eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت ♻️ ♻️ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 http://www.shereheyat.ir https://radio.aghigh.ir http://www.beharalashar.ir/ https://hadithashk.com/ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ ««««« »»»»» ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
به وقت خطبه خوانی مثل حیدر می شود زینب به هفده معجزه بر نی پیمبر می شود زینب من از نامش که زینت بر علی گشته ست فهمیدم زمانی زینت الله اکبر می شود زینب زمین باید بگردد تا ابد دور چنین بیتی که درآن مادرش زهرا و دختر می شود زینب سه تا آیه سه دفعه مادری پیش سه تا حُجت به علم جَفْر, اینجا شرح کوثر می شود زینب حُباب دور مصباح الهدی چون می شود عباس؛ به کشتی نجات خَلق لَنگَر می‌ شود زینب خودش یک لشکر است از کربلا تا شام, دروقتش؛ دل آور, جنگ آور, آب آور می شود زینب به این نکته توجه کن اگر که در وفاداری؛ برادر می شود عباس, خواهر می شود زینب پس از حیدر اگر بابا, پس از زهرا اگر مادر پس از عباس هم قطعا برادر می شود زینب همانگونه که از اول به یادش مانده از کوچه دم آخر میان خیمه مادر می شود زینب دوتا روح است دریک جسم وقت بوسه از حنجر که یک آن فاطمه یک آن دیگر می شود زینب   مهدی رحیمی زمستان
شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع گاهی ازطشت غضب کن که نگاهم نکنند بی حیا روبروی ماست کجایی عباس ع شامیان ازسر تفریح به ماسنگ زدند گوئیا آخردنیاست کجایی عباس ع پرت میکرد یکی سنگ بزرگ خود را هدفش اکبرلیلاست کجایی عباس ع مادران پیش سر اصغر ما رقصیدند دیده ی فاطمه دریاست کجایی عباس ع خواهرت راسردروازه تماشا کردند غیرت شام معماست کجایی عباس ع آنکه افتاده رقیه است به پای نیزه روی نی یوسف زهراست کجایی عباس ع همه گویندبه هم عیدمبارک باشد داغ ما خنده ی اعداست کجایی عباس ع نام تو زیرلبم بود ولی لج کردند ازروی عمد سرت را به زمین کج کردند محسن داداشی
سید هاشم وفایی :   دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است هوای شام چرا اینقدر نفس گیراست لباس عید به تن کرده اند مردم شام فضای شهر چراغان و غرق تزویر است نوای هلهلۀ مردمان همانندِ صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد حدیث غُربت او ناله های زنجیر است چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند که در کمان دل خستگان همین تیر است قسم به آیۀ ناب"لیِذهِبَ عَنکُم" به روی نیزه سری از تبار تطهیر است پی هدایت مردم ز روی نی آید نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است مس وجود «وفایی» اگر که آوردی غبار درگه این آستانه اکسیر است
امیر عظیمی : شهر آبستن یک فاجعه ی سنگین است دامن عرش حق از خون جگر رنگین است شهر آذین شده، امروز چه در سر دارد آه، اینجا چقدر کفر برادر دارد مطربی مشق طرب دارد و هی می رقصد شاعری شعر به لب دارد و هی می رقصد شام با نقشه ی ابلیس هماهنگ شده بام این شهر پر از خار و خس و سنگ شده شام شهریست که با ظلم و ستم آباد است شامی از دیدن اندوه اسیران شاد است توی این شهر که از زخم زبان لبریز است، توی این شهر که از چشم چران لبریز است، چقدر عمه ی سادات معطل شده بود پشت دروازه ساعات معطل شده بود عاقبت شهر پر از هلهله شد، واویلا نوبت آمدن قافله شد، واویلا دلقکان دور و بر قافله می رقصیدند همه بر وضعیت قافله می خندیدند اسرا، آه در اینجا چقدر آشفتند خارجی، بس که به اولاد پیمبر گفتند وای، این هاچقدر سنگ به سرها زده اند چوب طعنه به لب زاده ی زهرا زده اند خیزران بود در اینجا به روی لب می خورد سنگ تکفیر به پیشانی زینب می خورد روز این شهرِ پر فتنه عجب تاریک است کوچه هایش چقدر بی ادب و باریک است آه، این قوم که ناموس ندارد ای کاش اُسرا را سر بازار نیارند،ای کاش سر بازار دل عمه بجوش آمده بود چقدر دور حرم برده فروش آمده بود سر بازار شرر بر دل ایوب زدند چکمه شمر لعین را چه گران چوب زدند همه جا در سر بازار چنین پخش شده خاک پای پسر سعد شفابخش شده نعل آن اسب که از پیکر آقا رد شد قیمتش سر به فلک برده شد و بی حد شد این جماعت که به نیزه سر سقا دیدند در کنارش سر شش ماهه ی مولا دیدند از رباب، آه ببین خون جگر می خواهند همه از حرمله یک تیر سه پر می خواهند قافله مستحق این همه آزار نبود که عبورش بدهند از گذر اهل یهود همه گفتند که حیدر شده امروز اسیر دختر فاتح خیبر شده امروز اسیر به طلبکاری خیبر همه سنگش بزنید جای پیشانی حیدر همه سنگش بزنید  
  محسن حنیفی:   شراره بر دل ناموس کبریا زده اند برای دیدن ما، شهر را صدا زده اند خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد سر تو را سر نیزه در انتها زده اند حواسها همه پرت سر تو خواهد شد که دامنی پُرِ از پاره سنگ، تا زده اند به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز گریز گریه به گودال کربلا زده اند دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟ که شمرها به حیا باز پشت پا زده اند محله های یهودی چقدر باریکند دوباره فاطمه را بین کوچه ها زده اند هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده سپرده پای سرِ تو ؛ رباب را زده اند بس است مرثیه، اینجا گریز میخواهد که مرد خیره ای از ما کنیز میخواهد
غلامرضا سازگار: نه روز عید صیام و نه عید قربان است چه روی داده که شام این همه چراغان است زنان شام همه می زنند و می رقصند به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است چه روی داده که در دست شامیان سنگ است مگر سه ساله ی زهرا به شام مهمان است میان هلهله ها هیجده سر است به نی به هر سری نگرم مثل ماهِ تابان است سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم عیان زحنجر خشکش صدای قرآن است نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سر است حجاب دخترکی گیسوی پریشان است سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است دلا در آتش غم همچو آفتاب بسوز که سایبان اسیران سر شهیدان است تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح خدای رحم کند آفتاب، سوزان است هنوز بر لبش آثار تشنه گی پیداست هنوز آب به او، او به آب عطشان است سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند یکی نگفت که این سر سرِ مسلمان است حرامیان ستم پیشه کعب نی نزنید به کودکی که تنش مثل بید لرزان است ز دست دختر زهرا طناب باز کنید که او بر این اسرا یاور و نگهبان است زسیل اشک جهان را خراب کن "میثم" که جای گنج الهی به شام ویران است  
رحیم منزوی اردبیلی: آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است آنکه نامش زِینِ اَب خوانده رسول کردگار چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ اَیمَن بر امام من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب کند و افکند از پی و بن، ریخت بر هم زینب است دامن شير خدا بين، شير زن مي پرورد در شهامت برتر از سارا و مريم زينب است آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است با برادر درد دل مي كرد اين سان تا سحر: آنكه ريزد از فراقت اشك ماتم زينب است وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است منزوي هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
ما از ازل گدای پریشان زینبیم شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم ما را خرید و نوکر اربابمان نمود ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم طعم شراب کوثری او زبانزد است مست و خراب باده ی جوشان زینبیم با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است تا روز حشر ما همه حیران زینبیم مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد دلداده های رزم نمایان زینبیم مانند مرد باشد اگر چه که خانم است خون علی میان رگش در تلاطم است او آمده زمین و زمان را تکان دهد مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد او آمده که با کرم کردگاریش با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد او آمده که آیه ای از هل اتی شود بر دست های خالی ما آب و نان دهد او آمده که با نخی از تار چادرش بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد او آمده که با نفس مصطفایی اش قد قامت نماز ولا را اذان دهد او آمده پیمبر خورشید طف شود در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد او آمده که حق خودش را ادا کند یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد او آمده برای حسین خواهری کند او آمده که خواهری اش را نشان دهد خواهر- برادری که عزیز دل هم اند تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست دار و ندار تو همه وقف حسین بود مانند تو به پای برادر نبود و نیست حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا! مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست بر شانه ی صبور تو بار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند: اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست زینب شدی که زینت شیر خدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست در دفتر ثنای تو ای یاسِ مریمی این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین همپای او شدی و رهایش نکرده ای حتّی میان موج بلا،یاور حسین بار رسالت علوی روی دوش توست با این حساب بوده ای پیغمبر حسین چشم امید او به نماز شبت بُوَد روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند دور ضریح بی کفن پیکر حسین حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است آثار بوسه های تو بر حنجر حسین شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای زخمی شده تمامی بال و پر حسین در شام و کوفه بودی علمدار قافله جانم فدای تو همه ی لشکر حسین اسلام با حضور تو ریشه دوانده است عالم از این شهامت تو مات مانده است
وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید شاعر:مصطفی متولی
به ما تنها اهانت می‌ شد ای کاش و جسارت نه ! شهادت بود ارث خاندان ما ، اسارت نه ! . نوامیس رسول‌ الله در آن خیمه‌ ها بودند به آتش می‌ سپردم خیمه را ، اما به غارت نه ! . ” قَتَلْتُم عِترَتی او اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی ” یعنی  که آیا روضه‌ ای هم هست بیش از این عبارت ؟ نه ! . اگرچه آیه‌ ی تطهیر بر روی زمین افتاد ولی ای کاش با دستان مشتی بی‌ طهارت نه ! . به دیدار کریم ابن کریمی رفت در گودال نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت ، نه ! . دریغا ! کشتن شش‌ ماهه با تیر سه‌ پر در جنگ دل سنگ و نشان ننگ می‌ خواهد ، مهارت نه ! . به رزمی نابرابر آبروی خویش را بردند کسی دیده به این اندازه در جنگی خسارت ؟ نه ! . به نرخ گندم ری میوه‌ی قلب نبی را کشت به ابن سعد سودی می‌رسد از این تجارت؟ نه! سرافرازی نصیب سربلندان سر نی شد به دشمن‌ ها رسید آیا نصیبی جز حقارت ؟ نه ! . به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما بشیر از ما خبر می‌ برد ، اما با بشارت نه … ! . حسین‌ بن‌ علی شمع همیشه روشن دل‌ هاست به‌ سعی دشمنان خاموش می‌ شد این حرارت ؟ نه ! . به لب آوای ؛ ” اَینَ‌المُنتقِم ؟ ” دارد جهان بی‌ تو که دارد اشتیاق دیدنت را ، انتظارت نه ! . . . مجتبی خرسندی
شعراسارت درشام ـ استادسازگار  حورا و طناب؟ وای بر من! قرآن و شراب؟ وای بر من! ناموس پیمبر و کنیزی در شام خراب؟ وای بر من! در پیش نگاه چند دختر چوب و لب باب؟ وای بر من! پیشانی ماه و ضربت سنگ خورشید و خضاب؟ وای بر من! در بزم شراب، کس ندیده ریزند گلاب، وای بر من! ده طایر پر شکسته، با هم بسته به طناب، وای بر من! گیسوی به خونْ کشیده بر رخ گردیده حجاب، وای بر من! کی دیده کسی دهد به قرآن با چوب جواب، وای بر من! در بزم شراب قلب زینب گردیده کباب، وای بر من! پوشیده سکینه از کف دست بر چهره نقاب، وای بر من! شد ظلم به اهل بیت «میثم» بی حدّ و حساب، وای بر من!
مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام روضه به روضه گریۀ ما فرق می کند چون فرق بین نافله ها صبح و ظهر و شام روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم با رخصت از امام رضا صبح و ظهر و شام این روزهاست غصۀ ما شام شام شام همراه درد کرب و بلا صبح و ظهر و شام دختر نشست پیش پدر گریه کرد و گفت شلاق می زدند به ما صبح و ظهر و شام یکبار ظهر کشت تو رو شمر و با سرت هر روز می کشند مرا صبح و ظهر و شام
❁﷽❁ باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت ♻️ ♻️ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 http://www.shereheyat.ir https://radio.aghigh.ir http://www.beharalashar.ir/ https://hadithashk.com/ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ ««««« »»»»» ╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝ 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃