eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت ♻️ ♻️ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 http://www.shereheyat.ir https://radio.aghigh.ir http://www.beharalashar.ir/ https://hadithashk.com/ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ ««««« »»»»» ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 غزال شب عاشورا امام حسین علیه السلام 💢 یاور کـه داری باور ندارم عصـرِ فردا سَر نداری خواهر که داری گیرم که در کرب و بلا مادر نداری امشب برایم قرآن بخوان تا قدری آرامش بگیرم اصلاً وِلش کن با من نگو فردا به پیکر سَر نداری دلشوره دارم امّا حبیب و سایر اصحاب هستند گودال یعنی... تنهای تنها ... ساقیِ لشگر نداری گفتی که خنجر می بُرَّد امّا از پسِ سَر وای بَر من ذِبحِ عجیبم خنجر گمان بُرده که تو حنجر نداری سَر می بُرَد تا.... پیراهن و عمّامه را کوفی بِدُزدَد انگشت و مچ وای شال کمر رفت و تو انگشتر نداری سَر رویِ نیزه تَن زیرِ سُمِّ اسبهایِ نانجیب است فکرش عذاب است هرگز نگو ناموسِ من معجَر نداری خواهر بِمیرَد آخر چگونه سَر به خورجین جا بگیرد مادر بمیرد سیلی نخورده در حـرم دختر نداری قرآن بخوان آه امشب کنارم عصر فردا رویِ نیزه مَرهم به غیر از... ندبه برایِ دیـدنِ دلبـر نداری ✅حسین ایمانی ۹۷/۶/۲۷ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا ثارالله ...💢 شبِ آخر بگذار اين پَر ِمن باز شود بيشتر رويِ تو چشم تر ِمن باز شود حرفِ هجران مزن اينقدر مراعاتم كن دست بردار ، دلِ مضطر ِ من باز شود جان زينب برو از كرب و بلا زود برو مگذاري گره ي معجر من باز شود آه ، راضي نشو بنشينم و گيسو بكشم آه ، راضي نشو موي سر من باز شود پاي دشمن به روي پيكر تو باز شود روي دشمن به روي معجر من باز شود جانِ من حرز بينداز به گردن مگذار جاي اين بوسه ي پيغمبر من باز شود جان زينب برو مگذار غروب فردا سمت گودال رهِ مادر من باز شود حيف از اين زير گلو نيست خرابش بكنند؟! پس اجازه بده تا حنجر من باز شود لااقل قول بده زود خودت جان بدهي بلكه راهِ نفس آخر من باز شود ✅استاد لطیفیان 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 امشب خدا کند که نیاید سحر حسین 💢 میگریم از غم توبه خون جگر حسین امشب خدا کند که نیاید سحر حسین بگذار تا به صبح تماشا کنم تورا شاید نشد قسمت من این دگر حسین اینگونه حرف رفتن خود را به من نزن فردا مرو , یا که مرا هم ببر حسین اصلا تو گریه کن به من و من برای تو شاید سبک شود غم این خونجگر حسین برروی دخت فاطمه فردا حساب کن آماده ام چو فاطمه گردم سپر حسین از کربلا به شام مسیر زیادی است خار ازچه میکنی تو از این دور وبر حسین بعداز تو هیچکس نخرد ناز از یتیم برخیز نازدختر خود را بخر حسین شانه به زلفهای رقیه بکش که او شانه به غیر چنگ نبیند دگر حسین میترسم از نگاه بد ساربان بیا انگشتری خویش به میدان مبر حسین ای غیرت خدا نرودهرگز از سرم بر سایه ام حصارشدی هرگذر حسین حالا بگو چگونه تجسم کنم که با نامحرمان کوفه شوم همسفر حسین ✅موسی علیمرادی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 عصر فردا ته گودال تو را می بینم 💢 عکس امشب که خوش احوال تو را می بینم عصر فردا ته گودال تو را می بینم آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم شانه بر مو بزنی، آینه دارت باشم چقدَر پیر شدی!؟ از حسنم پیر تری! از من خسته به والله! زمین گیر تری! مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد من اگر پیر شدم، پیری تو پیرم کرد عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن ته گودال به چشم تر من رحمی کن من ببینم که تو بی پیرهَنی می میرم تکیه بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم آه از سینه ی پر خون بکِشی می میرم از دهان نیزه ای بیرون بکشی، می میرم سر گودال من از هول و ولا خواهم مرد زود تر از تو در این کرب و بلا خواهم مرد پنجه ی کینه به مویت برسد من چه کنم!؟ نیزه ای زیر گلویت برسد من چه کنم! بوسه ی فاطمه بر حنجر تو می بینم خنجری کُند به پشت سر تو می بینم بین گودال و حرم، عطر فروشم فردا تن عریان تو را با چه بپوشم فردا!؟ چادرم هست، ولی همسفرم شک دارم! تا دم عصر بماند به سرم، شک دارم! مُردم از غم، بروم فکر اسیری باشم قبل از آن، فکر مهیّای حصیری باشم ✅وحید قاسمی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 با لقمه ی حلالِ پدر سینه زن شدیم ... 💢 سائل شدیم و رحمت ِ زهرا به ما رسید عرضِ ادب به ساحت ِ مولا به ما رسید رفتیم و درد رفت ُ مداوا به ما رسید هر چه رسیده است ، از آقا به ما رسید ما را خدا ، برای حسین آفریده است چشم ِ علی و فاطمه ما را خریده است ما را خریده اند ، برای گدا شدن در این مسیرِ قربِ خدا خاکِ پا شدن حاجت روای مادرِ ارباب ها شدن پرچم بدوش ، راهیِ کرب و بلا شدن گفتیم یا حسین و گدای حرم شدیم از احترام ِ او ، همه جا محترم شدیم بیچاره آن سری که نشد خاک پای تو یا دیده ای که اشک ندارد برای تو سوگند بر خدای تو و خونبهای تو دستِ پُر است، تا به قیامت گدای تو ای کشتیِ نجاتِ دو عالم حسین جان ذکرِ شریفِ توبه ی آدم حسین جان شادی برای اهلِ خودش غم برای ما بیرق ، عَلَم ، حسینیّه ، ماتم برای ما این چشمهای چشمه ی زمزم برای ما پیراهن ِ ، عزای محرم برای ما با لقمه ی حلالِ پدر سینه زن شدیم از شیرِمادر است اگر سینه زن شدیم همراه ِ گریه ، ناله که دنبال میشود وقتیکه حرفِ روضه ی گودال میشود با " آه آهِ " فاطمه ، جنجال میشود نامت خودش محول الاحوال میشود یعنی به اشک و گریه که محتاج میشویم در سِیرِ نور ، راهیِ معراج میشویم ما سائلیم و وقتِ کرم گریه میکنیم بی اختیار ، پای عَلَم گریه میکنیم با ذکرُ شور و نوحهُ دم گریه میکنیم با روضه های اهلِ حرم گریه میکنیم تا اسبِ بی سوار ، خبر بُرد تا حرم... از تیرهای خورده ، اثر بُرد تا حرم... از معرکه برون شده و زخم روی زخم با زینِ واژگون شده و زخم روی زخم با روی لاله گون شده و زخم روی زخم باجسمِ غرقه خون شده و زخم روی زخم لبریزِ درد ، برگ و برش خورد بر زمین دیگر توان نداشت ، سرش خورد بر زمین یک خیمه گاه دوروبرش را گرفت و بعد هر قد خمیده ای کمرش را گرفت و بعد با دست خواهرش جگرش را گرفت و بعد بر سینه اش ، سکینه سرش را گرفت و بعد... پرسید ذوالجناح که خون یال آمدی بی یوسف از کِشاکشِ گودال آمدی؟! انداختی کجا بدنش را؟ شلوغ بود شمشیرها گرفت تنش را؟ شلوغ بود دستی نبُرد پیرُهنش را؟ شلوغ بود زد نیزه ای لبُ دهنش را؟ شلوغ بود بی تاب شد جواب به بابا کسی نداد؟! لب تشنه بود ، آب به بابا کسی نداد؟! ✅ حبیب نیازی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 امشب دلم برایِ حرم شور می‌زند ... 💢 شمعم که با نگاهِ تو آتش گرفته‌ام امشب کنارِ آهِ تو آتش گرفته‌ام پیرت شدم نگاه به این پیرزن بکن امشب بیا و خواهرِ خود را کفن بکن امشب غنیمت است برایم چه می‌کُنی آقا شکسته است صدایم چه می‌کُنی امشب نشسته‌ای ولی از من جُدا چرا ای جانِ خیمه پشت‌سرِ خیمه‌ها چرا امشب به پشتِ خیمه چرا خار می‌کَنی این خاک را برایِ که اینبار می‌کَنی با این قلاف قبرِ که را می‌کُنی درست این قبر کوچک است چرا می‌کُنی درست یک پلک هم به هم نَزَنم تا نرفته‌ای گیسویِ خویش را نَکَنم تا نرفته‌ای گفتند عمه دخترکان: نامه آمده است عمه عمو کجاست امان‌نامه آمده است از پیشِ پاسبان حرم آمدم حسین از سمتِ مهربانِ حرم آمدم حسین گفتم به خیمه موقعِ هنگامه نیست نیست بس کُن رباب حرفِ امان‌نامه نیست نیست یگ گوشه رفته تا نخِ قنداقه وا کُنَد پیراهنی که تازه خریده است تا کُنَد هِی دستهایِ کوچکِ مهتاب را نَبوس بس کن رباب بچه‌ی در خواب را نَبوس از مَشک ، تازه خورده کمی آب می‌پَرَد آرام بو کُنَش گُلَت از خواب می‌پَرَد امشب دلم برایِ حرم شور می‌زند اصلاً دلم برای خودم شور می‌زند مادر که رفت بعدِ پدر هم حسن نماند از پنج تا کفن به‌خدا یک کفن نماند امشب نشسته‌ام که خودم را کفن کنم فکری برایِ آنهمه دستِ بزن کنم امشب که فکر می‌کنم از حال می‌روم فردا چقدر بر سرِ گودال می‌روم امشب زِ درد بر جگرم دست می‌زنم فردا چقدر بر کمرم دست می‌زنم امشب زِ خاک خار اگر جمع می‌کنیم فردا میانِ تیغ ، پسر جمع می‌کنیم امشب غبار از سرِ گیسوت می‌کِشم فردا غروب نیزه زِ پهلوت می‌کِشم امشب کنارِ مادر خود می‌خورم زمین فردا غروب با سرِ خود می‌خورم زمین ✅حسن لطفی 🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 شب آخر ... 💢 این شب آخری چه زود میگذره شب وداع عاشق و دلبره عزیز من نوبتی هم که باشه نوبت اون وصیت مادره اجازه میدی که روتو ببوسم؟! این دم آخری موتو ببوسم بذار به جای علی و فاطمه با گریه زیر گلوتو ببوسم امشبمون ایشالله فردا نشه خیمه ی ما بدون سقا نشه رباب داره خدا خدا میکنه حرمله پاش به خیمه ها وا نشه برو ولی به فکر خواهرت باش به فکر گریه های دخترت باش دیگه سفارش نکنم عزیزم مراقبه رگایه حنجرت باش اگه بری من می مونم با کوفه کینه داره از پدر ما کوفه باشه برو ولی نگفتی آخر با حرمله چطور برم تا کوفه نگو که غارت میکنن تنت رو نگو...نگو...نگو که گردنت رو... حیفه که غارت بشه ، مادرم دوخت با بازوی شکسته پیرهنت رو بگو که بسته با طناب نمیشم وارد مجلس شراب نمیشم حریف شام و کوفه میشم اما حریف گریه ی رباب نمیشم الهی غصه های سخت نبینم سرت رو بالای درخت نبینم دعا بکن توو مجلس شرابش پا رو سرت پایین تخت نبینم ✅رضاقربانی ۱۳۹۷ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 امشبی را شه دین در حرمش مهمان است 💢 هر چه عشق است نوشتند به پای من و تو هر چه درد است نوشتند به پای من و تو زابرا می شود اصغر به خدا ، گریه نکن قدری آرام، بلند است صدای من و تو هست هفتاد و دو تن یار وفادار به ما همه ماندند در این معرکه پای من و تو نه سر از من روی نی رفته، نه از تو معجر زینبم، دارد اباالفضل هوای من و تو زد و از کشتن من دست کشید این لشگر تا سحر مانده، بزرگ است فدای من و تو این قدر آه نکش خانه ی صبرت آباد شانه عرش تکان خورد ، سوای من و تو پای هم ماندمان را که به یادت مانده بوده از اول این راه بنای من و تو اگر اینگونه تو صیحه بزنی ، پیش از صبح می نشیند همه دنیا به عزای من و تو نشدی دور تو یک لحظه هم از من همه عمر می کند چرخ حسادت به وفای من و تو پس نکن شِکوه، قبول است، خودم می دانم نیست این وادی نفرین شده جای من و تو امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ((مکن ای صبح طلوع)) است دعای من و تو ✅ دکتر محمد عظیمی-محرم ۹۷ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 همیشه یاد غمت بی بهانه می بارم 💢 هر آنکه گریه برای تو کرد آقا شد کسی که رنگ شما را گرفت زیبا شد به روسیاه، همیشه تو آبرو دادی همینکه رود به دریا رسید دریا شد مگر نه اینکه شفا با دم حسین رسید گدای خانه ی تو هرکه شد، مسیحا شد دوباره پرچم سرخت بلند شد آقا بساط گریه ی ما باز هم مهیّا شد چه خاطرات خوشی که ز روضه ات دارم همیشه حال خوشم بین روضه پیدا شد همیشه نام تو را بردم و دلم لرزید همیشه نام تو را بردم و گره وا شد همیشه بدرقه ی راه کربلایی ها دعای مادر پهلو شکسته، زهرا شد مرا ببر، نبری می روم زدست حسین چه می شود بنویسی برات امضا شد؟ همیشه یاد غمت بی بهانه می بارم به یاد آن لحظاتی که باز غوغا شد به یاد آن لحظاتی که نیزه بالا رفت میان پیکر تو نیزه هایشان جا شد به یاد آن لحظاتی که سنگ ها بارید هزار و نهصد و پنجاه جوی خون وا شد ز بس که زخم بر آن جسم پاره پاره زدند تنت میانه ی گودال چون معمّا شد به یاد آن لحظاتی که روی سینه نشست به یاد آن لحظاتی که با سرت پا شد ✅وحید محمدی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 شب عاشورای ارباب ... 💢 شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند لحظه‌ها با تو چه زیباست اگر بگذارند فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند مثل قدش، قدمش، لحن پیمبروارش روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند غنچه آخر چقدر آب مگر می‌خواهد؟ عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند ساقی‌ات رفته و ای کاش که او برگردد مشک او حامل دریاست اگر بگذارند آب مالِ خودشان چشم همه دلواپس خیمه‌ها تشنهٔ سقاست اگر بگذارند قامتش اوج قیام است، قیامت کرده‌ست قد سقای تو رعناست اگر بگذارند سنگ‌ها در سخنت هم‌نفس هلهله‌ها لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند تشنه‌ای، آه وَ دارد لب تو می‌سوزد آب مهریهٔ زهراست اگر بگذارند بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو یک نگاه تو تسلاست اگر بگذارند آمد از سمت حرم گریه‌کنان عبدالله مجتبای تو همین‌جاست اگر بگذارند رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند ✅سید محمدرضا شرافت 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶 💢 امام زمان صلوات الله عليه و شب و روز عاشورا 💢 ای گیسوی هماره پریشان کربلا ای چشمه ی همیشه خروشان کربلا با ما بگوچه ديده اي اي خون گريسته! در سرخي عقيق سليمان كربلا هر یک فراز ناحیه صد مقتل آتش است از اعظم مراثی دیوان کربلا گفتی لاندبنک یا جدی الغریب! گفتی که جان فدای تو اي جان کربلا! آب خوش از گلوی تو پایین نمي رود با یاد خشکی لب عطشان کربلا آه از دمي كه لشكر اعدا نكرد شرم كردند رو به خيمه ي سلطان كربلا صفین اگر که مصحف قرآن به نیزه دید بر نیزه رفت قاری قرآن کربلا ✅محمدعلي بياباني 🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 ظهر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است 💢 «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است» امشب از جام دعا، جام نمازش، مست است ظهر فردا که شود بر سر نی رقصان است امشب از شوق شهادت به جهان میخندد ظهر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است بوی پیراهن یوسف همه جا میپیچد ظهر فردا همه ی کرب و بلا، کنعان است مرده بودیم ولی عشق تو احیامان کرد تا ابد در رگ ما، خون تو در جریان است ✅رضا احسان پور 🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 شب است و باز به گِردِ خیام می‌گردد 💢 شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست میان خیمه‌یِ اصحاب روضه‌ی زهراست شب است و باز به گِردِ خیام می‌گردد دوباره دورِ خیامِ امام می‌گردد صدایِ پایِ نگهبان خیمه می‌آید دوباره خواب به چشمانِ خیمه می‌آید کسی خیالِ حرم را نمی‌کند تا اوست سکینه صحبتِ غم را نمی‌کند تا اوست عَلَم به دوشِ علمدار تا قدم می‌زد هراس را به دلِ دشمنان رقم می‌زد اگر صدایِ قدمهاست جایِ غربت نیست میان لشکرِ دشمن نگرد  جرات نیست به مَشک سمتِ حرم برده آب را عباس حرام کرده به بیگانه خواب را عباس گذشته نیمه‌ای از شب مدام می‌گردد شب است و باز به گِرد خیام می‌گردد که دید بِینِ سیاهیِ شب کسی‌آید زِ دور سمتِ امیر عرب کسی‌آید به خشم خیره شده شیرِ هاشمی غُرید نَهیبِ غُرشِ عباس در فضا پیچید که هستی اینهمه جرات به خویشتن دادی؟ و دودمانِ خودت را به سوختن دادی؟ عَلَم ندیده ای از دور با علمدار است چگونه آمده ای چشم خیمه بیدار است اگر قدم زِ قدم رویِ خاک برداری قدم به خاک نخورده دو چاک برداری کلام او که به پایان رسید جانش سوخت صدایِ ناله‌ی زینب شنید جانش سوخت به رویِ چشمِ زمین ماهِ خاندان اُفتاد زمین به پیشِ قدمهایِ آسمان اُفتاد مرا ببخش چرا آمدید تا اینجا سلام حضرت بانو شما کجا اینجا دو چشمِ خسته‌یِ خاتون کربلا وا شد تمام زمزمه اش ذکرِ واحسینا شد رسیده‌ام که ببینی مرا قراری تو وصیتِ پدرم را به یاد داری تو گرفت دست تو و گفت ای توانِ حسین همیشه جانِ تو و جانِ کودکانِ حسین چه شد که خاک به دامان و چنگ بر جامه است ببین به خیمه‌مان صحبتِ امان نامه است جهان به چشمِ علمدار تار تر شده بود تمامِ قامتِ عباس شعله ور شده بود میانِ شب عرقِ شرم از جبین می‌ریخت سرش به زیر چه اشکی بر آن زمین می‌ریخت گرفت چادرِ بانو و بال و پَر میزد برایِ غربت او داد از جگر میزد سوار رفرف خود شد توان به مرکب داد علم به دوش گرفت و توان به زینب داد کشید تیغ دو سر را به دورِ سر چرخاند سپاه را به نگاهی به جنبشی لرزاند رگی به صفحه‌ی پیشانی‌اش تورم کرد تمام لشکرِ شب دست و پایِ خود گم کرد دوباره مرکبِ خود را به رقص آورده شبیه سینه‌ی آتش فشان تلاطم کرد به بیرقی که به دوشش نهاده موج اُفتاد امیر سمت حرم آمد و تبسم کرد کشیده نعره که امشب امانتان بِبُرم برای حرف امان نامه دودمانتان بِبُرم به زخم تیغ علی بازوانتان شکنم به ضربه‌ای همه‌ی استخوانتان شکنم رسید ظهرِ دهم نوبت علمدار است تنش به رویِ زمین های گرم خونبار است وزید سوزِ حزینی به خیمه‌گاهِ رباب که ای برادرِ تشنه برادرت دریاب میان علقمه خونش به راه اُفتاده دو چشم خون شده و از نگاه اُفتاده کنارِ پیکرِ او بویِ یاس پیچیده شکسته مادری آنجا به آه اُفتاده حرامیان همه با نیزه های خود رفتند امیر مانده و در قتلگاه اُفتاده حسین می رسد و جمع می‌کند او را میانِ راه چرا تکه ماه اُفتاده به پا بخیز که سمت حرم کسی نَرَود ببین به خیمه ی زینب نگاه اُفتاده ✅حسن لطفی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب عاشورا 💢 کجایی که شبِ غم آخر اومد ببین آهِ دوبیتی هم در اومد دلت اونقدر خونِ که امشب به داد حال و روزت مادر اومد الهی دردِ آقا رو نبینیم بمیریم و مداوا رو نبینیم بگو با صبح  عاشورا نیادش دعایی کن که فردا رو نبینیم الهی روی خاکی تو نبینم تو روضه موی خاکی تو نبینم شبیه مادرت از پا نیافتی آقا پهلوی خاکی تو نبینم اگه از دوالجناح با سر زمین خورد اگه تو خیمه‌ها دختر زمین خورد همه تقصیر اون  نامرده آقا که آتیش زد در و مادر زمین خورد ✅حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۶ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
مکشوف 💢نگران💢 نگران بودم و از خیمه دویدم... دیدم آمدم، لطمه زدم، جیغ کشیدم... دیدم روی تل با سرِ زانو که رسیدم... دیدم هرچه از مادرم آن روز شنیدم دیدم دو قدم مانده به گودال خمیدم... دیدم شاه لب تشنه ی من از سرِ زین افتادو... نیزه ای آمد و از پشت زمین افتادو... به زمین خورد و به سر داشت بگوید مادر به رهش دیده ی تر داشت بگوید مادر داغ بر روی جگر داشت بگوید مادر لحظه ای فرصت اگر داشت بگوید مادر سر از این خاک چو بر داشت بگوید مادر... بی حیا آمد و با پا بدنش را چرخاند نعلِ یک اسب رسیدو دهنش را چرخاند بی خیالت نشدم، آمدم اما....چه کنم؟ مادرت آمده با ناله ی زهرا چه کنم؟ وسط هلهله با بد دهنی ها چه کنم؟ شمر بر سینه نشسته ست خدایا چه کنم؟ خونِ سر، خونِ دهن، خونِ گلو را چه کنم؟ یک نفس خنجرِ کهنه ز گلو لب نکشید تیغِ کُندی که به رگهات مرتب نکشید حاضرم رو بزنم دست به زانو نزنی حاضرم دست به زانو بزنم رو نزنی دخترش آمده در پیش رخ او نزنی چه کنم شمر که با نیزه به پهلو نزنی؟ پنجه از پشت بر آن ساحتِ گیسو نزنی "پشت و رویش نکن اینقدر حیا کن" نامرد "موی سالارِ مرا زود رها کن" نامرد تا کمان حرمله بر آیه ی تطهیر کشید از کمر تیر کشیدی... کمرم تیر کشید دست‌ناموس‌تو را زجر به زنجیر‌کشید بوریا شرح تو بر شانه ی تفسیر کشید کارِ ذبح سرت از پشت به تاخیر کشید پیرُهن را ز تن پاک تو در آوردند قتل‌صبر است که با‌حوصله سر آوردند ظهر با تیرِ سه شعبه ثمرت را کندند عصر با پهلویِ نیزه جگرت را کندند دمِ مغرب تهِ گودال پرت را کندند دیر بود و نبریدند سرت را.... کندند بعد با حوصله قبر پسرت را کندند دست‌و‌پا میزدی‌اما همه‌خوشحال شدند آه یک عده عرب واردِ گودال شدند داغِ غارت شدنِ پیرهنت کشت مرا یوسف فاطمه عریان شدنت کشت مرا پیشِ زهرا به زمین پا زدنت کشت مرا پیرمردی که عصا زد به تنت کشت مرا دیدنِ نیزه میانِ دهنت کشت مرا یک تن بی رمق و آنچه ندیدن سخت است سیدی از دهنت نیزه کشیدن سخت است تو زمین خوردی و بر گردنم افتاد طناب رفتی و داد به ما حرمله با خنده عذاب گیر کردم وسطِ چند حرامیِ خراب ریخت بر روی زمین از دهنِ زجر شراب آنقَدَر داد کشید از نفس افتاد رباب غیرت الله ببین سمت حرم ریخته اند بعدِ نحرِ سرِ تو روی سرم ریخته اند چشمِ غارت به حرم غرقِ تماشا مانده خواهرت در وسطِ چشم چران‌ها مانده بر روی چادر من چند ردِ پا مانده گرچه خوردم لگد از حرمله ی وامانده گرچه از چکمه روی پیکر من جا مانده پوشیه دست نخورده ست خیالت راحت معجرم روی سرم هست خیالت راحت
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 وفدیناه بذبح عظیم... 💢 مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید ✅میلاد حسنی ۱۳۹۷ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
مکشوف 💢نگران💢 نگران بودم و از خیمه دویدم... دیدم آمدم، لطمه زدم، جیغ کشیدم... دیدم روی تل با سرِ زانو که رسیدم... دیدم هرچه از مادرم آن روز شنیدم دیدم دو قدم مانده به گودال خمیدم... دیدم شاه لب تشنه ی من از سرِ زین افتادو... نیزه ای آمد و از پشت زمین افتادو... به زمین خورد و به سر داشت بگوید مادر به رهش دیده ی تر داشت بگوید مادر داغ بر روی جگر داشت بگوید مادر لحظه ای فرصت اگر داشت بگوید مادر سر از این خاک چو بر داشت بگوید مادر... بی حیا آمد و با پا بدنش را چرخاند نعلِ یک اسب رسیدو دهنش را چرخاند بی خیالت نشدم، آمدم اما....چه کنم؟ مادرت آمده با ناله ی زهرا چه کنم؟ وسط هلهله با بد دهنی ها چه کنم؟ شمر بر سینه نشسته ست خدایا چه کنم؟ خونِ سر، خونِ دهن، خونِ گلو را چه کنم؟ یک نفس خنجرِ کهنه ز گلو لب نکشید تیغِ کُندی که به رگهات مرتب نکشید حاضرم رو بزنم دست به زانو نزنی حاضرم دست به زانو بزنم رو نزنی دخترش آمده در پیش رخ او نزنی چه کنم شمر که با نیزه به پهلو نزنی؟ پنجه از پشت بر آن ساحتِ گیسو نزنی "پشت و رویش نکن اینقدر حیا کن" نامرد "موی سالارِ مرا زود رها کن" نامرد تا کمان حرمله بر آیه ی تطهیر کشید از کمر تیر کشیدی... کمرم تیر کشید دست‌ناموس‌تو را زجر به زنجیر‌کشید بوریا شرح تو بر شانه ی تفسیر کشید کارِ ذبح سرت از پشت به تاخیر کشید پیرُهن را ز تن پاک تو در آوردند قتل‌صبر است که با‌حوصله سر آوردند ظهر با تیرِ سه شعبه ثمرت را کندند عصر با پهلویِ نیزه جگرت را کندند دمِ مغرب تهِ گودال پرت را کندند دیر بود و نبریدند سرت را.... کندند بعد با حوصله قبر پسرت را کندند دست‌و‌پا میزدی‌اما همه‌خوشحال شدند آه یک عده عرب واردِ گودال شدند داغِ غارت شدنِ پیرهنت کشت مرا یوسف فاطمه عریان شدنت کشت مرا پیشِ زهرا به زمین پا زدنت کشت مرا پیرمردی که عصا زد به تنت کشت مرا دیدنِ نیزه میانِ دهنت کشت مرا یک تن بی رمق و آنچه ندیدن سخت است سیدی از دهنت نیزه کشیدن سخت است تو زمین خوردی و بر گردنم افتاد طناب رفتی و داد به ما حرمله با خنده عذاب گیر کردم وسطِ چند حرامیِ خراب ریخت بر روی زمین از دهنِ زجر شراب آنقَدَر داد کشید از نفس افتاد رباب غیرت الله ببین سمت حرم ریخته اند بعدِ نحرِ سرِ تو روی سرم ریخته اند چشمِ غارت به حرم غرقِ تماشا مانده خواهرت در وسطِ چشم چران‌ها مانده بر روی چادر من چند ردِ پا مانده گرچه خوردم لگد از حرمله ی وامانده گرچه از چکمه روی پیکر من جا مانده پوشیه دست نخورده ست خیالت راحت معجرم روی سرم هست خیالت راحت
کربلا غوغا شد, وای از آن لحظه که خورشید ولا تنها شد, همه جا ریخت بهم, در دل کرببلا سیل بلا برپا شد زد به میدان ارباب, مضطرب قلب تمام حرم طاها شد لحظاتی گذشت, جنگ بین یم خوبی و پلیدیها شد, چه نمایان جنگی!!, لرزه ای برهمه اندام عدو پیدا شد, همگی ترسیدند, زنده انگار اسدالله علی اعلی شد, خسته و لب تشنه, از دل کینه برون نور دل زهرا شد, تشنگی رنجش داد, غرق آتش تن آن لاله ی بی همتا شد, بی حیا سنگی زد, خورد با ضربت و پیشانی آقا وا شد, حال شد روضه شروع, وای از آن لحظه که پیراهن شه بالا شد, چشم یک بد کردار خیره بر سینه ی نورانی آن والا شد, سینه را کرد هدف, سر تیر از کمر شاه ولا پیدا شد, بی حیایی نیزه, زد به پهلویش و خم قامت آن رعنا شد, بر زمین تا افتاد, دل آیینه شکست و قد خاتم تا شد, ضجه زن مویه کنان, شیون اهل حرم ناله ی واحزنا شد, گل باغ زهرا, پایمال قدم نحس ستمگرها شد, ضربه ها پی در پی, اربن اربا تن قرآن خدا آنجا شد, عالم ازهم پاشید, پای ابلیس فرومایه به مقتل وا شد, پشت خورشید نشست, چشم افلاک پر از خون و چنان دریا شد, لطمه زن شد زینب, روی تل مقتل دیگر به خدا برپا شد, خنجرش حرکت خورد, سر جدا شد زقفا و همه جا غوغا شد, دست و پا میزد او, پاره پاره جگر انسیه الحوراء شد, گفت بنی زهرا, اولین گریه کن بی سر عاشورا شد, سر شه شد بر نی, بوی سیب عطر خوش وادی وانفسا شد, کشته شد ثارالله, ذکر مخلوق خدا نغمه ی واویلا شد, رضا آهی
تشنه ترین ولیّ خداوند لایزال از پیش چشم های پر از آب من مرو ای نفس مطمئنّه که آرام میروی بیچاره میشود دل بی تاب من مرو   میمیرم از فراق، فرات حیات من یا أیها الغریب کجا میروی حسین؟ چشم به خون نشسته ی تو برق میزند داری مگر به سوی مِنا میروی حسین؟   آرام تر برو همۀ آرامش دلم آهسته جان بگیر از این نیمه جان خود سالار قافله به کجا میروی بمان؟ کن چاره بهر بی کسی کاروان خود   هستی من مده به فنا هستی مرا ای تک سوار... بوسه بده از گلو به من زینب قبول کرده اسارت رود ولی حرف به نیزه رفتن خود را مگو به من   ای خنده ی لبم ز لبم فاصله مگیر ای روشنی دیده ز دیده جدا مشو رفتی و ماند دست نگاهم به دامنت از این غریب رنگ پریده جدا مشو   با آخرین نگاه خودت روی خاک ها آتش زدی به زندگی خواهرت... حسین! سر میبرید از تو و پیچید در فضا صوت غریب مادری از مادرت حسین
وقت جان دادن مردان به کف جانان است بی سر و دست شدن در نظر مردان است موسم وصل شد و آخر این هجران است به لب اهل حرم زمزمه قرآن است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است همگی گرم تماشای رخ جانانه دور ارباب بگردند چونان پروانه همه مستند و حسین ابن علی پیمانه یار در حلقه نشکستنی یاران است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است نفر اولِ اصحاب حبیب است حبیب همه گفتند که ارباب غریب است غریب پسر فاطمه را غصه نصیب است حبیب جان نا قابل ما هدیه به آن جانان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است سوی میدان بلا جامه دران باید رفت زودتر از همه هاشمیان باید رفت زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت شب مرگ است ولی روی همه خندان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است هاشمیون همه در خیمه سقا هستند همه آماده جان دادن فردا هستند همگی منتظر صحبت آقا هستند گفت در قبضه ما پهنه این میدان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است کشته دوست شدن مرد عمل می خواهد بیشتر از رجز این بزم غزل می خواهد نوجوانی که ز شمشیر عسل می خواهد صبح در معرکه اش فصل عسل ریزان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است لب اگر خشک بود دیده شبیه دریاست چشم ها محو تماشای عزیز زهراست شاه اما نظرش سوی جوان لیلاست دیده اش گرم تماشاست ولی گریان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است خیره بر روشنی خیمه او مهتاب است نقطه عطف زمین خیمه گه ارباب است همه آهسته و آرام رقیه خواب است آخرین ساعت آرامش این طفلان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است صحبت از هلهله و وحشت و هتاکی نیست چادر دختری از اهل حرم خاکی نیست شکر سقا که نگهبان بشود باکی نیست نفسش مایه دل گرمی بی پایان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است شاه فردا چقدر بی کس و تنها باشد دشت قربانگه دردانه زهرا باشد نگران تر ز همه زینب کبری باشد دل زینب چه بر آشفته و بی سامان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است شرح این واقعه سخت است که مکتوب شود این همه زخم محال است دگر خوب شود سینه شاه نباید که لگد کوب شود عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است شاه فردا چقدر بی کس و تنها باشد دشت قربانگه دردانه زهرا باشد نگران تر ز همه زینب کبری باشد دل زینب چه بر آشفته و بی سامان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است  
❁﷽❁ باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت ♻️ ♻️ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 http://www.shereheyat.ir https://radio.aghigh.ir http://www.beharalashar.ir/ https://hadithashk.com/ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ ««««« »»»»» ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃