بسمه تعالی
عاشقی به سبک ونگوگ،رمانی تاریخی حماسی است که گذشته و حال را کنار هم روایت میکند. تاریخ را هنرمندانه در دل داستان می آورد و مخاطب را به واسطه تشبیهات و کلمات خاصش میخکوب میکند. جناب خبوشان بسیار حرفه ای با رفت و برگشتهای به جا انگار دارد لقمه میگیرد و خواننده برمیدارد و پای سفره اتفاقها به انتظار ماجرای بعدی با ولع مینشیند. .
از خوبی فضاسازی و حس ها همین را بگویم که طعم عشق و نفرت موقع خواندن داستان کاملا به رگهایم تزریق میشد.
تنها چیزی که دوستش ندارم طرح جلد کتاب است وگرنه خوشحالم که خواندمش.
#عاشقی_به_سبک_ونگوگ
#محمدرضا_شرفی_خبوشان
#کتاب_پنجم
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
توی لغت نامه ها نوشته اند مَجازی منصوب به مَجاز است یعنی غیرحقیقی... خب این برایم اینطور معنی شد چیزی است که وجود خارجی ندارد.چیزی هم که وجود ندارد ارزش دل بستن و کنارش ماندن ندارد.
با خودم کلنجار رفتم و دیدم من برایش مثال نقض دارم. اصلا باید توی همان لغت نامه یک پرانتز باز کنند بنویسند:بعضی مجازی ها هستند اما دیده نمیشوند و به گاه نیاز، حقیقی میشوند.میشود دل داد و دل بست تا جایی که حتی عضو خانواده ات شود.
02/2/22 همین پرانتز برایم باز شد. من توی جمعی قرار گرفته بودم که از قالب مجازی به حقیقی رسیده بودند.صداها و چهره ها، حتی لباسها و کیف و چادرهایشان حقیقی بود. لازم نبود عکس کاربری را بزرگ کنم. من خودِ خودِ این حقیقت را با چشمانم دیدم.
#مبنا مثل مادری که شب عید به بچه هایش زنگ میزند و همه را دور یک سفره جمع میکند، اعضایش را توی فضایی کاملا دوستانه و البته حقیقی جمع کرد.گفتیم و خندیدیم و دعا کردیم.
من معنای (یدالله مع الجماعه ) را بیشتر فهمیدم وقتی به حقیقت تفکر مبنا پی بردم و البته اینها همه جاری شده از نیت ناخدای آن است.استادی که تمام همّ و غمّش بالا بردن توان آدمها در زمینه فکری و ادبیات است.
خوشحالم که یکی از سرنشینان این کشتی بزرگ هستم و یاد میگیرم چطور باید باشم...
ایستادن کنار همسفران مبنایی که هر یک گنجینه معرفتند، افتخاریست برایم.
الحمدالله
#مبنا_جان
#رزق
#مجازی_که_حقیقت_شد
#فضای_مجازی
#ماشاءالله_لاحول_ولاقوة_الا_بالله_العلی_العظیم
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
هرشب میگویم باید بعد قصه بخوابی و حرفی نزنی. او اما نمیتواند از قانون اتوکشیده من تبعیت کند و همیشه دهانش بعد از نطق قرا من باز میشود. امشب گفت:
_مامان
_هوم
_سه تا حرف دارم
_بگو
_اول دومی رو بگم یا سومی؟
نمیدانم چرا شماره یک را قورت داده بود. هرچه که بود من بعد از این سوالش توی دلم قهقهه زدم...
#دوم_یا_سومی_مساله_این_است
#روز_دختر_مبارک
#ماشاءالله_لاحول_ولاقوة_الا_بالله_العلی_العظیم
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
امروز، روز شنیدن خبرهای بد است. من غرغرو نیستم و عموما وقتی غر میزنم که کاسه صبرم لبریز میشود.وقتی که کیسه ی ولش کن چیزی نیستم سوراخ میشود.
غم دو حرف است اما همین حرف اولش مثل بیل می افتد به باغچه دلت هی زیر و رو میکندت.
آدمها یک وقتهایی هرچه میکنند انگار غم تمامی ندارد. اصلا به جایی میرسد که فکر میکند خودش است و دل سنگینش. هی مینشیند که این طناب به مو رسیده پاره شود و خودش مثل انار سرخ روی درخت بترکد.
من امروز یادم آمد میشود درست وسط شادی روز ولادت دختر موسی ابن جعفر عليه السلام و کادوبازی دخترانه بود و در عین حال توی لایه های زیرین قلبت غم پابکوبد.
رسم دنیا را یادم میرود راستش...
#رسم_دنیا
#غم
#لایه_های_زیرین_قلب
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
خط سیر روایت حفظ شده بود...
شخصیتها توی روایت نقش ایفا میکردند...
زمان داشتیم ...
مکان داشتیم...
اتفاق تا دلتان بخواهد داشتیم...
اما...
امان از پایان بندی...
انگار کن نویسنده اش را به وقت یک و بیست دقیقه جمعه،توی یکی از فرودگاههای عراق، اربا اربا...
پایان بندی از این جذابتر هم مگر میشود؟
#از_چیزی_نمیترسیدم
#قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
#اربا_اربا
#پایان_بندی
#کتاب_ششم
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
تو قرار است صبورترم کنی! قرار است من را بی اندازی توی کشمکشهای نوجوانی ات و حسابی درگیرم کنی. من که تا الان قدمهای آهسته ای برمیداشتم، حالا باید تندتر کنم تا به افکار تازه و خلاقانه ات برسم.
منِ دهه شصتی باید خودم را کوچک کنم برسانم به دهه هشتاد و نود. با ذره بین مادرانه ام ناشناخته هایت را کشف کنم. اگر قبلاها که پسرکی پر جنب و جوش و قابل پیش بینی بودی، الان دیگر تو را در آن قاموس نمیبینم راستش.تو نوجوان منی پسر سیزده ساله ام!
تو برایم مثل غنچه ای هستی که حالا گلبرگهایت یکی یکی دارند همدیگر را کنار میزنند و منِ مادر عمق تو را میبینم.
من برای کشفت باید لایه های نوجوانی خودم را بگردم و اشتراکاتش را بیرون بکشم. باید کلاس شرکت کنم، کتاب بخوانم و هم کلامت شوم. راستش را بخواهی مسوولیت سختیست.
القصه...
تولدت مبارک مرد کوچک من...
به تاریخ سوم خرداد هزار و چهارصد و دو
الحمدالله علی کل حال و صل الله علی محمد و آله اجمعین
#تولد
#سوم_خرداد
#پسر_نوجوانم
#مادری_کردن
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
اتودهای تایید نشده به روایت تصویر
از میان اینها فقط یکی تایید شد که آن هم نیاز به بازبینی مجدد دارد.
#بدین_سان
#تا_خفن_شدن_راه_زیاده
#توتک
@toootak
هدایت شده از مجله مجازی محفل
-🎬
جوزف فردیناند شوال مردی است چهل و چند ساله که پس از فوت همسر اول و برده شدن پسرش توسط بزرگ ترهای فامیل همسرش تنها میشود. او به خاطر کم حرفی و روابط اجتماعی ضعیفش در نظر مردم روستا مردی دیوانه و بی احساس است. مدتی بعد از آن اتفاق تلخ جوزف در رفت و آمدهایی که برای رساندن نامه دارد با زنی به نام فیلومینا آشنا میشود و با او ازدواج میکند. ورود فیلومینا به شخصیت به ظاهر بی روح جوزف جان میدهد و داستان تازه از اینجا روی دیگرش را به مخاطب نشان میدهد ...
#محفل_فیلم
🗞️ @mahfelmag
بسمه تعالی
زهرا حدودا یک سال و چند ماهش بود و دیگر میتوانست تعدادی کلمه معنادار مثل بابا و مامان و بده را ادا کند. گاهی اما پیش می آمد که کلمات بی معنی ای را هم تند تند پشت هم تکرار کند. این اتفاق برای وقتهایی بود که با اسباب بازی هایش بازی میکرد و توی نقشش فرو میرفت.
کلمه بارِلّا، یکی از خنده دارترین و بی معنی ترین کلماتی بود که زهرا وقتی زبانش را پشت لبهایش لوله میکرد و هی تکرارش میکرد، به گوشمان میخورد و ما ریسه میرفتیم.
من و همسرم بارلّا بارلّا میگفتیم و به زهرای موفرفری میخندیدیم. تا اینکه توی تیم باشگاهی اینترمیلان ایتالیا، بارلّا ظهور کرد.او توی زمین چمن کشوری دیگر انگار متولد شده بود و توپ را به این سو و آن سو میفرستاد.
هربار که گزارشگر میگفت:حالا بارلّا! ما یاد کودکی می افتادیم که چند سال قبل نامش را اختراع کرده بود. حالا بارلّا برایمان خنده دارتر شده و راستش ماندگارتر... و شاید معنادارتر...
#بارلّا
#خاطرات_یک_مامان
#توتک
@toootak
هدایت شده از کانال حمید کثیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا، جای حضرت امام است؛
تیر نمیخورد ...
«شهید آوینی»
حسرتِ ما #خمینی_ندیدهها
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
بسمه تعالی
( چادر کردیم رفتیم تماشا) یکی از سفرنامه های قدیمی به جا مانده از زمان قاجار است که اگر چه به سبک امروزی نوشته نشده اما قسمتهایی از آن برایم بسیار جالب و خواندنی بود.
جزییات گویی در کتاب از نظر من کم است که شاید برای آن زمان کافی بوده. البته این را باید بگویم که درکی نسبت به سفرهای مشقت بار آن دوران پیدا کردم که حقیقتا خوب بود.
کتاب از جهت دانستن قلم آن زمان و آداب رسوم و نحوه سفر خوب است وگرنه که تکنیک در آن هیچ نقشی ندارد.
#سفرنامه
#چادر_کردیم_رفتیم_تماشا
#قاجاری
#کتاب_هفتم
#توتک
@toootak
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
📣«ثبتنام ششمین حلقه کتاب مبنا»
📚این ششمین حلقه کتاب مبناست و شما دعوتید به این جمعخوانی.🙂
🔖در این حلقه، چهار کتابی را که در تصویر میبینید، باهم میخوانیم.👌
🔖روش کار در حلقه مبنا به این صورت است:
بعد از معرفی نویسنده کتاب، هر روز در کانال حلقه در پیامرسان ایتا و تلگرام، قسمتهایی از کتاب را مشخص میکنیم و باهم میخوانیم. بعد درباره نقاط قوت و ضعف آن بخش، گفتوگو میکنیم.
🔖در نهایت هم با اتمام کتاب، تلاش میکنیم تا دیدار حضوری یا مجازی با نویسنده،مترجم یا ناشر را ترتیب دهیم.
🔖 در میان خوانش دستهجمعی کتاب، فعالیتهایی مثل ماراتن کتاب و گپوگفت درباره کتابخوانی هم خواهیم داشت.
📍این دوره تاکنون، پنج تجربه موفق داشته و إنشاءالله از ۱ تیر تا ۱۵ شهریور چهارکتاب را جمعخوانی خواهیم کرد. پس حواستان باشد از برنامه عقب نمانید.😉
💡 اگر شما هم تمایل دارید در حلقه کتابخوانی مبنا همخانهٔ ما باشید، تا ۳۱ خرداد فرصت ثبتنام دارید.
🔻ثبتنام و توضیحات تکمیلی
https://mabnaschool.ir/product/halghe6/
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
بسمه تعالی
توی کارهای بئاتریس میگردم بلکه لوکیشن خوبی برای گربه های داستانم پیدا کنم و ولشان کنم همانجا آتش بسوزانند.
#بئاتریس_آلماگنا
#تصویرگری
#ایده
#اتود
#ترکیب_بندی
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
هنرهای تجسمی کلاس حضوری میطلبد و من هم بالاخره خودم را بعد سه سال دوباره رساندم به کلاس و جمع اهالی رنگ و طرح.
میز کار استاد و دکور را میخواستم با خودم بیاورم خانه بس که دوست داشتنی بود. یک زیست هنری در طبقه آخر یک آپارتمان قدیمی. وقتی استاد توی کاغذهای پر از خط و طرحم با مداد اثری گذاشت فهمیدم من چقدر به این بودن ها و گفتن ها و نه گفتن های حضوری احتیاج داشتم.
آدمیزاد دلش با جمع خوش است اگر حتی گاهی دلش تنهایی بخواهد باز هم ذاتش طوریست که با جمع جوانه میزند.
جوانه تازه من وقتی سر بیرون آورد که پشت میزی بزرگ رو به پنجره بزرگتر قدی نشستم. استاد عینکش را روی سرش گذاشت و خم شد روی کارم. بادِ پنکه گوشه کاغذ پارسم را بالا برد. استاد صافش کرد و نوک مداد را به دیوار خانه ای توی طرحم نزدیک کرد و سایه گربه ای را کشید که قصد کرده کبوتران پیرمردی را شکار کند.
دست گذاشتم زیر چانه ام و به حرکت انگشتان استاد روی کاغذ نگاه کردم.گفت هدی دقت کردی؟!
نور تابیده شد به جوانه نورسته من...
#جوانه
#تصویرگری
#اتود
#ترکیب_بندی
#نویسندگی
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
بندازش دور به درد نمیخوره!
این جمله را بارها گفته ایم. وسیله هایی داریم که گوشه ای از ذهنمان خاطره ساخته حالا اما به نقطه ای رسیده که میخواهیم بگذاریمش کنار.
با بعضی وسیله ها اما نمیشود این کار را کرد. نمیشود از دایره علاقمندی هایمان بگذاریمش کنار. میخواهیم جایی باشد که هراز گاهی که از کنارش رد میشویم حال دلمان را خوب کند.
این شیء دوست داشتنی خیلی بتواند توی خانه ای و نسلی یادگار بماند یک یا دو نسل است. بقیه دیگر انسی با آن ندارند و کم کم میرود توی لیست دورریختنی ها و میشود جزو همان دسته اولی که دیگر کسی با آن خاطره بازی نمیکند. فرقی ندارد در خوش نماترین مکان خانه باشد یا توی یک زیرزمین نمور.
دیگر میشود یک شیء اضافه ی مزاحم که کسی دوستش ندارد حتی اگر خیلی زیبا باشد. گاهی به وسایلی که دوستشان دارم نگاه میکنم به او میگویم یعنی تا کی توی خاطرات نسل من میمانی؟
#خاطرات_کهنه
#دست_سازه
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
خودم را بسته ام به انواع چالش هایی که مثلا من را توی ضعفهایی که دارم تقویت کنند. افتاده ام توی جاده ای که فقط دارم تویش راه میروم و از گوشه و کنار هرچه دستم می آید برمیدارم.
خودم هم نمیدانم کدام بیشتر به دردم میخورد که حداقل بارم سبکتر باشد اما نمیشود. طمع نمیگذارد. هی میروم جلو و نفس نفس میزنم و گاهی رو به رو را نگاه میکنم که ببینم چقدر به آخر جاده مانده. ته ندارد اصلا. هرچه میروم نمیرسم.
کمی می ایستم و کمر صاف میکنم. عرق از کتف و چانه ام دارد میچکد.پایین پاهایم باری است که با خود آورده ام و هول نداشتنش را داشته ام. مینشینم کنارشان. همه شان را دوست دارم اما خوب که نگاه میکنم میبینم بعضی هایش را جلوتر هم میتوانم باز پیدا کنم.
قطره عرق از پیشانی ام میسرد روی شقیقه ام. قصد میکنم بلند شوم اما کار دیگری میکنم. یکی دوتا از آنها که دوستش دارم و جلوتر میرسم بهشان را برمیدارم و پایین جاده رها میکنم.
راه می افتم. راه همان راه است و من همان.اما گمان میکنم لذت از جاده برایم بیشتر شده. کم کم بردارم بهتر از این است که توی شانه خاکی جاده بی افتم و وا بدهم.
میدانم خیلی ها دارند میدوند و جلو میزنند من اما باید آهسته و پیوسته بروم وگرنه به ته جاده که هیچ به سر پیچ اول هم نمیرسم.
#چالش
#سر_پیچ
#از_مسیر_لذت_ببر
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
میدونی تو دنیای امروز که پر از حرف و ایده های جدیده، چقدر اشراف به ادبیات و استفاده درست ازش مهمه؟
میدونی اگر بخوای حرفت اثرگذار باشه باید ادبیات بدونی؟
میدونی آدمها از ابتدای خلقت و مسیر رشدشون با قصه ها زندگی هاشون عجین شد و نسل به نسل چرخید و رسید به ما؟
میدونی قصه ها و روایتها اثرشون خیلی بیشتره و مردم اونها رو میپذیرن؟
مدرسه مبنا بهتون کمک میکنه هم نسبت به ادبیات و شاخه های اون آشنایی پیدا کنین و هم از انسان و دنیایی که درش زندگی میکنه باخبر بشید.
دوره نویسندگی خلاق اولین ایستگاه این بزرگراه شلوغ و مهمه. توی روزگاری که دنیا دنبال روایت کردن غلط از واقعیتهاست، ما هم باید خودمون رو رشد بدیم.
پس بسم الله...
#مدرسه_مبنا
#ادبیات
#رشد
#نویسندگی_خلاق
#توتک
@toootak
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
🔰 ظرفیت باقیمانده نویسندگی خلاق
این استقبال شما، بار روی دوش ما را برای رویای روایت سنگینتر میکند.
🖍دریافت صندلی دوره نویسندگی خلاق:
https://b2n.ir/b99911
#نویسندگی_خلاق
.