eitaa logo
واژبند
156 دنبال‌کننده
383 عکس
21 ویدیو
1 فایل
@Babaee1983.راضیه بابایی هستم واژبند یک ترکیب فارسی است. کلمات را در یک بند کنار هم نشاندم و واژبند متولد شد.
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان پدران و پسران نوشته ایوان تورگنیف یکی از نویسندگان مطرح قرن نوزده روسیه است که با این اثر در دنیا به شهرت رسید او اندیشه‌ای پیشرو در جامعه روسیه‌ی آن زمان را نقد می‌کند و زندگی متناسب با این تفکر را نشان می دهد. داستان از جایی آغاز می‌شود که آرکادی پسر جوان یکی از اشراف و زمین داران بزرگ روس پس از مدتها به خانه برمی‌گردد.دوست او بازارف که پزشک است همراهی‌اش می کند. نیکولا پدر آرکادی به همراه برادرش پاول با وجود تعجب نسبت به رفتارهای بی قیدانه‌ی دوست آرکادی او را می پذیرند. پاول به اصل و نسب اشرافی اهمیت زیادی می دهدو با بازارف که به هیچ ارزش و اخلاقی پایند نیست درگیری لفظی پیدا می کند. آرکادی و بازارف خانه را ترک می‌کنند و مدتی را با تازه به دوران رسیدگان جامعه می‌گذرانند و در همین رفت و آمدها با زن جوان بیوه‌ای آشنا می شوند.... در این کتاب به حالت نمایشی و داستانی در خلال شخصیتهای جذاب یک از دیدگاه های رایج فلسفی در دنیای غرب نقد می گردد. نیهیلیسم به معنای بی ارزش دانستن ارزشها و قواعد است. زیر پا گذاشتن سنتها و تکیه بر قوانین مادی و علم برای حل تمام مشکلات بشر. در حالی که روح انسان پدیده ای است متعالی و در جهان ماده نمی گنجد و نیازهای انسانی او در این جهان مرتفع نمی‌گردد . در این دیدگاه هر گونه مواجهه با امر درام و رمانتیک انکار می شود و نهادهای خانواده، کلیسا و حکومت مشروعیتی ندارند و مورد تمسخر قرار می گیرند. این افراد با بدبینی هر روش و قانونی را رد می کنند و تنها به فکر بر هم زدن و انقلاب هستند بدون اینکه ایده خاصی برای ساختن داشته باشند زیرا اساسا زندگی دنیا برای آنها پوچ است و فقط با تکیه بر علم روزگار می گذرانند. در این دیدگاه خبری از امید نیست و تحمل این شرایط برای روح آزاد انسانی سخت و درد آور است. نویسنده علاوه بر تدارک دیدن گفتگوهایی میان شخصیتهای مختلف و نشان دادن بعد منفی تفکر اشرافی، به نشان دادن زشتی پوچ گرایی نیز پرداخته است و شخصیتهای داستانی را در شرایطی قرار داده که وجود انسانی آنها با عقاید پوچ گرایانه به تناقض بر می خورد. نکته مثبت دیگر این اثر تفاوت آن با کلاسیکهای نویسندگان معاصر مثل تولستوی و داستایفسکی است.تورگنیف بسیار کوتاه تر و موجز می نویسد و شخصیتهای داستان او از چند نفر بیشتر تجاوز نمی کند. توصیفات ایستا ندارد و مثبت بودن ارزشهای اخلاقی مثل وفادار و خیانت نکردن بین زوجین، عشق واقعی و دوری از هوس، داشتن امید به زندگی و ترغیب به ازدواج و داشتن عقاید مذهبی نیز در اثر منعکس می شود. نکته منفی آن نیز شتابزدگی پایانی داستان در رقم زدن عاقبت شخصیتهاست. https://eitaa.com/vazhband
واژبند
#سرنوشت #همایون_شجریان @vazhband
داستانی از یک سرنوشت ▶️موسیقی را پخش کنید و داستان را بخوانید. از راهروی شلوغ دادگاه رد شد. مادر پیامک داده بود به اتاق ۵۴ بیاید .سرش بالا بود و با ببخشید راه باز می‌کرد. در زد و دستگیره را چرخاند. عرق پیشانی را پاک کرد و روی اولین صندلی نشست. حالت تهوع همیشگی گریبانش را گرفت. از این آمد و رفت‌ها کلافه بود. مادرش که سرخی صورت و موهای ریخته روی پیشانی‌اش را دید، سر حرف را با مطلع همیشگی باز کرد. -آقای قاضی!این دختر آبروی فامیل ما رو برده. هرکی ندونه فکر می‌کنه چه بلایی سرش آوردیم! نه میاد نه میره! با یه من عسل نمیشه خوردش! مادر مینا دست را روبروی مادر مهران تکان تکان داد. -خُبه حالا! نه اینکه میاد حلوا حلواش می کنید؟! یک روز حرف دختر فلان فامیل رو می کشید جلو که... مادر مینا بغضش را خورد و رو به قاضی ادامه داد. - تو رویِ دختر جوون میگن مریم رو لقمه گرفته بودیم برای مهران،... فلانی را زیر نظر داشتیم، حیف که نشد! مهران سرش را بالا آورد. تا خبری از لقمه‌ای که برایش گرفته بودند بگیرد. به سمت مادر مینا نگاه کرد. نگاهش به دو چشم افتاد. دو چشمی که همیشه می درخشید.دلش ریخت. نوبت مادر مهران بود خنجر بزند. -آقای قاضی خودشونو نمی‌بینن! مدام حرف داماد بزرگشون وسطه . مال و اموالش رو به رخ می کشن.اعصاب بچه‌م رو خرد کردن! آخه درسته بگن فلانی خواستگار دخترمون بود؟! مهران سرش را پایین انداخت با دو دست سرش را گرفت. با کفِ دست عرق کرده‌اش شقیقه را ماساژ داد. شنیدن حرفهای تکراری حالش را به هم می‌زد. دلش می پیچید. قاضی بار چندم بود که می‌برد و می‌آوردشان. ولی هردو طرف سر قوز افتاده بودند. از مهریه و حرف و حدیث فامیل گرفته تا مقایسه مال و منال پسرهای فامیل می‌گفتند. دلخوری روی دلخوری، متلک و لیچاری که به خیال خام از سر زرنگی بار هم کرده بودند، قیچی شده بود برای بریدن بند مهر و علاقه‌ی بین مهران و مینا. آقا ناصر با سیگار توی دستش بازی می کرد. مهری خانم چند خط می گفت و اشک می ریخت و دوباره می رفت سر خانه اول. مهران سرش را بلند کرد. آقا ناصر خط نگاه مهران را که دید، تکیه داد به صندلی تا دو چشم درخشان پنهان شود. -آقای قاضی این پسر من زبون نداره! خدا شاهده از دست خرده فرمایش اینا چی کشیده. حاج آقا اینقدر این بچه را نبرید و بیارید.. حکم رو صادر کنید. دوران عقد جدا بشن بهتره یا فردا یک بچه بی مادر رو دستمون بمونه؟ مهران گر گرفت. جدا شدن! از فردای آن امضای لعنتی، شب خواب کدام چشم را بییند؟ دلش تنگ شود به خیال چه کسی؟ عقدی که ذوقش را داشت زهرش شده بود. نفسش بریده بود. اجازه نداشت مینا را ببیند. روزها را می‌شمرد تا مینا را در دادگاه ببیند. مینا هم زیر چشمش گود افتاده بود. حرفهای پدر و مادرها تمامی نداشت. دستمال کاغذی خیس توی مشتش را تکه تکه می کرد. -حاج آقا در حق پسرم پدری کنید! ایشالا که دخترشون رو شاه پریون بگیره و از دست ما خلاص شن! -معلومه که میاد می گیره! قحطی داماد که نیست! مطمئن باشید آوازه‌ خوشبختیش به گوشتون میرسه! مهران در خود جمع شد. آتش گرفت. نام مینا در کنار یک مرد دیگر؟ وحشت کرد. نیم‌خیز شد تا صورت زنش را ببیند.یعنی این بار مهر جدایی توی شناسنامه‌اش می نشیند؟ ناگهان مینا هم از جا بلند شد. سرها به سمت او چرخید. صورتش خیس بود. مهران به لبهای لرزان و بی رنگش خیره شده بود. نگاهش را بالاتر که برد چشم‌های درخشان او را دید، سرخ سرخ. قلب مهران دیگر نمی‌تپید. می دوید تا زنده نگهش دارد.روی پای لرزانش ایستاد.روبروی مینا. تمام حرفهای دلش را ،حرفهای این شش ماه دوری را روی لبخندش نشاند و دستش را به سمت مینا دراز کرد. قلبش برای داشتن مینا بی‌تابی می‌کرد. اتاق پر از صدای سکوت شد. صورت گریان مینا شکفت. حاضرین نمایش عشق تماشا می‌کردند. مینا کیفش را برداشت. با سه قدم بلند به مهران نزدیک شد و دستش را سمت مهران دراز کرد. انگشتان سرد مینا بین انگشتان پر حرارت مهران پناه گرفت و به آنی دو بازیگر نمایش، صحنه را ترک کردند. قاضی با لبخند سر تکان داد و از جا بلند شد .او هم حاضران حیران نمایش را ترک کرد تا بارش عشق، کدورت روحشان را پاک کند. https://eitaa.com/vazhband
سفر به دیار کهن به لطف خدا و همراهی با رفقای درجه یک جلد اول از کتاب به پایان رسید. آن هم با روش ظریف خوانی و هفته‌ای حدود۲۰ تا ۳۰ صفحه خواندن. جناب ابن بطوطه یک جهانگرد مسلمان مراکشی است. در قرن هشتم هجری می‌زیسته و بعد از بازگشت از سفرهای طول و درازش تصمیم می‌گیرد با کمک اهل قلم آنچه از دنیا و آدم‌هایش دیده و در خاطرش مانده است به رشته تحریر درآورد. تا همین جای کار، تحسین و دو صد درود به فکر جناب ابن بطوطه. همین تعریف خاطرات و کجا رفتیم و چه دیدیم، برای من که در قرن پانزدهم هجری نفس می‌کشم دریچه‌ای است به تاریخ و شناخت زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی مردم در آن سال‌ها. همین‌قدر که برایمان از چگونگی رفت و آمد و خورد و خوراک می نویسد و از کسب درآمد و عادات مردم جهان می‌گوید غنیمتی‌است که به کار عالم اهل پژوهش و داستان نویس تاریخی می خورد. بماند که در حین مطالعه کتاب وقتی وجوه شخصیتی خودش شفاف می‌شود و می فهمیم با چه دیدگاهی طرفیم، خواننده‌ی شیعه مذهب امروزی با رفتار و افکار و اعتقاداتش ارتباط حسنه‌ای به عنوان یک شخصیت معتقد و منصف برقرار نمی کند. در بخش‌هایی از کتاب به نقد شیعه و رافضیان می‌پردازد و اهل سنت را برحق می داند و مدام تکرار می کند یا اینکه توجه زیادی به تحفه‌هایی که پادشاهان و امیران به او می دهند، معطوف می‌کند و نگاهش نسبت به زنان مطلوب نیست. با این وجود در نظر من عجایب زندگی در روزگار کهن را تا حد زیادی به مخاطب منتقل می‌کند. رفت و آمد او به جهان کهن و دنیای دراویش و‌ صوفی‌ها احساس خیال انگیزِ گردش در دنیای عجایب سندباد بحری را پدید می‌آورد. سفرهای او در خشکی و دریا، اقامت طولانی در نواحی سردسیر و بیابانهای خشک و بی‌آب ،دربار پادشاهان، حضور در جلسات بزم و خبر دادن از میادین رزم هرکدام شیرین است و انگیزه‌ای برای خواندن و روشن کردن زوایای تاریک تاریخ اجتماعی و سیاسی. نشر کارنامه هم سنگ تمام گذاشته و یک اثر تمام و کمال از نظر طراحی هنری و ترجمه روانه بازار کرده است. این نشر قیمت‌های تند و تیزی دارد ولی کیفیت مشخصات ظاهری و محتوایی کتاب به این هزینه‌ پرداختی می‌ارزد. کتابی قابل توصیه به اهل پژوهش و دوستداران سفر‌ در زمان. https://eitaa.com/vazhband
عکس تزیینی است.
باور ریشه‌دار روز قبل از شهادت حضرت رقیه منزل یکی از اقوام روضه برپا بود. سالهاست که صاحبخانه بانی مراسم عزاداری بانوان عراقی است. آنها که به خاطر ظلم و تعدی روزگار زمان حکومت بعث، به ایران پناه آوردند. سالها از آن موضوع می گذرد. در نسلی که اینجا متولد شده‌اند تا جایی که دیدم خبری از رنگ و بوی غریبگی نیست.هیچ تفاوتی در نوع گفتار ندارند.بعضی کاملا ایرانی شده‌اند و آداب و رسوم یا فرهنگ ویژه‌ای که مختص سرزمین عراق باشد نه در خاطر دارند و نه متعهد به اجرای آن هستند. این گروه از بانوان که در این مراسم عزاداری می‌کنند، سبک سینه‌زنی و روضه خوانی خودشان را حفظ کردند و حفظ این مناسبات و ریشه‌های فرهنگی ارزشمند و جالب است. مجلس حال و هوای شورانگیزی داشت. تسلط آنها به زبان عربی و علم به اینکه اجداد آنها ساکن دو شهر عشق، کربلا و نجف بودند، انسان را منقلب می‌کرد. ذکر مصیبتی که می‌خوانند سوز بیشتری داشت. مثل اینکه در فاصله زمانیِ کمتری نسبت به حادثه کربلا ایستاده‌ایم و مصیبت کربلا امروز سرمان آمده است. از عمق وجود ناله می‌کنند. وسط سالن را خالی کرده و گرد می چرخند و بر صورت و سینه می‌زنند. من تا‌ به حال امکان حضور نداشتم و دورادور از عزاداری این بانوان با خبر بودم. برای اولین بار، باز کردن موها و پریشان کردن آن را می‌دیدم. بین این جمعیت دختر نوجوانی دیدم که او‌ هم شبیه مادرش موهای لخت مشکی‌اش را باز کرد و به همان صورت سینه می‌زد و سر را بالا و پایین می آورد. شباهتی که رفتارش به مادر داشت ،جلب توجه می‌کرد. او و شاید مادرش در ایران متولد شده‌اند. اما این سنت را خوب فرا گرفته است و هویت خود را مثل خانواده تعریف کرده است. معمولا مهاجرت دنباله‌هایی دارد. یکی از آنها دوری از فرهنگ کشور مبدا است. آن هم به دلیل تحصیل و مراوده در مدارس کشور مقصد . ولی دختر دوستداشتنی ما در نوع لباسش یا عزاداری، رنگ ایرانی نداشت. نمی دانم چطور بعضی از خانواده‌ها موفق می‌شوند ارزش‌های خود را فارغ از کشوری که در آن ساکن هستند به فرزندانشان منتقل کنند. کتاب تولد در لس آنجلس را که می خواندم در جایی محمد عرب می‌گفت از مادرم می‌خواستم حجابش را بردارد تا شبیه آنها باشیم. یا از مدارس و سبک زندگی آمریکایی می‌گفت که تدریجا از آنها آدم‌های دیگری ساخت.برایم باور پذیر بود و هست که مهاجرت نسلی را که در کشور جدید بزرگ می‌شود تغییر می دهد. اجتماع و خانواده، هویت فرد را می‌سازد. اما قدرت این دو عامل یکی نیست. مهارت بعضی خانواده‌ها است که تاثیر گذاری خود را بسیار قوی‌تر از جامعه می‌کنند و بعضی از خانواده‌ها چنان در انتقال باورهای خود ضعیف هستند که فرزندان آنها کاملا به رنگ جامعه اطراف در می‌آیند. خیلی از مسئله پرت شدم. این دختر دوست داشتنی بعد از عزاداری درست مثل مادر موهایش را جمع کرد همانطور که مثل او لباس پوشیده بود. دیدن او یک سوال برایم ایجاد کرد. من چه قدر در انتقال (باور، اعتقاد، مذهب، عادت، سنت‌ها و...) آنچه هستم به فرزندم موفق‌ام؟ پسرم در سال‌های آینده چه قدر تحت تاثیر فرهنگ غربی ریشه گرفته در ایران خواهد بود و چه قدر ایرانی ماندن برایش اهمیت دارد؟ https://eitaa.com/vazhband
بریده کتاب‌ها لزوما مورد تایید نیستند. اما به خواننده کمک می کنند نظرگاه نویسنده را کشف کند و این موضوع لذت دارد. یکی از همین بریده ها مربوط به کتاب مذکور است. با خودم گفتم چه قدر انسان را حقیر و در بند احساسات مادی و زمینی می بیند! و چه قدر یک رزمنده غربی اسیر مادیات و وقایع است. انسان پیچیدگی زیادی دارد. جفا در حق اوست که رفتارش را تابع چند اتفاق محدود بدانیم و او را یک حیوان بشناسیم. اصلا انسان آن قدر بزرگ است که فکر می کنم عبارت حیوان ناطق هم برای او کم است. ولی نظر اریش مارک از انسان و اعمالش در جبهه نظامی همین است! https://eitaa.com/vazhband
روح لطیف درخت زیبای من اثری ادبی از آمریکای جنوبی است. از کشوری است که آن را با جنگل‌های آمازون و تیم فوتبال به یاد می‌آوریم. کشور برزیل. داستانی لطیف و عمیق از احساسات پاک و ناب انسانی، داستانی که نمی شود خواننده صفحاتش را تورق کند و از نظر عاطفی متاثر نشود. شخصیت اصلی داستان یک بچه‌ی شش ساله است اما این نکته کتاب را به کتاب کودک تبدیل نمی‌کند زیرا او یک کودک خاص است. یک روح بزرگ انسانی در کالبدی کوچک و نحیف است و یک معدن طلا از افکار. بعد از کشتن مرغ مینا، این کتاب دومین اثری است که از زبان یک کودک می خوانم و صداقت گرفتار و قلم نویسنده، من را به وجد می‌آورد. پسرک کوچک داستان یکی از بچه‌های خانواده‌ای پر جمعیت است. مادری سرخ پوست دارد.او وروجک است و در عین حال دوستداشتنی و زبان‌دار. لوس نیست .خیالباف‌ است و مهربان. جوهر وجودی او الماسی درخشان از محبت است که غبار آن را پوشانده است. حالا این پسر دوست داشتنی از زندگی خود و خانواده‌اش می گوید. از حوادثی که در شش‌سالگی‌اش گذشت... نویسنده حرفه‌ای است. به ورطه‌ی شعار نمی افتد از عناصر داستان به قدر کافی بهره‌ می‌گیرد و دیالوگهای تاثیر گذاری خلق‌می کند. زندگی این کودک آنقدر جذاب است که نگذارد کتاب را رها کنیم. شخصیت این کودک به گونه‌ای ترسیم شده که کوچک و بزرگ، تمام مخاطبین با او همذات پنداری می‌کنند و همین به درگیری عاطفی بیشتر با این اثر منجر می‌شود. از نظر روانشناسی ابعاد مختلف شخصیت اصلی قابل تحلیل و موشکافی است. رفتارهای او از نیاز و خلایی درونی خبر می‌دهد. بالای نود و پنج درصد مخاطبینی که در مورد این کتاب از آنها شنیده‌ام نمره مطلوبی به آن می‌دهند. نوجوانان ۱۴،۱۵ ساله به بالا هم که کتاب را خوانده‌اند، آن را دوست داشته ‌اند. https://eitaa.com/vazhband