آنها ارزش فتح کردن نداشت. برای همین هم ما در نیمه جنوبی و حتی سه‌چهارم جنوبی آفریقا تا سالها کشور مسلمان نداشتیم. بجز برخی مناطق ساحلی نزدیک عربستان مثل حبشه(اتیوپی فعلی) و زنگبار. یکی دیگر از اقدامات عبدالملک ، اصلاح نظام اداری و مخصوصا عربی کردن دیوانها بود. قبلا عرض کردم که نظام اداری خلافت، برای اولین بار با نظارت حضرت علی ع در دوره عمر راه افتاد و پایه‌گذار این دیوان‌ها ایرانی‌ها بودند. دیوان یک کلمه فارسی به معنای دستگاه اداری و مالی است. ایرانی‌ها برای محاسبه خراج و زکات و ثبت‌نام سربازان و کارمندان اداری و شمارش جمعیت و سهم از بیت‌المال ، اداره دربار ، ارسال نامه‌ها و....دیوانهای جداگانه درست کردند و نگارش دفترها به زبان فارسی بود. عبدالملک که خیلی متعصب و نژادپرست بود ، دستور داد که دیوانها را عربی کردند و پرسنل ایرانی را هم اخراج نمودند. دستور عبدالملک حتی در خود ایران هم اجرا شد و دیوانهای استانی هم در استان‌های ایران ، عربی شد. یکی دیگر از کارهای عبدالملک ، ضرب سکه عربی بود. قبلا خدمت شما عرض کردم که عرب‌ها سکه نداشتند و از سکه‌های متداول ایرانی و رومی استفاده می‌کردند. سکه طلا ، ایرانی بود و دینار نام داشت. سکه نقره رومی بود و درهم نام داشت. تعدادی سکه ور دوران عمر و عثمان و علی ع ، ضرب شده و عبارات اسلامی روی آنها نقش بسته بود. در قسمت قبلی هم عرض کردم که مروان ، پدر عبدالملک ، هم سکه ضرب کرد ولی فرق این ضرب سکه با کاری که عبدالملک کرد این بود که قبلی‌ها، سکه‌های دیگر را جمع نکردند ولی عبدالملک همه سکه‌های متعدد قبلی را جمع کرد و فقط سکه عبدالملکی را قانونی دانست. یعنی فقط یک نوع سکه در جامعه باشد. زیرا تعدد انواع سکه باعث اختلال در جمع‌آوری مالیات و زکات و پرداخت دیه شده بود.
این کار عبدالملک خیلی به یکپارچه‌سازی نظام مالی کمک کرد. ذکر شده که عبدالملک ، کار ضرب سکه را به توصیه امام سجاد ع انجام داد. گفتیم که رابطه عبدالملک با امام سجاد ع در ابتدا خوب بود . اما بعدها به خاطر اعتراضات امام سجاد ع به کشتار شیعیان در عراق ، این رابطه به سردی گرایید و به اصطلاح نه خوب بود و نه بد. البته امام سجاد ع خیلی احتیاط میکرد و به طور کلی از هیچ قیامی حمایت نمی‌کرد اما در دعاها و سخنان خود ، مطالبی می‌فرمود که اهل فن ، منظور امام را می‌فهمیدند. اینکه چرا امام سجاد ع ، احتیاط می‌کرد را انشالله در قسمت بعدی عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام اینکه چرا امام سجاد ع و ائمه بعدی از برخورد مستقیم با حاکمان وقت خودداری میکردند علل زیادی دارد. در مورد امام سجاد ع مهمترین علتها یکی این بود که نسل پیامبر اسلام ص توسط خلفای جابر و مردمان جاهل ، منقرض شده بود و از این شجره طیبه فقط امام سجاد ع ، امام باقر ع و حسن مثنی باقی مانده بودند. قبلا عرض شد که حسن مثنی اقدام به سخنرانی‌های آتشین بر علیه خلیفه کرد و به قولی توسط همین عبدالملک ، به شهادت رسید. اگر امام سجاد ع هم قیام میکرد ، ایشان هم به همین سرنوشت دچار میشد. علت دیگر این بود که بنی‌امیه و از جمله همین عبدالملک بشدت روی جهل مردم حساب بازکرده بودند و بقدری اهل‌بیت را بر روی منابر لعن و نفرین میکردند که مردم از اطراف این بزرگان پراکنده شده و اینها تنها بودند و یار و یاوری برای قیام نداشتند. یکی هم اینکه جوّ جامعه آن‌روز بشدت خفه بود و جاسوسان بنی‌امیه ، همه‌جا بودند. گاهی عبدالملک نامه‌هایی به امام سجاد ع می‌نوشت و اسرار خصوصی زندگی ایشان را به خودش متذکر میشد و بااین کار میخواست به امام سجاد ع بگوید که ما مرتب ، زندگی تو را رصد میکنیم و از همه‌چیز خبر داریم. و لذا روش کار امام سجاد ع ، مبارزه علمی و تربیت شاگردان و ستون‌گذاری مذهب شیعه و همچنین مبارزه در غالب دعا بود. بطوریکه الان کتاب صحیفه سجادیه و سایر آثار امام سجاد ع ، هم در زمینه دعا ، هم مبارزه برعلیه دستگاه ظلم ، هم در مجادله با اهل‌کتاب ، هم در زمینه حقوق و هم در زمینه‌های دیگر ، کم‌نظیر است. از جمله شاگردان خاص امام سجاد ع ، ابوحمزه ثمالی است . این آقا بعد از شهادت امام سجاد ع ، از محضر امام باقر ع و امام صادق ع هم استفاده کرد و مقدار زیادی از علوم و اخبار پیامبر و ائمه از او به ما رسیده است.ابوحمزه آثار و تألیفات زیادی در اثبات عقاید شیعه از خودش به‌جا گذاشت. روش دیگر مبارزه امام بر علیه ظلم اموی ، مبارزه منفی بود. مبارزه منفی یک روش مبارزه است که مخصوص افراد بانفوذ جامعه میباشد و اینها با نظر منفی دادن راجع به چیزی ، جامعه را نسبت به آن تحریک می‌کنند. امام سجاد ع شخصیت بزرگ و بانفوذی بود و لذا همین‌که راجع به حکومت ، نظر منفی داشت ، مردم جامعه هم نسبت به حکومت بدبین میشدند و این خیلی به عبدالملک فشار می‌آورد. خب ، یکی دیگر از اقدامات عبدالملک ، ساخت مسجد صخره یا قبه‌الصخره است که در همان اوائل خلافتش ساخت. به طور کلی عبدالملک علاقه زیادی به ساخت ابنیه و تبدیل دمشق به شهری باشکوه داشت. اما ساخت قبه‌الصخره یک حرکت سیاسی بود. این مسجد را بر روی صخره‌ای ساخت که در نزد یهودیها و مسیحی‌ها و مسلمانان ، محترم بود. شرح این مسجد را قبلا در اینجا گفته‌ام. القصه عبدالملک برای اینکه مردم را از رفتن به مکه که محل خلافت عبدالله بن زبیر بود منع کند، این مسجد را روی صخره مقدس ساخت و دور آن یک پرده کشید و مردم را تشویق کرد که دور همین پرده طواف کنند. خداوکیلی ببینید کار خلافت به کجا کشیده بود که حتی حج را هم تحریف کردند. بعدها با کشته‌شدن عبدالله بن زبیر ، این مسئله حج هم منتفی شد. عبدالملک بالاخره در سال ۸۶ فوت کرد . چهار نفر از پسران عبدالملک ، خلیفه شدند که ولید و سلیمان و یزید و هشام هستند ولی خلافت اینها به ترتیب نبود و در بین اینها هم کسانی آمدند که انشالله خواهیم گفت. @tarikhbekhanim