eitaa logo
تلک الایام
1.5هزار دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
1 فایل
این روزها که می گذرد هر روز.... در انتظار آمدنت هستم @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز دختربچه ها زنگ نویسندگی داشتند گفته بودم مثلا شما نابینا هستید. یک گزارش خیالی از یک روز خودتان بنویسید اما اشاره ای به نابینا بودن خودتان نکنید خلاصه اینکه نصف بیشتر بچه ها بار سفر را بسته بودند و حالا با قطار یا ماشین آمده بودند مشهد و با هر سختی که شده خودشان را رسانده بودند پشت پنجره فولاد... @telkalayyam
بچه های من پول هایشان را روی هم گذاشته اند و یک هدیه برای عمویشان خریده اند به دخترم می گویم این را به چه مناسبتی برای عمو خریده اید؟ می گوید به مناسبت روز عمو می گویم روز عمو دیگر چه صیغه ای ست؟ می گوید تولد حضرت عباس مگر روز عمو نیست؟ و لعنت خدا بر هر آن کس که بین تو و آب فرات مانع شد... @telkalayyam
#... للأخ السّدید و الولیّ الرّشید الشیخ المفید.... أما بعد... ما هم اگر مفید بودیم برایمان نامه می نوشتی... @telkalayyam
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاسین/ 26 و 27 قیل ادخل الجنة قال یا لیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین گفتند وارد بهشت شو گفت ای کاش قومم... @telkalayyam
فلم أرَ مولیَ کریماَ أصبرَ علی عبدِ لئیمِ منک علَیَّ یارب دعای افتتاح . . . خداهای زیادی را پرستیده ام که برای هیچ کدام مثل تو گرامی نبوده ام... . . @telkalayyam
بت های کوچک را شکستم حالا باید تبر را بگذارم روی دوش خودم @telkalayyam
همه ی آدم خوبا شاگرد امام علی ان؟ پسر/ 4 ساله @sherokoodaki
… دارم آش هم می زنم به مادرم می گویم بیا یک کم بچش ببین حمد و قل هوالله اش به اندازه ست؟ ببین صلواتی چیزی کم ندارد؟ @telkalayyam
؟ «زرقا چه می بینی؟» - زنانی را می بینم که هیچ نپوشیده اند جز ماسک @telkalayyam
گاهی پشت ویترین بعضی کتاب فروشی ها می ایستم و با خودم فکر می کنم بشر برای این که قرآن و مفاتیح نخواند باید چقدر کتاب بخواند؟ @telkalayyam
خدایی که من می شناسم... خدایی که این شب ها در ابوحمزه با او انس گرفته ام... خدایی که در جوشن کبیر صدایش زده ام... خدایی نیست که اگر مهمانی را به خانه اش دعوت کرد، او را بیرون کند... خدایی نیست که اگر سفره ای پهن کرد آن را جمع کند.... خدایی نیست که اگر دست و پای دشمنی را بست دوباره آن را باز کند... حتی دوستان او اینگونه نیستند... سفره ای که این روزها حرف از جمع شدن آن می زنیم حتی در شأن سلیمان نبی نیست... اصلا مهمانی بهانه بوده... که مقیم خانه ی او شویم... که از اینجا به مهمانی دیگری نرویم... اینکه ما از سر سفره بلند شویم و مهمانی را ترک کنیم حرف دیگری ست... اینکه ما به دست خودمان دوباره دشمنمان را بر خودمان مسلط کنیم ربطی به تمام شدن یا نشدن ماه مبارک ندارد... خدایا تو اهل کبریا و عظمتی تو اهل جود و جبروتی تو اهل عفو و رحمتی تو اهل تقوا و مغفرتی و این اهلیت، قید زمان و مکان ندارد... @telkalayyam
#… فرموده بود ما اهل بیت ،بزرگ و کوچکمان با هم فرقی ندارد عرض می کنم ما اهل دنیا نیز همین طور... @telkalayyam
ابوبصیر می گوید همسایه ای داشتم که مرید سلطان بود و برای خودش مال و منالی به هم زده بود. مجلس عیش و نوش راه می انداخت و زن های آوازخوان را دور خودش جمع می کرد و شراب می خورد. از دست او در اذیت بودم. بارها به خودش شکایت کردم اما فایده ای نداشت. یک بار که خیلی پافشاری کردم به من گفت؛ فلانی! من آدم بیچاره ای هستم . به گناه مبتلا شده ام اما تو مثل من آلوده نیستی حال مرا به رفیقت –امام صادق علیه السلام- بگو؛ بلکه خدا مرا هم نجات داد. حرفش روی من اثر گذاشت.دلم برایش سوخت. یک بار که در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم حال و روز همسایه ام را تعریف کردم. امام علیه السلام فرمود وقتی برگشتی کوفه همسایه ات پیش تو می آید. از قول من به او بگو "جعفربن محمد" برایت پیغام داده که تو کارهایت را کنار بگذار من هم از طرف خدا بهشت را برایت ضمانت می کنم. به کوفه که برگشتم او باعده ای دیگر به دیدنم آمدند. او را پیش خودم نگه داشتم تا همه رفتند. گفتم فلانی! پیش امام صادق علیه السلام یاد تو کردم ؛ آقا فرمود وقتی به کوفه برگشتی همسایه ات پیش تو می آید از طرف من به او بگو که جعفر بن محمد می گوید تو کارهایت را کنار بگذار من هم از طرف خدا بهشت را برایت ضمانت می کنم. این جمله را که گفتم گریه کرد. گفت تو را به خدا این ها را امام صادق به توگفت؟ قسم خوردم که این حرف ها را امام خودش فرموده. گفت تو کار خودت را کردی باقی اش با من و رفت. چند روزی گذشت تا این که همسایه ام یک نفر را فرستاد سراغ من . وقتی به خانه اش رسیدم دیدم پشت در خانه نشسته و لباس ندارد. گفت: ابوبصیر! به خدا دیگر هیچ چیز توی خانه برایم باقی نمانده . همه ی اموالم را به صاحبانش برگرداندم. حالا حال و روزم این است که می بینی. ابوبصیر می گوید پیش رفقا رفتم و برایش لباس تهیه کردم . چند روز دیگر دوباره یک نفر را فرستاد و گفت مریضم. به عیادتش رفتم و یک سره برای مداوایش در رفت و آمد بودم تا این که به حالت احتضار درآمد. کنارش نشسته بودم. گاهی از هوش می رفت و دوباره به هوش می آمد. آخرین بار که به هوش آمد گفت ابوبصیر! رفیقت به وعده اش وفا کرد و جان داد... ابوبصیر می گوید بعد از موسم حج، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم اجازه خواستم که وارد شوم. هنوز هیچ حرفی نزده بودم. یک پایم بیرون در بود و یک پایم داخل اتاق که حضرت فرمود: ابوبصیر! ما به وعده ی مان با رفیقت وفا کردیم... ............. اصول کافی/کتاب الحجة/باب مولد أبی عبدالله جعفربن محمد علیهماالسلام/حدیث پنجم @telkalayyam
؟ از وقتی که یادم می آید ما مردم بفرما زدن هستیم مردم نه امکان ندارد، اول شما مردم تقسیم آش نذری بین همسایه ها هل دادن ماشین خراب برداشتن زنبیل پیرزن توی کوچه تنظیم باد صلواتی فندک رایگان شکلات به بچه دادن رد کردن نابینا از خیابان گذاشتن کلمن آب یخ جلوی مغازه توقف، با دیدن کاپوت بالا زده توی جاده گذاشتن خوراکی اضافی توی کیف برای بغل دستی مردم آدرس دادن به غریبه ها مردم، منزل خودتان است مردم حالا تشریف داشتید مردم شام جایی قول نده چندوقتی است اما نمی دانم چی شده که همه جا پر شده از آگهی های عجیب و غریب آگهی های هنر فروشی و مهارت فروشی کسب درآمد از توانایی ها نه اینکه اینها قبلاً نبوده اما این روزها رقابت عجیبی بین ماافتاده برای فروختن برای کاسبی برای بازاری شدن انواع کارگاه ها و کلاس های آنلاین و آفلاین مهارت های جدایی فوت و فن شعر گفتن رازهای موفقیت شگردهای کسب درآمد فلان چیز خلاق چندصد مدل بستن روسری اسرار تا کردن ملافه بافندگی تضمینی موی سر فلسفه برای کودک و... طنز تلخ ماجرا اینجاست: ظرفیت محدود بیست درصد تخفیف جلسه ی اول رایگان تمدید مهلت ثبت نام و... می دانم که فشارهای معیشتی خیلی از قبل بیشتر شده اما هر چی فکر می کنم این ادا و اطوارها مال ما نیست این کارها به ما نمی آید مشورت کردن چرا باید پولی باشد؟ مهربانی کردن چرا باید بیست درصد تخفیف داشته باشد؟ ظرفیت محدود یعنی چی؟ دیگر چیزی نمانده است که شتاب دهنده ها آن را تبدیل به کسب و کار نکرده باشند کم مانده برای برداشتن زنبیل پیرزن ها هم اپلیکیشن درست کنند این حرف ها را امروز زدم چون روز غدیر است ما مردم غدیر هستیم از اعمال امروز عهد اخوت است پیمان برادری اصلاَ همین اطعام و اعمال فراوانی که برای امروز وارد شده از جلوه های برادری است. قشنگی امروز به این است که بازار تعطیل است. شیطان با همه ی اعوان و انصارش می خواهد که از ما انسانِ بازار بسازد الشیطان یعدکم الفقر شیطان شما را از فقیر شدن می ترساند ولی غدیر آمده است که جامعه ی دیگری بسازد جامعه ای که رابطه ها بر اساس بازار نیست بر اساس ولایت است و برادری ولایت در طول و برادری در عرض من شاید عقل معاش درست و حسابی نداشته باشم شاید با این طرز فکر توی دنیای امروز جایی نداشته باشم اما دلم روشن است که دنیای فردا دنیای برادری است @telkalayyam
توی کربلا یه در هست که از اونجا می شه رفت توی بهشت فاطمه/شش و نیم ساله @sherokoodaki
بهشت، هیئت هم داره؟ فاطمه/شش و نیم ساله @sherokoodaki
از قرآن سوخته نور بلند می شود... @telkalayyam
دارم فکر می کنم ما هم ولی محترمی داریم که گاهی پیش خدا سرافکنده ی کوتاهی های ماست... @telkalayyam
تن ماهی و ماکارانی قسطیش خوبه این را امروز روی یک بیلبرد تبلیغاتی دیدم. انسان جامعه ی مدرن انسان بدهکار است. هرکس ولو با توان مالی بسیار کم نباید حتی از گیر یک بدهکاری کوچک فرار کند. دیگر نمی توانی قسط خانه و ماشین بدهی؟ ایرادی ندارد قسط ماکارانی بده. تو همیشه باید بدهکار باشی تا بیشتر کار کنی برای رشد کردن و پیشرفت عده ای دیگر. تو باید بیشتر کار کنی تا بتوانی بیشتر قرض کنی و بدهکار بزرگتری باشی. و برای این کار باز هم باید بیشتر کار کنی. آن ها برای اینکه تو هم یک روز مثل خودشان بزرگ و معروف شوی به تو وام می دهند. تو نمی توانی یک شبه مثل آنها بزرگ شوی ولی اگر بزرگ شدن را قسط بندی کنند شاید بتوانی. تو آنهایی را که از تو کار می کشند و برای بزرگ شدنشان می دوی و عرق می ریزی و برای رسیدن به زندگی تو را از زندگی ساقط کرده اند، دوست داری. تو به آنها حق می دهی. آرزوی تو این است که یک روز مثل آنها شوی. آنها برای کار کشیدن از تو زحمتی نمی کشند. تو خودت همیشه مراقب سرمایه و مدافع موقعیت آنها هستی. . . . این روزها ولی صدای دوست داشتنی تری در دنیای ما پیچیده است. صدایی که از انسان دل ربوده. صدا ولی امشبی را مهمان ماست. و فردا از دنیای ما خواهد رفت. بعضی ها خود را به او رسانده اند که فردا همراه او بروند. او ولی گفته است که هر کس بدهکار است اینجا نماند. برویم و گردنمان را از زیر این همه بدهکاری خالی کنیم. انسان او انسان بدهکار نیست. انسان بدهکار، انسان او نیست. برویم و این باقیمانده ی عمر را انسان او باشیم. این روزها انسانیت داغدار اوست. @telkalayyam
یادداشتی که می خواستم برای شب عاشورا آماده کنم ولی تا امروز فرصت نشد.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
... صدای استاد محمدعلی مجاهدی و بیان خاطره ای از حضرت آقای شیخ جعفر مجتهدی و عنایت حضرت زینب سلام الله علیها به ایشان در سرودن شعری به مناسبت اربعین این خاطره را که در جریان ضبط تاریخ شفاهی استاد مجاهدی در سال 1398 بیان شده، با اجازه ی شفاهی از ایشان منتشر می کنم. @telkalayyam
یک زهیر چهل و چهار ساله است. نوجوان که بوده با پدرش شبانه مشعل به دست و مخفیانه از راه نخلستان راه می افتادند، به طرف مخفی گاهی که میزبان قبلی، زوار اربعین را تا آنجا رسانده بود. زوار را همان شبانه تا منزل خودشان می آوردند و پذیرایی می کردند تا دوباره شب بشود. شب که می شد زوار را دوباره از راه نخلستان تا شط می بردند. آنجا زوار را سوار قایق می کردند و در تاریکی به آن طرف شط می رساندند و تحویل میزبان بعدی می دادند. بعد از چند سال حالا به قدری که بتوانیم برای هم خاطره تعریف کنیم زبان هم را یاد گرفته ایم. حالا زهیر از خاطراتش می گوید. از اینکه توی همان سالها دو بار گیر بعثی ها افتادند. یک بار بعثی ها او و پدرش را تا حد مرگ کتک می زنند. یک بار هم دستگیر می شوند و وسط راه مدد امام حسین فراری شان می دهد. زهیر می گوید خانه ی ما فقط همین ساختمان پشتی بود که الان محل پذیرایی خانم هاست. می گوید این زمین لب جاده را با زحمت زیادی توانستیم بخریم که زائرهای بیشتری را به خانه بیاوریم. :: دلم می خواهد زودتر صبح بشود که اینها را برای خانمم تعریف کنم. هنوز یکی دو ساعت به اذان صبح مانده که خانم پیامک می دهد بیداری؟ می گویم بله می گوید می توانی یک دقیقه بیایی پشت در؟ از کوچه کناری به طرف ساختمان پشتی می روم. از لای در منتظر رسیدن من است. می گوید خواب دیدم... گوشه ی همین حیاط یک حوض پر آب بود حوض انگار به یک چشمه یا آبراه وصل بود. چشمه ای که می رسید به کربلا زائر ها یکی یکی لب حوض می آمدند و می پریدند توی آب. همین که می پریدند انگار ماهی می شدند و شناکنان می رفتند تا حرم امام حسین