eitaa logo
خاکستر زرد''
367 دنبال‌کننده
847 عکس
66 ویدیو
0 فایل
توکل به نام و نامی حق' ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17086711257614 چنل زاپاس: @the_yellow_moon2 قتلگاه: https://eitaa.com/Slaughterhouse گپ: https://eitaa.com/joinchat/1578369907Caf0fdd0007
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یکی از شعرامه که وقتی ۱۴ ، ۱۵ ساله بودم نوشتم و بعدش جرقه های داستان و شخصیت هاش توی سرم شروع شدن ، با همین سبک قدیمی و کلاسیکش و با همین آهنگ پس زمینه .. شاید سال جدید بهونه ای باشه برای دوباره زندگی کردنم باهاشون!! اما تا اون موقع ، می دانم که دیگر عشق نمی آید به من ')
درود رفقا حال قشنگ شما؟ یه موضوعی که چند وقتیه میخوام باهاتون در میون بزارم؛ بحثِ کپی کردن از چنل هستش :) حمایت هاتون ، توجه هاتون ، نظراتتون و همراهیتون همیشه قوت قلبم بوده و هست. من بابت هر نوشته ساعت ها فکر میکنم ، روزها سناریو میسازم، حتی بابت عکس ها و ویدیو ها به شدت دقت میکنم و میگردم... منتی نیست! چنلی هست که دوست داشتم با بودنتون احساسِ خونه رو بده. اما ابداً راضی نیستم که متن ها رو کپی میکنید ، عکس ها رو دقیقا با همون چیدمان قرار میدین و... تقریبا ۲،۳ تا چنلی دیدم و اینطور بودم که اوکیه.. اما دیگه این همه تقلید و کپی رو ناتوانم 🤌 من مطمعنم ذهنیت تک تک شما ها از تراوشات ذهنی من خیلی بهتره ، پس تقاضا دارم تا خودتون رو شکوفا کنید رفقا ')♡ إن شاءالله دفعه ی دیگه ای برای این موضوع صحبت ها نیست چون به شخصه علاقه ای به این بحث ها ندارم . ارادتمند شما ؛ برهان
هدایت شده از  ˹ ᴍᴀᴅʜᴏᴏꜱʜ ˼
سال ۱۴۰۲ ؟ ادامش را شما بگید . *سال ۱۴۰۲ چه اتفاقی برات افتاد و کاری انجام دادی .
خاکستر زرد''
سال ۱۴۰۲ ؟ ادامش را شما بگید . *سال ۱۴۰۲ چه اتفاقی برات افتاد و کاری انجام دادی . #چالش
۱۴۰۲ با کلی اُمید شروع شد با روزنه های کم و زیادِ نور وقتی کنج اتاق توی خودم جمع میشدم و به ادامه دادن فکر می کردم به ساختن اهداف و برای داشتن سبز ترین زندگی.. اما هیچ چیز اونطور که ما میخوایم پیش نمیره و زندگی و زمان بدون پایداری و با بیشترین فراز و نشیب به تمام ثانیه ها حکم ثبت شدن رو دادن. حالا ۱۴۰۲ به آخرین ایستگاه رسیده به اسفندی که آخرین اُمیده! به عقب نگاه میکنم و به الان ... و پر از شاید های تو خالی ام ، پر از نفس هایی که حبس کردم تا از تاریکی نترسم و حالا سالی رو گذروندم که هر چند شاید خوب نبود ، درد داشت ، خنده ، حزن ، خشم و عشق داشت و... اما به بهاری که شروع می کنم می ارزه به امید ها و روزنه های تازه، به نظریه های رد شده و گرد و غباری که اسمش بزرگسالی بود.
خاکستر زرد''
۱۴۰۲ با کلی اُمید شروع شد با روزنه های کم و زیادِ نور وقتی کنج اتاق توی خودم جمع میشدم و به ادامه دا
ببینید کی اینجا استاده توی زیاد و بی مورد نوشتن؟ درسته! من🗿 پ.ن: اما خب حس درونیم نسبت به ۱۴۰۲ بود،البته یک سومش ...
سال تموم شد من هنوز توی اون مهمونیِ عید که اشتباهی درب دسشویی رو باز کرده بودم و یکی از فامیل داخلش بود... گیر کردم🚶‍♂🗿
من در حالی که سعی میکنم آدمِ باحالی به حساب بیام :جوک میگم ، با ملت حرف میزنم ، وارد بحث ها میشم... جوری که بقیه میبینن: شوخی هایی که باید ۱۰ بار توضیح بدم تا چیشده، حرفایی که انگار پر از طعنه و تیکه است و یا چند دقیقه برای هضمش باید وقت گذاشت ، بحثایی که همه باید استدلال داشته باشن و در آخر کنار میکشن...
مغزم پر از مسائلیه که بدونِ ''چرا'' پذیرفتمشون
خاکستر زرد''
رنگ قرمز را برداشت ، جوهرِ خون در صفحه پخش و گناه نوشته شد. آخرین قانون زندگی در جهنم ثبت و درخت سی
آسمانِ آرزو پر از پروانه های باور بود ؛ یک خیالِ پر از توهم. حریر محکوم به رقص سماع می شد و از پیوند باورهای دروغ و روزهای خاطرات ، سنجاقک اُمید شروع به پرواز می کرد. از خاکستر ققنوس قاصدک ها متولد می شدند و خبر آمدن سنجاقک سالهاست در دست آدمیان فرود می آید. ⇦خاکستر زرد
هدایت شده از قتلگاه
فرشته ی عذاب از گوشه ی اتاق بلند شد ، زیرِ قدم های او دروازه هایی از جهنم باز میشد ؛ به بنده اش که رسید آتشِ جهنم سوزان تر شد و صدای زجه ی هزاران گناه از قعر زمین به گوش می رسید . خنجرِ قدیمیش را از روی پاهای او برداشت و به زمان حکمِ حرکت را داد؛ به اتاق نگاه دیگری انداخت ؛ و حالا تابلوی جهنمی آماده بود!
خاکستر زرد''
من بالاخره دست از درس خوندن کشیدم
هیچ چیز الان منو به اندازه ی یه ترک تحصیل نمیتونه خوشحال کنه.
این تست رو بدین و ببینین توی کتاب چه نوع کاراکتری هستین.
کاش دیگه به '' زیادی از حد فکر کردن'' ادامه ندم همین جاها توی اوج کناره گیری کنم...
_
اصلا ماه رمضون یه طوره دیگه ای عزیزه!!
رفقا نماز و روزه هاتون قبول درگاه حق ')💛 التماس دعا داریم
خاکستر زرد''
توکل به نام و نامی الله' سلام رفقا حال قشنگ شما؟ میریم برای چندمین تقدیمی برهان و اولین تقدیمی خاکست
بچها راجب تقدیمیا پرسیدین حقیقتا این هفته خیلی کم تونستم بنویسم به شدت دست درد داشتم و مجبور به مصرف قرص و دارو شدم ... و انواع و اقسام بلاهای دیگه طوریکه دیروز تقریبا ۲ ساعتی زیر بارون فقط میدوییدم ... به هر حال بابت قصور و کم کاری شرمندم بابت صبوریتون ممنونم💛
خاکستر زرد''
انگار خدا نشسته درد و دلای بنده هاشو گوش داده و اونا رو نوشته و هر بارش میگه '' من هستم از چی می تر
رابطه ی من خدا هم اینطوریه که من هِی صداش میکنم خدا هم از قصد جوابمو نمیده تا صداش کنم بیشتر ')
خاکستر زرد''
چهارشنبه سوریتون مبارک ')💛
پ.ن: یه زمانایی وقت داشتم که عکس و فیلم ادیت کنم از نوشته هام ... و این عکس برای ۲ ساله پیشه!