eitaa logo
تلک الایام
1.5هزار دنبال‌کننده
29 عکس
2 ویدیو
1 فایل
این روزها که می گذرد هر روز.... در انتظار آمدنت هستم @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
37. صدا از ما یاری می خواست و به یاری ما آمده بود @telkalayyam
38. و در یکی از موکب ها دختربچه ی شیرین زبانی بود که برادر شش ماهه اش را در آغوش گرفته بود @telkalayyam
39. ما رسیدیم او منتظر ما بود... @telkalayyam
40. ما دیگر هیچ وقت از آن جا برنگشتیم @telkalayyam
هدایت شده از شعر و کودکی
بابا؟ هنوزم جنگِ امام حسین با آدم بدا هست؟ پسر/ 5 ساله @sherokoodaki
گرگ های درنده ای که آن روز تو را دوره کرده بودند امروز به جان ما افتاده اند... @telkalayyam از زیارت ناحیه ی مقدسه
با کم و زیادش نصف عمرمونو دنبال عینک و جوراب گشتیم... @telkalayyam
فرق می کند خیلی فرق می کند... صدای سوت قطاری که به مشهد می رود با صدای سوت قطاری که از مشهد برمی گردد... @telkalayyam
هدایت شده از 
Lalezary2.mp3
33.92M
دهه 30 شمسی مسجد لاله زار تهران
نوجوانی های من پر از این صدای آسمانی ست. از مناسک واجب شب های جمعه در خانه ی ما روشن کردن نوار دعای کمیل آیت الله لاله زاری بود و بعد از چند دقیقه گویی خانه، صحرای محشر بود... این همان صدایی است که پیش از انقلاب در خیابان لاله زار تهران قدم های زیادی را از مسیر گناه منصرف کرده بود و راه تازه ای پیش پایشان گذاشته بود... @telkalayyam
«دهانت را می بندند مبادا بگویی دوستت دارم» @telkalayyam
فَقالَ الامینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکساَّءِ؟ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ... زیر آن عبا کسی بود که گفتگوی خدا و جبرئیل را می شنید... @telkalayyam
پدری که برای دخترهایش نامه می نوشت... @telkalayyam
گلدان ها رنج های عمیقی دارند... چه توی بانک باشند چه اطراف ضریح... @telkalayyam
از عذاب های دردناک آن دنیا یکی این است که خدا با تو حرف نزند و نگاهت نکند (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ.... آل عمران/77) و از عذاب های دردناک این دنیا این است که خدا صدای تو را نشنود... @telkalayyam
هدایت شده از خبر فوری قم
☑️ایرانیان در سال ۹۹ چه نام‌هایی را بیشتر برای فرزندان خود انتخاب کردند؟ 🔸سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور: 🔸" امیرعلی " و " فاطمه " از پرتکرارترین و فراوان‌ترین نام‌هایی هستند که ایرانیان در ۱۳۹۹ برای فرزندان خود انتخاب کردند. ☑️بزرگترین کانال خبری استان قم👇 http://eitaa.com/joinchat/1031798786C1a8f8517c9 🌐 DoreshahreQom.Ir
فرزندم در روزگار امیرعلی ها تو غلامعلی باش @telkalayyam ...
باید چگونه به شب رساند روزی را که هم روز آمدنت باشد و هم روز نیامدنت @telkalayyam
من از بورس و این جور چیزها هیچی سرم نمی شود فقط یادم می آید که بچگی ها یک کارتونی نشان می داد که یک گربه و یک روباه داشتند پینوکیو نامی را گول می زدند که اگر سکه هایت را توی زمینی که ما جایش را بلدیم بکاری صبح که بیدار شدی یک درخت سکه از خاک در می آید و باقی ماجرا... @telkalayyam
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ‏ برای اینکه خدا صدایت را بشنود صلوات... @telkalayyam
جلاء العیون علامه ی مجلسی را باز کرده ام و روایات مختلف نوزدهم تا بیست و یکم ماه مبارک را مرور می کنم.... از داستان اسماعیل بن عبدالله که بعد از کشته شدن عثمان در جستجوی حقیقت از مردم کناره گرفته بود و در ساحل دریا به سر می برد و داستان برخورد او با عابدی که بر روی آب راه می رفت و به او می گوید حقیقت دینت را از وصی محمد صلی الله علیه و آله و سلم بپرس تا روزی که او وصی پیامبر را پیدا می کند و آن روز همان سحر نوزدهم ماه مبارک سال چهل و یک هجری است تا داستان افطار امیرالمومنین علیه السلام در خانه ی دخترش و احوال او در آن شب تا حرکت حضرتشان به سمت مسجد و آن نماز صبح و آن ضربت و... در پس زمینه ی همه ی این داستان ها و روایات صدایی مثل یک نوار مناجات در اعماق وجودم جریان دارد عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاْیّامِ ... داستان آن خواب را می خوانم که در سحرگاه نوزدهم دید و به پیامبر از امتش گلایه کرد... نوار رسیده است به فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مولا ابن ملجم را که در مسجد به رو خوابیده است بیدار می کند و به او می گوید این گونه نخواب که این خواب شیطان است. بلکه به پهلوی راست بخواب که خواب مومنان است و به پشت خوابیدن خواب پیغمبران است. در دل خود نیتی داری که نزدیک است از آن نیت آسمان ها از هم بپاشد و زمین دو شقه شود و کوه ها سرنگون شوند... اگر بخواهی به تو می گویم که در زیر پیراهنت چه داری... مولا به نماز می ایستد حالا همه ی اهل خانه زیر عبا جمع شده اند پیامبر گوشه ی عبا را گرفته است و دست راستش را به آسمان بلند کرده است و اهل بیتش را به خدا نشان می دهد و برایشان دعا می کند مولا به سجده ی آخر رفته است حالا جبرئیل هم از جانب خدا برای اهل کسا سلام و پیام اورده است و اجازه می خواهد که همراه اهل خانه به زیر عبا بیاید... مولا خطاب به برادرش می گوید به من خبر بده که فضیلت جلوس ما در زیر این عبا نزد خداوند چیست... پیامبر پاسخ می دهد که در هیچ محفلی از محافل اهل زمین نیست که در آن شیعه ای از شیعیان ما و محبی از محبان ما باشد و این داستان را بشنود مگر این که رحمت خدا بر آن جمع نازل شود و ملائکه آن ها را در بر بگیرند و برایشان استغفار کنند اگر غمگینی بین آنها باشد خدا غم را از دل او برطرف خواهد کرد و اگر حاجتمندی باشد خدا حاجتش را روا خواهد کرد مولا دو بار با خوشحالی می گوید اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَرَبِّ الْکَعْبَه اگر این طور باشد به خدای کعبه قسم ما و شیعیانمان در دنیا و آخرت رستگاریم... چقدر این جمله آشناست... مولا هنوز سر از سجده بر نداشته دست می کشد بر خاک های خون آلود محراب و مشتی خاک روی زخم فرقش می گذارد و این آیه را می خواند منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری... و می گوید: بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله فزت و رب الکعبه... سحر بیست و یکم است حبیب بر بالین مولا از او سوال می کند که چه می بینی یا امیرالمومنین؟ مولا می گوید: حبیب! ملائکه ی آسمان ها را می بینم و پیامبران را که در کنار هم ایستاده اند و منتظر ملاقات من هستند... برادرم رسول خدا کنار من نشسته است و می گوید پیش ما بیا... چیزی که در پیش رو داری بهتر از چیزی است که در آن هستی... . . . بین آن فزنا و سعدنا و این فزت و رب الکعبه انگار رشته کوه هایی از غربت و تنهایی حائل شده اند... قرار بود داستان این خانواده را که می خوانیم غم های دلمان را فراموش کنیم... ما امتی که تو نفرینشان کردی نیستیم ما امت حدیث کسا هستیم امت هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها... تو به خدای کعبه قسم خوردی که ما که دوست دار شماییم با شما به فوز و سعادت برسیم امشب شب فزتُ است و ما داغ پدر دیده ها دلمان خوش است به فازوا و سعدوا .... @telkalayyam
در سحرگاه روزی که ضربت خورد: نشسته بودم که خواب چشمانم را ربود پیامبر را دیدم گفتم ای رسول خدا ببین امت تو با من چه کردند... گفت: نفرینشان کن گفتم: ابدلنی الله بهم خیراً منهم و ابدلهم بی شرّا لهم منی خدا آن ها را از من بگیرد و بهترش را بدهد و مرا از آنها بگیرد و بدتری را جایگزین کند... نهج البلاغه/ خطبه ی 70 با خودم می گویم یعنی می شود ما برای تو همان بهتری باشیم که تو از خدا خواسته بودی؟ ... @telkalayyam
... امشب چگونه کتاب تو را روی سر بگذارد آن که یک عمر حرف تو را زیر پا گذاشته... @telkalayyam
گاهی برای اینکه با یه نفر دوست نباشی مجبوری با همه دوست باشی @telkalayyam