eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
. 1️⃣ «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ» انسان‌ها زمانی بابت نعمتی تشکر می‌کنند که آن نعمت به چشمشان بیاید؛‌ نعمتی که انسان در آن غوطه ور است غالبا مورد غفلت واقع می‌شود؛ اما آیا این رواست؟ این آب گوارایی که خداوند به وسیله ابرها از دریاها به مناطق مختلف جهان ارسال می‌کند و بدون هیچ زحمتی در اختیار همگان قرار می‌دهد، اگر بخواهد می‌تواند آن را شور و تلخ نماید؛ و همه ما را اگر از اصل آن محروم نکند لااقل از لذتش محروم کند. آیا علاوه بر سهولت دسترسی به آب در مناطقی که بسیار از دریا دور است، به لذتی که خداوند در نوشیدن آإ گوارا برایمان قرار داده هیچ اندیشیده‌ایم؟ آیا اصلا به این نعمت عظیم که تمام زندگی‌مان بدان بسته است توجه داریم؛ آیا ذره‌ای شکر آن را به جا می‌آوریم؟ 📝 تذکر برای اینکه اهل شکر شویم نیاز نیست که حتما نعمت جدیدی به ما برسد؛ همین روند عادی زندگی‌مان را ببینیم، ‌و توجه کنیم که بسیاری از اوضاع و احوال به چه صورت دیگری می توانست بشود، که اکنون نشده است، کافی است تا ما را بنده شاکری گرداند. @yekaye
. 2️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ... فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ؛ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً ... لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ» در سه فرازی که گذشت (آفرینش انسان از منی تا مردن وی، روییدن گیاه از بذر، و باریدن باران از ابر) ▫️در فراز اول صریحا فرمود که ما مرگ را برای شما مقدر کردیم و کسی نمی‌تواند بر ما سبقت بگیرد که شما را نمیرانیم؛ ▫️در مورد دوم فرمود اگر می‌خواستیم به جای اینکه آن بذر به گیاهی سرسبز تبدیل شود آن را در مرحله چوب خشکیده‌ای رها می‌کردیم؛ ▫️و در این فراز می‌فرماید اگر می‌خواستیم آب باران را شور می‌کردیم. 🤔 فراز اول را با مواخذه بر اینکه چرا متذکر نمی‌شوید ختم کرد و دو فراز بعدی را با مواخذه اینکه چرا شکر نمی‌کنید. چرا؟ 🍃الف. ‌مورد اول یک محدودیت قطعی است که پیش روی همه انسانها واقع می‌شود؛ ‌لذا صریحا از مشیت خداوند برای قرار دادن این محدودیت سخن گفت؛ و گلایه کرد که با دیدن این محدودیت صریح در زندگی چرا متذکر نمی‌شوید. مورد دوم و سوم به ترتیب محدودیت‌هایی است که یکی گاه و بیگاه در زندگی بشر رخ می‌دهد و خداوند به تسری دادن این محدودیت به کل زندگی (که اگر همه کشت‌ها حطام شوند چه خواهید کرد) تهدید کرد و دیگری به طور عادی در زندگی‌ها رخ نمی‌دهد اما رخ دادنش محال نیست (اینکه آبی که از ابر می‌بارد شور و تلخ شود)؛ و خداوند در این دو مورد گلایه کرد که چرا شکرگزار نیستید. آن محدودیتی که همه زندگی‌های ما را فراگرفته و قابل رفع شدن نیست باید ما را به یاد خداوند و اینکه امور عالم و بلکه تمام زندگی و امور ما به دست اوست بیندازد؛ و آن محدودیت‌های نسبی که در زندگی رخ می‌دهد و یا می‌تواند رخ دهد باید ما را شاکر نعمتی گرداند که می‌توانست محدود بشود اما فعلا خداوند ما را از آن محروم نکرده است. 🍃ب. ... @yekaye
. 3️⃣ «أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ؛ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ؛ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ» توجّه به نقش آب در رفع تشنگى «تَشْرَبُونَ»، چگونگى پيدايش آب «مِنَ الْمُزْنِ»، فروآمدن باران «نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»، و مزه و طعم آن «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً»، انسان را به شكرگذارى وامى‏دارد. (تفسير نور، ج‏9، ص437) @yekaye
. 4️⃣ «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً ... لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» در آیه 65 (لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ) جزای شرط (جعلناه) را با حرف «ل» آورد؛ اما در اینجا بدون حرف لام. چرا؟ 🍃الف. حرف لام برای تاکید است؛ و آیه قبل ناظر به خوردن بود و این آیه ناظر به نوشیدن؛ و چه‌بسا با این تعبیر می‌خواهد اهمیت تهدید به محرومیت از خوردن بر تهدید به محرومیت نوشیدن را نشان دهد. (الكشاف، ج‏4، ص466 ) 🍃ب. حرف «لو» با توجه به اینکه در اصل برای شرط نبوده و به دلایل ثانوی دلالت بر معنای شرط کرده، پس چون عملا بر دو جمله وارد می‌شود (جمله شرط و جزای شرط) نیازمند حرف مکمل برای جمله دوم است؛ و چون یکبار این در آیه قبل آمده بود، آوردنش در آیه دوم ضرورتی ندارد (الكشاف، ج‏4، ص466 ) البته برخی اشکال گرفته‌اند که این پاسخ مناسبی نیست زیرا شبیه این وضعیت و بلکه با فاصله کمتری در آیات «لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى‏ أَعْینِهِمْ» (یس/66) «لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ» (یس67) رخ داده پس چرا در آنجا دومی حذف نشده است؟! مگر اینکه گفته شود که در این آیه به لحاظ معنایی (خوردن و نوشیدن) به هم نزدیکند در حالی که معنای مسخ با طمس تفاوت زیادی دارد و لذا حرف لام تکرار شده است. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص421 ) 🍃ج. حرف شرط وقتی بر جمله‌ای وارد شود آن را از حالت جمله [= مرکب تام خبری] بودن درمی‌آورد پس باید یک علامتی برای جزای شرط بیاید که تفاوتش با جمله عادی را آشکار کند؛ که در مستقبل به صورت مجزوم جلوه می‌کند. از سوی دیگر اقتضای طبیعی شرط این است که در جایی استفاده شود که جزای آن امری یا مشکوک باشد یا معلوم العدم (یعنی در مورد جایی که جزای شرط موجود است ویاقطعا واقع می‌شود تطویل بلافایده است). در زبان عربی دو حرف هست؛ برای امر مشکوک، حرف «إن» استفاده می‌شود و برای امر معلوم العدم حرف «لو»؛ از آنجا که امری که در گذشته باشد امر معلوم است، و امور مستقبل است که مشکوک است، پس حرف «ان» عموما بر جمله حال یا مستقبل وارد می‌شود و حرف «لو» اقتضای اولیه‌اش این است که بر فعل ماضی وارد شود. «ان» وقتی بر مستقبل وارد می‌شود با مجزوم شدن فعل عملا متعلق خود (جزای شرط) را آشکار می‌کند اما چون مجزوم شدن در فعل ماضی معنا ندارد، حرف لو برای آشکار کردن متعلق خود (جزای شرط) نیازمند عامل دیگری است که همین حرف لام تاکید می‌باشد. اکنون می‌گوییم هرجا که این جزای شرط کاملا ارتباطش با جمله‌ای که «لو» بر سر آن آمده واضح باشد می‌توان حرف «ل» را نیاورد؛ در آیه قبل ناظر به «حطام شدن» کشتزار است؛‌و این امری است که بسیار رخ می‌دهد لذا باید حرف «ل» میآورد که کاملا این متفرع بر «لو نشاء» شود؛ اما هیچگاه آبی که از باران می‌بارد تلخ و شور نیست، برای همین کاملا واضح است که اگر تلخ و شور شود به خاطر مشیت خاص خدا بود و این جمله کاملا متفرع بر «لو نشاء» است؛ لذا آوردن حرف «ل» ضرورتی ندارد. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص421 ) 🍃د. مطلب فوق را شاید بتوان بدین بیان هم گفت که اقتضای اولیه حرف «لو» - چنانکه در بند قبل گذشت – آن است که روی جمله جزاء حرف «ل» بیاید؛ منتها حرف «لو» در اصل باید برای تعلیق ماضی بر ماضی به کار رود؛ و در قرآن تمام موارد اینچنین با حرف لام آمده است (مثلا: وَ لَوْ شِئْنا لَآتَینا، سجدة/13؛ و لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیناكُمْ، ابراهیم/21)؛ اما اگر برای فعل مستقبل به کار رود از جایگاه عادی لفظی خودش خارج شده، می‌تواند در جزا هم از روال عادی خود خارج شود و جزایش بدون لام بیاید چنانکه نظیر این باز هم در قرآن کریم داریم مانند «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» (یس/47) (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص421-422 ) 🍃ه. ... @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1038) 📖 أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی‏ تُورُونَ 📖 ترجمه آیا دیده‌اید آتشی را که می‌افروزید؟! سوره واقعه (56) آیه 71 1399/7/2 ۵ صفر 1442 @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹النَّارَ قبلا بیان شد که ▪️همگان متفق‌اند که ماده «نور» در اصل بر «روشنایی» دلالت می‌کند، و البته برخی با توجه به برخی از مشتقات این ماده بر این باورند که در این ماده نوعی اضطراب و کم ثباتی هم نهفته است... ▪️یک کلمه بسیار پرکاربرد از این ماده کلمه «نار» (آتش) است که اهل لغت بر اینکه از «نور» اخذ شده تصریح کرده‌اند. ▪️ برخی گفته‌اند که اساساً روشنایی و حرارت با هم متلازمند و هر دو از تموج شدید در ذرات پدید می‌آیند، وقتی روشنایی مورد تاکید باشد از کلمه «نور» و وقتی حرارت مورد تاکید باشد از کلمه «نار» استفاده می‌شود. 🔖جلسه ۷۲۰ http://yekaye.ir/al-fater-35-20/ @yekaye
🔹تُورُونَ ▪️ماده «وری» در کلمات و معانی بسیاری به کار رفته است؛ از «ریه» (محل عبور هوا و نفس) و «واریه» که دردی است در ریه، تا «توریه» که در مقام مخفی کردن حقیقت به کار می‌رود تا «واری» به معنای چربی و پیه سنگین، و از «واریت النار» که به معنای برافروختن و آشکار کردن آتش است تا «الوَرَى» به معنای جهانیانی که الان روی زمین بسر می‌برند؛ (كتاب العين، ج‏۸، ص۳۰۰ و ۳۰۳ ) تا کلمه «وراء»‌به معنای پشت سر 🔖(که البته درباره این کلمه قبلا به تفصیل بحث شد و اشاره شد که برخی آن را از ماده «ورء» می دانند و بین آن ماده و ماده «وری» ‌فرق می‌گذارند: اما اغلب اهل لغت آن را هم از همین ماده می‌دانند. جلسه ۶۶۰ http://yekaye.ir/al-kahf-18-79/ ) ▪️برخی از هرگونه تحلیلی که این معانی متکثر را به یک یا چند معنا برگرداند صرف نظرکرده‌اند (معجم مقاييس اللغه، ج‏6، ص104 ) ▪️ اما برخی کوشیده‌اند معنای مشترکی را در تمام کاربردهای این ماده بیابند. ▪️معروفترین تحلیل این ماده آن است که اصل این ماده به معنای «ستر» و «پوشاندن» می‌باشد: «قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ»‏ (أعراف/26) «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» ‏(ص/32) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۶ ) «پوشاندنی که موجب مخفی شدن شود» (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۳، ص۹۷) ▫️و گفته‌اند وجه تسمیه کلمه «وراء» از این جهت است که «موارات» انجام می‌شود، یعنی قرار دادن چیزی در ورای چیزی که آن را می‌پوشاند (مجمع‌البیان، ج۴، ص۶۲۵؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص866 ) ▫️اینان توضیح داده‌اند که که «الوَرَى» را به این جهت به جهانیانی که الان روی زمین‌اند (نه قبلی‌ها و نه آنان که بعدا زاده می‌شوند) می‌گویند که گویی اینان‌اند که سطح زمین را پوشانده‌اند ؛ ▫️ و برای جهیدن آتش (أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتي‏ تُورُونَ، واقعه/71؛ و تعبیر «موریات» در آیه «فَالْمُورِياتِ قَدْحاً» (عادیات/2) هم اشاره به اسبهایی است که از برخورد سم‌هایشان با سنگلاخ‌ها جرقه آتش بیرون می‌زند ) این ماده را بدین جهت به کار برده‌اند که گویی آتش در کمون این سنگ (یا کبریت، سنگ چخماق یا هر ماده آتش‌زای دیگر) مخفی شده بود و از آن بیرون زد (مفردات ألفاظ القرآن، ص866 ) چنانکه اگر این سنگ (یا کبریت یا ...) ‌را بزنند و آتش بگیرد می‌گویند «قدح فأوری» و اگر کبریت بزنند و آتش نگیرد می‌گویند «قدح فأكبی» (مجمع البیان، ج‏9، ص335 ) ▫️ و البته در این میان، برخی با اینکه این وجه را برای معنای برافروخته شدن آتش محتمل دانسته‌اند اما اشاره کرده‌اند که از آنجا که در زبان سریانی کلمه‌ای نزدیک به این تلفظ در معنای «روشن شدن و روشن كردن آتش» به کار می‌رود بعید نیست که معنای اصلی این ماده همان مخفی کردن باشد و این معنای روش شدن آتش از زبان سریانی وارد عربی شده باشد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص97-100 ) ▪️اما برخی بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر اینکه درون چیزی حاوی امر رقیقی باشد که آن امر با یک تیری خاصی بیرون بزند یا آشکار شود؛ که این هم بخوبی در آتشی که از سنگ آتش‌زنه بیرون می‌زند صادق است و هم بر بسیاری از معانی دیگر، و به خاطر آن معنای در درون چیزی بودن است که برای معانی مخفی کردن و استتار هم به کار می‌رود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۷۳۲-۷۳۴) ▪️این ماده وقتی به باب مفاعله برود: («فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ قالَ يا وَيْلَتى‏ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخي‏» (مائده/31) «لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما» (اعراف/۲۰) «لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً» (اعراف/۲۶) گفته‌اند که دلالت بر استمرار در پوشش و مخفی ماندن می‌کند؛ ▫️و وقتی به باب «تفاعل» می‌رود: «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» (ص/32) دلالت بر پذیرش آن پوشش و اختفاء دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۳، ص۹8 ) ▫️و «متواری شدن» «يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّراب‏» (نحل/59) هم که در فارسی به معنای فرار کردن فهمیده می‌شود، معنای دقیقش در زبان عربی به معنای خود را از دید دیگران مخفی کردن است (مجمع البحرين، ج‏1، ص434 ) ▪️برخی کلمه «تورات» را هم از همین ماده می دانند اما بسیاری آن را کاملا کلمه وارد شده در زبان عربی می‌دانند و درباره این کلمه ان شاء الله در محل خودش بحث خواهد شد. 📿اگر کلمه «وراء» (که ۲۴ بار در قرآن آمده)‌را جزء این ماده حساب کنیم (و بدون احتساب کلمه «تورات») ماده «وری» که ۳۲ بار در قرآن کریم آمده است. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱)‌ در فرازی از حدیث معروف توحید مفضل از امام صادق ع روایت شده است که بعد از ذکر برخی از حکمتهایی که در نحوه آفرینش آب و هوا نهفته، می‌فرمایند: آتش نیز همچنین است؛ اگر آتش نيز مانند نسيم و آب در سیلان بود جهان و جهانيان را مى‏سوزانيد. امّا از آنجا كه گاه گاهى سخت بدان نياز مى‏افتد و منافع بسيار در آن نهفته، مانند ذخيره‌ای در اجسام نهاده شده است كه در وقت نياز به دست مى‏آيد و آن را به قدرى كه نياز است با مواد سوختنی (فتیله و روغن و هيزم) پديد مى‏آورند؛ اگر قرار بود كه آتش را براى هميشه با فتيله روغنى و هيزم نگاه دارند براى مردم بسیار هزینه‌بر مى‏شد؛ و نيز مانند آب و هوا در همه جا پراكنده نيست كه همه چيز را بسوزاند بلكه به اندازه و مقدار مشخصى است تا هم سود رساند و به كار آيد و هم از رساندن زيان به انسان باز ماند.... 📚توحيد المفضل، ص147-148؛ شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل)، ص134-135 رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَر ... فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّالِثُ بَكَّرْتُ إِلَى مَوْلَايَ فَاسْتُؤْذِنَ لِي فَدَخَلْتُ فَأَذِنَ لِي بِالْجُلُوسِ فَجَلَسْتُ فَقَالَ ع‏: ... وَ النَّارُ أَيْضاً كَذَلِكَ فَإِنَّهَا لَوْ كَانَتْ مَبْثُوثَةً كَالنَّسِيمِ وَ الْمَاءِ كَانَتْ تُحْرِقُ الْعَالَمَ وَ مَا فِيهِ وَ لَمَّا لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ ظُهُورِهَا فِي الْأَحَايِينِ لِغَنَائِهَا فِي كَثِيرٍ مِنَ الْمَصَالِحِ جُعِلَتْ كَالْمَخْزُونَةِ فِي الْأَجْسَامِ فَتُلْتَمَسُ عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَيْهَا وَ تُمْسَكُ بِالْمَادَّةِ وَ الْحَطَبِ مَا احْتِيجَ إِلَى بَقَائِهَا لِئَلَّا تَخْبُوَ فَلَا هِيَ تُمْسَكُ بِالْمَادَّةِ وَ الْحَطَبِ فَتَعْظُمَ الْمَئُونَةُ فِي ذَلِكَ وَ لَا هِيَ تَظْهَرُ مَبْثُوثَةً فَتُحْرِقَ كُلَّ مَا هِيَ فِيهِ بَلْ هِيَ عَلَى تَهْيِئَةٍ وَ تَقْدِيرٍ اجْتَمَعَ فِيهَا الِاسْتِمْتَاعُ بِمَنَافِعِهَا وَ السَّلَامَةُ مِنْ ضَرَرِهَا ... 🔖بقیه این حدیث در بحث از آیه 73 (جلسه ۱۰۳۹) خواهد آمد ان شاءالله. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 1️⃣ «أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی‏ تُورُونَ» از این آیه به بعد سراغ آنچه بقای زندگی انسان بدان وابسته است می‌رود: ابتدا خوردن، سپس نوشیدن، و سپس آتش. ارتباط خوردن و نوشیدن با هم واضح است؛ اما چرا بعد از خوردن و نوشیدن سراغ آتش رفت و ما را به تامل در آتش دعوت کرد؟ 🍃الف. در میان قدما برخی چنین توضیح داده‌اند که از این جهت که در مقام هضم غذا – بر طبق علم طبیعیات – آتش است که اصلاح‌کننده غذاهاست؛‌یعنی ابتدا سراغ خوردن رفت که بنای بقای انسان به تامین غذاهای مورد نیاز بدنش است؛‌سپس سراغ آشامیدن رفت که استمراردهنده وجود انسان و مکمل غذاهاست؛ و سپس سراغ حرارتی رفت که برای هضم و جذب غذاها مورد نیاز است. (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص420 ) 🍃ب. آتش است که زندگی انسان را بسیار متفاوت از حیوانات کرده است: 📝نکته تخصصی : اهمیت در انسان! خوردن و نوشیدن ظاهرا یک نیاز طبیعی است که در میان تمام موجودات زنده عالم طبیعت رایج است؛ و برخی به غلط هنگام سخن گفتن از خوردن و آشامیدن در انسان اینها را جزء‌رفتارهای غریزی وی به حساب می‌آورند؛ اما قبلا بارها اشاره شد که انسان موجودی است که از حقیقتی به نام «فطرت» برخوردار است که در وجود او تمام ابعادی که مشابه آن در حیوانات «غریزه» شمرده می‌شود را تحت تاثیر قرار داده، اساسا دیگرگون می‌کند. دقت کنید: خوردن و آشامیدن در انسان بشدت با پدیده آتش مرتبط است؛ یعنی انسان تنها موجودی در نظام طبیعت است که مستقیما از طبیعت خام استفاده نمی‌کند؛ بلکه عمده «غذاهایش را درست می‌کند» یعنی در مواد خام طبیعت دست می‌برد؛ و مهمترین ابزار وی در این دستکاری مواد خام برای حصول غذایی که بخورد آتش است؛ و همین امر است که موجب شده که خوردن در انسان یک پدیده صرفا طبیعی نماند بلکه پدیده‌ای بشدت فرهنگی شود؛ تا جایی که که انسان‌شناس معروف، لوی اشترواس کتابی دارد با نام «خام و پخته» (The Raw and the Cooked) و و با تاکید بر تقابل «خام» و «پخته» نشان می‌دهد «خام» با طبیعت مرتبط است، درحالی که «پخته» با فرهنگ! در واقع، اگر اقتضائاتی که آتش برای زندگی خاص بشر ایجاد کرده حذف شود شاید تقریبا عمده فرهنگ و تکنولوژی بشر یکسر کنار گذاشته شود! (در این راستا به حدیثی که ان شاءالله در جلسه 1040 خواهد آمد دقت کنید.) 🍃ج. ... @yekaye
. 2️⃣ «أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی‏ تُورُونَ» آیا دیده‌اید آتشی را که می‌افروزید؟! 🔥تاملی درباره آتش از عجیب‌ترین مخلوقات الهی است که ما بسادگی از کنار آن عبور می‌کنیم: همه می دانیم که آتش یک امر جسمانی و دنیوی است؛ ‌با این حال آیا آتش خودش یک جسم است؟ اگر جسم است چگونه جسمی است؟ غلبه نگاه‌های ماتریالیستی در شناخت عالم به حدی رسید که سخن از «قانون پایستگی جرم یا پایستگی ماده» به میان آمد؛ لاوازیه ادعا کرد که همه عالم جسمانی از ماده فیزیکی (شیء دارای بُعد) درست شده است و «ماده نه نابود می‌شود و نه از پدید می‌آید بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌شود». بعدها دیدند سخن ناروایی است و بسیاری از واقعیات عالم جسمانی هست که با عنوان ماده قابل توضیح نیست؛ یکی از مهمترین این پدیده‌ها همین آتش است. برای حل مشکل قانون لاوازیه از کلمه «مبهم» انرژی استفاده کردند و «قانون پایستگی انرژی» را بدان اضافه کردند و قانون لاوازیه را اصلاح کردند و گفتند «مجموع ماده و انرژی نه نابود می‌شود و نه از پدید می‌آید بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌شود». اما این انرژی چیست که غیر از ماده است؟ گفتند «توانایی انجام کار» است؛ گفتند «خاصیت کمیتی یک جسم است که قابل اندازه‌گیری و انتقال به اشیای دیگر یا قابل تبدیل به حالت‌ها و شکل‌های مختلف است.» گفتند «کمیتی بنیادین است که برای توصیف وضعیت یک ذره، شیء یا سامانه به آن نسبت داده می‌شود.» (ویکی‌پدیا:‌ مدخل انرژی) و در این فضا امروزه براحتی می‌گویند «آتش انرژی گرمایی و نور است که هنگام واکنش شیمیایی آزاد می‌شود» (ویکی‌پدیا:‌ مدخل آتش). اما وقتی می‌گوییم آتش یک انرژی است یعنی چه؟ آیا آتش فقط گرماست که صرفاً خاصیت چیزی باشد؟ انرژی چیزی است که اگرچه با آثارش اندازه‌گیری می‌شود اما خودش دیده نمی‌شود؛ آیا آتش دیده نمی‌شود؟ آیا چیزی که دیده می‌شود جرم و ماده است یا انرژی؟ آتش رنگ دارد؛‌ قسمتهای مختلفش هم به رنگهای مختلف است: آبی؛‌ زرد؛ ‌نارنجی؛ ‌قرمز و ... . آیا انرژی است که رنگ دارد یا جرم و ماده؟ قسمتهای مختلفش چه ارتباطی با هم دارند؟ و ... 🔥آیا تاکنون آتشی را که می‌افروزید، خوب دیده‌اید و در آن دقت کرده‌اید؟! @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1039) 📖 أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ 📖 ترجمه 💢آیا شما درختش آن را پدید آوردید یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟! سوره واقعه (56) آیه 72 1399/7/7 10 صفر 1442 @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹أَنْشَأْتُمْ / الْمُنْشِؤُنَ در آیه ۳۵ همین سوره بیان شد که ▪️درباره ماده «نشأ» برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛ و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن؛ چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛ هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کرده‌اند و گفته‌اند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی می‌يابد [در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار می‌رود؛ اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل می‌گیرد و پدید می‌آید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است. ▪️این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی می‌شود و در تفاوت این دو گفته‌اند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانسته‌اند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ می‌دهد مورد توجه است؛ و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/۳۵؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/۷۲) را به معنای «ایجاد کردن» دانسته‌اند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ‏» (رعد/۱۲) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد. 🔖جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/ 📖اختلاف قرائت 🔹أَنْشَأتُمْ ▪️در اغلب قرائات به صورت «أَنْشَأْتُمْ» (ادای همزه دوم) قرائت شده است؛ ▪️اما در قرائتی از ابوعمرو (بصره) و قرائت حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف، و در برخی روایات از قرائت شعبه از عاصم به صورت «أَنْشاتُمْ» (به جای همزه دوم، به صورت الف) قرائت شده است. (معجم القراءات ج۹، ص315 ) 🔹الْمُنْشؤن ▪️در اغلب قرائات به همین صورت «الْمُنْشِؤُنَ» قرائت شده است؛ ▪️اما در برخی از قرائات عشر (ابوجعفر) و برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت ابن جماز؛ و یکی از دو روایت از قرائت ابن وردان) با حذف همزه و انتقال حرکت آن به ماقبل و به صورت «الْمُنْشُونَ» قرائت شده است؛ ▪️و حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف بر این کلمه به سه صورت ادا کرده است؛‌ یکی با همزه اما به نحو تسهیل؛ دوم شبیه قرائت فوق (الْمُنْشُونَ) و سوم با ابدال همزه به «یاء» ‌به صورت «المُنْشِيون». 📚(معجم القراءات ج۹، ص315 ) @yekaye
🔹شَجَرَتَها در بحث از آیه ۵۲ همین سوره اشاره شد که ▪️درباره ماده «شجر» برخی گفته‌اند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: ▫️یکی درهم فرو رفتن اجزای چیزی در اجزای دیگرش؛ و ▫️دیگری علو و رفعتی در چیزی؛ که در بسیاری از اوقات این دو معنا متداخلند؛ ‌چنانکه در خصوص درخت (شجرة) هم درهم فرورفتن شاخه‌ها در کار است و هم بلند و مرتفع بودنش. ▪️البته برخی اصل این ماده را از همان کلمه «شجر» به معنای درخت (گیاهی که ساقه داشته باشد) دانسته‌اند و مشاجره (حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ؛ نساء/۶۵) را هم بدین جهت از این ماده برگرفته‌اند که نزاع بین آنها همچون فرو رفتن شاخه‌های درخت درهم می‌باشد ویا از این جهت که در هنگام مشاجره کلامشان در هم می‌شود. ▪️با اینکه معروف است که «شجر» به درخت (گیاهی که تنه بلند داشته باشد) گویند اما به نظر می‌رسد که این امر عمومیت ندارد بلکه به مطلق گیاه، از جمله علفها و گیاهانی که تنه ندارند هم گفته شود؛ شاید واضحترین شواهد قرآنی این مدعا یکی گیاه کدو باشد که تنه درختی ندارد: «وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ» (صافات/146) و دیگری آیه «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ» (نحل/10) است که چراندن حیوانات عموما از گیاهانی است همچون علف و یونجه، که تنه ندارند. بدین ترتیب، شاید اینکه در برخی روایات میوه ممنوعه بهشت را گندم (حنطة) خوانده‌اند با اینکه قرآن از آن به «شجرة» تعبیر کرده است توجیه‌پذیر باشد. ▪️در اینکه کلمه «شجرة» مفرد است (مثلا: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقره/۳۵؛ اعراف/۱۹) نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَة» (قصص/۳۰)) اختلافی نیست؛ اما درباره اینکه آیا «شجر» جمع است یا گاه به صورت مفرد (و به همان معنای «شجرة») نیز به کار می‌رود اختلاف است و به نظر می‌رسد گاه با قرینه می‌توان آن را جمع دانست (مثلا: وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ؛ حج/۱۸) و وقتی هم که با توجه به قرینه‌ها مفرد است به معنای اسم جنس می‌باشد نه جمع مصطلح؛ چنانکه در آیاتی همچون «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نارا» (یس/۸۰) «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ» (الرحمن/6) «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» (واقعه/52) «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ» (نحل/10) «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها« (نمل/60) این معنا ظهور بیشتری دارد. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) اسحاق بن حریز می‌گوید: امام صادق ع به من فرمود: دوستانت درباره سخن ابلیس که [به خدا] گفت «مرا از آتش آفریدی و او را از گِل آفریدی» (ص/۷۶) چه می‌گویند؟ گفتم: فدایت شوم! این مطلبی است که او گفته و خداوند هم در کتابش آن را ذکر کرده است. فرمود: اما ابلیس – لعنه الله – دروغ گفت! اسحاق! خداوند او را هم قطعا از گِل آفریده بود. سپس فرمود: خداوند می‌فرماید: «همان كه براى شما از آن درخت سرسبز آتشى پديد آورد، پس شما از آن به ناگاه آتش مى‏افروزيد» (یس/۸۰) خداوند وی را از آن آتش، و آتش را از آن درخت آفرید؛ و درخت اصلش از گِل است. 📚تفسير القمي، ج‏2، ص245 حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَرِيزٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيَّ شَيْ‏ءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكَ فِي قَوْلِ إِبْلِيسَ «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»؟ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَالَ ذَلِكَ وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ. قَالَ كَذَبَ‏ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَا إِسْحَاقُ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ النَّارِ وَ النَّارُ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ؛ وَ الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا مِنْ طِين‏. @yekaye
☀️۲) ابوذر غفاری روایت کرده است: در یکی از غزوات [در زمستان] همراه با رسول الله بودیم. چون شب شد باد سردی وزیدن گرفت و ابرهایی هم پیاپی بر ما باریدند. چون نیمه‌های شب شد عمر بن خطاب آمد و جلوی رسول الله ص ایستاد و گفت: مردم سردشان است و از سنگ‌های آتش‌زنه و کبریت‌ها هم شعله‌ای بیرون نمی‌جهد و از شدت سرما چیزی نمانده که هلاک شوند. پس رسول الله ص رو به حضرت علی ع کرد و گفت: علی! بلند شو و آتش برایشان فراهم کن. پس او برخاست و به سوی درخت سبزی رفت و شاخه‌ای از شاخه‌هایش گرفت و از آن آتشی فراهم کرد و در همه جا برافروخت و همه با آن آتش برافروختند و خداوند متعال را شکر کردند و رسول الله ص و حضرت علی ع را ستودند. 📚عيون المعجزات، ص47؛ 📚نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة ع، ص154؛ 📚مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ع، ج‏1، ص507 روي عن ابي ذر جندب بن جنادة الغفاري انه قال: كنا مع رسول اللّه (ص) في بعض غزواته [في زمان الشتاء] فلمّا أمسينا هبّت ريح باردة، و علتنا غمامة هطلت غيثا (متفجّرا). فلمّا انتصف الليل جاء عمر بن الخطّاب و وقف بين يدي رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و قال: إنّ [الناس] قد أخذهم البرد، و قد ابتلّت المقادح و الزناد فلم توقد، و قد أشرفوا على الهلكة لشدّة البرد، فالتفت- صلّى اللّه عليه و آله- إلى عليّ- عليه السلام- و قال له: قم يا عليّ و اجعل لهم نارا، فقام (ع) و عمد إلى شجر أخضر، فقطع غصنا من أغصانه و جعل لهم منه نارا، و أوقد منها في كلّ مكان و اصطلوا بها، و شكروا اللّه تعالى، و أثنوا على رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و على أمير المؤمنين- عليه السلام‏. @yekaye