eitaa logo
خانه قرآن شهری ترنج بندرانزلی
437 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
30 فایل
۲۷ سال سابقه نشر و ترویج و اشاعه فرهنگ قرآنی. برگزاری محافل بزرگ قرآن کریم. برگزاری مجالس اهل بیت علیهم السلام ترنج ( تربیت. نیروی. جوان ) ارتباط با مدیر کانال، حسین رضوانی ۰۹۱۱۶۶۰۸۹۶۰ ۰۹۱۱۹۸۸۹۱۳۱ در پیام رسان ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 🔹کسی که به مقام دست یافته بود! ✍ یکی از معلمین و مربیان شهر ما، در محل تلاش فوق العاده ای داشت که بچه ها را جذب مسجد و هیئت کند. او خالصانه فعالیت می کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی تأثیر داشت. این مرد خدا، یكبار که با ماشین در حرکت بود، از چراغ قرمز عبور کرد و سانحهای شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد. من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود! توانستم با او صحبت کنم. ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین، به مقام شهدا دست یافته بود. در واقع او در دنیا زندگی کرد و به مقام شهدا دست یافت. اما سؤالی که در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود. ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود. کتاب @torraanj
🌹خدایا را نصیبم کن، دلم برای حسین خرازی پر میکشد، دلم برای پرمیکشد.. 🌹دنیا را رها کنید، دنیا را ول کنید، همه چیز را در آخرت پیدا کنید و رضای را بر رضای مخلوق ارجحیت دهید. 🌹سالگرد شهادت @torraanj
بهش گفتند: برامون یه شعر می‌خونی؟ گفت: می‌شه دعای فرج بخونم؟ گفتند بخون و چقدر زیبا خوند! گفتند: بَه‌بَه چقدر زیبا خوندی! گفت: من روزی هزار بار می‌خونم! ازش پرسیدند: چرا هزار بار؟! گفت: اینقدر‌ می‌خونم‌ تا ظهور کنه. آخه می‌گن اگه امام زمان ظهور کنه، هم باهاش میان، شاید یه بار دیگه بابامو ببینم. 🔸تصویر مربوط است به فرزند مدافع حرم شهید اکبر زوارجنت در تشییع پیکر مطهر این شهید. @torraanj
تقریبا" ده ثانیه احساس شد. اما میلیون ها نفر به خیابان ریختند. نیمه برهنه، با دست خالی ، بدون سوئیچ ماشین، سند خانه، دسته چک و حتی مدارک شناسایی... میلیون ها نفر همه آن چیزهایی که یک عمر برای داشتن شان جنگیدند، عرق ریختند یا خون دیگران را در شیشه کردند را بدون لحظه ای درنگ رها کردند و فقط جان ناقابل را برداشتند و به خیابان زدند... میلیون ها طلاهای عزیزشان، چکمه هایی که روزها پاساژها را برای خریدن شان وجب کرده بودند، یخچالی که دوستش داشتند، دکوری که ده بار برای چه جور چیدنش با همسرشان جوری بحث کرده بودند انگار مهمترین اتفاق زندگی است، غذایی که برای پختنش از صبح زحمت کشیده بودند... را از یاد بردند و گریختند. میلیون ها نفر حتی یادشان رفت کی هستند؟ تا دقایقی و و و و معشوقه از یادشان رفت. همه آن چیزهایی که یک روز با اطمینان می گفتند امکان نداره یه ثانیه از یادم بره! هیچکس به فکر این نبود که فلان لباس مارک، فلان کفش گران قیمتش را با خودش بردارد. یا حتی مدرک تحصیلی و حکم انتصاب به عنوان مدیر فلان جای مهم که برایش زیرآب صدها نفر را زده بود، بدون وضو رفته بود صف اول جماعت اداره، حاجی فلانی سفارشش کرده بود ... میلیون ها نفر فقط فرار کردند، از ترس فرو ریختن سقفی که برای خریدنش، برای اجاره کردنش، برای پرداخت قسط هایش روزها و شب ها زحمت کشیده بودند.... از ترس سقفی که بخشی از عمر و سلامتی شان را برای داشتنش حراج کرده بودند. آن چند دقیقه محشر بود. میزان شجاعت آدم ها، میزان عشق و وفاداری شان به خانواده، میزان ادعاهایشان حداقل به خودشان و اطرافیان شان ثابت شد. تلخ بود اما آن چند ثانیه را دوست دارم. برای اینکه هزاران بار در ذهنم با آن مواجه شده ام، اینکه تا دقیقه دیگر هیچکدام مان ممکن است نباشیم. اینکه به اندازه زندگی واقعیت دارد. درس عبرتی بود برای ما که عبرت نمی گیریم. مایی که بعد از آرام شدن نسبی اوضاع دوباره همان موجودی می شویم که بودیم... 👆👆👆👆اینجاست که باید درود بفرستیم به کسانی ، که همین جان عزیزشان را برای آسایش ما فدا کردند بدون هیچ توقع مقام و.... شادی روح صلواتی قرائت کنیم. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم @torraanj
شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت. ❤️✨مجروح که شد، به اسارت دشمن در آمد و همانجا به رسید. بعثی ها او را دفن کردند و شانزده سال بعد، هنگام تبادل جنازه ‌ی با اجساد عراقی، جنازه محمدرضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده رو بیرون می ‌آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمد رضا سالم مانده، سالمِ سالم... ❤️✨صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی‌ ها داده بشه. اونو سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند، اما تفاوتی نکرد، رو پیکرش آهک و اسید پاشیدند ولی باز هم بی‌ تأثیر بود.. ❤️✨مادرش و یکی از همرزم هاش که همیشه باهاش بود و کامل می شناختش می گفت میدونین برا چی جنازه ش سالم موند؟ 💙✨گفت راز سالم موندن جنازه ش چند چیزه: 👌 اهتمام جدی به شب داشت 👌 دائماً با بود و مداومت بر غسل جمعه داشت 👌 هیچوقت زیارت یش هم ترک نمی‌ شد 👌 هر وقت برای (علیه السلام) گریه می ‌کرد، اشک ‌هایش رو به بدنش می ‌مالید ❤️✨مادرش هم میگفت: به (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می ‌اومد، رفتن به جمکران را ترک نمی ‌کرد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎@torraanj
✅ یاد علی اکبر های (ره) می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از راضی هستیم، او از ما راضی باشه……!! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست! ‘شهید عبدالحسین کیانی’ همان ‘جوانمرد قصاب” است! که در ۴۳ سالگی در جنگ دفاع مقدس با اصابت ۱۲ گلوله به شهادت رسید @torraanj
✅ زنده نگه داشتن یاد کمتر از نیست. ✍دست‌نوشته‌ای از نوید صفری: 🔸زیارت عالی و پر فیض را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید و بدانید هر که چهل روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتماً تمام تلاش خود را به اذن خواهم کرد حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم می‌کند با روضه ارباب از زبان و خواهرش! @torraanj
و سلام بر او که می گفت: «انسان یک تذکر در هر ۴ ساعت به خودش بدهد بد نیست، بهترین موقع بعد از وقتی سر به میگذارید مروری بر اعمال صبح تا شب خود بیندازید آیا کارمان برای بود؟!» لشکر ۲۷ @torraanj
نقل از شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم. دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند. این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه علیه السلام که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیش‌نماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام . این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در زهرا تهران ، بروید و من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و… در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون هم دارد. @torraanj
داستان استخوان و برگه های دانشجویان سرڪلاس استاد از دانشجویان پرسید:  این روزها شهدای زیادی رو پیدا میڪنن و میارن ایران... به نظرنتون ڪارخوبیه؟؟ ڪیا موافقن؟؟؟ ڪیامخالف؟؟؟؟ اڪثر دانشجویان مخالف بودن!!! بعضی ها میگفتن: ڪارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی ها میگفتن: ولمون نمیڪنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!" بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!! تا اینڪه استاد درس رو شروع ڪرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود... همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.....ولی استاد جواب نمیداد... یڪی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیڪارڪردی؟؟؟ شما مسئول برگه های مابودی؟؟؟ استاد روی تخته ی ڪلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم... استاد گفت: من برگه هاتون رو گم ڪردم و نمیدونم ڪجا گذاشتم؟ همه ی دانشجویان شاڪی شدن. استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟ گفتند: چون واسشون زحمت ڪشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف ڪردیم... . هر چی ڪه دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت... . استاد گفت: برگه های شما رو توی ڪلاس بغلی گم ڪردم هرڪی میتونه بره پیداشون ڪنه؟ یڪی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ... استاد برگه ها رو گرفت و تیڪه تیڪه ڪرد. صدای دانشجویان بلند شد. استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیڪه تیڪه شدن! دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم. برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یڪ برگه ڪاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش ڪردید تا پیداشون ڪردید، پس چطور توقع دارید مادری ڪه بچه اش رو با دستای خودش بزرگ ڪرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟ بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاڪستر شده باشه. چند دقیقه همه جا سڪوت حاڪم شد! و همه ازحرفی ڪه زده بودن پشیمون شدن!! تنها ڪسی ڪه موافق بود .... فرزند شهیدی بود ڪه سالها منتظر باباش بود. @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👇👇👇 واکنش ابراهیم هادی به دخترانی که نگاهش می‌کردند؟! 🌻 برای حفظ و ترویج و حفظ ، جان عزیز خودشون رو نثار کردند @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 همان کسی است که یک روزی این حرفو زد و بهش حمله کردند و گفتند داری سیاه نمایی میکنی‌!؟ اون زمان اگر مسئولین این حرفشو می شنیدند امروز کار به اینجا نمیرسید از ترک فعل تمام نهادها و ارگان ها و مسئولین به قوه قضایی شکایت میبریم از ترک فعل صد در صدیِ عمدی و واضح قوه قضاییه به کجا شکایت ببریم؟ اگر کسی خود را انقلابی می داند اگر کسی خود را مسلمان می‌داند اگر کسی خود را آزاده می داند و اگر کسی خود را انسان می داند و در مقابل این همه خیانت به خیانت به خیانت به خیانت به خون و خیانت به راه و روش و توصیه و دستورات سکوت میکند و به شنیدن و دیدن اکتفا می کند در فردای حتی اگر با کوله بار سنگینی از عبادت و ریاضت و تهجد وارد محشر شود قطعاً سرافکنده و شرمسار خواهد بود لطفاً منتشر بفرمایید @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 لحظات اولیه سردار باقرزاده از پیکر یکی از غواصان دست بسته گردان یاسین در عملیات کربلای چهار : «پندار ما این است که ما مانده ایم و رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.» سالروز تاریخی ۱۷۵ تن از دست بسته اسلام گرامی باد. @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همتون حتما تو این شب ها و روزها! برنامه پربیننده و پرمخاطب و جذّاب رو کم و بیش دیدید و لدذت بردید. یکی از اون صحنه هایی که جگر آدم رو آتیش میزنه، ورود پیکر به این برنامه و به آغوش پدر و مادر پیرش ، اون هم بعداز ۴۰ سال بوده. تکلیف خود شهید که معلومه.... عالم، چه اجری میخواد به پدر و مادر این شهید بی سر، و همه پدران و مادران شهدا عطا کنه! فقط فقط خودش میدونه. امیدوارم هر کسی بانی این خیر شد! که تو این شبهای عزیز، قطره اشکی از چشم علیه السلام جاری بشه، با محشور بشه! و هر چشمی که بارانی شد، به آبروی در روز محشر گریان نباشه. @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی داشت ازش خون می‌رفت، یهو به رفیقش گفت: بلندم کن بشينم.. رفیقش گفت: واسه چی؟ تو حالت خوب نیست سجاد! گفت: اربابم اومده می‌خوام بهش سلام بدم❤️ و بعد از چند دقیقه، شهید شد. شادی روح همه صلوات @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ توصیه مهم شهید ابراهیم هادی: به فکرِ مثلِ شهـدا مردن نباشید به فکرِ مثل شهـدا زندگی‌ کردن باشید.🌱 سلام و درود خدا بر یادشان با ذکر 🌹 💚 هفته دفاع مقدس گرامی باد 🌱 @torraanj
چند دقیقه با‌‌ 🌱 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 شهید حمید عرب نژاد= شهیدی که نشانی قبر خود را داد.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید سید مرتضی دادگر درمزاری=شهیدی که قرض های یک نفر را داد😍😭 💚--------------------------------------------- شهید محمدرضا شفیعی=شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت و بعد ۱۶سال سالم به خانھ بازگشت.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید محمود رضا ساعاتیان=شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید محمدرضا حقیقی=شهیدے که درقبر خندید.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید عباس صابری=شهدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید سید مجتبی علمدار=شهیدی کھ روز تولدش شهید شد.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید سید مهدی غزالی=شهیدی که هر هفته مادرش را سرقبر صدا میزند.😍😭 💚--------------------------------------------- شهید علیرضا حقیقت=شهیدی که لحظه خاک سپاریش خندید.😍😭 💚--------------------------------------------- شهید هادی ثنایی مقدم =شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید علی رخشانی=شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید سید احمد پلارک=شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد.😍😭 💚--------------------------------------------- شهید علی‌اکبر دهقان=شهیدی که سر بی تنش سخن گفت.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز=شهیدی که باوجود اینکه بدنش به استخواڹ تبدیل بهشده بود اما پاهایش دروݧ پوتین سالم بود.😍😭 💚--------------------------------------------- شهید مهدی خندان=شهیدی که عاشورا متولد شد و اربعین به شهادت رسید.😍😭 💚---------------------------------------------- شهید حاج اکبر صادقی=شهیدی که به حرمت مادرش درقبر خندید😍😭 💚--------------------------------------------- شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲رفسنجان=شهیدی که درشب عملیات به تڪ تڪ اعضای گردان👥 گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد:{شهادٺ،اسارٺ،زنده ماندڹ}ودر وصیت خود نوشت📜 :ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در آن دنیا شفاعت میکنم تو هستی زیرا که مرا به این درجه رساندی}😞 🍃 🍃 @torraanj
از پرسیدند: چه ویژگی خاصی داشتند که به این مقام رسیدند؟؟ گفت:یکی را دیدم سه روز در هوای گرم خط مقدم جبهه روزه گرفته بود؛ هرچه از او سوال کردم برادر روزه مستحبی در این شرایط واجب نیس خودت را چرا اذیت میکنی؟!جواب نداد. وقتی شهید شد، دفترچه خاطراتش را ورق میزدم . نوشته بود: خب اقا مجید !!! یک سیب اضافه خوردی. جریمه میشی سه روز روزه بگیری تا نَفسِ سرکش را مهار کرده باشی...! @torraanj
بزرگی می‌گفت: "تکیه کن به ، شهدا تکیه‌شان به است اصلا کنار گل بنشینی، بوی گل می‌گیری. پس زندگی‌ات را با یاد شهدا گلستان کن. @torraanj
✌️ یه روز یکی از رزمنده ها دیر به صبحگاه رسید. فرمانده برای اینکه رزمنده بسیجی را تنبیه کنه گفت: باید در 2 دقیقه 150 تا صلوات بفرستی. بسیجی دید نمیشه؛ رو کرد به گردان و گفت: کُلّ گردان صلوات! کلّ گردان که 400 نفر بود ، صلوات فرستادند. بعد بسیجی به فرمانده میگه 150 تا برا امروز؛ بقیّه ش بمونه انشالله برای فردا!!!😉 را یاد کنید با ذکر اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @torraanj
به دخترش گفته بود اگه یه گره بزرگ به کارت افتاد ، بِبَر در خونه سلام‌الله‌علیها تا او گره رو وا کنه ...! اگه هم گره ها و مشکلات کوچیک داشتید ؛ دست به دامن بشید...! @torraanj