eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
86 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت ♻️ ♻️ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 http://www.shereheyat.ir https://radio.aghigh.ir http://www.beharalashar.ir/ https://hadithashk.com/ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ ««««« »»»»» ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
حضرت زینب(س)-کاروان اهل بیت در كوفه چه ها که با دل زینب نکرده این کوفه؟ تو نی سوار و منم کوچه گرد این کوفه چه سنگ ها که نشد پرت سوی محمل من به دستهای زن و طفل و مرد این کوفه من از فراق نگارم عزا گرفته امُ گرفته جشن ظفر فرد فردِ این کوفه ادامه دار شده خاطرات کرب و بلا چه آتشی ست به پا در نبرد این کوفه به جای نان و رطبهای هر شب بابا چه لقمه ها که نصیبم نکرده این کوفه به خاندان رسول خدا کنایه زدند چه داغ کرده دلم، قلب سرد این کوفه نخوان دگر سرنیزه برایشان قرآن که سکه می خورد آقا به در این کوفه بخوان دعای فرج تا بیاید آن مردی که پاسخی ست خدایی، به عهد این کوفه
حضرت زینب(س)-مصائب کوفه وقتی به روی نیزه سرت می شود بلند آه از نهاد دور و برت می شود بلند زینب مقابل سر تو می خورد زمین گرچه دوباره پشت سرت می شود بلند افتاده بال زخمی تو زیر پا ولی در دست باد سرخ پرت می شود بلند این گوش تیز نیزه صدای تو را شنید از چه صدای مختصرت می شود بلند کم کم ز چشم اهل حرم دور می شوی کم کم که دود در نظرت می شود بلند این جای زخم داغ جگر گوشه ات علیست خون دلی که از جگرت می شود بلند در آسمان علقمه خورشید کربلا دارد به پای تو قمرت می شود بلند کنج تنور یاد مناجات دیشبی در سجده هستی و سحرت می شود بلند
حضرت زینب(س)-كوفه در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت از زینبش زهرای دیگر ساخت زهرا مادر تمام خویش را در دخترش ریخت او «زینت» است و بی نیاز از زینتی هاست پس از مقامش بود اگر که زیورش ریخت وقتی دهان وا کرد، دیدند انبیا هم نهج البلاغه بود که از منبرش ریخت وقتی دهان وا کرد، از بس که غیورند مولا صدای خویش را در حنجرش ریخت در کوفه حتی سایه اش را هم ندیدند فرمود: غُضّوا, چشم ها در محضرش ریخت زن بود اما با ابهّت حرف می زد مردی نبود آن جا مگر کرک و پرش ریخت وقتی که وا شد معجرش، بال فرشته پوشیه های عرش را روی سرش ریخت یک گوشه از خشمش اباالفضل آفرین است گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت هجده سر بالای نیزه لشگرش بود تا شهر کوفه چند باری لشگرش ریخت وقتی هجوم سنگ ها پایان گرفتند خواهر دلش ریخت، برادر هم سرش ریخت با نیزه می کردند بازی نیزه داران آن قدر خون از نیزه ها بر معجرش ریخت به مرقدش تازه نگاه چپ نکرده صد لشگر تازه نفس دوروبرش ریخت آن قدر بالا رفت و بالاتر که حتی در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد! به روی نیزه و در جمع این حرامی ها رقیه(س) دید تو را و نفس زنان، افتاد یزید بیشرف اما میانِ بزمِ شراب به جانِ زخمِ سر و صورت و دهان افتاد به رویِ طشت طلا و به پیشِ چشم همه چقدر روی لبت ردِّ خیزران افتاد!! محسن زعفرانیه
هرچند فاتح همه ی جنگها شدم خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم آزرده از نگاه بد اشنا شدم خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم پایبن نیزه ی تو به من پشت پا زدند دست خودم نبود که از تو جدا شدم ام‌ حبیبه آمد و‌ نشاخت زینبم! من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم لب باز کردم‌ و همه کوفه لال شد من‌ ناخدای کشتی کرببلا شدم سید پوریا هاشمی
بعدازآنی که دگر پیکرتوریخت بهم نوبت نیزه شدو حنجرتوریخت بهم جای ماها بخدا کوچه وبازار نبود گریه میکردی وچشم ترتوریخت بهم چندباری که زنیزه به زمین افتادی من بمیرم که برادر سرتو ریخت بهم وای از آن لحظه که برما صدقه میدادند سرخ شد,دیده آب آورتوریخت بهم چقدر نیزه بلندو سرکودک کوچک شدپریشان موی آن همسرتوریخت بهم دخترحرمله ازبام به ما میخندید بعدازآن خنده دگر دخترتو ریخت بهم احمد پریش
حضرت زینب(س)-کوفه "ای یک‌شبه هلال! چه زیبا نشسته‌ای!"* ماه منیّ و انجمن‌آرا نشسته‌ای طوبی و سدره بر قد تو رشک می‌برند از بس که سروقامت و رعنا نشسته‌ای پژمردگی به گلشن تو ره نمی‌برد بر چوب خشک نیز شکوفا نشسته‌ای با دیدن سر تو شکیبم ز دست رفت تو روی پا هنوز و شکیبا نشسته‌ای؟! چشمان خیس ما عطش دیدن تو داشت در پیش تشنگان چه گوارا نشسته‌ای! دستان کودکانه‌ی طفلت نمی‌رسد افسوس می‌خورد که چه بالا نشسته‌ای موسای نخل نیزه! مسیح دیار دیر! آخر برای تشت که یحیی نشسته‌ای؟ بر صفحه‌ی جبین تو کوفی چه خط نوشت؟ کاینسان شکسته‌ایّ و معلّا نشسته‌ای دیگر مگیر از سر ما سایه را، حسین! اکنون که نزد زینب کبری نشسته‌ای     *از شاعر گرامی آقای
زبانحال و زمزمه دروازه کوفه و بی بی زینب(س) یاحسین(۲)بالای نیزه ها شدی هلال زینب ببین طناب پیچ شده دست و بال زینب یاحسین(۲)سرت رو نیزه توی صحرا پیکرتو پشت سرت روخاک میوفته خواهر تو آه،مجلس ترحیمت تو کوفه برگزاره آه،بارون سنگ داره روی سرم می باره آه،سوزوند دلم رو دست و دلبازی اینها آه،پرت میکنند جلوی ما،هی نون و خرما گشواره ای نمونده تو گوش دشمن گرفته جوش و خروش دعایی کن نشیم روبرو با دلال های برده فروش (حسین من) ......................................... یاحسین(۲)شاگردای کلاس قرآنم رسیدند جا تسلیت ناخن به صورتم کشیدند یاحسین(۲)اینا هنوز از علی خیلی عقده دارند زباله هاشونو روی سرم میبارند آه،راست راستی که اینا تو بی حیایی خوبن آه،پیاله ی شراب و رو سرت میکوبند آه،تو مجلس ابن زیاد میشه قیامت آه،سرت مرتب میشه با تیغ حجامت گرفته بوی نون سر تو دق مرگ شه کاشکی خواهر تو پیش چشام با تیغ میگیرند اضافی های خنجرتو (حسین من) مجتبی صمدی شهاب ۱۴۰۱