eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.2هزار دنبال‌کننده
168 عکس
43 ویدیو
16 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ #عرفان #تفکر #فلسفه #هنر #انقلاب_اسلامی ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است)
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدگاه‌های متکلمان نیز از نگاه انتقادی دور نمانده است و نقدها و بصیرتهای وی درباره جریانات تفکر کلامی، که از عناصر اصلی و قوام بخش فرهنگ و سنت تاریخی ما هستند، بسیار شنیدنی و قابل تأمل است. برای نمونه، از نظر فردید، «آنچه در اصالت دارد احساس نفسانی و عقل و اراده خودبنیاد، با قطع نظر از ایمان حقیقی و غیرخودبنیاد .... است». حتى کلام شیعی نیز از این نقدهای عمیق برکنار نیست. به اعتقاد فردید، «عقیدة شیعة متأخر غیر از عقیدة شیعه اصیل درباره موجبیت است». بنابراین، از نظر فردید، دیدگاه متکلمان شیعه، همچون ، فرضا در بحث از موجبیت، با آنچه در احادیث شیعی دیده میشود متفاوت است. فردید بر این باور است که در نگاه شیعی اصیل، همراه هر عملی حضرت حق است. در همین زمینه تحلیل هایی زیبا از فردید در خصوص پاره ای از احادیث و روایات اسلامی یا آیات قرآنی دیده میشود. برای نمونه، از این روایت که «الشقی شقی فی بطن أمه» (فرد بدکار از شکم مادرش بدکار است) یا از آیه، « طبع الله على قلوبهم» (خداوند مهر غفلت بر قلوب آنها زد)، نه نوعی جبر، بلکه نوعی اصرار و تأکید بر توحید را استنباط می کند.
صدوقی سها: در همان ایام یک روز به ما گفته شد که آقای دکتر حائری مصمم شده‌اند که در انجمن حکمت و فلسفه ایران آن دوران، یک آکادمی فلسفه درست کنند- البته دوستان مستحضرند که این انجمن فلسفه در پشت کتاب‌هایش آکادمی فلسفه ایران نامیده می‌شد- اما نمی‌دانم چه شده بود که آقای حائری می‌خواستند در داخل این آکادمی یک آکادمی دوم درست کنند. چندین جلسه برگزار شد و از اساتید دعوت کرده بودند؛ مرحوم استاد محمدتقی جعفری، آقای دکتر داوری، آقای دکتر پورجوادی، مرحوم و از علمای قم نیز بعضا تشریف می‌آوردند و چندین جلسه هم برگزار شد. در یک جلسه مرحوم «فردید» اصرار کرد و گفت حتما حتما و اصول هم باید جزء فلسفه است و باید در این آکادمی تدریس بشود. عده‌ای اخم کردند و عده‌ای خندیدند و عده‌ای اعتراض کردند... چون حرف نامعقولی بود. باز در علم اصول مباحث عقلی هست و مستندات عقلی دارد، ولی فقه بسیار عجیب است که کسی استاد فلسفه باشد و به اصرار بگوید که فقه جزء فلسفه است و باید در آکادمی فلسفه تدریس شود...یکی دو جلسه این داستان بود و از فردید اصرار و از آقایان انکار تا اینکه ختم به خیر شد. آن هم به این صورت که مرحوم فردید بعد از اصرار در یک جلسه‌ای گفت: من همان احمد لاینصرفم، که علی بر سر من جرّ ندهد... می‌خواست بگوید که من از حرفم بر نمی‌گردم و منصرف نمی‌شوم. بلافاصله مرحوم علامه جعفری که بسیار حاضر جواب بودند، گفتند اضافه تان می‌کنیم، منصرفتان می‌کنیم... غیر منصرف وقتی اضافه بشود، منصرف می‌شود. متاسفانه این جلسات با اینکه چند بار برگزار شد ولی مثل بسیاری از جلسات دیگر به جایی نرسید. نشستند و گفتند و برخاستند.
: " ما جمع ميان دين است و سياست. در اين سياست مقتضي اين است كه ما هر چه بيشتر به علم (يعني علوم طبيعت و رياضي) خيلي ترتيب اثر بدهيم. بعد هم علوم اجتماعي و فلسفه را صحيح... اما تابع علوم اجتماعي و فلسفه غربي قرار ندهيم. حتما هم بايد علوم اجتماعي و در قم هم برود، ‌براي نفي علوم اجتماعي و فلسفه و حتي نفي فلسفه قديم تا آنجايي كه منقول تابع معقول شده است. ولي اگر معقول تابع منقول باشد هنوز هم لازم است. من فقط به منقول اصالت مي‌دهم. به " سمع" و به و به روايات و احاديث، به قرآن." (نسبت دیانت حقیقی اسلام با فلسفه و علم 1359)
: "چنانکه گذشت احکام شرعی احکام کلیه ای هستند که موارد اطلاق و مصادیق آن بطور فردی و جزئی تصریح نشده است . چنانکه مثلا شارع گفته است "و اشهدوا ذوی عدل منکم". وظیفه مجتهد اینست که پس از آنکه معنی عدالت را شرعا دریافت ، پژوهش کند و از میان افراد کسی را که وصف عدالت برای او ثابت است تعیین کند و پیداست که این وصف برای تمام افراد یکسان نیست و برای آن دو طرف میتوان فرض کرد، یکی طرف اعلی که عبارتند از انبیائ و اولیاء و صدیقین و دیگر طرف ادنی یعنی کسانیکه به مجرد شهادتین از حد کفر خارج و داخل در ملت اسلام شده اند. مابین این دو طرف حد وسط هائی است که به شمارش در نمی آید و غموض و پیچیدگی در همین جاست و فقیه ناگریز است که جهد کند و در این میان بکمک مدارک شرعی وصف عدالت را برای کسیکه واجد شرایط است ثابت کند و این عبارتست از اجتهاد. پیداست در این مرحله نه منتظر وحی و الهام میتوان بود و نه میتوان با کشف و شهود کار را فیصله داد، پس باید شعور فقهی و عقل ایمانی را بکار گرفت و حق را اقامه کرد. از اینجاست که گفته اند یکی از شرایط مجتهد اینست که علاوه بر بضاعت علمی ، صاحب "نفس قدسی" نیز باشد و بعضی ده نشانه برای آن ذکر کرده اند که شرحش در کتب اصول آمده است. اکنون چه نسبتی است میان نفس قدسی فقهی و نفس اماره فلسفی جدید خدا میداند و..."
آنچه امروز بنام خوانده می‌شود [به] دو قسم اساسی تقسیم می‌شود. یک قسمِ عرفان و ، همان «عرفان و تصوف و حکمتِ اشراقِ یونانی» است که در تعریف آن، التزامِ مأخوذ نیست. البته با و می‌خواهند که حقایق را کشف کنند، غالباً هم بیشتر کشف و شهود غرض است، بیشتر می پردازند به بحث فلسفی، از تا افلوطین (پلوتینیوس) و فرفوریوس که تصریح دارند به اینکه ملتزم وحی نیستند. عباراتی است عربی که ما مَعاشر حکماء به وحی انبیاء نیاز نداریم، عبارت از کسانی مانند و است و یونانی که ملتزم وحی نیست. در قرون وسطی و اسلام است که التزام وحی هم أخذ می شود در این نوع از حکمت، بنام تصوف. حالا این تصوف که ملتزم وحی باشد -جان کلام در اینجاست، بنظر بنده- تصوف ظاهراً با این که ملتزم وحی است ولی حقاً و باطناً نیست، چون که است. نمونه آن بوعلی‌سینا است، قسمت آخر اشارات و تنبیهات -که میستیک است- ظاهراً عرفان است و مخالفتی هم با وحی در آن نیست، ولی بالذات حکمت اشراق است؛ یونانی است؛ متافیزیک است. البته این متافیزیک هنوز نیست، «بنیاد اندیش» است ولی نه «خودبنیاد اندیش» که جدید است. دکتر سیّداحمد درآمدی به حکمت معنوی، 1351
یک مسئله‌ای جدیداً مطرح شده و آن این‌که پرسیده‌اند که آیا مضرّ هستند یا سودمند؟ باید گفت که این سوال از اوّل خراب است. زیرا که «ورای سود و زیان رفتن» است. من همان دم که وضو ساختم از چشمه‌ی عشق چهار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست سیّد احمد ، یادداشت‌های دروس پدیدارشناسی و فلسفه‌های اگزیستانس، احتمالاً سال 1351 t.me/DrFardid
یک جمله می‌گفت؛ جمله‌اش مثل یک نیشی بود و زمانی که این را می‌گفت من ناراحت می‌شدم. می‌گفت: " اسلامی دو چشم داشت؛ یک چشم را کور کرد، چشم دیگر را ". نصرالله پورجوادی، موجی که نشست، ضمیمه‌ی خردنامه همشهری، 25 آبان 84 (شماره76)
تحت تأثیر ، مبنا را بر قرار نداده. محال است بدون هیبت به حقّ رسید. ترس در برابر «ظلمتِ عدم» مختصّ انسان است. گناهی که قبلاً از آن بحث کردیم نمی‌تواند از هیبت جدا باشد. هیبت و در مرحله‌ی به انسان دست می‌دهد. این حالی است که در مقابل سبحات جلال به انسان دست می‌دهد. عین گمراهی و ضلالت است ولی در همین ظلمت است که انسان نور می‌یابد. گفتم که کفر زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید سیّد احمد ، یادداشت‌های دروس پدیدارشناسی و فلسفه‌های اگزیستانس، احتمالاً سال 1351 t.me/DrFardid
: اصلاً تفکرش نیست، مرد بی‌فکری است و یک موجودی است که حقیقتاً مطالب را از بین برده. یکی از کثافت‌ترین حامیان و و هر فکر غربی، ژان پل سارتر است زیرا مقدماتش طوری است که همه چیز معتبر به اعتبار انسان است. ژان پل سارتر انسان را به جای خدا می‌گذارد و به اینجا می‌رسد که شما چگونه می‌توانید به آزادی خودبنیادانه، بشر را اصلاح کنید. چیز تازه‌ای در ژان پل سارتر نیست. ﷼آزادی ژان پل سارتر همان حوالت و آزادی غربی است که در اعلامیه جهانی تمام می‌شود. آزادی حقیقی آزادی از آزادی ژان پل سارتر است و این آزادی سارتر عین گریز از آزادی است. ژان پل سارتر یک چشم نداشته، هم یک چشم است. در زمان ما دجالی مانند این سارترها زیادند. اینها مدافع دجالند. بنده یکبار گفتم این دجال عجوزی است که الاغی ندارد، برای این الاغ خصوصیاتی وصف کرده‌اند. این الاغ پشکل می‌اندازد و دیگران این پشکل را برمی‌دارند و تناول می‌فرمایند. حالا این ژان پل سارترها و این فلاسفه الاغ‌هایی هستند که دجال سوار آنهاست.
بعد از ، از این انقلاب طرفداری کرد و روشنفکران را مورد انتقادات تند قرار می‌داد. او طی یک سخنرانی گفت: می‌خواهم پیامی به امام خمینی بدهم و درد دلی با ایشان بکنم، سیداحمد فردید آدمی است که برای خودش کار کرده‌است. اگر کتاب ننوشته، نخواسته تشبه به کثافات دیگران بکند. من پیام کوچکی به امام خمینی دارم، این انقلاب را عبدالکریم  خراب می‌کند… من پوپر را می‌شناسم و به ریش او می‌خندم… من دارم به  مدد می‌رسانم. او در جای دیگر دربارهٔ گفته‌است: بعد از سی سال مطالعه می‌گویم، هایدگر جهت فکرش همین جهت جمهوری اسلامی است.
: انسان در اصل ذاتش مظهر است، {}زمان باقی پریروز و پس فرداست، {مظهر} باقی امام عصر است، "عصرِ" پریروز و پس فردا. در زمان دیروزی و امروزی و فردائی ، غائب است و در عین و غیاب، حاضر. همین امام عصر پریروز و پس فردای غائبِ حاضر است که در پس فردا "ظاهر" می شود، ظهور پیدا می کند، حضورش با یکی می شود و حال آنکه در حاضر زده، امام زمان حاضر است ولی غائب است در تاریخ، تاریخ، تاریخ امام زمان است به این معنی، تاریخ وجود است و وجود هم ظهور و بطون و این ، زمان باقی پریروز و پس فرداست. ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
: در دوهزار و پانصد سال حجبی کشیده شده است روی باقی پریروز و پس فردا، این برداشته می شود، این عبارت از " سبحات جلال بدون اشاره" است، این معنایش "محو و صحو معلوم" است. معلوم، حضوری است، این معنایش عبارت از این است که باب# علم که منسد بود - و این علمی که حضوری است... که نسبتش با باقی پریروز و پس فرداست که ما حامل این علم را و اوصیاء اسلام می دانیم - پیدا می کند. ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
: تفتازانی می گوید انسان محکوم به اختیار است یعنی اسمی که انسان مظهرش است این اسم را خودش نمی تواند بیافریند، در ذیل این اسم مخیر به اختیار دو امر است، برگزیدن دو امر است. دوره جدید هم کسانی گفته اند که انسان محکوم به آزادی است. محکومیت، محکومیت به آن اسم است که مظهرش است، آن اسمی که مظهرش است اسم شیطان است بعد ما می گوئیم آزادی! آقا آزادی غربی عین بندگی نفس اماره است و پرستش شیطان و طاغوت، آزادی اصیل اسلامی(انسانی؟) لازمه اش جهاد اصغر و اکبر و مخصوصا جهاد اصغر با حوالت تاریخی شیطانی دیروز و امروز و فردا هست تا وقتی که انسان از شر آزادی شیطانی غربی آزاد شود و به دولت آزادی اصیل انسانی اسلامی نائل، نائل بیاید، خیلی فرق دارند. من تا آنجا که می بینم در مطبوعات و همه جا آزادی را یک امری میدانند که واحد است و از اینکه هر دوری آزادیش غیر آزادی دورهای دیگر است سخنی نیست. حضرت ختمی مرتبت آمد تا آزادی مشرکین را نسخ کند و آزادی اسلام را تاسیس، هر دوره که تاریخ نسخ شد تاریخ دیگری که جایش می گیرد و تاسیس می شود آن وقت اصلا غیر از وقت سایق است، آن وقت نهان می شود وقت دیگری انسان باهاش نسبت پیدا می کند. ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
: امروز که اول محرم الحرام و بیست و هفتم مهرماه 1361 هستش به شما بگویم که می خواهم با این جلسه دیگر که تمام شد فعلا تعطیل کنم سخنرانی هایم را و مجالس درس و بحثم را، جهتش هم چند چیز است، یکیش عبارت از این است که من الآن در این ماه محرم می خواهم یک قدری بیشتر خلوت کنم. حالا خلوت من خلوت با زمان دیروز و امروز و فرداست یا می خواهم که توجه داشته باشم به زمان پریروز و امروز و پس فردا، مساله دیگری است، خلوت من خلوت با طاغوت است یا با الله می خواهم خلوت...نه اینکه الله به سراغ من آمده باشد، این دیگر مساله خلوت است. علاوه بر این می خواهم که یادداشتهای سالهای درازم را که موقعش نبود که من نشر بدهم و نمی شد که منتشرش کنم - این یاداشتهائی هم که هست، موجود است، طوری در دفاتر متعدد هست - اینها را در چند دفتر جمع کنم نه برای اینکه تا زنده هستم منتشر بشود. بهر حال تکلیفی هست در زندگی که من مطالعات چهل ساله خودم، اینها روی کاغذ بیاید، اینهم از این. اما جهت دومی هم هست که من می خواهم که...دیگر به ستوه آمدم...و آن غرب زدگی مضاعفی است که دوباره خدای نکرده مبادا که بربگردد. بار سنگین زمان طاغوتی کره ارض را گرفته و این زمان طاغوتی آخرین نفسش را دارد می زند، آخرین تاخت و تاز زمان شیطانی طاغوتی در جهان هست، جهان، جهان پر از بلبشور است، بلوا و شورش است، بلوا و شورش آخرزمان. ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
: خدا متعالی است به چند معنی لفظ، یکیش عبارت است از {اینکه متعالیست از} علم ما، همین علم ما، از عقل معمولی ما که همین وهم ماست. آدم در زندگی احساس می کند می گوید فلانی آدم بی عقلی است، با عقلی است، طبق عقلش عمل می کند، حرف می زند، این موهوم است، موهوم صحیح. این موهوم صحیح را تفصیل می دهد کانت. اصلا تمام فلسفه کانت عبارت است از بیان موهوم صحیح و ناصحیح اما آن خدای متعالیست...{از} امام جعفر صادق است این روایت مال امام ششم است "کلما میزتموهم باوهامکم بادق المعانیه مخلوق فهو لکم مردود الیکم". هر چیز را که به وهم خودت - یعنی عقل به این معنی معمولی لفظ - تمیز می دهی مردود به خود ماست، اعتباری است و...پس خدا را چگونه می شود پیدا کرد؟ با "وهم"، کسانی می خواهند اثبات خدا کنند، یعنی با عقل یعنی با منطق اما نفسِ- می شود! - نفس اثبات خدا با منطق آدم را از وهم بدر می کند و تجرد پیدا می کند؟ سوال می کنم از شما. غالبا وقتی شما می روید اثبات خدا می کنید گم می شود انسان تو موهوم و بجای اینکه قرب به خدا پیدا کند گاهی ممکن است بعد پیدا کند. این یکی از کارهای فلسفه است معمولا، اقلا فلسفه بنده! علت این است که می گویم مصداق این است که کوزه گر تو کوزه شکسته آب می خورد، ببینید! این هی از خدا می گوید، دلیل اول، دلیل دوم، ادله فلان، همه هم بی معنی هستند و مشرک و توحید ندارند، چون او اثبات می کند و ادله می آورد. آیا این ادله موهوم است یا نه؟ کانت بحق می گوید موهوم است، یعنی جزء فاهمه است دیگر. عرفا هم حرفشان همین است یکی از حرفهای عرفا در مقابل فلاسفه همین است. معمولا در مرتبه استدلالی که ما می کنیم و برهان می آوریم وهمی است، این خودش برهان می آورد، ادراک معانی جزئی است، مجرد که نیست، اگر مجرد بود که اصلا لازم نبود قیاس درست کنید و حرکت درش نبود. فکری که توش حرکت بود: "و الفکر حرکة الی مبادی و من المبادی الی المراد" حرکتی است آنچه را می خواهید، مجهولیست معلوم کنید، دوباره برمی گردید به مقدمات حلش می کنید، توی این حرکت... حرکت در وهم است، در مرتبه ای که تجرد صرف پیدا شد و قرب خاصی به الله پید اکرد که حرکت درش نیست. حالا فلاسفه می آیند، می خواهد خدا را ثابت کند نمی شود که نکرد، با وهم انسان دارد زندگی می کند، گاهی هم ممکن است تو متن وهم انسان تعالی پیدا کند کنده بشود، حکم باصطلاح تخته پرش پیدا می کند برای انسان، مخصوصا اگر قوه خیال قوی باشد. اشعاری هست که این درست است که وحی خاص نیست ولی نحوی از وحی عام است که با این صورتهای خیالی انسان پرش می کند و از وهم خارج می شود یک قرب خاصی بخدا پیدا می کند: "هر دم از نقشی زندم راه خیال / با که گویم که درین پرده چه ها می یبینم". خیال دو جور است یک خیال حلولی است و یک خیالی است که مقدمه است برای تعالی از صورت خیالی. محی الدین عربی وهم را می ستاید یا خیال را حتی و حتی یک کتاب قطوری هانری کربن نوشته است - {کتاب}مفصلی است - در باب تخیل و خیال و قوه خیال در محی الدین ابن عربی که پیش من است الآن. سابقا این کتاب را ورق زده بودم و الآن هم مدتی است یک آقا، جناب دکتر به بنده داده اند و همچنان روی میز بنده هستش. خوانده بودم جلوتر، می دانم چه می گوید ولی از نظر بازی کردن با لفظ قوی است هانری کربن و ترجمه کرده...ترجمه نکرده ها ولی لاتینی و... مخصوصا لاتینی و زبان قرون وسطی، یالّا(3) به قوه خیال ...و با یک استعدادی هم در غلط اندازی و غلو دارد هانری کربن. [......] قوه خیال، ولی آیا محی الدین عربی چون رفته به وهم و به خیال، تعالی درش نیست؟ ترامبولن است، تخته پرش است. دوره جدید تخته پرش ندارد، هنر اصیل قبل از دوره جدید این تخته پرش درش هست. 🔺 @varastgi
: چنانکه خود غربی ها الآن می گویند حوالت {دوره جدید} حوالت حلول و اتحاد است. همان حلول و اتحاد مسیحی که به صورت عجیبی تکامل پیدا می کند. ادراک امور شما می کنید، روی اصول می گویند ادراکی که ما می کنیم... اصلا عالم قائم به قیام صدوری است به ما ، یعنی از ما خودمان بدر می شویم می رویم آنجا. به اعتباری عالم قائم به قیام صدوری است و حق هم هست، حال آن که همه چیز در علم نفس و قائم بقیام حلولی است در انسان. بحث فلسفی می خواهد، این مقدماتی که فلاسفه گفتند بنده وقتش {نیست} نمی توانم بگویم که چه می گویند. در قرن نوزده و بیست این را مطرح کردند اینکه چهارصد سال قائم – بیان مطالب - به قیام حلولی است در پدیدار شناسی جدید و معاصر است که توجه بهش شده و حتی که خدا را منکر است عالم را قائم به قیام صدوری انسان می گیرد، خدا را از بین می برد. ولی یک فرق دارد، مساله ترانساندانس و تعالی را می آورد و این انسان است که همواره در تعالی است و تعالی پیدا می کند و این انسان است که می گوید هست و نیست، خدائی وجود ندارد، ولی این مساله می آید، این مساله که قیام صدوری فرق دارد با قیام حلولی مطرح است، قیام حلولی می شود و . اصلا اگزیستانس یکی از معانیش که امروز استعمال می کنند است - قریب به معنی قیام صدوری است - که من ترجمه کردم سابق ""، غیر از "بودن" و "هستن" است. "بینگ" یعنی "بودن"، "هستن" اما اگزیستانس یعنی قیام...قائم به قیام شدیم ما. حیوانات...عالم قائم به قیام صدوری نیستش قائم به است. این انسان است که وجود موجودات قائم به قیام صدوری است بهش، اگزیستانس دارد، هیچ موجودی جز انسان ندارد. 🔺 @varastgi
: از مسائل دیگری که از دیرباز مطرح شده است رویت است. آیا انسان {الله} را در این دنیا و در آخرت به چشم ظاهر می تواند ببیند یا نمی تواند ببیند؟ می گویند {در آخرت} می تواند ببیند، می گویند نمی تواند با این حس ببیند. بعضی ها می گویند با حس باطن و با دل می شود رویت کرد حتی. این در کلام مسیحی هم مطرح است در علم دین مسیحی بنام ویزیون [......] . رویت حق... آیا با چشم ظاهر می بیند؟ ، می گوید رویت هست اما در معاد است، اینجا نمی شود دید - اینجا به اشاعره نزدیک می شود - ولی منکر نمی شود. می گویند تو این دنیا باید باشد ولی این رویت، رویت قلبی است. یک جور تجردی پیدا می کنید شما و در این دنیا بچشم دل انسان می بیند حق را، این یک نوع تجرد است، از وهم هم بالاتر است ها! استشهاد کرده اند به این آیه شریفه قرآن "من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی"، کسی که در این دنیا رویت الله را نکرد در آن آخرت هم رویت نخواهد کرد. کانت می گوید در این دنیا رویت نمی شود ولی در آن دنیا ممکن است، بحث تفصیلی است در اشاعره و معتزله و در کلام مسیحی. رویت را در این دنیا می داند، این دنیا رویت بکن! آن دنیا هم هست، اینطور است.، اگر این دنیاچشم و گوش بسته رفتی و فقط در عالم باقی ماندی بدان که در آن عالم هم دیگر قرب به الله پیدا نمی کنی. منتها در این که در این دنیا رویت باید تحق بکند زیاد اصرار دارد حافظ :"هر که امروز نبیند اثرصحبت دوست / غالب آنست که فرداش نباشد دیدار"، "بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه / که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم". حتی این مساله بهشت که در همین دنیا باید در انسان تحقق پیدا کند در یکی از گفته هایشان امام خمینی هم اشاره کردند، این روی اصول است ها! این غیر از این است که شما بی دین باشید:"زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست / تا در میانه خواسته کردگار چیست". "نقد" را که می گویند این "وقت"ی است که در این عالم انسان پیدا کند ،به این وقت اصیل است که رویت می آید به سراغش، این رویت، رویت چشم نیست، دیدار حق می کند. چقدر کلمه "دیدار" را در یک جلسه بنده عرض کردم، معنایش رویت است. آیا این دیداری که می کنیم حق را، این دیدار در این دنیا باید باشد؟ می گویند اگر در این دنیا ما قرب به الله پیدا نکنیم و از وهم خارج نشویم بعد از مرگ هم هیچی. ابیاتی دارد حافظ ظاهرا بنظر خلاف می آید اما می بینیم نه! خیلی ساده است، اگر یادم باشد یک بیتش برایتان بخوانم این یک بیتش، آنجا می گوید:"زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست / تا در میانه خواسته کردگار چیست" این با کانت درست در می آید، با زهد کانت {که} می گوید تو این دنیا رویت نیست و شراب کوثر هم نیست. به یک معنی یعنی آن سعادتی که پس از قرب به اوست، "واعظ شراب کوثر و حافظ پیاله خواست تو همین دنیا. ببینید سمبل است ها! اشارات است ها! تا در میانه خواسته کردگار چیست". "من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود / وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟" جواب به تمام کانت است. آقای کانت زاهد تو فقط بعنوان موهومات علمی و موهومات اخلاقی، رویت حق را در این دنیا می گوئی محال است؟ "من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود - با وقت پیدا کردن - وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟" فردا هست صحیح، اما این فردا ...وقت را که ما ول کنیم برای فردا؟ این تویش در می آید. ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
هیچگاه در تاریخ بیشتر از چهارصد سال بشر زاهد نبوده، زهد از حقیقت، از سرمستی به معنای عارفانه و حافظی لفظ، اصلا زهد - حالا ریشه اش را نمی گویم - فرار از امر ساده ای است که حقیقی است که در همین دنیا می تواند انسان با الله داشته باشد، الله متعالی. انسانی که گم شده است در "حلول و اتحاد و "، و "الله"؟می تواند یک فضل فروشی کند و اثبات خدا بکند، ولی کور است:"من کان فی هذه اعمی و هو فی الآخرة اعمی"، اصلا آخرت...ببینید غربی کارش به کجا دارد تمام می شود؟ ببینید این کوری غربی و این کج طبعی و دل کوری غربی... علم کارش به کجا دارد هر روز جلوتر می رود؟... ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
: " بسم الله الرحمن الرحيم قل يا ايهاالكافرون لا اعبد ما تعبدون ولا انتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم ولا انتم عابدون ما اعبد لكم دينكم و لي دين" ، " و لله الاسماء الحسني و ذروالذين يلحدون في اسمائه سيجزون ما كانوا يعلمون"(الاعراف 180)" . بنده امروز عرايضم را با تلاوت اين آيات شروع كردم ، به مناسبتي است نه اينكه خواسته باشم وارد شوم به توضيح و تفسيري درباب اين آيات، مرادم مساله است و تعبد كه ميخواهم در باب جبر و تفويض و كسب و اختيار و اين مطالب امروز هم توضيحاتي بدهم و اينكه هر اختياري مستلرم تعبدي است . نهايت آنكه باز هم تكرار كنم "تاريخي است، تاريخي بودن به اين معني هنوز وقت آنكه من بيان كنم و توضيح دهم مراد بنده از تاريخ چيست، فرا نرسيده است و از طرف ديگر ، اينجا " ولله الاسماء الحسني فادعوه بها و ذروالذين يلحدون في اسمائه" ، بنابراين وقتي است كه انسان معبودش الله است، اسم است و اسماي حسناي الله . دوره اي هم هست ، وقتي هم هست كه الحاد در اسماء دارد. ❣ @varastgi
: در میان این کل ما فی الوجود یطلب صیدا/ انماالاختلاف فی الشبکاتی، ببینید محبت و محلش کجاست؟ دروغ است یا دروغ نیست؟ مولانا می گوید همه چیز را می شود شکار کرد - این را بعدش گفتم به صادق هدایت، شعرش یادم نیست - هر چیز را می شود شکار کرد اما عشق را نباید شکار کرد، باید گذاشت تا او انسان را شکار کند، یعنی - ولی بالاخره اصطلاح شکار را هم که بکار می برد - ما تسلیم خدا باشیم و بگذاریم که او ما را شکار کند نه اینکه ما او را شکار کنیم. و رضای عارفانه یعنی همین، کار مشکلی است. آیا خدائی که امروز با ، با - اینهمه ثابت می کند - این خدا، خدائی هست که مشغول این است که شکارش کند یا می خواهد شکار خدا بشود. اصلا این خدا هم مصداق این بیت هست یا نیست؟: کل ما فی الوجود یطلب صیدا / انما الاختلاف فی الشبکاتی. ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
: مسابقه است در ارضای شهوات نفس بنام تمدن و سعادت و از این حرفها، توجه می کنید؟ حالا خدا باشد یا نباشد، از این لحاظ من نمی توانم بفهمم یعنی چه. غالبا که خدا را قبول ندارند حالا آقای ولتر بیاید و خداش را هم قبول کند، این شکار خداست، دیگر زمان اینکه انسان بتواند تسلیم و رضا به آن سادگی داشته باشد رفته، خدا را وسیله می گیرد و شکار می کند. یکی دیگر می آید خدا را رد می کند. تور و دام گستری مطابق سیستم فلسفی یک دفعه اصرار می کند اثبات خدا می کند برای ارضای شهوات نفس یک دفعه رد می کند. "کل ما میزتموه باوهامکم فی ادق المعانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم"، دنیای وهم... لذت و الم غلط نیست ولی ارتباط به عالم وهم و پندار دارد، در وهم و پندار هم که نمی شود جلو بروی ، در وهم و پندار، یعنی مایا، تلازم دارد. ولی اوقاتی هم هست که انسان برسد به اینکه بداند حقیقت ورای عالم وهم است و حفظ حیات یا دفع حیات، و {ورای} شکار است، این معنا البته با یک ترجمه های شکسته بسته ای بعد در زمان هگل می آید به غرب با شوپنهاور ، شوپنهاور توجه می کند و این برخورد باصطلاح با قدیم با شوپنهاور شروع می شود اصلا و اوپانیشادها – صحبت از ترجمه فارسی هم بود، خب خیلی چند دست، سخن از ترجمه بود آقای دکتر سالور از من قبلا سوال کرده - خب ترجمه می شود و باز هم فیل بیاد هندوستان می افتد. بدبینی شوپنهاور از اینجاست، از کجا که یک مقداری از حرفهای شوپنهاور عین خوشبینی نباشد. بد را بد دیدن و خوب را خوب دیدن اینکه معنایش بدبینی نیست چنانکه مولانا می گوید "نیستی هست نما" و "هستی نیست نما". ما "نیست" را "هست" تلقی کنیم...بیانگاریم و هست را نیست. نیست نیست، هست هست، به اینجا که رفتید دیگر نمی شود گفت بدبینی، خوش بینی است. باصطلاح شوپنهاور بدبینی است در مقابل جریانهای خوبنیادانه زمان خودش که عبارت از هگل و دیگران باشد. آیا شوپنهاور باز می گردد به پریروز، به بودا ؟ نه!" همچنان باقی است. @varastgi
: بجای "ویله سور ماخت" می گوید که "اراده بسوی زیستن"، و این اراده بسوی زیستن را می گوید باید کشت. خواهش را باید کشت. خواهش نفس است ارضای شهوات نفس است، پس [شوپنهاور] حیات را از این جهت که مایاست نمی پسندد و من قبول نمی کنم شوپنهاور را علت این است که اصلا این دوام نوع هم برایش راز است و نمی تواند صریح بگوید تکلیف چیست در دوام نوع. یک جور زهد مانوی وار خب بسراغش می آید. می دانید خودش هم که ازدواج نکرده، پناه می خواهد ببرد به به زیبائی ... علم استحسان. آیا این علم استحسانی که شوپنهاور بهش پناه می برد حکم تریاک و مخدر دارد یا ندارد؟ آیا عرفان به آن معنای شوپنهاور تریاک است؟ مخدر است؟ آیا این داروهای ... باصطلاح کلمه ای دارد در پیش گفتم، این مواد... drogue هائی که بشر امروز استعمال می کند در آن حالی که پیدا می کند حشیش و ماری جوآنا و چه می دانم از این قبیل، از لذت می رود بالاتر و بهجت برایش دست می دهد؟ یا نه؟ نه! اصرار در لذت است. حتی این هیپی بازیها هیپی گریش هم همینطور است ولی با این همه احساسی هم هست که این بشر بیمار است از فرط و فراموش کردن معرفت و اصل ذاتش که عبارت از بهشت بهجت و شادی و سرور است نه دوزخ لذت پرستی. طالب بهشت است دودفعه بیشتر می افتد در دوزخ چون ، حوالت تاریخی لذت پرستی است، بیمار می کند بشر را، درست مثل اینکه مرتب می بینید انسان هر اندازه بیشتر در ارضای شهوات نفس جلوتر می رود بیشتر مریض است خودش هم احساس می کند، مساله روابط جنسی هم همینطور شده، جاه هم همینطور شده. @varastgi
: از مسائلی که من سالهاست دارم جستجو می کنم، مساله تقواست. الآن دارند آقایان "تقوا" می گویند، بسیار هم خوب، ولی من یقین دارم هر جا کلمه "تقوا" تفوه شد، درنگ میکنید ولی مشت برای "تقوا" نمیتوانید گره بکنید. بنده خواهش میکنم، سکوت میکنم، کسی هست که کلمه "تقوا" برایش جد باشد؟ معناش روشن باشد؟ یا با "تقوا" موضع بگیرد؟ کسی هست؟ یک کسی بگوید! خیلی از "تقوا" میگوئیم ! اگر گفتید چرا "تقوا" اینطور است؟ اگر گفتید چرا تقوا اینطور است؟ آقا اینجا با من به سخن دربیائید، اینجا با من همسخنی کنید، "تقوا" میگوئیم ولی آیا در خلوت کسی هست اینجا که خودش را اهل تقوا بداند؟ من که خودم را اهل تقوا نمیدانم. قبول میکنم تقوا را، این کلمه تقوا بایست من ریشه و اصلش را برای شما بدهم. اگر "پرهیز" بگوئیم درست است، به یونانی میشود "..." با پارسا همریشه میشود و "پارس" شاید و سگ پارس و شاید فره وشی(؟) اوستا، معانی مختلف دارد، "..." مثلا، اجازه بدهید این "تقوا" بعد از اینکه من روشن کردم، یک کلمه برای بنده پریروزی پس فردائی است. اهل تقوا و دوره جدید، تاریخ 500 سال غرب تاریخ "بی تقوائی" است. "تقوا" را بسطش خواهم داد. می گوید کسی مرگش مرگ کرامت است که متقی باشد. در عین حال همینطور قرآن میگوید که هرچه تاریخ جلوتر آمد و شیطان در زندگی انسان مشارکت کرد در اموال و اولاد، "تقوا" هم کمتر میشود دیگر، ولی این تقوا...، بشر محتا...نیازمند تقواست... @varastgi
سخنرانی دکتر داوری در مجلس یادبود فردید.mp3
4.93M
‌ ‌ 🎧 سخنرانی کم‌تر شنیده شده دکتر داوری اردکانی در مجلس یادبود مرحوم ⏱ زمان: ۳۴ دقیقه ▪️ انتشار به مناسبت سالروز درگذشت استاد فردید 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌