eitaa logo
اشعارآئینی
117 دنبال‌کننده
84 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مناجات با امام زمان(عج) در شب سوم محرم 💢 برای شانه‌ی اُفتاده‌ام پَری بدهید دلِ شكسته‌ی ما را به دلبری بدهید محبتی بكنید و مرا حرم ببرید نشان راه به چشم كبوتری بدهید كجاست خیمه‌ی سبزت؟ مسافرم برگرد برای درکِ شما كاش باوری بدهید شنیده‌ایم كه شب پای روضه‌ها هستی برای آنکه بنالیم حنجری بدهید چقدر مثل شما می‌شویم با گریه به چشم ما هم از آن مهر مادری بدهید برای شور گرفتن بهشت هم تنگ است چه می‌شود كه به ما جای بهتری بدهید نمی‌رود به خدا جای دور جان شما اگر براتِ حرم را به نوكری بدهید خبر رسیده خرابه شكسته‌ای می‌گفت: چه می‌شود كه به ما چند روسری بدهید ✅حسن لطفی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات با امام زمان عج در شب سوم محرم 💢 زودتر آمدهام زودتر احسان بکنی اول صبح نگاهی به گدایان بکنی باز هم مثل همیشه شدهام مهمانت رسم این است پذیرائی مهمان بکنی روحِ من از بدنم، جانِ تو بیمارتر است آمدم گریه کنم تا که تو درمان بکنی بی‌تو در زندگی ما اثری از دین نیست باید این بار مرا از نو مسلمان بکنی آنقدر مردم این شهر به تو بد کردند تا که مجبور شدی رو به بیابان بکنی تا نمردم برس و داغ به قلبم نگذار نکند نام مرا مرده‌ی هجران بکنی بارم افتاد زمین از تو خجالت‌زدهام می‌شود لطف به این سر به گریبان بکنی؟ روضهی عمه به پا شد نظری کن آقا دیده را باید از این مرثیه گریان بکنی دختری گمشده از گم‌شدنش میترسد کمکی کاش به این طفل هراسان بکنی گریه میکرد به چشمان ترش خندیدند به کبودی روی بال و پرش خندیدند ✅سید پوریا هاشمی 🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات با امام حسین علیه السلام در شب سوم محرم 💢 مارا کشانده اند به میخانه حسین تا مستمان کنند ز پیمانه حسین پروا نمیکنیم از آتش، حسین هست آتش حرام گشته به پروانه حسین دست تو سر پرستی ما را سپرده اند ما را گذاشتند دم خانه حسین «حب الحسین اجننی» ای عاقلان شهر یعنی شدیم ما همه دیوانه حسین نام رقیه است که "باب الحسین" ماست سوگند میخوریم به دردانه حسین... ... جان همان سه ساله مرا کربلا ببر منعم مکن بخاطر ریحانه حسین ✅آرش براری 🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات با امام حسین علیه السلام در شب سوم محرم گریز به روضه حضرت رقیه (س) 💢 در سینه، نیتم همه اش نذر تو حسین حالِ عبادتم همه اش نذر تو حسین خرده فروش نیستم و عمده می دهم یکجا محبتم همه اش نذر تو حسین روزِ ازل خدا گل من را که می سرشت بنوشته قسمتم همه اش نذر تو حسین تا زنده ام برای شما سینه می زنم نیرو و قوتم همه اش نذر تو حسین از لطف مادرم همه عمرم فقط شده این جمله عادتم: "همه اش نذر تو حسین" مادر، پدر، برادر و خواهر، قبیله ام این جان و ثروتم همه اش نذر تو حسین فرموده است پیر جماران به عالمی: ارکان نهضتم همه اش نذر تو حسین در اوج روضه، گاه فقط آه می کشم این آه حسرتم همه اش نذر تو حسین 🔹🔹 کنج خرابه بغض گلویش گرفت و گفت: این اوج غربتم همه اش نذر تو حسین مویم به یاد زلف تو بابا سپید شد غرق شباهتم... همه اش نذر تو حسین هر ضلع و هر وجب ز تنم درد می کند دردِ مساحتم همه اش نذر تو حسین لکنت زبان گرفته ام از بعدِ... بگذریم اصلا فصاحتم همه اش نذر تو حسین گفتم گله کنم ز تو اشکم امان نداد خوردم شکایتم... همه اش نذر تو حسین ✅محمد جواد شیرازی 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 در مدح و منقبت حضرت رقیه سلام الله علیها 💢 وارث اجلال زهرا یک سه ساله دختر است نام نیکش در زبان عاشقانش ازبر است اسم زیباش رقیه  بنت اربابم حسین در نجابت ،در صلابت فاطمه ی دیگر است بند قلب زینب است و نور چشمی بر حسین از ازل این نازدانه سرفراز مادر است این سه ساله قهرمان فاتح بود در قصر شوم یارقیه بر من عاشق چو شوری در سر است پرچم نصر و من الله را بزد بر کاخ دل ملک دل تسخیر شد،این نوکری زیباتر است بعد عاشورا همه دست بسته بودندو اسیر مثل زینب بر تمام کودکان او رهبراست قصر دشمن کرده ویران با سپاه آه خود چون حسین در شام او هم درشجاعت برتر است درقیامت عاشقانش را شفاعت میکند گر شفاعت او کند بر عاشقان شیرین تر است مثل زهرا صورتش سیلی بخورد این نازنین هیچ نگفت قاتل که این طفل سن و سالش کمتر است باب بیت فاطمه سوخت،خیمه این هم بسوخت شان و جاه این سه ساله از ملک والاتر است در دمشق ان کوکب زیبای زینب کرد افول در سپهر عصمت عالم زیبا اختر است ما همه در کوی او همچون گدا هستیم و لیک یا رقیه در سرایت این"خدایی"نوکر است  ✅ خدایی 🔷🔶🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 در مدح و منقبت حضرت رقیه سلام الله علیها 💢 تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است زیباترین نامِ در این عالم رقیه است از فتنه های این زمانه در امانم تا آن زمان که محور دینم رقیه است مثل علی و فاطمه، مانند زینب بر رازهای آسمان محرم رقیه است آب دهانش برکت آب است و نور است نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است در عین وحدت کثرت از توحید دارد هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟ گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست روزی رسان حضرت مریم رقیه است در وادی عشق و جنون تحقیق کردم گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است می بینی ای منکر قیامت که بیاید رب تمام عالم و آدم رقیه است مدیون او هستم اگر که گریه کردم بانی اشک و رازق ماتم رقیه است از این طرف بر زخم او مرهم حسین است از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است یک جمله می گویم برای روضه کافی است تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است ✅محمدجواد شیرازی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢دخترى كه به غيرِ دوش عمو جاى ديگر نبوده او جايش 💢 همه جا از غبار آكندست همه جا بوى خاك پيچيده همه جا از سكوت شد لب ريز دخترى روى خاك خوابيده - به نظر خسته مى رسد انگار گريه هايش رمق از او برده صورت و پلك او ورم كرده حق بده!دخترك كتك خورده - دخترى كه به غيرِ دوش عمو جاى ديگر نبوده او جايش روضه سر بسته مى شود جان سوز جاى سالم نمانده بر پايش... - رعشه اى بين بازويش دارد بدنش هى مدام مى لرزد هر زمان ناله مى زند...بابا همه ى شهر شام مى لرزد - باورش نيست اين همه توهين دختر شاه و اين جسارت ها؟ چند ولگردِ بى ادب دورش غم او خيمه ها و غارت ها.... - حق بده قد كمان اگر گشته پدرش رفته...او عزا دار است دخترى كه به عرش جايش بود بر زمين روى خاك آواره ست ✅آرمان صائمى ۱۳۹۶ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 قول دادم به خودم پیش تو هِق هق نکنم ... 💢 ای قرار دل دُردانه... کمی می خندی؟! گیسویم را بزنم شانه کمی می خندی؟! قول دادم به خودم پیش تو هِق هق نکنم نزنم حرف غریبانه کمی می خندی؟! تو که از راه رسیدی دردها یادم رفت جان من...گوشه یِ ویرانه کمی می خندی؟! سر بازار که گفتـند کنیـزم...گفتـم که تو می آیی و شاهانه کمی می خندی هرچه جارو زده ام خـاک دوباره دیدم آب و جارو نشود خانه؟! کمی می خندی چه بلایی به سرت آمده ؟!دندانی نیست... خیزران خورده...به دردانه...کمی می خندی؟! زیر پای تو که نـَه...زیر سرت فرش شود این موی سوخته...جانانه...کمی می خندی؟! خنده ات با همه یِ شهر تـفاوت دارد ندبه یِ عشق...غریبانه...کمی می خندی ✅حسین ایمانی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️ مکشوف♻️ 🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶 💢آرامتر سه ساله‌ی خود را بغل بگیر... 💢 دردِ غروب گریه‌ی ما را بلند کرد این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد در خواب ناز بودم و من را صدا نزد در بین خواب بودم و پا را بلند کرد در راه کار زجر فقط این دو کار بود یا پشت دست یا که صدا را بلند کرد همسایه‌ی یهودی ما صبح تا غروب هنگام پخت بویِ غذا را بلند کرد او را شناخت عمه به گودال دیده بود وقتی که پیرمرد عصا را بلند کرد این خون تازه  رنگِ حنای مرا که بُرد عمه گریست تا کفِ پا را بلند کرد دیدی میان مجلس نامحرمان شام طفلت نشست و دست دعا را بلند کرد از من گرسنه‌تر که رباب است عمه جان آنجا کباب بعد کباب است عمه جان شانه نکش به موی سرم می‌خورد گره با خارهای دور و برم می‌خورد گره "خیلی یواش"لاله‌ی خود را بغل بگیر آرامتر سه ساله‌ی خود را بغل بگیر گلبرگ‌های لاله کبودی ندیده بود این دخترِ سه ساله یهودی ندیده بود پا را گذاشت روی پرِ من پرم شکست نوشید آب و کاسه‌ی آنهم سرم شکست زنجیر را که بست النگوی من کشید زنجیر را گشود به پهلوی من کشید از لابه لای گیسوی من خار را بکِش من خورده‌ام به در نوکِ مسمار را بکِش خوردم زمین و دختر شامی نگاه کرد بال و پرم که سوخت حرامی نگاه کرد حتی به یک سلام محلم نمی‌دهند این دختران شام محلم نمی‌دهند اصلا صدا کنند مرا هم ،  نمی‌روم من جز به روی دوش عمویم نمی‌روم عمه به گریه گفت که راضی نمی‌شود با زخمهای آبله بازی نمی‌شود دیدم که باز هدیه‌ای از خود گرفته بود عمه برام جشن تولد گرفته بود باید کشید پارچه از  روی این طبق بوی تنور می‌رسد از بوی این طبق بابا رسیده پاره گلو روی دامنم عمه چقدر ریخته مو روی دامنم این هدیه خوب گریه‌ی ما را بلند کرد این زخم چوب گریه‌ی ما را بلند کرد ✅ حسن لطفی 🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢هر که دارد هوس زینبیـّه بسم الله... 💢 کنجِ ویرانه گُـلِ فاطمه غوغا کرده شام را با دوسه خط روضه چه رسوا کرده لبِ دردانه یِ اربابِ کـَرَم باز شده آسمانها هوسِ روضه یِ زهرا کرده روضه خوان نامِ شما را به لبش آورده گِـرِه پشتِ گِـرِه از کارِ همه وا کرده شک ندارم که اگر خیمه نشینِ تو شدم سندِ نوکـری ام فاطمه امضاء کرده مُرده دل بودم و تا نامِ تو آمد به لبم دمِ عیسی صفتِ تو دلم احیاء کرده افتخارم شده سربازی تو چون ارباب... پاسداری حـرم مَنصب سقا کرده هر که دارد هوس زینبیـّه بسم الله ندبه خوان نام تو را برده و نجوا کرده ✅حسین ایمانی 🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ♻️ مکشوف♻️ 💢هر بار خوابش برد از روی شتر افتاد💢 زانو بغل کرده ولی انگار خوابیده یا از نفس افتاده یا اینبار خوابیده بر خشت خوابیدن برایش کار سختی نیست طفلی که تا دیشب به روی خار خوابیده هر بار خوابش برد از روی شتر افتاد روی شتر حداقل ده بار خوابیده دیروز زیر سایه ی عباس میخوابید امروز زیر سایه ی دیوار خوابیده هرکس که آمد دیدنش سر به سرش بگذاشت امروز را از صبح بالاجبار خوابیده از خواب بیدارش نکن ای زجر ای نامرد شلاق را از صورتش بردار خوابیده ✅استاد لطیفیان 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶 💢 روضه میخواند رقیه، عمه گریان میشود... 💢 این که میگویند: "دختر بچه" بابایی تر است از حقیقت های محضِ این جهان تا محشر است اینکه میگویند: دختر بچه احساسی تر است معنی اش این است دختر طاقتش هم کمتر است مردم دنیا خدای هر دو دنیا شاهد است دختر اصلا برگ گل هم نیست ، او مثلِ پر است گوشتان با من که این جمله کلام آخر است آی مردم یادتان باشد که دختر ، دختر است دختر ارباب ما هم شامل این قصه بود این تفاوت هم ببینید ، او عزیز حیدر است دختری از نسل پیغمبر ، تماماً فاطمه دختری که زینبی از پای تا موی سر است او تمام عشق ارباب است ، او بابایی است چادرش را میکُند بر سر ، خدایی دلبر است این همه آماده ات کردم که از اینجا به بعد روضه خوان باشم برایت ، روضه خوانی بهتر است دختری کنج خرابه بی قراری میکند بهر دیدار پدر لحظه شماری میکند دست و پایش را که می بیند پر از تاول شده میرود یک گوشه و هی گریه زاری میکند شب به شب عمه میآید مینشیند تا سحر گوشه های این خرابه بچه داری میکند روضه میخواند رقیه ، عمه گریان میشود این نفس های پر از سوزش چه کاری میکند گریه هایش جان یک ایل و تباری را گرفت او شکایت از غم ایل و تباری میکند راس بابا را به روی دست خود آورد و گفت: شمر ، پیشِ چشمِ ما بد نیزه داری میکند آن شب از کاخ یزید آمد صدای چوب خشک مردکِ بی رحم ، لب را چوبکاری میکند راحتم کن جان عمه ، خسته ام از زندگی مرگ ، پاییزِ مرا سبز و بهاری میکند رفت از دنیا رقیه ، عمه اش تنها شده بازهم زینب اسیر غربت صحرا شده ✅پوریا باقری 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️ حماسی روضه ای ♻️ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢مثل این خاکِ خرابه می تکانم شام را💢 آمدم ویران کنم این کاخها را بر سرش شام را میکوبم این شامِ بلا را بر سرش من به زیرِ پای زینب می‌کشانم شام را مثل این خاکِ خرابه می تکانم شام را شعله دیدم لیک از عشق تو تب کردم خودم مردمان نانجیبش را ادب کردم خودم سِیرِ معراجی جمالی را جلالی آمدم تا در آغوشت کشم با دست خالی آمدم تا شنیدم در تنوری زخمِ رویم خشک شد مثل خشکیِ گلویِ تو گلویم خشک شد "چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد" زجر زد روی لبم شیرین زبانم تلخ شد عمه‌ام می‌گفت با او راه می‌آید نزن ناله‌اش خاموش شد کوتاه می‌آید نزن بچه است از داد می‌ترسد نزن اما زدند دختر از فریاد می‌ترسد نزن اما زدند فرش راهت می‌شود این موی درهَم ریخته بوسه می‌گیرم زِ تو ای روی درهَم ریخته عمه جان حس می کنم مژگان بابا کم شده خیزران ای داد یک دندان بابا کم شده ✅حسن لطفی 🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷
🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢از دهانت کنده شد دندان لق شیری ات💢 راء، رفعت، راء، رحمت، راء، رضوانِ حسین راء، رازق، راء، رأفت، راء، ریحانِ حسین قاف، قدر و قاف، قُدس و قاف، قُرب قلب ها قاف، قاهر، قاف، قبله، قاف، قرآن حسین یاء، یاس و یاء، یوسف، یاء، یاقوت یقین یاء، یاسین، یاء، یکتا، یاء، یزدان حسین هاء، هیبت، هاء، همت، هاء هستی، هاء، هو هاء، هامون، هاء، هیزم، هاء، هجران حسین طورِ نام تو کجا و پای لنگ طبع من؟! ای کلید منزلِ اسرارِ پنهان حسین کُلُّکُم نورید اما این چنین فهمیده ام از همه عاشق تری بین یتیمان حسین گریه کن تنها تو بودی و پس از تو هیچ کس یک سر سوزن نشد بی تاب و گریان حسین از دهانت کنده شد دندان لق شیری ات تا که با چوب یزید افتاد دندان حسین حال و روز شامیان را هم پریشان کرده ای گوشه ی ویرانه با موی پریشان حسین شام وصلت آنقدر مبهم شده، معلوم نیست شد پدر مهمان تو یا که تو مهمان حسین؟ ✅محمدجواد شیرازی ۱۳۹۶/۷/۱ 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶
🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶 💢 چه بهتر است نباشند و خون جگر نشوند... 💢 بنا نبود بمانی غریب در صحرا و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی مرا برای جهاد عظیم خط بزنی بنا نبود مهیای سوختن باشی میان خیمه پی کهنه پیرهن باشی زمین نیوفت کتاب مقدس زینب فدای بی کسی ات ای همه کس زینب عصای دست شدن رسم خواهری باشد علی الخصوص که خواهر برادری باشد به راه عشق تو این چشم تر که چیزی نیست جگر برای تو دادم پسر که چیزی نیست بیا خودت پسران مرا ببر میدان که پیش مرگ تو باشند این دو در میدان بیا که شاهد حاجت روایی ات باشند بزرگ کردمشان تا فدایی ات باشند تو را بجان من آقا قبول کن بروند بحق چادر زهرا قبول کن بروند چه بهتر است نبینند راه بسته شده در ازدحام ره قتلگاه بسته شده چه بهتر است نبییند زخم خنجر را به سمت خیمه ی زنها هجوم لشگر را چه بهتر است نباشند و خون جگر نشوند شبیه من وسط خیمه شعله ور نشوند چه بهتر است نبینند اوج این غم را بروی مادرشان ضربه های محکم را چه بهتر است نبینند آب خواهم شد اسیر وارد بزم شراب خواهم شد ✅سید پوریا هاشمی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️حماسی مدح ورود به روضه♻️ 🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷 💢 این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند ... 💢 گفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست زینبی که همه‌ی دار و ندار زهراست پرورش یافته‌ی باغ و بهار زهراست باعث فخر همه ایل و تبار زهراست عمه نه؛ مادر سادات پس از زهرا اوست هیچ کس ثانی زهرا نشود، تنها اوست خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند همه را مست خودش وقت مناجات کند قبل تکبیر اذان با تو ملاقات کند بهتر از حضرت عباس مواسات کند شیرزن نه به خدا خالق غیرت زینب حافظ خانه‌ی توحید و امامت زینب نشر این عشق فقط از کرم زینب توست عاشقی مشق شده با قلم زینب توست هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست کربلا جلوه‌گهِ محترم زینب شد پیش‌تر از حرم تو حرم زینب شد آمده تا که دوباره همه را مات کند اینکه پیش از همه عاشق شده اثبات کند نذر اولاد تو یک قافله سادات کند تو دهی اذن و بر این ذهن مباهات کند نه نگو ورنه قسم بر لب زینب آید نام زهرا ببرد تا که گره بگشاید این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند این دو تا آبروی عترت جعفر هستند آشنا با همه آیات مطهر هستند تربیت یافته‌ی ساقی لشگر هستند این جگرگوشه و آن پاره‌تن زینب توست این حسین و دگری هم حسن زینب توست حرمله کو که سه‌شعبه به کمان بگذارد کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد شمر کو پا به روی سینه‌شان بگذارد سرشان را ببرد روی سنان بگذارد تن‌ِشان را به سُم مرکبشان بسپارد تا که دست از سر تو قوم لعین بردارد ✅جواد حیدری 🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢این مادرِ شهید شدن را ز من مگیر...💢 رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم این فیضِ روسپید شدن را ز من مگیر هم دختر شهیدم و هم خواهر شهید این مادرِ شهید شدن را ز من مگیر باید عزیز را به فدای عزیز کرد در خیمه غیرِ این دو ، عزیزی نداشتم غیر از دو طفل خود که به قربانِ تو کنم در خیمه ام برای تو چیزی نداشتم بیهوده می زنند همه لافِ عاشقی کس نیست عاشق تو به مانند زینبت ای هست و نیستم به فدای تو یا حسین ناقابل است جان دو فرزند زینبت خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش تا سایۀ تو هست ، دگر غم نمی خورَد فرزند اگر چه که همه دنیای مادر است دنیای بی تو هیچ به دردم نمی خورَد از هر چهار سو به تو شمشیر می زنند باید برای خود سپری دست و پا کنی از خیمه ام دو تا سپر آورده ام حسین باید که هر دو تا پسرم را فدا کنی سخت است دست و پا زدنِ بچه های من اما فدای طفل رباب و سکینه ات سخت آن بُوَد که داخل گودال بنگرم خنجر به دست ، شمر نشسته به سینه ات ✅مهدی مقیمی 🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ♻️شهدا ، مدافعان حرم ، شب چهارم♻️ 💢ثواب سینه زدن هایِ امشبم باشد... 💢 فدایِ زمزمه هایِ مـدافعانِ حرم فدایِ حال و هوایِ مدافعانِ حرم ثواب سینه زدن هایِ امشبم باشد برایِ عشق ... برایِ مدافعانِ حرم قسم به بانویِ شهرِ دمشق محتاجم خـدایِ من به دعـایِ مدافعانِ حرم تمامِ معـنیِ کـرب و بلایِ اربابم دمشق و کرب و بلایِ مدافعانِ حرم فضایِ زینبیه روضه خوانِ گودال است به شرطِ آه و نوایِ مـدافعانِ حرم سرِ بریده یِ سینه زَنَت نشان داده مسیرِ سِیـْر و صفایِ مدافعانِ حرم به احترامِ حریمِ عقیله حُرمت ریخت خدایِ کعـبه به پایِ مدافعانِ حرم صـدایِ منتـقمِ خونِ کعبه می آید میـانِ مـرثیه هایِ مدافعانِ حرم ✅حسین ایمانی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷 💢 چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه 💢 چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت که زير سايه اين خيمه کرده ايم اقامت شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک به اين دليل که جمع است در حسين امامت کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت کسى که بارعلم را به شانه اش نکشيده ست بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت کسى که در پى کار حسين نيست, محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت ""کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی زشیعگی چه علامت کسی که در کفنش تربت حسین نباشد چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت زدنیا به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت"" به روزحشر که جمله فقير وکاسه بدستند خدا به زائر تو ميدهد مقام زعامت غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت ✅استاد لطیفیان 🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 💢 زندگینامه حضرت عبدالله بن الحسن المجتبی علیه السلام 💢 درباره ولادت این یادگارعزیز امام مجتبی علیه السلام چیزی درمقاتل معتبرنیافتیم، به ناچاربرآن شدیم تابه بیان شهادت حضرت قدمی هرچندناچیزدرراه اهل البیت برداشته باشیم. 💢 زندگینامه ایشان 💢 مرحوم صدر قزوینی در حدائق می‌فرماید:شک وشبهه‌ای نیست دراینکه امام حسن علیه السلام دو پسر به نام عبدالله داشتند:یکی عبدالله الاکبر و دیگری عبدالله الاصغر، مادر یکی امّ اسحاق بنت طلحه‌ست و مادر دیگری امّ ولد بوده و هر دو برادر در کربلا شهید شده‌اند.بعضی(۱)نوشته اند: عبدالله بن حسن، برادر قاسم بن حسن، یکى از تاریخ سازان عاشورااست. عبدالله از قاسم کوچک تر بوده و سن او را یازده سال نوشته اند.علاّمه‌ی مجلسی در بحارالأنوار نقل می‌کند که البته سنّ شریف عبدالله بن حسن از نُه سال کمتر نبوده و ابوالفرج گوید مادرش بنت سلیل بن عبدالله بَجَلی و به قولی امّ ولد بوده و صاحب کفایه الطّالب گوید مادرش رمله بنت سلیل بن عبدالله بجلی بوده است. ✅ (۱) معالى السبطین، ج۲، ص۲۸۲ 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 💢 شهادت حضرت عبدالله بن الحسن المجتبی علیه السلام 💢 از روایت مرحوم سیّد بن طاووس در لهوف (۴) این طور استفاده می‌شود که حضرت در حال پیادگی بود و ایستاده بود تا خستگی بگیرد، فَلَبِثوا هَنیئَهً ثُمّ َعادُوا اِلَیْهِ، لشکر هم چند دقیقه صبر کردند ولی دوباره بر آن حضرت حمله آوردند و آن سرور را در میان گرفتند. فَخَرَجَ عَبْداللهِ بْنِ الْحَسَن علیهما السلام پس در این حال عبدالله خُردسال از خیمه خارج شد. مرحوم سیّد در لهوف می‌نویسد: «فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلیٍّ لِتَحْبِسَهُ فَاَبی وَ امْتَنَعَ اِمْتِناعاً شَدیداً» حضرت زینب علیها السلام دوید عبدالله را گرفت، هر چه خواست او را در خیمه نگه دارد آن کودک آرام نمی‌گرفت و برخاسته روی به میدان آورد. خواهر و عمّه و عم زاده به شور افتادندهمچو پروانه بر آن لمعه نور افتادندالتماس می‌کردند که مرو، عبدالله راضی نمی‌شد و می‌گفت: به خدا دست از دامن عمو بر نمی‌دارم، هر جا که او رفته من هم می‌روم، در این وقت صدای شیون از خیام حرم بلند شد. امام علیه السلام را ضعف و فتور عارض گردیده بود به طوری که به روی خاک نشست و چشم مبارک به طرف خیمه‌ها دوخت و گوش فرا داد، صدای شیون زنان را استماع فرمود و التماس عبدالله را شنید که پیوسته تقاضا و درخواست می‌کرد او را رها کنند تا به میدان نزد عمو رود ولی حضرت علیا مخدّره زینب کبری علیها السلام دست عبدالله را گرفته و به سمت خیمه‌ها می‌کشید و از رفتن او به طرف میدان مخالفت می‌فرمود. بالاخره عبدالله دست خود را از دست عمّه‌اش کشید و درآورد و دوان دوان خود را به عمو رسانید وقتی رسید که دید ابجر بن کعب از بالای زین خم شده با شمشیر قصد قتل عمویش را دارد بانگ زد و فرمود:  «وَیْلَکْ یَابْنَ الْخَبیثَهُ، أتَقْتُلُ عَمِّی» آیا تو می‌خواهی عمویم را بکشی؟دست خود حائل نمودی چون سپربُرد پیش تیغ و گفت ای خیره سرتو نخواهی داشت دست از کشتنشمن نخواهم داشت دست از دامنش «فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتقاها الْغُلامُ بِیَدِهِ فَاطنَّها اِلَی الْجِلْد» آن مردود شمشیر را فرود آورده به دست عبدالله رسید و دست آن طفل را برید و به پوست آویخت، شاهزاده فریاد کشید: «یا اُمَّاه» ای مادرم به فریادم برس. امام علیه السلام عبدالله را در آغوش گرفت و فرمود: «یَابْنَ أَخى! إِصْبِرْ عَلى ما نَزَلَ بِکَ، وَاحْتَسِبْ فی ذلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللهَ سَیُلْحِقُکَ بِآبائِکَ الصّالِحینَ». «فرزند برادرم ! برآنچه پیش مى آید صبر کن، این سختى ها را به حساب خدا بگذار و خدا تو را به پدران صالحت ملحق مى سازد.» امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» (۵) در این هنگام «فَرَماهُ حَرْمله بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فی حِجْر عَمِّه» حرمله ملعون تیری به طرف او رها کرد و آن تیرعبدالله را در حالی که در دامن عمو بود ذبح کرد و در همان حال جان داد. در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرمله بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (۶) ✅منابع : (۴) لهوف ص ۱۲۲٫ (۵)الارشاد، ج ۲، ص ۱۱۱ (۶) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۵ . ♦️دیگرمنابع: • ارشاد شیخ مفید ۲ / ۱۱۴٫ • مثیرالأحزان ص ۷۳٫ • وقایع الایام خیابانی ص ۴۸۰٫ • مقتل مقرّم ص ۳۵۴٫ 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 💢 مقتل -حضرت عبدالله بن الحسن مجتبی علیه السلام 💢 سالار شایستگان دیگر توان ایستادن نداشت که از جنگ باز ایستاد….. نداى امام حسین علیه السّلام به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود مى دانى که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را مى کشند….آن تبهکاران سنگدل اندکى درنگ کردند و دگر باره بر آن آموزگار والاییها هجوم بردند. در همان لحظاتى که حسین علیه السّلام بر شهادتگاه، خود با لب تشنه و غرق در خون در انتظار شهادت بود، یادگار ارجمند برادرش، «عبد اللَّه»، فرزند امام حسن که کودکى هوشمند بود، از سراپرده بانوان بیرون آمد و شتابان خود را به عموى گرانمایه اش حسین علیه السّلام رسانید تا عمو را یارى کند. عمه اش «زینب» خود را به او رساند تا وى را به خیمه ها بازگرداند، امّا او پایدارى کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «لا افارق عمّى!» به خداى سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! در این هنگام یکى از تجاوزکاران اموى بنام «بحر بن کعب» به سوى حسین علیه السّلام روى آورد، که «عبد اللَّه» فریاد بر آورد: هان اى پلید زاده! آیا مى خواهى عمویم را به شهادت برسانى؟ آن عنصر پلید نیز شمشیرى بر آن کودک فرود آورد و عبد اللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالى که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین علیه السّلام او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایى پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خداى پر مهر به زودى تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.و آن گاه «حرمله» گلوى آن کودک محبوب را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد! حسین علیه السّلام پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش، «عبد اللَّه» در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت: بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناه پیشه ات را تاکنون از نعمت هایت بهره ور ساخته اى، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش. 🔶متن عربی : وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ …. .فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِی تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.ثُمَّ ضَعُفَ مِنْ کَثْرَهِ انْبِعَاثِ الدَّمِ… فَلَبِثُوا قَلِیلًا ثُمَّ کَرُّوا عَلَیْهِ.فَخَرَجَ إِلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَامْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ إِلَى الْحُسَیْنِ  فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِیَدِهِ فَبَقِیَتْ عَلَى الْجِلْدِ مُعَلَّقَهً فَنَادَى یَا عَمَّاهُ فَأَخَذَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ فَذَبَحَهُ. فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع اللَّهُمَّ إِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً وَ لَا تَرْضَ عَنْهُمْ أَبَداً. ✅منابع: 🔹 مثیر الأحزان ابن نما حلی: ص ٧٣. 🔹روضه الواعظین ابن فتّال نیشابوری: ص ٢٠٨ 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠 💢 مقتل -حضرت عبدالله بن حسن المجتبی علیه السلام 💢 عبد الله بن حسن علیه السلام در سن یازده سالگی بود بعد از آنکه امام حسین علیه السلام را محاصره نمودند و حضرت دقایقی قبل از شهادت را سپری می نمود عبد الله پسر امام حسن علیه السلام که بچه ای نابالغ بود از خیمه زنان خارج شد امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: (اِحبِسیه یا اُختَ) او را نگه دار ای خواهر. حضرت زینب خواست مانع او شود اما او اصرار می نمود و می گفت: (لا وَالله لا اُفارِقُ عَمّی) بخدا قسم از عمویم جدا نخواهم شد. و با عجله خود را به امام حسین  علیه السلام رساندابجر بن کلب و طبق روایتی حرمله بن کاهل جلو آمدوقصد زدن شمشیر برسر امام علیه السلام را داشت که عبد الله فریاد زد: (وَیلَکَ یَابنَ الخَبیثَه آَتَقتُلُ عَمّی؟) وای بر تو ای پسر مادر خبیث(کنایه از حرام زاده بودن) آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟ وقتی آن ملعون شمشیر را فرود آورد، عبد الله دست خود را سپر امام حسین علیه السلام قرار داد و دستش چنان قطع گردید که به پوستی آویزان شد عبد الله فریاد زد: عمو جان.ابا عبد الله علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: (یَابنَ اَخِی اِصبِر عَلی ما نَزَلَ بِکَ وَ اِحتَسِب فی ذلِکَ الخَیر فَاِنّ اللهَ سَیُلحِقُکَ بِابائِکَ الصّالحین،برسول الله صلی الله علیه وآله و علی و همزه و جعفر و حسن صلوات الله علیهم اجمعین) ای پسر برادرم بر این ظلم صبر کن و آن را به حساب خدا بگذار خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد. در این هنگام حرمله بن کاهل تیری به طرف عبد الله انداخت که گوش تا گوش عبد الله بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد.آنگاه حضرت به خداوند عرض کرد:  اَللهُمّ أَمسِک عَنهُم قِطَرَ السّماء و َامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ اَلّلهُمَّ فَاِن مَتعتَهُم إِلى حین فَفَرّقهُم فَرقا و َاجعَلهُم طَرائِقَ قَدَدا وَ لاتَرضِ الوُلاهَ مِنهُم اَبَدا فَأنّهُم دَعَونا لِیَنصُرونا ثُمَّ عَدّوا عَلینا فَقَتَلوا ثُمَّ ضارَبَ عَدوا عَلَینا. خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن خدایا اگر به آنها زمان معینی مهلت داده ای بینشان جدایی بینداز، و آنها را در راههای مختلف پراکنده ساز و هرگز امیری را از آنها راضی مکن چون آنها ما را دعوت کردند که یاریمان کنند سپس با ما دشمنی ورزیدند و ما را کشتند . ✅منابع : بحار الانوار(علامه مجلسی) ج ۴۵ ص ۵۳٫ العوالم الامام حسین ع (شیخ عبد الله بحرانی) ص ۲۹۶٫ اللهوف فی قتلی الطفوف (سید بن طاووس) ص ۷۲٫ من اخلاق الامام حسین ع (عبد العظیم مهتدی بهرانی) ص ۲۵۹٫ المجالس الفاخره فی مصائب العتره الطاهره(سید شریف الدین)ص ۲۴۸٫ شرح الاخبار(القاضی نعمان مغربی) ج ۳ ص ۱۸۰٫ مثیر الاحزان (ابن نما حلی) ص ۵۶٫ لواعج الاشجان (سید محسن امین) ص ۱۸۸٫ معالم المدرستین(سید مرتضی عسکری)ج ۳ ص ۱۳۲٫ الکامل فی التاریخ ( ابن اثیر ) ج۴ ص ۷۷٫ اعیان الشیعه (سید محسن امین) ج۱ ص ۶۰۹٫ مقتل الحسین (ابو مخنف ازدی) الدر النظیم(ابن حاتم عاملی)ص ۵۵۷٫ تاریخ طبری ج۵ ص ۴۵۰٫ لیله عاشورا فی الحدیث و الادب (شیخ عبد الله الحسن)ص ۱۵۳٫ من اخلاق الامام حسین (عبد العظیم مهتدی بهرانی) ص ۲۵۹٫ موسوعه شهادت معصومین – لجنهالحدیث فی معهد باقر العلوم ع ج ۲ ص ۲۸۵٫ ابصار العین فی انصار الحسین(شیخ محمد سماوی) ص ۷۴٫ المجالس الفاخره فی مصائب عتره الطاهره (سید شرف الدین)ص ۲۴۹٫ معالم الفتن (سید ایوب) ج۲ ص ۲۹۴٫ الاخلاق الحسینیه (جعفر بیانی) ص ۱۲۳٫ قمقام زخار (فرهاد میرزا) ج ۲ ص۴۵۴٫ 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 دستش به دست عمه و چشمش پی عمو 💢 کوچکترین دلیر پس از شیرخواره بود طفلی که در سپهر شجاعت ستاره بود هرچند که اجازه ی جنگاوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود از اینکه رفته‌اند همه داشت می‌شکست از اینکه مانده بود دلش پر شراره بود دستش به دست عمه و چشمش پی عمو در جست و جوی یافتن راه چاره بود چون دید شاه کشور جان‌ها چنین غریب در حلقه ی محاصره ی صد سواره بود خود را به آستانه ی جسم عمو رساند جسمی که زخم‌هاش فزون از شماره بود عباس‌وار دست به دستان تیغ داد و یک سه‌شعبه در پی ذبحی دوباره بود در قتلگاه ماند تنی که پس از قتال تنها تن شبیه عمو پاره پاره بود در خیمه‌ها اگر که نمی‌رفت شاهدِ دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود ✅ محمد بیابانی 🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️ مکشوف♻️ 🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَری💢 كِل كشيدند كه حس كرد عمو افتاده نگران شد نكند چنگِ عدو افتاده پر گرفت از حرم و عمه به گَردَش نرسيد ديد از اسب به گودال به رو افتاده سنگ و تير از همه سو خورده، سنان از پهلو شگری زخم به جان و تن او افتاده پاره شد بندِ دلش از تهِ دل آه كشيد سايه ی تيغ به گودیِ گلو افتاده شمرها نقشه كشيدند كه حالا چه كنند ديد تا قرعه به پيچاندن مو افتاده خويش را در وسطِ معركه انداخت و بعد در شبِ گريه حماسی غزلی ساخت و بعد سنگدل! تيغ كشيدی كه سرش را ببَری؟ هر قَدَر سهم تو شد بال و پرش را ببَری؟ دست و پا ميزند و آخر كارش شده است! پاک وحشی شده ای تا جگرش را ببَری؟ با وجودی كه ندارم زره و تيغ مگر مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَری همه ی عمر به چَشم پسرش ديده مرا سعی كن از سرِ راهت پسرش را ببَری سپر افتاده ز دستش، سپرش ميگردم بايد اوّل بزنی تا سپرش را ببَری در خورش نيست اگر بازوی آويز به پوست جانِ ناقابلِ من هديه ی ناچيز عموست ميشود لايق قربانی دلبر باشم؟ آخرين خاطره ی اين دم ِ آخر باشم؟ لذتی بهتر از اين نيست كه با سينه ی سرخ در پری خانه ی چَشم ِ تو كبوتر باشم آخرين خواسته ی من به يتيمی اين است به رویِ سينه ی پُر مِهر ِ تو بی سر باشم اسب ها نعل شده راهی گودال شدند بين اين قائله ی سخت چه بهتر باشم به تلافیِ در آوردنِ تير از گلويم ميشود از سر نِی سايه ی اصغر باشم؟ ✅عليرضا شريف 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢در مدح و منقبت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) 💢 سر می نهد تمام فلک زیر پای او دل می برد ز اهل حرم جلوه های او عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت با این حساب عالم و آدم گدای او انگار قاب کوچکی از عکس مجتبی هر لحظه می تپد دل زینب برای او او حس نمی کند که یتیم است و خون جگر تا با حسین می گذرد لحظه های او بالاتر از تمامی افلاک می نشست وقتی که بود شانۀ عباس جای او نیمش حسن و نیمه دیگر حسین بود بوی مدینه می رسد از کربلای او مثل رقیه روح و روان حسین بود او همچو عمه دل نگران حسین بود ✅مسعود اصلانی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ♻️حماسی♻️ 💢 در مدح و منقبت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) 💢 به گَرد پای من امروز لشگری نرسد به اوج بال و پرم هیچ شه پری نرسد سوار مرکب عشقم، رکاب یعنی چه؟ به این سواره، پیاده تکاوری نرسد به خویش گفتم: از این پس تو را نمی بخشم اگر ارادت تو داد دلبری نرسد منم که رهبر میدان نوجوانانم به این حضور حکیمانه رهبری نرسد میان مقتل مظلوم، یاری اش کردم به این مقام شریفم پیمبری نرسد به هیبت غضب مجتبایی ام سوگند سپاه کوفه به این رزم حیدری نرسد مرا بلندی شمشیر «خصم» مانع نیست به ضربه گیری دستم دلاوری نرسد ✅محمود ژولیده 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢باز این دشت ،حسن های مجسم دارد💢 دست در دست کسی که جگرش غم دارد داشت میدید که ارباب، سپر کم دارد داشت میدید حسین بن علی افتاده و حرامی به سرش نیزه دمادم دارد بی قرار است حسن زاده ی این دشت بالا به سرش شوق رسیدن به پدر هم دارد ناگهان دست رها شد، و شتابان میرفت باز این دشت ،حسن های مجسم دارد پسر شیر جمل جانب مقتل برود گفت انگار عمو خط مقدم دارد بدنش مثل عمو زیر سم مرکب ها زیر و رو گشته و یک ظاهر مبهم دارد وسط معرکه انگار به خود می پیچید باز هم کرببلا سوره ی مریم دارد دید زینب همه ی واقعه را از خیمه چشمهایش دو سه تا قطره ی نم نم دارد ✅پوریا باقری 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 چند نفر به یک نفر ... 💢 لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟ فاطمه گشته خون جگر، چند نفر به یک نفر؟  خواهر دل شکسته اش، همره دختران او  زند به سینه و به سر، چند نفر به یک نفر؟  بین زمین و آسمان، جنت و عرش و کهکشان  پر شده است این خبر: چند نفر به یک نفر؟  حور و ملک به زمزمه -وای غریب فاطمه-  حضرت خضر نوحه گر، چند نفر به یک نفر؟  آه و فغان مادرش، به قلب سنگی شما  مگر نمی کند اثر؟ چند نفر به یک نفر؟  عمو رمق ندارد و همه هجوم می برید!  مرد نبردید اگر؟ چند نفر به یک نفر؟  یاد مدینه زنده شد، روضه ی رنج فاطمه که ناله زد به پشت در، چند نفر به یک نفر ✅وحید قاسمی 🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️درد دل حضرت عبدالله بن حسن با حضرت سیدالشهدا♻️ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷 💢دیدم که نیزه ها نفست را بریده اند 💢 میخواستم به جای پدر یاورت شوم جای عمو به اشک غم اب اورت شوم احلی من العسل نه فقط سهم قاسم است بگذار تا عمو غزل دیگرت شوم با بغض کوچه ها به هواخواهی امدم میخواهم از خدا سپر حنجرت شوم گودال مثل کوچه و شمشیر اتش است وقتش شده فدای تو و مادرت شوم دیدم که نیزه ها نفست را بریده اند دیگر نشد به خیمه تماشاگرت شوم هرگز مخواه بعد تو با چشم های خیس من شاهد اسارت این خواهرت شوم اغوش وا کن ای گل صد چاک زیر تیغ تا زایر ضریح تن اطهرت شوم دستم شکست و حرمله چشم انتظار من بگذار تا شبیه علی اصغرت شوم ✅حسن کردی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷