الهی سایهات با من بمونه
برام با تو فقط بودن بمونه
لباس کهنتو تَن کردی اما
دعایی کن که پیراهن بمونه
ببین پیرم ببین پیرِ گلوتم
ببین جونم که درگیرِ گلوتم
نرو پنجاه ساله صبر گردم
اسیرِ بوسه از زیرِ گلوتم
گلو بوسیدم اما سوخت زینب
از این آتیش سراپا سوخت زینب
گمونم آتیشِ دیوار و در بود
عزیزم مثلِ زهرا سوخت زینب
میخواستم چاک پیرهن رو ببوسم
لباس و خود و جوشن رو ببوسم
زدم بوسه به این حنجر ولی حیف
نذاشتی پشتِ گردن رو ببوسم
دارم دنبال تو بی بال میرم
بدنبالت فقط از حال میرم
بمون پیشه یتیما سخته امشب
بزار من جایِ تو گودال میرم
نه تنها نیزهها شونو آوردن
با چمکه ردپا شونو آوردن
تو اینا چارصدتا پیرمَرده
عصاشونو عصاشونو آوردن*
عزیزم تیرشونو کُند کردند
سلاحِ پیرشونو کند کردند
تو رو باصبر میخوان سر ببرن
لب شمشیرشونو کُند کردند
*مقاتل تا۴۰۰ پیرمردمفتی درلشگرعمرسعد ذکر کرده اند
حسن لطفی
#امام_حسین_شعرروضه_روز_عاشورا
بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند
زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند
نیزهها بر عطشش قهقهه سر مىدادند
خندهها خطبه ی گرم دهنش را بردند
این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است
که روى نیزه بوى پیرهنش را بردند؟
تا که معلوم نگردد ز کجا مىآید
اهل صحراى تجرّد کفنش را بردند
دشنهها دور و بر پیکر او حلقه زدند
حلقهها نقش عقیق یمنش را بردند
چهرهها یا همه زردند وَ یا نیلى رنگ
شعلهها سبزى رنگ چمنش را بردند
بت پرستان ز هراس تبر ابراهیم
جمع گشته تبر بت شکنش را بردند
بادها سینه زنان زودتر از خواهر او
تا مدینه خبر سوختنش را بردند
یوسف، آهسته بگوئید نمیرد یعقوب
گرگ ها زوزه کشان پیرهنش را بردند
www.kheyme.net . تعجیل در فرج حضرت صاحب صلوات
هدایت شده از اشعارآئینی
نام تو راحتِ جان است اباعبدالله(ع)
سخنت ورد زبان است اباعبدالله
زیر هر بارش مسمومِ حوادث آقا
خیمه ات چتر امان است اباعبدالله
نعمتِ خلد برین هم به محبِ تو رسد
سفره ات تا به جنان است اباعبدالله
در صف حشر فقط نه که محبت حالا
بر رخش شوق ، عیان است اباعبدالله
از زمین تا به خدا حرف تو را می گویند
عاشقت خرد و کلان است اباعبدالله
ما به هر دیده فراتیم به خشکیِ لبت
بر لبت اشک ، روان است اباعبدالله
کاش آندم تو نبینی که به گودال ، از غم
مادرت موی کَنان است اباعبدالله
کارِ پیغمبر اکرم به تو ترویج نشد
بر لب تو خیزران است اباعبدالله
حامد آقایی
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
مناجات با امام زمان علیه السلام شب دوازدهم محرم
ای آفتاب زهرا، عجل علی ظهورک
تنهای شهر و صحرا، عجل علی ظهورک
گم گشته وجودی، هم غیب و هم شهودی
در دیده و دل ما، عجل علی ظهورک
بی تو غریب، قرآن، بی تو اسیر، عترت
بی تو علی است، تنها، عجل علی ظهورک
نه طاقتی نه صبری، تا چند پشت ابری؟
ای مهر عالم آرا عجل علی ظهورک
دنیا در انتظار است، خون قلب روزگار است
پا در رکاب بنما، عجل علی ظهورک
حیدر کند دعایت، زهرا زند صدایت
الغوث یابن زهرا ! عجل علی ظهورک
زخمِ به خون نشسته، پیشانیِ شکسته
دارند با تو نجوا، عجل علی ظهورک
خون دو دیده گوید، دست بریده گوید
بر انتقام بازآ، عجل علی ظهورک
هم عمه ها پریشان، هم جد توست عطشان
هم چشم ماست دریا، عجل علی ظهورک
#مناجات_محرمی_با_امام_زمان
زهر ، اشکی شد و کانونِ دعا را سوزاند
بند بندِ منِ اُفتاده زِ پا را سوزاند
آسمان تار شد و جرعهی آبی این زهر
پارههای جگر غرقِ بلا را سوزاند
سینهام بود حسینیهی غمهایِ حسین
یادِ آن خاطرهها بیتِ عزا را سوزاند
من نه امروز که در کربُبلا جان دادم
از همان روز که آتش همهجا را سوزاند
با همان تیر که در حنجرهای تُرد و سفید
تارهای عطش آلودِ صدا را سوزاند
از همان لحظه که میسوختم و میدیدم
تازیانه همهی پیکرِ ما را سوزاند
خیمهای شعلهور اُفتاد زمین و ناگاه
چادرِ دختری از جنسِ حیا را سوزاند
وای از آن بَزم که در پیشِ اسیران حرم
خیزران هم لب و هم طشتِ طلا را سوزاند
دیدم آتش زِ سرِ بام به سرها میریخت
گیسوانِ به سرِ نیزه رها را سوزاند
🔹🔹
هرچند دل از گریهی شبهای دعا سوخت
شیرازه ام اما همه در کرببلا سوخت
هر صفحهای از زندگی ام شرحِ فراقیست
هر لحظه ام عمریست که در فصلِ عزا سوخت
جا مانده به رویِ بدنم ردِ اسیری
روزی نفسی بود که در شام بلا سوخت
یادِ لب خشکیدهی شش ماهه مرا کُشت
آن لحظه که از لب زدنش سینهی ما سوخت
تا خیمهمان هلهلهی حرمله آمد
وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت
آتش زدن اهل حرم شعلهورم کرد
دیدم چقدر خیمه زِ داغ شهدا سوخت
دیدم به سَرم خیمهی آتش زده اُفتاد
دیدم که یتیمی به میانِ اُسرا سوخت
سرها به سرِ نیزه و در حلقهی آتش
هر زلف ز هر نیزه اگر بود رها سوخت
✅حسن لطفی
#امام_سجاد_شعرروضه
🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
زمینه شهادت امام زین العابدین علیه السلام
عمری دلخونم زیر بارونم
عمری روز و شب روضه می خونم
توی قلبم محشر به پاس
فکر و ذکر من کربلاس
گریم برای روضه ی قتلگاس
خودم دیدم که از زین افتاد
خودم دیدم که تشنه جون داد
حسین حسین ذبیح العطشان
دیدم غوغا رو دیدم بلوا رو
دیدم بالای نیزه سرها رو
دیدم غمها رو با چشام
طناب و دست عمه هام
دیدم بارون سنگ و تو شهر شام
با سنگ زدن سر بابامو
آتیش سوزوند همه موهامو
حسین حسین ذبیح اعطشان
#امام_سجاد_زمینه
سبک آقا حیرونم
شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب خصال، به سندش از امام صادق علیه السّلام روایت کرده:
افرادى که فوق العاده گریه کردند پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه، دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و على بن الحسین علیهم السّلام.
حضرت آدم از فراق بهشت به قدرى گریه کرد که اثر اشک در دو گونه مبارکش نظیر جوى باقى ماند.
حضرت یعقوب به قدرى از فراق یوسف گریه نمود که چشمان خود را از دست داد و به او گفتند: به خداوند سوگند یوسف را از خاطر نخواهى برد تا آنکه افسرده یا نابود گردى.
حضرت یوسف به قدرى براى پدرش یعقوب گریست که اهل زندان ناراحت شدند و به وى گفتند: یا باید شب گریان و روز ساکت شوى و یا اینکه روز گریان و شب ساکت باشى.
یوسف با یکى از پیشنهادهاى ایشان موافقت نمود.
حضرت فاطمه در فراق پیغمبر به قدرى گریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریه ات ما را اذیّت مى کنى. لذا حضرت زهرا از مدینه خارج و به سوى قبر شهدا مى رفت، وقتى ناراحتیهاى قلبى خود را با گریستن خالى مى کرد به سوى مدینه بازمى گشت.
حضرت على بن الحسین علیهما السّلام مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین گریست. هیچ غذایى در مقابل آن حضرت نمى گذاشتند مگر اینکه گریان مى شد.
کار آن حضرت به جایى رسید که یکى از غلامانش به وى گفت: اى پسر رسول خدا! فداى تو شوم، من مى ترسم تو خود را(به واسطه کثرت گریه) هلاک نمایى!
فرمود: چاره اى نیست جز اینکه از غم و اندوه خود به خداوند شکایت کنم. من چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید. من یادآور قتلگاه فرزندان فاطمه علیها السّلام نمى شوم مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود مى کند.
منبع: زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص571و572
#حضرت_زهرا_متن_روضه
#امام_سجاد_متن_روضه
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨
✨⭐️🍃
✨🍂🌺
✨
🔹ألسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ... 🔹
عالم مريد اوست كه پير مراد بود
زين الموحدين شد و زين العباد بود
با غصه ها قرين شد و يعقوب گريه شد
از كربلا به روى دلش غم زياد بود
با دست بسته در پى هجده سر به نى
آواره بين كوفه و شام و بلاد بود
تا لحظه ى شهادت او روضه اش فقط
"يك جرعه آب بر لب عطشان نداد" بود
يك لحظه هم ز خاطر آقا نمى رود
زلفى كه روى نيزه در آغوش باد بود
عارض بر او تبى شده و سد راه كرد
عباس شاهد است كه مرد جهاد بود
محمد حسین مهدی پناه
🌴
✨
✨🍃🌺
✨⭐️🍂
❣️✨✨✨✨
╚════ ೋღ❤️ღೋ ══
#امام_سجاد_شعرروضه
🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💢 روضه بسیار جانسوز-مجلس ابن زیاد و اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام 💢
السلام علیک یااباعبدالله
هشتاد و چهار زن و بچه رو ب طناب بسته بودن،اگه شب جمعه نبود نمیگفتم
زیارت ناحیه رو ببین خود امام داره روضه میخونه" عرضه داشت : و سُـبـِیَ اهلک کـَالعبید"حسین جان زن و بچه تو مثل برده ها به اسارت بردن وَ صُفصِدوا بالحدید" دونه دونه شونو بازنجیر بسته بودن نه با طناب،با زنجیر(این نص زیارت ناحیه هستا) "ایدیهم مغلولت الی الأعناق" دستاشونو به گردن بسته بودن یا صاحب الزمان آجرک الله"یـُساقون فی البراری و الفـَلـَوات"مثل برده ها ازین شهر به اون شهر میبردن ......
حسین .....
برشتران بی جهاز زن و بچه تو سوار کردن،اونقده آفتاب پوست صورتاشونو سوزونده بود،اینجوری وارد کوفه شدن ....
هرمنزل و روستا که بردند
پای سر تو شراب خوردند
حسین ......
حالا ک حال خوبی داری بزرگان ب ما اینجوری یاد دادن،اگه دلها تو جلسه منقلب بشه علامت اینه که حضرت بهتون نظر کرده اونشبم بهت گفتم ابی عبدالله داره به گریه کنش نظر میکنه
در محضر آقا دارم این روضه رو میخونم
اما اگه۸۴ نفر هم قد و قامتو به طناب ببندن،مشکلی پیش نمیاد-مگه اسرای مارو نبستن؟! اما اگه توی این ۸۴تا بعضیاشون بچه ی سه ساله باشن بود، بعضیاشون زینب قد و قامت کشیده باشه،اگه به یه طناب ببندن ، اگه بزرگا توی طناب بخان ایستاده راه برن،طناب گردن بچه هارو خفه میکنه،لذا عمه جان خم میشد که این طناب گردن بچه هارو اذیت نکنه" اینقده خمیده خمیده زینب راه رفت .......
رسید تو مجلس ابن زیاد،الله اکبر،خدا رحمت کنه،بخدا روی قلب همه مون پرده کشیدن و إلا اگه حقیقت این مجلس"همه مون میمیریم"
محضر حضرت شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه،روضه خوان،روضه خواند، اینو از زبان مراجع فعلی شنیدم، اینا تو اون جلسه بودن،مرحوم آیت الله مروارید مشهد میفرمود این روضه خوان یه جمله گفت مرحوم شیخ عمامه شو برداشت گذاشت زمین و به روضه خوان گفت بسه دیگه روضه نخوان!
چی گفت مگه؟! گفت: "و دخلت زینب علی ابن زیاد" همین!
آشیخ اجازه نداد دیگه روضه خوان روضه بخواند،ایشون میفرمود تا غروب همه داشتیم گریه میکردیم،ما ک نمیفهمیم!یه جلوه شو بگم،امشب شب علی اصغر ربابه ، بلکه شب خود ربابه، باب الحوایجه این بانو،تا زینب ناشناس وارد شد بدون سلام خیلی ب ابن زیاد گرون تموم شد،گفت این زن ناشناس کیه اینجوری با تکبر وارد شد،یه کنیزی گفت اگه معرفیش کنم شاید حیا کنه"ای کاش این کنیز هیچوقت زینبو معرفی نمیکرد" تا گفت "هذه زینب بنت علی ابن ابیطالب" ابن زیاد شروع کرد توهین کردن،اونقده نیش و کنایه زد یه وقت دیدن "فرقت زینب و بکت" زینب گریه کرد، تا رباب دید اشک زینب جاری شد بلند شد همه ی توجه مجلسو از زینب ب خودش منعطف کرد، اومد کنار تشت طلا ، خم شد سر بریده رو بغل گرفت،آخ ب سینه چسباند،هی صدا میزد،
فوالله ما نسیتُ حسینا ... حسین .....
✅استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
#حضرت_زینب_متن_روضه
انتشار=صدقه جاریه
@ya_habibalbakin1
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
دعای امام حسین علیه السلام بر بالین جون غلام سیاه پوست
اَللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ الأبرارِ وَ عَرِّف بَینَهُ و بَینَ مُحمدٍ و آلِ مُحمدٍ»
خدایا! رویش را سفید و بویش را خوش گردان و با نیکان محشور کن و با محمد و آل محمد آشنا ساز
امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۶۰۵؛ قمی، نفس المهموم، ۱۴۲۱ق، ص۲۶۳
#اصحاب
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸🔸💠
💢سخنان حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس ابن زیاد 💢
راوی می گوید: ابن زیاد در قصر خود نشسته بود و به همه مردم اذن ورود داد، دراین حال سر شریف امام حسین علیه السلام را وارد مجلس کردند و او را مقابل ابن زیاد نهادند. بانوان و دختران حرم حسینی را نیز وارد مجلس نمودند.
حضرت زینب سلام الله علیها دختر بزرگوار حضرت علی علیه السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود. ابن زیاد سؤال کرد: این زن چه کسی است؟
گفتند: این زن، دختر امام علی علیه السلام است. ابن زیاد روی به آن پاک دامن سلام الله علیها نموده و گفت: شکر خدا که شما را رسوا کرد و دروغ های شما را آشکار ساخت! حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو شخص بدکار است، که ما نیستیم!»
ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند:
«جز زیبایی چیز دیگری ندیدم، اینان کسانی بودند که که خداوند شهادت را برایشان رقم زده بود و آنان نیز به سوی خوابگاه و آرامگاه ابدی خود شتافتند و به همین زودی، خداوند میان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر که پیروز واقعی چه کسی است؟ مادرت در عزایت گریه کند ای پسر مرجانه!»
ابن زیاد به اندازه ای خشمگین و عصبانی شد که قصد کرد که حضرت زینب سلام الله علیها به قتل برساند. عمرو ابن حریث خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و کسی زن را به خاطر گفتارش مؤاخذه و کیفر نمی کند!ابن زیاد به حضرت زینب سلام الله علیها گفت:
خداوند دل مرا از کشتن حسین علیه السلام و خاندان تو که مردمی سرکش بودند، شفا بخشیده و شاد نمود. حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «به جان خودم سوگند می خورم که توبزرگ خاندان مرا کشتی و ریشه مرا خشکاندی! اگر دل تو با این چیز ها شفا می یابد، باشد.» ابن زیاد گفت: این زن چه موزون و با قیافه سخن می گوید، به جان خودم سوگند که پدرش نیز مردی بود شاعر و قافیه پرداز! حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «ابن زیاد! زن را با سجع و قافیه چه کار است؟»نگاه ابن زیاد متوجه امام علی ابن الحسین علیهما السلام شد و گفت: این کیست؟ گفتند او علی پسر امام حسین علیه السلام است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی ابن الحسین علیهما السلام را نکشت!؟ امام سجاد علیه السلام علیه السلام فرمودند:
«من برادری داشتم که نام او نیز علی ابن الحسین علیهما السلام بود و این قوم او را کشتند!»
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت!امام سجاد علیه السلام فرمودند: «خداوند است که جان ها را هنگام مرگ آنها می گیرد و کسانی را که نمرده اند به هنگام خواب قبض روح می فرماید.» ابن زیاد گفت: آیا تو هنوز جرأت داری که جواب مرا بدهی؟! این را بیرون برده و گردنش را بزنید! حضرت زینب سلام الله علیها به محض شنیدن این فرمان (قبیح) فرمودند: «ابن زیاد! تو که دیگر کسی را برای ما باقی نگذاشتی، حال اگر می خواهی او را بکشی پس مرا نیز همراه او بکش!»امام علی ابن الحسین علیهماالسلام فرمودند: «عمه جان آرامش خود را حفظ نما و ساکت باش تا من با او صحبت کنم.» امام سجاد علیه السلام سپس به ابن زیاد نگریست و فرمود: «ای پسر زیاد! آیا مرا با کشتن تهدید می کنی؟ آیا هنوز نمی دانی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه ی بزرگواری ماست!»(۱۴)
ابن زیاد نگاه عجیبی به عمه و برادر زاده نموده گفت: در عجبم از خویشاوندی و مهرپیوندی ایشان؛ به خدا سوگند گمان می کنم زینب دوست می دارد هرگاه قرار شود برادر زاده ی او را بکشم او را با وی به قتل برسانم. آنگاه گفت: دست از او بردارید و بیماری و ناتوانی برای بیچارگی او کافی است.(۱۵)
✅منابع:
🔹۱۴- لهوف، صفحه ۲۱۷- ۲۲۱، کتاب ارشاد صفحه ۴۷۲- ۴۷۴، منتهی الآمال صفحه ی ۷۶۱- ۷۶۳، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۹۳- ۱۹۵، مقتل الحسین ( المقرّم) صفحه ۴۲۱- ۴۲۴
🔹۱۵- ارشاد شیخ مفید صفحه ۴۷۴
#حضرت_زینب_متن_روضه
#کوفه
@ya_habibalbakin1
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸