eitaa logo
اشعارآئینی
117 دنبال‌کننده
84 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم گناه نباید گفت در پرونده‌ی آدم گناهی نیست که در دیوان عالم "بی‌گناهی" کم گناهی نیست خداوندا تو شاهد باش تنها اشتباه ما دل از دنیا بریدن بوده که آن هم گناهی نیست اگرچه شادی از دنیا نصیب ما نشد، اما خوشا آن‌ها که در دل‌هایشان جز غم گناهی نیست به‌غیر از این‌که "حتما حکمتی دارد" چه‌باید گفت؟ که در پرونده‌ی خود هرچه می‌گردم گناهی نیست خدا با نام او یک سوره نازل کرده در قرآن که ثابت می‌کند بر عهده‌ی مریم گناهی نیست من از غفران او یک‌لحظه هم غافل نخواهم شد که غیر از "ناامیدی" در همه عالم گناهی نیست.
اللهم صل علی محمدوآل محمد وعَجِّل فرجهم و و ۶۶ سال ۱۴۰۲ رحمان آیه ۲۹ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحیم يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ ﻫﺮﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ‌ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ. ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ، ﺍﻭ ﺑﻪ ﻛﺎﺭی ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ. شبانه روزانه ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ هوا مستانه و مردانه ابری ست! فغان کوزه گر از ماتمِ چیست؟ چرا خورشید چندی پشت اَبراست؟ گمانم کوزه اش محتاج گرماست کشاورزی دو دست پینه بسته به بالای سرش بردَه ست و خسته خدا باران رسان بر دِیم، کِشتم یکی گوید فرشته کن که زشتم یکی دارو و درمان و شِفا خواست یکی مرگ و مریضی مبتلا خواست یکی کارش به میخ و... پنچری بود! یکی سودش فروشِ روسری بود!! بخواهد روبهی مرغی به راهی کلاغی نور و خفّاشی سیاهی تقاضای همه از ربُّ الاَرباب کلید حاجَتَ ست و فوقِ اسباب خدایا جمله محتاج تو هستیم نظر بر لطف و اِکرام تو بستیم بُود شٲن تو، ما .. در اشتغالیم تو میدانی کجا؟کِی؟ در چه حالیم شعراز اله واحدی رشیدآباد https://ble.ir/vahedi786
ز جام نام تو دارد لبم تر میشود امشب خدا را شکر که با تو شبم سر میشود امشب بزرگی کن نیفتد تشت رسوایی من از بام که از فریاد آن گوش فلک کر میشود امشب تعارف نیست میدانم نبودم نوکر خوبی به دستان تو نوکر باز نوکر میشود امشب نمیارزد دلم اندازه پول سیاه اما به عشق صاحب ایوان طلا زر میشود امشب من و آلوده دامانی برایم روضه میخوانی که بعد از روضه هر جانی مطهر میشود امشب تمام دست ها بر دامن باب الحوائج هاست یکی دارد دخیل موی اصغر میشود امشب یکی هم امشب حاجتش را از بی دست میگیرد یکی هم در خرابه دیده اش تر میشود امشب خرابه دختری دارد که بر دستان بی جانش سری دارد که با آن روضه ام سر میشود امشب گریز حضرت رقیه س
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزی تمام خاندانش را گرفت خوش به حال سائلی که سائل عباس شد خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت روز محشر دستهایش دستگیری میکند دست خود را داد و دست دوستانش را گرفت هیچ کس اندازه عباس شرمنده نشد کربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد آب آور کرببلا عصر تاسوعا امان نامه امانش را گرفت چشم هایش پاسبان های بنات خیمه بود حرمله با تیر چشم پاسبانش را گرفت تیر ها در پیکرش وقت زمین خوردن شکست بس که خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت ثارک القنفذ برای تیر ها جایی نماند ناگهان سرنیزه ای حجم دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه های ناتمامی خواهرانش را گرفت روضه / زمینه
باز در عرش خدا ولوله برپاشده است دري از عرش به سمت دل ما واشده است   ازدحام است درِبيت امام هفتم جن و انس و ملك آنجاست چه غوغا شده است   همگي با دلتان راهي آنجابشويد همه تبريك بگوييد كه بابا شده است    آنكه عالم همگي محو جمالش هستند به رخ گل پسرش محو تماشا شده است   آمده آنكه نوشتند شبيه زهرا پاره جان و تن حضرت طاها شده است   پسر حضرت موسي به جهان آمده و پاركابش همه جا حضرت عيسي شده است   السلام اي همه جا حضرت خورشيد شده روز ميلاد تو در هر دو جهان عيد شده   با تو هر روز خراسان به خودش مي بالد نه خراسان همه ايران به خودش مي بالد   نه خراسان و نه ايران به خداوند قسم همه عالم امكان به خودش مي بالد   چونكه روي لب تو لحظه به لحظه جاريست ثانيه ثانيه قرآن به خودش مي بالد   منتسب بر تو شده گنبد و ايوان طلا اين شده گنبد تابان به خودش مي بالد   من قسم مي خورم اين واژه برازنده توست با شما واژه سلطان به خودش مي بالد   چونكه درگوشه ايوان تو جا خوش كرده برسرخوان تو مهمان به خودش مي بالد   يوسفان در دو سرا محو رخ ماه تو اند پادشاهان جهان بنده درگاه تو اند   سجده در گوشه ايوان طلايي عشق است نوكري بر سركوي تو خدايي عشق است   هر كسي عاشق پابوسي ليلاي خود است در دم مرگ كنارم تو بيايي عشق است   ضامن آهوي صحرا شدنت جاي خودش اينكه در روز جزا ضامن مايي عشق است   تا ابد قبله نماي دل من سمت شماست اينكه در كشور ما قبله نمايي عشق است   همه عرش و زمين را به گدايي بدهند باز مي گويد از اين خانه گدايي عشق است   كعبه و كرب و بلا هر يكشان عرش خداست اينكه هم كعبه و هم كرببلايي عشق است   اي كه در كشور ما عرش معلا داري آنچه خوبان همه دارند تو يكجا داري   اي كه در چهره خود شمس منور داري در شجرنامه خود نام پيمبر داري   نوه صادقي و ذريه شيرخدا خوش به حال تو كه چون فاطمه مادر داري   فرصت جنگ نشد تا كه بفهمند همه تو به بازوي خودت قدرت حيدر داري   همه در صحن تو مشغول به کاري هستند چقدر دور وبرت خادم ونوكر داري   چه بزرگان كه ميان حرمت خاك شدند توخودت ماهي و دور و برت اختر داري   با جوادت برو در سوريه زينب تنهاست تو حسين ابن علي هستي و اكبرداري   تيغ بردار و پناه حرم زينب شو ماسپاهيم و تو صاحب علم زينب شو   تو خودت بر سر دوشت علمش را داری در دلت روضه ی آن قد خمش را داری   گرچه در کشور ما از حرم او دوری از همین دور هوای حرمش را داری   بارها سوریه رفتی به طواف حرمش حتم دارم که غبار قدمش را داری   بار آخر که رسیدم حرمت، محزون بود به گمانم که تو در سینه غمش راداری   بکش آهی که پلیدان همگی دق بکنند مطمئنم که تو در سینه دمش را داری   بنویس عمه من خود سپرمولا بود بنویس از ته دل، تو قلمش راداری   بنویس عمه ما مثل دری در صدف است هر که توهین بکند با خود مولا طرف است
دهه ی دوم ذیقعده شروعش زیباست زاد روز گلی از نسل علی(ع) وزهراست(س)   چشم دل بازکن وشهر مدینه بنگر خانه ی حضرت کاظم طرب وجشن بپاست    عرشیان وهمه ی اهل زمین شادانند بر لب جمله ی آنها فتبارک به نواست    بوسه ها نجمه زند بر سر وروی پسرش پدرش خنده زنان شاکر درگاه خداست   آمده تا که شود جای نشین پدرش او ولیعهد شه هفتم درگاه ولاست   سومین نام علی بین امامان باشد حجت هشتم حق بر همه ی ارض وسماست    او پسندیده ی خالق بود و خلق ورسول زین جهت نام شریفش مزین به رضاست    نقل از حضرت صادق شده در باره ی او عالم آل رسولست و به دانش دریاست   ای خوشا موسم میلاد وکنار حرمش حرمش غرق سرورست وبهشتی ماواست   ای خوشا گوش به نقاره سپردن آنگه که طربناک به میلاد رضا غرق نواست ای خوشا دیدن آن خیل عظیم زایر که به لبهای همه بهر رضا ذکر ثناست   ای خوشا دیدن آن پنجره ی فولادش دیدن زایر بیمار که دنبال شفاست   ای خوشا نوش زسرچشمه ی سقاخانه جرعه ای آب که یادآوری آب بقاست   ای خوشا ولوله ی شادی عشاق رضا که قلوب همگی از غم واندوه رهاست   ای خوشا روشنی چشم به انوار رخی که پس پرده بود دیدن رویش رویاست شاعر : اسماعیل تقوایی
سلام حضرت جان،مهربان دوران ها سلام مأمن آرامش پریشان ها ضریح نور تو مصداق کعبه ی جان ها شکوه صحن عتیقت بهشت مهمان ها نفس بریده ام و جان تازه می خواهم برای از تو سرودن اجازه می خواهم رسیده ای که بتابی به آسمان همه تو ای صبور ترین یار،هم زبان همه مرام آینه ها را بده نشان همه دوباره جان بده بر جسم نیمه جان همه برای شانه ی من تکیه گاه یعنی تو امید هر دل بی سرپناه یعنی تو همیشه زائر دور از تو مثل زندانی ست نصیب عاشق دور از حرم پریشانی ست و هرچه شیعه در عالم دلش خراسانی ست ارادت به شما اصل هر مسلمانی ست لباس خادم این نورخانه سنگین است خیال نوکری ات حسرت سلاطین است شکوه ناب ترین عکس هایمان اینجاست همیشه وقت غم و درد جایمان اینجاست صداقت دل بی ادعایمان اینجاست مدینه و نجف و کربلایمان اینجاست پناه مردم دلخسته از ستم هایی تمام دلخوشی کشور عجم هایی اگرچه شهر پر از صحنه های عصیان است هنوز نام تو اسم شب خراسان است امید روشنمان ذکر یا رضا جان است درون سینه به مهرت،گناه سوزان است همیشه زائر از اینجا به دست پر برگشت گناه کار به اینجا رسید و حر برگشت ضریح، سنگ صبور غم مسافر هاست تمام حوصله ات خرج درد زائر هاست بهشتِ مشهد تو مقصد مهاجر هاست رسیدنِ به عبایت امید شاعر هاست نه دعبلم نه فرزدق،گدا حسابم کن تو آفتابی و چون ذره ها حسابم کن نیامدم که تو را باز درد سر بدهم رسیده ام که در این آستانه سر بدهم کبوترانه به شوق تو بال و پر بدهم برای عرض ارادت دو چشم تر بدهم گرفتم از در این خانه اعتقادم را جواب داده ای هر ذکر یا جوادم را به زخم بی کسی ام التیام می خواهم سلام داده،علیک السلام می خواهم ز جرعه های مرامت،مرام می خواهم میان حصن حصینت دوام می خواهم نفس نفس به هوایت همیشه محتاجم خرابم و به دعایت همیشه محتاجم حرم شنیده فقط بغض در صدایم را نگفته ام به کسی جز تو رنج هایم را کسی نداشته جز چشم تو هوایم را فقط تو باخبری بغض کربلایم را خدا کند که دلم تنگ، بیش از این نشود دلم مسافر محروم اربعین نشود اجازه می دهی ام غم نصیب تان باشم؟ منم مخاطب یابن الشبیب تان باشم؟ مرید عشق حسین غریب تان باشم؟ گریز روضه ی شیب الخضیب تان باشم؟ “بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد”  حسن کردی
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم و شماره ۷۳ سال ۱۴۰۲ مجادله آیه ۲۲ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرّحیم لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَـٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّـٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَـٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نمی یابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند، دوستی برقرار کنند، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند. اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان ثابت و پایدار کرده، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است درمی آورد، در آنجا جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اینان حزب خدا هستند، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند. شبانه روزانه ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ وَ اَیِّدهُم بِروح الله ، لاتَیٲس ز روحِ الله اگر هم مومنی آگاه! پیروز است حزب الله رضایتمند از حق و خدا هم راضی از ایشان مجاهد.. فی سبیل الله باشد حاملِ قرآن بدون مال و خویشی بینشان، عشقی ست در مردم وَ هُم قَومُُ یُحِبّونَ بِروح الله و مَردِ قم.. سپاهش سبز و نورانی، دل مستضعفان عرشش اَعِدّوا .. مَاس٘تَطَعتُم پرچمش، قُوَّه شده نقشش قدم می زد... جماران شهر تهران کشور ایران به پایش هم قدم می شد قلوبِ عالَمِ اِمکان خبر : روح خدا پیوست بر یزدان شباهنگام که ما لِلّه هستیم و ... سنگین بود این پیغام که اِنّا لِلَّه و... اِنّا اِلَیهِ راجعون هر گام مجال و بالِ پروازش نشد اَندام و آن اَقدام دقیقاً هست در یادم، که فصلِ امتحان ها بود فرج در انتظار نیمه خرداد آمد زود عجب سخت و مِحَن، این امتحان، دشوار بر ایمان یکی سوی جماران رفت و دیگر در صفوفِ نان قیامت شد، وَ هر سویی مَلَک رفت و پناه آورد علی، سید، خراسانی، حسینی را گواه آورد خدا را شکر دست لطف رب از آستین بیرون شد و تا شب مشخص گشت پرچمدار، با قانون خداوندا قسم بر قاسمِ جانان سلیمانی حکومت را وصالش ده بر آن جانی که می دانی شعر از اله واحدی رشیدآباد https://ble.ir/vahedi786 دراین شعر از آیات و روایات و تاریخ مختلفی استفاده و به آن اشاره شده که خودش یک مقاله بلند است، مثلا بودن کلمه "قوه" در پرچم پیروزمندان آخر زمان و ... هر کس فرصت و ذوقش را داشت هر مصرع را تحقیق کند. الله ۱۴۰۲/۰۳/۱۴ https://ble.ir/vahedi786
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم و شماره ۷۶ سال ۱۴۰۲ زخرف آیه ٨۶ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمن الرحیم وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ کسانی را که غیر از او می‌خوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آنها که شهادت به حق داده‌اند و بخوبی آگاهند! شبانه روزانه ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ کسی را شفاعت نباشد قبول مگر آنکه عُلقِه خورَد با بتول به حق، شاهد ست و "وَ هم یَعلمون" ۱ شفیعه شهیده حیا و شئون زنی برترین، دختری بهترین بود سیده بانوان زمین چو مرغی که دانه بچیند سریع ۲ جدا می کند شیعه بهر شفیع همان عالِمه، مُطلع از ضمیر بر او اذن داده خدای قدیر ۳ همانی که حرفش پسندیده است ۴ ازل تا قیامت خدا دیده است که پیمان دهد، چون نبی و امام ۵ به جز حق نخواهد زدن اعتصام ۶ رسولان شهیدان و قرآنِ نور ملائک شفیعان یوم الحضور مقامات محمودِ روز جزا ۷ بُوَد انحصار خودِ مصطفی' همه مهربانان با عاطفه شده غرق اکرام این طایفه گِل و نطفه و روحِ پاک جهان به یُمن شفیعان، گرفتند جان ز اول سَرِ سفره ی این تبار نشستیم و هستیم بر این قرار چو زهرا شفیع است کارم به اوست به یا فاطر و فاطمه، دل نکوست شعر از اله واحدی رشیدآباد https://ble.ir/vahedi786 ۱.آیه٨۶ زخرف ۲.https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4227/8015/105134/مقام-شفاعت-حضرت-فاطمه ۳.اشاره به آیه۲۶ سوره نجم و آیه۳ یونس ۴.اشاره به آیه۱۰۹طاها و آیه ۲۳ سبا ۵.اشاره به آیه٨۷ سوره مریم ۶.اشاره به آیه ٨۷ آل عمران ۷.اشاره به آیه۷۹ سوره اسری ۱۴۰۲/۰۳/۱۸ https://ble.ir/vahedi786
گِله‌ای نیست اگر غُصه‌ی بی‌ حد داریم خلوتی هست که در گوشه‌ی مشهد داریم ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم گفته سر می‌زند آن‌گونه که از سلمانی این قراریست که با صاحب مرقد داریم ما گنهکارترین‌ها وسط صحن رضا آنچه در خُلد برین خَلق ندارد داریم روضه می‌خوانم از آن شاه که در اندوهش دیده‌ای در طلب اشک مقید داریم ** ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر از عبا ما چه قدر خاطره‌ی بَد داریم شاه بر شانه‌ی خم، پیکر خود را می‌بُرد با عبا داشت علی اکبر خود را می‌بُرد ✍
سلام حضرتِ سلطان! سلام اقبالم! شدم گدای حریمت، به خویش می‌بالم فقط غبار تورا می‌کشم به چشم تَرم فقط مسیر تورا می‌روم در این عالَم دوباره درد خودم را نگفته یادم رفت مرا کنار ضریحت شفا بده، لالم به مستمندی‌ام اینجا همیشه مفتخرم ز حاجت نگرفته همیشه خوشحالم چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم غلامی تو شده کار هر شب و روزم همیشه از کرم توست رزق هر سالم از آن زمان که شده سُفره‌ام بنام جواد زیادتر شده والله برکتِ مالم مرا بخر که مُحَرم دوباره گریه کنم دوباره فکر سیاهی و پرچم و شالم اگر که قبل عزای حسین جان دادم بیا عزیز دلم با حسین، دنبالم ** صدای ضجه‌ی مادر، همیشه محزون است سرت به نیزه چرا رفته ماهِ گودالم؟! لباس پاره تنت بود، کوفیان بُردند شهید بی‌کفنم از غم تو می‌نالم ✍
مبدأ که باشد طوس، مقصد کاظمین است در آسمان‌ها هم زبانزد کاظمین است هر جا که بوی تو می‌آید کاظمین است با این حساب، امروز مشهد کاظمین است وقتی که محو دیدن باب الجوادیم انگار اصلاً زائر باب المرادیم مهر و محبت، حلم و بخشش، جود و رحمت در جان تو کرده تجلی بی نهایت شاعر می‌افتد پای توصیفت به زحمت داری به سر عمامه‌ی سبز امامت پاکی، زلالی، مهربانی و عطوفی ای معدن الرحمه، رئوف بن رئوفی بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده دل می‌بری با چشم و ابروی گشاده ای تالی شمس الشموس، ای شاهزاده از کودکی هستی بزرگ خانواده وقتی علیِ اکبرِ مولایِ مایی یعنی تو هم خلقاً و خلقاً مصطفایی علم الیقین و مظهر توحید بودی در ناامیدی مایه‌ی امید بودی راه نجات از ورطه‌ی تردید بودی نُه ساله اما مرجع تقلید بودی خورشیدزاده! ماه پیشت رخ گرفته هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته نه ساله بودی رهبری کردی جهان را در آستین داری جواب حاضران را داری به دست خود زمام آسمان را دادی به ما از صُلب خود صاحب زمان را عمری مسلمان‌های اسلام تو هستیم چشم انتظار مغز بادام تو هستیم معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت حکمت همیشه می‌گذارد احترامت یحی بن اکثم مات و حیران کلامت جای سخن‌های تو بنویسم قیامت با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی یا سیدالسادات اباجعفر نگاهی تا حال و روز من شود بهتر نگاهی کی می‌کنی بر جانب نوکر نگاهی با یک نگاه تو "موفق" می‌شوم من بر جمع اصحاب تو ملحق می‌شوم من سرچشمه‌ی مهر و عطوفت، کوه احساس بیرون زند از حجره‌ات عطر گل یاس بر روضه‌های فاطمه همواره حساس غیرت به مادر داری آقا مثل عباس مشتاق انجام امور ناتمامیم ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم با سفره‌هایت هرکسی که آشنا شد بیرون نرفت از روضه‌ات حاجت‌روا شد هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد با ذکر تو آجیل‌مان مشکل‌گشا شد عطری دگر بر هفته داده چهارشنبه ماییم و ختم یا جواد چهارشنبه نحن موالیکم بزهرا یابن سلطان یا سیدی! اُنظر اِلینا یابن سلطان ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته بابا برایت مجلس ماتم گرفته ** عمری میان روضه هایت گریه کردیم بر غربت بی انتهایت گریه کردیم تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم با ضامن آهو برایت گریه کردیم شهری به پای رفتن تو غصه خورده همسایه از همسایه‌ی خود ارث برده از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت تنها نه بال و پر، تمام پیکرت سوخت تو سوختی از غصه، قلب مادرت سوخت از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت ای وارث درد حسن، خون بر دلت شد وقتی شریک زندگی‌ات قاتلت شد شکر خدا سر نیزه و تیر و کمان نیست بر سینه‌ی تو رد پایی از سنان نیست در دست ام فضل دیگر خیزران نیست انگشترت دیگر به دست ساربان نیست شکر خدا دیگر به دنبال سَرِ تو از دشمنت سیلی نخورده دختر تو 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار آئینے🔹
هر چه در حجره زدم داد به من آب نداد لبم از زمزمه افتاد به من آب نداد هر چه گفتم جگرم سوخت به من رحم نکرد پاسخ این همه فریاد به من آب نداد دست و پا بسکه زدم خسته و بي حال شدم رفت هستم همه بر باد به من آب نداد اب ابم جگر فاطمه را اتش زد تا شود مادر من شاد به من آب نداد پیش لب تشنه کسی آب نریزد به زمین داد از این همه بیداد به من آب نداد لب خشكيده من ديد وبه حالم خنديد كف زنان در برم استاد به من اب نداد گفتم آبم بدهی یا ندهی میمیرم كربلايي شده بغداد به من آب نداد نوحه آخر من واعطشا وای حسین کردم از روضه او یاد به من آب نداد خیره بر حنجر طفل و گله از حرمله داشت نشود خانه اش آباد به من آب نداد دید نامرد سر کوچک طفلم زعطش بر روی شانه ام افتاد به من آب نداد بی حیا آخر عمری به چه روزم انداخت رو زدم بهر تو نوزاد به من آب نداد ماندم اخر به چه رويي به حرم برگردم كاش آبي به تو ميداد به من آب نداد
یا جوادالائمه دست رد نزن به سینم نگران اربعینم یعنی امسال قسمتم میشه زیارت حسین روضه غروب بین الحرمین نجف و کرببلا و کاظمین یا باب المراد گرفتارم یا باب المراد گنه کارم یا باب المراد دوست دارم یا جوادالائمه من شبیه تو جوونم به محرم برسونم باید بازم به امام رضا تو رو قسم بدم تا بتونم اربعین منم برم پابرهنه از حرم تا بحرم یا باب المراد گرفتارم یا باب المراد گنه کارم یا باب المراد دوست دارم
مبدأ که باشد طوس، مقصد کاظمین است در آسمان‌ها هم زبانزد کاظمین است هر جا که بوی تو می‌آید کاظمین است با این حساب، امروز مشهد کاظمین است وقتی که محو دیدن باب الجوادیم انگار اصلاً زائر باب المرادیم مهر و محبت، حلم و بخشش، جود و رحمت در جان تو کرده تجلی بی نهایت شاعر می‌افتد پای توصیفت به زحمت داری به سر عمامه‌ی سبز امامت پاکی، زلالی، مهربانی و عطوفی ای معدن الرحمه، رئوف بن رئوفی بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده دل می‌بری با چشم و ابروی گشاده ای تالی شمس الشموس، ای شاهزاده از کودکی هستی بزرگ خانواده وقتی علیِ اکبرِ مولایِ مایی یعنی تو هم خلقاً و خلقاً مصطفایی علم الیقین و مظهر توحید بودی در ناامیدی مایه‌ی امید بودی راه نجات از ورطه‌ی تردید بودی نُه ساله اما مرجع تقلید بودی خورشیدزاده! ماه پیشت رخ گرفته هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته نه ساله بودی رهبری کردی جهان را در آستین داری جواب حاضران را داری به دست خود زمام آسمان را دادی به ما از صُلب خود صاحب زمان را عمری مسلمان‌های اسلام تو هستیم چشم انتظار مغز بادام تو هستیم معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت حکمت همیشه می‌گذارد احترامت یحی بن اکثم مات و حیران کلامت جای سخن‌های تو بنویسم قیامت با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی یا سیدالسادات اباجعفر نگاهی تا حال و روز من شود بهتر نگاهی کی می‌کنی بر جانب نوکر نگاهی با یک نگاه تو "موفق" می‌شوم من بر جمع اصحاب تو ملحق می‌شوم من سرچشمه‌ی مهر و عطوفت، کوه احساس بیرون زند از حجره‌ات عطر گل یاس بر روضه‌های فاطمه همواره حساس غیرت به مادر داری آقا مثل عباس مشتاق انجام امور ناتمامیم ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم با سفره‌هایت هرکسی که آشنا شد بیرون نرفت از روضه‌ات حاجت‌روا شد هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد با ذکر تو آجیل‌مان مشکل‌گشا شد عطری دگر بر هفته داده چهارشنبه ماییم و ختم یا جواد چهارشنبه نحن موالیکم بزهرا یابن سلطان یا سیدی! اُنظر اِلینا یابن سلطان ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته بابا برایت مجلس ماتم گرفته ** عمری میان روضه هایت گریه کردیم بر غربت بی انتهایت گریه کردیم تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم با ضامن آهو برایت گریه کردیم شهری به پای رفتن تو غصه خورده همسایه از همسایه‌ی خود ارث برده از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت تنها نه بال و پر، تمام پیکرت سوخت تو سوختی از غصه، قلب مادرت سوخت از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت ای وارث درد حسن، خون بر دلت شد وقتی شریک زندگی‌ات قاتلت شد شکر خدا سر نیزه و تیر و کمان نیست بر سینه‌ی تو رد پایی از سنان نیست در دست ام فضل دیگر خیزران نیست انگشترت دیگر به دست ساربان نیست شکر خدا دیگر به دنبال سَرِ تو از دشمنت سیلی نخورده دختر تو 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار آئینے🔹
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم و ٨۲ سال ۱۴۰۲ رحمان آیه ۱۹ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ يَلۡتَقِيَانِ دو دریای مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد، در حالی که با هم تماس دارند؛ شبانه روزانه ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ دو دریا... بی نهایت، نور پرور به امواجی رسیدند در برابر دو آب سرد و گرم و شور و شیرین نمی باشند مخلوط و مُغَیَّر میان آن دو، دریا برزخی هست جدا دارد چو پرده، این ز دیگر دُرر بارند و پرخیرند و روزی سلاله تا ابد : مرجان و گوهر٭ تمام خلقت لولاک و افلاک به رنگ و روی، زیبا شد مُعَطَّر دو عالَم اولِ ذیحجه شادند رسیده وقتِ تک پیوندِ برتر دو معصوم و نمونه تا قیامت دو حجت، صاحبِ عشقی فراتر چو ساق عرش، هم کُفو و هماهنگ همه لاهوت، آذین ست و زیور کجا یک چشمه با این حد و وسعت؟ که اقیانوس ها شد مِهرِ کوثر ! چو موجی حلقه زد آرام چشمِ علی بر ساحلِ لطف پیمبر جهان بانو ، عجب! لبخند! می زد به جمله قدسیان ...مریم وَ هاجر از این بهتر ندیده هیچ روزی در این نه سال و آن نه سال، مادر شعر از اله واحدی رشیدآباد ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ٭در «شواهد التنزيل» حسکانی، از سلمان فارسى در تفسير آيه «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ» چنين نقل شده است كه منظور على(عليه السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) است. سپس مى افزايد: «پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: منظور از «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُؤلُؤْ وَ المَرْجانُ» حسن و حسين(عليهما السلام) است» ۱۴۰۲/۰۳/۳۰ اول ذیحجه سالروز ازدواج آسمانی حضرت زهرا و حضرت علی علیهماالسلام بر همه مبارک باشد.💞 https://eitaa.com/vahed786 https://ble.ir/vahedi786 https://splus.ir/vahedi786
طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است غربت و غارت و داغ و عطش و در به دری نصف روز این همه آزار ببینی سخت است اربا اربا تن داماد و اذان گوی حرم به زمین دست علمدار ببینی سخت است روی تل بر سر و سینه زدن و بی کسیِ....... دختر حیدر کرار ببینی سخت است زیر پا و ته گودال امان از گودال یک تن و آن همه اشرار ببینی سخت است بعد از آن بوسه لب عمه ما خونی بود مثل او حنجر خونبار ببینی سخت است بین یک خیمه آتش زده بابایت را با تن خسته و تبدار ببینی سخت است سر هجده پسر فاطمه را بر سر نی با دو تا چشم گهربار ببینی سخت است روضه ام حرف رباب است اگر حرمله را در همه عمر تو یکبار ببینی سخت است به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود عمه ات را سر بازار ببینی سخت است پایکوبی و کف و هلهله و خنده و رقص دور یک مشت عزادار ببینی سخت است بین نامحرم و بر ناقه و طفلت به بغل مادرت را که گرفتار ببینی سخت است پرده پوشان حریم علی وفاطمه را وسط مجلس اغیار ببینی سخت است طفل باشی ولی همبازی خود را دیگر خسته و دست به دیوار ببینی سخت است نیمه شب به رخت زجر که سیلی بزند همه جا را پس از آن تار ببینی سخت است
هر قطره دریا می‌شود وقتی بیایی صحرا شکوفا می‌شود وقتی بیایی آئینه در آئینه در آئینه لبخند دنیا چه زیبا می‌شود وقتی بیایی چیزی شبیه آن‌چه در باور نگنجد مانند رویا می‌شود وقتی بیایی رمز تمام قفل‌های بسته ما یک لحظه پیدا می‌شود وقتی بیایی یوسف که در مصر ملاحت پادشاه است محو تماشا می‌شود وقتی بیایی در باور ما ریشه دارد وعده وحی فتحا مبینا می‌شود وقتی بیایی تلخ است صبر و انتظار اما به کامم شهد گوارا می‌شود وقتی بیایی آن پرچمی که عصر عاشورا زمین خورد در کعبه برپا می‌شود وقتی بیایی بر نیزه آیاتی که ثارالله می‌خواند تفسیر و معنا می‌شود وقتی بیایی یابن‌الحسن عقده ز کار بسته ما با لطف تو وا می‌شود وقتی بیایی  کمیل کاشانی
خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم اگر چه من خطا کارم، پر از زشتی ست کردارم گرفتارم گرفتارم، پشیمانم پشیمانم الهی عبدِ مفلس را دریغ از لطفِ خود منما بکش خطِ امان روی تمامیِ گناهانم ز دیده خونِ دل بارم لبالب از تمنّایم به خاک افتاده ام امشب فقط العفو می خوانم بیا و چشم پوشی کن ز لغزش های این عاصی به حقِ حیدرِ کرار امیرِ جانانِ جانانم به قدری از تو گشتم دور فکرش هم نمی کردم که هجرِ وصلِ تو روزی کند یعقوبِ کنعانم به جانِ حضرتِ زهرا(س) مرا رسوا مکن مولا خودم اقرار دارم که سراپا غرقِ عصیانم صدای نَم نَمِ اشکم چه غوغا می کند امشب که من شوقِ تمنای فقط یک جرعه احسانم خودت گفتی بیا می بخشمت بابِ کرم باز است چه بخشنده خدایی تو من از لطفِ تو حیرانم من امشب واسطه آورده ام آقای بی سر را چنان از سوءِ اعمالم به جانِ او پریشانم دلِ مجنونِ من دارد نوای یا حسین(ع) امشب بدونِ لطفِ اربابم تهیدست و هراسانم چقدر از کربلای او شمیمِ سیب می آید هوای عشقِ او امشب چو آتش ریخت در جانم دلِ دیوانه ام تنگِ حرم شد رحمتی فرما که من بیتابِ آن عطرِ ضریح و آن شبستانم  هستی محرابی
اشعارآئینی
❁﷽❁ باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و
سلام خدمت همراهان عزیز از این قسمت هشتک‌ها میتوانید به اشعار ماه محرم دسترسی داشته باشید. التماس دعا
دلم براي محرم ، عجيب دلتنگ است براي روضه ي شاه غريب دلتنگ است و عطر سيب حرم كنج شش گوشه براي بوسه به قبر حبيب دلتنگ است برای خواندن یک جامعه به محضر عشق برای ندبه و امن یجیب دلتنگ است برای اذن دخول و برای تل و خیام برای روضه ی یابن الشبیب دلتنگ است برای هر دو حرم هم صفا و هم مروه برای ساقی و چشم نجیب دلتنگ است میان مردم عالم به یاد قصه ی وصل دلم چنان به خزان عندلیب دلتنگ است
آبروی نوکران هم از نگاه زینب است نور اگر داریم در دل از پگاه زینب است پارکابش ، پاسبانش اکبر لیلاست و حضرت عباس هم میر سپاه زینب است هر که می گردد حسینی زینبی هم می شود سوز هر سینه فقط از سوز آه زینب است در دلش دارد هزار و نهصد و پنجاه زخم قتلگاه شاه عریان ، قتلگاه زینب است قول داد و از حسینش یک قدم دوری نکرد کربلا تا شام چل منزل گواه زینب است بی جهت در مصر و در سوریه دنبالش نگرد کربلا ، قطع یقین آرامگاه زینب است  حامد آقایی
حاضرم دست به گیسو بزنم، رد نکنی خیمه را با مژه جارو بزنم، رد نکنی حرف از سینه و پهلو بزنم، رد نکنی شد که یک بار به تو رو بزنم، رد نکنی؟ تن تو گر که بیفتد تن من می افتد تو اگر جان بدهی گردن من می افتد -- دلم آشفته و حیران شدو...حرفی نزدم نوبت رفتن یاران شدو...حرفی نزدم اکبرت راهی میدان شدو...حرفی نزدم در حرم تشنه فراوان شدو...حرفی نزدم بگذار این پسران نیز به دردی بخورند این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند -- نذر خون جگرت باد،جگر داشتنم سپرسینه ی تو"سینه سپر"داشتنم خاک پای پسران تو پسر داشتنم سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست -- راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند به حرم بر روی بال و پر تو برگردند له شده مثل علی اکبر تو برگردند ...دست خالی اگر از محضر تو برگردند دستمال پدرم را به سرم می بندم وسط معرکه چادر،کمرم می بندم -- تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم تو خریداری و من از تو خریدارترم من که از نرگس چشمان تو بیمارترم بخدا از همه غیر از تو جگردار ترم امتحان کن که ببینی چقدر حساسم بخداوند قسم شیرتر از عباسم -- بگذارم بروی،باز شود حنجرتو؟ یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو جان انگشت تو افتد پی انگشترتو می شودجان خودت گفت به من خواهرتو؟ -- طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد علی اکبر لطیفیان
(طفلان حضرت زینب) بند اول خواهرت فدای /سینه ی پرآهِت/ آتیشم نزن با/ غربت نگاهِت ای غریب مادر /شاه بی سپاهم /کن اشاره می شم/ یک تنه سپاهت خیلی وقته دار و ندار من نذر کربلاته جون بچه هام و خودم حسین من وقف بچه هاته بیا کاری کن برای من /نگاه کن به فدیه های من بزار با تو همسفر باشن/ روی نیزه بچه های من ای پناه زینب بند دوم عمریه دعای /هر قنوتم اینه /خونشون بریزه پای تو برادر/ منتی بزار و /کن قبول زحمت /تا که باشن هر دو /آبروی خواهر/ جان مادرم ای حسین ببین شوق بچه هامو کن اشاره ای تا ادا کنم نذر کربلامو به جونم درد و بلای تو /نبینم غم تو صدای تو بزار زینب نیزه برداره /می افتم به دست و پای تو ای پناه زینب ✅ شعر و سبک:
 هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند باید عبداللَهی احساس خود ابراز کند کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حَسَنش کیست این طفل که تفسیر کند مردن را سهل انگاشت به میدان عمل رفتن را غیرت حیدری اش ریخت بهم دشمن را یازده ساله ولی لایق رهبر شدنش واژه ای نیست به مداحی این آزاده چه مقامی است خدا داده به آقازاده از کجا آمد و راهش به کجا افتاده دامن پاک عمو بود از اول وطنش بی زِرِه آمد و جان را زِ ره قرآن کرد بی سپر آمد و دستش سپر جانان کرد بی رجز آمد و ذکر عمویش طوفان کرد بی کفن بود ولی خون تنش شد کفنش از حرم آمدنش لرزه به لشگر انداخت جان خود را سپر جان عمو جانش ساخت ای بنازم به مقامش که چه جایی جان باخت مثل شش ماهه شده شیوۀ جان باختنش بی درنگ آمد و بر پرچم دشمن پا زد خوب در معرکه فریاد سرِ اعدا زد بوسه بر روی عمو از طرف بابا زد بوسه زد نیزۀ بی رحم به کام و دهنش چه پذیرایی نابی است در این مهمانی خنجر و نیزه و شمشیر و سنان شد بانی عاقبت هم شده با تیر سه پر قربانی پَرت شد با سرِ نیزه سوی دیگر بدنش همچو بابا همه اسرار نهان را می دید بر تن پاک عمو تیر و سنان را می دید او لگد خوردن دندان و دهان را می دید دید در هلهله ها ضربه به پهلو زدنش مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد زودتر از همه کس رأس به دامانش داد لب خندان پدر آمد و درمانش داد مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش (محمود ژولیده)
جنس بی قیمت و افتاده ته بازارم تو بیا باز ضرر کن، بخرم، بردارم جز ضرر گرچه برای تو ندارم اما چون همیشه پدری کن، به کسی نسپارم تو چنان بوده ای ای عشق، که من از اینکه به کسی جز تو بدهکار شوم بیزارم ما که گفتیم غلامیم شما هم مولا لطف کن بین غلامان خودت بشمارم پسرم از پدرم نوکری ات برده به ارث پدرم، من، پسرم، عاشق این تکرارم آنچنانم که بدون تو بهشتم نروم فکر بی تو شدنم سخت دهد آزارم چندمین مرتبه اش نیست به یادم که چه خوب دست پر مهر تو برداشت گره از کارم از ضریحت دو سه تا بوسه طلبکارم من تا ضریحت طلبم را ندهد، بیمارم حسن کردی
امشب برای گریه زمان کم میاوریم در مقتل تو کاش که جان کم نیاوریم امشب مسیر روضه به مقتل رسیده است اشک خدا به صفحه ی مقتل چکیده است کار غریب روضه به گودال می کشد ما را برای روضه به دنبال می کشد امشب چقدر غم زده در راهی ای حسین از خوار پشت خیمه چه میخواهی ای حسین با زینبت ز مجلس نامحرمان نگو از شمرها و حرمله ها و سنان نگو فردا بگو که از سر تو خون نمی چکد از بند بند پیکر تو خون نمی چکد پای سنان بگو به حرم وا نمی شود هرگز سرت به نیزه هویدا نمی شود فردا سرت بگو که ز جسم تو دور نیست با من بگو که جای سرت در تنور نیست امشب که با تو حال دلم خوب می شود فردا غروب بی تو در آشوب می شود فردا کسی به نیزه زمین می زند تو را مانند روز کوچه کمین می زند تو را حسن کردی