#فردید:
#ژان_پل_سارتر اصلاً تفکرش #تفکر نیست، مرد بیفکری است و یک موجودی است که حقیقتاً مطالب را از بین برده. یکی از کثافتترین حامیان #امپریالیسم و #بورژوازی و هر فکر غربی، ژان پل سارتر است زیرا مقدماتش طوری است که همه چیز معتبر به اعتبار انسان است. ژان پل سارتر انسان را به جای خدا میگذارد و #خودبنیادی به اینجا میرسد که شما چگونه میتوانید به آزادی خودبنیادانه، بشر را اصلاح کنید. چیز تازهای در ژان پل سارتر نیست. ﷼آزادی ژان پل سارتر همان حوالت و آزادی غربی است که در اعلامیه جهانی #حقوق_بشر تمام میشود.
آزادی حقیقی آزادی از آزادی ژان پل سارتر است و این آزادی سارتر عین گریز از آزادی است.
ژان پل سارتر یک چشم نداشته، #دجال هم یک چشم است. در زمان ما دجالی مانند این سارترها زیادند. اینها مدافع دجالند. بنده یکبار گفتم این دجال عجوزی است که الاغی ندارد، برای این الاغ خصوصیاتی وصف کردهاند. این الاغ پشکل میاندازد و دیگران این پشکل را برمیدارند و تناول میفرمایند. حالا این ژان پل سارترها و این فلاسفه الاغهایی هستند که دجال سوار آنهاست.
میبدی:
استاد ، تاثیر #متافیزیک در دنیای ما چیست و چه پدیده ای را میتوان منبعث از آن دانست ؟
فردید:
امپریالیسم ، امپریالیسم با #زندقه و #شرک ملازمه دارد . به این ترتیب میتوان چنین استدلال کرد که #امپریالیسم یکی از لوازم ذات #تمدن_غربی است و تازمانی که انسان از "#اراده" به "#همت " نرسد، این امپریالیسم که من آنرا "#فرعونیت " میخوانم کماکان پا برجا خواهد بود و زیر بنای تاریخ #غرب که "#ربوخه " است از جای خود تکان نخواهد خورد . انسان غربی خودش را در "ربوخه" گم کرده است . تمام ایدئولوژی ها و "ایسم" ها در ربوخه دست وپا میزنند . رفاه نیز همان ربوخه است . علم و صنعت جادوست باید موسساتی (؟) یافت تا این جادو را باطل کند . " سیرابی جنسی " آقای #مارکوزه نیز ریشه در ربوخه دارد . #فاشیسم و #مازوخیسم در وجود بشر رخنه کرده است . #استالین و #هیتلر هردو از یک کرباسند . تمام افکار #ژان_پل_سارتر جز اناالحق نیست . آیا این حماقت نیست ؟ آیا او نمی خواهد تمدن ممسوخ را به بی نهایت ببرد ؟
فکر میکنید #سایبرنیتیک و علم سیاست در خدمت چیست ؟ در خدمت حفظ این تمدن ممسوخ . #هنر هم همین خدمت را انجام میدهد .
خلاصه کنم بشریت غربی بیمار است . او به مرض رضا و تسلیم در برابر امپریالیسم مبتلا شده است و تا زمانی که این مرض مستولی است امیدی به برافتادن " ربوخه " نمیرود .
#فردید:
چنانکه خود غربی ها الآن می گویند حوالت {دوره جدید} حوالت حلول و اتحاد است. همان حلول و اتحاد مسیحی که به صورت عجیبی تکامل پیدا می کند. ادراک امور شما می کنید، روی اصول #فلسفه می گویند ادراکی که ما می کنیم... اصلا عالم قائم به قیام صدوری است به ما ، یعنی از ما خودمان بدر می شویم می رویم آنجا. به اعتباری عالم قائم به قیام صدوری است و حق هم هست، حال آن که همه چیز در علم نفس و #علوم_انسانی قائم بقیام حلولی است در انسان. بحث فلسفی می خواهد، این مقدماتی که فلاسفه گفتند بنده وقتش {نیست} نمی توانم بگویم که چه می گویند. در قرن نوزده و بیست این را مطرح کردند اینکه چهارصد سال #تاریخ_غرب قائم – بیان مطالب - به قیام حلولی است در پدیدار شناسی جدید و معاصر است که توجه بهش شده و حتی #ژان_پل_سارتر که خدا را منکر است عالم را قائم به قیام صدوری انسان می گیرد، خدا را از بین می برد. ولی یک فرق دارد، مساله ترانساندانس و تعالی را می آورد و این انسان است که همواره در تعالی است و تعالی پیدا می کند و این انسان است که می گوید هست و نیست، خدائی وجود ندارد، ولی این مساله می آید، این مساله که قیام صدوری فرق دارد با قیام حلولی مطرح است، قیام حلولی می شود #ایمانانس و #ایمانانتیسم. اصلا اگزیستانس یکی از معانیش که امروز استعمال می کنند #قیام_صدوری است - قریب به معنی قیام صدوری است - که من ترجمه کردم سابق "#قیام_ظهوری"، غیر از "بودن" و "هستن" است. "بینگ" یعنی "بودن"، "هستن" اما اگزیستانس یعنی قیام...قائم به قیام شدیم ما. حیوانات...عالم قائم به قیام صدوری نیستش قائم به #قیام_حلولی است. این انسان است که وجود موجودات قائم به قیام صدوری است بهش، اگزیستانس دارد، هیچ موجودی جز انسان #اگزیستانس ندارد.
🔺 @varastgi
๛ وارستگی ๛
💠 قرب نوافل بودن غرب در کلام فردید 🔍 https://varastegi.ir/2970 🔸 استاد فردید: من یک سوال دارم :
ادامه مطلب قبل...
🔸 میبدی: ومنظور شما این است که روی به حق داشتن و پشت به خلق همان قرب فرائض است .
🔹 فردید: احسنت... و اما روی به خلق داشتن و پشت به حق داشتن هم قرب نوافل. البته قرب نوافل و فرائض به تعبیرات دیگری هم بیان شده مانند :
مشاهده "#کثرت_در_وحدت " و "#وحدت_در_کثرت " .
🔸 میبدی – همین جا یک نتیجه گیری میکنیم که فلسفه یونان و بدنبال آن تاریخ فلسفه #غرب چیزی جز قرب نوافل نیست . یعنی حق همواره غائب و خلق ظاهر بوده است.
🔹 فردید – بله از #افلاطون تا #هگل . از هگل تا #مارکس . از مارکس تا #سارتر....وقتی ما در قرب نوافل هستیم معنایش این است که خلق را در حق می بینیم . پس حق آینه میشود و "صورت" منعکس در آینه، " خلق" است .
در قرب فرائض "خلق" آینه میشود و صورت حق در این آینه مشهود و معلوم میگردد . یعنی خلق غائب میشود ، پنهان میشود و حق ظاهر و آشکار میگردد....
🔸 میبدی – پس به تعبیر شما در قرب نوافل حق حکم آلت و وسیله را دارد و در قرب فرائض برعکس خلق است که حکم آلت و وسیله را پیدا میکند.
🔹 فردید - ....پس ملاحظه میفرمائید که این "#آزادی" که پس از هگل مورد بحث قرار گرفت و سپس از جانب مارکس و مارکسیستها و همینطور از طرف #ژان_پل_سارتر در فلسفه #اگزیستانسسیالیسم ، از طرف #لوئی_استروس در #استروکتورالیسم و از طرف #رودلف_کارناب در مذهب نو تحصلی(#نئوپوزیتیویسم) و از جانب #هورکهایمر . #مارکوزه و #آدورنو ، و #هابرماس در #حوزه_فرانکفورت و از سوی دست چپی های نوخاسته مطرح گردید همه و همه به قرب نوافل تعلق دارد..... آنهم با غفلت تام و تمام از قرب فرائض .
آزادی بدان معنی که امروزجهان ما کم و بیش از آن دفاع میکند چیزی جز اصرار در قرب نوافل نیست و قرب نوافل یعنی پشت کردن به حق ، دفاع از #فرعونیت مطلق .
🔸 بنده در گفتگوی قبلی از #بایزید_بسطامی نقل قولی کردم . عرض کردم بایزید گفته است من سی سال خود را در حق میدیدم. اینک حق را در خودم می بینم. معنی این جمله این است که من سی سال در قرب نوافل بودم و #حق اینه بود، یعنی غائب بود. یعنی نهان بود. یعنی حضور نداشت و من که از خلق بودم، خودم را در این آینه مشاهده میکردم: یعنی در حق میدیدم:
《فکر خود و رای خود در مذهب رندان نیست / کفر است در این مذهب خودبینی و خودرائی》
اکنون پس از سی سال " گشت " عظیمی برای من دست داده است که خود را درحق می بینم . من آینه شدم. پنهان شدم و حق بدون واسطه برای من ظهور کرد.
🔹 در سیر تفکر غرب اینک قرب نوافل به حد نهائی خود رسیده است. اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر نمونه بارز آن است با فقدان #خود_آگاهی و ذکر و فکر. بنده با ساحت دوم یعنی ساحت خودآگاهی فلسفی است که از قرب فرائض دفاع میکنم ، آنهم بنام ساحت سوم یعنی #دل_آگاهی.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔍 https://varastegi.ir/2970