هدایت شده از یک آیه در روز
7. اعراف 80-84.docx
173.7K
فایل Word از مطالب مربوط به آیات 90-84 سوره اعراف درباره حکایت قوم لوط که در این کانال بارگزاری شد.
@Yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
7. اعراف 80-84.pdf
1.11M
فایل PDF از مطالب مربوط به آیات 90-84 سوره اعراف درباره حکایت قوم لوط که در این کانال بارگزاری شد.
@Yekaye
856) 📖 و لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ 🌹
💢ترجمه
و به یقین، فرستادگان ما ابراهیم را بشارت آوردند. سلام کردند. گفت: سلام. پس دیری نپایید که گوسالهای بریان آورد.
سوره هود (11) آیه 69
1397/9/19
2 ربیعالثانی 1440
@YekAaye
هدایت شده از یک آیه در روز
☀️1) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
اهالی موتفکات (ظاهرا اسم منطقهای است که قوم لوط در آن زندگی میکردند و در قرآن کریم نیز جداگانه به این اسم و سرنگونیِ آن اشارهای شده است؛ نجم/53) از باجلالتترین مردمان بودند و در خوبی و خرمی بسر میبردند تا اینکه [زمانی رسید که] قحطی و گرانیای گریبانگیرشان شد. ابلیس لعین به سراغشان آمد و بدانها گفت: علت اینکه این چنین به قحطی و درماندگی افتادهاید این است که مردمان را از ورود در خانههایتان بازداشتید، اما از بوستانهایی که در بیرون شهر دارید ممانعت نکردید.
گفتند: چگونه میتوانیم آنجا هم مانع شویم؟
گفت: بین خودتان این رویه را قرار دهید که اگر غریبهای را در دیارتان یافتید، اموالش را [به زور] از او بگیرید و از پشت با او نکاح کنید؛ وقتی این گونه کنید دیگر کسی جرات وارد شدن بر شما را نخواهد داشت.
پس آنان تصمیم به انجام این کار گرفتند؛ و اطراف شهر گشتند که چه کسی میخواهد بر آنان بگذرد. پس ابلیس خود را به صورت نوجوانی که هنوز مو بر صورتش نروییده درآورد و خود را آراست. پس به سوی او هجوم آوردند و اموالش را گرفتند و از پشت با او نکاح کردند و طوری شد که خوششان آمد؛ پس این عادت آنها شد در مورد هر غربیهای که مییافتند؛ تا جایی که کار از غریبهها گذشت و به سراغ اهالی دیار خویش میرفتند و دیگر بدون اینکه قصد گوشمالی دادن داشته باشند چنین میکردند؛ برخی مفعول واقع میشدند و برخی فاعل این کار بودند.
وخداوند به حضرت ابراهیم ع وحی کرد که من لوط را به پیامبری برگزیدم؛ پس او را به سراغ این قوم بفرست. حضرت ابراهیم ع به سراغ لوط ع رفت و وی را از این ماموریت خبردار کرد و به او گفت: به شهرهای سدوم برو و آنان را به بندگی خداوند بخوان و به آنان درباره امر خداوند و عذاب او هشدار بده و به آنان یادآوری کن آنچه بر سر قوم نمرود فرود آمد.
پس لوط به راه افتاد تا به آن شهرها رسید؛ ایستاد و نمیدانست از کدام شروع کند. پس وارد شهر سدوم شد که بزرگترینشان بود و پادشاه آن شهرها در آنجا مستقر بود. پس رفت تا به میانه بازار رسید و گفت: ای قوم! تقوای الهی پیشه کنید و از من اطاعت نمایید؛ و خویشتن را از این کارهای زشتی که پیش از شما کسی به انجام مانند آن سبقت نگرفته، بازدارید و به سراغ عبادت بتها هم نروید؛ همانا من فرستاده خداوند به سوی شما هستم.
و این معنای آن آیاتی است که فرمود «و لوط را، هنگامی که به قوم خویش گفت: آیا آن کار ناشایستی را میآورید که هیچ یک از جهانیان بدان بر شما سبقت نگرفته است؟! همانا شما درآیید به مردان به شهوت، به جای زنان؛ بلکه شمایید گروهی اسرافپیشگان. و جواب قومش چیزی نبود جز اینکه گفتند آنان را از سرزمینتان بیرون کنید؛ قطعاً آنان مردمانیاند که میخواهند پاک باشند!» (اعراف/80-82) از اینکه بر مردان درآیند ...
خبر این مطلب به پادشاه سدوم رسید و گفت: او را نزد من بیاورید.
چون وی را آوردند از او پرسید: تو کیستی؟ و چه کسی تو را فرستاده؟ و برای چه آمدهای؟ و به سوی چه کسانی مبعوث شدهای؟
گفت: اما اسم من لوط است، برادرزاده حضرت ابراهیم ع هستم؛
و اما کسی که مرا فرستاده، پروردگار من و پروردگار شماست؛
و اما اینکه به چه کار آمدم، آمدم شما را به اطاعت از خداوند و دستوراتش فرابخوانم و از این کارهای زشت بازدارم.
شاه چون این سخنان را شنید در دلش رعب و ترسی افتاد و گفت: من هم یک نفر از قوم خویش هستم. به نزد آنان برو؛ اگر تو را اجابت گفتند من هم با آنها خواهم بود.
پس لوط از نزد او بیرون آمد و به سراغ قوم برگشت و شروع کرد به دعوت کردن آنها به عبادت خداوند و بازداشتن آنان از معصیت؛ و آنان را از عذاب خداوند برحذر میداشت؛ تا اینکه از همه سو به او حمله کردند و گفتند: «ای لوط! اگر دست برنداری» از این دعوت کردنت، «قطعا از راندهشدگان خواهی بود» (شعراء/167) یعنی از این سرزمین ما؛ «گفت: بىترديد در قبال اين عمل شما» که بسیار خبیث است «از دشمنانش هستم» (شعراء/168) یعنی از کسانی که از آن نفرت دارند «پروردگارا، مرا و خانوادهام را از این کاری که میکنند نجات بده» یعنی از این کار زشت و شنیع. (شعراء/169)
@Yekaye
👇ادامه حکایت 👇
هدایت شده از یک آیه در روز
👇ادامه حکایت 👇
بدین ترتیب، حضرت لوط بیست سال در میان آنان بود و آنان را دعوت میکرد، و همسرش که زنی مومن بود از دنیا رفت و با زن دیگری از آن قوم ازدواج کرد که قبلا به او ایمان آورده بود و به او «قواب» میگفتند. پس همراه با زنش برخاست برای دعوت آنان به اطاعت از خداوند؛ اما آنها شروع به دشنام دادن به او و کتک زدنش کردند. تا جایی که از ابتدایی زمانی که آمده بود چهل سال گذشت، اما به [دعوتِ] او اعتنایی نکردند و از او پیروی ننمودند؛ تا جایی که زمین به درگاه خداوند نالید و درختان و پرندگان و بهشت و جهنم از کار آنان به پیشگاه خداوند متعال فریاد استغاثه سر دادند؛ اما خداوند بدانان وحی کرد که من بردبارم، بر کسی که عصیانم کند شتاب نمیورزم تا اینکه مهلت معینش به سرآید.
چون آنان پیامبر خدا را خوار شمردند و به طاعتش سرننهادند و بر معصیتهایی که انجام میدادند اصرار ورزیدند، خداوند متعال به چهار تن از فرشتگان، که عبارت بودند از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و دردائیل، دستور داد که بر حضرت ابراهیم ع بگذرند و او را به فرزندی از ساره، دختر هاراز بن ناخور، بشارت دهند، - و او زنی بود که از زمانی که خداوند آتش را بر او سرد و سلامت کرد به او ایمان آورده بود و خداوند به او وحی کرده بود که «ای ابراهیم! با او ازدواج کن!» -. به هر حال، فرشتگان در شکل انسانهایی که عمامهای بر سر داشتند بر او وارد شدند.
حضرت ابراهیم ع هیچگاه تنها و بدون میهمان غذا نمی خورد و سه روز بود که میهمانی بر او وارد نشده بود. بعد از این سه روز، حضرت ابراهیم ع به ساره گفت: بلند شو و غذایی آماده کن و من بیرون میروم چهبسا میهمانی ببینم. ساره بلند شد و ابراهیم ع هم در جستجوی میهمان بیرون رفت و میهمانی نیافت. به خانه برگشت و شروع به قرائت کتب آسمانیای کرد که بر او نازل شده بود.
پس متوجه اطراف نبود که بناگاه فرشتگان الهی سوار بر اسبهایشان با آراستگی بر او وارد شدند و پیش روی او ایستادند. او از بناگاه آمدنشان ترسید، تا اینکه آنان سلامی کردند و وی آرام شد و این معنای همان سخن خداوند متعال است که فرمود «و به یقین، فرستادگان ما ابراهیم را بشارت آوردند. سلامی کردند» (هود/69) و در آیه دیگری فرمود «آیا حکایت میهمانان گرامیِ حضرت ابراهیم به تو رسیده است؟ هنگامی که بر او وارد شدند؛ سلامی کردند؛ گفت سلام؛ گروهی ناشناس!» (ذاریات/24-25) چون آنان را با این شکلشان نمیشناخت. پس به آنان تهنیت گفت و از آنان خواست که بنشینند و بر ساره وارد شد و به او گفت: چه میهمان خوشرو و خوشپوشی بر ما وارد شدهاند! داخل شدند و به سبک نیکان بر ما سلام کردند. از تو میخواهم برخیزی و خودت کمر به پذیرایی از آنان ببندی.
گفت: ابراهیم! عهد من با توست؛ و تو غیورترین مردمانی! [ظاهرا کنایه از اینکه چگونه از من میخواهی که در برابر مردان نامحرم به پذیرایی مشغول شوم]
گفت: مطلب همین طور است که تو میگویی؛ اما اینان بزرگواران و نیکاناند.
سپس حضرت ابراهیم ع به سراغ گوساله پرواری رفت و آن را ذبح کرد و پاک نمود و تنور را روشن کرد و گوساله را در تنور گذاشت تا بریان شد؛ و این همان سخن خداوند است که فرمود «پس دیری نپایید که گوسالهای «حنیذ» آورد.» (هود/69) و «حنیذ» یعنی چیزی که درون حفرهای بریان شود. وقتی پخت و بریان شدنش کامل شد، ابراهیم آن گوساله را بر سینی بزرگی گذاشت و اطرافش را نان چید و آن را به محضر آنان برد ..
ان شاءالله ادامه روایت، در بحث از آیه بعد خواهد آمد.
📚تحفة الإخوان (نسخه خطی)، ص48 (به نقل از البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص314-315)
@Yekaye
☀️ 2) از امام باقر ع روایت شده است:
هنگامی که خداوند عذاب قول لوط را حتمی و مقدر فرمود، دوست داشت که به حضرت ابراهیم ع در عوض آن عذاب، جوانی دانا دهد تا در عوض مصیبت هلاکت قوم لوط، تسلیبخش او باشد؛ پس فرستادگانی را به سوی حضرت ابراهیم ع گسیل داشت که او را به اسماعیل* بشارت دهند. پس شبانه بر او وارد شدند و او نگران شد که مبادا دزد باشند. آن فرستادگان چون وی را نگران دیدند «سلام کردند. گفت: سلام؛ ما از شما بیمناکیم! گفتند: بیمناک مباش، همانا ما تو را به جوانی دانا بشارت میدهیم». (حجر/52-53)
امام باقر ع فرمود: و آن جوان دانا اسماعیل بود، از هاجر*.
آنگاه حضرت ابراهیم ع فرمود: «آیا به من بشارت میدهید در حالی که پیری مرا دربرگرفته است؟! پس به چه چیزی بشارت میدهید؟! گفتند تو را به حق بشارت میدهیم پس از ناامیدان مباش!» (حجر/54-55)
آنگاه حضرت ابراهیم ع به آن فرستادگان فرمود بعد از این بشارت «به چه کار آمدهاید؟» (حجر/57)
گفتند ما به جانب قومی بزهکار فرستاده شدهایم.» (حجر/58) که همان قوم لوطاند که همانا آنان قومی فاسقاند؛ تا آنان را از عذاب پروردگار جهانیان انذار دهیم.
حضرت ابراهیم ع فرمود: «همانا لوط در میان آنهاست! گفتند: ما بدان کسانی که در میان آنهاست آگاهتریم؛ قطعا او و خانوادهاش را نجات میدهیم، جز همسرش که همانا او از برجایماندگان است.» (عنکبوت/32)
در واقع، هنگامی که خداوند آنان را عذاب کرد، فرستادگانی به جانب حضرت ابراهیم ع فرستاد که او را به اسحاق* بشارت دهند و او را در مورد هلاکت قوم لوط تعزیت و تسلیت دهند، و این همان است که فرمود: «و به یقین، فرستادگان ما ابراهیم را بشارت آوردند. سلامی کردند. گفت: سلام. پس دیری نپایید که گوسالهای «حنیذ»آورد.» یعنی گوسالهای پاک و بریان و خوب پخته شده؛ «پس هنگامی که دید دستهایشان بدان نمیرسد آنان را غریبه شمرد و اندک ترسی بر او وارد شد؛ گفتند: نترس همانا ما به سوی قوم لوط فرستاده شدیم» ...
📚تفسير العياشي، ج2، ص152
✳️*پینوشت:
اغلب روایات، در اینکه بشارت، بشارت به فرزند بوده، اتفاق نظر دارند؛ اما اینکه این فرزند، حضرت اسماعیل (از هاجر) یا اسحاق (از ساره)، در روایات متفاوت است.
و اگر بشارتی که به حضرت ابراهیم ع دادند همان بشارتی باشد که به همسرش دادند، آیه 71 سوره هود این احتمال را که اسحاق باشد، تثبیت میکند.
احتمال اینکه اشتباهی از راویان رخ داده باشد بعید نیست چنانکه در ابتدای روایت نام اسماعیل، و اواخر همین روایت، نام اسحاق برده میشود.
https://eitaa.com/yekaye/3762
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1⃣ «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً ...»
فرشتگانی به بشارت نزد حضرت ابراهیم آمدند
و چنانکه از ادامه آیات معلوم میشود و روایات نیز همین را به تفصیل توضیح دادهاند
🔖(حدیث1 https://eitaa.com/yekaye/3757)
این فرشتگان دو ماموریت داشتند:
🔹یکی اینکه قوم لوط را به هلاکت برسانند؛ و
🔹دوم اینکه در مسیرشان و پیش از هلاک کردن قوم لوط، فرزندی را – که او هم پیامبر خواهد شد - به حضرت ابراهیم بشارت دهند.
💢در روایات آمده که این بشارت برای تسلی خاطر حضرت ابراهیم ع بود در برابر هلاکت قوم لوط
🔖(حدیث2 https://eitaa.com/yekaye/3762)؛
و موید این گونه روایات، آیه 74 تا 76 همین سوره هود است که از بحث کردن حضرت ابراهیم ع برای منصرف کردن عذاب از قوم لوط سخن میگوید.
💠از کنار هم گذاشتن این نکات، میتوان نتیجه گرفت:
🤔الف. خداوند رحمتش بر غضبش سبقت دارد؛ اگر میخواهد قومی را با عذاب از دنیا ببرد، در عوض آن، و پیش از آن، بشارت آمدنِ یک انسان خوب به دنیا را به خوبان عالَم میدهد؛ و از آن سو نیز، خوبان عالَم چنان دل لطیفی دارند که حتی تحمل عذاب چنان مردم بیشرمی را ندارند تا حدی که خداوند آنان را تسلی میدهد!
🤔ب. اینکه رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد، و تا جایی که مصلحت باشد، بدیها و بیشرمیها را تحمل میکند؛ اما وجود این رحمت واسعه، دلیل نمیشود که قومی را که بیشرمی را به نهایت رساندهاند (حضرت لوط ع طبق روایات چهل سال آنان را برحذر میداشت اما از رفتار همجنسگرایانه دست برنمیداشتند) عذاب نکند.
🤔ج. کسی که دستور خداوند در اجرای عذاب الهی را جامه عمل میپوشاند، شخص خشونتطلبِ بیمنطقِ عاری از لطف و محبت نیست؛ بلکه مأموران عذاب خداوند نیز رحمتشان بر غضبشان سبقت دارد: همان فرشتگانی که مامور عذاب قوم لوط بودند، ابتدا مامور بشارت دادن به حضرت ابراهیم ع شدند.
🤔د. خدایی که انسان را آفریده و او را بر سایر مخلوقات برتری داده، انسانی را چنین برتریای داده که در مدار انسانیت باشد؛ از این رو، جامعهای را که انسانهایش همگی چنان بیشرماند از صحنه گیتی پاک میکند؛ و نابود کردنِ آن انسانهای بد، را با به دنیا آمدن انسانی خوب جبران میکند.
🤔ه. ...
@Yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
7⃣ «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ»
خداوند حکایت میکند که حضرت ابراهیم ع بعد از اینکه به آنان سلام کرد «پس دیری نپایید و درنگی نکرد تا اینکه گوسالهای بریان آورد.»
به طور کلی میتوان نتیجه گرفت:
🍃الف. پذيرايى از ميهمان يك ارزش است، اگر چه ناشناس باشد.
📚(تفسير نور، ج4، ص89)
🍃ب. ابراهيم عليه السلام، ميهمان دوست و سخاوتمند بود.
📚(تفسير نور، ج4، ص89)
🍃ج. از ميهمان در مورد غذا سؤال نكنيم. (آيا غذا ميل داريد؟ آيا غذا خوردهايد؟ چه غذايى مىخواهيد؟)
📚 (تفسير نور، ج4، ص89)
🍃د. علاوه بر اینها،
🌱د.1. از عبارت « فَما لَبِثَ ...» میتوان نتیجه گرفت: در پذيرايى از میهمان بايد تسريع نمود.
📚(تفسير نور، ج4، ص88)
🌱د.2. از عبارت «جاءَ بِـ ...» میتوان نتیجه گرفت: در پذيرايى، خودمان مباشر باشيم.
📚(تفسير نور، ج4، ص89)
🌱د.3. از عبارت «جاءَ بِعِجْلٍ» میتوان نتیجه گرفت: غذا را نزد ميهمان ببريم، نه ميهمان را به طرف غذا.
📚(تفسير نور، ج4، ص89)
🌱د.4. از عبارت «بِعِجْلٍ حَنِيذٍ» میتوان نتیجه گرفت: پذيرايى از ميهمان، مطلوب و ويژه باشد.
📚(تفسير نور، ج4، ص89)
@Yekaye
857) 📖 فلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ 📖
💢ترجمه
پس هنگامی که دید دستانشان را، که به آن نمیرسد، آنان را بیگانه شمرد، و از آنان ترسی احساس کرد؛ گفتند نترس! همانا ما به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم.
سوره هود (11) آیه 70
1397/9/23
6 ربیعالثانی 1440
@YekAaye
☀️1) در جلسه قبل روایتی از امام صادق ع گذشت:
🔖https://eitaa.com/yekaye/3757
بقیه آن روایت بدین شرح است:
و ساره کمر به پذیرایی آنان بست؛
و ابراهیم با آنان مشغول خوردن شد و در هنگام خوردن به آنان نگاه نمی کرد؛
اما ساره که کناری ایستاده بود دید که آنان نمی خورند و گفت: ابراهیم! میهمانانت چیزی نمی خورند!
حضرت ابراهیم ع فرمود: آیا نمی خورید؟! و اینجا بود که ترسی از آنان در دلش راه یافت و این همان سخن خداوند عز وجل است که فرمود «پس هنگامی که دید دستانشان به آن نمیرسد آنان را منکر شمرد و از آنان ترسی احساس کرد.» (هود/70) یعنی در دلش ترسی از آنان وارد شد.
سپس گفت: اگر میدانستم که نمیخورید گوساله را از مادرش جدا نمی کردیم!
جبرئیل دستش را به سوی گوساله دراز کرد و گفت: به اذن خدا برخیز!
پس گوساله برخاست و به سمت مادرش حرکت کرد و به خوردن شیر از پستان مادرش پرداخت...
📚تحفة الإخوان (نسخه خطی)، ص48 (به نقل از البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص315-316)
https://eitaa.com/yekaye/3781
☀️2) از امام صادق ع روایت شده است:
هنگامی که فرستادگان الهی نزد حضرت ابراهیم ع آمدند، گوسالهای [بریان] برایشان آورد و فرمود: بفرمایید تناول کنید!
گفتند: نمی خوریم مگر اینکه بگویی هزینهاش چقدر میشود.
فرمود: [هزینهاش این است که] وقتی خواستید بخورید بسم الله بگویید و وقتی از غذا خوردن فارغ شدید الحمدلله بگویید.
جبرئیل رو کرد به یارانش – و آنان چهار نفر بودند و جبرئیل رئیسشان بود – و فرمود: واقعا سزاوار است که خداوند او را به خلیلیِ [= دوستیِ خاصِ] خود برگزیند.
و امام صادق ع فرمود: وقتی حضرت ابراهیم ع را در آتش می انداختند، جبرئیل در میانه هوا و زمین به او رسید و گفت:
ابراهیم! حاجتی داری؟
فرمود: به تو، خیر!
📚علل الشرائع، ج1، ص36؛
قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص109؛
تفسير العياشي، ج2، ص154
https://eitaa.com/yekaye/3782
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1⃣ «فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ»
حضرت ابراهیم ع برای پذیرایی از فرشتگان الهی – که در قالب میهمانانی انساننما بر او وارد شده بودند – گوسالهای بریان کرد و برایشان آورد.
اما هنگامی که با آنان بر سر سفره نشست متوجه شد که آنان دست به غذا نمیبرند.
این امر موجب شد غریبه و بیگانه بودن آنان در نظر او نمود بیشتری پیدا کند و نگرانیای را در دل او پدید آورد که نکند اینها قصد سوئی دارند. آنان گفتند: نگران نباش که ما فرستادگان خداوندیم که ما را به سراغ قوم لوط فرستاده است.
📖 سبک قرآن کریم غالبا این نیست که در نقل حکایات تاریخی، وقایع را مو به مو گزارش کند؛
❌اما در این داستان، میبینیم که خداوند با تفصیل تمام وقایع را گزارش میکند؛
آن هم با تعابیر خاصی:
🤔شاید میخواهد نشان دهد که گمان نکنید این واقعه صرفا مقدمهای بوده که در مسیر رفتن فرشتگان الهی به سوی قوم لوط، به طور اتفاقی پیش آمده است؛
بلکه چهبسا خود دیدار اینان با حضرت ابراهیم ع پیش از نزول عذاب بر قوم لوط موضوعیت دارد و حتی در فهم واقعه رفتن فرشتگان الهی به قوم لوط نیز باید به ابعاد این دیدار توجه خاصی بشود.
@Yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
4⃣ «أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً ...»
حضرت ابراهیم ع وقتی دید دست به غذا نمیبرند، از آنان ترسید.
🚫شبهه
آیا این ترس با شجاعتی که لازمه عصمت و نبوت یک پیامبر – آن هم پیامبر اولواالعزم – است منافاتی ندارد؟
💢پاسخ
آن شجاعتی که لازمه نبوت و عصمت است، یک فضیلت نفسانی است که نقطه مقابل آن «جُبن: ترسو بودن» است، نه «خوف: ترسیدن».
در واقع، ترسیدن یک وضعیت نفسانی است همچون هشداری که خداوند در انسان قرار داده تا هنگام مواجهه با ناملایمات و امور خطرناک، خود را حفظ کند و به دفع آنها اقدام کند؛
حال اگر کسی چنان باشد که هنگام مواجهه با خطرات دست و پای خود را گم کند و در مواجهه با سختی از بار مسئولیت شانه خالی کند؛ ویا اینکه بدون هیچ تدبیری خود را در این گونه امور بیندازد، هر دوی اینها (یعنی هم جبن و ترسو بودن، و هم تهور و بیباکی) رذیله است.
در حقیقت، این حالات نفسانی (میل به امور مطلوب و خوشانید و بیزاری از امور نامطلوب) اموری نیست که خداوند به عبث در انسان قرار داده باشد؛ بلکه چون مدار زندگی انسان بر اساس درک و اراده است، بناچار باید جاذبه و دافعهای در وجودش نسبت به امور مختلف باشد که وی را به تصمیمگیریِ در قبال پدیدههای خوب و بد سوق دهد؛
و همان طور که وجود میل و شهوت در انسان منافاتی با عصمت و اخلاقمداری شخص ندارد، وجود ترس و انزجار نیز چنین است؛
و آنچه در این انسانها باید باشد «شجاعت» است، نه «تهور» (= به هیچ عنوان نترسیدن و بیهیچ ملاحظه و تدبیری خود را در خطر افکندن)؛
یعنی وقوع ترس از امور نامطلوب در دل آنان، یک امر طبیعی است که خداوند این طبیعت را در دل همه انسانها قرار داده است؛ آنچه نقطه ضعف است این است که این ترس دست و پای آنان را چنان بلرزاند که توان تصمیمگیریِ صحیح را از آنان بگیرد؛
و در شجاعت حضرت ابراهیم ع همین بس که یک تنه علیه طاغوت زمان خود قیام کرد و بتها را شکست و سرزنشها و مخالفتهای قومش، و حتی پدرخواندهاش خللی در اراده وی وارد نکرد و در راه خدا، حتی از انداخته شدن در آتش نترسید و ... .
📚(الميزان، ج10، ص322)
@Yekaye
858) 📖 و امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ 📖
💢ترجمه
و زنش ایستاده بود؛ پس خندید [یا: حایض شد]، پس او را به اسحاق مژده دادیم و پشت سر اسحاق، یعقوب.
سوره هود (11) آیه 71
1397/9/25
8 ربیعالثانی 1440
@YekAaye