eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
در به دره خرابه هام زندونه این دنیا برام میخوام برم پیش بابام بابای خوبم گرفته بغض گلوم و گرفته ارزوم و تو کوچه ها سوزوندن کمند موم و روی سر من جای اتیشه موهای سوخته شونه نمیشه بابا به کام من هم عسل کن من و ببوس و بازم بغل کن * بابا چقدر دیر امدی وقتی شدم پیر امدی خیلی نفس گیر امدی خونی و خاکی غم برده دخترت رو هم کشته خواهرت رو وقتی تو تشت گذاشتن اینا سرت رو کی کرده گلگون لبات و بابا این جور بریده رگات و بابا ** طعنه به معجرم زدن ضربه به پیکرم زدن به صورت و سرم زدن بابای خوبم جرمم مگه چی بوده ببین تنم کبوده سیاهی رو بازوم کار یهوده میخوام بیارم دستام و بالا بی جون دستام شبیه زهرا
همنا ندارم هم بس که دنبالت دویدم پا ندارم با این همه زن دست کمی از مادرت زهرا ندارم تنها نشستم حتی به قول دختران بابا ندارم داری میایی باید که چادر که سر کنم اما ندارم شرمنده بابا غیر ازخرابه من برایت جا ندارم یا عمه یا تو یا آرزوی مرگ دارم یا ندارم اما دلت قرص یک لحظه هم ترس از حرامی ها ندارم  دیدی خمیدم اینقدر سیلی زد که جایی را ندیدم بعد از تو بابا با دامن آتش گرفته می دویدم من مثل عمه وقتی که قاتل می برید و میبریدم با خنده می گفت با دست خود از پست سر سر را جای تو خالی با حرمله با شمر چه زجری کشیدم رنگین کمانم بازو کبود و روی زرد و مو سفیدم کنج خرابه خوابیده بودم با لگد از جا پریدم  بازار شام و حرف کنیزی و نمی گویم چه دیدم قربان لبهات من پیر چوب خیزرانی یزیدم آماده هستم عمه حلالم کن که دیگر سر  رسیدم رسیدن به خیر سر و روی خونی یه دردایی دارم بعیده بدونی تو از زخمای من نداری خبر وای سر حنجره به من گفته بودی که رفتی سفر تو تو سفر چی شده چه زخم لب از همه است تازه تر چیزی از من نپرس که گوشواره هامه همین دور و بر نمیبینه چشمام یا اینجا بی نوره این عطر بابامه یا بوی تنوره وای ببین رو زمین با چه حالی از هوش رفته رباب وای ببین دستمو اینا جای سنگه اینا هم طناب چون من غم نخور اصلا ما نرفتیم به بزم شراب هر چی شد بسته روی پای من دیگه راحت بخواب بابا بابا بابا بابا
دلم گرفته از خرابه خرابه زندون عذابه برس به داد من بابایی دیگه نجات من ثوابه بیا که توونی نمونده تو تنم خون گریه میکنه برا من پیرهنم قد کوچیکم از غمت تا شد دخترت حالا مثل زهرا شد دوست دارم خودت میدونی میشه با این لبای خونی اگه دلت به حال من سوخت یه کم برام قران بخونی چند وقته نشنیدم صدای زیبات و بزار تا ببوسم بابایی لب هات و جون بده ای کاش دخترت بابا داره خون میره از سرت بابا چه ماجرایی شد اسیریم شبا همه عزا میگیریم اخه بابایی ریخته دیگه تموم دندونای شیریم باور کن رقیه رو خاکا میخوابه النگوی دستم بابا یه طنابه از ورم بسته شد بابا پلکم  چی بگم من از سیلی محکم
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢دخترى كه به غيرِ دوش عمو جاى ديگر نبوده او جايش 💢 همه جا از غبار آكندست همه جا بوى خاك پيچيده همه جا از سكوت شد لب ريز دخترى روى خاك خوابيده - به نظر خسته مى رسد انگار گريه هايش رمق از او برده صورت و پلك او ورم كرده حق بده!دخترك كتك خورده - دخترى كه به غيرِ دوش عمو جاى ديگر نبوده او جايش روضه سر بسته مى شود جان سوز جاى سالم نمانده بر پايش... - رعشه اى بين بازويش دارد بدنش هى مدام مى لرزد هر زمان ناله مى زند...بابا همه ى شهر شام مى لرزد - باورش نيست اين همه توهين دختر شاه و اين جسارت ها؟ چند ولگردِ بى ادب دورش غم او خيمه ها و غارت ها.... - حق بده قد كمان اگر گشته پدرش رفته...او عزا دار است دخترى كه به عرش جايش بود بر زمين روى خاك آواره ست ✅آرمان صائمى ۱۳۹۶ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها در مسیر کوفه و شام 💢 انیس این دل مضطر کجایی ندارم مونس و یاور کجایی سه ساله خواهر گم کرده راهم بفریادم برس اکبر کجایی اسیرم دربدر بی خانمانم غزال زخمی این کاروانم به صحرا زار و تنها مانده ام من کجایی عمه جانم عمه جانم اسیر درد هجرانم کجایی پریشانم پریشانم کجایی دلم تنگ است یا باب الحوائج کجایی ای عمو جانم کجایی شکایت از فراق یار دارم به پای کوچک خود خوار دارم امان از دست این زجر ستمگر ز سیلی چهرۀ گلنار دارم به قلبم محنت عالم نهفته غمی در سینه ام دارم نگفته سراغم را نگیرند عمه هایم از این دنیا دلم خیلی گرفته زپشت ابر یکدم مَه در آمد گمان کردم شب هجران سر آمد ز بس نالیده ام در این شب تار بفریادم علیِّ اکبر آمد ✅افشین بابک اردبیلی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مژده عمّه که پدر آمده است 💢 آمدی گوشۀ ویران، چه عجب! زده‌ای سر به یتیمان، چه عجب! تو مپندار که مهمان منی به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی ز دو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی تو خریدار من و ناز منی بعد از این ناز برای که کنم جا به دامان وفای که کنم اشک چشم من اگر بگذارد درد دل‌هام شنیدن دارد گرچه در دامن زینب بودم تا سحر یاد تو هر شب بودم گر نمی‌کرد به جان امدادم از غم هجر تو جان می‌دادم آنقدر ضعف به پیکر دارم که سرت را نتوان بردارم امشب از روی تو مهمان خجلم از پذیرایی خود منفعلم مژده عمّه که پدر آمده است رفته با پا و به سر آمده است دیدنی گوشۀ ویرانه شده جمع شمع و گل و پروانه شده آخر ای کشتۀ راه ایزد پدرت سر به یتیمان می‌زد تو هم آخر پسر آن پدری پور آن نخل امامت ثمری که به پیشانی تو سنگ زده؟ که زخون بر رخ تو رنگ زده؟ ای پدر کاش به جای سر تو می‌بریدند سر دختر تو ✅ استاد علی انسانی 🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 خدا خواهد اگر ،می میرم امشب 💢 بنال ای دل نوا دارد رقیه به هر دردی دوا دارد رقیه مرض او را ز پا انداخت ،امّا مریضان را شفا دارد رقیه سه ساله کودک و این اوج عزّت؟ مدال مرحبا دارد رقیه بیا یا فاطمه اندر خرابه عزای بی ریا دارد رقیه بدور از دیدهٔ بیگانه امشب سخن با آشنا دارد رقیه ز دست ساربان و زجر و خولی به بابا شکوه ها دارد رقیه ز خونین چهره میبوسید و می گفت غم بی انتها دارد رقیه بیا ای یار پیشانی شکسته که با مهمان صفا دارد رقیه چه با جا آمدی ای جان جانان ببین جا در کجا دارد رقیه از آن روزی که افتادی به مقتل دل پر ماجرا دارد رقیه دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست وطن در کربلا دارد رقیه بمیرم از چه لبهایت کبود است بگو محشر به پا دارد رقیه پدر بر چهره ام یک دم نظر کن رُخ زهرا نما دارد رقیه به جرم عاشقی جان بر لب آمد شکایت زاشقیا دارد رقیه خدا خواهد اگر ،می میرم امشب که هر شب این دعا دارد رقیه ✅استاد کلامی زنجانی 🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💢سبک زمزمه و واحد سنگین شب سوم محرم 💢 میریزه اشکام ، از بس که زار و مضطرم ، زخمی شده بال و پرم ، درد میکنه خیلی سرم خون شده چشمام ، ای محرم اهل حرم ، گمشده اینجا معجرم ، اومده زجر دور و برم زجری کشیدم از بلا یی که سرم آورده زجر گوشوارم و برای دخترش سوغاتی برده زجر نیستی ببینی که دل من و چقدر آزرده زجر من الذی ایتمنی بابا حسین بابا حسین روضه ام همینه، از شهر شام بدم میاد ، از پشت بام بدم میاد ، بزم حرام بدم میاد روضه ام همینه، از هر چی جنگ بدم میاد ، از چوب و سنگ بدم میاد ، کوچه تنگ بدم میاد لعنت به اونكه چوب خیزرون میزد به دندونات یه نانجیب تو بزم می اشاره کرد به دخترات سکینه میلرزید و با گریه همش میزد صدات من الذی ایتمنی بابا حسین بابا حسین ای ماه شب هام ، از روی نی کردی نگام ، چی کشیدم تو شهر شام ، نه عزتی نه احترام لعنت به این شام ، مُردم بابا تو ازدحام ، سنگ میزدن از روی بام ، عمه کجا بزم حرام خیلی برام سخته بخوام بگم که عمه چی کشید اینو خبر داری سکینه زانو زد پیش یزد فهمیدی حالا كه چرا همه موهام شده سفید من الذی ایتمنی بابا حسین بابا حسین ✅میلاد قبایی 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💢سبک واحد سنگین حضرت رقیه سلام الله علیها 💢 ١ خبر داری . نبودی و سرم شکست خبر داری . سیلی رو صورتم نشست مونده هنوز . رو صورتم جای یه دست نبودی سوزوندن سرم رو نبودی سوزوندن پرم رو نبودی و بدجور سوزندن بابا معجرم رو امونم رو برده . این درد کذایی لکنتم رو میگم . (با با با بابایی) ٢ خبر داری . از روی ناقه افتادم خبر داری . هزار دفه من جون دادم خبر داری . عمه رسید به امدادم نبودی و رفتم اسارت نبودی و دیدم جسارت نبودی النگوم و خلخال همه رفت به غارت خیلی پیش من جات . خالی بود خدایی دیر اومدی پیشم . (با با با بابایی) ٣ خبر داری . به پای عشقت ایستادم خبر داری . به ذلتی تن ندادم جلوی ظلم . یک تنه بابا وایسادم درسته شکست حرمت من درسته دیدن غربت من حجابم رو حفظ کردم اما اینه عصمت من با اینکه نامحرم . بود دورتا دور من باباجون نیفتاد . از سر چادر من (با با با بابایی) ✅شعروسبک : رضارسولی-محرم ۹۷ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 هیچ کسی سایمونو ندیده بود 💢 کاری از دست کسی بر نمیاد من خودم اینارو بیرون میکنم نوه ی فاطمه ام خوب بلدم من با گریه شامو ویرون میکنم خاک این شهرو میریزم رو سرش از کسی ترسی ندارم به خدا این یزید کیه به من نشون بدید پدرش رو در میارم به خدا من دیگه طاقت دوری ندارم بابامو اونجوری که بود بیارن دیگه داره حوصلم سر میره ها عمه بابامو بگو زود بیارن اینقدر شما رو جای من زدن که میخوام جای همه گریه کنم عمه جون منو ببر یه گوشه که بشینم یه عالمه گریه کنم تا عمو بود یادته تو شهرمون هیچ کسی سایمونو ندیده بود گوشواره خوشگلامو پیدا کنید همونا که داداشم خریده بود عمه اینجایی یا رفتی عزیزم اگه اینجایی یه لحظه میشینی؟ یه چیزی میگم به بابام نگیا چشامم خوب نمیبینه میبینی؟ ✅رسول عسگری -محرم ۹۷ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶
میسوزه هر نفس وجودم مثل پرستویِ کبودم طبق برای چیه عمه من که غذا نخواسته بودم رقیه جان پرده رو از طبق کشیدی نترسیا اگه سر بریده دیدی نترسیا اگه دیدی خاکیه موهاش نترسیا اگه دیدی خونی لبهاش نترسیا نصر من الله و فتح قریب خوش اومدی شهید شیب الخضیب چاره‌ای ای تو چاره ساز کن یتیمت و بیا و ناز کن تنگ دلم برا ٓٓ ٓنگاهت  یه بار دیگه چشاتو باز کن بابا حسین اگه دیدی قدم خمیده (نترسیا ۲) اگه دیدی موهام سفیده (نترسیا۲) اگه دیدی زخمی بازوم (نترسیا۲) اگه دیدی شکسته پهلوم (نترسیا۲) روی لبم با دست زدم بی امون تا که بشه مثل لبت غرق خون نصر من الله و فتح قریب خوش اومدی شهید شیب الخضیب ببین که گوشهٔ خرابم خسته از این همه عذابم یادم نمیره گفتی بابا یه شب که اومدی به خوابم رقیه جان پشت سر قافله تنها (نترسیا۲) نیمه شب تو دل صحرا (نترسیا۲) اگه که داغ اومد روداغت (نترسیا۲) وقتی که زجر اومد سراغت (نترسیا۲) فرشته ای بین یه ع-----ده گرگه نگم چقدر دستای زجر بزرگه نصر من الله و فتح قریب خوش اومدی شهید شیب الخضیب
تا دَرِ خرابه واشد نیمه شب فهمیدم تعبیر رؤیای منی هرکی هرچی که میخواد بذار بگه توی تشتم باشی بابای منی من میخواستم که به آغوشت بیام به خدا خسته شدم از اینکه هی شب بلرزم و روزا تب بکنم کاش خبر میدادی که داری میای یکم اینجا رو مرتب بکنم بگو از چی بگم از کجا بگم آخه فرصت کمه و حرفا زیاد آرزوم بود مثل مادرت بشم فکر کنم موی سفید بهم میاد خوب نگاه کن همه چی عوض شده بدنا سیاه و مو سفید شدیم کار دنیا رو میبینی باباجون رفتی و همسایه ی یزید شدم من نمیتونم بخوابم نه بشینم نه که راه برم بابایی چند قدم واسه دلخوشی عمه این شبا الکی هی خودمو به خواب زدم آره اونجا بود که مارو میزدن دقیقا کنار نیزه روبروت تا که اومدم بگم عمو کجاست یکی سیلی زد و گفت اینم عموت از مدینه یاد گرفتن همشون اهل بیت و توی کوچه میزنن باشه اصلا همه ی ما خارجی اینا با چه دینی بچه میزنن نمیدونی که به چه مصیبتی از تو بازار و از تو کوچه رد شدم خیلی چیزا یاد گرفتم این روزا وضوی جبیره هم بلد شدم وقتی که تاولا سر وا میکنن دیگه آب وضوم آتیشه برام خشتی که یه ماهه بالشم شده آخرش سنگ لهد میشه برام ___ دستی پلید لاله ی گوش مرا کشید دیگر صدای عمه به گوشم نمیرسد
بابایی .. عجب سری به ما زدی بابایی .. به دیدنم خوش اومدی بابایی .. مشکلِ غربتم دو حرفِ بابایی .. یه دست بکش رویِ سرم بابایی .. موهامُ شونه کن یکم بابایی .. یه بار دیگه منو بغل کن *بابا یه گزارش از سفر بهت بدم؟* خبر داری ، دلم گرفته این شبا شدیداً به زخم من همه نمک پاشیدن چادرمُ تو ازدحام کشیدن ... میدونی ، چرا دلم گرفته باز میدونی؟ کسی منو بازی نداد میدونی .. میدونی ، به قامتم میخندیدن میدونی به لکنتم میخندیدن باباجون یه فکری هم به حالِ من کن به روم نیار ، درسته کل صورتم کبوده این همه سیلی حق من نبوده روسری مُ یه بی حیا ربوده .. *یکم آروم تر روضه بخونم ، بدجور دارید گریه میکنی من می ترسم ..* مرا ببخش به مهمانیِ تو برنخورد طبق به درد منو سفرۀ سحر نخورد غذا طلب ننمودم مگر نمیدانی رقیه هیچ به جز لقمۀ پدر نخورد دمار از همۀ مردمش درآورم من به شهر شام دوباره رهم مگر نخورد همیشه چشم من از ازدحام میترسد *با کنایه میگم زودم رد میشم ، اگه متوجه شدی حرفه منو تا سحر گریه کن ..* همیشه من از ازدحام میترسید که یک زمان تنم آنجا به یک نفر نخورد بلد شدم بنویسم فرات ، بابا ، آب و ان یکاد بخوان دخترت نذر نخورد
نمیدونم توی رویاها چی دید نیمه شب با دلهره از خواب پرید پرسید عمه باباجونم کجا رفت؟ طفلکی از ته دل آهی کشید هی میگفت تموم دنیامو دیدم ماهه آسمون شبهامو دیدم عمه کاشکی حرفمو باور کنی راس میگم بخدا بابامو دیدم پیش بابام صورتم کبود نبود رولباسم اثری از دود نبود حرفی از سرای روی نیزه و حرفی از محله ی یهود نبود تو نبین مثل هوای غروبم نگران من نباش خوب و خوبم تقصیر منه اگه رفت بی خبر واسه اینه که همش پا میکوبم لشکر غصه واسش کردن کمین بسکه گریه شدن همه حزین سرباباشو آوردن سربازا جلو پاهاش کوبیدن روی زمین.... پاشو حرفات و بزن با پدرت که دیگه از غصه داری آب میشی روپوش و‌ بزن کنار خودت ببین غذا نیس که اینجوری کباب میشی روپوش و کنار زد و باباش و دید سرخ و خاکستری،خاکی و کبود سر حرف و اینطوری واکرد و گفت بگذریم از یکی بود یکی نبود... بوی بابام و من از دور می شناسم حالا هر چی ام که بوی نون بدی فهمیدم یه شب توی تنور بودی داری موی سوخته تو نشون میدی؟ اومدی به ویرونه خوش اومدی چه عجب یه بار به ما سری زدی چه بلایی به سرت اومده که تو میخواستی خودتو نشون ندی بعد تو میون شعله ها و دود گُلای خیمه شدن یاس کبود میدونی بابا من از چی دلخورم ما بودیم، حرمله بود، عمو نبود دیگه از غارت گوشواره نگم دیگه از درد گوش پاره نگم حال و روز ربابو خودت ببین دیگه از غارت گهواره نگم شمع عمرم داره سو سو میزنه منو هی دشمن بدخو میزنه حرمله خبر داره که سیدم لگداشو سمت پهلو میزنه صد دفه جونم رسیده به لبم بعد تو پایین نیومده تبم دس به دیوار میگیرم تا پا بشم همینم مدیون عمه زینبم شبا ضرب سیلی افطار منه شاهدم این چشای تار منه گوش اون دختری که زد منو رفت ببین از رو نیزه، گوشوار منه؟ هی بهم میگن: آخه تو دختری کو بابات که اینطوری در به دری؟ قربون سرت برم، غصه نخور رو نی اَم از همه باباها سری اگه دشمنت به ما خارجی گفت اگه از سیلی رو گونه گل شکفت اگه پای نیزه ما رو میزنن فدای سرت، تو از نیزه نیوفت زندگی بی تو دیگه درد سره این روزای من روزای آخره جون نمیدم بابا تا نبوسمت خرابه منتظرم، یادت نره 📢 حاج مهدی رسولی
از دشت پربلا و مکانش که بگذریم  از ظهر داغ و بحث زمانش که بگذریم  یک راست می رسیم به طفل سه ساله ای  از انحنای قد کمانش که بگذریم  از گم شدن میان بیابان کربلا  یا از به لب رسیدن جانش که بگذریم  تازه به زخم های کف پاش می رسیم  از زخم های گوش و دهانش که بگذریم  حتی زنان شام به حالش گریستند  از حال عمه ی نگرانش که بگذریم  خیلی نگاه حرمله آزار می دهد  از خاطرات تیر و کمانش که بگذریم  با روضه ی کشیده ی گوشش چه می کنند  از گوشواره های گرانش که بگذریم  دروازه کودکان بدی داشت لااقل    از ازدحام پیر و جوانش که بگذریم  در مجلس یزید زبانش گرفته بود  از حرف های سخت و بیانش که بگذریم  حالا به گریه کردن غساله می رسیم  از دستهای زجر و توانش که بگذریم…  (سعید پاشازاده) 
دلم گرفته از خرابه خرابه زندون عذابه برس به داد من بابایی دیگه نجات من ثوابه بیا که توونی نمونده تو تنم خون گریه میکنه برا من پیرهنم قد کوچیکم از غمت تا شد دخترت حالا مثل زهرا شد دوست دارم خودت میدونی میشه با این لبای خونی اگه دلت به حال من سوخت یه کم برام قران بخونی چند وقته نشنیدم صدای زیبات و بزار تا ببوسم بابایی لب هات و جون بده ای کاش دخترت بابا داره خون میره از سرت بابا چه ماجرایی شد اسیریم شبا همه عزا میگیریم اخه بابایی ریخته دیگه تموم دندونای شیریم باور کن رقیه رو خاکا میخوابه النگوی دستم بابا یه طنابه از ورم بسته شد بابا پلکم  چی بگم من از سیلی محکم
باز باران با ترانه از دو چشمم، دانه دانه می چکد بر روی دامن عمه برگردیم خانه باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان می چکد از چشم دردی نه توان مانده نه صبری عمه برگردیم به خانه یادم آید روز دیرین کودکی شاداب بودم هر زمان خوابم می آمد روی دوشِ گرمِ اکبر خواب بودم من عزیز شهر بودم دختر ارباب بودم با نشاط کودکانه عمه برگردیم خانه باز باران با ترانه از دو چشمم، دانه دانه می چکد بر روی دامن عمه برگردیم خانه یادم آید در مدینه یادم آید روز دیرین یادم آید در مدینه صورتم چون یاس بود و اقتدارم قد و بالای عمو عباس بود و دست های مهربانِ مهربان بابام بر روی سرم بود و نه پایم پُر وَرَم بود به قول عمه زینب قد و بالا و حجابم مثل زهرا مادرم بود باز باران می چکد بر روی پایم لرزه دارد دست هایم عمه برگردیم خانه باز باران با ترانه از دو چشمم، دانه دانه می چکد بر روی دامن عمه برگردیم خانه یادم آید در بیابان یک شب افتادم ز ناقه زجر، زجرم داد تا از ره رسید و زلف هایم را کشید و آن چنان زد که از آن پس چشم هایم خوب چیزی را ندید و گوش من سنگین شد و رنگم پرید و چشمونم خونی شد و چیزی نگفتم او ولی زد بی بهانه عمه برگردیم به خانه تار میبینم، سرم سنگینه عجب دستی داشت، خیر نبینه پای چشمام، گل آتیشه دیگه تا زندم خوب نمی شه
از قتلگاه بدم میاد چکمه سیاه بدم میاد از اونی که آتیش زده به خیمه‌گاه بدم میاد از هرچی جنگ بدم میاد از چوب و سنگ بدم میاد خدا میدونه چقد از کوچۀ تنگ بدم میاد …. آخه کی از فحش و کتک خوشش میاد؟ از موی سوخته و لب ترک ترک خوشش میاد؟ حالا تو از موی سرم خوشت میاد؟ از اینکه دست دراز کنن به معجرم خوشت میاد؟ از ساربون بدم میاد … از رد خون بدم میاد … چند روزه حتی از تنور از بویِ نون بدم میاد …. از بویِ دود بدم میاد من از حسود بدم میاد از اونی که پیرهنتُ دزدیده بود بدم میاد … فکر نکنم خوب بشه این کبودیا چقد بدم میاد من از محلۀ یهودیا حالا تو از زیر چشام خوشت میاد؟ حالا تو از زیر چشام خوشت میاد؟ حالا که دندون ندارم از خنده‌هام خوشت میاد؟ حالا تو از مویِ سپید خوشت میاد ؟ از اینکه زانو بزنم پیش یزید خوشت میاد؟ من از طناب بدم میاد از اضطراب بدم میاد از خنده‌های حرمله جلو رباب بدم میاد …. از شهر شام بدم میاد از ازدحام بدم میاد …. به عصمت سکینه از بزمِ حرام بدم میاد …
زمزمه حضرت رقیه (س) بابا دیگه بیا قامت کمون شدم کنج خرابه ام شیرین زبون شدم بزن تو شونه بر سر من امشب دارم بابا جونم میسوزم تو تب (( بابایی )) ......................................................... مرهم زخم تو اشک زلال من خودت ببین بابا شکسته بال من پر آبله شده کف این پاهام بارونیه زداغ تو این چشمام (( بابایی )) ......................................................... خسته شدم دیگه تو دل این سحر حالا که اومدی همرات منو ببر بیا ببین کبودیه این تن رو گلای خشک روی این پیرهن رو (( بابایی )) ۱۴۰۱
وای حال و روزِ من عجیبه مهمونم شاهِ غریبه امشب این خرابه عمّه پرِ عطر و بویِ سیبه وای بغلم کرده با رگهاش دنیایی حرفه تو چشماش دختره که خستگی رو… می‌گیره از تنِ باباش خستگیِ سفرت رو از تنت می‌گیرم امشب چی می‌گم تنی نمونده از غمت می‌میرم امشب سنگینه گوشم ولی باز…شنیدم می‌خونی قرآن چشمِ من تاره ولی دید خیزران زدن به دندان اَبتاَ الغریب مظلوم/۴/ وای یادته رفتی سفر…حیف اومده فقط یه سر…حیف یادته برام خریدی گوشواره و گلِ سر…حیف وای یادته از قافله… حیف من گرفتم فاصله …حیف یادته چقدر بزرگ بود دستِ زجر و حرمله…حیف عموجون رفت و حرم شد اسیرِ آتیش و تشویش هرکی اومد طرفِ ما تازیانه می‌زد و نیش زبونِ دخترِ شامی مثلِ تیغِ کوفه تیزه هی به من اشاره می‌کرد می‌گفت این دختر کنیزه ابتا الغریب…
برید کنار می خوام سرو ببینم  زخمای روز آخرو ببینم . جلو چشامو نگیرید که می خوام پارگی های حنجرو ببینم  . من الذی ایتمنی بابایی  دیگه تو آغوش منی بابایی  . این همه جا رفتی دلت نیومد  به دخترت سر نزنی بابایی . لبای غرق خووون  با تو چه کرده چوب خیزرون . زده چه ضربه ای شکسته دندون تو از همون . حالا که اومدی کنار من بمون . جای طناب رو تنمه بابایی  زخمیه دور گردنم بابایی . محله ی یهودیا شلوغ بود کاشکی فقط می زدنم بابایی  . میون نامسلمونا حرم رفت  انقده اونجا داد زدن سرم رفت . کاشکی فقط می زدنم بابایی یه دسته موهام با گل سرم رفت . شبی که گم شدم صدا زدم نزن میام خودم . سوخت بابا چادری که خریدی برا تولدم . کبوده چشمم از شبی که گم شدم
میسوزه هر نفس وجودم مثل پرستویِ کبودم طبق برای چیه عمه من که غذا نخواسته بودم رقیه جان پرده رو از طبق کشیدی نترسیا اگه سر بریده دیدی نترسیا اگه دیدی خاکیه موهاش نترسیا اگه دیدی خونی لبهاش نترسیا نصر من الله و فتح قریب خوش اومدی شهید شیب الخضیب چاره‌ای ای تو چاره ساز کن یتیمت و بیا و ناز کن تنگ دلم برا ٓٓ ٓنگاهت  یه بار دیگه چشاتو باز کن بابا حسین اگه دیدی قدم خمیده (نترسیا ۲) اگه دیدی موهام سفیده (نترسیا۲) اگه دیدی زخمی بازوم (نترسیا۲) اگه دیدی شکسته پهلوم (نترسیا۲) روی لبم با دست زدم بی امون تا که بشه مثل لبت غرق خون نصر من الله و فتح قریب خوش اومدی شهید شیب الخضیب ببین که گوشهٔ خرابم خسته از این همه عذابم یادم نمیره گفتی بابا یه شب که اومدی به خوابم رقیه جان پشت سر قافله تنها (نترسیا۲) نیمه شب تو دل صحرا (نترسیا۲) اگه که داغ اومد روداغت (نترسیا۲) وقتی که زجر اومد سراغت (نترسیا۲) فرشته ای بین یه ع-----ده گرگه نگم چقدر دستای زجر بزرگه نصر من الله و فتح قریب خوش اومدی شهید شیب الخضیب
شعر وداع با گریز حضرت رقیه سلام الله علیها به خاطر می‌سپرد آن لحظه دیدار بویت را برای آخرین بار آمد و بوسید رویت را گلی پامال زیر سُم اسبان یافت خاک آلود و در خاشاک و خون و خس بهم پیچید مویت را نگاهی کرد بر چشم و لب و دندان خون آلود جلو‌تر آمد و بوسید رگ‌های نگفتی من دل دارم، رفتی نگفتی دختر داری، رفتی بدون اینکه بار غم رو از رو دلم برداری، رفتی حالا من بدون تو کجا برم؟ حالا من بدون تو چیکار کنم؟ بعد از این ناز برای که کنم؟ جا به دامان وفای که کنم؟ اونقدر گریه می‌کنم که نیمه شب از خواب ناز چشاتو بیدار کنم وای، وای بابا از بس زدنم کمرم
ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم با همه آدمیان غیر تو خلوت کردیم جای خالی تو را هیچ کس احساس نکرد به‌گمانم به دوری تو عادت کردیم جمکران هم که رسیدم عوض ندبه، ولی فقط از حاجت خود پیش تو صحبت کردیم سالها می‌گذرد منتظری برگردیم شد مشخص که ماییم که غیبت کردیم نمک سفره‌تان را همه خوردیم، ولی دل به غیر تو سپردیم و خیانت کردیم گاه گاهی دلمان از غم ارباب گرفت گریه کردیم و سپس سجده به تربت کردیم یتیمی درد بی درمان، یتیمی یتیمی خاری، دوران یتیمی اگر دست پدر بودی به دستم چرا کنج خرابه‌ای نشستم جای این گنج در خرابه نبود تو اگر بودی هستیم بودم
❁﷽❁ باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت ♻️ ♻️ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 http://www.shereheyat.ir https://radio.aghigh.ir http://www.beharalashar.ir/ https://hadithashk.com/ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ ««««« »»»»» ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃