#خانطومان
چهارمین سال فراقـ💕
⇜از: خان طومانیهای #جامانده
⇜به:13کبوتر خونین بالِ گردان🕊️
🔸رفته بودیم سفری سمت دیار #زینب
🔸تا طوافی بکنیم💫 گِرد مزار زینب
🔹به امیدی که نگاهی بکند بر دلِـ❤️ما
🔹اذنِ پرواز بگیریمـ🕊 ز بی بی #زینب
#لبیک_یازینب_سلام_الله_عليها✊
💢بعد از شما،همچون زخم ترک خورده ایم💔 و #خاطرهایتان مرحمی ست بر دل بی تابمان
🌾کجا رفتید بی ما؟؟؟😔
حواستان به ما هست⁉️
🌾چهار سال #بدون_شما گذشت
نه!❌
نه! چهار سال بدون ما گذشت.
وخاکریز های جبهه ی #مقاومت، یک به یک فتح شد و شما ماندید در تاریخ🗓 حماسه ها.
🌾اینجا خاطره های #خانطومان را، با یادتان مرور میکنیم و با یاد رشادت هایتان، مشق #عشق میکنیم📝
🌾و به یاد ستون گردان در سحر گاه🌔 سرد #زمستانی؛ به خواندن دو رکعت نماز عشقتان📿 در نقطه ی رهایی، رشک میبریم
💢آری!
#مجنون که باشی، فرق ندارد
⇜عملیات #خیبر باشد
⇜یا #خانطومان
💢 #عاشق میشوی و دل عاشقـ❣
مکان نمیشناسد🚫
#سر میدهد...
💢خواه #ابراهیم_همت🌷 باشد
یا #مرتضی_کریمی🌷
💢و چه نیک گفت سید شهیدان اهل قلم: هر #شهید کربلایی دارد که #خاک آن تشنه ی #خون❣ اوست...
🌺شادی روح #شهدای_خانطومان 94 صلوات
#شهید_مرتضی_کریمی
#شهید_محمد_آژند
#شهید_امیر_علی_محمدیان
#شهید_میثم_نظری
#شهید_مصطفی_چگینی
#شهید_مجید_قربانخانی
#شهید_عباس_آبیاری
#شهید_محمد_اینانلو
#شهید_عباس_آسمیه
#شهید_علیرضا_مرادی
#شهید_مهدی_حیدری
#شهید_حسین_امیدواری
#شهید_رضا_عباسی
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
YEKNET.IR -salahshoor_01.mp3
5.21M
🔹سال 1367 بود که #محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد.
او در #شب_جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه🏴 به دنیا آمد.
🔸وقتی تقویم🗓 را می بینند درست مصادف است با #شهادت_امام_هادی (علیه السلام ) بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند😊
🔹عجیب است که او #عاشق و دلـ❤️ـداده #امام_هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی #سامراء به شهادت🌷 رسید.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🔰تقدیم به همسران شهدا که از همه عاشق ترند...❤
❣اصلا زن باید عاشق شود.... عاشق مردی که #نوکری ارباب را میکند و اعتقادش، بنفسی انت و اهلی و مالی یا #اباعبدالله است.
❣اصلا زن باید عاشق شود.... عاشق مردی که #غیرتی است... سرش را میدهد تا یک کاشی از حرم ناموس علی(ع) کم نشود.
❣اصلا زن باید عاشق شود... عاشق مردی که میخواهد همسرش، #همسنگرش باشد تا از این زندگی کوتاه #اوج بگیرند سمت بهشت .
❣اصلا زن باید عاشق شود... عاشق مردی که عشق #شهادت است.
و باید مهریه ای بگذارد بسی سنگین!
بله بگوید به شرط #شفاعت آخرت...
💕 اصلا خدا زن را آفرید تا #عاشق شود... 💕
#شهدای_مدافع_حرم #شهید_مرتضی_حسین_پور
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مهدی_نوروزی #شهید_وحید_فرهنگی_والا #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شادی روحشون #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#مهدی_جان
تنها من #عاشق گرمای نگاه تو نیستم؛
ببین! پرنده ها🕊 هم، به هرجا که می روی، #کوچ می کنند!!!
مولای من♥️
#سلام
دلم برای #تو
به هر سو پَر می کشد...
#اللهمَّ_عجِّل_لولیِّک_الفَرَج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🍃🌸🍃🌺
💫هنـــوز
#شبهای سرد مـا
با نگـاه چشمانـ😍 شما
گرم می شود . . .
💫وقتی عقل، #عاشقـ❤️ شود
عشق، #عاقل میشود👌
آنگاه⇜ #شهید میشوی......
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🌸🍃🌸
زنها را #درک کنید....
من که می گویم ؛ " #گیردادنِ_زنها اصلاً چیز بدی نیست..."
زنی که گیر می دهد، یعنی تو را #دوست دارد ، زیاد هم دوست دارد...❤️
زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش #مهم است، می ترسد که از چشمانت افتاده باشد..
زنی که برایش مهم باشد که تو #محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج می کنی، کاملاً #معصومانه، #ترسِ از دست دادنِ تو را دارد...
زنی که با بی توجهی ات #بغضش می گیرد، بی پناه است و جز تو کسی را ندارد...💔
غر زدن و گیر دادن، شیرِ اطمینانِ دوست داشتنِ زن هاست...💋
زنی که دوستت #ندارد، گیرهایش را #جای_دیگری می دهد.
#محال است زنی بی #عشق ، سرش را روی بالش بگذارد...💗
این به تو بستگی دارد ...
که زنی که کنارت نفس می کشد ، عاشقت باشد یا نه!🌹
نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد...
زن های #عاشق، گیر می دهند، زن های #عاشق_تر، بیشتر...🌷
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
تمام راه ها را #با_تو دوست دارم ڪوچهها و خیابانها با تو💞 همیشه به سمتی میروند ڪه در انتهایش یڪ #
#تلنـگرانه‼
💯اگر بخواهی زندگی کنی
←باید منتظر #مرگ باشی
←تا به سراغت بیاید
♨️ولی ... اگر #عاشق شدی
←به سمت مرگ پرواز میکنی🕊
این خاصیت کسانی است که
#جاودانه خواهند شد !
و #شهدا جاودانه هایِ تاریخ اند🌷🌷
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 4⃣#قسمت_چهارم 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
5⃣#قسمت_پنجم
💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانهاش به نرمی میلرزید.
💢موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانهاش چسبیده بود که بیاختیار خندهام گرفت.
💠 خندهام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با #مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از #راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.
💢تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و #عاشق شده است. اصلاً نمیدانستم این تحول #عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!»
💠 سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمهای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم. میدونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت میکشی.»
💢از اینکه احساسم را میفهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به #تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه #بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.»
💠 مستقیم نگاهش میکردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او #صادقانه گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اونروز اون بیغیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!»
💢پس آن پستفطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط #غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.»
💠 کلمات آخرش بهقدری خوشآهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد.
💢سپس نگاه مردانهاش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار میکنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!»
💠 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش #خجالت کشید!
💢میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت #برادرانهاش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه #خواهرانهام را در همه این سالها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم.
💢من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما #امانت عمو بودید! اما تازگیها هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمیفهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل کنم کس دیگهای...»
💠 و حرارت احساسش بهقدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای #عاشقی برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که میخواست بهت بگه. اما من میدونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!»
💢سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت.
💠 دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!»
💢سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خندهای که لبهایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزهاس؟»
💠 من هم خندهام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزهای شده!»
💢با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خندهام را پنهان کنم و او میخواست دلواپسیاش را پشت این شیطنتها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپشهای قلبش میلرزید، پرسید :«دخترعمو! قبولم میکنی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 8⃣#قسمت_هشتم 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرما
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
9⃣ #قسمت_نهم
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
💢در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد. عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی #مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟»
💢همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمیدونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم #تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
💠 اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
💢خاطرش بهقدری عزیز بود که از وحشت حمله #داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس #تهدید وحشیانهاش لحظهای راحتم نمیگذاشت.
💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند.
💢اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به #آمرلی بیاورد.
💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر بهجای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر!
💢عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
💢وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل #عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
💢نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!»
💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی #عاشقانه تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
💢و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری #شکایت کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من #اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
💢بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
💠 قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
💢در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣
💜دل من #تاب ندارد ... ❌
همه گویند بہ #انگشت اشارھ
💜مگر این #عاشق 🌷🌿دلسوختھ
ارباب ندارد !؟ [ #صاحبنا ]
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🌸🍃🌸
زنها را #درک کنید....
من که می گویم؛ " #گیردادنِ_زنها اصلاً چیز بدی نیست..."
زنی که گیر می دهد، یعنی تو را #دوست دارد ، زیاد هم دوست دارد..❤️
زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش #مهم است، می ترسد که از چشمانت افتاده باشد..
زنی که برایش مهم باشد که تو #محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج می کنی، کاملاً #معصومانه، #ترسِ از دست دادنِ تو را دارد..
زنی که با بی توجهی ات #بغضش می گیرد، بی پناه است و جز تو.. کسی را ندارد...💔
غر زدن و گیر دادن، شیرِ اطمینانِ دوست داشتنِ زن هاست...💋
زنی که دوستت #ندارد، گیرهایش را #جای_دیگری می دهد.
#محال است زنی بی #عشق ، سرش را روی بالش بگذارد...💗
این به تو بستگی دارد...که زنی که کنارت نفس می کشد ، عاشقت باشد یانه!🌹
نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد...
زن های #عاشق، گیر می دهند، زن های #عاشق_تر، بیشتر...🌷
@Vajebefaramushshode
💙🍇
.
.
🌻"عبد، مقامیست
فراتر از #عاشق
عبدش شویم"
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
بنظرتون عشق حقیقی انقد نیاز به اعلام و نمایش عمومی داره؟ اصلا چرا انقدر زندگی های مشترکشون کم دوامه؟
این روزا با نگاه به اخبار جامعه هنری مون
و
یه پَرسه تو فضای مجازی با درایت و تفکر،
کافیه
که بفهمم چقدر حرف های دایی جون درسته🤔
می دونید دایی ام چی میگفت❓
اول حرف هاش همین حرفهای بظاهر تکراری بود...
همین که، #حجاب امنیت میاره،
اینکه #بی_حجابی، هوس رو فعال میکنه،
اینکه #بد_حجابی،عقل رو از کار میندازه،
اینکه بی بندباری و مقید نبودن به اصول اخلاقی، انتخابِ اشتباه رو زیاد میکنه...وَوَوَ...
آخرِ حرف هاش رو هم دیگه نشنیدم
آخه ....
🤯 من وقتی دایی جون حرف میزد، چشم به چفیه ی دور گردنش دوخته بودم....
و این موضوع رو تو سرم میگذروندم؛
که همه ی این حرف ها قدیمیه.... بخاطر اون چفیه ست....
میخواد ما رو هم مثل خودش تو دهه شصت نگه داره،....‼️
چند روزیه از صحبت های دایی می گذره... و من دارم تو اینستا قدم میزنم...
هر چی می رم جلوتر بیشتر به این نتیجه می رسم که دایی جون درست میگه...
اون روز که دایی جون صحبت می کرد، چرا جبهه گیرانه گوش میدادم⁉️چرا⁉️
راست میگه دیگه
وقتی چند ماه پیش #عاشق بودن و خوشبخت....
عکسهای شخصی شون هم تو فضای مجازی،،،،
منم آرزوم بود مثل اونا مشهور و خوشبخت باشم... اما امروز اونا هر کدوم با یکی دیگه هستن...
هنوز یک سال نشده😳😳
ریحانه پارسا و شوهرش رو میگم هااااااا...
یا همین پسره،
مهراد جم....
چی باعث شده از راه دور فک کنه که اینقدر عاشقه⁉️
اونم دختری که فیلم و عکسش رو با صد نفر تو همین فضای مجازی پخش کرده بود❗️
چی باعث این تصمیم های اشتباه و زودگذر میشه⁉️
چی باعث شد، به این زودی فکر کنن، عاشق اند⁉️
به قول دایی جون؛ احتمالا #هوس...
هوس از کجا میاد⁉️
فک کنم از رعایت نکردن #حریم_روابط
حریم روابط چیه⁉️
دایی جون میگه یکی ش #حجابه🧕
حرف های دایی رو باید بدون نگاه به چفیه و بی غرض گوش می کردم😔
هر چند مامان میگه این چفیه متبرکه....
نگاه به همون، عقل رو در وجودم فعال کرده☺️🌺
@Vajebefaramushshode
📌چگونه شهید شویم⁉️
♻️وقتی از #چیزی که دوست داشتی گذشتی، با هوای نفست😈 مقابله کردی
همه کاراهاتو برای رضای خدا 🕋
فقط و فقط #رضای خدا انجام دادی ؛
وقتی بدی کردن بهت ،
فقط خوبی کردی..!
♻️وقتی به #جز عشق خدا و اهل بیت علیهم السلام و شهدا توی دلت 🧡 نبود
وقتی #عاشق ف🌸داکردن جونِتو سَرت در راه امام حسین علیه السلام شدی
♻️وقتی تونستی #نگاهتو👀 روی کفشات👞 ثابت کنی و راه بری🚶♂
و خیلی وقتی های دیگه
شهید میشی..
#نگاهتو👀_روی_کفشات👞_ثابت_کنی
🤲 اللّھم ارزقنا توفیق الشهاده 🤲
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🌸🍃🌸
زنها را #درک کنید....
من که می گویم ؛ " #گیردادنِ_زنها اصلاً چیز بدی نیست..."
زنی که گیر می دهد، یعنی تو را #دوست دارد ، زیاد هم دوست دارد...❤️
زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش #مهم است، می ترسد که از چشمانت افتاده باشد...
زنی که برایش مهم باشد که تو #محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج می کنی، کاملاً #معصومانه، #ترسِ از دست دادنِ تو را دارد...
زنی که با بی توجهی ات #بغضش می گیرد، بی پناه است و جز تو... کسی را ندارد...💔
غر زدن و گیر دادن ، شیرِ اطمینانِ دوست داشتنِ زن هاست...💋
زنی که دوستت #ندارد، گیرهایش را #جای_دیگری می دهد
#محال است زنی بی #عشق ، سرش را روی بالش بگذارد...💗
این به تو بستگی دارد...که زنی که کنارت نفس می کشد ، عاشقت باشد یانه!🌹
نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد... زن های #عاشق، گیر می دهند، زن های #عاشق_تر، بیشتر...🌷
@Vajebefaramushshode
🔰تقدیم به #همسران_شهدا که از همه عاشق ترند...❤
❣اصلا زن باید عاشق شود....
عاشق مردی که #نوکری ارباب را میکند و اعتقادش، بنفسی انت و اهلی و مالی یا #اباعبدالله است.
❣اصلا زن باید عاشق شود....
عاشق مردی که #غیرتی است. سرش را میدهد تا یک کاشی از حرم ناموس علی(ع) کم نشود.
❣اصلا زن باید #عاشق شود...
عاشق مردی که میخواهد همسرش، #همسنگرش باشد تا از این زندگی کوتاه اوج بگیرند🕊 سمت بهشت.
❣اصلا زن باید عاشق شود...
عاشق مردی که عشق #شهادت است. و باید مهریه ای بگذارد بسی سنگین! بله بگوید به شرط #شفاعت آخرت😉
💕 اصلا خدا زن را آفرید تا #عاشق شود... 😍
#شهدای_مدافع_حرم #شهید_مرتضی_حسین_پور
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مهدی_نوروزی #شهید_وحید_فرهنگی_والا #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
و .....
شادی روحشون #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🍃مرغ دلم مسافر #قم میشود
در حرم عشق تو بانو، مهمان میشود♡
🔸سلام به تو ای بانوی #زینبی
🔹سلام به تو ای خورشید #ایران زمین
🖤اینبار میخواهم دست ذهن پریش احوالم را بگیرم و دست در دست دفتر روزگار را ورق زنیم از تو بگوییم، از تو ای سنبل #عصمت و پاکی.
از تو ای کریمه #اهل_بیت، از تو که حریم بارگاهت پناهگاهی برای دلهای #عاشق به انتظار نشسته شده است، دلهایی که به آستان الهی دخیل بسته اند تا آن یار #غائب برساند.
🖤خط به خطش که میخوانیم،
باهم زمزمه وار لب به سخن میگشاییم، قلم بی جان چگونه می تواند تمامیت تو را به خط بکشاند.
مگر این زبان بسته چقدر توان این حجم از بزرگی را دارد.
اما اینبار عرق شرم از جبین قلم میجوشد و بعد واگویه وار زمزمه میکند، ببخش ای زینب برادر که نمیتوانم از #معصومانه ی روح تو نغمه سرایی کنم، ببخش ای زینت پدر که نمیتوانم برای #فاطمه ی پدر نوحه سرایی کنم🥺 این زبان چوبی در برابر پاکی روح تو فقط بلد است سر خم کند و سروری تو را فریاد کند🌹
🖤خوشا بحال #شاه_خراسانی
خواهری چون تو را دارد
#معصومه ای که عصمت مطلق بود❤
🖤ای فلسفه ی شیدایی، ای گنجینه ی #علم و دانش، امروز با رفتنت زمین در سوز سردیِ جانکاهی فرو می رود.
گویی خورشید جهان برای همیشه به خاموشی نشسته است، اما بعد از تو ای خورشید فروزش این حریم بارگاهت بود که مرهمی برای زخم نبودنت شد😓
🕊به مناسبت سالروز شهادت #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🌸🌺
عیارِ #عاشــق ...❤️
زمانے مشخص مےشود،
ڪہ ببینـے تا ڪجـا
پاے #معشـوق مےمـاند !؟
#شهیـد یعنـے انتهاے عشــق
یعنـے ایستادن تا پاے جــان ...💔
@Vajebefaramushshode
🍃🌸🍃🌺
💫هنـــوز
#شبهای سرد مـا
با نگـاه چشمانـ😍 شما
گرم می شود . . .
💫وقتی عقل، #عاشقـ❤️ شود
عشق، #عاقل میشود👌
آنگاه⇜ #شهید میشوی......
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
#بازنشر طرح به مناسبت سالروز وفات حضرت معصومه سلام الله علیها🍃🌹 به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefa
🍃 مرغ دلم مسافر #قم میشود
در حرم عشق تو بانو، مهمان میشود♡
🍃 سلام به تو ای بانوی #زینبی
سلام به تو ای خورشید #ایران زمین
🍃 اینبار میخواهم دست ذهن پریش احوالم را بگیرم و دست در دست دفتر روزگار را ورق زنیم از تو بگوییم، از تو ای سنبل #عصمت و پاکی
از تو ای کریمه #اهل_بیت، از تو که حریم بارگاهت پناهگاهی برای دلهای #عاشق به انتظار نشسته شده است، دلهایی که به آستان الهی دخیل بسته اند تا آن یار #غائب برساند.
🍃 خط به خطش که میخوانیم، باهم زمزمه وار لب به سخن میگشاییم، قلم بی جان چگونه می تواند تمامیت تو را به خط بکشاند.
مگر این زبان بسته چقدر توان این حجم از بزرگی را دارد، اما اینبار عرق شرم از جبین قلم میجوشد و بعد واگویه وار زمزمه میکند، ببخش ای زینب برادر که نمیتوانم از معصومانه ی روح تو نغمه سرایی کنم، ببخش ای زینت پدر که نمیتوانم برای فاطمه ی پدر نوحه سرایی کنم🥺
🍃 این زبان چوبی در برابر پاکی روح تو فقط بلد است سر خم کند و سروری تو را فریاد کند🌹
🍃 خوشا بحال #شاه_خراسانی، خواهری چون تو را دارد، #معصومه ای که عصمت مطلق بود❤
🍃 ای فلسفه ی شیدایی، ای گنجینه ی #علم و دانش، امروز با رفتنت زمین در سوز سردیِ جانکاهی فرو می رود.
گویی خورشید جهان برای همیشه به خاموشی نشسته است، اما بعد از تو ای خورشید فروزش این حریم بارگاهت بود که مرهمی برای زخم نبودنت شد😓
🕊به مناسبت سالروز #وفات #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیهها
به ما بپیوندید👇
•❥🌼━┅┄┄
@Vajebefaramushshode