یک آیه در روز
1041) 📖 فسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ 📖 ترجمه 💢پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی
.
6️⃣ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ»
اشاره شد که تعبیر تسبیح اسم خداوند در قرآن کریم فقط به دو صورتِ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ» (واقعه/۷۴ و ۹۶؛حاقه/52) و «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» (اعلی/1) آمده است؛
فرق این دو در چیست؟
🍃الف. «عظیم» صرفا اشاره به عظمت دارد؛ و ناظر به عظمت خود اوست؛ اما «اعلی» صفت تفضیلی است و برتری مطلق او بر هر چیزی دلالت دارد.
🍃ب. در مفهوم عظیم نوعی مفهوم ایجابی و معنای نزدیکی نهفته است؛ زیرا چیزی که عظمت دارد از نزدیک درک شده و عظمتش درک گردیده است؛ اما در مفهوم علو و اعلی معنای سلبی و دوری نهفته است؛ یعنی برتریای که هیچ گونه دستیافتنی نیست. (مفاتيح الغيب، ج29، ص424 )
🍃ج. ...
@yekaye
🔹فَلا أُقْسِمُ : فَ + لا + أُقْسِمُ
🔹لا
قبلا بیان شد که
▪️درباره اینکه «لا» در ابتدای این گونه سوگندهای قرآنی چه معنایی دارد؛ دیدگاه های مختلفی ارائه شده است؛ که سه دیدگاه اولش در خصوص این آیه قائل دارد؛ و در خصوص این آیه دیدگاه جدیدی (دیدگاه آخر) نیز مطرح شده است:
▫️لا زائده است؛ یعنی معنای اضافیای در جمله وارد نمیکند؛ و عبارت به همان معنای «سوگند می خورم» و صرفا برای تاکید قسم است. (سعید بن جبیر، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341 )
▫️«لا» عکسالعمل و ردی است به سخنانی که کفار در مقابل گفته بودند؛ یعنی: چنین نیست که شما گمان میکنید که قرآن سحر و شعر و کهانت باشد؛ و سپس کلام از ادامه آن با یک سوگند شروع میشود؛ (مجمع البيان، ج9، ص341 )
▫️«لا» به همان معنای نفی است، اما بدین معنا که لازم نیست به این مساله سوگند بخورم چون مطلب واضحتر از آن است که نیاز به سوگند داشته باشد. به تعبیر دیگر، مطلب بقدری عظیم است که سوگند نخوردنم در حد سوگند خوردن است؛ دیگر چه رسد که بخواهم سوگند هم بخورم و یا شبیه این حالت که کسی میگوید «من فلانجا نروم در حالی که فلانی منتظر من است؟» (ابومسلم، مجمع البيان، ج9، ص341 )
▫️«لا» به معنای نفی است؛ اما بدین معنا که سوگند نمیخورم. مثلا در آیه «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ» میخواهد بگوید من به این سرزمین سوگند نمیخورم چون وقتی تو در این سرزمین هستی و حرمت تو را زیرپا گذاشتند، دیگر حرمتی برای این سرزمین نماند.
▫️«لا» به معنای نفی است، اما بدین معنا که سوگند بدان نمیخورم چون شما بدان باور ندارید.
▫️«لا» در اصل همان «لَ» (لام تاکید) بوده که فتحهاش بقدری در تلفظ اشباع شده که به صورت الف درآمده است. (البحر المحيط، ج10، ص91 )
🔖جلسه ۳۳۰ http://yekaye.ir/al-balad-90-1/
🔹أُقْسِمُ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قسم» در اصل بر تجزیه چیزی و نصیب و سهمها را متمایز کردن دلالت میکند. به تعبیر دیگر، جزءجزء کردن چیزی است که بر اساس تدبیر و اندازهگیری انجام شده باشد و به همین مناسبت برای معانیای همچون اندازهگیری و سهم و نصیب هم به کار میرود. فعل ثلاثی مجرد آن «قَسَمَ يَقْسِمُ» است (أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُم؛ زخرف/۳۲) که مصدر آن به صورت «قَسْم» میباشد.
▪️از این ماده است «قَسَم» به معنای سوگند خوردن، که فعل آن به صورت «أقسَمَ» میآید (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ؛ انعام/109)،
▫️برخی اصل کلمه قسم به معنای سوگند را برگرفته از کلمه «قیسما» در زبان آرامی و سریانی دانستهاند هرچند احتمال داده اند از این جهت که با سوگند خوردن، مطلبی قطعی میشود و طرفین مساله از همدیگر جدا میگردد، چهبسا با «قِسم» در عربی هم نسبتی داشته باشد؛
اما بسیاری از اهل لغت صریحا آن را کلمهای عربی دانستهاند:
▫️برخی آن را برگرفته از تعبیر «قسامة» دانستهاند که وقتی اولیای مقتول خون مقتولشان را بعهده افرادی میدانستند، «قسامه» سوگندهایی را بین آنان تقسیم میکردند [به هرکسی سهمی از سوگند خوردن میدادند] و سپس برای هر سوگند خوردنی به کار رفت؛ و
▫️برخی گفتهاند قَسَم جملهای از کلام است که موجب میشود این نکته که آن کلام در قِسم صواب (و نه در قسم خطا) باشد مورد تاکید قرار میگیرد و «أقسام» به عنوان جمع، هم برای «قِسم» به کار میرود و هم برای «قَسَم».
▪️فعل قسم خوردن وقتی به باب مفاعله میرود به معنای برای کس خاصی سوگند خوردن است «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (اعراف/۲۱) و وقتی به باب تفاعل میرود به معنای همپیمان شدن گروهی با سوگند خوردن است برای انجام کاری «قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» (نمل/۴۲)
🔖جلسه ۸۷۶ http://yekaye.ir/al-fajr-89-05/
📖اختلاف قراءت
▪️در اغلب قرائات این تعبیر به همین صورت «فَلا أُقْسِمُ» قرائت شده؛ که درباره اینکه «لا» در اینجا چه معنایی دارد وجوه متعددی هست که در نکات ادبی بیان میشود؛
▪️اما در برخی از قرائات اربعه عشر (حسن) و برخی دیگر از قرائات غیرمشهور (حميد و عيسى بن عمر الثقفي) به صورت «فَلَأُقْسِم» قرائت کردهاند؛ که ابنجنی (و به تبع او زمخشری) این را لام تاکید دانستهاند با تقدیر مبتدای محذوف؛ به صورت: (فلأنا أُقْسِمَ) و مرحوم طبرسی هم توضیح داده که این به معنای حال است (یعنی الان قسم میخورم) و اگر به معنای مستقبل میبود حتما باید نون تاکید در پایان قسم میآمد و به صورت «لأقسمن» میبود.
📚(مجمع البيان، ج9، ص339-3440 ؛ معجم القراءات ج۹، ص316 )
@yekaye
🔹بِمَواقِعِ
در آیه ۱ همین سوره درباره ماده «وقع» بحث شد و اشاره شد که
▪️این ماده را در اصل، برخی به معنای افتادن (سقوط و نزول) دانستهاند،
▫️ولی دیگران تاکید کردهاند که یک نحوه سقوط و نازل شدنی است که همراه با ثابت و مستقر شدن باشد»،
▫️ ویا افتادن و سقوطی است که همراه با صدمه و غلظت و شدت باشد در جایی که در آن قرار می گیرد.
▪️در کاربرد آن در قرآن کریم اگرچه در برخی کاربردهای این ماده ظاهرا فقط معنای «افتادن» غلبه دارد (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ، اعراف/197؛ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْض، حج/۶۵؛ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ، حجر/۲۹ ، ص/۷۲؛ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، معارج/1)
اما در اغلب کاربردهایش، افتادنی است که همراه بودنش با استقرار پررنگ است (مثلا: فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ، اعراف/118؛ تَرَی الظَّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، شوری/22؛ وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ، الذاریات/۶؛ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ، طور/۷؛ إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ، مرسلات/7؛ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ؛ واقعه/۱؛ و …)
▪️وزن این ماده در حالت ثلاثی مجرد «وَقَعَ يَقَع» و مصدر ثلاثی مجرد آن، هم به صورت «وقوع» و هم به صورت «وَقْع» [لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ؛ واقعه/2] میباشد
▪️و از آنجا که وزن «مَفْعِل» غالبا برای اسم مکان و اسم زمان به کار میرود «مَوقِع» به معنای محل وقوع یا زمان وقوع میباشد که جمع آن «مواقع» میشود: « فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» که مواقع نجوم را هم به معنای محل وقوع و حلول و نزول ستارگان و به تعبیر دیگر محل سقوط ستارگان در هنگام غروب؛ و هم به معنای زمانهای نزول تدریجی قرآن؛ به این بیان که قرآن نجم نجم نازل شد. (توضیح بیشتر در ذیل ماده «نجم»)؛
▫️ و البته برخی «مَوقع» را به معنای مصدر هم دانستهاند و درباره چرا بودن جمع آن گفتهاند که چون متعلق آن (نجوم) متعدد و مختلف است مصدر و سایر اسم جنسها میتواند به صورت جمع بیاید؛ به علاوه که قرائت مفرد از این آیه هم وجود دارد (مجمع البيان، ج9، ص339 )
🔖جلسه ۹۶۸ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-1/
@yekaye
🔹النُّجُومِ
▪️اصل ماده «نجم» را برگرفته از همان «نَجم» به معنای ستارهای که طلوع میکند دانسته (مفردات ألفاظ القرآن، ص791) و گفتهاند که این ماده دلالت دارد بر ظلوع و ظهور، چنانکه نَجَمَ النَّجمُ یعنی ستاره طلوع کرد؛ و به گیاهی هم که ساقه نداشته باشد (مانند علف یا بتوهها) نیز نجم گویند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص396) ؛
▫️ به تعبیر دیگر، طلوع چیزی (یا روییدن آن) دقیقا از سطحی که به آن منضم بوده؛ و ظهور در جهت علو و رو به بالا؛ چنانکه هم به ستارهای که از افق طلوع میکند گویند و هم به گیاه بیساقهای که از زمین میروید (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۶۰ ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص42 )
▪️البته کلمه «نَجم» مشخصا بر ثریا اطلاق میشود؛ و این کلمه البته بر هر منزلی از منازل ماه و نیز بر هر ستاره شناخته شده و معروفی اطلاق میگردد و به ستارهها با هم «نجوم» میگویند. برای کسی هم که در کارش تفکر میکند که چگونه امورش را تدبیر کند تعبیر «نَظَرَ النُّجُوم» را به کار میبرند و بر همین اساس، از حسن بصری نقل شده که مقصود از «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ» (صافات/۸۸) در حضرت ابراهیم ع، این بود که اندیشید که چه کاری آن بتپرستان را از رویهشان بازمیدارد. (كتاب العين، ج6، ص154) و البته این را به معنای «نظر فی علم النجوم» هم دانستهاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص791)
▪️بدین ترتیب «نجم» گاهی به عنوان «اسم» (ستاره) به کار میرود و گاهی به عنوان مصدر (طلوع کردن)؛ و «نجوم» نیز گاهی به معنای اسم (جمع) است (مانند قلوب)؛ و گاهی به عنوان مصدر است (مانند طلوع و غروب)؛ و در بسیاری از کاربردهای قرآنی این کلمه، دو معنا از معانی این کلمه را قابل اطلاق دانستهاند؛ مثلا آيه «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى» (نجم/۱) و یا آیه «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» (واقعة/75) را هم به معنای ستاره دانستهاند و هم به معنای قرآن که تدریجی (نجماً نجماً) نازل میشود؛ یا آیه «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ» (رحمن/6) هم به معنای ستاره و هم به معنای گیاهی که ساقه ندارد دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص791)
▪️چنانکه اشاره شد معنای رایج و اصلی کلمه «نجم» ستاره است و میدانیم که به ستاره «کوکب» هم میگویند؛ در تفاوت این دو گفتهاند که کوکب همان نجم است به اعتبار عظمت و نوری که دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص42 )
به تعبیر دیگر، نجم به مطلق ستارگان گفته میشود و کوکب به ستارههای بزرگ (چرا که کوکب از هر چیزی، به بزرگ آن چیز میگویند)
و نیز ممکن است گفته شود که کوکب فقط بر ستارخهای ثابت اطلاق میگردد ولی نجم به ستارهای که طلوع و غروب دارد؛ و به همین جهت است که به کسی که در کار ستارگان و رصد طلوع و غروب آنان مشغول است منجم میگویند. (الفروق في اللغة، ص298 )
📿ماده «نجم» با همین دو کلمه «نجم» و «نجوم» 13 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🕋شأن نزول
از ابن عباس نقل شده که در زمان رسول اللّه (ص) باران باريد. پيامبر خدا گفت: عدهاى از مردم سپاسگزار شدند و و عدهاى ناسپاس و كافر؛ عدهاى گفتند: اين باران، رحمتى است كه خداوند متعال آن را قرار داد. و عدهاى اظهار داشتند: نوء* فلان درست درآمد. پس این آیات نازل شد «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ: پس سوگند نخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/75)» تا رسید به این آیه: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و روزىتان را اين قرار مىدهيد كه تكذيب نماييد» (واقعه/۸2).
📚أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص423؛ شأن نزول آيات (اسلامی)، ص513-514
أخبرنا سعيد بن محمد المؤذن، قال: أخبرنا محمد بن عبد اللَّه بن حَمْدون، قال: أخبرنا أحمد بن الحسن الحافظ، قال: حدَّثنا حَمْدانٌ السلمي، (و ایضا رواه مسلم عن عباس بن عبد العظيم) قال: حدَّثنا النَّضْر بن محمد، قال: حدَّثنا عكرمة بن عمار، قال: حدَّثنا أبو زُميل، قال: حدَّثني ابن عباس، قال: مُطرِ الناسُ على عهد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم، فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم:
أصبح من الناس شاكر، و منهم كافر؛ قالوا: هذه رحمة وضعها اللَّه تعالى و قال بعضهم: لقد صدق نوء كذا [و كذا]. فنزلت هذه الآيات: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» حتى بلغ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ».
✳️ * نوء: که جمع آن «انواء» است به هریک از ۲۸ ستاره در جاهلیت اطلاق میشد که وقتى یکی از آنها ساقط میشد و دیگری طلوع میکرد انتظار باد و بارانی داشتند و هر بارشی را به یکی از آنها نسبت میدادند و مثلا مىگفتند «مُطِرْنا بنَوْء الثريا و الدَّبران و السِّماك» (الفايق في غريب الحديث، ج3، ص333-334)
📚در الدر المنثور (نسخه الشامله: ج8، ص28-29) (نسخه جامع تفاسیر؛ ج۶، ص۱۶۲-163) این مضمون با عبارات و سندهای مختلف از ابنعباس و دیگران نقل شده است.
@yekaye
☀️۱) از امام باقر و امام صادق (ع) روايت شده كه «مواقع النجوم» رجم كردن [= راندن] شیاطین توسط آنهاست [ظاهرا اشاره به آیه ۵ سوره ملک است: وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطين] و روال مشركان این بود که به آنها [= نجوم] قسم ميخوردند؛ پس خداوند سبحان فرمود: «پس من به آنها قسم نميخورم.»
📚مجمع البيان، ج9، ص341
روي عن أبي جعفر و أبي عبد الله (ع) أن مواقع النجوم رجومها للشياطين و كان المشركون يقسمون بها فقال سبحانه فلا أقسم بها.
▪️درباره مذمت چنین سوگندی، روایاتی در ذیل آیه بعد خواهد آمد ان شاءالله.
@yekaye