eitaa logo
نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
460 دنبال‌کننده
133 عکس
101 ویدیو
2 فایل
کانال دوم ما ✳️اَحاديث ناب۱۴معصوم✳️ @Ahaadith_Ahlebait قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ #کپی با ذکر #صلوات 💫 @ya_amiralmomenin110 💫 خادم کانال @Amirovisi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   🔹🔸🔸 جهانی در دوران ✨✨🍃 روایات فراوانی حکایت از وقوع یک جنگ جهانی پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام دارد، اما بعید است که بتوان آن را بر دو جنگ جهانی اول و دوم معاصر تطبیق نمود زیرا صفاتی که برای آن جنگ جهانی در روایات آمده با اوصاف این دو جنگ تفاوت دارد چرا که برخی روایات زمان این جنگ را نزدیک ظهور یا در اثناء آن مطرح میکنند بلکه از برخی روایات استفاده میشود که این نبرد در همان سال ظهور و یا بعد از آغاز نهضت مقدس آن بزرگوار بوقوع میپیوندد. اینک به نمونه‌هایی از این روایات توجه کنید: از امیر مؤمنان علیه السلام منقول است که فرمود: " پیش روی قائم علیه السلام مرگی سرخ و مرگی سفید پدیدار گردد و ملخ‌هایی خونرنگ وقت و بیوقت هجوم آورند اما مرگ سرخ یعنی شمشیر و مرگ سفید یعنی طاعون " [۱] . از عبارت " پیش روی قائم " میتوان فهمید که این جنگ و مرگ سرخ به ظهور حضرت بسیار نزدیک است اما روایت محل وقوع آن را تعیین نمیکند. امام باقر علیه السلام میفرماید: " قائم قیام نکند مگر پس از پیدایش این نشانه ها: ترس و وحشتی شدید، بروز زلزله ها، آشوب و بلاهایی که مردم گرفتار آن شوند و طاعونی قبل از آن و شمشیری بران میان عرب و اختلاف شدید میان مردم و پراکندگی در دین و دگرگونی در احوال آنان بگونه ای که انسان از به جان هم افتادن مردم و تکه پاره کردن یکدیگر هر صبح و شام آرزوی مرگ کند " [۱] این روایت بیانگر آن است که مرض طاعون قبل از ترس شدیدی است که احتمالا همان جنگ عمومی است. اما اگر مطمئن باشیم که شخص راوی عبارت‌های حدیث را پس و پیش بیان نکرده باز هم با توجه به متن حدیث و ابهامی که در این حوادث وجود دارد مشکل میتوان گفت که حوادث مذکور به شکل زنجیره ای و پی در پی اتفاق خواهد افتاد. آری، میتوان گفت که بر اساس این حدیث دوره ای سخت و طاقت فرسا برای عربها و عموم مردم بوجود خواهد آمد که این سخن در ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی و امنیتی جلوه گر خواهد شد و چه بسا بیان این شرائط اعلان پیدایش سال قحطی است که در روایت بعدی امام صادق آن را بیان فرموده است: " البته پیش روی قائم سالی خواهد بود که مردم گرسنگی کشند و ترس و وحشت شدید از کشتار، آنان را فرا گیرد " [۲] روایت بعدی روشن میکند که این شرائط دشوار و فضای جنگی ادامه مییابد تا صیحه آسمانی در ماه مبارک رمضان و نزدیک ظهور حضرت به گوش برسد. از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: " اهل شرق و غرب با یکدیگر اختلاف کنند. آری و اهل قبله نیز و مردم بر اثر ترس و وحشت، با مشکلات فراوانی روبرو شوند و به همان حال به سر برند تا آنگاه که منادی از آسمان ندا دهد. پس هرگاه چنین شد کوچ کنید کوچ " [۳] این روایت نشان میدهد که خسارت‌های ناشی از جنگ مزبور، بطور اساسی بر ملت‌های غیر مسلمان وارد میشود. جمله " اهل شرق و غرب. آری و اهل قبله با هم اختلاف پیدا کنند " عبارت دقیقی است که بیانگر کم اهمیت بودن اختلاف مسلمانها است و به نظر میرسد این اختلاف نتیجه و یا تابع اختلافات اهل شرق و غرب باشد. البته این نکته در جنگ جهانی آینده طبیعی خواهد بود زیرا اهداف آن جنگ مراکز حکومت‌ها و کشورهای بزرگ و پایگاه‌های نظامی آنان است و آثار آن بطور غیر مستقیم به مسلمانان نیز سرایت میکند. برخی از روایات ما صریحا به این مطلب اشاره کرده اند. ابو بصیر میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: " این امر (یعنی قیام قائم) نخواهد بود تا دو سوم مردم از بین بروند. پرسیدیم وقتی دو سوم مردم از بین رفتند پس چه کسی باقی خواهد ماند؟ فرمود: آیا دوست ندارید که شما در یک سوم باقی مانده باشید؟ " [۱] شاید خطبه امیر مؤمنان علیه السلام بیش از سایر احادیث، زمان و عامل این جنگ را مشخص میسازد، خطبه ای که در آن، تعدادی از نشانه‌های ظهور بیان شده و دو فقره از آن به جنگ جهانی ارتباط دارد. حضرت فرمود: " آگاه باشید ای مردم: از من آنچه میخواهید بپرسید، پیش از آن که فتنه و فساد شرقی همچون شتر لجام گسیخته ای که گویا یک بار مرده و زنده شده و افسارش رها شده، فرا رسد و با فتنه ای دیگر در مغرب زمین آتشی عظیم برافروخته گردد، فتنه ای که آه از نهاد همگان برآورد و فریاد خونخواهی و انتقام را بالا برد. آنگاه مردی (یا راهبی) از اهل نجران خارج شود و امام علیه السلام را اجابت کند. او اول مرد نصرانی است که دعوت حضرت را لبیک گوید ...... ---------- 📚منابع: [۱]: ۱. ارشاد مفید ص ۴۰۵ و غیبت طوسی ص ۲۷۷. [۱]: ۱. کمال الدین صدوق ص ۴۳۴. [۲]: ۲. بحار: ۵۲ / ۲۲۹. [۳]: ۳. بحار: ۵۲ / ۲۳۵. [۱]: ۱. بحار: ۵۲ / ۱۱۳. ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹   🔹🔸🔸 جهانی در دوران ✨✨🍃 و صومعه خود را تخریب و صلیبش را بشکند و به اتفاق یاران و مردم مستضعف و سواران و با درفش های هدایت به طرف " نخیله " حرکت کند. (در آن روز) محل تجمع تمام مردم روی زمین، منطقه ای بنام فاروق است (و آن منطقه ای است که در سر راه سفر حج امیر مؤمنان علیه السلام بین برس و فرات قرار دارد) در آن روز تعداد سه هزار (هزار) یهودی و نصرانی کشته شود برخی، برخی دیگر را بکشند. آری آن روز تأویل و مصداق این آیه شریفه است: " پس پیوسته این سخن را تکرار میکردند تا آنها را درو کرده و خاموش ساختیم [۱] با شمشیر " [۲] ابتدای حدیث بیانگر آن است که آغاز این درگیری از شرق است و یا سرمنشأ آن در منطقه شرق است. و از طرف دیگر آتش غرب نیز باعث ویرانی شهرهای غربی شده و موارد اشتعال آن آتش بزرگ، همان پایگاه‌های نظامی، پایتخت‌ها و مراکز مهم سرزمین‌های غربی است. به نظر میرسد که منظور امام از این جمله که فرمود: " محل تجمع مردم روی زمین فاروق است " یعنی مردم در آن روز از گوشه و کنار جهان جهت پیوستن به حضرت مهدی علیه السلام گردهم جمع میشوند و مقر و پایگاه او بین کوفه و حله است، همانگونه که راهب نجرانی با گروهی از مردم مستضعفین در همان ناحیه به حضور حضرت میرسند، ظاهرا عبارت " و آنجا منطقه ای است که در سر راه و مسیر سفر حج امیر مؤمنان علیه السلام بین برس و فرات است " حاشیه ای از خود راوی و یا نویسندگان متن کتاب است که داخل حدیث شده است، البته ممکن است معنای کلمه المحجة که در عبارت آمده محل اجتماع کاروانهای حج در زمان امیر مؤمنان علیه السلام و یا نام محلی باشد که هیئت‌ها و نمایندگان مختلف برای ورود به اردوگاه حضرت و یا ملاقات با او اجتماع میکنند. این جمله که حضرت فرمود: " در آن روز بین شرق و غرب سه هزار هزار کشته میشوند " یعنی سه میلیون نفر و این که کلمه (هزار) را بین پرانتز قرار دادیم بدین جهت است که کلمه هزار دوم، در روایت دیگری در بحار [۳] وارد شده و شاید از این روایت افتاده باشد، البته این بدان معنی نیست که قربانیان جنگ جهانی سه میلیون نفر خواهد بود، بلکه این تعداد، مربوط به کشته‌های آن روز و یا آن مقطع است و این یک مرحله از مراحل جنگ جهانی و آخرین مرحله آن است. قبلا گفتیم که مجموع خسارت‌های جانی جنگ و مرض طاعون که پیش از آن جنگ شیوع پیدا میکند به دو سوم ساکنان جهان میرسد. همین مطلب در روایتی دیگر پنج هفتم جمعیت جهان ذکر شده است. از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: " پیشاپیش قائم دو نوع مرگ وجود دارد یکی مرگ سرخ و دیگری مرگ سفید تا از هر هفت نفر، پنج نفر از بین بروند " [۱] در برخی روایات رقم نه دهم آمده است. گاهی این گونه اختلاف‌ها در روایات به علت تفاوت منطقه‌ها و یا علل دیگری است اما به هر حال خسارتهای مسلمانان در این جنگ اندک است. خلاصه کلام این که: روایات گرانقدر ما سخن از وجود هراس و وحشت عمومی و جهان شمول قبل از ظهور و یا در سال ظهور آن حضرت دارند که خسارت های سنگین و شکننده ای بر جان مردم و بطور کلی بر غیر مسلمانها خواهد داشت. شاید بتوان این نشانه‌ها را به جنگ عمومی و ابزارهای پیشرفته، وحشتناک و نابود کننده آن تفسیر کرد که باعث ترس و نگرانی همه مردم میشود چرا که اگر شیوه این جنگ با استفاده از روش‌های عادی و کلاسیک موجود در جهان باشد، رعب و وحشت آن به اندازه ای که روایات توصیف کرده اند فراگیر نمیشود و یا دست کم باید مناطق خاصی مشمول این ترس، وحشت، قتل و کشتار نگردد. از سوی دیگر شواهدی وجود دارد که بتوان این هراس عظیم و عمومی را به جنگ‌های منطقه ای فراوان تفسیر نمود، مخصوصا با تعبیری که در کلام امام باقر علیه السلام آمده بود که فرمود: " و جنگ‌ها در زمین زیاد شود " یعنی جنگ‌های متعددی در همان سال پدیدار گردد. با کنار هم گذاشتن این حدیث و احادیث دیگری که بیانگر اختلاف و جنگ میان مردم شرق و غرب بود میتوان به این نتیجه رسید که این نبردها به صورت جنگ های منطقه ای بین آنان ایجاد میشود و نقطه اصلی ویرانگری آن نیز در غرب تمرکزمییابد. اما زمان این جنگ بر اساس آنچه از روایات میتوان فهمید نزدیک به زمان ظهور حضرت و چه بسا در همان سال ظهور باشد. اکنون با یک نگاه کلی به احادیث میتوان گفت که این جنگ طی چند مرحله به وقوع خواهد پیوست یعنی پیش از ظهور، آغاز و تا مدتی پس از ظهور ادامه خواهد یافت بطوری که فتح سرزمین حجاز توسط حضرت نیز در خلال آن روی میدهد و سپس به فتح عراق منجر
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 ، و 🔹🍂 اشاره کوه بیت 🌼🌼 روزی ابراهیم خلیل در کوه بیت المقدس به دنبال چراگاهی برای گوسفندانش می‌گشت. مردی را دید که مشغول نماز است. ابراهیم پرسید: بنده خدا! برای چه کسی نماز می‌خوانی؟ مرد پاسخ داد: برای خدای آسمان. ابراهیم: آیا از بستگان تو کسی مانده است؟ مرد: نه! - پس از کجا غذا تهیه می‌کنی؟ - در تابستان میوه این درخت را می‌چینم و در زمستان می‌خورم. - خانه ات کجاست؟ - به کوه اشاره کرد و گفت آنجاست. - ممکن است مرا به منزلت ببری امشب مهمان تو باشم؟ - در جلوی راه من آبی است که نمی توان از آن گذشت. - تو چگونه می‌گذری؟ - من از روی آب می‌روم. - دست مرا هم بگیر شاید خداوند به من قدرت دهد تا از آب بگذرم. پیرمرد دست ابراهیم گرفت هر دو از آب گذشتند و به منزل آن مرد رسیدند. حضرت ابراهیم از او پرسید: کدام روز مهمترین روزهاست؟ مرد عابد گفت: روز قیامت که خداوند پاداش اعمال مردم را در آن روز می‌دهد. ابراهیم: خوب است با هم دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم ما را از شر آن روز نگهدارد. مرد عابد: دعای من چه اثری دارد؟ به خدا سوگند! سی سال است به درگاه خداوند دعایی می‌کنم، هنوز هم مستجاب نشده است! - می‌خواهی بگویم چرا دعایت مستجاب نمی شود؟ - چرا؟ بفرمایید! - خداوند بزرگ هنگامی که بنده ای را دوست داشته باشد دعایش را دیر اجابت می‌کند تا بیشتر مناجات کند و بیشتر از او بخواهد و طلب کند. چون این حالت را از بنده اش دوست دارد. اما بنده ای که مورد لطف خدا نیست اگر چیزی درخواست کند، زود اجابت می‌کند یا قلبش را از آن خواسته منصرف نموده ناامیدش می‌کند تا دیگر درخواست نکند. آنگاه پرسید: چه دعایی می‌کردی؟ عابد گفت: سی سال پیش گله گوسفندی از اینجا گذشت، جوانی زیبا که گیسوان بلندی داشت گوسفندان را چوپانی می‌کرد از او پرسیدم: این گوسفندان از آن کیست؟ گفت: از ابراهیم خلیل الرحمان است. من آن روز گفتم: پروردگارا! اگر در روی زمین خلیل و دوستی داری، او را به من نشان بده. ابراهیم فرمود: پیرمرد! خداوند دعایت را اجابت کرده، من همان ابراهیم خلیل الرحمان هستم. آنگاه برخاسته یکدیگر را به آغوش کشیدند. [۱] 🌸🌸 ابراهیم خلیل مهمان دوست بود هر وقت مهمان برایش نمی آمد، به جستجویش می‌پرداخت. روزی برای یافتن مهمان از خانه بیرون رفته بود، هنگامی که به منزل برگشت، شخصی را در خانه دید. پرسید: تو کیستی؟ و با اجازه چه کسی وارد خانه شده ای؟ او سه بار جواب داد: با اجازه پروردگار به خانه وارد شده ام. ابراهیم فهمید او جبرئیل است. خدا را شکر نمود. جبرئیل: خداوند مرا به سوی بنده ای که او را برای خود خلیل (دوست خالص) انتخاب کرده، فرستاد تا به او مژده بدهم. ابراهیم: او کیست تا دم مرگ خدمتگزارش باشم؟ جبرئیل: او تو هستی. ابراهیم: برای چه من خلیل خدا شده ام؟ جبرئیل: زیرا تو هرگز از کسی چیزی نخواستی، و هرگز نشد کسی چیزی بخواهد و تو به او نداده باشی. (لا نک لم تسال احدا شیئا قط، و لم تسأل شیئا قط فقلت: لا. ) [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: بحار: ج ۱۲، ص ۷۶. [۱]: بحار: ج ۱۲، ص ۱۳. فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 ، و 🔹🍂 مال ماند و نه 🌸🍃 لقمان حکیم به فرزندش می‌گفت: فرزندم! پیش از تو مردم برای فرزندانشان اموالی گرد آوردند. ولی نه، اموال ماند و نه فرزندان آن‌ها و تو بنده مزدوری هستی. دستور داده اند کار بکنی و مزد بگیری! بنابراین کارت را به خوبی انجام بده و اجرت بگیر! در این دنیا مانند گوسفند مباش که میان سبزه زار مشغول چریدن است تا فربه شود و زمان مرگش هنگام فربهی اوست. بلکه دنیا را مانند پل روی نهری حساب کن که از آن گذشته و آن را ترک می‌کنی که دیگر به سوی آن برنمی گردی... بدان چون فردای قیامت در برابر خداوند توانا بایستی از چهار چیز سوال می‌شود: ۱. جوانیت را در چه راهی از بین بردی؟ ۲. عمرت را در چه راهی نابود نمودی؟ ۳. مالت را از چه راهی به دست آوردی؟ ۴. در چه راهی خرج کردی؟ فرزندم! آماده آن مرحله باش و خود را برای پاسخگویی حاضر کن! [۱] با زبان 🌼🍂 در بنی اسرائیل مردی بود اولادی نداشت. خیلی مایل بود خداوند به او فرزندی عنایت کند. سی سال دعا کرد به نتیجه نرسید وقتی که دید خداوند دعای او را مستجاب نمی کند، گفت: خدایا! دور از منی، دعایم را نمی شنوی؟ یا نزدیک به منی ولی دعایم را مستجاب نمی کنی؟ کسی به خوابش آمد و به او گفت: سی سال خدا را با زبان بد و هرزه قلب سرکش و ناپاک و نیت نادرست خواندی دعایت مستجاب نشد، اینک زبانت را از گناه بازدار و قلبت را از آلودگی پاک کن! با نیت راست دعا کن! تا دعایت مستجاب گردد. مرد از خواب بیدار شد و به دستورات او عمل کرد با زبان و دل پاک خدا را خواند، خداوند هم دعایش را مستجاب نمود، خواسته او برآورده شد و خداوند به او فرزندی عنایت کرد. [۱] چه است 🌸🍃 در بنی اسرائیل مردی بود، دو دختر داشت. یکی از آن‌ها را به کشاورز و دیگری را به کوزه گر شوهر داده بود. روزی به دیدار آن‌ها حرکت نمود، اول منزل دختری که زن کشاورز بود رفت، احوال او را پرسید. دختر گفت: پدر جان! همسرم زراعت فراوان کاشته، اگر باران بیاید وضع ما از همه بنی اسرائیل بهتر می‌شود. از منزل او به خانه دختر دومی رفت و از او نیز احوال پرسید. در جواب گفت: پدر جان! همسرم کوزه زیادی ساخته، اگر خداوند مدتی باران نفرستد تا کوزه‌ها خشک شود وضع ما از همه خوب تر می‌شود. مرد از منزل دخترش بیرون آمد، عرض کرد: خدایا من که صلاح آن‌ها را نمی دانم، تو خودت هر چه صلاح است، بکن! [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: بحار: ج ۱۳، ص ۴۱۳ و ج ۷۳، ص ۶۸. [۱]: بحار: ج ۹۳، ص ۳۷۷. [۱]: بحار: ج ۱۴، ص ۴۸۸. فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 ، و 🔹🍂 چه کسی باشیم 🔹🔹 حضرت عیسی علیه السلام به اصحابش فرمود: یاران! بکوشید خود را دوست خدا کنید و به او نزدیک شوید. یاران گفتند: یا روح الله! به چه وسیله خود را دوست خدا کنیم و به او نزدیک شویم؟ فرمود: به وسیله دشمن داشتن گنهکاران، با خشم بر آنان خشنودی خدا را بجویید. گفتند: در این صورت با چه کسی همنشین باشیم؟ فرمود: ۱. با آن کس که دیدنش شما را به یاد خدا اندازد. ۲. و گفتارش به اعمالتان بیفزاید. ۳. و اعمالش شما را به یاد آخرت سوق دهد. [۱] 🔸🔸 خداوند به یکی از پیامبران وحی کرد: که فردا صبح اول چیزی که جلویت آمد بخور! و دومی را بپوشان! و سومی را بپذیر! و چهارمی را ناامید مکن! و از پنجمی بگریز! پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با کوه سیاه بزرگی روبرو شد، کمی ایستاده و با خود گفت: خداوند دستور داده این کوه را بخورم. در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فکرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمی دهد، حتما این کوه خوردنی است. به سوی کوه حرکت کرد هر چه پیش می‌رفت کوه کوچکتر می‌شد سرانجام کوه به صورت لقمه ای درآمد، وقتی که خورد دید بهترین و لذیذترین چیز است. از آن محل که گذشت طشت طلایی نمایان شد. با خود گفت: خداوند دستور داده این را پنهان کنم. گودالی کند و طشت را در آن نهاد و خاک روی آن ریخت و رفت. اندکی گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه کرد دید طشت بیرون آمده و نمایان است. با خود گفت من به فرمان خداوند عمل کردم و طشت را پنهان نمودم. سپس با یک پرنده برخورد نمود که باز شکاری آن را دنبال می‌کرد. پرنده آمد دور او چرخید. پیامبر خدا با خود گفت: پروردگار فرمان داده که این را بپذیرم. آستینش را گشود، پرنده وارد آستین حضرت شد. باز شکاری گفت: ای پیامبر خدا! شکارم را از من گرفتی من چند روز است آنرا تعقیب می‌کردم. پیامبر با خود گفت: پروردگارم دستور داده این را ناامید نکنم. مقداری گوشت از رانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت ناگاه قطعه گوشت گندیده را دید، با خود گفت: مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت. پس از طی مراحل به خانه برگشت شب در خواب به او گفتند: مأموریت خود را خوب انجام دادی. آیا حکمت آن مأموریت را دانستی و چرا چنین مأموریتی به شما داده شد؟ پاسخ داد: نه! ندانستم. گفتند: اما منظور از کوه غضب بود. انسان در هنگام غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم می‌کند. ولی اگر شخصیت خود را حفظ کند و آتش غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه ای شیرین و لذیذ در خواهد آمد. و منظور از طشت طلا عمل صالح و کار نیک است، وقتی انسان آن را پنهان کند خداوند آن را آشکار می‌سازد تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد، گذشته از این که اجر و پاداشی برای او در آخرت مقدر کرده است. و منظور از پرنده، آدم پندگویی است که شما را پند و اندرز می‌دهد، باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل کرد. و منظور از باز شکاری شخص نیازمندی است که نباید او را ناامید کرد. و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویی پشت سر مردم است، باید از آن گریخت و نباید غیبت کسی را کرد. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: بحار: ج ۱۴، ص ۳۳۰ و ج ۷۷، ص ۱۴۹. [۱]: بحار: ج ۷۵، ص ۲۵۰. فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 حضرت 🍃🔹🔹 حضرت داود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! همنشین‌ام را در بهشت به من معرفی کن و نشان بده کسی را که مانند من از زندگی بهشتی بهره مند خواهد شد؟ خداوند فرمود: همنشین تو در بهشت متّی پدر حضرت یونس است. داود اجازه خواست به دیدار متی برود خداوند هم اجازه داد. داود با فرزندش سلیمان به محل زندگی او آمدند. خانه ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده. پرسیدند: متی کجاست؟ در پاسخ گفتند: در بازار است. هر دو به بازار آمدند و از محل متی پرسیدند. در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. در بازار هیزم فروشان نیز سراغ او را گرفتند. عده ای گفتند. ما هم در انتظار او هستیم. داود و سلیمان به انتظار دیدار او نشستند. ناگاه متی، در حالی که پشته ای از هیزم بر سر گذاشته بود آمد. مردم به احترام او برخواستند و پشته را از سر او گرفته، بر زمین نهادند. متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت: چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می‌خرد؟ یکی از حاضران هیزم را خرید. در این وقت داود و سلیمان به او سلام دادند. متی آن‌ها را به منزل خود دعوت نمود و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد و آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود و آتش افروخت، مشغول پختن نان شد. در آن حال با داود و سلیمان به گفتگو پرداخت تا نان پخته شد. مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت و بر آن کمی نمک پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد، آورد و به دو زانو نشست و مشغول خوردن شدند. متی لقمه ای برداشت، خواست در دهان بگذارد، گفت: بسم الله و خواست ببلعد گفت: الحمدلله و این عمل را در لقمه دوم و سوم و... نیز انجام داد. آنگاه کمی از آب با نام خدا میل کرد. هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد خدا را ستود، سپس چنین گفت: الهی! چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و درباره اش احسان نمودی؟ چشم بینا و گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و نیرو دادی تا توانستم به نزد درختی که آن را نه، کاشته‌ام و نه، در حفظ آن کوشش نموده ام، بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و کسی را فرستادی که آن را از من خرید و با پول آن گندمی خریدم که آن نان پخته و با میل و رغبت آن را خوردم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا تو را سپاسگزارم. پس از آن متی گریست. در این موقع داود به فرزندش سلیمان فرمود: فرزندم! بلند شو برویم، من هرگز بنده ای را مانند این شخص ندیده بودم که به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد. [۱] ---------- [۱]:📚 بحار: ج ۱۴، ص ۴۰۲. فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 چگونه علیه السلام به فروخته شد؟ 🍃🌸 روزی حضرت خضر از بازار بنی اسرائیل می‌گذشت ناگاه چشم فقیری به او افتاد و گفت: به من صدقه بده خداوند به تو برکت دهد! خضر گفت: من به خدا ایمان دارم ولی چیزی ندارم که به تو دهم. فقیر گفت: بوجه الله لما تصدقت علی؛ تو را به وجه (عظمت) خدا سوگند می‌دهم! به من کمک کند! من در سیمای شما خیر و نیکی می‌بینم تو آدم خیّری هستی امیدوارم مضایقه نکنی. خضر گفت: تو مرا به امر عظیم (وجه خدا) قسم دادی و کمک خواستی ولی من چیزی ندارم که به تو احسان کنم مگر اینکه مرا به عنوان غلام بفروشی. فقیر: این کار نشدنی است چگونه تو را به نام غلام بفروشم؟ خضر: تو مرا به وجه خدا (خدای بزرگ) قسم دادی و کمک خواستی من نمی توانم ناامیدت کنم مرا به بازار ببر و بفروش و احتیاجت را برطرف کن! فقیر حضرت خضر را به بازار آورد و به چهارصد درهم فروخت. خضر علیه السلام مدتی در نزد خریدار ماند، اما خریدار به او کار واگذار نمی کرد. خضر: تو مرا برای خدمت خریدی، چرا به من کار واگذار نمی کنی؟ خریدار: من مایل نیستم که تو را به زحمت اندازم، تو پیرمرد سالخورده هستی. خضر: من به هر کاری توانا هستم و زحمتی بر من نیست. خریدار: حال که چنین است این سنگها را از اینجا به فلان جا ببر! با اینکه برای جابجا کردن سنگها شش نفر در یک روز لازم بود، ولی سنگها را در یک ساعت به مکان معین جابجا کرد. خریدار خوشحال شد و تشویقش نمود و گفت: آفرین بر تو! کاری کردی که از عهده یک نفر بیرون بود که چنین کاری را انجام دهد. روزی برای خریدار سفری پیش آمد خواست به مسافرت برود، به خضر گفت: من تو را درستکار می‌دانم می‌خواهم به مسافرت بروم، تو جانشین من باش، با خانواده‌ام به نیکی رفتار کن تا من از سفر برگردم و چون پیرمرد هستی لازم نیست کار کنی، کار برایت زحمت است. خضر: نه هرگز زحمتی برایم نیست. خریدار: حال که چنین است مقداری خشت بزن تا برگردم. خریدار به سفر رفت، خضر به تنهایی خشت درست کرد و ساختمان زیبایی بنا نمود. خریدار که از سفر برگشت، دید که خضر خشت را زده و ساختمانی را هم با آن خشت ساخته است، بسیار تعجب کرد و گفت: تو را به وجه خدا سوگند می‌دهم که بگویی تو کیستی و چه کاره ای؟ حضرت خضر گفت: - چون مرا به وجه خدا سوگند دادی و همین مطلب مرا به زحمت انداخت و به نام غلام فروخته شدم. اکنون مجبورم که داستانم را به شما بگویم: فقیر نیازمندی از من صدقه خواست و من چیزی از مال دنیا نداشتم که به او کمک کنم. مرا به وجه خدا قسم داد، لذا خود را به عنوان غلام در اختیار او گذاشتم تا مرا به شما فروخت. اکنون به شما می‌گویم هرگاه سائلی از کسی چیزی بخواهد و به وجه خدا قسم دهد در صورتی که می‌تواند به او کمک کند، سائل را رد کند روز قیامت در حالی محشور خواهد شد که در صورت او پوست، گوشت و خون نیست، تنها استخوانهای صورتش می‌مانند که وقت حرکت صدا می‌کنند (فقط با اسکلت در محشر ظاهر می‌شود. ) خریدار: چون حضرت خضر را شناخت گفت: مرا ببخش که تو را نشناختم. و به زحمت انداختم. خضر گفت: طوری نیست. چون تو مرا نگهداشتی و درباره‌ام نیکی نمودی. خریدار: پدر و مادرم فدایت باد! خود و تمام هستی‌ام در اختیار شماست. خضر: دوست دارم مرا آزاد کنی تا خدا را عبادت کنم. خریدار: تو آزاد هستی! خضر: خداوند را سپاسگزارم که پس از بردگی مرا آزاد نمود. [۱] پایان جلد چهارم الحمد الله اولا و آخرا. ---------- [۱]:📚 بحار: ج ۱۳، ص ۳۲۱. فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫