ادامه تدبر ۳ (درباره #اخلاق_دینشناسی)
📝ثمره #اخلاقی
هرجا حکمی از احکام الهی بر مذاق ما خوش نیامد و به نظرمان رسید که بهتر است این حکم به طور دیگری باشد، بدانیم که از عقل پیروی نمیکنیم؛
زیرا اگر آن، حکم خدایی بوده که همه چیز آسمانها و زمین را میداند و بر همه چیز آگاه است، کسی که خلاف آن را بهتر میپندارند حتما بر اساس اطلاعات غلط یا دلخواههای نفسانی به چنین نظری رسیده است؛
💢اینجاست که معلوم میشود که با اینکه در اسلام بشدت تاکید شده است که عقل و ایمان از هم جداییناپذیرند: «الْإِيمَانُ وَ الْعَقْلُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَحَدَهُمَا إِلَّا بِصَاحِبِهِ: ایمان و عقل دو برادر همراه و دو رفیقیاند که از هم جدا نمیشوند؛ خداوند سبحان هیچیک را بدون همراهش قبول نمیکند» (امام علی ع، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص65)؛
اما اعلام میدارد که ایمان واقعی زمانی است که انسان نهتنها به حکم خدا تن دهد بلکه در دلش هیچ اعتراضی بدان حکم وجود نداشته باشد و کاملا تسلیم باشد: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما: ولى چنين نيست، به پروردگارت قَسَم كه ايمان نمىآورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند سپس از حكمى كه كردهاى در دلهايشان احساس ناراحتى نكنند، و كاملًا سرِ تسليم فرود آورند» (نساء/۶۵).
💢پس هر جا دیدیم که دربرابر یک حکم شرع – ولو در دل- اعتراض داریم، نهتنها در ایمان خود شک کنیم، بلکه در اینکه از عقل خود کمک گرفته باشیم هم شک کنیم، چرا که نظر دادن برخلاف حکم خداوندی که همه چیز را میداند قطعا حاصل توهم و هوس است نه عقل، هرچند که بسیار رنگ و لعاب عقلی داشته باشد.
@yekaye
#حجرات_16
یک آیه در روز
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَر
.
4️⃣ «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
با اینکه واضح است که این آیه ادامه سخنانی است که پیامبر ص باید به آن مدعیان دینداری میگفته، چرا در این آیه دوباره کلمه «قل» را تکرار کرد؟
🌴الف. برای اینکه نشان دهد که این ادامه مطلبی است که به آن اعراب فرمود؛ یعنی چون بین آن کلام اول به اعراب «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» فاصله افتاد دوباره کلمه «قل» را تکرار کرد (التحرير و التنوير، ج26، ص224 ).
🌴ب. چهبسا میخواهد بفرماید که این گونه هشدار دادنها فقط وظیفه پیامبر نیست؛ بلکه وظیفهای است که هم پیامبر باید به آن مدعیان دینداری بگوید، و هم وقتی این آیه را بر ما تلاوت میکند این «قل» را ما از جانب پیامبر ص میشنویم و ما هم باید این هشدار را به مدعیان دینداری بگوییم؛ و همین طور هرکسی که قرآن میخواند به دیگران میگوید که این هشدار را به مدعیان دینداری بگو.
🌴ج. ...
@yekaye
#حجرات_16
یک آیه در روز
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَر
.
5️⃣ «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ»
اگر عرضه عقائد رياكارانه باشد، جاى سرزنش وتوبيخ است، اما عرضه عقائد خود به اولياى خدا، اگر براى ارزيابى واصلاح ويا كسب اطمينان باشد، بسيار پسنديده است، چنانكه حضرت عبدالعظيم حسنى عقائد خود را به امام هادى عليه السلام عرضه كرد [و در حدیث۷ مثالهای دیگری هم از این عرضه افراد بر ائمه اطهار اشاره شد]
📚تفسير نور، ج9، ص200
@yekaye
#حجرات_16
یک آیه در روز
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَر
.
7️⃣ «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
میدانیم که دین حاوی معارف عمیق و دستوراتی برای در پیش گرفتن سبک پسندیده زندگی انسان است؛ یعنی اساسا دین امری ناظر به حقیقت انسان است؛
با توجه به این مقدمه، چرا وقتی میخواهد افراد را با استفهام انکاریِ «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» مواخذه کند، نفرمود خداوند به همه زوایای وجود انسان آگاه است و استدلال را ناظر به علم خداوند به آسمانها و زمین و علم او به همه چیز قرار داد؟
🌴الف. از باب «چون که صد آمد نود هم پیش ماست»، میخواهد بفرماید وقتی خداوند همه آئمانها و زمین و بلکه همه چیز را میداند حتما اوضاع و احوال شما انسانها را هم کاملا میداند.
🌴ب. شاید بدین خاطر است که غیرمستقیم تذکر دهد که انسان موجودی است که آفرینش همه آنچه در آسمانها و زمین است به خاطر اوست و همه آنها پیوند شدیدی با وجود انسان دارند به نحوی که تنها کسی همه امور مربوط به انسان را میداند که بر تمام آنچه در آسمانها و زمین است نیز احاطه داشته باشد.
موید این مطلب آن است که خداوند نهتنها تصریح کرده که تمام آنچه را در زمین است برای انسان آفریده: «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً: اوست آن كسى كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد» (بقره/29)، بلکه یکی از فلسفههای مهم آفرینش ستارگان در آسمان را زینت دادن آسمانها برای تماشاکنندگان (ظاهرا یعنی برای ما انسانها که ساکن زمین هستیم و از زمین به بالا مینگریم)، معرفی کرده است: :إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ: ما آسمان اين دنيا را به زيور ستارگان آراستيم» (صافات/6) و «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرين: و به يقين، ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم» (حجر/۱۶).
📝ثمره #اخلاقی_معرفتی
بر اساس توضیح فوق، چهبسا با آوردن این جمله میخواهد تذکر دهد که ای انسان! خودت را دست کم نگیر! بدان که وجود تو با کل آنچه در آسمانها و زیمن است مرتبط است و از این رو تنها کسی میتواند برای تو برنامه زندگی بدهد که به همه چیزهایی که در آسمانها و زمین است علم داشته باشد؛ نه خودت و نه هیچ کس دیگری که علم کامل ندارد.
📝ثمره #معرفتشناختی
در فلسفه غرب حدود دو سه قرن است که فضای نسبیگرایی معرفتشناختی رواج دارد با این بهانه که علم ما همواره ناقص است و لذا هیچگاه نمیتوانیم به سخن نهایی و حقیقت قطعی دست یابیم. این کلمه حقی است که یراد بها الباطل! خلط بحثی که در این رویکرد نهفته است در این است که علم کامل با تک گزاره علمی خلط شده است؛ بله، در افق علم کامل به هر چیزی (از جمله انسان) این سخن کاملا درست است و جز خداوندی که همه چیز را میداند هیچکس نمیتواند ادعا کند که تحلیل کامل و جامعی از هر واقعیتی (مثلا از انسان) دارد و تمام زوایای آن واقعیت را درک کرده است؛ اما در افق تک گزارهها قطعا امکان رسیدن به معرفت قطعی وجود دارد که اگر چنین امکانی وجود نداشته باشد حتی همین جمله که «همه چیز نسبی است» نیز پذیرفتنی نخواهد بود. نکته محل تاکید ما این است که این شکاکیتی که در فلسفه غرب مستقر شده در حقیقت ناشی از توجه به همین حقیقت ساده است که جز خداوند (یا کسی که خود خداوند از طریقی غیرمتعارف وی را از علم خویش برخوردار کرده باشد) هیچکس نمیتواند ادعای شناخت کامل و قطعی از انسان داشته باشد؛ و اتفاقا دقیقا به همین جهت است که نیاز به دینی الهی جدی میشود و هیچ دین دستساز بشری توان ارائه راه مناسب زندگی به انسان را ندارد.
آنچه جای تعجب دارد این است که از همین حقیقتی که در فلسفه غرب کاملا مشهود شده به جای اینکه ضرورت مراجعه به خداوند و مبنا قرار دادن رهنمود او برای انسان را نتیجه بگیرند، توصیه به خودبسندگی عقل و معتبر دانستن و به رسمیت شمردنِ همه دینها و آیینهای ساخته بشر را نتیجه گرفتهاند!
@yekaye
#حجرات_16
یک آیه در روز
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَر
یک آیه در روز
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَر
.
8️⃣ «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
با اینکه تعبیر «آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است» دلالت بر «همه چیز» دارد، چرا بعد از اینکه فرمود «خداوند میداند آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است» ادامه داد که «و خداوند به هر چیزی داناست». آیا تکرار در اینجا رخ داده است؟
🌴الف. [میخواهد بفرماید] خداوند، هم به وجود اشيا آگاه است وهم خصوصيّات هر چيزى را مىداند (تفسير نور، ج9، ص200).
🌴ب. شاید جمله دوم بیان دلیل برای جمله اول است: یعنی خداوند «آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است» میداند و این بدان جهت است که همه چیز را میداند. آنگاه اگر اشکال شود که چرا از ابتدا همین جمله دوم را نفرمود و چه نیازی به آوردن جمله اول بود یک پاسخش این است که اگر آن را نمیگفت تذکری که با آمدن آن جمله به انسان داده میشد (که در تدبر ۷.ب اشاره شد) از دست میرفت.
🌴ج. ...
@yekaye
#حجرات_16
یک آیه در روز
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَر
🔹ارتباط این آیه با آیات قبل و بعد
9️⃣ «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ»
در آیات قبل سخن از کسانی بود که ادعای ایمان میکردند در حالی که فقط اسلام آورده بودند و ایمان در دلشان وارد نشده بود و خداوند توضیح داد که ایمان واقعی چیست و چه کسانیاند که واقعا ایمان دارند.
در این آيه تذکر میدهد که بیهوده در برابر پیامبر خدا ادعا و تظاهر به ایمان نکنید زیرا این ادعای شما در حقیقت ادعا کردن در پیشگاه خداوند است و گویی میخواهید خدا را از چیزی باخبر کنید که او نمیداند؛ در حالی که او نهتنها تمام زوایای وجودی شما علم دارد بلکه بر تمام آنچه در آسمانها و زمین است و تمام اشیاء علم دارد و اتفاقا به خاطر چنین علمی است که تنها اوست که میتواند دین و روش زندگی مناسب را برای انسان ارائه دهد؛ زیرا که انسان اساسا موجودی است که وجودش به تمام آنچه در آسمانها و زمین آفریده شده مرتبط است (تدبر۷).
آنگاه وقتی این نگاه در انسان تقویت شد و انسان فهمید که وجودش به تمام آنچه در آسمانها و زمین است مرتبط است و تنها خدایی که به همه اینها علم دارد میتواند برنامه زندگی به او بدهد، آنگاه بخوبی میفهمد که چه کوتهبیناند انسانهایی که میپندارند با ایمان آوردنشان بر خداوند منتی دارد، و از این رو در آیه بعد تذکر میدهد که حتی برای همان اسلام آوردن ابتدایی هم اصلا سزاوار نیست که بر خداوند و پیامبرش منت بگذارید، بلکه ار صادقانه بنگرید درخواهید یافت که این خداوند است که حقیقتا بر شما انسانها منت گذاشته است که شما را به ایمان هدایت کرده است.
@yekaye
#حجرات_16
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإیمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ 📖
ترجمه
💢 بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند؛ بگو اسلامتان را بر من منت ننهید؛ بلکه [این] خداوند است که بر شما منت میگذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر که راستگویید.
سوره حجرات (۴۹)، آیه۱۷
۱۴۰۲/۳/۱۵
۱۶ ذیالقعده ۱۴۴۴
@yekaye
#حجرات_17
🔹یمُنُّونَ / لا تَمُنُّوا / یمُنُّ
درباره ماده «منن» قبلا بیان شد که
▪️برخی گفتهاند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: قطع کردن، و در حق کسی نیکی کردن و بر او منت گذاشتن. «مَنّ» و «مِنَّة» (=منت گذاشتن) را هم بر دو قسم دانستهاند:
▫️«منت عملی»، یعنی عملا نعمتی را بر کسی ارزانی داشتن؛ که این امری بسیار ممدوح است که حقیقتا تنها از جانب خداوند انجام میشود (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، آل عمران/۱۶۴؛ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ، نساء/۹۴؛ وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ، صافات/۱۱۴؛ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ، إبراهيم/۱۱؛ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا، قصص/۵)؛ و
▫️«منت قولی» یا کلامی، یعنی ابراز کردن اینکه من نیکیای در حق تو کردهام (وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيل، شعراء/۲۲؛ يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم، حجرات/۱۷؛ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ، مدثر/۶)، که امری قبیح است.
▪️برخی معنای اصلی این ماده را همان «قطع کردن» دانستهاند و گفتهاند «مِنّت» را از این جهت از این ماده ساختهاند که در جایی که در اصل نعمت دادن است [= منت فعلی]، بدین جهت است که نعمت بلایا را قطع میکند و در جایی که مایه کدورت در نعمت دادن است [= منت کلامی]، بدین جهت است که اثر نعمت و ضرورت تشکر از نعمت را قطع مینماید.
▪️از کلماتی که ظاهرا از همین ماده میباشد «مَنّ» (حدود سه کیلو) است که برخی به همین مناسبت، اساساً «منت» را به معنای نعمت سنگین و وزین قلمداد کردهاند، هرچند برخی بر این باورند که این معنا ربطی به این ماده در زبان عربی ندارد و از کلماتی است که زبانهای دیگر وارد زبان عربی شده است (در زبان عبرى، این کلمه در این معنا به صورت «مانه» و در زبانهای سرياني و آرامى، این کلمه به صورت «منيا» تلفظ میشود).
▪️از آنجا که در ماده «منن» نوعی معنای قطع کردن و نعمت دادن نهفته است، این کلمه به طور مجازی برای رها کردن بدون عوض (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً، محمد/۴) و انفاق کردن (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ؛ ص/۳۹) به کار میرود. «أجر غیرممنون» (فصلت/۸؛ قلم/۳؛ انشقاق/۲۵؛ تین/۶) به معنای پاداشی است که هیچگاه قطع نمیشود و نقصان نمیپذیرد، و ظاهرا به همین معناست که برخی آن را به معنای «بیحساب» [= غیرقابل شمارش] معنی کردهاند.
▪️«منون» (نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُون؛ طور/۳۰) را هم به معنای «دهر» (روزگار) دانستهاند و هم به معنای مرگ [مَنِيَّةِ]، از این جهت که از عدد [زندگان] میکاهد و هر گونه مددی را قطع میکند.
▪️یکی از کاربردهای کلمه «مَنّ» در قرآن کریم (وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى؛ بقرة/۵۷) ظاهرا اشاره به صمغ و شیره خوراکیای مانند ترنجبین است که از برخی از درختان ترشح میکند، و برخی این احتمال را دادهاند که منظور از «من» و «سلوی» نه ترنجبین و مرغ بریان، بلکه مطلق نعمتهایی بوده که خداوند بر آنان نازل کرده که از جهت نعمت بودنش به آن «مَنّ» و از این جهت که مایه تسلی و آطمینان خاطر آنان میشده بدان «سلوی» گفتهاند و عجیب اینجاست که برخی از اهل لغت با اینکه این کلمه را اساساً برگرفته از زبانهای عبری و سریانی میدانند نهتنها با این احتمال مخالفتی نکردهاند، بلکه با تخصیص آن به اموری همچون ترنجبین و سایر شیرههای مترشح از درخت مخالفت کرده و آن را به معنای هر نعمتی که از آن متنعم شدهاند معرفی کردهاند.
🔖جلسه ۸۳۵ https://yekaye.ir/ale-imran-3-164/
@yekaye
🔹أَسْلَمُوا
در آیه ۱۴ همین سوره به تفصیل درباره ماده «سلم» و کلمه اسلام توضیح داده شد.
🔖جلسه ۱۰۷۹ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-14-1/
📖اختلاف قرائت
▪️در قراءات رایج به صورت «أن أسلموا» قرائت شده است؛ یعنی اینکه اسلام آوردند را بر تو منت میگذارند
▪️اما در قرائت ابن مسعود دو قرائت نقل شده است؛ یکی به لحاظ رسم المصحف، موافق با مصحف عثمانی اما به صورت «إن أسلموا»، که جمله به صورت شرطی معنا میشود، یعنی اگر اسلام بیاورند بر تو منت میگذارند؛
▪️و دیگری موافق با معنای قرائت رایج اما مخالف با مصحف عثمانی به صورت «إسلامَهم»؛یعنی اسلام آوردنشان را بر تو منت میگذارند.
📚معجم القراءات ج۹، ص91
📚المغنی فی القراءات، ص۱۷۰۲
@yekaye
🔹هَداكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که ماده «هدی» در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی راهنمایی کردن؛ و دیگری هدیه دادن،
▪️اما دیگران اصل معنا را همان «بیان راه رشد و امکان وصول کسی به چیزی را مهیا کردن ویا «راهنمایی کردنی که با لطف همراه باشد» دانستهاند؛ و توضیح دادهاند که وقتی که در حالت ثلاثی مجرد به کار رود به معنای «هدایت» است، و وقتی در باب افعال (أهدی) به کار رود، به معنای «هدیه دادن» میباشد؛
و چیزی که موید معنای واحد داشتن اینهاست، تفاوتی است که بین «هدیه» و «هبه» هست که «هدیه» آن چیزی است که با اهدای آن به نحوی به دریافتکننده هدیه تقرب میجوید [گویی خود را با هدیه به سوی گیرنده هدیه رهنمون شده است] در حالی که در «هبه» چنین اقتضایی نیست و از این رو، از الطاف خدا به بندگان، و حتی لطف یک رئیس به مرئوسش به «هبه» تعبیر میشود، اما «هدیه» در جایی است که بنده به پیشگاه خداوند یا یا مرئوس به رئیس و یا شخصی به شخص همعرض خود چیزی پیشکش کند.
▪️«هدایت» (و ماده «هدی») نقطه مقابل «ضلالت» (و ماده «ضلل») است؛ و در ماده «هدی» یک نوع مفهوم پیش افتادن برای هدایت کردن نهفته است؛ و «هادی» راهنمایی است که جلو میافتد و افراد را در پی خود راهنمایی میکند و ظاهرا به همین مناسبت است که به گردن «اسب» (که جلوترین عضو وی است) «هادی» و یا به «عصا» که شخص ابتدا آن را بر زمین میزند و بعد قدم میگذارد «هادیة» گویند. به لحاظ لغوی ظاهرا تفاوتی بین «هُدَی» و «هِدایت» (که هر دو مصدر ثلاثی مجردند) وجود ندارد، هرچند که قرآن فقط از کلمه «هدی» استفاده کرده و آن را هم خاص هدایتهای ناظر به انسان به کار برده است.
▪️برخی گفتهاند: هدایتی که خداوند برای انسان به کار میبرد چهارگونه است:
▫️یکی هدایتی که در هر موجود مخلوقی قرار داده شده است: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/۵۰)
▫️دوم هدایت مردم که انبیاء با زبان و آوردن پیامهای الهی انجام میدهند «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ» (آل عمران/۱۳۸) «وَ في نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ» (اعراف/۱۵۴) «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/۳)
▫️سوم: توفیقی که شامل حال برخی از افرادی میشود که زمینه هدایت شدن را دارند و در واقع، از هدایتی که به آنها رسیده بهرهمند میشوند؛ مانند: «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» (محمد/۱۷)، «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» (تغابن/۱۱) «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ» (یونس/۹)، «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنكبوت/۶۹»، «وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» (بقرة/۲۱۳»، «وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (بقره/۲۱۳)
▫️و چهارم: هدایتی که در آخرت انسانها را به مقصد نهاییشان میرساند: «سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ» (محمد/۵)، «وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه» (اعراف/۴۳).
▫️و چنانکه اگر چنانکه برخی مفسران تفطن یافتهاند توجه کنیم که هدایتی که توسط پیامبران و امامان انجام میشود بر دو قسم است، آنگاه درمییابیم که باید قسم پنجمی را هم اضافه کنیم. در واقع، هدایت پیامبران و امامان یکی همان قسم دوم مذکور است که با رساندن پیامها انجام میشود و از طریق درگیر شدن ذهن شخص شروع میگردد؛ و دیگری هدایتی است که با دستگیری کردن و حرکت دادن در مسیر و درگیر کردن روح و حقیقت وجودی او انجام میشود؛ و آن زمانی است که در قرآن کریم کلمه «هدایت» با «امر الله» ترکیب میشود «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (سجده/۳۴ و أنبياء/۷۳) که چون اشاره به عالم «أمر» (در مقابل عالم خلق) دارد، یعنی هدایتی است از جنس عالم امر، که ناظر به وجهه ملکوتی اشیاء است؛ وجه چنین تفسیری از آیه این است که این موهیت (یعنی «هدایت به امر» را مترتب بر صبر و رسیدن آنان به مرتبه یقین برشمرد: «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ» سجده/۲۴) و رسیدن به چنین یقینی را هم با مشاهده ملکوت قرین فرمود: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (أنعام/۷۵)، و «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» (تكاثر/۶).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره ماده «هدی»
▪️نکته جالب توجه این است که اگر به تفاوت این کاربردهای هدایت توجه کنیم درمییابیم که منافاتی بین اینکه گاه هدایت کردن را کار پیامبر میشمرد «وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (شورى/۵۲) وگاه این هدایت کردن را از او نفی میکند: «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» (قصص/۵۶)، «وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» (روم/۵۳) «لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» (بقرة/۲۷۲) منافاتی وجود ندارد.
ویا گاهی از طرفی بر هدایت همگان توسط خداوند اصرار دارد: «أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاس» (بقره/۱۸۵) «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ»(إنسان/۳)، «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» (بلد/۱۰) و از طرف دیگر از اینکه خداوند برخی از افراد را هرگز هدایت نمیکند سخن به میان میآورد: «كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» (آل عمران/۸۶) «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» (نحل/۱۰۷) «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ» (زمر/۳).
▪️نکته دیگر اینکه افعالی مثل هدایت و تعلیم، از آنجا که دو سویه اعطاکننده و دریافتکننده دارند؛ در موقعیتهایی که اعطاء رخ میدهد اما دریافتکننده قبول نمیکند از حیث اعطاء تعبیر «هَدَاهُمْ و علّمهم» صادق است؛ و از حیث دریافت تعبیر «ما هَدَاهُمْ و لا علّمهم» و با این دو لحاظ است که گاهی در مورد یک گروه هم تعبیر «هدایتشان کردیم» و هم تعبیر «هدایتشان نکردیم» هردو به کار میرود: چنانکه در مورد ثمود در جایی میفرماید: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى» (فصلت/۱۷) و در جای دیگر درباره مطلق کافران (که ثمود هم در همان دستهاند: «أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ» هود/۶۸) فرمود: «وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» (نحل/۱۰۷).
▪️فعل «هدی»، گاهی مستقیما [دو] مفعول میگیرد [هرچند که گاه یک مفعولش حذف میشود]: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»(فاتحة/۶)؛ گاهی یکی از مفعولهایش با حرف «إلی» میآید: «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (آل عمران/۱۰۱)؛ و گاهی با حرف «لـ»: «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمان» (حجرات/۱۷)، که در آیه «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى» (یونس/۳۵) به نظر میرسد که حرف «الی» در همان معنای حرف «لـ» استفاده شده (زیرا بویژه در فراز دومش به جای «للحق» مجددا «الی الحق» آمده است).
و البته با حرف «فی» (أَمَّنْ يَهْديكُمْ في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ؛ نمل/۶۳) و «ب» (نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا، شوری/۵۲؛ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ، اعراف/۱۵۹ و ۱۸۱؛ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا، انبیاء/۷۳، و سجده/۲۴) و یا هردوی اینها (لِتَهْتَدُوا بِها في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، انعام/۹۷) هم به کار رفته است که ظاهرا در معنای مفعولی نباشد.
📖 اختلاف قرائت
🔹أَنْ هَداكُمْ / إِنْ هَداكُمْ / إِذْ هَداكُمْ
▪️در قراءات رایج به همین صورت «أَنْ» قرائت شده است که تقدیر کلام «لأن» یا «بأن» است؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد «برای اینکه» یا «به سبب اینکه» شما را به ایمان هدایت کرد؛
▪️اما در قرائت زید بن علی و نیز روایتی از عاصم به صورت «إن» شرطیه آمده؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد اگر که شما را به ایمان هدایت کرد (که چون طریق عاصم برای این روایت معلوم نشده برخی احتمال دادهاند که این قرائت عاصم جحدری باشد نه عاصم معروف)
▪️و در قرائت ابن مسعود به صورت «إذ» قرائت شده است؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد هنگامی که شما را به ایمان هدایت کرد؛ و این قرائت به عبید بن عمیر و ابن خثیم هم نسبت داده شده است.
📚معجم القراءات ج۹، ص92 ؛ المغنی فی القراءات، ص۱۷۰۲
🔹هَداكُمْ / هادكُمْ
▪️در قرائات رایج به همین صورت «هداکم» از ریشه «هدی» است که به معنای «شما را هدایت کرد» میباشد؛
▪️اما در قرائت ابن مسعود به صورت «هادكُمْ» است که آن را از ماده «هود» به معنای توبه و رجوع به حق و خیر دانستهاند، که معنایش «شما را توبه داد» میباشد.
📚معجم القراءات ج۹، ص92
@yekaye
🔹درباره شأن نزول این آیه منابع شیعه و سنی دو مطلب کاملا متفاوت را روایت کردهاند؛ که اگرچه به نظر میرسد روایت سنی بیش از آنکه شأن نزول باشد، تطبیقی است که توسط راویان بر آیه انجام شده است هرچند این احتمال نیز منتفی نیست که وجود این دو گزارش ناشی از این باشد که این آیه دو بار و در دو موقعیت متفاوت نازل شده است:
۱) گزارش شیعی:
https://eitaa.com/yekaye/10579
۲) گزارش سنی:
https://eitaa.com/yekaye/10580
🔸۱) گزارش شیعی شأن نزول آیه ۱۷ سوره حجرات را در جنگ خندق و در خصوص عثمان میداند که در چند روایت آمده است؛
یک روایت از آن ذیل آیه ۱۵ همین سوره گذشت؛
در ادامه دو روایت دیگر از این گزارش تقدیم میشود:
📜الف. در کتاب مصباح الانوار شیخ طوسی با اسناد خویش روایتی از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که من هنگام کندن خندق نزد رسول الله بودم در حالی که مردم و حضرت علی ع هم مشغول کندن بودند. پس پیامبر ص خطاب به علی ع فرمود: پدرم فدای کسی باد که میکَنَد و جبرائیل خاکها را از پیش روی او جاروب میکند و میکائیل کمکش میکند در حالی که تا پیش از این به احدی از خلایق کمک نکرده بود.
سپس پیامبر رو به عثمان بن عفان کرد و فرمود: تو هم بکَن!
عثمان عصبانی شد و گفت: محمد ص به این راضی نشده که به دست وی اسلام آوردیم و حالا ما را به کارگری دستور میدهد.
پس خداوند بر پیامبرش نازل فرمود که: «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند؛ بگو با اسلامتان بر من منت نگذارید؛ بلکه خداوند است که بر شما منت میگذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر واقعا از راستگویانید» (حجرات/۱۷)
📚تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص588
ذَكَرَ الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ مِصْبَاحِ الْأَنْوَارِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ رِجَالِهِ يَرْفَعُهُ إِلَى جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي حَفْرِ الْخَنْدَقِ وَ قَدْ حَفَرَ النَّاسُ وَ حَفَرَ عَلِيٌّ ع فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ: ص بِأَبِي مَنْ يَحْفِرُ وَ جَبْرَائِيلُ يَكْنُسُ التُّرَابَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ يُعِينُهُ مِيكَائِيلُ وَ لَمْ يَكُنْ يُعِينُ أَحَداً قَبْلَهُ مِنَ الْخَلْقِ.
ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ: احْفِرْ! فَغَضِبَ عُثْمَانُ وَ قَالَ: لَا يَرْضَى مُحَمَّدٌ أَنْ أَسْلَمْنَا عَلَى يَدِهِ حَتَّى يَأْمُرَنَا بِالْكَدِّ.
فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ».
📜ب. علی بن ابراهیم قمی میگوید: این آیه در مورد عثمان در جنگ خندق نازل شد و قضیه از این قرار است که وی بر عمار گذشت در حالی که عمار مشغول کندن خندق بود و غبار از گودالی که او میکند برخاسته بود و عثمان آستین پیراهنش را جلوی بینیاش گرفت و عبور کرد و عمار این اشعار را سرود:
مساوی نیست کسی که مساجد را بنا میکند تا در آن رکوع و سجود انجام شود و کسی که از اینکه غبار رویش بنشیند دوری میگزیند و در حالی که منکر و معاند است رویگردان میشود.
عثمان به وی رو کرد و گفت: این فرزند زن سیاهپوست! مقصودت منم؟! سپس سراغ رسول الله ص رفت و به ایشان گفت: من به تو نیپوستیم که به ما دشنام دهند.
رسول الله ص فرمود: اگر میخواهی اسلامت را پس بگیر و برو. پس خداوند این آیه را نازل کرد که: «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند؛ بگو با اسلامتان بر من منت نگذارید؛ بلکه خداوند است که بر شما منت میگذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر واقعا از راستگویانید» (حجرات/۱۷) یعنی راستگو نیستید.
📚تفسير القمي، ج2، ص322
وَ قَوْلُهُ «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» نَزَلَتْ فِي عَثْكَنَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ مَرَّ بِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَ هُوَ يَحْفِرُ الْخَنْدَقَ وَ قَدِ ارْتَفَعَ الْغُبَارُ مِنَ الْحَفْرِ فَوَضَعَ كُمَّهُ عَلَى أَنْفِهِ وَ مَرَّ، فَقَالَ عَمَّارٌ:
«لَا يَسْتَوِي مَنْ يَبْنِي الْمَسَاجِدَ
فَيُصَلِّي فِيهَا رَاكِعاً وَ سَاجِداً
كَمَنْ يَمُرُّ بِالْغُبَارِ حَائِداً
يُعْرِضُ عَنْهُ جَاحِداً مُعَانِداً»،
فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ عَثْكَنُ فَقَالَ: يَا ابْنَ السَّوْدَاءِ إِيَّايَ تَعْنِي،
ثُمَّ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ: لَمْ نَدْخُلْ مَعَكَ لِتُسَبَّ أَعْرَاضُنَا،
فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: قَدْ أَقَلْتُكَ إِسْلَامَكَ فَاذْهَبْ.
فَأَنْزَلَ اللَّهُ «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» أَيْ لَسْتُمْ صَادِقِين.
@yekaye
#حجرات_17
🔸۲) گزارش سنی شأن نزول این واقعه را درباره کسانی میداند که نزد پیامبر ص آمدند و از اینکه بدون جنگ مسلمان شده بودند بر پیامبر ص منت میگذاشتند که به دو روایت مختصر و مفصل از این واقعه اشاره میشود:
📜الف. ابن ابی اوفی میگوید: عدهای از عرب نزد پیامبر ص آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما اسلام آوردیم در حالی که با تو نجنگیدیم آنچنان که فلان و بهمان طایفه با تو جنگیدند؛ پس خداوند این آیه را نازل کرد که: «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند...»
شبیه این مطلب را از قول ابن عباس و سعید بن جبیر و حسن بصری آورده و قوم مذکور را طائفهای از بنی اسد و وقوع این واقعه را بعد از فتح مکه دانستهاند.
📚الدر المنثور، ج6، ص100-101
📜ب. ابن کعب قرظی میگوید: ده رهط [«رهط» به گروههای سه تا ده نفریای گویند که اصل و نسب واحدی داشته باشند] از بنی اسد در اوایل سال نهم بر رسول الله ص وارد شدند و در میان آنان حضرمي بن عامر و ضرار بن أزور و وابصة بن معبد و قتادة بن قائف و سلمة بن حبيش و نقادة بن عبدالله بن خلف و طليحة بن خويلد بودند در حالی که رسول الله ص در مسجد و در میان اصحابش بود. سلام دادند و سخنگویشان گفت:
یا رسول الله ص! ما شهادت میدهیم که خداوند واحد است و شریکی ندارد و اینکه تو بنده و رسول اویی؛ و نزد تو آمدیم در حالی که هیچ سپاهی علیه ما نفرستادی و ما در سلم و صلح هستیم با کسانی که در ورای ما هستند، پس خداوند نازل فرمود: «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند...»
📚الدر المنثور، ج6، ص101
@yekaye
#حجرات_17
☀️۱) فرازی از خطبه پیامبر اکرم ص در روز غدیر با این جمله شروع میشود که «معاشر الناس لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ» که چون متن آن به عنوان اولین حدیث ذیل آیه ۱۵ (جلسه ۱۰۸۰ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-15/) گذشت به همانجا مراجعه کنید.
@yekaye
☀️۲) امیرالمومنین ع هنگامی كه به اقدام ایشان درخصوص برابرى در تقسيم غنائم اعتراض کردند خطبهای ایراد کردند که به عنوان حدیث ۱۳ ذیل آیه ۱۳ (جلسه ۱۰۷۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-2/) تقدیم شد که در فرازی از آن فرمودند: «يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ يَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ أَ تَمُنُّونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ بِإِسْلَامِكُمْ وَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ الْمَنُّ عَلَيْكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ».
اما حضرت امیر در مقام اتمام حجت با طلحه و زبیر در همان ابتدای پذیرش خلافت نیز بدین آیات استشهاد کردند که احتمال دارد خطبه فوق مربوط به همین حادثه باشد. در هر صورت، در اینجا دو روایت دیگر از این واقعه تقدیم میشود:
☀️الف. روایت مفصلی را شیخ طوسی با سندهای متعدد ذکر کرده که در آن وقایع بلافاصله بعد از پذیرش خلافت توسط امیرالمومنین ع و برخی از خطبهها و گفتگوهای بین حضرت و مخالفانشان در آن موقعیت را گزارش میکند. فراز ابتدایی این گفتگوها قبلا (به عنوان اولین حدیث در جلسه ۹۲۱ https://yekaye.ir/ale-imran-3-199/) گذشت.
در ادامه روایت مذکور، و بعد از اینکه راوی گزارشی از بحثهایی که بین برخی از اصحاب امیرالمومنین ع و مخالفان امیرالمومنین ع درگرفت مطرح کرده ، آمده است:
پس عمار و ابوهیثم و رفاعه و ابوایوب و سهل بن حنیف جمع شدند و با مشورت به این نتیجه رسیدند که سراغ امیرالمومنین ع در قنات [= نام وادیای نزدیک مدینه] بروند و ایشان را از مواضع این افراد باخبر سازند. پس سوار شدند و سراغ ایشان رفتند و از جمع شدن آن افراد و شکایتهای آنان و ادعایشان در خصوص ناراحتی در قبال قتل عثمان به ایشان خبر دادند. ابوهیثم گفت: یا امیرالمومنین! در این امر تاملی فرما!
پس حضرت بر استر پیامبر ص سوار و وارد مدینه شد و بر منبر رفت و خداوند را حمد و ثنا گفت و خوبان و فضیلتمداران از اصحاب و مهاجران نزد ایشان گرد آمدند و به حضرت علی ع گفتند: آنان این پیشوا را خوش ندارند و امتیاز طلب میکنند و به خاطر این [مساواتی که برقرار کردی] خشمگیناند.
علی ع فرمود: هیچکس در این مال برتریای ندارد. این کتاب الله است بین ما و شما، و این هم پیامبرتان حضرت محمد ص و سیره او. سپس با صدای بلند فرمودند: ای جماعت انصار! آیا بر من [در نقل دیگری: بر خدا] به خاطر اسلامتان منت میگذارید؟! بلکه خداوند و رسولشاند که بر شما منت دارند، اگر واقعا راستگویید. من ابوالحسن مهترم*.
و از منبر پایین آمد و در گوشهای از مسجد نشست و فرستاد که طلحه و زبیر را نزد وی بخوانند ...
📚الأمالي (للطوسي)، ص731
✳️* پینوشت:
عبارت «من ابوالحسن مهترم» را در ترجمه «أَنَا أَبُو الْحَسَنِ الْقَرْمُ» برگزیدیم. معروف است که حضرت امیر ع وقتی عصبانی میشد و میخواست قاطعیت خود را در کاری نشان دهد از تعبیر «أَنَا أَبُو الْحَسَنِ» استفاده میکرد، و کلمه «قرم» هم به معنای شتر نر درشتاندام است که عرب آن را مجازا برای سرور و مهتر قوم به کار میبرد.
@yekaye
👇سند و متن حدیث👇
https://eitaa.com/yekaye/10584
سند و متن حدیث۲. الف
☀️حدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ (قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الصَّلْتِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ، قَالَ:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِيُّ أَبُو عَلِيٍّ مِنْ كِتَابِهِ فِي رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ ثَمَانٍ وَ سَبْعِينَ، وَ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى، قَالا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِيُّ.
قَالَ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ: وَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَلَوِيُّ الْحَسَنِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ النَّعْجَةِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سُهَيْلٍ بْنُ مَالِكٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ أَوْسِ بْنِ الْحَدَثَانِ، قَالَ: لَمَّا وَلِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَسْرَعَ النَّاسُ إِلَى بَيْعَتِهِ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ وَ جَمَاعَةُ النَّاس...
... فَاجْتَمَعَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَيْثَمِ وَ رِفَاعَةُ وَ أَبُو أَيُّوبَ وَ سَهْلُ بْنِ حُنَيْفٍ، فَتَشَاوَرُوا أَنْ يَرْكَبُوا إِلَى عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بِالْقَنَاةِ فَيُخْبِرُوهُ بِخَبَرِ الْقَوْمِ، فَرَكِبُوا إِلَيْهِ فَأَخْبَرُوهُ بِاجْتِمَاعِ الْقَوْمِ وَ مَا هُمْ فِيهِ مِنْ إِظْهَارِ الشَّكْوَى وَ التَّعْظِيمِ لِقَتْلِ عُثْمَانَ، وَ قَالَ لَهُ أَبُو الْهَيْثَمِ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، انْظُرْ فِي هَذَا الْأَمْرِ.
فَرَكِبَ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ، وَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، وَ اجْتَمَعَ أَهْلُ الْخَيْرِ وَ الْفَضْلِ مِنَ الصَّحَابَةِ وَ الْمُهَاجِرِينَ، فَقَالُوا لِعَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِنَّهُمْ قَدْ كَرِهُوا الْأُسْوَةَ، وَ طَلَبُوا الْأَثَرَةَ، وَ سَخِطُوا لِذَلِكَ.
فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): لَيْسَ لِأَحَدٍ فَضْلٌ فِي هَذَا الْمَالِ، وَ هَذَا كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ، وَ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ سِيرَتِهِ. ثُمَّ صَاحَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ، أَ تَمُنُّونَ عَلَيَّ بِإِسْلَامِكُمْ- قَالَ أَحْمَدُ: عَلَى اللَّهِ بِإِسْلَامِكُمْ- بَلْ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ الْمَنُّ عَلَيْكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ، أَنَا أَبُو الْحَسَنِ الْقَرْمُ.
وَ نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ جَلَسَ نَاحِيَةَ الْمَسْجِدِ، وَ بَعَثَ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ فَدَعَاهُمَا ...
📚الأمالي (للطوسي)، ص731
@yekaye
☀️ب. روایت دیگر این واقعه در دو کتاب وقعة الجمل و شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید آمده است، بدین بیان:
پس از آن عمار ياسر به نزد ابوهيثم و ابوايوب و سهل بن حنيف و گروهى از مهاجر و انصار آمد و گفت: «آگاه باشيد كه از اين چند نفر خبرهايى چنين و چنان درباره مخالفت و طعن آنها بر امير المؤمنين عليه السّلام به ما رسيده است». پس همگى برخاستند و نزد امير المؤمنين عليه السّلام رفتند و گفتند: «اى امير مؤمنان در كار خود بنگر و با اين طايفه قريشيان با شدت برخورد كن [كه بيعت تو را شكستهاند و با امر تو مخالفت كردهاند] و پنهانى ما را به رها كردن تو فرا مىخوانند [خداوند تو را به آن چه خشنود است هدايت كند و به طريق بندگيش ارشاد نمايد]، اين كار آنها به اين جهت است كه پيشوا را دوست ندارند و امتیازشان را از دست دادهاند، چون ميان آنها و عجمان [غير عربها] به برابرى رفتار كردهاى، ناخشنود شدند و با دشمنت به مشورت نشستند و او را بزرگ شمردند و براى پراكنده ساختن جماعت مسلمانان و جلب توجه گمراهان، به خونخواهى عثمان تظاهر كردند؛ [اينك رأى قاطع و محکمی درباره آنان صادر فرما و ما عليه هر سركش معاندى همراه تو هستيم»].
امير المؤمنين عليه السّلام بيرون آمد و به مسجد داخل شد در حالى كه لباس يكسرهاى پوشيده و عباى قطرى بر دوش افكنده بود و شمشيرش را به کمر بسته و بر كمانش تكيه داشت و بر منبر رفت و بعد از حمد و ثناى خداى عز و جل و صلوات بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
«اى مردم! خداوند را سپاس گزاريم كه پروردگار و معبود و ولىّ نعمت ماست، او كه نعمتهايش را آشكار و پنهان بر ما ارزانى داشته، که این منتی از جانب اوست بدون آن كه سخنى بر زبان رانده و يا توانى برای آن داشته باشيم، تا ببیند ما شکر میگزاریم یا كفران میورزیم. پس هر كس را كه شكرش به جا آرد فزونى دهد و آن را كه كفران كند عذابش نمايد. از ميان مردمان كسى نزد خداوند جايگاهش برتر و وسيلهاش نزديكتر است كه فرمان بردارترينشان نسبت به اوامر الهى و داناترين آنها به اطاعت پروردگار و مطيعترين آنان نسبت به سنت پيامبرش محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم باشد و كتاب خدا را بيش از همه زنده نگه مىدارد. هيچ كس نزد ما فضيلتى ندارد مگر به طاعت خدا و رسولش صلّى اللّه عليه و آله و سلم. اين كتاب خداست كه پيش روى ماست و وصيت و سيره رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم در ميان ماست، و فقط نادانى كه با حق عناد مىورزد و راستى را انكار مىكند از آن بى خبر است خداى متعال مىفرمايد: «ای مردم! همانا ما شما را از نری و مادهای آفریدیم و شما را نژادها (شعبهها) و قبیلههایی قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید مسلماً باکرامتترین شما نزد خداوند باتقواترینتان است.» (حجرات/۱۳). سپس با صداى بلند فرياد برداشت: «ای کسانی که ایمان آوردهاند! از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولى الامرى كه از شماست» (نساء/۵۹) «و اگر روى برتابيد خداوند كافران را دوست ندارد» (آل عمران/۳۲). سپس فرمود: اى گروه مهاجرين و انصار آيا با اسلام آوردنتان بر خدا [و بر رسول خدا ص] منت مىگذاريد؟! «بلكه خدا بر شما منت مىگذارد كه به ايمان هدايتتان كرد اگر از صادقان باشيد». (حجرات/۱۶). سپس فرمود: من ابو الحسن هستم- و فقط وقتى به خشم مىآمد چنين مىگفت- و بدانيد اين دنيايى كه در آرزوى آن هستيد و به آن دل بستهايد و من به سبب آن بر شما خشم مىگيرم و خشنود مىشوم، خانه و منزلگاه شما نيست كه براى آن آفريده شدهايد، زندگى دنيا شما را نفريبد كه از آن بر حذر داشته شدهايد. پس با صبر بر طاعت الهى و گردن نهادن به حكمتهاى خداى- جلّ ثنائه- در پى كامل كردن نعمتهاى خداوندى بر خودتان باشيد.
و امّا در این اموال كسى را بر كسى امتیازی نيست در حالی که خداوند تقسیم آن را معین فرموده و اين مال خداست و شما بندگان مسلمان خداييد. اين كتاب خداست كه به آن اعتراف داريم و تسليم او هستيم و وصيت پيامبر پيش روى ماست پس هر كس به آن راضى نشود به هر جا كه خواهد رو كند زيرا بر کسی كه به طاعت الهى گردن مىنهد و به احكام خداوند حكم مىكند حرجی نیست».
سپس از منبر پايين آمد و دو ركعت نماز گذارد.
📚وقعة الجمل، ص68؛ [نبرد جمل، ص63-65]؛
📚شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج7، ص39-40
@yekaye
👇سند و متن حدیث👇
https://eitaa.com/yekaye/10586
متن حدیث۲.ب
☀️اخبار الامام علي عليه السّلام بنقض القوم بيعتهم
فجاء عمّار بن ياسر الى ابي الهيثم و ابي ايوب و سهيل بن حنيف و جماعة من المهاجرين و الانصار، و قال: اعلموا ان هؤلاء النفر قد بلغنا عنهم ما هو كذا و كذا من الخلاف و الطعن على أمير المؤمنين عليه السّلام، فقاموا و أتوا اليه، و قالوا: يا أمير المؤمنين انظر في أمرك و عاتب قومك هذا الحيّ من قريش فأنهم قد [نقضوا بيعتهم لك و خالفوا أمرك]، و قد دعونا في السّرّ الى رفضك، [فهداك اللّه الى مرضاته و أرشدك الى عباده]، و ذلك لانهم كرهوا الاسوة، و فقدوا الأثرة، لما واسيت بينهم و بين الاعاجم، انكروا و استشاروا عدوّك و عظموه، و اظهروا الطلب في دم عثمان فرقة للجماعة و تأليفا لاهل الضلالة، [فرأيك منهم سديد، و نحن معك على كل باغ عنيد].
فخرج عليه السّلام و دخل المسجد مرتديا بطاق، مؤتزرا ببرد قطري، متقلدا بسيفه، متنكبا على قوسه، فصعد المنبر، و قال بعد ان حمد اللّه عزّ و جلّ و اثنى عليه، و صلى على النبي صلّى اللّه عليه و اله و سلّم: اما بعد، ايها الناس، فإنا نحمد اللّه ربنا و الهنا و ولّينا و وليّ النعم علينا، الذي اصبحت نعمته علينا ظاهرة، و باطنة امتنانا منه بغير قول منّا و لا قوة لنشكر ام نكفر، فمن شكر زاده، و من كفر عذّبه، فأفضل النّاس عند اللّه منزلة و اقربهم من اللّه وسيلة اطوعهم لامره و اعلمهم بطاعته و اتبعهم لسنة [نبيه محمد رسوله] صلّى اللّه عليه و آله، و احياهم لكتابه ليس لأحد عندنا فضل إلا بطاعة اللّه و طاعة رسوله صلّى اللّه عليه و اله و سلّم. هذا كتاب اللّه بين أظهرنا، و عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و سيرته فينا، لا يجهل ذلك إلا جاهل معاند عن الحق منكر للصدق، قال اللّه تعالى: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ». ثم انّه عليه السّلام صاح بأعلى صوته: [«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا] أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ».
ثم قال: يا معشر المهاجرين و الانصار، أ تمنون على اللّه [و رسوله] باسلامكم «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ». ثم قال عليه السّلام: انا ابو الحسن، (و كان لا يقولوها إلا اذا غضب). ثم قال: الا ان هذه الدنيا التي اصبحتم تتمنونها و ترغبون فيها، و اصبحت تغضبكم و ترضيكم ليست بداركم و لا منزلكم الذي خلقتم له، فلا تغرّنكم [الحيوة الدّنيا] فقد حذرتموها فاستتموا نعم اللّه بالصبر لانفسكم على طاعة اللّه، و الذلّ لحكمه جلّ ثناؤه.
فأما هذا الفيء فليس لاحد على أحد فيه أثرة و قد فرغ اللّه من قسمته فهو مال اللّه، و انتم عباد اللّه المسلمون، و هذا كتاب اللّه به أقررنا و له اسلمنا، و عهد نبينا بين أظهرنا فمن لم يرض به فليتول كيف شاء فانّ العامل بطاعة اللّه و الحاكم بحكم اللّه لا وحشة عليه.
ثم انه عليه السّلام نزل عن المنبر و صلّى ركعتين
@yekaye