تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_چهار:
💎 #به_نام_قلم:
✍در جهان ادریس(ع) همچون گذشته فرزندان قابیل بر کرسی قدرت نشسته بودند و بر دنیا حکومت می کردند، اما آنچه دنیای ادریس(ع) را با انبیای قبل از خود متفاوت می ساخت، تعداد شیثیان بود.
👥 ایشان توسط انبیای الهی سینه به سینه وصیت شده بودند که از کوه محل سکونتشان پایین نیایند و با قابیلیان اختلاط نکند و اتحاد و انسجام خود را برای دوران ظهور و قیام منجی (نوح) حفظ کنند. حالا دیگر یار و یاوری نمانده بود که اتحاد و انسجام معنایی داشته باشد! آنان هم که مانده بودند ایمانی سخت تر از فولاد داشتند و انحراف از حق برایشان بی معنا بود.
⛰پس حضرت ادریس(ع) تصمیم گرفت بار سفر ببندد و با معدود یاران باقی مانده، برای همیشه کوه شیثیان را ترک کند.
🏞ادریس نبی(ع) و یارانش به سمت شمال حرکت کردند. از روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ قابیلی گذشتند و از مخوف ترین بیابان خاورمیانه یعنی صحرای نفود( بین عربستان و عراق) عبور کردند و خود را به ساحل فرات رساندند. جایی که امروز شهر کوفه بر آن بنا شده است. ادریس(ع) در محلی که امروز مسجد سهله قرار دارد خانه ای بنا کرد تا مقر جدید یکتا پرستان و موحدان عالم باشد.1
🪕دیگر وقت آن رسیده بود که پیام خدای خود را به گوش جهانیان برساند. اگر شیطان برای تبلیغ مکتب خود #ساز را به قابیلیان هدیه کرد، اینک وقت آن بود که پیامبر خدا نیز معجزه ای کند. معجزه ای که فریادش در گوش تاریخ بپیچد و سرنوشت آن را دگرگون سازد.
🖋و اینگونه بود که #قلم توسط ادریس(ع) ساخته شد. پیش از ایشان از زمان حضرت آدم(ع) تا به آن روز، انبیای الهی با انگشت بر لوح های گلی می نوشتند.
✒️اما ادریس نبی(ع) آمده بود تا به اعجاز قلم دل جهانیان را زنده کند. این تحولی عظیم در تاریخ تمدن بشر است.2
📚منابع:
1)راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 248
2)راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 247؛ مجلسي، بحار الانوار، ج11 ص 279
@tarikhgard_iran
تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
#قصه_سی_و_پنج:
✍حضرت ادریس(ع) با هفت تن از شیثیان که تنها یاران باقی مانده ی او بودند خود را به بابل(عراق ) رساند و در مکانی که امروز مسجد سهله قرار دارد( مسجدی که طبق روایات، پس از ظهور حضرت حجت بن الحسن(ع) مکان اقامت (خانه) ایشان در زمان حکومتش خواهد بود.1) سکنا گزیدند. ادریس نبی(ع) و هفت یار همراهش شروع به تبلیغ یکتا پرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی کردند.
❇️آنان هیچ فرصتی را برای شناساندن دین حق به مردم از دست نمی دادند. رفته رفته آوازه ی ادریس نبی(ع) در دنیای آن روز پیچید و پیامش به جان وجدان های کمتر آلوده شده ی جهان قابیلی نشست.
🖋هر روز افراد بیشتری برای شنیدن سخنانش راهی بابل می شدند.
حضرت ادریس(ع) در مکان سکونتش شروع به تدریس کرد. ابتدا به شاگردانش نوشتن می آموخت و پس از آن معارف عمیق یکتا پرستی را به ایشان آموزش می داد. حلقه های درس تشکیل شد و هر روز بر تعداد آن افزوده می شد. خداوند بر ادریس نبی سی کتاب آسمانی نازل کرد که شامل پندها و اندرزهای آموزنده و بی نظیر و راهکارهایی برای شناخت حق از باطل بود.2
📚همچنین حضرت اولین کتابخانه ی تاریخ را در مکان اقامتش بنا نهاد. وی به معنای واقعی کلمه یک انقلاب علمی و فرهنگی را در عصر باستان رقم زد.
🌄انقلابی که توانست تعداد هفت یار اولیه ی او را به هزار نفر برساند و قدرت از دست رفته ی یکتاپرستان را تا حدی به ایشان بازگرداند.
📚منابع:
1)طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة،ص۴۵۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۷، ص۴۳۵
2) مجلسي، بحار الانوار، ج11 ص 276 و ص282
3) صدوق، علل الشرایع، ص28 باب19
@tarikhgard_iran
تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #نبرد_خدایان:
1⃣ #قسمت_اول:
✍در دوران حضرت ادریس(ع) یک اتفاق بسیار مهم رخ داد.
🏞روزی پادشاه آن دوران که از فرزندان قابیل بود در حین سیاحت و گشت و گزار، راهش به زمین خرم و زیبایی افتاد و شیفته ی آن زمین شد.
⚔سلطان از سربازان خود خواست مالک این زمین را نزد او بیاورند. سربازان صاحب زمین را آوردند و گفتند که او از پیروان ادریس(ع) است.
❌پادشاه از او خواست که زمینش را تسلیم کند، اما مرد از این کار سر باز زد و گفت من آدم فقیری هستم و جز این زمین در دنیا چیز دیگری ندارم. اگر زمینم را از من بگیری چگونه فرزندانم را سیر کنم؟!
✴️پادشاه از این سرپیچی و تمرد بسیار خشمگین شد، اما همسر شاه که زن باهوشی بود سریعا وارد عمل شد و او را آرام کرد:
⁉️تو را چه می شود؟! تو نماینده ی خدایان و حاکم جهان هستی! آیا میخواهی کاری کنی که مردم از کیش سلطان خود برگردند؟! آن هم در زمانی که فردی چون ادریس(ع) صد ها نفر را به خود جذب کرده؟! آیا می خواهی مردمت پرستش خدایان را رها کرده و به خدای ادریس ایمان آورند؟!
🔱آرام باش و عاقل! تو هرآنچه را که می خواهی بدست خواهی آورد، اگر به جای شمشیرت عقلت را به کار اندازی!
پادشاه از همسرش پرسید چه باید کرد؟!
🗿ملکه گفت: این مردک را متهم به بد دینی کن. بگو علت تصرف اموالش خروج او از دین شاهنشاه و کافر شدن او به بت ها و خدایان قوم است. سپس او را محکوم کرده و خواهیم کشت و زمینش را تصرف میکنیم
🕯یادت باشد که اکثریت جهان پیرو آیین تو هستند و قطعا سرکشی در برابر خدایان خود را تحمل نخواهند کرد.
🔮بگذار خدایان کار ادریسیان و خدایشان را یکسره کنند.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
بیگدلی، عروج مشرقی، ص310
@tarikhgard_iran
تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #نبرد_خدایان:
2⃣ #قسمت_دوم:
✍سربازان پادشاه،مرد یکتا پرست را در قل و زنجیر به دربار بردند. او محکوم به کفر و بد دینی شد. گردنش را زدند،زمین محقرش را تصرف کردند و زن و فرزندانش را آواره ساختند.
پس از این جنایت هولناک خداوند واقعه را به ادریس(ع) وحی کرد و به او دستور داد که هرچه سریع تر به کاخ پادشاه برود و پیغام خدای خود را به او برساند.
🏛ادریس با تنی چند از یارانش به راه افتاد و خود را به کاخ پادشاه رساند.
👑پادشاه در حالی که همسر و بزرگان دربار همگی در کنارش ایستاده بودند ادریس را به حضور پذیرفت. ابتدا سر تا پای او را برانداز کرد.
💫 و سپس گفت:پس ادریس تو هستی! تعریفت را بسیار شنیده بودیم. هر چند وقت یک بار خبر عجیب و غریب از تو به ما می رسد که مایه ی تفریح ماست. یک روز می گویند وسیله ای ساخته ای و علامت هایی عجیب و غریب بر پوست حیوانات میکشی و به دیگران هم می آموزی. روز دیگر می گویند هرآنچه در دنیا رخ می دهد می دانی و از اسرار خورشیدو ماه و ستارگان آگاهی و مریضان را شفا می دهی. اما هیچ کدام از این یکی بهتر نیست که می گویند از طرف خدایی نادیده و ناشناخته مامور به هدایت جهانیان هستی و مردم را به سوی کسی دعوت میکنی که حتی جا و مکان مشخصی ندارد!
⁉️خب پیامبر! چه چیز ادریس نبی را با این همه توانایی و قدرت و دانش و جلال و جبروت که فقط برازنده ی خدایان است، به کاخ محقر ما کشانده ؟!
🛡حضار با پوزخند های تمسخرآمیز به ادریس چشم دوخته بودند و منتظر واکنش او به سخنان تحقیر آمیز پادشاه بودند.
❇️ادریس با لبخند به چشمان شاه خیره شد و شروع به سخن گفتن کرد:مرا با تو کاری نیست. آن کس که مرا به این جا فرستاده پیامی برایت دارد. می گویم و به خانه خود بازمی گردم؛
🌀خداوند فرمود:آیا به کشتن بنده ی مومن من راضی نشدی که زمین و خانه ی او را از زن و فرزندانش ستاندی تا شاهد مرگ ایشان نیز باشی؟! به عزتم سوگند! در دنیا سلطنت را از تو سلب خواهم کرد، ملکت را ویران میسازم و عزتت را به ذلت بدل می کنم و گوشت همسر و در باریانت را خوراک سگان خواهم ساخت. پس از آن در دنیای دیگر نزد من خواهی آمد، آنگاه انتقام خون به ناحق ریخته شده ی بنده ی خود را از تو خواهم ستاند.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #نبرد_خدایان:
3️⃣ #قسمت_سوم:
✍️کاخ در سکوتی مرگبار فرو رفته بود. نگاه هراسان حاضران بین ادریس نبی(ع) و پادشاه جابه جا می شد.
🔮بهت و حیرت سرتاسر وجود شاه را فرا گرفته بود. تاکنون هیچ جنبنده ای جرات نکرده بود اینچنین با او سخن بگوید. آن هم در حضور همه ی بزرگان و زعمای قوم. چشمانش را از ادریس(ع) برداشت و به ملکه که در سمت راستش ایستاده بود دوخت.
👑ملکه با خونسردی به شاه نگاه کرد و ابروهایش را بالا داد. شاه منظور همسرش را فهمید. یا باید همچون یک شاه رفتار می کرد، یا برای همیشه با عزت و آبروی خود خداحافظی می کرد.
آرام آرام بهت و حیرت شاه جای خود را به خشم داد.
🗯️رو به ادریس(ع) کرد و در حالی که دندان هایش را برهم می فشرد گفت:
⚰️جزای چنین توهینی مرگ است! آن هم به گونه ای که لایق موجودی چون تو باشد. کسی که خدایان قوم را انکار کرده و پادشاه خود را در حضور بزرگان به قتل تهدید می کند. تو باید به فجیع ترین شکل ممکن کشته شوی. اما من فکر بهتری دارم.
ای ادریس! بدان امروز فقط به یک دلیل سرت را بر گردنت باقی می گذارم. میخواهم همگان همچون من به دروغگویی تو ایمان آورند و پوشالی بودن وعده های خدایی را که تراشیده ای با چشم سر ببینند. آن روز که همگان به دروغگویی تو شهادت دادند، تو را جوری خواهم کشت تا عبرتی باشد برای تمام ناکسانی که خدایان ما را تحقیر میکنند.
🔱 بگذار همه ببینند خدایان پادشاه قدرتمندترند یا خدای خود ساخته ی ادریس. بگذار همگان ببیند خدایان، ادریس را از دروازه ی شهر آویزان می کنند، یا خدای ادریس تخت پادشاه را واژگون می سازد!
سپس بر سر سربازان فریاد کشید: منتظر چه هستید؟! این کذاب را از جلوی چشمم دور کنید تا از نظر خویش برنگشته ام!
⚔️سربازان سریعا دستان ادریس را گرفتند و او را کشان کشان از کاخ بیرون بردند و به روی پله ها انداختند.
@tarikhgard_iran
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
@tarikhgard_iran
#مذهبی #تاریخ #روایت #قرآن #حدیث #اسلام #شیعه #یهود #امام_رضا #امام_علی #امام_حسین #حضرت_زهرا
#تاریخی #تاریخگرد
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #نبرد_خدایان:
4⃣ #قسمت_چهارم:
✍شاه همچنان با مشت های گره کرده در جای خود ایستاده بود و با نگاه خیره به جای خالی ادریس(ع) می نگریست که ناگهان صدای رسای ملکه سکوت را شکست:
🗿ای کاش امروز همه ی مردم شهر در این مکان حضور داشتند و این واقعه ی دردناک را به چشم خود می دیدند. می دیدند چگونه ادریس در محضر بزرگان قوم، گستاخانه خدایان ما را تحقیر و پادشاه و ملکه ی خود را به مرگ تهدید کرد! امروز ادریس حرمت صاحب خانه را شکست. آن هم صاحب خانه ای صبور چون شاهنشاه، که یک مرد مرتد و بددین را با همه ی انحرافاتی که در دین پدران ما به وجود آورده، به حضور پذیرفت و به او اجازه ی سخن گفتن داد.
⁉️ای سروران من! من از شما می پرسم. آیا سزای چنین کاری چیزی جز سوختن در آتش نیست؟!
❇️حضار با تکان دادن سر، حرف ملکه را تایید کردند.
👑ملکه ادامه داد: آری! من هم با شما موافقم. اما همه ما دیدیم که چگونه شاهنشاه دانای ما با همه ی تعصب و غیرتی که به دین پدران خود دارند، خشم خود را فرو خوردند و با درایتی بی مانند بستری را فراهم ساختند تا دست ادریس و ادریسیان برای همیشه رو شود و پرده از وعده های کذبشان برافتد! و این فرق من و شما با پادشاهیست که از نسل خدایان است.
🙏خدایان را درود و سپاس که اینچنین پادشاه بزرگ و بی مانندی را بر ما حاکم ساختند.
🔮سپس رو به پادشاه کرد و گفت: و درود خدایان بر پادشاه که ما را به زیر چتر حمایت خود قرار داده و از ما در برابر مکر و حیله ی مردانی چون ادریس محافظت می کنند.
✳️حضار همگی تکرار کردند: سلام و درود خدایان بر پادشاه.
🌀سپس رو به حضار کرد و گفت:
اینک ای بزرگان و سروران من! بهتر است شاهنشاه را اندکی تنها بگذاریم تا به معبد بروند و سر به دامان خدایان بگذارند، شاید که این خلوت فرزند با پدران خویش بتواند مرهمی بر سینه ی سوخته ی شاهنشاه باشد.
🔻حاضران همگی تعظیم کردند و یکی یکی از کاخ خارج شدند.
⚜ملکه شتابان به سمت پادشاه رفت و در گوشش گفت:
🔱سریعا وفادارترین سربازان خود را احضار کن.
⁉️پادشاه: چه در سر داری؟!
🗡ملکه: باید ادریس را مخفیانه بکشیم. او نباید زنده به مقر خود بازگردد و فرصت برنامه ریزی داشته باشد. همین امشب و در همین شهر کارش را یکسره کن.
⚔سپس لبخند زد و گفت: جسد بی جان ادریس که به تیر غیب خدایان کشته شده برای همیشه کار او و خدایش را یکسره می سازد. بگذار مردم بفهمند خدایان حتی یک شب هم کافران تحمل نخواهند کرد.
@tarikhgard_iran
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
@tarikhgard_iran
#مذهبی #تاریخ #روایت #قرآن #حدیث #اسلام #شیعه #یهود #امام_رضا #امام_علی #امام_حسین #حضرت_زهرا
#تاریخی #تاریخگرد