eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹زَقُّومٍ ▪️درباره کلمه «زقوم» از قطرب نقل شده که یک درخت تلخ‌مزه‌ای در ناحیه تهامه است؛ ▪️و از ابومسلم هم نقل شده که ظاهرا عرب با این کلمه آشنا نبوده است و بعدا با توضیح قرآن [در سوره صافات: أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ، إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ، إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيم‏؛ ‌صافات/۶2-۶4؛ و در سوره دخان: إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ؛ طَعامُ الْأَثيمِ؛ كَالْمُهْلِ يَغْلي‏ فِي الْبُطُونِ؛ كَغَلْيِ الْحَميمِ؛ دخان/43-46] عرب با آن آشنا شد (مجمع البيان، ج‏8، ص695 ) ▫️ و موید این مطلب واقعه‌ای است که نقل می‌کنند که وقتی اولین بار در قرآن کریم این کلمه نازل شد (ظاهرا در سوره واقعه) قریش آن را نمی دانست و فردی آفریقایی در آنجا بود و وی گفت که ما در آفریقا به کره آمیخته با خرما «زقوم» می‌گوییم و ابوجهل به کنیزش گفت برای ما کره و خرما بیاور تا «نَزْدَقِمهُ» و گفتند محمد ما را از این می‌ترساند و خداوند در آیه دیگری آن را توضیح داد که مقصود آن نبوده بلکه این درختی است که مایه فتنه (شکنجه)‌ ظالمان است و از اصل جهنم خارج می‌شود (دخان/45-46) (كتاب العين، ج‏5، ص94 ؛ مفاتيح الغيب، ج‏26، ص336 ). ▪️اما بسیاری از اهل لغت درباره این ماده گفته‌اند که اصل این ماده ناظر به چیزی از جنس خوردن است و از ابن درید هم نقل شده که وقتی کسی در خوردن شیر افراط کند می‌گویند «تزقم فلان اللبن» (معجم المقاييس اللغة، ج‏3، ص16 ) ▫️و در واقع بر بلعیدن با شدت و سختی دلالت می‌کند و وجه تسمیه شجره زقوم هم این است که آنان با سختی و زحمت از آن می‌خورند ولی در گلویشان گیر می‌کند و آزارشان می‌دهد (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏3، ص287 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏4، ص333 ؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۹۰۶ ) ▪️هرچند برخی مساله را از آن سو دانسته و گفته‌اند که چون این تعبیر برای بیان غذای ناگوار و آزاردهنده جهنمیان در قرآن به کار رفت تعابیری همچون «زَقَمَ فلان» و «تَزَقَّمَ» برای بلعیدن چیز ناگوار و آزاردهنده رایج شد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص380 ) ▪️برخی هم با مرور بحث‌های مختلف درباره این کلمه به این جمع‌بندی رسیده‌اند که زقوم هرچه باشد دلالت دارد بر خوردنی‌ای که تلخ، داغ، و بدبو، و زشت باشد به نحوی که شخص به زحمت حاضر به خوردن چنین چیزی شود و براحتی نتواند آن را ببلعد؛‌ و به لحاظ لغوی هم ترکیبات حروف این ماده دلالت بر قبح آن دارد؛‌ زیرا دو حرف «ز» و «ق» در هر جا با هم جمع شود دلالت دارد بر امری مهمل یا ناخوشایند؛ مانند «مزق» [پاره کردن] یا «زمق شعره» برای جایی است که موهای کسی کثیف و بدبو باشد و یا «قزم» ‌برای پستی و دنائت به کار می‌رود؛ ‌و همچنین حرف «میم» غالبا در کنار هر دو حرف دیگری بیاید غالبا دلالت بر یک چیز مکروه و ناخوشایند می‌کند مانند «قُمامة» [خاکروبه]؛ و دو حرف «ق» و «ز» هم همین طور؛ چنانکه «زق» آن است که پرنده‌ای فضله‌اش را پرت کند؛ و «زقزقة» به خفت و سبکی گفته می‌شود؛ و خلاصه اینکه ترکیب این حروف در مجموع برای دلالت بر اموری است که انسان ناخوش می‌دارد (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص414 ) 📿این ماده تنها به صورت همین کلمه «زقوم» و تنها همین 3 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ◾️به لحاظ جایگاه نحوی حرف «من»: ▪️«من» اول می‌تواند من ابتدائیه باشد (خوردن را از این درخت شروع کنند) یا من تبعیضیه (مقداری از میوه آن درخت را بخورند) که در این صورت «من» دوم می‌تواند من بیانیه باشد (این درخت، زقوم است)؛ ▪️و می‌توان «من زقوم» را بدل برای «من شجر» گرفت که در این صورت «من» دوم هم همان دو نقش اولی را خواهد داشت (الميزان، ج‏19، ص126 ؛ البحر المحيط، ج‏10، ص87 ) ▪️و نیز می‌توان من اول را زایده و من دوم را بیانیه (درخت زقوم را می‌خورند) ویا من اول را ابتدائیه و من دوم را زایده (از درخت زقوم می خورند) گرفت. (فتح القدير، ج‏5، ص185 ) @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) از امام سجاد ع از پدرشان روایت شده است که امیرالمومنین ع می‌فرمودند: گاه می‌شد که رسول الله ما را [از عذاب جهنم] می‌ترساند و می‌فرمود: به کسی که جان محمد به دست اوست سوگند، اگر قطره‌ای از زقوم بر کوه‌های زمین بچکد آنها را تا هفت طبقه زمین فرو می‌برد و طاقتش را ندارند، پس چگونه خواهد بود برای کسی که این طعامش است؟ و اگر قطره‌ای از «غسلین» (حاقه/۳۶) یا از «صدید» (ابراهیم/۱۶) بر کوه‌های زمین بچکد آنها را تا هفت طبقه زمین فرو می‌برد و طاقتش را ندارند، پس چگونه خواهد بود برای کسی که این نوشیدنی‌اش است؟ به کسی که جانم به دست اوست سوگند، اگر چماقی از آنهایی که خداوند در کتابش از آنها نام برده بر روی کوه‌های زمین گذاشته شود آنها را تا هفت طبقه زمین فرو می‌برد و طاقتش را ندارند، پس چگونه خواهد بود برای کسی که این طعامش است؟ 📚الدروع الواقية، ص274 قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّيُّ فِي كِتَابِ زُهْدِ النَّبِيِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فِيمَا رَوَاهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: رُبَّمَا خَوَّفَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ‏ وَ آلِهِ فَيَقُولُ: وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الزَّقُّومِ قَطَرَتْ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ أَسْفَلَ سَبْعِ أَرَضِينَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَكَيْفَ بِمَنْ هُوَ طَعَامُهُ؟! وَ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الْغِسْلِينِ أَوْ مِنَ الصَّدِيدِ قَطَرَتْ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ أَسْفَلَ سَبْعِ أَرَضِينَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَكَيْفَ بِمَنْ هُوَ شَرَابُهُ؟! وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ مِقْمَاعاً وَاحِداً مِمَّا ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وُضِعَ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ إِلَى أَسْفَلِ سَبْعِ أَرَضِينَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَكَيْفَ بِمَنْ يُقْمَعُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي النَّارِ؟ @yekaye
☀️۲) از امام سجاد ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند: به کسی که جانم به دست اوست سوگند روح کسی از بدنش جدا نشود تا اینکه از میوه‌های بهشت ویا از درخت زقوم بخورد و هنگامی که ملک الموت را ببیند مرا و علی ع و فاطمه س و حسن ع و حسین ع را هم ببیند؛ ‌پس اگر چنین باشد که ما را دوست داشته باشد خواهم گفت: ای ملک الموت! با او مدارا کن که او مرا و اهل بیتم را دوست دارد؛ و اگر مرا دشمن داشته باشد خواهم گفت که ای ملک الموت! بر او سخت بگیر که او مرا و اهل بیتم را دشمن می‌داشت. 📚بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص6 أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرِيَارَ الْخَازِنُ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي الْمَوْضِعِ الْمُقَدَّسِ الْمَذْكُورِ عَلَى سَاكِنِهِ السَّلَامُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبُرْسِيُّ الْمُجَاوِرُ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي ذِي الْحِجَّةِ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَ سِتِّينَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْأَحْمَسِيُّ مِنْ أَصْلِ خَطِّ أَبِي سَعِيدٍ بِيَدِهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِيدِ بْنُ كَثِيرٍ الْهِلَالِيُّ التَّمَّارُ قَالَ: أَخْبَرَنَا يَحْيَى بْنُ مُسَاوِرٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ يَحْيَى بْنُ مُسَاوِرٍ: أَخْبَرَنَا أَبُو خَالِدٍ الْوَاسِطِيُّ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ ع قَالُوا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تُفَارِقُ رُوحٌ جَسَدَ صَاحِبِهَا حَتَّى يَأْكُلَ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ أَوْ مِنْ شَجَرَةِ الزَّقُّومِ وَ حِينَ يَرَى مَلَكَ الْمَوْتِ يَرَانِي وَ يَرَى عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً ع فَإِنْ كَانَ يُحِبُّنَا قُلْتُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ ارْفُقْ بِهِ إِنَّهُ كَانَ يُحِبُّنِي وَ يُحِبُّ أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنْ كَانَ يُبْغِضُنَا قُلْتُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ شَدِّدْ عَلَيْهِ إِنَّهُ كَانَ يُبْغِضُنِي وَ يُبْغِضُ أَهْلَ بَيْتِي. @yekaye
☀️۳) از امام صادق ع روایتی طولانی درباره حوض کوثر آمده که در فرازی از آن فرمودند: هنگامی که مومن می‌میرد روحش به سوی این نهر می‌رود و در باغهای آنجا می‌گردد و از نوشیدنی آن می‌نوشد؛ و همانا دشمن ما هنگامی که بمیرد روحش به سوی وادی برهوت می‌رود و در عذابش جاودانه می‌شود و از زقوم می‌خورد و از آب جوشان آن می‌نوشد؛‌ پس به خداوند پناه ببرید از آن وادی. 📚الإختصاص، ص322؛ 📚 بصائر الدرجات، ج‏1، ص404 الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَلَمَةَ اللُّؤْلُؤِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بَقَّاحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحَوْضِ فَقَالَ لِي ... إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا تُوُفِّيَ صَارَتْ رُوحُهُ إِلَى هَذَا النَّهَرِ وَ رَعَتْ فِي رِيَاضِهِ وَ شَرِبَتْ مِنْ شَرَابِهِ وَ إِنَّ عَدُوَّنَا إِذَا تُوُفِّيَ صَارَتْ رُوحُهُ إِلَى وَادِي بَرَهُوتَ فَأُخْلِدَتْ فِي عَذَابِهِ وَ أُطْعِمَتْ مِنْ زَقُّومِهِ وَ سُقِيَتْ مِنْ حَمِيمِهِ فَاسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ ذَلِكَ الْوَادِي‏. @yekaye
☀️۴) امام صادق ع روایت می‌کنند از دیداری بین پیامبر اکرم ص و جبرئیل که در فرازی از آن دیدار جبرئیل به پیامبر ص می‌گوید: پس اگر حلقه‌ای از آن زنجیری که طولش هفتاد ذراع است (حاقه/۳۲) بر دنیا نهاده شود، دنیا از حرارتش ذوب می‌گردد؛‌ و اگر قطره‌ای از زقوم (واقعه/52) و ضریع (غاشیه/۶) در نوشیدنی اهل دنیا ریخته شود اهل دنیا از شدت بوی بد آن خواهند مرد... 📚روضة الواعظين، ج‏2، ص507؛ 📚إرشاد القلوب (للديلمي)، ج‏1، ص106 قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ قَاعِدٌ إِذْ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع‏ وَ هُوَ كَئِيبٌ حَزِينٌ مُتَغَيِّرُ اللَّوْنِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لِي أَرَاكَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ ... فَلَوْ أَنَّ حَلْقَةً مِنَ السِّلْسِلَةِ الَّتِي طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً وُضِعَتْ عَلَى الدُّنْيَا لَذَابَتِ الدُّنْيَا مِنْ حَرِّهَا وَ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الزَّقُّومِ وَ الضَّرِيعِ قَطَرَتْ فِي شَرَابِ أَهْلِ الدُّنْيَا لَمَاتَ أَهْلُ الدُّنْيَا مِنْ نَتْنِهَا ... @yekaye
☀️۵) الف. روایت شده است که ابرش کلبی به امام باقر ع گفت: شنیده‌ام که شما درباره این سخن خداوند که می‌فرماید «روزی که زمین به غیر این زمین تبدیل شود» (ابراهیم/۴۸) گفته‌اید که زمین به صورتی نانی درمی‌آید! امام باقر ع فرمودند: درست گفته‌اند؛ در آن موقف ‌زمین به نانی پاک تبدیل می‌شود که [اهل محشر] از آن می‌خورند! ابرش خندید و گفت: آیا آن گرفتاری‌های آنجا آنان را از خوردن باز نمی‌دارد؟ فرمود: وای بر تو! در کدام جایگاه گرفتارتر و بدحال‌ترند؟ در موقف [حساب و کتاب] یا در جهنم در حال عذاب شدن؟ گفت: خیر. در جهنم. فرمود: وای بر تو! همانا خداوند می‌فرماید: «قطعا از درختی از زقوم می‌خورند. سپس از آن شکمشان را پر می‌کنند؛ سپس بر روی آن از آن آب جوشان می‌نوشند؛ پس می‌نوشند همچون نوشیدن شتر تشنه» پس وی ساکت شد. 📚تفسير العياشي، ج‏2، ص237؛ 📚المحاسن، ج‏2، ص397 ؛ 📚دعائم الإسلام، ج‏2، ص109 عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَاشِمٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ لَهُ الْأَبْرَشُ الْكَلْبِيُّ: بَلَغَنِي أَنَّكَ قُلْتَ فِي‏قَوْلِ اللَّهِ «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ» أَنَّهَا تُبَدَّلُ خُبْزَةً؟! فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع صَدَقُوا تُبَدَّلُ الْأَرْضُ خُبْزَةً نَقِيَّةً فِي الْمَوْقِفِ يَأْكُلُونَ مِنْهَا. فَضَحِكَ الْأَبْرَشُ وَ قَالَ: أَ مَا لَهُمْ شُغُلٌ بِمَا هُمْ فِيهِ عَنْ أَكْلِ الْخُبُزِ؟ فَقَالَ وَيْحَكَ فِي أَيِّ الْمَنْزِلَتَيْنِ هُمْ أَشَدُّ شُغُلًا وَ أَسْوَأُ حَالًا إِذَا هُمْ فِي الْمَوْقِفِ أَوْ فِي النَّارِ يُعَذَّبُونَ؟! فَقَالَ لَا فِي النَّارِ. فَقَالَ وَيْحَكَ وَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ» قَالَ فَسَكَتَ. ☀️ب. زراره می‌گوید: از امام باقر ع درباره این سخن خداوند پرسیدم که می‌فرماید «روزی که زمین به غیر این زمین تبدیل شود» (ابراهیم/۴۸) امام باقر ع فرمودند: به نانی پاک تبدیل می‌شود که مردم تا از حساب فارغ شوند از آن می‌خورند! کسی به ایشان گفت: آنان در آن روز بقدری گرفتار نیستند که خوردن و نوشیدن یادشان برود؟ فرمود: همانا خداوند عز و جل فرزند انسان را توخالی آفریده است؛ و او چاره‌ای جز طعام و نوشیدنی ندارد؛ آیا آنان آن روز گرفتارترند یا کسانی که در جهنم‌اند؛ که این جهنمیان فریادرسی می‌طلبند و خداوند عز و جل حکایت کرده است که: «و اگر فريادرسى بطلبند به وسيله آبى به فريادشان رسيده شود كه مانند مس گداخته باشد که صورت‏ها را بريان كند؛ چه بد آشاميدنى است!» (کهف/۲۹) 📚الكافي، ج‏6، ص287؛ المحاسن، ج‏2، ص397 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ‏ غَيْرَ الْأَرْضِ». قَالَ تُبَدَّلُ خُبْزَةً نَقِيَّةً يَأْكُلُ مِنْهَا النَّاسُ حَتَّى يَفْرُغُوا مِنَ الْحِسَابِ. فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ إِنَّهُمْ لَفِي شُغُلٍ يَوْمَئِذٍ عَنِ الْأَكْلِ وَ الشُّرْبِ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ ابْنَ آدَمَ أَجْوَفَ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ أَ هُمْ أَشَدُّ شُغُلًا يَوْمَئِذٍ أَمْ مَنْ فِي النَّارِ فَقَدِ اسْتَغَاثُوا وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّراب‏». ☀️ج. شبیه این گفتگو بین امام باقر ع و دیگران هم روایت شده است؛ مثلا در گفتگو 📚با نافع در تفسير القمي، ج‏1، ص233؛ الكافي، ج‏8، ص122 ؛‌یا 📚با عبدالله بن سنان در تفسير العياشي، ج‏2، ص238 و327. @yekaye
☀️۶) از رسول الله ص روایت شده است: هنگامی که روز اول شعبان شود خداوند به دربهای بهشت دستور می‌دهد که باز شوند و به شجره طوبی دستور می‌دهد که شاخه‌هایش را بر این دینا مشرف سازد؛‌سپس به درهای جهنم هم دستور می‌دهد که باز شوند و به شجره زقوم دستور می‌دهد که او هم شاخه‌هایش را بر این دنیا مشرف سازد؛ سپس منادی پروردگار عز و جل ندا می‌دهد: ای بندگان خدا! این شاخه‌های درخت طوبی است؛ پس بدان درآویزید که شما را به سوی بهشت بالا برد؛ و این شاخه‌های درخت زقوم است؛ پس از آن برحذر باشید که مبادا شما را روانه جهنم سازد. سپس رسول الله فرمود: به کسی که مرا بحق پیامبر کرد هرکس که در این روز دری از خوبی و نیکویی بگشاید به شاخه‌ای از شاخه‌های درخت طوبی درآویخته پس او را به بهشت می‌رساند؛ ‌و هرکسی که دری از بدی در این روزبگشاید به شاخه‌ای از شاخه‌های درخت زقوم درآویخته پس او را به جهنم ببرد. 📚التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص646 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏: ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ أَمَرَ بِأَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتُفَتَّحُ، وَ يَأْمُرُ شَجَرَةَ طُوبَى فَتُطْلِعُ أَغْصَانَهَا عَلَى هَذِهِ الدُّنْيَا، [ثُمَّ يَأْمُرُ بِأَبْوَابِ النَّارِ فَتُفَتَّحُ، وَ يَأْمُرُ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ فَتُطْلِعُ أَغْصَانَهَا عَلَى هَذِهِ الدُّنْيَا] ثُمَّ يُنَادِي مُنَادِي رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ: يَا عِبَادَ اللَّهِ هَذِهِ أَغْصَانُ شَجَرَةِ طُوبَى، فَتَمَسَّكُوا بِهَا، تَرْفَعْكُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ هَذِهِ أَغْصَانُ شَجَرَةِ الزَّقُّومِ، فَإِيَّاكُمْ وَ إِيَّاهَا، لَا تُؤَدِّيكُمْ إِلَى الْجَحِيمِ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَوَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ مَنْ تَعَاطَى بَاباً مِنَ الْخَيْرِ وَ الْبِرِّ فِي هَذَا الْيَوْمِ، فَقَدْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِ شَجَرَةِ طُوبَى، فَهُوَ مُؤَدِّيهِ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ مَنْ تَعَاطَى بَاباً مِنَ الشَّرِّ فِي هَذَا الْيَوْمِ، فَقَدْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِ شَجَرَةِ الزَّقُّومِ، فَهُوَ مُؤَدِّيهِ إِلَى النَّارِ. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 1️⃣ «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» پس از اشاره به گرد آمدن همگان در میقات آن روز، گمراهان تکذیب‌کننده را مخاطب قرار داد و در این آیات به سراغ این رفت که خوردنی و نوشیدنی آنها چیست. اولین نکته در این باره این است که خوردن چنان برای انسان ضروری است که حتی در جهنم هم چاره‌ای از آن نیست؛ و حتی سختی‌ها و شدت‌های روز قیامت هم مانع از آن نیست که انسان از خوردن و آشامیدن بازایستد. (حدیث۵). نکته تخصصی : خوردن و آشامیدن از همان ابتدای خلقت انسان یکی از محورهای اساسی وجود او بود؛ ‌چنانکه اولین خطابی که بعد از آفریده شدن و قرار گرفتن انسان در بهشت به وی رسید این بود که «بخورید از همه چیز غیر از این درخت» (وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين‏؛‌بقره/۳۵؛ در اعراف/19 هم عین همین است فقط به جای «وَ كُلا مِنْها رَغَداً» تعبیر «فَكُلا مِنْ» آمده است). قبلا در جلسات مختلفی به اهمیت و جایگاه خوردن در زندگی آدمی و اینکه چگونه شروع خوردن آدمی در بهشت موجب تفاوتی بنیادین بین او و حیوان گردید و خوردن را به پدیده‌ای بشدت فرهنگی تبدیل نمود اشاره شد. * * برای مشاهده مواردی که قبلا در این باره بحث شده به لینک زیر مراجعه کنید https://eitaa.com/yekaye/8156 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه تدبر1 💢اکنون می‌افزاییم اساسا انسان به گونه‌ای آفریده شده است که حتی در عالم قیامت هم چاره‌ای از خوردن و نوشیدن ندارد؛ این نیز شاهدی دیگر است بر اینکه مساله خوردن و آشامیدن در انسان را نباید صرفا در حد یک رفع نیاز عادی دنیوی تحلیل کرد. در واقع، رفع نیاز عادی دنیوی (که از آن با تعبیر «بدل ما یتحلل» یاد می‌کنند؛ که ناشی از آن است که انسان برای فعالیت‌هایش انرژی مصرف می‌کند و باید منبع این انرژی در بدن تامین شود) تنها سطحی از حقیقت خوردن و آشامیدن در انسان است. 💢این مطلب نه‌تنها فهم ما از انسان را عمیق‌تر می‌کند بلکه ما را به سمت فهم عمیق‌تری از نشأه آخرت رهنمون می‌شود: یعنی اگرچه درست است که زمان قیامت از جنس زمان دنیوی نیست و بساط زمان و مکان دنیوی در قیامت برچیده می‌شود (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ؛ انبیاء/104)؛‌ اما برخلاف ظاهر کلام برخی از فلاسفه، این گونه نیست که مرتبه حضور انسان در عالم قیامت، مرتبه تجرد محض باشد؛ بلکه همچنان خوردن و آشامیدن در انسان برقرار است؛ و اساسا حتی حیات ملکوتی انسان هم جدای از خوردن و آشامیدن نیست. 💢شاید ریشه مساله در این است که انسان (و بلکه هر موجودی ما سوی الله) برای تداوم هستی خویش نیازمند افاضه دائم الهی است؛ و تجلی دنیوی این افاضه از طریق همین خوردنی است که مایه امتداد یافتن حیات دنیوی انسان می‌شود؛ و اگر بقا در مراتب بالاتری در عوالم ملکوت ادامه دارد پس در آن عوالم هم باید خوردنی به ازای آن مرتبه داشته باشد؛ پس شاید بتوان گفت حقیقت خوردن دریافت فیض از غیر است به نحوی که این فیض جدید با وجود قبلی وی کاملا آمیخته گردد و مایه بقای وجود آن موجود شود. 🤔پس چه‌بسا بدین معنا حقیقت خوردن، لازمه هر موجودی غیر از خداوند است؛ و موید این مطلب روایاتی است که از غذای فرشتگان مقرب (که غذایشان حمد و تسبیح و تهلیل است) سخن می‌گوید (مثلا؛‌ ر.ک: الإختصاص، ص45 ؛ تفسير فرات الكوفي، ص185 ) و بویژه اگر به تقابل معنایی «صمد» و «أجوف» توجه شود و اینکه تنها خداوند است که «صمد» است؛ هر موجود دیگری «أجوف»؛ و از این رو نیازمند طعام است (حدیث۵. ب). و شاید با همین لحاظ بوده که برخی از محدثان همچون علامه مجلسی این معنا از تجرد تام را برای غیرخداوند انکار کرده‌اند. 💠تبصره به نظر می‌رسد غلبه نگاه‌های عرفان هندی و مسیحی (که بدن را مزاحم روح می‌بینند و راهکار سعادت را در رهبانیت، و اوج انسان را در کنار گذاشتن و نفی نیازهای طبیعی می‌پندارند) فهم بسیاری از متفکران مسلمان از ملکوت را نیز تحت‌الشعاع قرار داده است؛ ‌به طوری که گاه خودآگاه یا ناخودآگاه برترین مرتبه توحید را رسیدن به «مقام فنا» معرفی می‌کنند. البته بسیاری از متفکران اصیل مسلمان از مقام بقای بعد از فناء هم سخن گفته‌اند؛ اما به نظر می‌رسد هنوز این مرحله، که اصل مرحله سعادت انسان است و تمام آیات ناظر به بهشت و جهنم حکایت از بقای این‌چنینی انسان دارد، به اندازه کافی مورد توجه و تامل قرار نگرفته و همچنان شیوع ادبیات فنامحور از سویی، و فهم ظاهربینانه دنیامدار از نعمتهای بهشتی از سوی دیگر، کاری کرده که بسیاری از جاهلانی که نام خود را روشنفکر نهاده‌اند می پندارند توصیفات قرآنی از زندگی نهایی انسان در بهشت و جهنم نعوذ بالله صرفا توصیف‌هایی عوام‌پسندانه است و حقیقت را باید در جای دیگری جستجو کرد!!! بله؛ اینکه خوردنی و آشامیدنی‌های بهشت را نباید در حد لذت‌های دنیوی فروکاست سخن صحیحی است؛ اما اشکال ما آنجاست که چنان فهمی از انسان است که خیال شود نخوردن و نیاشامیدن در انسان کمال نهایی اوست! و توهم شود اگر سخن از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها در بهشت به میان آمده ناشی از نگرش عوامانه است❗️ @yekaye
✳️ *اهم نکاتی که درباره گذشت بدین قرار است: ◾️در جلسه ۱۶۲، تدبر۱ http://yekaye.ir/al-isra-017-018/ و جلسه ۲۱۶ http://yekaye.ir/al-mulk-067-23/ ناظر به اینکه غریزه هم ذیل فعالیت تدبیری واقع می‌شود ◾️در جلسه ۱۹۹، تدبر۴ http://yekaye.ir/al-baqarah-02-165/ ناظر به اینکه محبت‌های عادی (از جمله علاقه به خوردن) چگونه شرط تداوم زندگی زمینی است و در نتیجه وجود این علائق و محبت‌ها به خودی خود، چیز بدی نیست و اسلام از انسان نمی‌خواهد همه علائق خود جز علاقه به خدا را کنار بگذارد، مهم این است که محبت انسان به خدا فوق همه اینها باشد. ◾️در جلسه 225، تدبر6 http://yekaye.ir/al-baqarah-02-35/ درباره اینکه چگونه خوردن خاصی بود که انسان را از مقام فناء بیرون آورد و پای انسان را به زمین باز کرد. ◾️در جلسه ۲۳۰، تدبر4 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-10/ و جلسه ۲۵۱، تدبر۱ http://yekaye.ir/al-aararf-7-31/ ناظر به اینکه غذا چه تنوعی در معیشت ما آدمیان ایجاد کرده و چه اندازه از تلاش‌های زندگی‌های ما، مستقیم و غیرمستقیم، به غذا درست کردن، غذا نگه داشتن، و غذا خوردن، و عوارض پس از آن مرتبط می‌شود؛ نشانه‌ای کاملا آشکار بر تفاوتی بنیادین بین انسان و سایر موجودات عالم طبیعت است ◾️در جلسه ۲۳۹، تدبر۱ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-19/ ناظر به اینکه خوردن انسان در بهشت رقم خورد و همین نیازهای زیستی زمینی او هم بشدت حاوی عناصر فرهنگی و ماورای مادی است. ◾️در جلسه ۲۵۲، تدبر۲ و تدبر۵ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-32/ ناظر به اهمیت محدودیت در نیازهای جسمی از جمله خوراک؛ و اینکه خوردن، محمل مهمی برای سقوط انسان است (هم از حیث مادی مانند پرخوری و لذت‌مداری؛ و هم از حیث معنوی مانند لقمه حرام و …) ◾️در جلسه ۵۲۵، تدبر۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-35/ ناظر به اینکه اهتمام به روزه و پاکدامنی برای آن است که حتی خوردن و آشامیدن و رابطه جنسی، که نماد مهمترین نیازهای درونی انسان‌اند او را دلبسته و مشغول به خود نکند و حتی رفتارهای غریزی و طبیعی‌اش را هم در مسیر بندگی خدا قرار دهد. ◾️در جلسه ۷۸۳ تدبر ۳ و پاورقی10 http://yekaye.ir/ya-seen-36-35/ ناظر به اینکه یکی از تفاوت‌های دیگر انسان و حیوان در مساله خوردن، این است که حیوانات تمام غذاهایشان را طبیعت آماده می‌کند؛ اما انسان غذاهایش بر دو قسم است: غذاهایی که بالفعل در طبیعت آماده است؛ و غذاهایی که انسان نیاز به فراوری آنها دارد (که مهمترینشان غذاهای گوشتی است) و خودش به دست خویش برای آماده کردن آنها باید کاری انجام دهد. ◾️در جلسه822، تدبر ۳ http://yekaye.ir/ya-seen-36-72/ ناظر به اینکه برخلاف آنچه که نگاه‌های داورینی درباره انسان مطرح می‌کند، این حیوان تکامل یافته‌تر از میمون نبود که در مقطعی از وضعیت شکار به وضعیت دامپروری و کشاورزی روی آورد؛ بلکه در این مقطع خداوند موجود خاصی را آفرید که علاوه بر سابقه خاکی داروینی، از روح خود نیز در او دمید و نظامات عالم را با او متناسب کرد؛ و حیوانات اهلی، برای این انسان رام شدند، نه برای آنچه پیش از این انسان و از نسل میمون‌ها در جهان یافت می‌شد. ◾️در جلسه ۹۸۸، تدبر۱ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-21/ ناظر به تفاوت ماهیت اشتهای انسان در دنیا و آخرت؛‌و طرح سوال شد که آیا اشتهای در آخرت صرفا برای لذت بردن است؟ یا آن اشتها نیز همراه است با یک نیاز در عمق وجود آدم (که در این صورت سوال این است که آن نیاز درونی چیست که این اشتها بهانه‌ای برای رفع آن قرار داده شده است)؟ یا اساسا آن اشتها صرفا تجسم برخی از خواسته ها و اقدامات انسانها در دنیاست که در بهشت به صورت اشتها و رفع آن اشتها جلوه‌گر می‌شود؟ یا …؟ و یا همه اینها؟ @yekaye
. 2️⃣ «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» در آیه ۲۶ (جلسه۹۹5) ‌به مناسبت اشاره به درخت «سدر مخضود» نکاتی درباره درخت بهشتی بیان شد. اکنون می‌افزاییم که در قرآن کریم غیر از درخت‌های عادی‌ای که به مناسبت از آنها سخن گفته شده؛ چند درخت خاص که ارتباط با ماوراء دارند نیز محل بحث است. 🌳یکی درختی است که در بهشت آدم و حوا بود و آنها از خوردنش نهی شدند اما از آن خوردند و به هبوط گرفتار شدند (بقره/۳۵؛‌اعراف/۱۹-۲۲؛‌طه/۱۲۰-121) 🌿دوم درخت مبارکی که خداوند با موسی از آن سخن گفت (قصص/۳۰) که البته در جاهای دیگری هم ظاهرا از این درخت سخن به میان آمده است. (وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلينَ، مومنون/20؛‌ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ، نور/۳۵) 🌳🌵سوم شجره طیبه و شجره خبیثه‌ای است که کلمه حق و کلمه باطل بدان تشبیه شده‌اند: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ، تُؤْتي‏ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون‏، وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» (ابراهیم/24-26) 🌊دیگری درخت ملعونه‌ای است که در کنار ویا ضمن رویای پیامبر از آن یاد شده: «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي‏ أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآن»؛( اسراء/۶۰) که در احادیث شیعه و سنی بر بنی‌امیه تطبیق داده شده است؛ و جالب اینجاست که در منابع اهل سنت با سندهای مختلف از ابن‌عباس، علاوه بر اینکه تطبیق این شجره را بر بنی‌امیه نقل کرده‌اند، از وی نقل کرده‌اند که او این درخت را همان درخت زقوم هم می‌دانسته است. (مثلا در الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج‏6، ص111 ؛ الدر المنثور، ج‏4، ص191-192 ) 🌲و مورد دیگری که کلمه «شجرة» برایش نیامده درخت «سدر» است که در آیه 28 بدان اشاره شد، که البته آن تعبیر بتنهایی بر مطلب خاصی دلالت ندارد (و از این جهت شبیه سایر درختانی همچون «طلح: موز» و «نخل:‌خرما» است که جزء‌درختان بهشتی است؛ ولی تعبیر «سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏» (نجم/۱۴) اشاره به یک حقیقت ملکوتی و ماورایی دارد: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى، عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏، عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏، إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى»‏ (نجم/13-16) که چون «السدرة» نام درختی است و در روایات هم بر درخت بودن آن تاکید شده است پس در همین فهرست باید نامش افزوده شود. 💢اگر از دو مورد اول صرف نظر کنیم به نظر می‌رسد این احتمال که ما در اصل با دو درخت ماورایی مواجه باشیم بسیار زیاد است؛‌ 🔺یکی شجره‌ای طیبه، که احتمالا همان سدرة‌المنتهی است و احتمالا همین است که در روایات از آن به شجره طوبی یاد شده که تمام بهشت را در برگرفته است (احادیث جلسه ۹۹7) (و ظاهرا همان است که در برخی روایات از آن به درخت رضوان یادشده؛ جلسه997، حدیث۴)؛ 🔻و دیگری شجره‌‌ای خبیثه، که احتمالا همین زقوم و شجره ملعونة باشد. اگر این نکته را در کنار روایاتی قرار دهیم که اصل شجره طوبی را ولایت پیامبر اکرم ص و امیرالمومنین ع و اصل شجره ملعونه را بنی‌امیه معرفی می‌کند، 🤔آنگاه شاید بتوان نتیجه گرفت که این دو درخت دو جریان اصلی حق و باطل در جهان‌اند؛ ‌و به تعبیر دیگر، چه‌بسا بتوان گفت که ما یک امت حق داریم که در آخرت در قالب شجره طوبی تجلی می‌یابد و یک امت (یا امتهای متعدد؛ از این جهت که باطل می‌تواند متکثر باشد و یکی نگردد) ‌باطل داریم که همه‌شان ذیل یک شجره خبیثه بی‌قرار در جهنم جای می‌گیرند. 🍀چیزی که می‌تواند موید این برداشت باشد استفاده از تعبیر «درخت» است؛ درخت پدیده‌ای است که شاخه‌های آن در هم فرو رفته است و تمام اجزایش یک کل واحد را تشکیل می‌دهد؛ به علاوه اینکه در روایات، 🌱اولا خوردن از میوه این درخت را وضعیت همه کسانی که می‌میرند و جهنمی می‌شوند معرفی کرده (احادیث۲ و ۳)؛ 🌱و ثانیا این را به ازای درخت طوبی (که در خانه همه بهشتیان حضور دارد)‌ دانسته‌اند (حدیث۶). @yekaye
. 3️⃣ «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» در قرآن کریم سه بار درباره شجره زقوم سخن به میان آمده است. ◾️ظاهرا اولین بار همین آیه که صرفا اشاره کرده که گمراهان تکذیب‌گر از آن می‌خورند تا حدی که شکمشان را از آن پر می‌کنند: «ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيهَّا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ، لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ، فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ» (واقعه/۵۱-۵۳) و چنانکه گذشت ظاهرا بعد از نزول این واقعه بوده که فردی آفریقایی ادعا کرده که ما در آفریقا به کره آمیخته با خرما «زقوم» می‌گوییم و ابوجهل به کنیزش گفت برای ما کره و خرما بیاور تا «نَزْدَقِمهُ» و گفتند محمد ما را از این می‌ترساند! و خداوند در آیات دیگر این زقوم را توضیح داده است (توضیح در نکات ادبی گذشت). ▪️در هر صورت آنچه در آیات دیگر قرآن کریم درباره زقوم آمده این است که اولا سکونت در جوار درخت زقوم درست نقطه مقابل منزلگاه بهشتیان معرفی شده است؛ ▪️ چنانکه یکجا بعد از اینکه توصیفاتی از جایگاه بهشتیان می‌شود می‌فرماید که آیا این جایگاه بهتر است یا درخت زقوم؛ و توضیح می‌دهد که این درختی است که مایه فتنه (شکنجه)‌ ظالمان است و از اصل جهنم خارج می‌شود و شکوفه و یا سرشاخه آن همچون سر شیاطین است: «أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ، إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ، إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيم‏، طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ، فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ» (‌صافات/۶2-۶6) ▪️ و ثانیا این غذای گناهکاران است که همچون مس گداخته در شکمهای آنان می‌جوشد و غلیان می‌کند: «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ؛ طَعامُ الْأَثيمِ؛ كَالْمُهْلِ يَغْلي‏ فِي الْبُطُونِ؛ كَغَلْيِ الْحَميمِ» (دخان/43-46) 💢از اینکه این درخت از اصل حجیم درمی‌آید چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که زقوم خوردنی‌ای است که اصل عذاب جهنم را در درون آنان وارد می‌کند؛ 💢و از اینکه در دو مورد تاکید شده که اینان شکمشان را از آن پر می‌کنند (واقعه/53 و صافات/۶۶) چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که این عذاب تمام درون آنان را پر می‌کند و جایی را آسوده باقی نمی‌گذارد؛ 💢و از اینکه سرشاخه‌ا+ش همچون سر شیاطین است چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که این درخت تجلی پیروی آنان از شیاطین و تحت ریاست شیاطین واقع شدن بوده باشد؛ 💢و از اینکه فتنه‌ای برای ظالمان معرفی شده، چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که این درخت تجلی همین فریب دنیا خوردن توسط ظالمان است؛‌ یعنی کسانی از این می‌خورند که اولا با این خوردنشان (به خودشان یا به دیگران)‌ظلم و ستمی روا می‌دارند (متناسب با آنچه حق‌شان است عمل نمی‌کنند) و ثانیا نوعی فتنه‌گری توسط شیاطین و فریب خوردن در کار است؛‌یعنی چه‌بسا آنان به قدرت و شهوت و سایر امور دنیوی دلخوش کردند و گمان کردند که غذای روحشان اینهاست که با ظلم و تعدی از حق برایشان حاصل می‌شود پس به سوی دنیا شتفاتند و از آن بهره گرفتند؛ و این در آخرت چنین تجلی می‌کند که این درخت بسیار تلخ و داغ و عذاب‌آور در چشم آنان خوراکی‌ای جلوه می‌کند که در آن شدت عذاب‌ها بدان روی می‌آورند و تا می‌توانند از آن می‌خورند و شکمشان را از آن پر می‌کنند. 💢 و از اینکه تعبیر «درخت» را برایش به کار برد چه‌بسا اشاره به نسبت بسیار شدیدی است که بین جهنمیان برقرار می‌شود همه جهنمیان را همچون یک امت واحد معذب می‌گرداند (تدبر۲). 🔹جالب اینجاست که در هر سه موردی که سخن از زقوم آمده بلافاصله بعد از خوردن زقوم، سخن از نوشیدنی حمیم (آب جوشان) به میان آمده است: در سوره صافات لحن کلام مبهم است و صرفا از آمیخته‌ای از حمیم بر روی آن سخن گفته شده است: «ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ، ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحيمِ» (صافات/67-68) که این هم می‌تواند نوشیدن این حمیم روی زقوم باشد، چنانکه در اینجا لحن کلام به گونه‌ای است که گویی خودشان روی این زقوم، از حمیم می‌نوشند: «فَشارِبُونَ عَلَیهِ مِنَ الْحَمیمِ، فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ» (واقعه/54-55)؛ و می‌تواند ریخته شدن حمیم بر روی آنها پس از خوردن زقوم باشد، چنانکه در سوره دخان به نحوی بیان شده است که گویی روی سرشان از این حمیم می‌ریزند: «خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ الْجَحيمِ، ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَميمِ، ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ، إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ» (دخان/۴۷-50) @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1020) 📖 فمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ 📖 ترجمه 💢پس، از آن شکمها را پر کنید. سوره واقعه (56) آیه 53 1399/5/10 10 ذی‌الحجه 1441 @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹فمالِؤُنَ ▪️معنای محوری ماده «ملأ» را جمع شدن چیزی در درون یک ظرف به طوری که جای خالی‌ای در آن ظرف باقی نگذارد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم،ص۲۱۱۱ ) و به تعبیر دیگر، قرار دادن چیزی در محلی که دیگر استعداد و ظرفیتی برای قبول چیز دیگری در آن محل باقی نماند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص155) معرفی کرده‌اند؛ این همان معنایی است که در فارسی با «پر شدن» از آن تعبیر می‌شود. به نظر می‌رسد که برخی هم که اصل این ماده را به معنای مساوات و کمال در چیزی دانسته اند (معجم المقاييس اللغة، ج‏5، ص346 ) همین معنا مد نظرشان بوده است. ▪️البته باید بین این ماده (که حرف آخرش همزه است) و دو ماده «ملی» (به معنای امتداد یافتن و مهلت دادن؛ که در جلسه ۸۴۹ http://yekaye.ir/ale-imran-3-178/ بحث شد) و ماده «ملل» (به معنای تنگنا و تضییقی در دل که موجب درد و ناراحتی شود؛ که در جلسه ۶۰۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-20/ بحث شد) تفاوت نهاد؛‌ هرچند تناسبی بین این مواد هست: تنگنا بعد از آنکه مقدار واسعی پر می‌شود حاصل می‌گردد؛‌و تاخیر و مهلت دادن هم توسعه در حد آن مقداری است که قرار است پر شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص155) ▪️«مِل‏ء» اسم برای مقدار چیزی است که قرار است پر شود: «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِه» (آل عمران/۹۱) و ظاهرا وجه تسمیه‌اش این است که مساوی با ظرفی است که قرار است پر شود (معجم المقاييس اللغة، ج‏5، ص346) ▪️این ماده اگرچه در حالت اولی برای پر کردن یک ظرف از ماده‌ای به کار رفته، مانند پر شدن شکم از غذا (فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ؛ صافات/66 و واقعه/53) اما تدریجا برای هرگونه پر شدن و کامل شدن ظرفیت جایی از چیزی به کار رفته مانند ▫️پر شدن جهنم از شیطان و پیروانش (لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعينَ، اعراف/18؛ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعينَ، ص/85) بلکه از جن و انس: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ» (هود/119؛ سجده/13)؛ ▫️ویا پرشدن آسمانها از سربازان الهی و شهابها: «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً» (جن/8) ▫️و حتی برای پر شدن امور معنوی مانند پر شدن دل از ترس: «وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» (کهف/18) به کار رفته است. ▪️این ماده وقتی به باب افتعال رود برای مطاوعه (پذیرش حالت پر شدن) می‌باشد «يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ» (ق/30) (تاج العروس، ج‏1، ص250 ) ◾️اما از کلمات پرکاربرد قرآنی از این ماده، کلمه «مَلَأ» است(۳۰ مورد) که قرآن کریم این تعبیر را درباره بزرگانی که اطرافیان یک سلطان بودند و غالبا طرف مشورت آن سلطان در برابر یک پیامبر قرار می‌گرفتند (13مورد ) بویژه اطرافیان فرعون (13مورد ) به کار برده است؛ و البته این کلمه صرفا با بار منفی به کار نرفته، بلکه درباره بزرگانی از بنی‌اسرائیل که از پیامبرشان مطالبه یک فرمانده نظامی کردند «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» (بقره/246) و نیز درباره اطرافیان حضرت سلیمان هم که از آنان مشورت گرفت: «قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتيني‏ بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني‏ مُسْلِمينَ» (نمل/38) از این تعبیر استفاده شده و دو مورد هم درباره ملکوتیان تعبیر «ملا به کار رفته است: «لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى‏ وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ» (صافات/8) «ما كانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى‏ إِذْ يَخْتَصِمُونَ» (ص/69) ▫️برخی گفته‌اند مقصود از این کلمه جماعتی‌اند که بر یک مطلب اجتماع می‌کنند و به خاطر قدرت و موقعیتی که دارند چشم‌ها را پر می‌کنند (مفردات ألفاظ القرآن، ص776 ) ▫️و برخی گفته‌اند که به بزرگان قوم «ملأ« می‌گویند به خاطر اینکه از کرامت وبزرگواری پر شده‌اند و شاهد بر این مدعا حدیثی را آورده‌اند که «أَحْسِنُوا أملاءكم» که خلقیات خوب که از سجایای «ملأ» دانسته است. (معجم المقاييس اللغة، ج‏5، ص346 ) ▫️و شاید وجه جمع همه اینها آن باشد که اینان جماعتی‌اند که یک نحوه پر شدن (پر بودن از فضیلت یا ثروت یا شهرت یا وجاهت یا ....)‌در آنها مد نظر بوده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص155 ) ▪️و در بحث از آیه 49 (جلسه۱۰۱۶) هم اشاره شد که تفاوتشان با سایر کلماتی که برای «جماعت» به کار می‌رود این است که اینان بزرگانی‌اند که چشم و دل دیگران را از زیبایی ویا هیبتی که دارند پر می‌کنند (الفروق في اللغة، ص274 ) 📿ماده «ملأ» و مشتقات آن 40 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
📖اختلاف قرائت فَمالِؤُنَ ▪️در اغلب قرائتها این کلمه به همین صورت «فَمالِئُونَ» قرائت شده است؛ ▪️اما در روایتی از قرائت اهل شام (روایت ولید بن مسلم از ابن عامر) و برخی از قرائات عشر (ابوجعفر) با حذف همزه قرائت شده که ضمه‌اش به لام منتقل گردیده است؛‌یعنی به صورت «فمالُون»؛ که ظاهرا تغییری در معنا ایجاد نمی‌کند و صرفا این حذف از باب تسهیل است. ▪️البته در قرائت حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف بر سر این کلمه سه قرائت روایت شده است؛ یکی شبیه قرائت فوق (فمالُون)، دوم با ادای همزه اما تسهیل آن [نه نبر همزه] و سوم تبدیل همزه به «ي» و کسر ماقبل آن (فمالین). 📚معجم القراءات ج۹، ص305 @yekaye
🔹الْبُطُونَ ▪️درباره ماده «بطن» ▫️برخی بر این باورند که اصل آن همان عضو خاص بدن (شکم) بوده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص130) و بدین مناسبت اطلاق شده به حفره داخلی چیزی به نحوی که آنچه در آن داخل شود در آن مخفی می‌گردد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۹ ) ▫️و برخی گفته‌اند سطح جلوی هر چیزی که از روبرو با آن مواجه می‌شود بوده و بدین معنا نقطه مقابل «ظهر» است که به معنای پشت چیزی است؛ و به همین مناسبت به داخل هر چیزی «باطن» آن گویند در مقابل «ظاهر» آن (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص259 )؛ ▫️و برخی هم همین معنای اخیر را محور اصلی این ماده دانسته‌اند؛‌ یعنی بر این باورند که اصل معنای آن نقطه مقابل ظهور است؛ و بطن و شکم حیوانات را بدین جهت چنین نامیده‌اند که کاملا داخل حیوان می‌باشد و به همین مناسبت به چیزی که ورای آن است «ظهر» ‌(پشت) گویند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص292 ) 🔖درباره ماده «ظهر» قبلا در جلسه ۴۴۴ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-26/ توضیح داده شد. ▪️در هر صورت کاربرد کلمه «بَطْن»‌به معنای شکم بسیار رایج است: «إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في‏ بَطْني‏ مُحَرَّراً» (آل عمران/۳۵) «فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ بَطْنِهِ» (نور/45) «لَلَبِثَ في‏ بَطْنِهِ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (صافات/144) ▫️که جمع آن «بطون» می‌شود: «ما في‏ بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا» (انعام/139) «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» (نحل/78) «وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمَّا في‏ بُطُونِهِ/ بُطُونِها» (نحل/۶۶؛ مومنون/۲۱) « يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُه» (نحل/۶۹) «يَخْلُقُكُمْ في‏ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في‏ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ» (زمر/6) «وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في‏ بُطُونِ أُمَّهاتِكُم» (نجم/۳۲) «يُصْهَرُ بِهِ ما في‏ بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ» (حج/20) «فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ» (صافات/66؛ واقعه/53) «كَالْمُهْلِ يَغْلي‏ فِي الْبُطُونِ» (دخان/45). ▪️به تبع اینکه «بطن» به معنای شکم است، به کسی که شکمش بزرگ باشد «بطین» گویند و به کمربند «بطان» گویند بدین جهت که روی بطن وی قرار می‌گیرد و برخی بر این باورند که به همین جهت است به کسانی که در امور داخلی کسی وارد می‌شوند (یبطنون امره) «بطانه»ی وی گویند: «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً» (آل عمران/۱۱۸) (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص259 )؛ اما برخی در عین اینکه «بطان»‌ را به همین جهت به به معنای کمربند دانسته‌اند اما در مورد «بطانه» توضیح داده‌اند که این کلمه (که جمع آن بطائن» است) در مقابل «ظهاره» است (مجمع البيان، ج‏9، ص313 ) که قسمت پشت و زیر پارچه است که غالبا دیده نمی‌شود «مُتَّكِئينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَق» (الرحمن/۵۴) و از همین معنا برای کسانی که از باطن وضعیت شخصی باخبرند استعاره گرفته گرفته شده است همان طور که پارچه‌ای که رو می‌اندازند هم استعاره دیگری است برای روابط بین انسانها و مثلا می‌گویند «فلان دثاری و شعاری» (مفردات ألفاظ القرآن، ص130-131 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص293 ) ▪️در هر صورت به داخل و درون هر چیزی «بطن» آن گفته می‌شود: «وَ هُوَ الَّذي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ» (فتح/۲۴) که «بطن» هر چیزی نقطه مقابل «ظهر» آن است؛ چنانکه برای درون هر چیزی در قبال بیرونش به کار می‌رود: «فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» (حدید/13) و به همین ترتیب به جهت پایین «بطن» و به جهت بالا «ظهر» گفته می‌شود؛ و نیز به آنچه به حس درک می‌شود «ظاهر» و به آنچه از حس مخفی است «باطن» گویند «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ»‏ (أنعام/120) «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ‏» (لأنعام/151؛ اعراف/۳۳) «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان/20) و خداوند تنها حقیقتی است که هم ظاهر است و هم باطن: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ» (حدید/3) (مفردات ألفاظ القرآن، ص130 ) 📿ماده «بطن» و مشتقات آن 25 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) روایت شده است که خداوند متعال جهنمیان را چنان گرسنه کند که از شدت گرسنگی عذاب آتش را از یاد ببرند و نزد مالک (خازن جهنم) فریاد استغاثه سر دهند؛‌پس وی آنان را – که ابوجهل هم در میان آنهاست- به سوی درخت زقوم ببرد و از آن بخورند پس شکمهایشان همچون غلیان آب جوش به غلیان افتد؛‌پس مقداری از آب داغی بنوشند که حرارتش در منتها درجه ممکن است به نحوی که وقتی آن را به صورتهایشان نزدیک کنند رخسارشان را بریان کند و این همان است که فرمود «بریان کند صورتها را» (کهف/۲۹) و چون به شکمهایشان برسد هرآنچه در شکمهایشان هست گداخته کند همان گونه که خداوند سبحان فرمود «كه بدان هر چه در شكمشان است و پوست‏هايشان، گداخته مى‏شود» (حج/۲۰)؛ پس این است نوشیدنی و طعامشان. 📚مجمع البيان، ج‏8، ص697 قد روي أن الله تعالى يجوعهم حتى ينسوا عذاب النار من شدة الجوع فيصرخون إلى مالك فيحملهم إلى تلك الشجرة و فيهم أبو جهل فيأكلون منها فتغلي بطونهم كغلي الحميم فيستسقون فيسقون شربة من الماء الحار الذي بلغ نهايته في الحرارة فإذا قربوها من وجوههم شوت وجوههم فذلك قوله «يَشْوِي الْوُجُوهَ» فإذا وصل إلى بطونهم صهر ما في بطونهم كما قال سبحانه «يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ» فذلك شرابهم و طعامهم. @yekaye