10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 زاکانی: ای کاش عدهای تبیین کنند که آیتالله رئیسی چه تحویل گرفت و امروز چه چیزی تحویل میدهد
🔹رئیس بانک مرکزی امروز اعلام کرد هیچ کمبود ارزی نداریم.
پن:
دستاوردهای دولت شهید رئیسی را پیگیری کنید و اطلاعرسانی نمایید تا دیگران بنام خود نشر ندهند لینک زیر شروع معرفی دستاوردها میباشد و در ادامه با هشتک #دستاوردهای_دولت_مردمی بقیه مطالب را پیگیر باشید. قابل ذکر است این دستاوردها ظرف کمتر از ۳ سال انجام شده است 👇
https://eitaa.com/yaranhamdel/18789
#انتشار_حداکثری
#سید_شهیدان_خدمت
#هر_روز_با_شهدا
#سلام_صبحتون_شهدایی
#شهید_جمهور
#رئیسی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🕊️پرواز دیدهبان🕊️ 📖فصل سوم 🔎حشمتاله از نگاه همرزمان ″انتخابی بجا″ زمان آشنایی من با شهید حیدری
🕊️پرواز دیدهبان🕊️
📖فصل سوم
🔎حشمتاله از نگاه همرزمان
″مصدومان نامحسوس″
قبل از عملیات، ما برای شناسایی منطقه با واحدهای اطلاعات و تخریب میرفتیم و به آنها و فرماندهان خود در شناسایی عوارض زمینی و توجیه آنان کمک میکردیم، همراه با تجهیزاتی از قبیل سلاح شخصی، بیسیم،
دوربین، قطبنما، نقشه، کرونومتر و ... گاه لازم بود که دیدهبان پس از استقرار در خطوط، آماده تنظیم آتش و درخواست آن در وقت لزوم شود.
بعد از عملیات رمضان که تیپ قمر بنیهاشم با کمک لشکر امام حسین(ع)
در دوکوهه تشکیل شد، فرماندهی آن با سردار جانباز حاج کریم نصر بود. شهید مجید تاجمیر ریاحی اولین مسئول واحد دیدهبانی بود که همزمان مسئولیت واحد اطالعات و عملیات را بر عهده داشت. این تیپ تقریباً در تمام چندین عملیات خود موفق و کارآمد بود و به اهداف مأموریتی خود میرسید.
شهید حشمتاله حیدری هم در اوایل سال ۶۴ از گردانهای پیاده به واحد دیدهبانی پیوست و در خطوط پدافند و عملیاتهای والفجر ۸ به بعد حضور داشت. ایشان انسانی فعال و بی حاشیه بود و این دو حسن از مهمترین صفات لازم یک نیروی نظامی است.
در طول جنگ و از عملیات خیبر به بعد، تعداد زیادی از عزیزان رزمنده از جمله ایشان دچار صدمات شدید و آشکار شیمیایی شدند؛ زیرا ماسک و تجهیزات دفاعی پاسخگوی انواع و اقسام گازهای سمی نبود و از آنجا که قدری دست و پاگیر هم بود، بطور کامل و بموقع نمیتوانستیم از آنها استفاده کنیم. علاوه بر آنها عدهای هم بطور نامحسوس مصدوم شیمیایی شدند و هنوز بحمدالله زندهاند؛ ولی متأسفانه از عوارض آن رنج میبرند...
ادامه دارد...
راوی: حسینعلی شیروانی ایچی فرمانده واحد دیدهبانی لشگر قمر بنیهاشم؛ استاد دانشکده توپخانه.
برگرفته از کتاب: پرواز دیدهبان
#پرواز_دیدهبان
#هر_روز_با_شهدا
#خاطرات
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت ۴۲ 💠 از این همه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهانکاری
🔰 دمشق شهرِ عشق
🎬قسمت ۴۳
💠 مرد میانسالی از کارمندان دفتر، گوشی را از دستش کشید و حرفی زد که دنیا روی سرم شد :«یا اینجا همهمون رو سر میبرن یا #اسیر میکنن! یه کاری کنید!»
دستم در دست مادر مصطفی لرزید و نه تنها دستم که تمام تنم تکان خورد و حال مصطفی را بههم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد :«نمیبینی زن و مادرم چه حالی دارن؟ چرا بیشتر تنشون رو میلرزونی؟»
💠 ابوالفضل تلاش میکرد با موبایلش با کسی تماس بگیرد و کارمند دفتر اختیار از دستش رفته بود که در برابر نهیب مصطفی گوشی را سر جایش کوبید و فریاد کشید :«فکر میکنی سه ماه پیش چجوری ۴۸ تا زائر #ایرانی رو تو مسیر زینبیه دزدیدن؟ هنوزم هیچکس ازشون خبر نداره!»
ابوالفضل موبایل را از کنار گوشش پایین آورد و بیتوجه به ترسی که به دل این مرد افتاده بود، رو به مصطفی صدا رساند :«بچهها تا سر خیابون رسیدن، ولی میگن جلوتر نمیتونن بیان، با تک تیرانداز میزنن.»
💠 مصطفی از حال خرابم انگار تب کرده بود که کتش را از تنش بیرون کشید و روی صندلی انداخت، چند قدم بین اتاق رژه رفت و ابوالفضل ردّ تیرها را با نگاهش زده بود که مردّد نتیجه گرفت :«بنظرم طبقه سوم همین خونه روبرویی هستن.»
و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چرخید و سینه سپر کرد :«اگه یه آرپیجی باشه، خودم میزنم!»
💠 انگار مچ دستان #مردانهاش در آستین تنگ پیراهن گیر افتاده بود که هر دو دکمه سردست را با هم باز کرد و تنها یک جمله گفت :«من میرم آرپیجی رو ازشون بگیرم.»
روحانی دفتر محو مصطفی مانده و دل من و مادرش از نفس افتاد که جوانی از کارمندان ناامیدانه نظر داد :«در ساختمون رو باز کنی، تک تیرانداز میزنه!»
💠 و ابوالفضل موافق رفتن بود که به سمت همان جوان رفت و محکم حرف زد :«شما کلتت رو بده من پوشش میدم!»
تیرها مثل تگرگ به قاب فلزی پنجرهها و دیوار ساختمان میخورد و این رگبار گلوله هرلحظه شدیدتر میشد که جوان اسلحه را کف دست ابوالفضل قرار داد.
💠 مصطفی با گامهای بلندش تا پشت در رفت و طنین طپش قلب عاشقم را میشنید که به سمتم چرخید، آسمان چشمان روشنش از #عشق ستاره باران شده بود و با همان ستارهها به رویم چشمک میزد.
تنها به اندازه یک نفس نگاهم کرد و ندید نفسم برایش به شماره افتاده که از در بیرون رفت و دلم را با خودش برد. یک اسلحه برای ابوالفضل کم بود که به سمت نفر بعدی رفت و او بیآنکه تقاضا کند، کلتش را تحویل داد.
💠 دلم را مصطفی با خودش برده و دیگر با دلی که برایم نمانده بود برای ابوالفضل بال بال میزدم که او هم از دست چشمانم رفت.
پوشیده در پیراهن و شال سپیدم همانجا پای دیوار زانو زدم و نمیخواستم مقابل اینهمه غریبه گریه کنم که اشکهایم همه #خون میشد و در گلو میریخت، چند دقیقه بیشتر از مَحرم شدنمان نگذشته و دامادم به #قتلگاه رفته بود.
💠 کتش هنوز مقابل چشمانم مانده و عطر شیرین لباسش در تمام اتاق طنازی میکرد که کولاک گلوله قلبم را از جا کَند.
ندیده تصور میکردم مصطفی از ساختمان خارج شده و نمیدانستم چند نفر او را هدف گرفتهاند که کاسه #صبرم شکست و همه خون دلم از چشمم فواره زد.
💠 مادرش سرم را در آغوشش گرفته و حساب گلولهها از دستم رفته بود که میان گریه به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) التماس میکردم برادر و همسرم را به من برگرداند.
صدای بعضی گلولهها تک تک شنیده میشد که یکی از کارمندان دفتر از گوشه پنجره سرک کشید و از هنرنمایی ابوالفضل با دو اسلحه به وجد آمد :«ماشاءالله! کورشون کرده!»
💠 با گریه نگاهش میکردم بلکه خبری از مصطفی بگوید و ظاهراً مصطفی در میدان دیدش نبود که بهسرعت زیر پنجره نشست و وحشتزده زمزمه کرد :«خونه نیس، لونه زنبوره!»
خط گلولهها دوباره دیوار و پنجره ساختمان را هدف گرفته و حس میکردم کار مصطفی را ساختهاند که باز به جان دفتر #رهبری افتادهاند و هنوز جانم به گلو نرسیده، مصطفی از در وارد شد.
💠 هوا گرم نبود و از گرمای جنگ، از میان مو تا روی پیشانیاش عرق میرفت، گوشهای از پیراهن سفیدش از کمربند بیرون آمده و سراسیمه نفسنفس میزد.
یک دستش آرپیجی بود و یک سمت لباسش همه غرق خاک که خمیده به سمت پنجره رفت. باورم نمیشد دوباره قامت بلندش را میبینم، اشکم از هیجان در چشمانم بند آمده و او بیتوجه به حیرت ما، با چند متر فاصله از پنجره روی زمین زانو زد.
💠 آرپیجی روی شانهاش بود، با دقت هدفگیری میکرد و فعلاً نمیخواست ماشه را بکشد که رو به پنجره صدا بلند کرد :«برید بیرون!»...
ادامه دارد...
#دمشق_شهرِ_عشق
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 شوخیها وخاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۵۷ ″موتور سواری″ ▪️فرمانده با شــ
🔰 شوخیها وخاطرات طنزِ دفاع مقدس
«ماجراهای آقا فریبرز»
🎬 قسمت ۱۵۸
″بمب شیمیایی″
▪️در مقــر مراســم نوحــه بــود و جمعیــت زیــادی آمــده بودنــد. زمانیکــه مراســم تمام شــد و رزمندههــا میخواســتند از در کوچــک مســجد بیــرون بیاینــد، مــن بــا فریبـرز بیــرون آمــدم و او گفــت: کــه میدانــی الان وقــت چــه چیــزی اســت؟ الان وقــت گاز اشــکآور اســت! او همیشــه گاز اشــکآور را مثــل یــک ســیگار در جیبــش میگذاشــت.
یــک پیرمــرد تدارکاتچــی در آنجــا بــود، از فریبــرز خواســت تــا ســیگارش را برایش روشــن کنــد، بعــد هــم آن گاز اشــکآور کــه شــبیه ســیگار بــود را زیــر ســیگار آن بنــده خــدا گرفــت. دود ســفیدی در چشــمهای او رفــت و شروع بــه گریــه کــردن کــرد و مــا فــرار کردیــم.
در آنجــا همــه داشــتند گریــه میکردنــد و هیــچ کســی نمیتوانســت کفشــش را پیــدا کنــد و فریبــرز داد میزد کــه شــیمیایی زدهانــد!
برگرفته از: کتاب ماجراهای آقا فریبرز
نویسنده: ناصر کاوه
#ماجراهای_آقا_فریبرز
#خاطرات_طنز_دفاع_مقدس
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
38.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 شیفتگان خدمت ۱۹
🎥دستاوردهای دولت سیزدهم
⏳بخش نوزدهم؛ بخش دیگری از دستاوردها (۳)
بخش ۱۸👇
https://eitaa.com/yaranhamdel/30083
#شیفتگان_خدمت
#الگوی_خدمت
#سربلند
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
سلام بر ابراهیم قسمت8جلد1.mp3
36.68M
🔰 کتاب صوتی سلام بر ابراهیم
📖جلد اول
🎬قسمت هشتم
(زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی)
قسمت ۷👇
https://eitaa.com/yaranhamdel/29094
#هر_روز_با_شهدا
#شهید_هادی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
غم و شادی ۴.mp3
11.93M
🔰 غم و شادی
💫 قسمت (چهارم )
▪️افراد دو گروه هستند 🍂
قسمت ۳👇
https://eitaa.com/yaranhamdel/29414
#استاد حاجیه خانم رستمی فر
#غم_و_شادی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
خودشناسی(4)خانم رستمی فر (1).mp3
23.7M
🔰 خودشناسی ۴
من انسانم و غذای من قرآن و نماز است.
قسمت ۳👇
https://eitaa.com/yaranhamdel/29412
استاد:
🌸حاجیه خانم رستمی فر🌸
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#خود_شناسی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
اعتماد بخدا ۳.mp3
13.63M
🔰 اعتماد به خدا(۳)
🍀💢خدا به روح ما نگاه میکند نه به بدن ما
قسمت ۲👇
https://eitaa.com/yaranhamdel/29413
#حاجیه خانم رستمی فر#(اسدیان)
🍃🌻🍃🌸🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#اعتماد_به_خدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
TARGOL_19.mp3
1.84M
🔰 اینجوری از حجاب دفاع کن!
🔴 درسگفتار اثبات عقلی و روانشناسیِ #حجاب
🔵 دلیل نوزدهم:
نگاه شکنی
دلیل ۱۸👇
https://eitaa.com/yaranhamdel/30095
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
25.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ایـران 🇮🇷شده نـوکر چـین 🇨🇳و روسیـه🇷🇺
✅نکات مهم در مورد اتفاقات خلیج فارس و دریای خزر✅
🌹کلیپ رو تو گروه ها و کانال هایی که دارید منتشر کنید🌹
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel