صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
#حدیث 🌷امیرالمؤمنین علیه السلام: خوراک را کم کن، تا بیماری را کم کنی. 📚غرررالحکم ح ۲۳۳۶ 👉 @tar
#حدیث
🌹امیرالمؤمنین علیه السلام:
مومن مثل کوه استوار است، که بادهای تند آن را تکان نمی دهند.
📚بحار ج۳۹ ص۳۵۱
👉 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
❤️وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ❤️ سوره مبارکه #هود ۹۰ 🌷و از پروردگارتان آمرزش طل
❤لا تقنطوا من رحمة الله❤
سوره مبارکه #زمر ۵۳
🌹از رحمت خدا نا امید نشوید🌹
🆔 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
❤لا تقنطوا من رحمة الله❤ سوره مبارکه #زمر ۵۳ 🌹از رحمت خدا نا امید نشوید🌹 🆔 @tark_gonah_1
یکی از امیدبخشترین آیات قرآن کریم خطاب گناهکاران 👇
🌸آیه:
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۵۳﴾
🌹ترجمه:
بگو اى بندگانم كه زياده بر خويشتن ستم روا داشتهايد، از رحمت الهى نوميد مباشيد، چرا كه خداوند همه گناهان را مى بخشد، كه او آمرزگار مهربان است (۵۳)
💗قرآن کریم بزرگترین معجزه پیامبر اکرم(ص) است که تک تک آیات آن برای بندگان خداوند سراسر امید است، اما برخی از این آیات افراد خاصی را مخاطب خود قرار میدهند.
♦️در این میان آیه ۵۳ سوره مبارکه زمر، یکیاز امیدبخشترین آیات قرآن کریم است که در رابطه با بخشش همه گناهکاران است و تمام انسانها را چه آنها که کمتر گناه کردهاند و چه آنها که گناهشان زیاد است، مورد خطاب قرار داده است.
💖دقت در تعبیرات مفسران قرآن کریم نشان میدهد که این آیه از امیدبخشترین آیات قرآن کریم نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگى آن به حدى است که در روایات از آن به «أوسَعُ الآیات» تعبیر شده است.
.
❤بر اساس برخی از روایات؛ فراگیرترین و گستردهترین آیه از جهت امید و رحمت قرآن، آیه ۵۳ سوره مبارکه زمر است
در روایتی آمده است که پیامبراکرم(ص) فرمود: «دوست ندارم که دنیا و آنچه در آن است، به ازاىِ این آیه از آن من باشد: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ…». مردى گفت: اى پیامبر خدا! پس کسى که شرک ورزیده است، آیا این آیه، شامل حال او هم میشود؟ پیامبراکرم(ص) سکوت کرد و سپس سه بار فرمود: بجز کسى که شرک ورزیده است.»
. 💜در حدیث دیگری از امام علی(ع) آمده است که فرمود: «در قرآن، آیهاى فراگیرتر از «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ…» وجود ندارد.» و گفته شده که این آیه، درباره وحشى، قاتل حمزه، نازل شد، آنگاه که خواست اسلام آورد؛ اما ترسید که توبهاش پذیرفته نشود و چون این آیه نازل شد، اسلام آورد. به پیامبراکرم(ص) گفته شد: اى پیامبر خدا! این آیه اختصاص به او دارد یا شامل حالِ همه مسلمانان میشود؟
پیامبرمکرم اسلام(ص) فرمود: «شامل همه مسلمانان میشود.»
🆔 @tark_gonah_1
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فراق امام زمان
👤استاد علی اکبر رائفی پور
@tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
مجردان انقلابی.....
🔴 #تلنگر
استاد رائفی پور:
آمار طلاق در شمال تهران ۵۷ درصد است. یعنی بیش از نصف! یعنی پول دوای درد نبوده. زن و شوهر باید یکدیگر را بفهمند.
🔆امام باقر(ع):
مصیبتی از این بدتر نیست که جوان مسلمانی, به خواستگاری دختر برادر مسلمانش برود اما پدر دختر بخاطر فقر و کم پولی خواستگار را رد کند و بگوید : و من از تو ثروتمندترم و تو هم شأن و مرتبه من نیستی.
📚مستدرک الوسائل باب 17
#خانواده_مهدوی
@tark_gonah_1
امام حسن عليه السلام :
صاحِبِ النّاسَ مِثلَ ما تُحِبُّ أن يُصاحِبوكَ بِهِ؛
🌺💐🌸
با مردم به گونه اى رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند .
. أعلام الدّين ، ص 297 .
@tark_gonah_1
هدایت شده از أللَّھُـمَــ ؏َـجـِّلْ لِوَلیِڪْ ألـْفَرَج
➖عصرجمعست لطفا جهت خشنودی حضرت #زهرا(س)وتعجیل در امر فرج #امام_زمان(عج) نفری پنج صلوات ختم کنید...
یاعلی
@tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹 #آیه_های_جنون #قسمت_نود_و_یکم #بخش_اول با صداے زنگ موبایل بہ خو
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_نود_و_یکم
#بخش_دوم
موهاے قهوہ اے تیرہ شدہ اش را سادہ بستہ،پوست سفیدش ڪمے زرد بہ نظر مے رسد و زیر چشم هایش گود افتادہ!
دیگر خبرے از آن چهرہ ے پر انرژے نیست!
لبخند ڪم جانے میزنم:سلام!
دست هایش را باز میڪند:سلام عزیزم! خوش اومدے!
در آغوشش میروم:حالتون خوبہ؟!
چہ سوال مسخرہ اے!
_خوبم! تو خوبے؟!
از آغوشش بیرون میام:بد نیستم!
نگاهش بہ شڪم برآمدہ ام مے افتد،برقے از شادے در چشم هایش مے درخشد و چند لحظہ بعد برق حسرت!
با ذوق مے گوید:بیا داخل هوا خیلے سردہ!
باهم وارد خانہ میشویم،همانطور ڪہ ڪفش هایم را درمیاورم مے گویم:بابا خونہ نیست؟!
_نہ! رفتہ بیرون!
چادرم را درمیاورم و در رخت آویز بالاے جاے ڪفشے آویزان میڪنم.
نگاهے بہ سالن مے اندازم،مثل همیشہ مرتب و خلوت است.
یڪ دست مبل سلطنتیِ شیرے رنگ وسط سالن چیدہ شدہ و یڪ دست مبل فیروزہ اے رنگِ راحتے انتهاے سالن.
پردہ هاے سالن پردہ هاے تورے سادہ هستند،دیوار هاے سفید رنگ هم هم زینت خاصے ندارند جز یڪ تابلوے وان یڪاد بزرگ و یڪ ساعت دیوارے جمع و جور و زیباے شیرے!
تلویزیون و دستگاہ دے وے دے هم ڪنار مبل هاے راحتے قرار دارند.
در سمت چپ سالن آشپزخانہ قرار دارد ڪہ مقابل اُپن چوبے شیرے میز غذاخورے ستِ مبل هاے سلطنتے قرار گرفتہ.
در این چهار سال هیچ تغییر خاصے نڪردہ! نهایتا ماهے یڪ بار بہ اینجا مے آمدیم،آن هم بہ اصرار من!
روزبہ بعد از ازدواج زیاد دوست نداشت با مادرش رفت و آمد ڪنیم! بہ دلیل مخالفتش براے ازدواجمان!
هربار بہ اینجا مے آمدیم طورے نگاهمان میڪرد ڪہ انگار منتظر بود روزے جدایے ما را ببینید!
برعڪس،پدرِ روزبہ با اینڪہ میل چندانے بہ ازدواج روزبہ با من نداشت،سریع با من گرم گرفت و صمیمے شد! بہ انتخاب روزبہ احترام گذاشت!
سمانہ بہ مبل هاے انتهاے سالن اشارہ میڪند:تا تو بشینے یہ چیز گرم بیارم بخوریم!
لبخند تصنعے اے تحویلش میدهم و بہ سمت مبل ها مے روم،همیشہ با من نہ گرم بوده نہ سرد!
بے احترامے نمے ڪرده،رفتار و گفتار بدے هم نداشته ولے انگار دوستم هم نداشته!
نہ اینڪہ عروس باب میلش نباشم نہ! میگفت من و روزبہ آدم هم نیستیم! نباید احساسے تصمیم بگیریم!
روے یڪے از مبل ها مے نشینم و روسرے ام را در میاورم،صداے سمانہ از آشپزخانہ مے آید:حال مامان و بابا چطورہ؟! یاسین جان؟!
_همگے خوبن و سلام دارن! آقا فرزاد گفت ڪسالت دارید بابا میگفت حتما باید براے دیدنتون بیایم!
_لطف دارن!چیزے خاصے نیست!
یڪے دو دقیقہ بعد سینے چاے بہ دست نزدیڪم میشود،سریع میگویم:ممنون!باعث زحمت شدم!
این همہ تعارفے بودن و راحت نبودن تقصیر خودش است! نمیتوانم زیاد احساس صمیمیت ڪنم و برایش جاے دخترے ڪہ ندارد باشم!
سینے را روے میز مے گذارد،فنجان و نعلبڪے شیشہ اے ڪہ پر از چاے خوشرنگ با بوے گل محمدے و دارچین است مقابلم میگذارد.
سپس سہ پیالہ پر از خرما و گردو و توت خشڪ برایم میگذارد،تشڪر میڪنم.
رو بہ رویم مے نشیند،بعد از ڪمے صحبت و احوالپرسے مے گوید:واقعیتش خواستم بیاے اینجا ڪہ یہ چیزے رو بهت بگم! یعنے حلالیت بطلبم!
گیج و نگران نگاهش میڪنم،آهے میڪشد و ادامہ میدهد:چهارسال پیش من وجدان ڪارے و فردے مو نادیدہ گرفتم! راجع بہ تو!
_متوجہ نمیشم!
بہ چشم هایم زل میزند:چهار پنج سال پیش ڪہ روزبہ گفت میخواد ازدواج ڪنہ خیلے خوشحال شدم چون یہ شڪست عاطفے رو پشت سر گذاشتہ بود.
بہ تو هم گفتہ بود ڪہ چند سال قبل تو دانشگاہ با یہ دخترے آشنا شدہ و ازش خوشش اومدہ.
من با ازدواج اولش هم مخالف بودم،آوا اصلا تیڪہ ے روزبہ نبود!
یہ دختر تند و پر سر و صدا و بے قید و بند! روزبہ رفت سمتش با این شعار ڪہ تغییرش میدہ!
ما زیاد دخالت نڪردیم و یہ مدت زیر نظر ما باهم در ارتباط بودن،درست یہ روز قبل از عقد آوا جا زد!
بہ روزبہ گفتہ بودم این دختر نمیتونہ پایبند شوهر و خانوادہ باشہ ظاهرا شبیہ توئہ و وانمود میڪنہ اعتقادات تو رو دارہ!
بہ قول خودش آوا آقا بالا سر نمیخواست! دوست پسر میخواست!
نمیتونست مسئولیت یہ زندگے رو قبول ڪنہ،وقتے با روزبہ آشنا شد توقعش رفت بالا!
توقع داشت روزبہ براش یہ ماشین چند صد ملیونے و یہ خونہ ے ویلایے بزرگ تو یڪے از منطقہ هاے بالا بگیرہ!
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_نود_و_یکم
#بخش_سوم
از وقتے روزبہ گفت پس اندازش فقط بہ اندازہ ے گرفتن یہ عروسے خوب و آبرومند و رهن ڪردن یہ آپارتمان هشتاد نود مترے سمت شهرڪ غربہ سست شد!
دنبال بهونہ بود! تا اینڪہ یہ روز قبل عقد جا زد بہ روزبہ پیام داد نمیتونہ مسئولیت قبول ڪنہ و شرایطش رو قبول ندارہ!
ازش عذرخواهے ڪردہ بود و خطش رو خاموش!
روزبہ خیلے اذیت شد نہ بخاطرہ علاقہ ش بہ آوا! بخاطرہ آبرو و بازے خوردنش! مخصوصا وقتے فهمید آوا با یہ مرد حدود چهل سالہ ے پولدار دوست شدہ و عین خیالش نیست ڪہ چے ڪار ڪردہ!
از رفتن آوا راضے بود! بہ قول خودش اصلا همچین زنے براش قابل تحمل نبود!
دوسال ڪہ گذشت من ازش خواستم ازدواج ڪنہ،گفت فعلا میخواد تنها باشہ و از نظر روحے آمادگے شو ندارہ!
منم زیاد اصرار نڪردم،سہ سال گذشت!
همہ چیز از وقتے شروع شد ڪہ یہ دختر مظلوم و ساڪتِ نوزدہ سالہ رو آورد پیشم و گفت بهش ڪمڪ ڪنم!
آب دهانم را قورت میدهد،لبخند تلخے میزند:از همون موقع فهمیدم ڪہ دلش پیشت گیر ڪردہ!
ڪمے از چایم مے نوشم و چیزے نمے گویم،ادامہ میدهد:یہ ماہ بعد از اینڪہ اومدے پیش من و جلسہ هات تموم شد،خودش گفت میخواد ازدواج ڪنہ!
هرچے پرسیدم ڪے رو در نظر دارہ گفت باید از طرف مقابلش هم مطمئن بشہ بعد بگہ بریم خواستگارے!
چند وقت همہ ش میرفت تو خودش،آروم و قرار نداشت!
بہ ظاهر خونسرد بود اما نبود! ازش پرسیدم مسئلہ بہ اون دختر خانم مربوط میشہ؟ گفت آرہ!
پرسیدم چرا؟ گفت نگرانم بخاطرہ اختلاف سنے و تفاوت اعتقاداتمون قبول نڪنہ!
گفتم مگہ چند سالشہ؟ مردد گفت نوزدہ!
جا خوردم! روزبہ آدمے بود ڪہ اختلاف سنے بالاے پنج شیش سالو قبول نداشت حالا میگفت از دخترے خوشش اومدہ ڪہ دوازدہ سال ازش ڪوچیڪترہ!
گفتم تفاوت اعتقاداتتون چیہ؟! گفت آدم مذهبے و معتقدیہ! ولے من مشڪلے با عقایدش ندارم،اما اونو نمیدونم!
اولین نفرے ڪہ بہ ذهنم رسید تو بودے! گفتم آیہ نیازے درستہ؟!
چشماش خندید و محڪم گفت آرہ!
هرچے باهاش صحبت ڪردم گفت از احساسش مطمئنہ و با عقل هم سنجیدہ! تو رو دوست دارہ!
این دفعہ دقیقا نقطہ ے مقابل آوا رو انتخاب ڪردہ بود! یہ دختر آروم و نجیب ڪہ میتونست خوب مسئولیت یہ زندگے رو بہ عهدہ بگیرہ اما نہ زندگے با روزبہ رو!
گفتم این دفعہ حاضر نیستم اصلا خواستگارے بیام! گفت بہ تو گفتہ بهت علاقہ دارہ و نمیخواد فڪر ڪنہ منظور یا قصد بدے داشتہ!
گفتم نظر آیہ چیہ گفت نمیدونم! یعنے میگہ نمیخواد!
خیالم یڪم راحت شد،انگار تو نمے خواستیش!
اصرار روزبہ بیشتر شد،جدے و قاطع با پدرش صحبت ڪرد.
پدرش گفت باید بہ خواستہ ش احترام بذاریم و بریم خواستگارے!
دفعہ ے اولے ڪہ اومدیم خواستگارے رو یادتہ؟
سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم:بلہ!
_بهت گفتم اگہ براے فرزاد اومدہ بودم خواستگاریت از صمیم قلبم راضے بودم! اما براے روزبہ نہ!
اینو گفتم ڪہ بدونے مشڪلم تو نبودے یا از پسر خودم نامطمئن نبودم!
مشڪلم اختلاف اعتقادے و اخلاقے شما دو نفر بود!
بہ اندازہ ے زمین تا آسمون فاصلہ داشتید و دلتون نمیخواست این فاصلہ رو ببینید!
روزبہ میگفت ڪنار میاد و تو میخواستے روزبہ رو تغییر بدے!
میخواستے راهے رو برے ڪہ روزبہ قبلا رفتہ بود!
بهت گفتم آیہ جان! ازدواج تعمیرگاہ نیست! اما روے حرف خودت پافشارے ڪردے!
روزبہ یہ پسر سے و دو سالہ بود و تو یہ دختر بیست سالہ!
اون یہ زن پختہ و منطقے میخواست و تو یہ مرد احساساتے و پر شور!
اون بہ چیزے اعتقاد نداشت و تو شدیدا پایبند دین بودے!
روزبہ باید یڪے دو سال بعد از ازدواجش بہ فڪر بچہ دار شدن مے افتاد و تو تازہ میخواستے بہ دانشگاهت و خودت برسے و بچہ دار شدن برات زود بود!
همہ ے اینا رو میدونستید اما دلتون نمیخواست قبول ڪنی
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
❤لا تقنطوا من رحمة الله❤ سوره مبارکه #زمر ۵۳ 🌹از رحمت خدا نا امید نشوید🌹 🆔 @tark_gonah_1
👀 آیا ما برای او دو چشم قرار ندادیم؟
🌹الم نجعل له عینین🌹
🌷آیه ۸ سوره مبارکه #بلد🌷
🆔 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
👀 آیا ما برای او دو چشم قرار ندادیم؟ 🌹الم نجعل له عینین🌹 🌷آیه ۸ سوره مبارکه #بلد🌷 🆔 @tark_gonah_1
❤پروردگارا! چقدر نعمت به ما دادی که قدرش رو نمی دانیم؛
یکی از حیاتی ترین و مهمترین نعمت هایی که به ما ارزانی داشته ای نعمت بینایی است ؛
🔴تصور کنید یک روز، فقط یک روز چشمهامون نبینه، چقدر زندگی سخت میشد برامون! ، خدایا شکرت👇
برای بجا آوردن شکر نعمت چشمهایی که خدای متعال به ما عطا فرموده بهترین کار این که از این نعمت در راه خودش استفاده کنیم و با این چشمها به چیزهایی که نگاه کردن به اونها حرام و ما رو از یادخدا غافل می کنه پرهیز کنیم 🌹
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
باباطاهر .
🌸تفسیر:
((چشم )) مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج است ، شگفتی هاى چشم به اندازه اى است که به راستى انسان را به خضوع در مقابل خالق آن وا - مى دارد، طبقات هفتگانه چشم که به نامهاى صلبیه (قرنیه )، مشیمیه ، عنبیه ، جلدیه ، زلالیه ، زجاجیه ، و شبکیه نامیده شده ، هر کدام ساختمان عجیب و ظریف و شگفت انگیزى دارد که قوانین فیزیکى و شیمیائى مربوط به نور و آئنه ها به دقیقترین وجهى در آنها رعایت شده به طورى که پیشرفته ترین دوربین هاى دقیق عکاسى در برابر آن موجود بی ارزشى است ، و به راستى اگر در تمام دنیا جز انسان ، و در تمام وجود انسان جز چشم ، چیز دیگرى نبود، مطالعه شگفتی هایش براى شناخت علم و قدرت عظیم پروردگار کافى بود.
♦️منبع:
تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی
🆔 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹 #آیه_های_جنون #قسمت_نود_و_یکم #بخش_سوم از وقتے روزبہ گفت پس اند
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_نود_و_یکم
#بخش_چهارم
من همچین روزے رو اما بہ یہ شڪل دیگہ مے دیدم!
نفس عمیقے میڪشد و چند جرعہ از چایش را مے نوشد سپس ادامہ میدهد:هر چقدر با تو و روزبہ صحبت ڪردم حاضر نبودید قبول ڪنید! دروغ نمے تونم بگم بہ فڪر هر دوتون بودم اما بیشتر بہ فڪر پسرِ خودم!
براے اولین بار احساسات مادرانہ م بہ وجدان ڪارے و ملاحظہ گریم غلبہ ڪرد!
هر چیزے ڪہ تو جلسہ ها بهم گفتہ بودے بہ روزبہ گفتم! از مشڪلات خانوادگیت تا از دست دادن نامزدت!
بہ اینجا ڪہ مے رسد سرش را پایین مے اندازد،خونم مے جوشد اما چیزے نمے گویم! سعے میڪنم اخم هم نڪنم!
عصبانیت بعد از چهار سال چہ فایدہ اے دارد؟!
نفسے میڪشم و خشمم را با چند جرعہ چاے قورت میدهم!
سڪوت را مے شڪند:روزبہ گفت تا حدے در جریان هست!
گفتم دارے اشتباہ میڪنے آیہ نمیتونہ برات ایدہ آل باشہ! یہ دخترِ...
حرفش را ادامہ نمیدهد،پوزخند میزنم و مے گویم:یہ دخترِ بیچارہ ے افسردہ و محبت ندیدہ ست! همچین چیزے گفتید درستہ؟! حالا یڪم محترمانہ تر!
جوابے نمے دهد،شانہ ام را بیخیال بالا مے اندازم:بعد از چهارسال اینا رو براے چے گفتید؟! الان چہ اهمیتے دارہ ڪہ شما چهار سال پیش همہ ے تلاش تون رو ڪردید ڪہ پسرتون با من ازدواج نڪنہ؟!
آرام مے گوید:حلالم ڪن! اگہ همون چهارسال پیش بهت نگفتم فقط براے این بود ڪہ تو عروسم شدہ بودے! نمیخواستم بین مون حساسیت و ڪشمڪش غیر مستقیم پیش بیاد!
فنجانم را روے میز میگذارم:خیلے ممنون!
همین! دیگر چیزے نمے گویم،حرفے براے گفتن ندارم!
سمانہ مے گوید:عذر میخوام! من نباید...
دوبارہ حرفش را ادامہ نمے دهد،در دل مے گویم:"نباید از نقطہ ضعف هام سواستفادہ میڪردے!"
لبخند تصنعے اے میزنم:مهم نیست!
اشڪ در چشم هایش حلقہ مے زند،زمزمہ مے ڪند:اگہ...اگہ... اون موقع از سرِ احساسات تصمیم نمے گرفتید الان روزبہ زندہ بود!
نفسم بند مے آید! همہ من را مقصر مرگ روزبہ مے دانند!
چہ مے داند آن شب بہ من چہ گذشت؟! ڪہ روزبہ با من چہ ڪرد؟!
از روے مبل بلند میشوم:من دیگہ باید برم!
سریع بلند میشود:قرار بود شام بمونے!
_بهترہ برم!
سمانہ میخواهد چیزے بگوید ڪہ صداے فرزاد مے آید:مامان!
سریع روسرے ام را برمیدارم و سر میڪنم،چند لحظہ بعد فرزاد نزدیڪمان میشود!
نگاهش ڪہ بہ من مے افتد ڪمے سرش را خم مے ڪند!
سلام و احوال پرسے ڪوتاهے مے ڪند و بہ سمت اتاقش مے رود.
نگاهِ سمانہ دوبارہ روے شڪم بر آمدہ ام میخڪوب میشود:خیلے مراقب خودت باش!
سرم را تڪان میدهم:چشم!
مقابلم مے ایستد و دستم را مے گیرد:حلال ڪردے؟!
_این چہ حرفیہ؟! گفتم ڪہ مهم نیست!
بہ چشم هایم نگاہ میڪند:شامو بمون!
چند لحظہ مڪث میڪنم و سپس مے گویم:باشہ!
سمانہ لبخند ڪم جانے میزند:برم میوہ بیاریم بخوریم! شام امشب با فرزادہ! میخواد از اون جوجہ هاے معروفش درست ڪنہ!
دوبارہ روے مبل مے نشینم و بہ میز چشم مے دوزم،چند ثانیہ بعد فرزاد با گرمڪن مشڪے و بلوز نوڪ مدادے رنگے نزدیڪ میشود.
با احتیاط نگاهے بہ آشپزخانہ مے اندازد و روے مبل مے نشیند،سرفہ اے مے ڪند و آرام مے گوید:باید با هم صحبت ڪنیم!
ابروهایم را بالا میدهم:معنے حرفاے پشت تلفن تون چے بود؟!
دوبارہ نگاهے بہ آشپزخانہ مے اندازد:گفتم ڪہ باید صحبت ڪنیم! راجع بہ روزبہ!
ابروهایم را درهم میڪشم:معنے ڪارا و حرفاتونو نمیفهمم!
آرام زمزمہ مے ڪند:میگم بهتون! سر فرصت! خصوصے! فردا خوبہ؟!
_ڪجا؟!
_هرجایے ڪہ مناسب مے دونید! فقط لطفا تنها بیاید!
دلشورہ مے گیرم،مضطرب مے پرسم:چیزے هست ڪہ من نمے دونم؟!
سرش را بہ نشانہ ے مثبت تڪان مے دهد،سمانہ از آشپزخانہ خارج میشود و با ظرف میوہ نزدیڪمان میشود.
فرزاد موبایلش را از داخل جیبش درمیاورد و با لبخند تند تند چیزے تایپ میڪند.
چند لحظہ مڪث میڪند و سپس دوبارہ چیزے تایپ میڪند!
سمانہ مشڪوڪ نگاهش میڪند:فرزاد خبریہ؟!
فرزاد متعجب سر بلند مے ڪند:چہ خبرے؟!
سمانہ لبخند مے زند و ظرف میوہ را مقابلم مے گیرد:نمیدونم! خودت بگو! چند وقتہ بے خبر میرے و میاے! همش موبایل بہ دستے با لبخند با یڪے چت مے ڪنے!
سیبے برمیدارم و تشڪر میڪنم،فرزاد معذب نیم نگاهے بہ من مے اندازد:نہ بابا!
سمانہ ابروهایش را بالا میدهد:مطمئنے؟!
سپس ڪنارش مے نشیند و در پیش دستے برایش میوہ میگذارد.
فرزاد آرام مے خندد:من دیگہ ترشیدم!
خندہ ام مے گیرد،سمانہ محتاط نگاهم میڪند:روزبہ و آیہ وقتے ازدواج ڪردن،روزبہ سے و سہ چهار سالہ ش بود!
فرزاد بہ مادرش چشم غرہ میرود! مشغول پوست ڪندن سیبم میشوم. بغض راہ گلویم را بستہ!
فرزاد با خندہ مے گوید:موها رو نگاہ! سفید شدن!
بے ارادہ سر بلند مے ڪنم و بہ موهاے ڪنار شقیقہ هایش نگاہ میڪنم!
راست مے گوید! چند تار موے سفید بہ وضوح دیدہ مے شوند!
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:Leilysoltani
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_نود_و_یکم
#بخش_پنجم
مردد ادامہ میدهد:یہ چند ماہ دیگہ میگم برام آستین بالا بزنے!
صداے سمانہ مے لرزد:بعد از سالِ روزبہ...
فرزاد اخمے مے ڪند و متفڪر بہ پارڪت خیرہ میشود،ضربان قلبم هر بار با شنیدن نامش بالا و پایین میشود!
زنگ پیام تلگرام فرزاد بلند میشود و چراغش چشمڪ میزند.
پیام را مے خواند و از روے مبل بلند میشود،لبخند بہ لب بہ سمت اتاقش راہ مے افتدد.
سمانہ متعجب نگاهش میڪند:اونوقت میگہ خبرے نیست!
آرام مے خندم،موبایلم زنگ مے خورد از سمانہ عذر خواهے میڪنم و موبایلم را از ڪیفم بیرون میڪشم.
شمارہ ناشناس است،مردد جواب میدهم:بعلہ؟!
صدایے از پشت خط نمے آید،نفسے میڪشم میخواهم تماس را قطع ڪنم ڪہ صداے پیرمردے مے پیچد:سلام دخترم!
_سلام! شما؟!
_آیہ خانم؟!
متعجب مے گویم:بعلہ! شما؟!
بے توجہ بہ حرفم مے پرسد:خانم آیہ عظیمے؟!
شانہ اے بالا مے اندازم:نہ آقا! اشتباہ گرفتید!
تند تند مے گوید:ببخشید! خداحافظ!
سپس قطع مے ڪند،با خودم فڪر میڪنم باید خطم را عوض ڪنم!
حوصلہ ے تماس هاے وقت و بے وقت و ناشناس را ندارم!
سمانہ براے پختن برنج بہ آشپزخانہ مے رود،من هم بہ دنبالش راہ مے افتم تا سالاد درست ڪنم.
مشغول سالاد درست ڪردن میشوم،همانطور ڪہ با دقت ڪاهوها را قطعہ قطعہ مے ڪنم بہ گذشتہ ها باز مے گردم.
بہ چند روز بعد از اینڪہ از مشهد برگشتیم.
امسال،پنج سال شد ڪہ هرڪارے ڪردم امام رضا نطلبید...!
هر چہ فڪر مے ڪنم دلیلش را پیدا نمے ڪنم...
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:Leilysoltani
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
#حدیث 🌹امیرالمؤمنین علیه السلام: مومن مثل کوه استوار است، که بادهای تند آن را تکان نمی دهند. 📚بح
#حدیث
🌹امام حسن مجتبی (ع):
🌹غفلت تو در این است که رابطه خود را با مسجد قطع میکنی و راه مُفسدین و تبهکاران را پیشه میگیری.
📚(بحار، ج 78، ص 115)
🆔 @tark_gonah_1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بصیرتی که این پسر بچه داره اگر روحانی داشت الان وضعمون این نبود :)
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
از صبح دارم یه ویدئو کلیپ میفرستم هنوز نیومده 😕
نیومد 😄 لغو شد واقعا چه سرعتی داره ایتا
22.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 غربت امام زمان (عج)
👤استاد احسان عبادی
@tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
🎥 غربت امام زمان (عج) 👤استاد احسان عبادی @tark_gonah_1
بلاخره ارسال شد ☺️
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
👀 آیا ما برای او دو چشم قرار ندادیم؟ 🌹الم نجعل له عینین🌹 🌷آیه ۸ سوره مبارکه #بلد🌷 🆔 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
وَ لَن تَرضی.... سوره مبارکه #بقره آیه ۱۲۰ 🔴هرگز #یهود و نصاری از تو #راضی نخواهند شد، (تا به طور ک
♦️#کلید #مشکلات دست #خداست، نه #کدخدا . . .
🔴حتی اگر 100 برجام دیگر هم امضا شود، حرف قرآن یکی است.
🍀﷽🍀
🌹آیه:
وَ لَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍ وَ لاَ نَصِیرٍ
🌷ترجمه:
هرگز #یهود و نصاری از تو #راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از #آیین ( #تحریف یافته ) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.
Never will the Jews or the Christians be satisfied with thee unless thou follow their form of religion. Say: "The Guidance of Allah,-that is the (only) Guidance." Wert thou to follow their desires after the knowledge which hath reached thee, then wouldst thou find neither Protector nor helper against Allah
سوره بقره - آیه 120
🌹تفسیر:
کلمه ی "لن" دلالت بر #نفی ابد دارد؛ یعنی تا ابد اینچنین است که یهودیان و مسیحیان از تو راضی نمی شوند. ضد #هلوکاست حرف بزنی، #تحریم می شوی و از #فتنه گران سال 88 حمایت می کنند. #برجام امضا کنی و با #جان_کری #مک_دونالد بخوری باز هم از فتنه گران 96 حمایت می کنند و یک موضوع داخلی را به شورای امنیت #سازمان_ملل می برند. فرقی بین این و آن نیست. آنهائی که در #زندگی #سیاسی و #اجتماعی شان راهی بجز #قرآن پیش گرفته اند و الگوی موفق را #غرب می پندارند بدانند، خدا به مراتب از غرب توانمندتر است. بجای اینکه سراغ مبانی سیاسی و اجتماعی #نئولیبرالیسم بروند، برگردند به متن قرآن و سفارش خدای متعال .
🆔 @tark_gonah_1
21.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آخرالزمان و هالیوود
👥 استاد حسن عباسی و استاد علی اکبر رائفی پور
#آخرالزمان
🆔 @tark_gonah_1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شرط اصلی ظهور و کار برای امام زمان (عج)
👤استاد احسان عبادی
🆔 @tark_gonah_1
1_7249622.mp3
9.81M
#ماه_عسل_۹۷ ۱
✨وقت مهمونی رسیـد؛
خدا میزبان و تو مهمــون!
گفته میخواد سنگ تموم بذاره برات...
چجوری با گُـشنــگی؟ 😐
✨ @tark_gonah_1