تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_دوم:
💎 #عالم_ذر
1⃣ #قسمت_اول
✍نوبت به انسان رسید. قبل از خلقت جسمانی آدم(ع)، در عالمی فارغ از بُعد زمان، خداوند بنی آدم را از حضرت آدم(ع) تا آخرین انسان احضار کرد. مسلما این حضور روحانی افراد انسان بوده است، نه حضور جسمانی.
🔸حقیقت عالم و جایگاه و مرتبه ی اشرف مخلوقات به ایشان نشان داده شد.
🔸آنگاه خداوند به ایشان فرمود: شرط رسیدن به این مقام پرستش و بندگی من است، آیا میپذیرید؟! همگی گفتند: بلی
📖وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ(1)
و به یاد آر هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذرّیّه آنها را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی، ما گواهی دهیم.(و ما این گواهی را گرفتیم) که دیگر در روز قیامت نگویید: ما از این واقعه غافل بودیم.
🔸اولین فردی که پاسخ حضرت حق را داد محمد(ص) بود و پس از او امیرالمومنین(ع) و سایر معصومین.
🖋امام صادق(ع) می فرمایند:
«برخی از قریشیان به رسول خدا(ص) عرض کردند: به سبب چه عاملی بر پیامبران سبقت گرفتی؛ در حالی که بعد از همه آنها مبعوث شدی و آخرین آنها هستی؟ فرمودند: «من نخستین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین کسی بودم که خدا را اجابت کردم؛ آنگاه که خداوند میثاق پیامبران را می گرفت و ایشان را بر خودش گواه قرار می داد که: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: آری. پس من نخستین پیامبری بودم که گفت: «بلی.» و به این ترتیب من در اقرار به خدا بر آنان سبقت گرفتم.»(2)
📚(1)الاعراف_ آیه172
(2)«کافی»، ج 1، ص 413
✅تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_ششم
💎 #ابلیس
1⃣ #قسمت_اول
✍پس از دستور خدا همه ی عرشیان در برابر آدم به خاک افتادند الا یک نفر.1
🔸#حارث، سردار فاتح جنگ با جنیان کافر، امام و مقتدای جنیان مومن، مرد نمازهای چهار هزار ساله، عالم و عابد و زاهد ترین فرد در میان عرشیان. هم او که هیچ کس را جز خود لایق ولایت و جانشینی خدا بر زمین نمیدانست. کسی که خود را یگانه وارث زمین میپنداشت. حالا با دلی مالامال از نفرت و حسد، با حیرت به صحنه ی سجده ی عرشیان بر آدم(ع) خیره شده بود و همه ی آرزوهای خود را بر باد میدید.
🔹خداوند او را مخاطب قرار داد و فرمود: چرا سجده ننمودی پس از آنکه به تو دستور سجده دادم؟!
🔸حارث گفت: الهی! مرا از آتش خلق نمودی و او را از خاک و ﻣﻦ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺸﺮﻱ ﻛﻪ اﺯ ﮔﻠﻲ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﻟﺠﻨﻲ ﻣﺘﻌﻔّﻦ ﻭ ﺗﻴﺮﻩ ﺭﻧﮓ ﺁﻓﺮﻳﺪﻱ ، ﺳﺠﺪﻩ ﻛﻨﻢ!2
اما اگر مرا از سجده بر اين موجود خاکی معاف کنی، تو را چنان عبادتی کنم که تا به حال ھيچ کس آنگونه تو را عبادت نکرده باشد.
🖋این آخرین تلاش مذبوحانه حارث بود تا شاید بتواند جایگاه برترین مخلوق را بدست آورد.
🔴ادامه دارد...
✅تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_هفتم
💎 #تمنا
1⃣ #قسمت_اول
🖋چون حضرت #آدم(ع)شنید که شیطان در ازای عباداتى كه کرده، چه چیزهایی از خداوند خواسته است، به درگاه حضرت حق شتافت و
🔸عرض کرد:پروردگارا! ابلیس را بر من و اولادم مسلط كردى، پس به من و اولادم چیزى عنایت فرما تا بتوانیم در مقابل مكر و حیله هاى او از خود محافظت کنیم .
🔹خداوند فرمود: او از من خواست، تو هم از من بخواه تا حاجاتت را برآورده كنم .
🔸آدم(ع)عرض كرد: خدایا! من خیر و صلاح خود و اولادم را از تو مى خواهم . تو خود دانا و بزرگوارى ، هر آنچه صلاح مى دانى براى ما قرار بده.
🔹حضرت حق فرمود: براى تو و فرزندانت قرار دادم آنچه را که در مقابل حاجات شیطان باشد:
✅هرگاه تو و اولادت قصد معصیت كنید و آن را انجام ندهید، گناهى برایتان نوشته نمى شود.
✅اگر قصد كارهاى نیك كنید، ولى موفق به انجام آنها نشوید، ثواب آن عمل براى شما نوشته خواهد شد.
✅در ازای هر کار نیک ده ثواب برای فرزندانت نوشته خواهد شد و به ازای هر گناه جز به همان مقدار كیفر داده نمى شوند.۱
✅تاریخ گرد
📚منابع:
۱)سوره انعام آیه۱۶۰
📖روایت شده از امام باقر(ع) بحارالانوار،ج۳،ص۲۷۴
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠#قصه_دهم
💎#فریب
1⃣#قسمت_اول
✍ابلیس فرصت را غنیمت شمارد. به آن دو نزدیک شد و سرصحبت را باز کرد:
🔸ای آدم میخواهی تو را به درخت ابدیت و ملک جاودان راهنمایی کنم؟1
🔸 آگاه باشید که خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد جز برای اینکه مبادا دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید.2
🔸شما هم مثل همین بهشت زمینی و همه ی نعمت هایش فانی هستید. اما اگر از میوه آن درخت بخورید تبدیل به دو ملک شده و جاودان خواهید شد.3
🖋آن دو که ابلیس را میشناختند سعی کردند به او بی توجه باشند.
🔸چرا از من رو بر میگردانید؟! قسم میخورم که خیر شما را میخواهم.اصلا چه کسی گفته که این درخت هنوز بر شما حرام است؟!اگر اینگونه است پس چرا هرموجودی به آن نزدیک میشود ملائکه دورش میکنند،اما با شما دو نفر کاری ندارند؟!4
🔸به من اعتماد کنید. جاودانگی و سعادت ابدی در یک قدمی شما است.
ادامه دارد...
📚منابع:
1)آیه120،سوره طه
2)آیه20،سوره اعراف
3)نور الثقلین،جلد 2،ص11
4)مجلسی،بحار الأنوار،ج11،ص161
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
﷽
عرض سلام و ادب خدمت همراهان عزیز🙏
لیست قصه های کانال تاریخگرد تا بدین لحظه:
💠 #قصه_اول
💎 #اولین_مخلوق
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_دوم
💎 #عالم_ذر
#قسمت_اول ، #قسمت_دوم ، #قسمت_سوم
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_سوم
💎 #حارث
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_چهارم
💎 #آدم
#قسمت_اول ، #قسمت_دوم
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_پنجم
💎 #خلیفه_خدا
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_ششم
💎 #ابلیس
#قسمت_اول ، #قسمت_دوم ، #قسمت_سوم
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_هفتم
💎 #تمنا
#قسمت_اول ، #قسمت_دوم
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_هشتم
💎 #حوا
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_نهم
💎 #بهشت
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_دهم
💎 #فریب
#قسمت_اول ، #قسمت_دوم
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
💠 #قصه_یازدهم
💎 #هبوط
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
التماس دعا...🌹
✅تاریخگرد
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_چهاردهم
💎 #توبه
1⃣ #قسمت_اول
✍آدم و حوا علیهما السلام با علومی که از خدای خود آموختند تمدن بشری را بنا نهادند.با دستان خود زراعت کردند و خوردند و بافتند،اما...
⁉️آیا شان آدم و همسرش این بود؟! کجا شد آن ارج و قرب و منزلت؟! کجا شد آن لحظه های آرامش و رضایت از خود و خدای خود؟! او نافرمانی کرد، او در حق خدای مهربانش،خدایی که او را بر همگان برتری داد...
🕋آدم لباسهای خشني از پوست گوسفند و گاو دوخت و پوشید و سیصد سال گریست و گرد خانه ی خدا گشت و گشت و گشت...تنها حرم! تنها پناه!1
🤲آه از این داغ! آه از این شرم! ای یگانه معبود من! به یگانگی و مهربانیت قسم که آدم از این دنیا دیگر نه مقامی میخواهد و نه مرتبه ای! آدم فقط تو را میخواهد! بندگی تو را میخواهد! آدم فقط آنچه را میخواهد که تو برایش بخواهی.من در حق خود ستم کردم. بارالها! راه نجاتی پیش پایم بگذار.
ادامه دارد...
❌تذکر:بخش هایی از قصه که برای آن منبع ذکر نشده، حاصل تحلیل یا ذوق شخصی نویسنده است.
📚منابع:
1)راوندی،قصص االنبياء،ج1،ص198
✅تاریخگرد
@tarikhgard_iran
تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #نبرد_خدایان:
1⃣ #قسمت_اول:
✍در دوران حضرت ادریس(ع) یک اتفاق بسیار مهم رخ داد.
🏞روزی پادشاه آن دوران که از فرزندان قابیل بود در حین سیاحت و گشت و گزار، راهش به زمین خرم و زیبایی افتاد و شیفته ی آن زمین شد.
⚔سلطان از سربازان خود خواست مالک این زمین را نزد او بیاورند. سربازان صاحب زمین را آوردند و گفتند که او از پیروان ادریس(ع) است.
❌پادشاه از او خواست که زمینش را تسلیم کند، اما مرد از این کار سر باز زد و گفت من آدم فقیری هستم و جز این زمین در دنیا چیز دیگری ندارم. اگر زمینم را از من بگیری چگونه فرزندانم را سیر کنم؟!
✴️پادشاه از این سرپیچی و تمرد بسیار خشمگین شد، اما همسر شاه که زن باهوشی بود سریعا وارد عمل شد و او را آرام کرد:
⁉️تو را چه می شود؟! تو نماینده ی خدایان و حاکم جهان هستی! آیا میخواهی کاری کنی که مردم از کیش سلطان خود برگردند؟! آن هم در زمانی که فردی چون ادریس(ع) صد ها نفر را به خود جذب کرده؟! آیا می خواهی مردمت پرستش خدایان را رها کرده و به خدای ادریس ایمان آورند؟!
🔱آرام باش و عاقل! تو هرآنچه را که می خواهی بدست خواهی آورد، اگر به جای شمشیرت عقلت را به کار اندازی!
پادشاه از همسرش پرسید چه باید کرد؟!
🗿ملکه گفت: این مردک را متهم به بد دینی کن. بگو علت تصرف اموالش خروج او از دین شاهنشاه و کافر شدن او به بت ها و خدایان قوم است. سپس او را محکوم کرده و خواهیم کشت و زمینش را تصرف میکنیم
🕯یادت باشد که اکثریت جهان پیرو آیین تو هستند و قطعا سرکشی در برابر خدایان خود را تحمل نخواهند کرد.
🔮بگذار خدایان کار ادریسیان و خدایشان را یکسره کنند.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
بیگدلی، عروج مشرقی، ص310
@tarikhgard_iran
تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #بازگشت:
1⃣ #قسمت_اول:
✍ادریس نبی(ع)از تصمیم خداوند حیرت کرد اما نه لب به اعتراض گشود و نه علت این تصمیم را جویا شد.
🏞ایشان و یارانش سه روز در کوه های اطراف به دنبال غذا گشتند اما دریغ از یک شاخه سبز.تا چشم کار می کرد خاک بود و خار و خاشاک.
🌄ادریس(ع)تصمیم گرفت که پس از بیست سال به شهر بازگردد تا شاید در آنجا چیزی برای خوردن بیابد.وقتی که به شهر رسید با هر قدمی که بر میداشت حیرتش دو چندان میشد.از آن همه رونق و شکوه هیچ چیز باقی نمانده بود.هرچه بود نکبت و بدبختی و بیماری بود.
🥀غم و اندوه وجود پیامبر را فراگرفت. هرچند که این جماعت روی همه ستمگران عالم را سپید کرده بودند،اما این چشمان بی رمق و پوست های به استخوان چسبیده هر دلی را به درد می آورد.مخصوصا وقتی توبه کرده و از گناهان خود پشیمان باشند.
🔥ادریس با افکار خود در کشمکش بود که ناگاه بوی سوختن هیزم از حیاط یکی از خانه ها او را به خود آورد. بی درنگ
خود را به در آن خانه رساند و پیرزنی را دید که تکه خمیری نازک و کوچک را ورز می دهد تا در تنور بگذارد.در کنار پیرزن بستری پهن بود که جوانی نحیف و مریض احوال در آن آرمیده بود.
🍞ادریس رو به پیرزن کرد و گفت: سلام مادر! رهگذری تهی دستم که در این شهر کسی را ندارم. آیا به لقمه ای از آن نان مرا یاری میکنی؟!
🏜پیرزن گفت:ای بنده ی خدا! این تکه نان تنها غذای امروز من و فرزند بیمارم است. اگر آن را به تو ببخشیم صبح فردا را نخواهیم دید.از من به تو نصیحت!وقت را تلف نکن و خود را از این شهر نفرین شده رهاساز.
🍞ادریس(ع):حتما چنین خواهم کرد،اما پیش از آن باید رمقی در پاهایم باشد که بار سفر ببندم! لطفی در حقم کن و از سهم فرزندت لقمه نانی مرا مهمان ساز، شاید بتوانم خود را از این گورستان رها سازم.
✅پیرزن نگاهی از سر ترحم به ادریس افکند و با تکان دادن سر موافقت خود را اعلام کرد.
@tarikhgard_iran
تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #ظهور:
1⃣ #قسمت_اول:
✍حضرت ادریس(ع) جوان را دعا کرد و پس از آن جوان تکان شدیدی خورد و چشمان خود را گشود.
🗯پیرزن که شاهده معجزه حضرت ادریس(ع) بود فرزند خود را در آغوش گرفت و از سر حیرت صورت و دستان او را لمس کرد تا از زنده بودنش مطمئن شود. سپس به پیامبر خیره شد و گفت:
تو ادریس هستی! تنها کسی در این عالم که می تواند با دعای خویش زندگی را از مردم بگیرد یا به ایشان زندگی بخشد تو هستی! تو برگشته ای! عاقبت خداوند صدای ما را شنید! خدا را شکر! ادریس به میان ما برگشته است!
🔳او به سختی و با نهایت توانی که یک پیرزن می تواند داشته باشد از جای خود برخاست و به سمت کوچه حرکت کرد و با صدای بلند فریاد زد:
خدایا شکرت! ادریس برگشته است! او فرزندم را زنده کرد! ای مردم! ادریس با دعای خود فرزندم را زنده کرد! او برگشته است! ادریس نبی برگشته است! پیامبر خدا برگشته است!
🔹رفته رفته مردم نیمه جان شده از گرسنگی با قدم های لرزان از خانه ها بیرون آمدند. همه با حیرت به یک دیگر نگاه می کردند و از هم می پرسیدند: چه می گوید؟! ادریس برگشته؟! مگر می شود؟! ادریس کجاست؟!
▪️پیرزن جمعیت را درب خانه خود جمع کرد و میخواست حرفی بزند که ناگهان چشمش به ادریس(ع) افتاد که در کنارش در آستانه درب ایستاده بود. پس سکوت کرد و کنار رفت و با چشمان اشک آلود به ادریس نبی خیره شد.
🔷جمعیت در سکوتی عمیق فرو رفته بود و همگی به چهره ی حضرت ادریس نگاه می کردند.
❗️ناگهان صدای یک نفر از میان جمعیت سکوت را شکست: آری! من این چشم ها را می شناسم. او ادریس است. او برگشته است!
در میان جمعیت همهمه افتاد. مردم با چشمان اشک آلود جلو رفتد و یک به یک حضرت ادریس را در آغوش گرفتند و بر دستان و شانه هایش بوسه زدند.
🏛در همین اثنا یک نفر با احتیاط از جمعیت فاصله گرفت و شتابان به سمت کاخ پادشاه حرکت کرد. او رفت تا شاه را از بازگشت ادریس(ع) با خبر سازد.
@tarikhgard_iran
تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #بازنده:
1⃣ #قسمت_اول:
✍ادریس پیامبر(ع) رو به مردم کرد و گفت:
🗯ای برادران و خواهران من! این روز های سخت به پایان خواهد رسید و باران رحمت خداوند دوباره بر شما باریدن خواهد گرفت. اما آگاه باشید که آیندگان را بر گردن شما حقیست! آیا چنین می پسندید که در آینده ای نچندان دور دوباره فرزندانتان راه حق را فراموش کرده و بت و پرستی پیشه سازند؟! آیا می خواهید هر آنچه که بر شما گذشت ایشان را نیز گرفتار سازد؟!
🔱ادریس(ع) به جسد فرمانده و سربازانش اشاره کرد و فرمود: بر شما مردانی حکومت می کنند که خود و پدرانشان را خداوندگار عالم می دانند و هیچ معجزه و عذاب و رحمتی از سوی پروردگار، این مردگان متحرک را بیدار نخواهد ساخت. اینان لحظه ای از تلاش دست بر نمی دارند، مگر آنکه دوباره بر دل های شما مهر نادانی و خود پرستی بکوبند و شما و فرزندانتان را به آنجا بازگردانند که پیش از این بودید. اینک از شما می پرسم!
⁉️چگونه می توان در شهری که شیطان بر آن حکومت می کند،خداپرستی کرد؟! خود را از قل و زنجیر این جباران رها سازید. به این بردگی پایان دهید تا بندگی کنید.
🏛سیل مردم خشمگین به سوی کاخ شاه به حرکت درآمد. سربازان انگشت شماری که در کاخ مانده بودند با دیدن جمعیت پا به فرار گذاشتند. مردم وارد کاخ شدند و خیلی زود پادشاه را یافتند.
پادشاه وحشت زده و خشمگین فریاد برآورد. چه غلطی می کنید؟! من فرزند خدایانم! من صاحب شما هستم! همه ی شما در آتش خشم من و پدرانم خواهید سوخت! همه شما را نابود خواهم ساخت! ...
👑فریادهای شاه در کسی اثر نکرد. مردم او را دست و پا بستند و کشان کشان نزد ادریس نبی(ع) بردند.
@tarikhgard_iran
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی،قصص الانبياء،ج1،ص240
مجلسي،بحارالانوار،ج11ص271
تاریخ گرد
@tarikhgard_iran
💠#قصه_شصت_و_ششم:
💎#تاریخ_جادوگری:
1⃣#قسمت_اول:
✍یکی از مسائل و نکات بسیار مهم در تاریخ فرقه های باستانی این است که انسان ها در ابتدا چگونه با جنیان ارتباط گرفتند؟
🔮هرچند در عهد باستان بین جهان آدمیان و جنیان فاصله بود و برای ارتباط با یکدیگر توسط خداوند محدود شده بودند،اما این محدودیت ها اندک بود و شیاطین برای تاثیرگزاری در عالم خلقت و مقابله با آدمیان دست بازتری داشتند، لذا کافی بود فردی از انسان ها به حدی از پلیدی و لجاجت رسیده باشد که شرایط ارتباط با اجنه را پیداکند،آنگاه شیاطین بر او نازل شده و او را مبهوت و مقهور قدرت خویش می ساختند.این شروع پیدایش کهانت و جادوگری در عهد باستان است.
🗿جنیان اولین کاهنان و جادوگران را دقیقا در میان افرادی چون قابیل و کنعان جستجو می کردند،انسان هایی که سودای پادشاهی و سروری در میان قبیله خود را داشته باشند،سپس به او وعده قدرت و شوکت داده و او را به پیروی از خود وا می داشتند.
⚱فرد کاهن پس از پذیرش بندگی شیاطین و اثبات ارادت خود به ایشان به میان قوم خود میرفت و مردم را وادار به پیروی از خود می ساخت.
✴️او با کمک شیاطین دست به اعمال خارق العاده میزد،مثلا اشیا را جا به جا می کرد، انسان ها را دچار توهم ساخته، به آن ها آسیب میزد و گاهی نیز با استفاده از علم شیاطین،برخی بیماری ها را درمان می کرد.این همان عملی است که به آن جادوگری می گوییم.
💢جنیان از فرد کاهن میخواستند که ایشان را به عنوان خدایان و الهه های پدیده های گوناگون به قبیله خویش معرفی کند.از همین جهت است که در تمدن های باستانی شاهد حضور خدایان متعدد هستیم.خدای خورشید،خدای ستارگان، خدای باران،خدای باروری،خدای مرگ و... کار به جایی میرسد که هرودت مورخ یونانی می گوید در کشوری مانند مصر تعداد خدایان از انسان ها بیشتر است.#شایان_کریمی
@tarikhgard_iran
#نوح #مذهبی #تاریخ #روایت #قرآن #حدیث #اسلام #شیعه #یهود #امام_رضا #امام_علی #امام_حسین #حضرت_زهرا #جن
#تاریخی #تاریخگرد #ظهور #غیبت #امام_زمان #تاریخگردی #مداحی #پیامبر #سخنرانی