eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 اعجاز خطبهٔ تو چو آغاز می شود ... 💢 خورشید و کهکشان شده حیران معجرت ای نور محض یاور تو هست داورت وقتی که مو به مو به علی مو نمیزنی باید شویم لشگری از جَون و قنبرت هر وقت پای درس علی ما رسیده ایم انگار می رسد دل ما تا به محضرت اعجاز خطبهٔ تو چو آغاز می شود حس میکند عدو به رگش برقِ خنجرت تا حال کس ندیده تو را قد خمیده ، آه تا حال کس ندیده تو را بی برادرت «روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار» خون‌ گریه کرد محمل از آن ضربه سرت حال غم تو را فقط حس کرده فاطمه میزد چو دست و پا جگرت در برابرت ✅ حامد آقایی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
روضه بازار مکشوف مراعات شود حقش ادا شود 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 شد به ناموس تو در کوفه جسارت چکنم 💢 بسته از عشق،دو دستم به اسارت چکنم چادر و مقنعه ام رفت به غارت چکنم یاد داری که به من نیمه شبی مادر گفت گر بیفتد سرِ بازار گذارت چکنم حال افتاده گذارم سرِ بازار حسین تو بگو بعد تو با دار وندارت چکنم ای هلالم،بدنت بود پر از زخم هلال وای با نعل فتاده سر و کارت چکنم بدتر از سنگ به ما،نان صدقه می دادند شد به ناموس تو در کوفه جسارت چکنم بس که کوچک بوَد انگار که یک نی خالی است سرِ شش ماهه به نی هست کنارت چکنم یا به این طفل سه ساله سخنی گوی حسین یا بگو باغم این دختر زارت چکنم ✅محمود اسدی(شائق) 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
مکشوف 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢آیه ی تطهیر را در زیر پا انداختید 💢 ماجرای کربلا یک گوشه از شام بلاست پیش روی قافله سرها به روی نیزه هاست دختر شیر خدا بر ناقه ی عریان سوار هلهله بر روی بام و در میان کوچه هاست خودنمایی کرده بر نیزه سر شش ماهه ای مادرش پشت سر نی خیره بر سر نیزه هاست با لباس پاره و لب های عطشان دختری ناله میزد در خرابه عمه بابایم کجاست دست آن شامی که دیشب زیر چشمانم نشست چشمهایم تیره دیده یا نگینش آشناست ؟ در کنار آن سرِ از تن جدا خاموش شد سهم او مرگی غریب و قطعه ای از بوریاست آیه ی تطهیر را در زیر پا انداختید خارجی گفتن به زینب غربتی بی انتهاست پیش چشم خیس زینب میخورد هر ثانیه خیزران بر کنج لبهایی که در طشت طلاست ✅سجاد احمدیان 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 به نی مراقب خود باش ماه محرابم... 💢 بهار تب زده قربانی خزان شده است زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست چه خاکها به سر خیل قاریان شده است به نی مراقب خود باش ماه محرابم حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است شبی درون تنور و دمی به روی درخت گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟ برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است! درون طشت که رفتی خیالت آسوده سفارش لب خشکت به خیزران شده است بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است ✅میلاد حسنی- محرم ۹۷ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا عقیله بنی هاشم 💢 کوفه دیدی زینب آمد زیر و رویت کرد و رفت با کلامی آتشین بی آبرویت کرد و رفت دیدی آخر اول دروازه ات با خطبه ای تا قیامت لال از هر گفتگویت کرد و رفت گرچه بستی دست و راه چاره از هر سو به او آمد و بیچاره از هر سمت و سویت کرد و رفت او فقط با موجی از طوفان اقیانوس خود در هَمَت کوبید و در حیرت فرویت کرد و رفت کوه را میخواستی با سنگباران بشکنی او شکستت داد و رسوا کو بکویت کرد و رفت هم تو را توبیخ کرد و هم همه تاریخ را باخبر از خُلقِ خَلقِ کینه جویت کرد و رفت ✅استاد حاج حیدر توکلی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 هر که دارد به سرش شور و نوا ندبه کند 💢 لحظه در لحظه در این راه بلا میریزد زخم یک بام ز سنگ دو هوا میریزد هر که دارد هوس کرببلا گریه کند اشک خون منتقم آل عبا میریزد هر که دارد به سرش شور و نوا ندبه کند کز سرِ نی ز لب شاه نوا میریزد ناسزا طعنه جفا سنگِ ملامت دشنام آشنا ریزد و بیگانه جدا میریزد رنج و ماتم نه فقط قسمت من بود که اشک گاهی از دیدهء این قوم خطا میریزد پا به پای سرِ بر نیزه دویدم ، دیدم اشک غم از بصر خون خدا میریزد نقش زیبایی این واقعه در گودال است که از آن حنجر صد پاره دعا میریزد ✅داریوش جعفری- محرم ۱۳۹۷ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
ساکنان نُه فلک حیران ز کار زینب است  در سما فوج ملائک با شعار زینب است  ای سلیمان از چه مینازی به جاه و حشمتت  صد هزاران چون سلیمان ریزه خوار زینب است  نهضت سرخ حسینی پایدار از نام اوست  سکه ی صبر و متانت با عیار زینب است  عزت دخت علی بین، همت زینب نگر  سیّد سجاد در هر جا کنار زینب است  داد قربانی دو کودک در منای کربلا  احسن احسن فاطمه آموزگار زینب است  زن بدین لحن و بلاغت زن بدان شرم و حیا  فتح شام و کوفه هر دو شاهکار زینب است  لحظه ای در شام بر غاصبگران فرصت نداد  انهدام کاخ ظلم از اقتدار زینب است  زن بدان عزم و صلابت زن بدان قلب قوی  بر ستمکاران شدن تسلیم عار زینب است  گرچه دور افتاده از قبر برادر قبر او  در عوض روح حسین شمع مزار زینب است  کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر  چون کلید کربلا در اختیار زینب است  نوحه خوانی گر کنی (خوشزاد) تقوی پیشه کن  نوحه خوانی در حقیقت یادگار زینب است  سید حسن خوشزاد 
ای اختر فضائل و ای آسمان صبر ای زینب ای به گلشن دین باغبان صبر  گر شد حسین تشنه جگر قهرمان عشق  نازم به همتت که توئی قهرمان صبر  گشتی تو سرفراز که در دشت کربلا  دادی چنانکه خواست خدا، امتحان صبر  در حیرتم که صبر تو را وصف چون کنم  کلک زبان بریده ندارد بیان صبر  توصیف صبر توست مگر آنچه حق نزول  فرموده در کتاب مقدس به شأن صبر  دوران زندگانی هر کس زمان اوست  دوران زندگیّ تو باشد زمان صبر  ای یادگار فاطمه تا روز رستخیز  عاجز به وصف صبر تو باشد زبان صبر  کردی تو صبر تا که ظفر یافتی به خصم  آری ظفر همیشه رود هم عنان صبر  «خسرو» به یاد صبر فراوانت اوفتد  در هر کجا که گفته شود داستان صبر  سیدمحمد خسرو نژاد
 صدایش رنگ و بویی آشنا داشت طنین ِموج آیات خدا داشت  زبانش ذوالفقاری صیقلی بود صدا، آیینه صوت علی بود  چه گوشی می‌کند باور شنیدن؟ خروشی این چنین مردانه از زن  به این پرسش نخواهد داد پاسخ مگر اندیشه اهل تناسخ  حلول روح او، درجسم زینب علی دیگری با اسم زینب زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق زنی، خون خدایی را پیامبر زن و پیغمبری؟ الله اکبر
آفتابا هلال ماه شدی کاروان را چراغ راه شدی بر سرم سایهء سرت افتاد ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا» پاره‌ی دلم گمان نمی‌کردم سرنوشت ما این باشد، ولی مقدر و مکتوب چنین بود بر سر نی سر تو آیت نور نِی شجر، من کلیم محمل طور چشمهای تو محملم را برد صوت قرآن تو دلم را برد مصحف سرخ هیفده آیه سر نی کرده بر سرم سایه من شدم سایه بان پیکر تو حال شد سایه بان من سر تو کاش یک دم به خاطر دل من خم شود نیزه در مقابل من تا بگیرم ز نوک نی به برت بزنم بوسه ها به زخم سرت نیزه از خون حنجرت خجل است نیزه دارت چقدر سنگدل است نی که خم می شود مقابل من او شود دورتر ز محمل من کاش سنگی که خورده بر سر تو خصم می زد به فرق خواهر تو کس ندیده کنار یکدیگر آفتاب و غبار و خاکستر یاد روزی که مادرت زهرا همچو جان در بغل گرفت مرا شانه زد حلقه حلقه مویم را غرق گلبوسه کرد رویم را گفت: زینب تو نور عین منی که شبیه من و حسین منی گردش آفتاب و مه تا بود این شباهت همیشه در ما بود حال ای جان و دل ز من برده این شباهت چرا به هم خورده؟ موی زینب سفید و موی تو سرخ روی زینب کبود و روی تو سرخ صورت من ز آفتاب، کبود صورت تو ز سنگ، خون آلود در دو چشمم نگاه خستهء توست عکس پیشانی شکستهء توست یا بیا خون ز صورتت شویم یا تو خون پاک کن ز گیسویم کاش می شد که جامه چاک کنم خون ز پیشانی تو پاک کنم کاش پیش از بریدن سر تو می بریدند سر ز خواهر تو تیر تا از کمان شتافته بود کاش قلب مرا شکافته بود نیزه بر صورت تو چنگ زده کی به پیشانی تو سنگ زده؟ از سر تو شکسته تر، کمرم از گلوی تو پاره تر، جگرم آسمان بر سرم خراب شده گرد ره بر رخم حجاب شده یوسف فاطمه! عزیز دلم از تو و دختران تو خجلم… غلامرضا سازگار( میثم)
همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد! به روی نیزه و در جمع این حرامی ها رقیه(س) دید تو را و نفس زنان، افتاد یزید بیشرف اما میانِ بزمِ شراب به جانِ زخمِ سر و صورت و دهان افتاد به رویِ طشت طلا و به پیشِ چشم همه چقدر روی لبت ردِّ خیزران افتاد!! محسن زعفرانیه
هرچند فاتح همه ی جنگها شدم خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم آزرده از نگاه بد اشنا شدم خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم پایبن نیزه ی تو به من پشت پا زدند دست خودم نبود که از تو جدا شدم ام‌ حبیبه آمد و‌ نشاخت زینبم! من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم لب باز کردم‌ و همه کوفه لال شد من‌ ناخدای کشتی کرببلا شدم سید پوریا هاشمی
بعدازآنی که دگر پیکرتوریخت بهم نوبت نیزه شدو حنجرتوریخت بهم جای ماها بخدا کوچه وبازار نبود گریه میکردی وچشم ترتوریخت بهم چندباری که زنیزه به زمین افتادی من بمیرم که برادر سرتو ریخت بهم وای از آن لحظه که برما صدقه میدادند سرخ شد,دیده آب آورتوریخت بهم چقدر نیزه بلندو سرکودک کوچک شدپریشان موی آن همسرتوریخت بهم دخترحرمله ازبام به ما میخندید بعدازآن خنده دگر دخترتو ریخت بهم احمد پریش
به سمت خلق نرو جلوه ی تو ربانیست.. نصیب قلب تو از زندگی پریشانیست.. سکوت گرچه نشان است بر نجابت زن صدای خسته ی تو حجت مسلمانیست.. شکوه شمس به تابیدن پس از ابرست.. بتاب گرچه هوای دل تو بارانیست.. به ریزه خواری خوان کرامت تو خوشم.. که موری در تو برتر از سلیمانیست.. حریم قرب ندارد حساب فقر و غنا دراین حریم اطاعت کمال سلطانیست.. مفسران پی تفسیر خطبه های تواند.. که جمله جمله ی آن آیه های قرآنیست کسی ندید چهل روز بی قراری تو.. که اجر داغ به این غصه های پنهانیست به پای فضل تو موسی به لکنت افتاده.. کمی زمدح تو بی یی مسیح درمانیست.. نظر بحال گدا کردن از کرامت توست.. نشسته بر سر این سفره در پی نانیست.. نم وضوی نمازت حیات آب بقا.. نوشتن از حسناتت بضاعت ما نیست.. پناه عالمیان در پناه چادر توست.. یقین زمین و زمان در پناه چادر توست.. سید پوریا هاشمی
دخت بتول و جوهره مرتضا تویی زهراترین سلسله مصطفا تویی درعرصه های عزت وفرو وقاروحلم آئينه تمام نمای خدا تویی تو یک تنه قیامت کبری به پا کنی یعنی شکوه وشوکت یوم الجزا تویی اوصاف فاطمه همه درخلق وخوی توست زهرای دوم از کنف هل اتا تویی مریم به پای قدر تو قدر آورد به دست پیر و مراد هاجر و آسیه ها تویی بایدکه درس معرفت ازتوحصول کرد وقتیکه روح مشی ومرام و وفا تویی هرگز کسی به درک مقامت نمی دسد بالاتر از تصور اذهان ما تویی ماراهوای پر زدن ازبام تو خوش است شوق عروج از دل خاک تا سما تویی تو زینبی و زینت اوصاف حیدری حیدر نشان محفل ال ابا تویی برنده تر ز تیغ کلامت کسی ندید احیاگر خطابه خیرالنسا تویی همچون تویی نزاده دگر مادر فلک آن دیده ای که چون توندیده دوتاتویی ام المصائبي و غمت بیکرانه بود دریای غصه هائي و درد آشنا تویی چشمت هماره اشک فشان بوده و نبود ازکودکی نصیب تو غیر از بلا،تویی آنکس که دید پیکرهجده عزیز خود خونین به خاک معرکه کرببلا تویی آن خواهری که برسرنیزه نظاره کرد رأس برادری که بریدندازقفا،تویی گوش فلک شنیده صدای رسای تو در کربلا و کوفه و شام بلا،تویی ویران شد از خطابه تو رکن فتنه ها احیاگر طریقت خون خدا تویی اسلام مولایی
ما جرعه نوش باده ی اندوه زینبیم در سایه سار پرچم نستوه زینبیم زینب اگرچه رنج امانش نداده بود چون کوه بود و باد تکانش نداده بود این شیرزن به دیده خود گرچه خار داشت در دست خود شبیه علی ذوالفقار داشت او که حسین دور کمالش طواف کرد دشمن به حیدر سخنش اعتراف کرد زینب رسول هیبت و زهرا صلابت است مردم! ضعیفه خواندن این زن خیانت است خوانده حسین سرّ ازل را به گوش او بعد از خودش سپرده علم را به دوش او بعد از حسین لشگر غم زد به خیمه ها عباس رفت و شمر قدم زد به خیمه ها بعد از حسین ضربه ی شلاق بود و زجر رگبار داغ پشت سر داغ بود و زجر بعد از حسین ظلم و جنایات بود و بس عباس خیمه عمه ی سادات بود و بس بعد از حسین لشگر غارت به او رسید خاکی ترین لباس اسارت به او رسید خلخال ها ربوده شد و گاهواره رفت از گوش های دخترکان گوشواره رفت باور کنید عمه ی سادات پیر شد با ابن سعد و حرمله تا هم مسیر شد منزل به منزل از همه کس طعنه می شنید از خولی و سنان و انس طعنه می شنید در کوفه ای که خار و خس افتاد بر سرش خنده زدند بر سر پاک برادرش اُف بر تو کوفه، زحمت حیدر به باد رفت زینب چرا به مجلس ابن زیاد رفت «آنان که طبل خاتمه جنگ می زدند» با لفظ خارجی به سرش سنگ می زدند وای از دمی که دختر زهرا به شام رفت چونان اسیر ترک به بزم حرام رفت تشت شراب بود و سر اطهر حسین یک عده مست دور و بر خواهر حسین یک دست جام باده و یک دست خیزران روی لب حسین که بنشست خیزران آمد صدای ناله ی ناموس پنج تن بس کن یزید بر لب و دندان او نزن بس کن یزید فاطمه بی تاب می شود او را نزن رقیه دلش آب می شود در این میان سکینه دلش ریز ریز شد وقتی درون قصر سخن از کنیز شد امیر عظیمی
ای مــادر پیـامبـران در مقــامِ صبر تا حشر، صابـران جهـان را امـامِ صبر از سن کودکـی سخنت نـوش فاطمه مثـل حسـین، زینـت آغـوش فـاطمه سـر تـا قـدم تمـام تجـلای حیدری زیـن ابـی و زینـب کبــرای حیدری بیـن دو آفتــاب ولایــت ستــاره‌ای در چشـم اهـل‌بیت، حسین دوبـاره‌ای در گفتن ثنای تو طول زمان کم است بر چون تو شیرزن لقب قهرمان کم است بایـد نمــاز، سجـده بـرد بر سجود تو ای پنج‌تن خلاصه شـده در وجـود تو وقتی که بر خطابه زبان بـاز مـی‌کنی الحق که مثل فاطمه اعجـاز می‌کنی وقـت خطابه نطق تو یادآور علی‌ست در شهر کوفه محمل تو منبر علی‌ست زهـراست کوثر نبـی و کوثرش تویی شهر شهادت است حسین و درش تویی روح الامیـن وحــی خـدا ساربـان تو خورشیـد نـوک نیـزه شده سایبان تو بیت‌الحـرام خـاص خــدا کعبـۀ دلت گردد حسین بر سـر نـی دور محملت وقتی تو را به حنجـر خونین نگاه بود دانشگــه مقــاومتت قتلگــاه بــود می‌بود اگر به مقتل خون با تو همنشین ایـوب هم بـه صبر تو می‌گفت آفرین! کـردی نثـار خون خـدا اشک دیده را دادی بـه مــا پیــام گلـوی بریـده را گردیده بود مقتـل خون حائر حسین تـو زیـر تازیانه شـدی زائـر حسین بر جـای‌جـای تیر و سنان بوسه‌هـا زدی با جد خـود رسـول خـدا هم‌سخـن شدی گفتـی کــه ای درود خـدا بــر روان تـو گفتـی که ای سـلام ملایـک بـه جان تو این کشتـۀ فتـاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست آری تـو بـر رسـول خدا روضه خوانده‌ای در ســوک سیـدالشهـدا روضه خوانده‌ای مـه‌طلعتـان بـه چهـره کشیدند چنگ‌ها خـون می‌گریستنـد بـرای تـو سنـگ‌ها نیزه شکسته‌هـا بـه سویت چشم دوختند بـا شعله‌هــای آه تـو پیــوسته سوختند در حیرتـم چـگونـه زِ یارت جـدا شـدی گویـی هـزار بـار بــه مقتـل فـدا شدی وقتـی جــدا شـدی ز بــرادر بـه قتلگاه می‌شد به پیش چشم ترت آسمـان سیاه زاد تـو سـوز و زمـزمه و اشـک آه بود می‌رفتــی نگــاه تــو در قتلگـاه بود ناگـــه ز قتلگــاه ندایــی بلنــد شد زآن حنجــر بریـده صدایـی بلنـد شد خواهر! برو که همره تو دست داور است تو شیری و زبان تو شمشیر حیدر است دیگـر کلیـد فتـح الهـی زبـان توست هرجا سفر کنی سر من ساربان توست **** شاعر: حاج غلامرضا سازگار
اين مدتي که مي گذرد در عزاي تو روزي نبوده اشک نريزم بپاي تو   با ياد آخرين شب پيش تو بودنم يک شب نبوده روضه نگيرم براي تو   يکسال و نيم شمع شدم سوختم حسين يک سال و نيم آب شدم در ازاي تو   اي کاش لحظه اي که رسد جان من به لب بودم کنار قبر تو در کربلاي تو   اي کاش لحظه اي که مي آيي به ديدنم از تن سرم بريده شود پيش پاي تو   جان مي دهم به بستر مرگم در آفتاب مثل تن به خاک بيابان رهاي تو   بر روي سينه پيرهنت را گرفته ام تا اينکه باز زنده شود ماجراي تو   گودال بود و ولوله ي نيزه دارها گم بود بين هلهله هاشان صداي تو   گودال بود و پيرهن و نعل اسب ها اي کاش بود خواهرت آنجا به جاي تو   چيزي براي ما ز تو باقي نذاشتند تقسيم شد عمامه و خود رداي تو   من بودم و نظاره ي تاراج خيمه ها در دست باد روسري بچه هاي تو   عباس چون نبود به سيلي سپرده شد بوسه زدن به دخترک بينواي تو   جز آن شبي که دور شدم از تو در سفر تو روي نيزه بودي و من پا به پاي تو   بر دامنم نيامدي آن شب دگر گذشت اما حسين، کنج تنور است جاي تو؟   يادم نرفته سنگ لب پشت بام بود پاداش هر کسي که بپا کرد عزاي تو   يادم نرفته وقت تلاوت نمودنت شد خنده ها جواب صداي رساي تو   ما را مدام خارجي آنجا صدا زدند اي غيرت خدا همه عالم فداي تو   تا رفع اتهام کني از حريم خويش با آيه هاي سرخ بر آمد نداي تو   اما يزيد حرف تو را زود قطع کرد با خيزران مقابل طشت طلاي تو   علی صالحی  
یکسال میشود که تو هم پر کشیده‌ای من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو مانده به زیر صورت خورشید پیکرم ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو لب تشنه مانده‌ام به نفسهای آخرم بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت بی تو پری برای پریدن نمانده بود صحرای داغ ، پای برهنه ، لباس خشک نایی دگر برای دویدن نمانده بود چندی است رفته قوت دیدن ز دیده‌ام بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی است دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی است دل پاره پاره از همهٴ طعنه‌هایشان پایم هنوز آبله دار از شتابها جا خوش نموده بر بدنم جای سلسله ردی است بر تمام تنم از طنابها ** پیراهنی که خون تو آغشته اش بود هرگز نَشُسته‌ام نرود عطر و بوی تو دارم هنوز با خودم از کوچه‌های شام سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو   محسن عرب خالقی
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود سوختن به پای “شمع”،ملاک تَقَرُّب است “پروانه” تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود حُر را ادب به مرتبه ی حُرّیت رساند هرگز قفس سرای مودب نمی شود در بارِگاه شاه،یکی جُون می شود هر نوکری،غلامِ مُجَرَّب نمی شود هیئت کلاس حضرت زهرا برای ماست جز او کسی معلم مکتب نمی شود این روضه ها ستون بنای تشیُّع است مذهب بدون روضه که مذهب نمی شود هرکس که صحبت از تو کند،گریه می کنم دیوانه پیش خلق مُعَذب نمی شود ما گریه کرده ایم ولی هیچ گریه ای مانند گریه بر غم زینب نمی شود قربان جسم دَرهَم شاهی که اهل دِه هر کار می کنند مرتب نمی شود بردیا محمدی
زیبا ترین بانوی دنیا بعد زهرا با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا ای صاحب کرببلا بعدِ برادر ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا یا حضرت ام المصایب در همه عمر یا حضرت ام ابیها بعد زهرا ای عمه ی ما قبلِ کلثوم و رقیه هستی خودِ تو مادرِ ما بعد زهرا پیغمبره هستی,امامت هم که داری عصمت رسیده بر تو در جا بعد زهرا مثل و شبیهت را ندیده چشم هستی وقتی تو زن هستی خوشا بر زن پرستی ای بر سر هر پنج تن هم تاج زینب ای روح تو همیشه در معراج زینب آرامش دشت و وقار کوه داری دریای طوفان دیده ی مواج زینب چادر نمازت چادر بیت الحرام است دور تو میچرخند پس, حجاج زینب خم شد قدت خم بر دو ابرویت نیامد با اینکه بودی غصه را آماج زینب اعجوبه ی حیدر نمایی که ندادی بر دشمنت هم در اسارت باج زینب خلق خدا هستند وقتی بنده ی تو لفظ اسیری نیست پس زیبنده ی تو عمری به پای گریه هایت گریه کردم بر غصه ی بی انتهایت گریه کردم بانو شنیدم چادرت آتش گرفته آتش گرفتم در عزایت گریه کردم گودال جای زن نبود اما تو رفتی جان خودت خیلی برایت گریه کردم نیزه نخوردی در ازایش سنگ خوردی اینجا خود من در ازایت گریه کردم تو روضه ی دروازه ی ساعات خواندی بر شام بیش از کربلایت گریه کردم خندید دشمن بر پریشانیت بانو بر چوب محمل خورده پیشانیت بانو علیرضا وفایی (خیال)
عشق یعنی بی کرانی که کرانش زینب است عشق خورشید است اما آسمانش زینب است عشق یعنی آن ظهوری که شکوهش از علی است عشق یعنی آن نمازی که اذانش زینب است دین بجز حُب نیست* یعنی که ستونش فاطمه است فاطمه آن بی نشانی که نشانش زینب است قبله‌ای دارد جهان با نامِ ایوانِ نجف در نجف دیدم که نقشِ آستانش زینب است حاء و سین و یا و نون و عین و شین و قاف اوست کاف و ها و یا و عین و صاد* جانش زینب است کعبه است آن محملی که پرده‌دارش اکبر است کعبه است آن خیمه‌ای که در میانش زینب است کربلا رود است و اقیانوس آرامش حسین کربلا منظومه است و کهکشانش زینب است شام چون خاک است و کاخش پیش او بر باد رفت کوفه چون کاه است تا کوهِ گرانش زینب است روی زانوی علمدار است نقشِ پای او حضرتِ عباس می‌داند توانش زینب است آنکه آهش شد حسین و آنکه دادش شد حسن خوش بحالش که همیشه خانمانش زینب است هفت دفعه می‌دهد حق را به نام او قسم حضرت صاحب الزمان هم بر زبانش زینب است زینبیون سرفرازانِ قیامت می‌شوند سربلند است آنکه در محشر امانش زینب است *حدیث: هل الدین الا الحب *سوره مریم ، آیه۱ حسن لطفی
زیبا ترین بانوی دنیا بعد زهرا با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا ای صاحب کرببلا بعدِ برادر ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا یا حضرت ام المصایب در همه عمر یا حضرت ام ابیها بعد زهرا ای عمه ی ما قبلِ کلثوم و رقیه هستی خودِ تو مادرِ ما بعد زهرا پیغمبره هستی,امامت هم که داری عصمت رسیده بر تو در جا بعد زهرا مثل و شبیهت را ندیده چشم هستی وقتی تو زن هستی خوشا بر زن پرستی ای بر سر هر پنج تن هم تاج زینب ای روح تو همیشه در معراج زینب آرامش دشت و وقار کوه داری دریای طوفان دیده ی مواج زینب چادر نمازت چادر بیت الحرام است دور تو میچرخند پس, حجاج زینب خم شد قدت خم بر دو ابرویت نیامد با اینکه بودی غصه را آماج زینب اعجوبه ی حیدر نمایی که ندادی بر دشمنت هم در اسارت باج زینب خلق خدا هستند وقتی بنده ی تو لفظ اسیری نیست پس زیبنده ی تو عمری به پای گریه هایت گریه کردم بر غصه ی بی انتهایت گریه کردم بانو شنیدم چادرت آتش گرفته آتش گرفتم در عزایت گریه کردم گودال جای زن نبود اما تو رفتی جان خودت خیلی برایت گریه کردم نیزه نخوردی در ازایش سنگ خوردی اینجا خود من در ازایت گریه کردم تو روضه ی دروازه ی ساعات خواندی بر شام بیش از کربلایت گریه کردم خندید دشمن بر پریشانیت بانو بر چوب محمل خورده پیشانیت بانو علیرضا وفایی (خیال)
آبروی نوکران هم از نگاه زینب است نور اگر داریم در دل از پگاه زینب است پارکابش ، پاسبانش اکبر لیلاست و حضرت عباس هم میر سپاه زینب است هر که می گردد حسینی زینبی هم می شود سوز هر سینه فقط از سوز آه زینب است در دلش دارد هزار و نهصد و پنجاه زخم قتلگاه شاه عریان ، قتلگاه زینب است قول داد و از حسینش یک قدم دوری نکرد کربلا تا شام چل منزل گواه زینب است بی جهت در مصر و در سوریه دنبالش نگرد کربلا ، قطع یقین آرامگاه زینب است  حامد آقایی
❁﷽❁ باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت ♻️ ♻️ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 http://www.shereheyat.ir https://radio.aghigh.ir http://www.beharalashar.ir/ https://hadithashk.com/ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ ««««« »»»»» ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃