🦋
࿐ྀུ✿❥━━━━━━━━━━━━🦋
#شـاهـدخـت
#پارت_1113
موهامو باز گذاشتم تا خشک بشه، با دست تابی بهشون دادم:
- بپرس.
- صبح سر کوچه از تاکسی پیاده شدم که دیدم بدون کفش زدی به ساحل، با لباس نامناسب.. چیزی شده! چند بار صدات زدم، توجهی نکردی.
فنجون دمکردهای گل گاوزبان رو گذاشت رو اُپن... همیشه دمنوش میخوره، میگه برای اعصاب و لاغری خوبه ولی هیچ کدوم نصیبش نمیشه.
- اتفاقی افتاده؟ اگه آقا نیست باهاش حرف بزنی، شکوفه که نَمرده!
- خدا نکنه شکوفه جان، یکی هم برای من بریز.
حرف واسه گفتن زیاده، چیدنِ کلمات کنار هم واسه بیرون ریختنِ افکارم، خیلی سخته. جنس درد من با همه فرق داره.
غم و درد زیاده، نمیدونم چی باید بگم؟
نمیدونم چطور باید بگم؟
بگم کیام؟ چرا اینجام؟
اون بلوز نوزاد که دیده، اما به روم نمیاره برای کیه؟
دید ساکتم، بحث رو عوض کرد.
- چرا صورتتو اصلاح نمیکنی؟ اگه دلت بخواد میتونم یه دستی بهش بکشم.
برای اینکه بحث کاملا عوض بشه و فکرم بیشتر از این خراب نشه، خودم و سپردم دستش. با هر تماس بند با پوستم، لب به دندون گزیده و اشک چشمام روان شد.
- آی...
همین درد هم دوست داشتنی بود.
- خوب از قدیم گفتن بُکُش و خوشگلم کن دیگه... بار اولته؟
- نه...
بعد تموم شدن کار، تو آینه به خودم نگاهی انداختم، صورتم قرمز شده ولی ابروهام محشر شدن.
- تو کارت حرف نداره شکوفه.
- خانوم از هر انگشتم هزارتا هنر میریزه، کیه که قدر بدونه؟
داغ دل شکوفه سر باز زد و خدا میدونه کی ته میکشه.
- این حرفا چیه! میدونم آقا کیان دوست داره، خودت گفتی از عشق و عاشقی قایمکی.
خندید و واسم چشم غره رفت.
- نه اینکه آقا بهروز شما رو دوست نداره.
جونش رو براتون میده.
باز آینه به دست نگاهی به صورتم انداختم.
- میدونم شکوفه... عاشقمه... اما من لیاقتش رو ندارم.
- چرا؟؟ مگه کوری یا شَلی!! مثل پنجهی آفتاب میمونی هزار الله اکبر.
دستمال و قیچی رو برداشت و زیر لب چیزی نجوا کرد و سمت حمام رفت.
به زودی افزایش نرخ داریم توی vip
➖➖➖➖➖➖
📌 جهت دریافت عضویت کانالvip رمان،
با بیش از صـدوهشتاد پارت جلوتر،
فعلا با قیمت ۳۵ هزار تومن
به شماره کارت:
6037998234986130
قربانی/ بانک ملی واریز کنید و فیش واریزی رو به آیدی زیر ارسال کنید.
@admintoranj
#نویسنده_نجوا
#کپی_ممنوع_پیگرد_قانونی_دارد