eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
86 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد چون به هرجایی که باریده‌ست باران،سبز شد خواستم دورت بگردم در خیابان رضا تا که گفتم السلام، از دور میدان سبز شد در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و تاک پیر خانه‌ی ما در زمستان سبز شد گندم پس مانده‌های کفترانت را شبی ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد روضه‌ی انگور می آمد به گوشم من خودم در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد در میان کوچه‌ها دستار بر سر زرد شد دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛ راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود با نبی و با حسن با یا علی موسی الرضا پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛ هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود از خراسان روضه خیلی دور شد یابن‌الشبیب زهر وقتی قاطی انگور شد یابن‌الشبیب اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن‌الشبیب در هجوم تیر‌ها و نیزه‌ها گم شد تنش در میان سنگ‌ها محصور شد یابن‌الشبیب در میان علقمه عباس از بس تیر خورد پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن‌الشبیب حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن‌الشبیب آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن‌الشبیب عمه هرجایی به دشمن رو نمی‌زد پیش زجر؛ در بیابان عاقبت مجبور شد یابن‌الشبیب @hadithashk
اَلا امام غریبان، سلام یا سلطان امید قلب ضعیفان، سلام یا سلطان من و گدایی این در، تو و سخا آقا نظر به حالِ گدایان، سلام یا سلطان خوشا غلامیِ دربارِ حضرتت، یک عمر تو و عطا به غلامان سلام یا سلطان منم که نوکرِ کوی شهِ خراسانم تویی تو شاه خراسان سلام یا سلطان به جان نثاري تان مفتخر شدن زیباست مرا بخوان ز شهیدان سلام یا سلطان گناهکارم اگر، ای رضا تُرا دارم منم ز خیلِ محبان سلام یا سلطان اگر اجازه دهی یک حرم بیایم باز بگویم از دل و از جان سلام یا سلطان به صحن صحنِ حریمت طواف باید کرد به ذکرِ نابِ رضا جان سلام یا سلطان ضیافت تو بهشتِ همیشۀ احباب که من شدم بتو مهمان سلام یا سلطان رئوفی و به دل آشفتگان نظر داری الا امامِ رئوفان سلام یا سلطان «نوشته بر درِ جنت به خطّ نورانی» بگو به روضۀ رضوان سلام یا سلطان هر آنکه کرب و بلا ، اربعین نشد رزقش بگوید از دلِ سوزان سلام یا سلطان برای جدِّ غریبت که پلکِ تو شد زخم شده محبِّ تو گریان سلام یا سلطان غمِ اسیری زینب، غمِ یتیمان هم ترا نموده پریشان سلام یا سلطان به انتقامِ غریبان دعا کن ای آقا عزیز عترت و قرآن سلام یا سلطان محمود ژولیده
زانویِ خسته اش تکان میخورد پیکرش را کشان کشان میبُرد چند باری میانِ راه،افتاد گفت یا فاطمه به راه افتاد هردو دستش به پهلویش دارد عرقِ سرد بر رویش دارد تا که لرزه به پیکرش افتاد وای،عمامه از سرش افتاد تار می دید دیدگان ترش گوئیا ریخته بهم جگرش با لبِ آستین چنان زهرا پاک میکرد خونِ لبها را برزمین میکشید پایش را جمع میکرد هِی عبایش را یک نگاهی به دور وبر انداخت اشکی از دیدگانِ تر انداخت تا که بر آستانِ حجره رسید جگرش پاره بود ناله کشید کاسة صبرِ عالمین شکست همه درهایِ حجره را تا بست زیر لب گفت : آه «أین جواد» سرِ پا بود یک دفه افتاد فرش ها را یکی یکی تا زد تا گلویش لباس بالا زد سینه اش را به خاکِ سرد گذاشت یک مزاحم به رویِ سینه نداشت گردوخاکی بپاست در حجره صحنة کربلاست در حجره دست وپا میزد وکنار ِ تنش نیزه جا وانکرد در دهنش کربلا جَدِ او چه بد جان داد وسط نیزه دارها افتاد یک نفر زد لگد به پهلویش یک نفر پا گذاشت بر رویش یک نفر آستین خود تا زد گوشه هایِ رداش بالازد رویِ کُرسیِ عرش زانو زد پنجه اول میانِ گیسو زد خنجرش را گذاشت زیرِ گلو وحده لااله الاهو این گلو جایِ بوسة نبی است حرز آن اشکهایِ زینبی است هرچه خنجرکشید و باز کشید جایِ لبهایِ خواهرش نبُرید روضه را تا کنار عرش کشاند وای ،جسمِ حسین برگرداند گیسویِ مادری بهم می ریخت حالتِ حنجری بهم می ریخت کار بالاگرفت ای مردم وای از ضربة دوازدهم شکل رگها که نامرتب شد این سخن دلخوریِ زینب شد کاش در بین تان مسلمان بود ذبح ِ از پشتِ سر حلال نبود قاسم نعمتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداحافظ.دوماهه گریه و ماتم خداحافظ.لباس مشکی و پرچم حسین جانم خداحافظ.حسینی ها عزادارا میون ما. میومد ناله زهرا حسین جانم حلالم کن . می‌دونم خیلی آقایی دم مرگم.به دیدارم تو می آیی حسین جانم حلالم کن. ببین کوهی زدردم من حلالم کن. برات کاری نکردم من حسین جانم حلالم کن . می‌دونم که گنه کارم ولی آقا . می دونی که دوست دارم حسین جانم ببین زهرا. همیشه دستم و پر کرد به قدی خم. زنوکرها تشکر کرد حسین جانم سلام آقا. امام مهربان من سلام آقا. ببین اشک روان من رضا جانم سلام آقا. پناه بی پناهانی ازاون اول. منم نوکر تو سلطانی رضا جانم دلم تنگه.برای صحن گوهرشاد دخیل بستم. کنار پنجره فولاد رضا جانم رئوف آقا. ببین خیلی کم آوردم یه کاری کن . دوباره من زمین خوردم رضا جانم توی حجره.زپا افتاده ای تنها به گوش تو رسیده ناله زهرا رضا جانم جواد اومد. کنار تو به چشم تر زدی بوسه . به لبهاش لحظه آخر رضا جانم ولی آقا. شده کرببلا غوغا زمین خورده. کنار یک پسر بابا رضا جانم به سبک سلام آقا
به سبک منم باید برم سید رضا نریمانی" داره تموم ميشه سينه زني و شور و شين يه سال ديگه گذشت ماه محرمه حسين يادش بخير چقدر سينه زدم زير علم گفتم يه كاري كن آقا منم برم حرم منم بايد برم تا حرمه آقام حسين فقط اينو ميخوام كه بزنه صدام حسين حالا كه نوكرم كرده چقدر دعام حسين '' حسين آقام آقام... '' ----------------- اجازه دادي كه تا روضه ها منم بيام تا فاطميه من دلتنگ اين پيرن سيام پيرن سياهي كه داده به نوكر آبرو سينه زدم برات اينو به مادرت بگو بگو كه مزد نوكريه مارو هم بده اذن زيارتو به حق اين علم بده هرساله اربعين به نوكرا حرم بده '' حسين آقام آقام... '' ----------------- تو اين دوماهه تُ كردي تو روضه دعوتم به خاطر اينه ديوونه ي رقيتم رقيه دينمه مدال روي سينمه يه عمره كه همه غمه دله حزينمه فداي غربتش گريم گرفت تو هيئتش لعنت به اوني كه محكم زده به صورتش دلم هواييه پس كِي ميرم زيارتش " حسين آقام آقام... " -----------------
شد امام ِ آخرین و دل برایش بیقرار سامرا شد ریسه بندان! از یمین تا به یسار جان فدایِ آن عبا که تار و پودش حیدری‌ست بر تنش زیبا نشسته؛ با کمال و با وقار حک شده با دستِ حق بر تیغۂ شمشیر او لا فتی إلا علی (ع) لاسیف إلا ذوالفقار می‌برَد تاج ولایت‌عهدی‌اش را جبرئیل می‌شود «طاووس أهل الجنّه» صاحب اختیار دل بیا رخت سفیدت را به تن کن! آمده عید بیعت با ولیِ عصر(عج)، عیدِ انتظار حضرت زهرا (س) برایش خوانده حمد و إن یکاد آرزویش هست، باشد یاورانش بی‌شمار تا بگیرد از تمام دشمنانِ مرتضی (ع) انتقامی سخت را با ضربه‌هایی ناگوار کاش برگردد به زودی با ظهوری غرقِ نور در حضورش به! چه حالی دارد این جشن و سرور
یا رسول الله مدد در صف پیغمبران، آیت عظمی تویی پیک خدا زینت مسجد الاقصی تویی ماه درخشندۀ لیله الاسری تویی منبع نور رخ حضرت زهرا تویی کعبه تویی دل تویی کعبۀ دل ها تویی . . مهر درخشان بُود ذره‌ای از روی تو قبله شود آشکار از خم ابروی تو جان جهانی بود بسته به یک موی تو ای به فدای تو و مسیر نیکوی تو خاتم پیغمبران، حضرت طاها تویی . . مات کلیم الله از معجز قرآن تو نوح بود بنده‌ای در خط فرمان تو عیسی مریم بود طفل دبستان تو حاتم طائی یکی ریزه‌خور خوان تو طوطی شکر دهن لعل شکرخا تویی . . علم جهان قطره و علم تو دریا بود مستمع درس تو صد چو مسیحا بود رایت حسن تو بر عرش معلی بود زهرۀ ایوان تو حضرت زهرا بود در فلک معرفت عقد ثریا تویی . . منطق کوبنده‌ات کلامی از کبریاست حدیث لبخند تو چکامه‌ای دلرباست من چه بخوانم تو را که نام تو کبریاست احمد و بوالقاسم و محمد و مصطفی ست ای امنا را امین، ‌امین والا تویی . . روز گزینش تو، بر سمت رهبری است جشن شکوهمند، بعثت پیغمبری است مکتب ما حیدری است، مذهب ما جعفری است شعار ما یا علی است، ز هر خطائی بری است شافع ما شیعیان به یوم عقبی تویی . . توئی که با خلق و خو ز انبیا برتری آمنه را گوهری خدیجه را شوهری پیغمبری رهبری سرآمدی سروری ماذنه را منظری، ستارۀ منبری طور تجلای عشق،‌ آن ید بیضا تویی . . سلام ما بر تو و به حیدر صفدرت به بانوی بانوان فاطمۀ اطهرت بر حسن و حسین، زینب غم پرورت به بوذر و به سلمان به مالک اشترت قلب شریعت تو و مدار تقوا تویی . . بر اثر مهر تو مَلَک دل آباد شد به بنده افتاد از بندگی آزاد شد علی به شاگردیت نشست و استاد شد مدیحه گوی تو و سبط تو «خوش زاد» شد به محفل گلرخان عارض زیبا توئی
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را دو مرآت جمال حق، دو دریای کمال حق دو نور لایزال حق، دو شمع جمع محفل ها دو وجه الله ربانی، دو سر الله سبحانی دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سیما دو عیسی دم، دو موسی ید، دو حسن خالق سرمد یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا یکی بنیانگر مکتب یکی آرنده‌ی مذهبی یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه دو تن اما چو ذات پاک یکتا هر دو بی‌ همتا محمد کیست؟ جانِ جانِ جان عالم خلقت که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا محمد کیست؟ روح پاک کل انبیا در تن که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا محمد کیست؟ مولایی که مولانا علی گوید منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا محمد، از زمان ها پیشتر می زیست با خالق محمد، از مکان پیموده ره تا اوج او دانی محمد محور عالم، محمد رهبر آدم محمد منجی هستی، محمد سید بطحا محمدکیست؟ آنکو بوده قرآن دفتر مدحش که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا محمد را کسی نشناخت جز حق و علی، هرگز چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را - وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا ششم مولا، ششم هادی، ششم رهبر، ششم سرور که هم دریای شش گوهر بود، هم دُرّ شش دریا صداقت از لبش خیزد، فصاحت از دمش خیزد فلک قدر و ملک عبد و، قضا مهر و قدر امضا بسی زهاد و عبادند بی مهرش همه کافر بسی عالِم، بسی عارف، همه بی نور او اعمی دو خورشید منیر او، هشام و بو بصیر او دو کوه حکمت و ایمان، دو بحر دانش و تقوی مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عقبی در دیگر زنم غیر از در آل علی؟ هرگز! ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا! بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش نه از محشر بود بیمم نه از نارم بود پروا سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه‌ی زهرا از آن بر خویش کردم انتخاب نام "میثم" را که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا حاج غلام رضا سازگار _مدح
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است «مرد» اخمش، خنده اش، حرفش، نگاهش، محکم است «مرد» قولش، اعتقادش، حرف و کردارش یکی ست «مرد» هرجا هست زیر سایه  یک پرچم است «مرد» روزش غرّش رعد است و خشم تندباد «مرد» نیمه شب سر سجاده اشکش نم نم است نور چشم مؤمنان و خار چشم کافران او که با خار آتش و با غنچه و گل شبنم است خواه پشت میز باشد خواه پشت خاکریز هر کجا باشد برای درد مردم مرهم است مردهایی می شناسم در جهان، در وصفشان، شعر من گنگ است، جانم را اگر بخشم کم است سَیّدی را می شناسم نام او پیروزی است بودنش دلگرمی آزادگان عالم است سَیّدی را می شناسم کز هراس هیبتش خواب اسرائیل با کابوس و وحشت درهم است پای درس رهبر خود انقلابی مانده است «انقلابی» حرف های محکمش کی مبهم است؟ در میان لشکر مردانِ میدان شرف جلوه  «سَیّد حسن» همچون نگین خاتم است صبح نزدیک است راهی نیست، سَیّد راهی است قدس هم در فکر استقبال و خیر مقدم است سعید تاج محمدی
لحظۀ واپسين مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان كودک غزه را اگر در دل خواب كشته‌ايد خورده ترک ز آه او گنبد آهنينتان كوچ كنيد صف به صف چون كه نشسته هر طرف مرگ در انتظارتان حادثه در كمينتان رو به ديار خود كنيد ای به عبث نشستگان! تا سر پاست اسبتان تا نشكسته زينتان خيره‌سری‌ست كارتان دربه‌دری‌ست بارتان حيله‌گری‌ست يارتان بدگهری‌ست دینتان.. مرد ظفر كه نيستيد اهل خطر كه نيستيد هست حريف طفل و زن، غيرت آتشينتان؟!.. دل بكنيد زين سرا ورنه به روز ماجرا نيست به خاک قدس جز فاجعه هم‌نشينتان.. يا به همين زبان خوش پس بدهيد قدس را يا كه رسد دمی دگر لحظۀ واپسينتان! افشین علا
شادی هر دو جهان بی‌تو مرا جز غم نیست جنت بی‌تو عذابش ز جهنم کم نیست در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری عمر جاوید به شیرینی آن یک‌دم نیست.. تا خدایی خدا هست، لوای تو به پاست زآن‌که جز دست خدا، حافظ این پرچم نیست هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند که به جز رایت عشق تو در این عالم نیست.. ملک هستی همه ماتمکدۀ توست حسین جایی از ملک جهان خالی از این ماتم نیست گوهر اشک عزای تو به هر کس ندهند اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست گریه بر پیکر مجروح تو باید همه دم که جراحات تنت را به از این مرهم نیست تو به جا ماندی و ظالم اثرش هم شد محو پایۀ ظلم که در دار جهان محکم نیست سائل توست کسی کز تو، تو را خواهد و بس آن‌که شد طالب تو در طلب دِرهم نیست داد مظلومی تو ملک خدا را پر کرد عالمی نیست که با یاد غمت، دَرهم نیست..