🔹النَّارَ
قبلا بیان شد که
▪️همگان متفقاند که ماده «نور» در اصل بر «روشنایی» دلالت میکند، و البته برخی با توجه به برخی از مشتقات این ماده بر این باورند که در این ماده نوعی اضطراب و کم ثباتی هم نهفته است...
▪️یک کلمه بسیار پرکاربرد از این ماده کلمه «نار» (آتش) است که اهل لغت بر اینکه از «نور» اخذ شده تصریح کردهاند.
▪️ برخی گفتهاند که اساساً روشنایی و حرارت با هم متلازمند و هر دو از تموج شدید در ذرات پدید میآیند، وقتی روشنایی مورد تاکید باشد از کلمه «نور» و وقتی حرارت مورد تاکید باشد از کلمه «نار» استفاده میشود.
🔖جلسه ۷۲۰ http://yekaye.ir/al-fater-35-20/
@yekaye
🔹تُورُونَ
▪️ماده «وری» در کلمات و معانی بسیاری به کار رفته است؛ از «ریه» (محل عبور هوا و نفس) و «واریه» که دردی است در ریه، تا «توریه» که در مقام مخفی کردن حقیقت به کار میرود تا «واری» به معنای چربی و پیه سنگین، و از «واریت النار» که به معنای برافروختن و آشکار کردن آتش است تا «الوَرَى» به معنای جهانیانی که الان روی زمین بسر میبرند؛ (كتاب العين، ج۸، ص۳۰۰ و ۳۰۳ ) تا کلمه «وراء»به معنای پشت سر
🔖(که البته درباره این کلمه قبلا به تفصیل بحث شد و اشاره شد که برخی آن را از ماده «ورء» می دانند و بین آن ماده و ماده «وری» فرق میگذارند: اما اغلب اهل لغت آن را هم از همین ماده میدانند.
جلسه ۶۶۰ http://yekaye.ir/al-kahf-18-79/ )
▪️برخی از هرگونه تحلیلی که این معانی متکثر را به یک یا چند معنا برگرداند صرف نظرکردهاند (معجم مقاييس اللغه، ج6، ص104 )
▪️ اما برخی کوشیدهاند معنای مشترکی را در تمام کاربردهای این ماده بیابند.
▪️معروفترین تحلیل این ماده آن است که اصل این ماده به معنای «ستر» و «پوشاندن» میباشد: «قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ» (أعراف/26) «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» (ص/32) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۶ ) «پوشاندنی که موجب مخفی شدن شود» (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۹۷)
▫️و گفتهاند وجه تسمیه کلمه «وراء» از این جهت است که «موارات» انجام میشود، یعنی قرار دادن چیزی در ورای چیزی که آن را میپوشاند (مجمعالبیان، ج۴، ص۶۲۵؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص866 )
▫️اینان توضیح دادهاند که که «الوَرَى» را به این جهت به جهانیانی که الان روی زمیناند (نه قبلیها و نه آنان که بعدا زاده میشوند) میگویند که گویی ایناناند که سطح زمین را پوشاندهاند ؛
▫️ و برای جهیدن آتش (أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتي تُورُونَ، واقعه/71؛ و تعبیر «موریات» در آیه «فَالْمُورِياتِ قَدْحاً» (عادیات/2) هم اشاره به اسبهایی است که از برخورد سمهایشان با سنگلاخها جرقه آتش بیرون میزند ) این ماده را بدین جهت به کار بردهاند که گویی آتش در کمون این سنگ (یا کبریت، سنگ چخماق یا هر ماده آتشزای دیگر) مخفی شده بود و از آن بیرون زد (مفردات ألفاظ القرآن، ص866 )
چنانکه اگر این سنگ (یا کبریت یا ...) را بزنند و آتش بگیرد میگویند «قدح فأوری» و اگر کبریت بزنند و آتش نگیرد میگویند «قدح فأكبی» (مجمع البیان، ج9، ص335 )
▫️ و البته در این میان، برخی با اینکه این وجه را برای معنای برافروخته شدن آتش محتمل دانستهاند اما اشاره کردهاند که از آنجا که در زبان سریانی کلمهای نزدیک به این تلفظ در معنای «روشن شدن و روشن كردن آتش» به کار میرود بعید نیست که معنای اصلی این ماده همان مخفی کردن باشد و این معنای روش شدن آتش از زبان سریانی وارد عربی شده باشد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج13، ص97-100 )
▪️اما برخی بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر اینکه درون چیزی حاوی امر رقیقی باشد که آن امر با یک تیری خاصی بیرون بزند یا آشکار شود؛ که این هم بخوبی در آتشی که از سنگ آتشزنه بیرون میزند صادق است و هم بر بسیاری از معانی دیگر، و به خاطر آن معنای در درون چیزی بودن است که برای معانی مخفی کردن و استتار هم به کار میرود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۷۳۲-۷۳۴)
▪️این ماده وقتی به باب مفاعله برود: («فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخي» (مائده/31) «لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما» (اعراف/۲۰) «لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً» (اعراف/۲۶) گفتهاند که دلالت بر استمرار در پوشش و مخفی ماندن میکند؛
▫️و وقتی به باب «تفاعل» میرود: «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» (ص/32) دلالت بر پذیرش آن پوشش و اختفاء دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۹8 )
▫️و «متواری شدن» «يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّراب» (نحل/59) هم که در فارسی به معنای فرار کردن فهمیده میشود، معنای دقیقش در زبان عربی به معنای خود را از دید دیگران مخفی کردن است (مجمع البحرين، ج1، ص434 )
▪️برخی کلمه «تورات» را هم از همین ماده می دانند اما بسیاری آن را کاملا کلمه وارد شده در زبان عربی میدانند و درباره این کلمه ان شاء الله در محل خودش بحث خواهد شد.
📿اگر کلمه «وراء» (که ۲۴ بار در قرآن آمده)را جزء این ماده حساب کنیم (و بدون احتساب کلمه «تورات») ماده «وری» که ۳۲ بار در قرآن کریم آمده است.
@yekaye
☀️۱) در فرازی از حدیث معروف توحید مفضل از امام صادق ع روایت شده است که بعد از ذکر برخی از حکمتهایی که در نحوه آفرینش آب و هوا نهفته، میفرمایند:
آتش نیز همچنین است؛ اگر آتش نيز مانند نسيم و آب در سیلان بود جهان و جهانيان را مىسوزانيد. امّا از آنجا كه گاه گاهى سخت بدان نياز مىافتد و منافع بسيار در آن نهفته، مانند ذخيرهای در اجسام نهاده شده است كه در وقت نياز به دست مىآيد و آن را به قدرى كه نياز است با مواد سوختنی (فتیله و روغن و هيزم) پديد مىآورند؛ اگر قرار بود كه آتش را براى هميشه با فتيله روغنى و هيزم نگاه دارند براى مردم بسیار هزینهبر مىشد؛ و نيز مانند آب و هوا در همه جا پراكنده نيست كه همه چيز را بسوزاند بلكه به اندازه و مقدار مشخصى است تا هم سود رساند و به كار آيد و هم از رساندن زيان به انسان باز ماند....
📚توحيد المفضل، ص147-148؛ شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل)، ص134-135
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَر ... فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّالِثُ بَكَّرْتُ إِلَى مَوْلَايَ فَاسْتُؤْذِنَ لِي فَدَخَلْتُ فَأَذِنَ لِي بِالْجُلُوسِ فَجَلَسْتُ فَقَالَ ع:
... وَ النَّارُ أَيْضاً كَذَلِكَ فَإِنَّهَا لَوْ كَانَتْ مَبْثُوثَةً كَالنَّسِيمِ وَ الْمَاءِ كَانَتْ تُحْرِقُ الْعَالَمَ وَ مَا فِيهِ وَ لَمَّا لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ ظُهُورِهَا فِي الْأَحَايِينِ لِغَنَائِهَا فِي كَثِيرٍ مِنَ الْمَصَالِحِ جُعِلَتْ كَالْمَخْزُونَةِ فِي الْأَجْسَامِ فَتُلْتَمَسُ عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَيْهَا وَ تُمْسَكُ بِالْمَادَّةِ وَ الْحَطَبِ مَا احْتِيجَ إِلَى بَقَائِهَا لِئَلَّا تَخْبُوَ فَلَا هِيَ تُمْسَكُ بِالْمَادَّةِ وَ الْحَطَبِ فَتَعْظُمَ الْمَئُونَةُ فِي ذَلِكَ وَ لَا هِيَ تَظْهَرُ مَبْثُوثَةً فَتُحْرِقَ كُلَّ مَا هِيَ فِيهِ بَلْ هِيَ عَلَى تَهْيِئَةٍ وَ تَقْدِيرٍ اجْتَمَعَ فِيهَا الِاسْتِمْتَاعُ بِمَنَافِعِهَا وَ السَّلَامَةُ مِنْ ضَرَرِهَا ...
🔖بقیه این حدیث در بحث از آیه 73 (جلسه ۱۰۳۹) خواهد آمد ان شاءالله.
@yekaye
.
1️⃣ «أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی تُورُونَ»
از این آیه به بعد سراغ آنچه بقای زندگی انسان بدان وابسته است میرود: ابتدا خوردن، سپس نوشیدن، و سپس آتش.
ارتباط خوردن و نوشیدن با هم واضح است؛ اما چرا بعد از خوردن و نوشیدن سراغ آتش رفت و ما را به تامل در آتش دعوت کرد؟
🍃الف. در میان قدما برخی چنین توضیح دادهاند که از این جهت که در مقام هضم غذا – بر طبق علم طبیعیات – آتش است که اصلاحکننده غذاهاست؛یعنی ابتدا سراغ خوردن رفت که بنای بقای انسان به تامین غذاهای مورد نیاز بدنش است؛سپس سراغ آشامیدن رفت که استمراردهنده وجود انسان و مکمل غذاهاست؛ و سپس سراغ حرارتی رفت که برای هضم و جذب غذاها مورد نیاز است. (مفاتيح الغيب، ج29، ص420 )
🍃ب. آتش است که زندگی انسان را بسیار متفاوت از حیوانات کرده است:
📝نکته تخصصی #انسانشناسی:
اهمیت #آتش در #انسان_شدن انسان!
خوردن و نوشیدن ظاهرا یک نیاز طبیعی است که در میان تمام موجودات زنده عالم طبیعت رایج است؛ و برخی به غلط هنگام سخن گفتن از خوردن و آشامیدن در انسان اینها را جزءرفتارهای غریزی وی به حساب میآورند؛ اما قبلا بارها اشاره شد که انسان موجودی است که از حقیقتی به نام «فطرت» برخوردار است که در وجود او تمام ابعادی که مشابه آن در حیوانات «غریزه» شمرده میشود را تحت تاثیر قرار داده، اساسا دیگرگون میکند.
دقت کنید:
خوردن و آشامیدن در انسان بشدت با پدیده آتش مرتبط است؛
یعنی انسان تنها موجودی در نظام طبیعت است که مستقیما از طبیعت خام استفاده نمیکند؛ بلکه عمده «غذاهایش را درست میکند» یعنی در مواد خام طبیعت دست میبرد؛ و مهمترین ابزار وی در این دستکاری مواد خام برای حصول غذایی که بخورد آتش است؛ و همین امر است که موجب شده که خوردن در انسان یک پدیده صرفا طبیعی نماند بلکه پدیدهای بشدت فرهنگی شود؛
تا جایی که که انسانشناس معروف، لوی اشترواس کتابی دارد با نام «خام و پخته» (The Raw and the Cooked) و و با تاکید بر تقابل «خام» و «پخته» نشان میدهد «خام» با طبیعت مرتبط است، درحالی که «پخته» با فرهنگ! در واقع، اگر اقتضائاتی که آتش برای زندگی خاص بشر ایجاد کرده حذف شود شاید تقریبا عمده فرهنگ و تکنولوژی بشر یکسر کنار گذاشته شود!
(در این راستا به حدیثی که ان شاءالله در جلسه 1040 خواهد آمد دقت کنید.)
🍃ج. ...
@yekaye
.
2️⃣ «أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی تُورُونَ»
آیا دیدهاید آتشی را که میافروزید؟!
🔥تاملی درباره #آتش
آتش از عجیبترین مخلوقات الهی است که ما بسادگی از کنار آن عبور میکنیم:
همه می دانیم که آتش یک امر جسمانی و دنیوی است؛ با این حال آیا آتش خودش یک جسم است؟ اگر جسم است چگونه جسمی است؟
غلبه نگاههای ماتریالیستی در شناخت عالم به حدی رسید که سخن از «قانون پایستگی جرم یا پایستگی ماده» به میان آمد؛ لاوازیه ادعا کرد که همه عالم جسمانی از ماده فیزیکی (شیء دارای بُعد) درست شده است و «ماده نه نابود میشود و نه از پدید میآید بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود». بعدها دیدند سخن ناروایی است و بسیاری از واقعیات عالم جسمانی هست که با عنوان ماده قابل توضیح نیست؛ یکی از مهمترین این پدیدهها همین آتش است.
برای حل مشکل قانون لاوازیه از کلمه «مبهم» انرژی استفاده کردند و «قانون پایستگی انرژی» را بدان اضافه کردند و قانون لاوازیه را اصلاح کردند و گفتند «مجموع ماده و انرژی نه نابود میشود و نه از پدید میآید بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود». اما این انرژی چیست که غیر از ماده است؟ گفتند «توانایی انجام کار» است؛ گفتند «خاصیت کمیتی یک جسم است که قابل اندازهگیری و انتقال به اشیای دیگر یا قابل تبدیل به حالتها و شکلهای مختلف است.» گفتند «کمیتی بنیادین است که برای توصیف وضعیت یک ذره، شیء یا سامانه به آن نسبت داده میشود.» (ویکیپدیا: مدخل انرژی)
و در این فضا امروزه براحتی میگویند «آتش انرژی گرمایی و نور است که هنگام واکنش شیمیایی آزاد میشود» (ویکیپدیا: مدخل آتش).
اما وقتی میگوییم آتش یک انرژی است یعنی چه؟
آیا آتش فقط گرماست که صرفاً خاصیت چیزی باشد؟
انرژی چیزی است که اگرچه با آثارش اندازهگیری میشود اما خودش دیده نمیشود؛ آیا آتش دیده نمیشود؟ آیا چیزی که دیده میشود جرم و ماده است یا انرژی؟
آتش رنگ دارد؛ قسمتهای مختلفش هم به رنگهای مختلف است: آبی؛ زرد؛ نارنجی؛ قرمز و ... . آیا انرژی است که رنگ دارد یا جرم و ماده؟
قسمتهای مختلفش چه ارتباطی با هم دارند؟ و ...
🔥آیا تاکنون آتشی را که میافروزید، خوب دیدهاید و در آن دقت کردهاید؟!
@yekaye
🔹أَنْشَأْتُمْ / الْمُنْشِؤُنَ
در آیه ۳۵ همین سوره بیان شد که
▪️درباره ماده «نشأ» برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛
به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛
و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن؛
چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛
هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کردهاند و گفتهاند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی میيابد [در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار میرود؛
اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل میگیرد و پدید میآید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است.
▪️این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی میشود
و در تفاوت این دو گفتهاند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانستهاند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ میدهد مورد توجه است؛
و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/۳۵؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/۷۲) را به معنای «ایجاد کردن» دانستهاند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» (رعد/۱۲)
هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد.
🔖جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/
📖اختلاف قرائت
🔹أَنْشَأتُمْ
▪️در اغلب قرائات به صورت «أَنْشَأْتُمْ» (ادای همزه دوم) قرائت شده است؛
▪️اما در قرائتی از ابوعمرو (بصره) و قرائت حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف، و در برخی روایات از قرائت شعبه از عاصم به صورت «أَنْشاتُمْ» (به جای همزه دوم، به صورت الف) قرائت شده است. (معجم القراءات ج۹، ص315 )
🔹الْمُنْشؤن
▪️در اغلب قرائات به همین صورت «الْمُنْشِؤُنَ» قرائت شده است؛
▪️اما در برخی از قرائات عشر (ابوجعفر) و برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت ابن جماز؛ و یکی از دو روایت از قرائت ابن وردان) با حذف همزه و انتقال حرکت آن به ماقبل و به صورت «الْمُنْشُونَ» قرائت شده است؛
▪️و حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف بر این کلمه به سه صورت ادا کرده است؛ یکی با همزه اما به نحو تسهیل؛ دوم شبیه قرائت فوق (الْمُنْشُونَ) و سوم با ابدال همزه به «یاء» به صورت «المُنْشِيون».
📚(معجم القراءات ج۹، ص315 )
@yekaye
🔹شَجَرَتَها
در بحث از آیه ۵۲ همین سوره اشاره شد که
▪️درباره ماده «شجر» برخی گفتهاند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد:
▫️یکی درهم فرو رفتن اجزای چیزی در اجزای دیگرش؛ و
▫️دیگری علو و رفعتی در چیزی؛
که در بسیاری از اوقات این دو معنا متداخلند؛ چنانکه در خصوص درخت (شجرة) هم درهم فرورفتن شاخهها در کار است و هم بلند و مرتفع بودنش.
▪️البته برخی اصل این ماده را از همان کلمه «شجر» به معنای درخت (گیاهی که ساقه داشته باشد) دانستهاند و مشاجره (حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ؛ نساء/۶۵) را هم بدین جهت از این ماده برگرفتهاند که نزاع بین آنها همچون فرو رفتن شاخههای درخت درهم میباشد ویا از این جهت که در هنگام مشاجره کلامشان در هم میشود.
▪️با اینکه معروف است که «شجر» به درخت (گیاهی که تنه بلند داشته باشد) گویند اما به نظر میرسد که این امر عمومیت ندارد بلکه به مطلق گیاه، از جمله علفها و گیاهانی که تنه ندارند هم گفته شود؛ شاید واضحترین شواهد قرآنی این مدعا یکی گیاه کدو باشد که تنه درختی ندارد: «وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ» (صافات/146) و دیگری آیه «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ» (نحل/10) است که چراندن حیوانات عموما از گیاهانی است همچون علف و یونجه، که تنه ندارند.
بدین ترتیب، شاید اینکه در برخی روایات میوه ممنوعه بهشت را گندم (حنطة) خواندهاند با اینکه قرآن از آن به «شجرة» تعبیر کرده است توجیهپذیر باشد.
▪️در اینکه کلمه «شجرة» مفرد است (مثلا: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقره/۳۵؛ اعراف/۱۹) نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَة» (قصص/۳۰)) اختلافی نیست؛ اما درباره اینکه آیا «شجر» جمع است یا گاه به صورت مفرد (و به همان معنای «شجرة») نیز به کار میرود اختلاف است و به نظر میرسد گاه با قرینه میتوان آن را جمع دانست (مثلا: وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ؛ حج/۱۸) و وقتی هم که با توجه به قرینهها مفرد است به معنای اسم جنس میباشد نه جمع مصطلح؛ چنانکه در آیاتی همچون «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نارا» (یس/۸۰) «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ» (الرحمن/6) «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» (واقعه/52) «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ» (نحل/10) «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها« (نمل/60) این معنا ظهور بیشتری دارد.
@yekaye
☀️۱) اسحاق بن حریز میگوید:
امام صادق ع به من فرمود: دوستانت درباره سخن ابلیس که [به خدا] گفت «مرا از آتش آفریدی و او را از گِل آفریدی» (ص/۷۶) چه میگویند؟
گفتم: فدایت شوم! این مطلبی است که او گفته و خداوند هم در کتابش آن را ذکر کرده است.
فرمود: اما ابلیس – لعنه الله – دروغ گفت! اسحاق! خداوند او را هم قطعا از گِل آفریده بود.
سپس فرمود: خداوند میفرماید: «همان كه براى شما از آن درخت سرسبز آتشى پديد آورد، پس شما از آن به ناگاه آتش مىافروزيد» (یس/۸۰) خداوند وی را از آن آتش، و آتش را از آن درخت آفرید؛ و درخت اصلش از گِل است.
📚تفسير القمي، ج2، ص245
حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَرِيزٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكَ فِي قَوْلِ إِبْلِيسَ «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»؟
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَالَ ذَلِكَ وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ.
قَالَ كَذَبَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَا إِسْحَاقُ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ النَّارِ وَ النَّارُ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ؛ وَ الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا مِنْ طِين.
@yekaye
☀️۲) ابوذر غفاری روایت کرده است:
در یکی از غزوات [در زمستان] همراه با رسول الله بودیم. چون شب شد باد سردی وزیدن گرفت و ابرهایی هم پیاپی بر ما باریدند. چون نیمههای شب شد عمر بن خطاب آمد و جلوی رسول الله ص ایستاد و گفت: مردم سردشان است و از سنگهای آتشزنه و کبریتها هم شعلهای بیرون نمیجهد و از شدت سرما چیزی نمانده که هلاک شوند. پس رسول الله ص رو به حضرت علی ع کرد و گفت: علی! بلند شو و آتش برایشان فراهم کن. پس او برخاست و به سوی درخت سبزی رفت و شاخهای از شاخههایش گرفت و از آن آتشی فراهم کرد و در همه جا برافروخت و همه با آن آتش برافروختند و خداوند متعال را شکر کردند و رسول الله ص و حضرت علی ع را ستودند.
📚عيون المعجزات، ص47؛
📚نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة ع، ص154؛
📚مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ع، ج1، ص507
روي عن ابي ذر جندب بن جنادة الغفاري انه قال:
كنا مع رسول اللّه (ص) في بعض غزواته [في زمان الشتاء] فلمّا أمسينا هبّت ريح باردة، و علتنا غمامة هطلت غيثا (متفجّرا). فلمّا انتصف الليل جاء عمر بن الخطّاب و وقف بين يدي رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و قال: إنّ [الناس] قد أخذهم البرد، و قد ابتلّت المقادح و الزناد فلم توقد، و قد أشرفوا على الهلكة لشدّة البرد، فالتفت- صلّى اللّه عليه و آله- إلى عليّ- عليه السلام- و قال له: قم يا عليّ و اجعل لهم نارا، فقام (ع) و عمد إلى شجر أخضر، فقطع غصنا من أغصانه و جعل لهم منه نارا، و أوقد منها في كلّ مكان و اصطلوا بها، و شكروا اللّه تعالى، و أثنوا على رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و على أمير المؤمنين- عليه السلام.
@yekaye
☀️۳) در ضمن روایت مفصلی مفضل میگوید از امام صادق ع درباره انواع آتشها پرسیدم.
فرمودند: آتشها چهار گونهاند: آتشی که میخورد و مینوشد؛ آتشی که میخورد و نمینوشد؛ آتشی که مینوشد و نمیخورد؛ و آتشی که نمیخورد و نمینوشد. اما آتشی که میخورد و مینوشد؛ آتش [= حرارت داخل بدن] انسانها و حیوانات است؛ و آتشی که میخورد و نمینوشد، آتش هیزم است؛ آتشی که مینوشد و نمیخورد، آتش درخت است؛ و آتشی که نمیخورد و نمینوشد؛ آتش سنگ چخماق و جرقهزنهاست.
📚الخصال، ج1، ص227
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: ... وَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّيرَانِ.
فَقَالَ: النِّيرَانُ أَرْبَعَةٌ نَارٌ تَأْكُلُ وَ تَشْرَبُ وَ نَارٌ تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ وَ نَارٌ تَشْرَبُ وَ لَا تَأْكُلُ وَ نَارٌ لَا تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ. فَالنَّارُ الَّتِي تَأْكُلُ وَ تَشْرَبُ فَنَارُ ابْنِ آدَمَ وَ جَمِيعِ الْحَيَوَانِ وَ الَّتِي تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْوَقُودِ وَ الَّتِي تَشْرَبُ وَ لَا تَأْكُلُ فَنَارُ الشَّجَرَةِ وَ الَّتِي لَا تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْقَدَّاحَةِ وَ الْحُبَاحِب.
@yekaye
.
1️⃣«أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
در تدبر قبل اشاره شد انسان موجودی است که زندگیاش بشدت با آتش گره خورده و تنها موجود روی زمین است که خودش آتش روشن میکند و از آن استفاده میکند.
این مساله بقدری اهمیت دارد که بسیاری از انسانشناسان، که تلقی داروینی از انسان را باور دارند و انسان را صرفا یک حیوان پیشرفته میدانند نیز معتقدند که همین تفاوت بهرهبرداری از آتش بود که موجب تفوق انسان بر سایر حیوانات گردید.
اما این سوال همچنان در پیش روی آنان نیز باز است:
شما تفاوت اصلی ما انسانها با حیوانات را در توان استفاده ما از آتش میدانید؛ اما خود همین پدید آوردن آتش و امکان استفاده از آن را چه کسی در ما قرار داده است؟
واقعا آیا این ماییم که درختی که ظرفیت آتش گرفتن دارد را پدید میآوریم یا خداوند است که پدیدآورنده این امور است؟
@yekaye
.
2️⃣ «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
مقصود از «شجرتها» چیست؟
🍃الف. به معنای «درخت آتش» است؛
بر همین اساس، برخی از مفسران مصداق این آیه را دو درخت «مَرْخ» و «عَفار» معرفی کردهاند، دو درختی که وقتی شاخههایی از اینها چیده و بر روی هم کشیده شود (بدون اینکه نیاز باشد صبر کنیم تا شاخهها خشک شود) آتش میگیرد (مثلا: قرطبی در الجامع لأحكام القرآن، ج18، ص221 )؛
و برخی مفسران درختان آتشزای دیگری همچون «عُشَر» و «کَلْخ» را هم بدان اضافه کردهاند (مثلا: التحرير و التنوير، ج27، ص298 )
🍃ب. درخت آتش تعبیری است همچون «هیزم آتش»
یعنی اشاره است به همین که آتش از درخت بیرون میآید؛ و جالب اینجاست که عموم آنچه که بشر برای تولید آتش سراغ دارد، برگرفته از درختان است؛ خواه هیزم باشد که مستقیما از درختان است یا ذغال سنگ (که فسیل درختهای سرخس بوده) یا نفت و گاز طبیعی (که آنها را هم بقایای گیاهان و موجودات آلی موجود در اقیانوسها میدانند؛ ویکیپدیا؛ مدخل «نفت») و مشتقاتی که از اینها درست میشود.
🍃ج. نقل شده که برخی گفتهاند که مقصود از «شجره» خود آتش است؛ گویی نوع آتش و جنس آتش مد نظر بوده و شجره برای آن استعاره گرفته شده است؛
هرچند این قول را متکلفانه دانستهاند. (البحر المحيط، ج10، ص90 )
🍃د. ...
@yekaye
.
3️⃣ «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
نهتنها خود آتش –چنانکه در تدبرهای آیه قبل اشاره شد - خودش یکی از عجایب خلقت است،
بلکه خود همین مطلب که آتش (که حرارت و سوزندگی و میراندن ویژگی بارز آن است) از درخت (که لطافت و پاکیزگی و حیات ویژگی بارزش است) بیرون میآید نیز امری بس عجیبتر است.
اگر اضافه کنیم که
▪️ ابلیس هم از آتش آفریده شده، به نحوی آفرینشش به «شجره» گره خورده است
(حدیث ۱ https://eitaa.com/yekaye/8496)؛
▪️و هم خود بهشت پر از «شجره» است و حتی اسم بهشت «جنت» است؛ یعنی باغ انبوه از درختان.
▪️و هم در جهنم «شجره»ای هست (زقوم) که غذای (= عامل بقای) جهنمیان از آن است.
▪️و آدم هم از «شجره» خورد که از بهشت رانده شد؛
مطلب جالب تر میشود.
🔸خلاصه اینکه «شجره» هم خودش مایه ادامه حیات و سرزندگی در دنیا و آخرت (بهشت) است؛ و هم اصل و اساس آتش است؛ آتشی که هم زندگی انسان در دنیا را کاملا متفاوت کرده؛ و هم مهمترین ابزار برای عذاب در آخرت است.
🤔آیا تا به حال «شجره» و اینکه ایجادش به دست خداوند است را جدی گرفتهایم؟
@yekaye
.
4️⃣ «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
نفرمود «أَمْ نَحْنُ مُنْشِؤُنَها: یا ما پدیدآورندگان آنیم؟» بلکه فرمود «أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ: یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟!»
چرا؟
🍃چهبسا با این تعبیر میخواهد اشاره کند که:
🌱الف. اینکه ما انسانها در پدید آمدن درختانی که از آنها آتش تهیه میشود برای خود مدخلیتی میبینیم؛ اما خداوند تذکر می دهد که تنها و تنها ماییم که پدیدآورندهایم و اگر به نقش ما در پیدایش آن توجه کنید میبینید که در عرض ما شما هیچ نقشی در پیدایش آن ندارید؛
🌱ب. و همین نکته فوق که شما هیچ مدخلیتی در پیدایش آن ندارید بدین جهت است که اساسا ما پدیدآورندهایم؛ یعنی در نظام عالم تنها و تنها پدیدآورنده واقعی ماییم؛
🌱ج. و اگر ماییم که تنها و تنها پدیدآورنده واقعی هستیم؛ پس میتوانیم شما را هم در آخرت پدید آوریم؛ و این استبعاد شما به خاطر این است که کار ما (که واقعا پدیدآورنده ایم) را با کار خودتان (که واقعا در همینجا هم هیچ نقشی ندارید) قیاس کردهاید.
@yekaye