مرگ، لیوانی پر از آب بود که تَرک میخورد و می شکست
مرگ، یک عشق پینه بسته به تاریخ بود
مرگ، انقضایِ بسته ی جسم بود
ولی قتل ! یک هنر بود، پر از تمشک های وحشی، بوی نفس کشیدن در جنگل می داد و رنگِ خاطره ای بود که هیچ گاه پاک نمیشد.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
پر شده ام از اشک های یک درد ، صدایم را نمی شنوند ، چشمانم را نمی خوانند و گمان میکنند حالم خوب است!
و آنها ندیدند برای گرمایِ یک زندگی به دست هایم فوت میکنم.
بگذار گمان کنند؛
می نویسم و می دانم در نوشته هایم به دنبالِ نشانه هایی از یک سقوط نمی گردند.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
قرمز و مشکی برای هر پرواز به همدیگر برخورد می کردند و تیغ های گل رز دستِ عاشق ها را می برید. آسمان مواج تر از همیشه بود و ابر ها میخک وار در هم تنیده می شدند ، آدم ها به زیر باران پاک می شدند و رقصِ خون و آب زمین را از هستی پاک می کرد.
⇦خاکستر زرد
#روایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و از زیباییِ سوختن..
⇦خاکستر زرد
سکوتم نشان از رضایت نیست ، پر از حفره های تو خالیِ اعتماد است ؛ همان تیری که به پرنده ی امید زده ای.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
هنوز همانجا ایستاده ام، قطره های خون خشک شده است و من آن زخم را نبسته ام همان کاری که مدت هاست با رویایت در سر ، انجام داده ام.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
_شبا همیشه سردن برهان!
+ نه شبا سرد نبودن
یاد گرفته بودن قایم شن ؛
لابه لای خاطرات گرم بشن
اما انگار الان حتی رویاهامم یخ بستن..
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
از پشتِ پنجره ی عشق همه چیز رنگین به نظر میرسید اما دنیا به رنگ قهوه ای کلاسیک درآمده بود ، صدایِ اُپرا می داد و درد ها در هر ذهنی کلاس باله برگذار می کردند.
''به یادگار از بیست و سومین روزِ آذر ماهِ سال هزار و چهارصد و دو''
⇦خاکستر زرد
#aesthetic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماهنگی موزیک و فیلم ۱۰۰/۱۰۰🗿
عشق یه دروغِ شیرینه ، لمسِ خاطراته ، مرگ ایکاروس از پروازه، یه پرستوی آبیه؛
عشق یه ایمانه یه اعتقاد و یا یه باورِ...
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
میبینه که چطور جسمش زنده اس اما
افکارش دونه دونه دفن میشن.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
آسمان اشک میریخت و زمین عزادار بود و انسان ها در فصلی از سرما فرو رفته بودند.
آواهای غم انگیز ، فریاد های خسته، زخم هر درد و زمزمه های مُرده در یک رنگین کمان گم شده بود . همان رنگین کمانی که به انتظار نشسته بود تا آسمان ببارد و او رگه های نوایِ فرشتگان را به همگان تقدیم کند.
⇦خاکستر زرد
#روایت