یک آیه در روز
969) 📖 ليْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ 📖 ترجمه 💢در وقوعش دروغی [در کار] نیست. سوره واقعه (56)، آیه 2
.
5️⃣ «لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ»
در نکات ادبی اشاره شد که حرف «لـ» در اینجا میتواند لام تعلیل (لأجل) یا لام تعدیه (علامت مفعول) و یا لام در معنای «فی» (شبیه: قَدَّمْتُ لِحَياتِي؛ فجر/24) ویا «لام توقیت» (به معنای «عند») باشد؛
و این متناسب است با اینکه ما «کاذبة» را چگونه تحلیل کنیم.
با توجه به توضیحاتی که در تدبر قبل درباره «کاذبة» بیان شد، تحلیلهای مختلف از «لـ» و معانیای که بر اساس هر تحلیل از آیه قابل استنباط است بیان میشود:
🍃الف. اگر «کاذبة» را صفت برای یک محذوف (اعم از اینکه آن محذوف شخص باشد یا فعل) بگیریم و یا آن را صیغه مبالغه قلمداد کنیم، آنگاه حرف لام در هر چهار معنای فوق قابل به کار بستن خواهد بود، که چون معانی در این سه حالت به هم نزدیک است، فقط از باب نمونه، حالتی را که «کاذبة» صفت برای فاعل محذوف باشد (نفسٌ کاذبة) توضیح میدهیم:
🌱الف.1. میتواند لام تعلیل باشد؛ که این حالت دست کم دو معنا میتواند داشته باشد:
▫️الف.1.1. برای وقوع آن دروغگویی در کار نیست؛ زیرا کسی که از آن خبر داده، راستگوست
(تفسير كنز الدقائق، ج13، ص13 )
▫️الف.1.2. به خاطر شدت وقوع و ظهورش کسی نیست که آن را تکذیب کند و حتی افرادی هم که هر چیزی را تکذیب میکنند آن را تکذیب نمیتوانند بکنند.
(تفسير كنز الدقائق، ج13، ص13 ؛ مفاتيح الغيب، ج29، ص385 )
🌱الف.2. لام تعدیه باشد شبیه «لیس لزید ضارب»؛ یعنی با وقوع واقعه قیامت، دیگر کسی نیست که این وقوع را تکذیب کند.
(مفاتيح الغيب، ج29، ص385 )
🌱الف.3. لام در معنای «فی» باشد؛ یعنی هنگامی که واقعه قیامت واقع شود در مورد وقوعش دروغگویی در کار نخواهد بود که آن را تکذیب کند.
(اعراب القرآن و بيانه، ج9، ص425 )
🌱الف.4. لام توقیت باشد (که در این حالت، به لام اختصاص برگردد)؛ یعنی وقتی قیامت واقع شود، در هنگام وقوعش، دیگر شخص دروغگویی در کار نخواهد بود که بخواهد این واقعه را انکار کند.
(التحرير و التنوير، ج27، ص261 )
🍃ب. اگر «کاذبة» در معنای مصدری باشد، نیز به نظر میرسد حرف لام دست کم در سه معنای معنای فوق قابل به کار بستن باشد:
🌱ب.1. به معنای «فی» باشد، یعنی درباره وقوع این واقعه، دروغی در کار نیست؛ و حتما این واقعه واقع میشود.
(تفسير كنز الدقائق، ج13، ص13)
🌱ب.2. میتواند لام تعلیل باشد؛ یعنی به خاطر شدت وقوع و ظهورش، معلوم میشود که هیچ دروغی در کار نبوده است.
🍃ب.3. لام توقیت و به معنای «عند» باشد؛ یعنی در هنگام وقوع قیامت، دیگر دروغی در کار نخواهد بود (یعنی در این صورت، مطلق دروغ و دروغگویی میتواند مد نظر باشد، نه صرفا تکذیب آخرت)
@yekaye
🔹 خافِضَةٌ
▪️ماده «خفض» چنانکه همگان تصریح کردهاند
📚 (مثلا: كتاب العين، ج4، ص178؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص289)
و آیات قرآن نیز موید آن است (خافِضَةٌ رافِعَةٌ؛ واقعه/3)
نقطه مقابل «رفع» است.
▪️اصل این ماده را به معنای فرو رفتن یک سطح مرتفع، یا سطحی که انتظار مرتفع بودنش میرود، از حالت عادیاش دانستهاند
📚 (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص584)
و به تعبیر دیگر،«خَفْض» به معنای پایین آمدن و حرکت نرم و ملایم است و
▪️ تعبیر «خفض جناح» «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرَّحْمَةِ» (إسراء/24) «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ» (حجر/88) «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» (شعراء/215) هم به معنای نرم و تسلیم بودن در برابر دیگری است، و نقطه مقابل علوجویی و برتریطلبی است.
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص289)
▪️البته برخی بر این باورند که اصل این ماده به معنای تواضعی است که همراه با عطوفت و رحمت باشد و اموری همچون پایین آمدن و نرمش و تسلیم بودن از آثار و لوازم این معناست
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص92)
اما به نظر میرسد همان نظر اول درست است، زیرا این تعبیر درباره امور عینی (غیر وضعیت اخلاقی) همانند صدای سخن (خَفَضَ الرَّجُلُ صَوْتَهُ، به معنای این است که با صدای آرام و بدون جهر سخن گفت) ویا ختنه خانمها (دختری را که ختنه کنند خافضة گویند) ویا «خَفضٍ مِنَ الْعَيْش» به معنای «گشایش و راحتی در زندگی» به کار رفته است.
📚 (المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص 175)
📿ماده «خفض» همین 4 مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
📖 اختلاف قرائت
🔹خافِضَةٌ رافِعَةٌ
▪️در اغلب قرائات این دو کلمه مرفوع قرائت شده است؛ که در این صورت خبر مبتدای محذوف است (هی خافِضَةٌ رافِعَةٌ)
▪️اما در برخی از قرائات اربعه عشر (یزیدی و حسن بصری) و برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت زيد بن علي و عيسى بن عمر الثقفي و أبوحيوة و ابنابیعبلة و ابنالمقسم و زعفراني وأبوموسى أشعري، و أبورزين و أبوعبدالرحمن و ابوالعالیة) به صورت منصوب (خافِضَةً رافِعَةً) قرائت شده است، که در این صورت حال است، یا برای «کاذبة» یا برای فاعل «وقعت»؛ و برخی هم گفتهاند منصوب از باب مدح است.
📚مجمع البيان، ج9، ص322 ؛ معجم القراءات ج۹، ص290
@yekaye
🔹رافِعَةٌ
▪️ظاهرا ماده «رفع» در اصل دلالت دارد بر جذب یا دفع چیزی در مسافتی به سمت بالا با قوت (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص831).
▫️و اینکه اشاره شد به دو کلمه «جذب» و «دفع»، شاید همین یکی از وجوه تفاوتهای این ماده با ماده «رد» است؛ چرا که گفتهاند تفاوت «رفع» با «رد» در این است که رد فقط ناظر به عقب زدن است، اما «رفع» هم میتواند به سمت جلو باشد و هم به سمت پشت (الفروق في اللغة، ص107 )
▪️اگرچه درباره اینکه نقطه مقابلِ «خفض»، رفع است اتفاق نظر وجود دارد؛
اما اینکه آیا «رفع» فقط در مقابل «خفض» است یا خیر، اختلاف است.
▫️برخی اصرار دارند که «وضع» [بر زمین نهادن] هم نقطه مقابل «رفع» است (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص423؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل، ص831)
▫️و برخی بشدت با این مطلب مخالفت کردهاند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص183 )
▫️و برخی حتی کلمه «ذلت» را هم نقطه مقابل «رفعت» میدانند. (كتاب العين، ج2، ص125)
▪️برخی «رفع» به معنای نزدیک کردن را هم از همین باب دانستهاند، چنانکه تعبیر «رَفَعْتُه للسُّلطان» از این باب است و بر همین اساس تعبیر «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» را هم به معنای «مقرّبة لهم» دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص424) که اگر چنین باشد، ظاهرا این معنا دلالت بر تقدیم کردن دارد که یک نحوه نزدیک کردنی است که با بالا بردن آن چیزی که تقدیم میشود به خدمت کسی که به او تقدیم میشود همراه است.
▫️ البته غالبا کلمه «مرفوعة» در این آیه را به همان معنای «برافراشته» گرفتهاند خواه به معنای «بساط برافراشته» باشد، یا «بنای رفیع» و یا «زنان بلندمرتبه از حیث عقل و جمل» (مجمع البيان، ج9، ص330 )
و موید این برداشت اخیر، کاربردهای دیگر این کلمه است که در همین معنای «رفعت داده شده» [بلندمرتبه و رفیع] می باشد؛ یعنی در آیه «في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ؛ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ» (عبس/13-14) که وصف «صُحٌف» است و یا در آیه «فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ» (غاشیه/13) که وصف سریر [= تخت سلطنتی] ها، ویا در آیه «وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ» (طور/5) که در وصف سقف است.
▪️همچنین ماده «رفع»به معنای پخش کردن و منتشر کردن و ابلاغ به دیگران به کار رفته است (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص424) که ظاهرا در مورد خبری به کار میرود که از دیگران مخفی مانده باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص360) و ظاهرا وجه تسمیهاش همین است که با بالا آوردن آن خبر، آن را در معرض دید همگان قرار میدهیم. و شاید کاربرد این کلمه در آیه «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» (انشراح/4) از همین باب باشد
▪️ماده «رفع» هم در امور مادی به کار میرود و هم در امور معنوی (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص183)؛
🔸در امور مادی،
▫️ هم در جایی که چیزی از جایی که هست بالاتر برده شود به کار میرود: «وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ» (بقره/63 و 93) ، «فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ» (غاشیه/13)؛ « وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ» (یوسف/100)
▫️هم در جایی که بر ارتفاع چیزی افزوده شود: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» (بقرة/127)؛
▫️و هم در مورد بالا بردن صدا «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِ» (حجرات/2)
▪️و در امور معنوی،
▫️هم در مورد بالا بردن مقام و منزلت و درجه معنوی افراد: «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ» (آل عمران/55) ، «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» (اعراف/176) ، «وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا» (مریم/57) ، «وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» (بقره/253) ، «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» (انعام/83؛ یوسف/76) ، «رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ» (انعام/165؛ زخرف/32) ، «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» (76) ، «رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ» (غافر/15) ، «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» (مجادله/11)
▫️هم بالا بردن یاد آنان، و در واقع، خوشنام کردن آنان: «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» (انشراح/4)
▫️و هم درباره بالا رفتن عمل صالح: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» (فاطر/10)
▪️و مواردی هم هست که اگرچه ظهور اولیهشان ناظر به امور مادی و دنیوی است؛ اما ظهور جدی در رفعت معنوی و ملکوتی و ترفیع مقام و منزلت هم دارند، مانند بحث از رفعت آسمان و آسمانها: «اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» (رعد/2) ، «وَ السَّماءَ رَفَعَها» (الرحمن/7) ، «رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها» (نازعات/28) ، «وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ» (غاشیه/18) (مفردات ألفاظ القرآن، ص360-361)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه بحث از ماده «رفع»
🔸از تفاوتهای »رفعت» و «ارتفاع» با «صعود» در این است که «صعود» صرفا در مورد رفعت زمکانی به کار برده میشود و حتما در آن حرکت کردن به سمت بالا لحاظ شده است؛ در حالی که ماده «رفع» این دو قید ضرورتی ندارد چنانکه مثلا می گویند «ارتفع في المجلس» ویا «رفعت مجلسه» (الفروق في اللغة، ص179 )
▪️کلمه «رفیع» از همین ماده هم صفت مشبهه است که دلالت بر ثبوت صفت برای صاحب آن دارد؛ یعنی کسی که هیچ جهت خفض و پستی در او وجود ندارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص184 )
و ظاهرا هم در معنای لازم (کسی که رفعت دارد) و هم در معنای متعدی (رفعتدهنده) به کار میرود، چنانکه استعمال تعبیر «رفیع الدرجات» در مورد خداوند (رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ؛ غافر/15) را هم به معنای «بالا برنده درجات» (درجات انبیاء و اولیاء؛ یا رافع سماوات سبع) و هم به معنای «عالی الصفات» دانستهاند (مجمع البيان، ج8، ص805 )
▫️در تفاوت «رفیع» و «مجید» گفتهاند «مجید» آنجایی است که رفیع در علو شأن خود باشد؛ و تاکید آن بر عظمت و کرامت درونی خود شخص است. (الفروق في اللغة، ص179-180 )
📿ماده «رفع» و مشتقات آن 29 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
🔹خافِضَةٌ رافِعَةٌ
این عبارت را به لحاظ نحوی چند گونه میتوان تحلیل کرد:
🍃الف. سادهترین تحلیل نحوی این دو کلمه آن است که آنها را خبر برای مبتدای محذوف بگیریم (هی خافِضَةٌ رافِعَةٌ)، آنگاه این جمله میتواند:
🌱الف.1. جواب شرط برای «اذا» باشد؛ یعنی تقدیر کلام این است: اذا وقعت الواقعة؛ فهی خافضةرافعة» (مجمع البيان، ج9، ص323) و یا تفسیر جواب باشد؛ یعنی تقدیر کلام این است که «اذا وقعیت الواقعه، خفضت أقواما و رفعت أقواما» و این عبارت «هی خافضة رافعة» بر این جواب دلالت می کند (الجدول في إعراب القرآن، ج27، ص110).
🌱الف.2. استیناف بیانی باشد [یعنی یک مطلب جدید درباره قیامت را بیان میکند که به لحاظ نحوی ربطی به جمله قبل ندارد] (الجدول في إعراب القرآن، ج27، ص110).
🌱الف.3. حال باشد برای «الواقعة».
🍃ب. میتوان این دو کلمه را عطف به «کاذبة» دانست. (مفاتيح الغيب، ج29، و ص386)
🍃ج. میتوان این دو کلمه را صفت برای «کاذبة» دانست. (مفاتيح الغيب، ج29، و ص386)
✅توضیح معانیای که در هریک از این حالات متصور است در تدبر 3 خواهد آمد.
@yekaye
☀️زهری میگوید از امام زين العابدين عليه السّلام شنیدم که فرمودند:
هر كس به وعدههاى خدا تسلى پيدا نكند جانش در حسرتهاى بر دنيا پاره پاره مىشود؛ به خدا سوگند، دنيا و آخرت مانند دو كفه ترازو است كه هر كدام پایین رود ديگرى را بالا برد؛ سپس اين آيات را قرائت فرمودند «آن واقعه چون واقع شد؛ در وقوعش دروغی [در کار] نیست؛ فروآورنده است» به خدا سوگند اعداء الله را به جانب آتش فرو آورد کند «[و] رفعتبخش» به خدا سوگند اولیاء الله را به جانب بهشت رفعت دهد.
سپس حضرت روى به يكى از اهل مجلس كرد و فرمود:
تقوای الهی پیشه کن و در طلب [دنیا] میانهروی کن و آنچه را كه آفريده نشده طلب مکن؛ كه هر كس آنچه را که آفريده نشده بطلبد دلش از حسرت پاره پاره مىشود و بآنچه ميجوید دست نیابد. سپس فرمود: و چگونه میتوان به چيزى كه آفريده نشده دست يافت!
آن مرد گفت: چيزى كه آفريده نشده است چگونه مورد طلب واقع مىشود؟
فرمود: كسى كه ثروت و اموال و گشایش را در دنيا ميطلبد، برای رسیدن به راحتی است که اینها را میطلبد؛ در حالی که راحتی و آسایش نه برای دنیا آفریده شده است و نه برای اهل دنیا. به هیچ كسى از دنیا پیمانهای ندادند مگر اینکه دو برابرش حرص به او دادند؛ و هر كه از دنيا بيشتر بهرهای به او رسد، فقر و نيازمندىاش در دنیا فزونتر خواهد بود؛ زيرا در نگهدارى اموالش نیازمند مردم میشود و به هر وسيلهاى از وسايل دنيوى نیاز پيدا ميكند. پس در ثروت دنيا راحتی و آسايش نباشد؛ لیکن شيطان در فرزند آدم وسوسه ميكند كه «جمع كردن مال مایه راحتی و آسايش است» در حالی که با این وسوسهاش او را به زحمت در دنیا و حسابرسی در آخرت میافکند.
سپس فرمودند: اما اولیاء الله هرگز در دنیا به خاطر دنيا به زحمت نیفتادند؛ بلكه در دنيا براى آخرت زحمت كشيدند
سپس فرمود: بدانید! كسى كه غم روزى خورد بر او گناهی نوشته مىشود؛ این چنین گفت حضرت عيسى مسيح به حواريين؛ همانا دنيا پلى بيش نيست از آن بگذريد و به آبادياش مشغول نشوید.
📚الخصال، ج1، ص64-65
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ مَنْ لَمْ يَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ عَلَى الدُّنْيَا حَسَرَاتٍ وَ اللَّهِ مَا الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ إِلَّا كَكِفَّتَيِ الْمِيزَانِ فَأَيُّهُمَا رَجَحَ ذَهَبَ بِالْآخَرِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ» يَعْنِي الْقِيَامَةَ «لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ؛ خافِضَةٌ» خَفَضَتْ وَ اللَّهِ بِأَعْدَاءِ اللَّهِ إِلَى النَّارِ «رافِعَةٌ» رَفَعَتْ وَ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ إِلَى الْجَنَّةِ.
ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى رَجُلٍ مِنْ جُلَسَائِهِ فَقَالَ لَهُ: اتَّقِ اللَّهَ وَ أَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ وَ لَا تَطْلُبْ مَا لَمْ يُخْلَقْ فَإِنَّ مَنْ طَلَبَ مَا لَمْ يُخْلَقْ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ حَسَرَاتٍ وَ لَمْ يَنَلْ مَا طَلَبَ! ثُمَّ قَالَ: وَ كَيْفَ يُنَالُ مَا لَمْ يُخْلَقْ!
فَقَالَ الرَّجُلُ: وَ كَيْفَ يُطْلَبُ مَا لَمْ يُخْلَقْ؟
فَقَالَ: مَنْ طَلَبَ الْغِنَى وَ الْأَمْوَالَ وَ السَّعَةَ فِي الدُّنْيَا فَإِنَّمَا يَطْلُبُ ذَلِكَ لِلرَّاحَةِ وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِي الدُّنْيَا وَ لَا لِأَهْلِ الدُّنْيَا إِنَّمَا خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِي الْجَنَّةِ وَ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ وَ التَّعَبُ وَ النَّصَبُ خُلِقَا فِي الدُّنْيَا وَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا؛ وَ مَا أُعْطِيَ أَحَدٌ مِنْهَا جَفْنَةً إِلَّا أُعْطِيَ مِنَ الْحِرْصِ مِثْلَيْهَا وَ مَنْ أَصَابَ مِنَ الدُّنْيَا أَكْثَرَ كَانَ فِيهَا أَشَدَّ فَقْراً لِأَنَّهُ يَفْتَقِرُ إِلَى النَّاسِ فِي حِفْظِ أَمْوَالِهِ وَ يَفْتَقِرُ إِلَى كُلِّ آلَةٍ مِنْ آلَاتِ الدُّنْيَا فَلَيْسَ فِي غِنَى الدُّنْيَا رَاحَةٌ وَ لَكِنَّ الشَّيْطَانَ يُوَسْوِسُ إِلَى ابْنِ آدَمَ أَنَّ لَهُ فِي جَمْعِ ذَلِكَ الْمَالِ رَاحَةً وَ إِنَّمَا يَسُوقُهُ إِلَى التَّعَبِ فِي الدُّنْيَا وَ الْحِسَابِ عَلَيْهِ فِي الْآخِرَةِ.
ثُمَّ قَالَ ع كَلَّا مَا تَعِبَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا بَلْ تَعِبُوا فِي الدُّنْيَا لِلْآخِرَةِ.
ثُمَّ قَالَ: أَلَا وَ مَنِ اهْتَمَّ لِرِزْقِهِ كُتِبَ عَلَيْهِ خَطِيئَةً كَذَلِكَ قَالَ الْمَسِيحُ عِيسَى ع لِلْحَوَارِيِّينَ إِنَّمَا الدُّنْيَا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوهَا وَ لَا تَعْمُرُوهَا.
@yekaye
☀️2) حدیث قدسیای در بسیاری از کتب تفسیری عرفا نقل شده است و مرحوم مجلسی هم آن را درشرح من لایحضره الفقیه آورده است، که خداوند متعال فرموده است:
اولیای من تحت قبه من [در برخی نقلها: تحت قبای من] هستند؛ و غیر من کسی آنان را نمیشناسد.
📚تفسير المحيط الأعظم (سید حیدر آملی)، ج4، ص181 ؛
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج9، ص285؛
كشف الأسرار، ج4، ص406، ج10، ص345؛
تفسير ابن عربي، ج1، ص402؛
تفسير غرائب القرآن (نظام الدین نیشابوری)، ج2، ص58، ج5، ص97 و 564، ج6، ص252
فی حدیث القدسی، قال الله تعالی:
أوليائي تحت قبابی [قبائي] لا يعرفهم غيري.
@yekaye