☀️۳) از جويرية بن مسهر روايت شده كه گفت:
ما به همراه امير المؤمنين عليه السلام از جنگ خوارج باز مىآمديم تا اينكه به سرزمين بابل رسيديم [محلّى نزديك حلّه امروزى در عراق] و وقت نماز عصر فرا رسيد و امير المؤمنين عليه السّلام در آن زمين فرود آمده بود و لشكريان نيز فرود آمده بودند. آن حضرت فرمود: اى مردم، اين سرزمين مورد لعن و غضب خداوند است و در طىّ روزگار سه بار به عذاب الهى دچار شده است و اين يكى از سرزمينهاى مؤتفكه (= زیر و رو شده؛ اشاره به آیات توبه/۷۰؛نجم/۵۳؛حاقه/۹) است و نخستين سرزمينى است كه در آن بت مورد پرستش قرار گرفته است. همانا برای هيچ پيامبر و وصىّ پيامبرى جايز نيست كه در آن نماز گزارد؛ حال هر كس از شما میخواهد مىتواند اينجا نمازش را بخواند. پس مردم به دو سوى جاده متمايل شده، نمازشان را خواندد ولی آن حضرت بر استر رسول خدا (ص) سوار و روانه گشت،
جويريه میگويد: [با خود] گفتم به خدا قسم من دنبال امير المؤمنين ع میروم و در نمازم از او تقلید میکنم. پس به دنبال آن حضرت روان شدم. به خدا سوگند هنوز از پل سوراء [نام شهرى در سرزمين بابل] نگذشته بوديم كه خورشيد غروب كرد و من میخواستم – یا کم مانده بود - به ایشان [در دل] بد و بیراه بگویم. حضرت به من فرمود: اذان بگو!
گفتم: چشم يا امير المؤمنين.
سپس حضرت در گوشهاى فرود آمد و وضو ساخت و برخاست و با كلامى سخن گفت كه فكر ميكنم به زبان عبرانى بود. آنگاه بانگ نماز برداشت، در اين هنگام به خدا سوگند نگاهم به خورشيد افتاد كه با صداى عظيمى از پشت دو كوه بيرون آمد؛ پس آن حضرت نماز عصر را بجا آورد و من با او نماز گزاردم. هنگامى كه از نمازش فارغ شديم شب همچنان كه قبلا فرا رسيده بود دوباره همه جا را فرا گرفت.
آن حضرت رو به من كرده فرمود: اى جويرية بن مسهر! همانا خداوند عزّ و جلّ ميفرمايد:« فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» و من خداوند را به اسم عظيمش [= اسم اعظمش] خواندم و از او درخواست كردم و او خورشيد را بر من باز گردانيد!
📚بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص217؛
📚من لا يحضره الفقيه، ج1، ص204؛
📚الخرائج و الجرائح، ج1، ص224
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَحْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ [بْنِ] مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ جُوَيْرِيَةَ بْنِ مُسْهِرٍ قَالَ:
أَقْبَلْنَا مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ قَتْلِ الْخَوَارِجِ حَتَّى إِذَا قَطَعْنَا فِي أَرْضِ بَابِلَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ قَالَ فَنَزَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَزَلَ النَّاسُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْضَ مَلْعُونَةٌ وَ قَدْ عُذِّبَتْ مِنَ الدَّهْرِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ هِيَ إِحْدَى الْمُؤْتَفِكَاتِ وَ هِيَ أَوَّلُ أَرْضٍ عُبِدَ فِيهَا وَثَنٌ إِنَّهُ لَا يَحِلُّ لِنَبِيٍّ وَ لِوَصِيِّ نَبِيٍّ أَنْ يُصَلِّيَ فِيهَا فَأَمَرَ النَّاسَ فَمَالُوا [أَنْ يُصَلِّيَ فِيهَا فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ يُصَلِّيَ فَلْيُصَلِّ فَمَالَ النَّاسُ] عَنْ جَنْبَيِ الطَّرِيقِ يُصَلُّونَ وَ رَكِبَ [هُوَ] بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَضَى عَلَيْهَا.
قَالَ جُوَيْرِيَةُ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَتْبَعَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَأُقَلِّدَنَّهُ صَلَاةَ الْيَوْمِ قَالَ فَمَضَيْتُ خَلْفَهُ فَوَ اللَّهِ مَا صرنا [جُزْنَا] جِسْرَ سُورَا حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ.
قَالَ فَسَبَبْتُهُ أَوْ هَمَمْتُ أَنْ أَسُبَّهُ!
قَالَ فَقَالَ يَا جُوَيْرِيَةُ أَذِّنْ!
قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
قَالَ فَنَزَلَ نَاحِيَةً فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قَامَ فَنَطَقَ بِكَلَامٍ لَا أَحْسَبُهُ إِلَّا بِالْعِبْرَانِيَّةِ [كَأَنَّهُ بِالْعِبْرَانِيِّ] ثُمَّ نَادَى بِالصَّلَاةِ [الصَّلَاةَ] فَنَظَرْتُ وَ اللَّهِ إِلَى الشَّمْسِ قَدْ خَرَجَتْ مِنْ بَيْنِ جَبَلَيْنِ لَهَا صَرِيرٌ فَصَلَّى الْعَصْرَ وَ صَلَّيْتُ مَعَهُ قَالَ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنْ صَلَاتِهِ عَادَ اللَّيْلُ كَمَا كَانَ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا جُوَيْرِيَةَ بْنَ مُسْهِرٍ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ بِاسْمِهِ الْعَظِيمِ فَرَدَّ عَلَيَّ الشَّمْسَ.
📚در بصائر الدرجات، ج1، ص218-219 بابی با عنوان «باب في الإمام ع أن عنده اسم الله الأعظم الذي إذا سأله به أجيب» باز شده است که علاوه بر نقل فوق، این حدیث با دوسند دیگر (و تفاوتهای مختصری در تعبیر) از همین جویریه روایت شده است؛ که سومین روایتش را
📚 شیخ صدوق در علل الشرائع، ج2، ص352 و
📚سید رضی در خصائص الأئمة عليهم السلام (در خصائص أمير المؤمنين عليه السلام)، ص57
نیز آوردهاند.
@yekaye
یک آیه در روز
1041) 📖 فسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ 📖 ترجمه 💢پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی
.
1️⃣ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ»
در آیات قبل هشدارهایی داد به انسان که آیا منیای که پدید میآورید، گیاهانی که میکارید، آبی که مینوشید، و آتشی که میافروزید را شما پدید آوردهاید یا ما؟
و برای اینکه کسی ادعای بیهودهای نکند بعد از هریک تذکر داد که چگونه زمام این امور به دست خداست و اگر بخواهد آن را کاملا دیگرگون میسازد؛ اکنون در این آیه میفرماید: حال که چنین است و امور عالم همه به دست پروردگارت است پس نام پروردگارت که عظیم است را منزه بدان و اسم او را تسبیح گوی.
مقصود از این تعبیر چیست؟
🍃الف. آیات قبل در مقام برشمردن شواهدی بود در دفع منکران معاد و اینکه خداوند بر هر کاری تواناست؛ و اینجا در جمعبندی آن آیات میفرماید حال که چنین است خداوند را از آنچه دربارهاش میگویند و سزاوار او نیست منزه بدان. (مجمع البيان، ج9، ص338 )
🍃ب. معنایش این است که اکنون «بگو سبحان ربی العظیم» و شاهد بر این مدعا روایاتی است از پیامبر که وقتی این آیه نازل شد فرمود آن را در رکوعتان قرار دهید. (به نقل از مجمع البيان، ج9، ص339 )
🍃ج. یعنی اکنون که این شواهد ربوبیت خداوند بیان شد و آنان باز بر تکذیب آخرت اصرار میورزند پس تو هم در مقابل آنها موضع بگیر و با استعانت و یاری گرفتن از اسم پروردگار عظیمت [= یاد کردن از عظمت پروردگارت] و یا همراه با ذکر نام او، او را از شرکی که آنها میورزند منزه بدار. (الميزان، ج19، ص136 ؛ تفسير كنز الدقائق، ج13، ص50 ) یعنی میفرماید:
گر جمله عالم همه کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
یا به تعبیر دیگر، میخواهد بفرماید: خداوند آنچه را براى رفع استبعاد معاد بود ذكر كرد، خواه اثر كند يا نكند. اى پيامبر! وظيفه تو همان است که با تسبیح خداوند خودت را در مسیر خدا قرار دهی و علم و عملت در قبال پروردگارت را کامل کنی. (تفسير نور، ج9، ص439؛ مفاتيح الغيب، ج29، ص423 )
🍃د. تسبیح خداوند بعد از شمردن این نعمتهای بدیع و لطفهای او در حق انسانها، میتواند بنوعی بیانگر تعجب از کار این افراد کافر و مکذب است که در این نعمتها غوطهورند با این حال او را تکذیب میکنند. (تفسير كنز الدقائق، ج13، ص50) و سبحان الله گفتن در مقام تعجب امری است که در قرآن هم سابقه دارد؛ مثلا: «قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولا» (اسراء/۹۳)
🍃ه. امر به تسبیح خداوند بعد از شمردن این نعمتهای بدیع و لطفهای او در حق انسانها، میتواند از باب شکر بر این نعمتهایی باشد که خداوند داده است (تفسير كنز الدقائق، ج13، ص50) بویژه اگر توجه کنیم که در بسیاری از موارد قرآن کریم نشان داده است که یکی از مهمترین راههای حمد و سپاس گفتن، تسبیح کردن خداوند است: «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ» (طه/۱۳۰؛ غافر/۵۵؛ ق/39؛ طور/۴۸)
🍃و. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1041) 📖 فسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ 📖 ترجمه 💢پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی
.
2️⃣ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ»
در آیات قبل، خطاب بحث جمع بود (أَ فَرَأَيْتُمُ ... أَ أَنْتُم ...) و یکدفعه در این آیه مفرد شد؛ چرا؟
🍃الف. خطاب آیات قبل با کافران و منکران بود و از آنجا که آنان همچنان تکذیبگر خداوند و قیامت هستند خداوند خطاب را از آنان برگرداند و متوجه پیامبر ص کرد که به طور ضمنی بفهماند که آنان سخن حق را نمیفهمند (الميزان، ج19، ص136 )
🍃ب. این خطاب مفرد، همانند جمعبندیای است از یک بحث، که مخاطب معین ندارد؛ همانند یک سخنران بعد از اینکه توضیحاتی برای عموم مخاطبانش داد یکدفعه لحنش را عوض میکند و میگوید «ای بیچاره عمرت را هدر دادی و ...» و منظورش هرکسی است که این بحثها شامل حالش شود و متذکر نگردد. (مفاتيح الغيب، ج29، ص424 )
🍃ج. شاید میخواهد نشان دهد که مادام که در مقام کفر و انکار هستید متفرق و متعددید؛ اما همین که از این مقام درآمدید و در مقام تسبیح خداوند قرار گرفتید این تفرقتان تمام میشود و یک واحد میشوید.
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1041) 📖 فسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ 📖 ترجمه 💢پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی
.
3️⃣ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ»
چرا فرمود تسبیح به [با] «اسم او»، و نه خود او؟
بویژه که در آیات دیگری سخن از «تسبیح خود رب» هم آمده است (مثلا: قُلْ سُبْحانَ رَبِّي؛ اسراء/۹۳)
🍃الف. اسم همان مسمی است یعنی فانی در او و آینه مسمی است؛ و اسم اوست که یاد او را به همراه دارد؛ پس اسم او یعنی ذکر او (تفسير كنز الدقائق، ج13، ص50 ) که این مطلب را دو گونه میتوان تفسیر کرد:
🌱الف.۱. تفاوتی با تسبیح خود رب ندارد؛ یعنی از ما خواسته که خداوند را منزه از هر عیب و نقصی بدانیم؛ یعنی او را به نحوی یاد کنیم که منزه از هر عیبی باشد؛ و چون یاد کردن او با اسم او انجام میشود پس مقصود از تسبیح اسم او منزه دانستن خود او از هر عیبی است (الميزان، ج19، ص136 )؛ و شاهد بر این هم همان روایتی است از پیامبر که وقتی این آیه نازل شد فرمود آن را در رکوعتان قرار دهید (حدیث۱ و ۲) با توجه به این نکته که در رکوع نمیگوییم «سبحان اسم ربی العظیم» بلکه میگوییم «سبحان ربی العظیم». (النهاية (ابن اثیر؛ ۶۰۶م)، ج2، ص406 )
🌱الف.۲. با تسبیح خود رب این تفاوت را دارد که اینجا تاکید بر این است که تسبیح تو به نحوی باشد که ذکر پروردگارت هم بشود؛ یعنی تو با یاد کردن از پروردگارت بین مردم به تسبیح او بپرداز؛ و تفاوتش با «تسبیح رب» در این است که تسبیح رب با تسبیح قلبی و در خلوت هم میسر است؛ اما تسبیح اسم رب، خیر. (مفاتيح الغيب، ج29، ص424 )
🍃ب. [اسم مظهر مسمی است و] تسبیح اسم به معنای تعظیم و تکریم مظاهر روحانی و آفاقی و انفسی و لفظی اوست؛ و چون تعظیم و بزرگداشت پروردگار با این ترتیب محقق میشود فرمود اسم او را تسبیح گوی. (اقتباس از التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص230 )
🍃ج. این تعبیر برای نشان دادن شدت تعظیم پروردگار با این تسبیح است؛ یعنی وقتی کسی دیگری را تعظیم میکند و بزرگ میدارد هر مطلبی که درباره او یاد میشود و از جمله اسم وی را هم با احترام یاد میکند؛ (مفاتيح الغيب، ج29، ص423 ) بدین ترتیب وقتی میفرماید اسم پروردگار بلندمرتبهات را تسبیح گوی؛ یعنی ادبت در تسبیح گفتن پروردگارت چنان متناسب با عظمت او باشد که اسم او را هم تسبیح بگویی.
🍃د. همین که اسم او را به عنوان «ربی العظیم» یاد بکنی همین یاد کردن از اسم او، ایجاد تسبیح، و مصداق منزه شمرده شدن او میشود. (تفسير كنز الدقائق، ج13، ص50 ؛ الطراز الأول، ج4، ص346 )
🍃ه. تسبیح اسم پروردگار غیر از تسبیح خود اوست؛ و با این تعبیر میخواهد توقیفی بودن اسماء پروردگار را نشان دهد؛ یعنی از اینکه او منزه بدار از اینکه او را با غیر از اسماءی که خودش وی را بدانها خوانده بخوانی؛ پس هرکس او را به اسمائي که خودش خود را بدانها نامیده بخواند تسبیحگر اوست چنانکه خداوند فرمود «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في أَسْمائِهِ» (اعراف/۱۸۰) (ابن عرفه نفطویه، به نقل از تهذيب اللغة، ج4، ص198 )
🍃و. شاید بدین جهت باشد که پس از اینکه در آیات قبل با مشرکان محاجه کرد و مرتب سوال کرد که آیا این امور به دست ما انجام میشود یا شما؛ در واقع میخواست شرک ورزیدن آنان را زیر سوال ببرد، که اگر همه این امور به دست ماست پس چرا برای خدا شریک قائل میشوید؛ در این مقام بسیاری از مشرکان میگویند که ما در ظاهر و اسم از آلهه و خدایان سخن میگوییم وگرنه به لحاظ معنی توحید نهایی را قبول داریم و میدانیم که خداوند خالق همه چیز است و اینها را آلهه و معبودی برای تقرب به خدا قرار میدهیم [یعنی همان که در جایی فرمود «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا» (مریم/۸۱) و در جای دیگر هم از قول خود آنان یاد کرد: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى»؛ (زمر/۳)] و خداوند به آنها میگوید حال که در معنا ربوبیت خدا را قبول دارید، در اسم و ظاهر هم او را از هر شریکی منزه بدارید و به غیر او «اله» نگویید. (مفاتيح الغيب، ج29، ص424 )
🍃ز. ...
💠تبصره:
این سوال و حالتهای فوق همه بر این اساس است که حرف «باء» زائده یا برای تعدیه باشد؛ اما اگر باء استعانت یا مصاحبت یا ملابست باشد (توضیح اینها در نکات ادبی گذشت)، دیگر معنایش با تعبیر «سبح ربک» متفاوت شده، آمدن کلمه اسم ضروری میگردد و بدین معناست که عمل تسبیح کردن را به وسیله گفتن اسم رب ویا همراه با اسم رب انجام بده.
@yekaye
هدایت شده از حسین سوزنچی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_تو_از_دور_سلام
دهه محرم سال ۱۳۸۹ بود؛ هیات یاوران مهدی در شاهرود.
در محضر اباعبدالله به درگاه خدا استغاثه کردیم و از خدا توفیق #زیارت_اربعین را خواستیم؛
و خدا توفیق داد؛
نه فقط #اربعین همان سال؛ بلکه ده سال پیاپی.
از #نجف تا #کربلا با پای پیاده: حاوی نابترین تجربه زندگی در امت مهدوی
امشب، #شب_اربعین است؛
بعد از این ده سال، اولین بار است که از لذت تجربه آن زندگی حقیقی محرومم و توفیق حضور در چنین شبی در کربلا را از دست دادهام.
خدایا ...
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا وَ وُقُوعَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ عَلَيْنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا؛
اللَّهُمَّ فَافْرُجْ ذَلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ وَ نَصْرٍ مِنْكَ تُعِزُّهُ وَ إِمَامِ عَدْلٍ تُظْهِرُهُ إِلَهَ الْحَقِّ رَبَّ الْعَالَمِين.
@qomirib
@souzanchi
یک آیه در روز
1041) 📖 فسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ 📖 ترجمه 💢پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی
.
4️⃣ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ»
کلمه «عظیم» هم میتواند صفت «رب» باشد و هم صفت «اسم» (تفسير كنز الدقائق، ج13، ص50)
و هردو معنا در احادیثی که ناظر به این آیه وارد شده مشاهده میشود (احادیث۱-3: اینکه این آیه ذکر رکوع (سبحان ربی العظیم و بحمده) را رقم زد بر این مبناست که عظیم وصف خود «رب» باشد؛ و اینکه امیرالمومنین اطلاعش بر اسم اعظم را به این آیه مرتبط نمود بر این مبناست که عظیم وصف «اسم رب» باشد)؛
و چهبسا بتوان آن را مضاف الیه برای اسم هم دانست:
🍃الف. اگر «عظیم» صفت رب باشد؛ آنگاه اشاره به عظیم بودن رب در این آیات بدین جهت است که:
🌱الف.۱. این افعالی که در آیات قبل گذشت همگی دلالت بر عظمت و کبریاء و انفراد او در آفرینش دارد (البحر المحيط، ج10، ص90 )
🌱الف.۲. فلسفه تسبیح را بیان کند؛ یعنی چون پروردگارت عظیم است تسبیح سزاوار اوست و حتی اسم او را هم باید تسبیح بگویی و منزه بداری.
🌱الف.۳. ...
🍃ب. اگر «عظیم» ناظر به «اسم رب» باشد؛ آنگاه عظیم بودن برای اسم رب:
🌱ب.۱. میتواند صفت توضیحی باشد؛ یعنی اساسا خداوند هر اسمی دارد، آن اسم هم به تبعِ عظمت خداوند، عظیم و شایسته تعظیم است؛
🌱ب.2. میتواند صفت احترازی باشد؛ یعنی خداوند اسماء مختلفی دارد که در میان آنها، اسمی هست که عظیم است؛
که با توجه به اینکه تعبیر تسبیح اسم خداوند در قرآن کریم فقط به دو صورتِ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ» (واقعه/۷۴ و ۹۶؛حاقه/52) و «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» (اعلی/1) آمده است؛ دو احتمال به ذهن میرسد:
🌿ب.2.۱. در میان اسماء الله، خداوند اسمی دارد که عظیم است و اسم دیگری دارد که از این هم برتر است (اعلی صفت تفضیلی است اما عظیم خیر)
🌿ب.2.۲. خداوند یک اسم اعظم دارد که در این آیه با تعبیر عظیم و در آیه دیگر با تعبیر اعلی از آن یاد شده است. (موید این برداشت حدیث۲ است که با این آیه اشاره به اسم اعظم میکند)
🍃ج. اگر «عظیم» مضاف الیه «اسم» باشد؛ ؛ یعنی خود «العظیم» یکی از اسماء الله است؛ و آیه میفرماید: اسم «العظیم» که اسم پروردگارت است را تسبیح گوی و منزه بدار؛ که اینجا اسم خدا همان وصف خدا میتواند باشد و معنایش این میشود که عظمت پروردگارت را چنان جدی بگیر که هیچ گونه گردی بر غبار عظمت او ننشانی.
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1041) 📖 فسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ 📖 ترجمه 💢پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی
.
5️⃣ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ»
فرمود تسبیح پروردگار را انجام بده!
علیالقاعده این تسبیح را باید در تمامی مراتب خویش جدی گرفت؛ یعنی:
💢الف. در مرتبه ذهن و قلب: بعارت است از فهمیدن و رسیدن به این باور قلبی که ربوبیت همه امور به دست پروردگار است و او در ربوبیت عالم هیچ شریکی ندارد و از هیچ کاری که سزاوار بوده فروگذار نکرده است؛
💢ب. در مرتبه زبان؛ مداومت در گفتن ذکر سبحان الله و هر تعبیر دیگری که بر تنزیه خداوند دلالت داشته باشد؛ که ما حداقل در نمازهایمان در ذکر رکوع و سجود و رکعات سوم و چهارم بر این ذکر مداومت داریم.
💢ج. مرحله عمل: زندگی را بر اساس این باور تنظیم کردن؛ یعنی در هیچ کاری و برای به ثمر رسیدن هیچ هدفی جز به خداوند تکیه نکنیم؛ و هرجا که سراغ هرکس و هر چیزی که میرویم بدانیم که او صرفا یک ابزاری است که خداوند در مسیر ما قرار داده؛ و تنها و تنها اگر خدا بخواهد او میتواند کاری برای ما انجام دهد.
@yekaye
یک آیه در روز
1041) 📖 فسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ 📖 ترجمه 💢پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی
.
6️⃣ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ»
اشاره شد که تعبیر تسبیح اسم خداوند در قرآن کریم فقط به دو صورتِ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ» (واقعه/۷۴ و ۹۶؛حاقه/52) و «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» (اعلی/1) آمده است؛
فرق این دو در چیست؟
🍃الف. «عظیم» صرفا اشاره به عظمت دارد؛ و ناظر به عظمت خود اوست؛ اما «اعلی» صفت تفضیلی است و برتری مطلق او بر هر چیزی دلالت دارد.
🍃ب. در مفهوم عظیم نوعی مفهوم ایجابی و معنای نزدیکی نهفته است؛ زیرا چیزی که عظمت دارد از نزدیک درک شده و عظمتش درک گردیده است؛ اما در مفهوم علو و اعلی معنای سلبی و دوری نهفته است؛ یعنی برتریای که هیچ گونه دستیافتنی نیست. (مفاتيح الغيب، ج29، ص424 )
🍃ج. ...
@yekaye
🔹فَلا أُقْسِمُ : فَ + لا + أُقْسِمُ
🔹لا
قبلا بیان شد که
▪️درباره اینکه «لا» در ابتدای این گونه سوگندهای قرآنی چه معنایی دارد؛ دیدگاه های مختلفی ارائه شده است؛ که سه دیدگاه اولش در خصوص این آیه قائل دارد؛ و در خصوص این آیه دیدگاه جدیدی (دیدگاه آخر) نیز مطرح شده است:
▫️لا زائده است؛ یعنی معنای اضافیای در جمله وارد نمیکند؛ و عبارت به همان معنای «سوگند می خورم» و صرفا برای تاکید قسم است. (سعید بن جبیر، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341 )
▫️«لا» عکسالعمل و ردی است به سخنانی که کفار در مقابل گفته بودند؛ یعنی: چنین نیست که شما گمان میکنید که قرآن سحر و شعر و کهانت باشد؛ و سپس کلام از ادامه آن با یک سوگند شروع میشود؛ (مجمع البيان، ج9، ص341 )
▫️«لا» به همان معنای نفی است، اما بدین معنا که لازم نیست به این مساله سوگند بخورم چون مطلب واضحتر از آن است که نیاز به سوگند داشته باشد. به تعبیر دیگر، مطلب بقدری عظیم است که سوگند نخوردنم در حد سوگند خوردن است؛ دیگر چه رسد که بخواهم سوگند هم بخورم و یا شبیه این حالت که کسی میگوید «من فلانجا نروم در حالی که فلانی منتظر من است؟» (ابومسلم، مجمع البيان، ج9، ص341 )
▫️«لا» به معنای نفی است؛ اما بدین معنا که سوگند نمیخورم. مثلا در آیه «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ» میخواهد بگوید من به این سرزمین سوگند نمیخورم چون وقتی تو در این سرزمین هستی و حرمت تو را زیرپا گذاشتند، دیگر حرمتی برای این سرزمین نماند.
▫️«لا» به معنای نفی است، اما بدین معنا که سوگند بدان نمیخورم چون شما بدان باور ندارید.
▫️«لا» در اصل همان «لَ» (لام تاکید) بوده که فتحهاش بقدری در تلفظ اشباع شده که به صورت الف درآمده است. (البحر المحيط، ج10، ص91 )
🔖جلسه ۳۳۰ http://yekaye.ir/al-balad-90-1/
🔹أُقْسِمُ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قسم» در اصل بر تجزیه چیزی و نصیب و سهمها را متمایز کردن دلالت میکند. به تعبیر دیگر، جزءجزء کردن چیزی است که بر اساس تدبیر و اندازهگیری انجام شده باشد و به همین مناسبت برای معانیای همچون اندازهگیری و سهم و نصیب هم به کار میرود. فعل ثلاثی مجرد آن «قَسَمَ يَقْسِمُ» است (أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُم؛ زخرف/۳۲) که مصدر آن به صورت «قَسْم» میباشد.
▪️از این ماده است «قَسَم» به معنای سوگند خوردن، که فعل آن به صورت «أقسَمَ» میآید (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ؛ انعام/109)،
▫️برخی اصل کلمه قسم به معنای سوگند را برگرفته از کلمه «قیسما» در زبان آرامی و سریانی دانستهاند هرچند احتمال داده اند از این جهت که با سوگند خوردن، مطلبی قطعی میشود و طرفین مساله از همدیگر جدا میگردد، چهبسا با «قِسم» در عربی هم نسبتی داشته باشد؛
اما بسیاری از اهل لغت صریحا آن را کلمهای عربی دانستهاند:
▫️برخی آن را برگرفته از تعبیر «قسامة» دانستهاند که وقتی اولیای مقتول خون مقتولشان را بعهده افرادی میدانستند، «قسامه» سوگندهایی را بین آنان تقسیم میکردند [به هرکسی سهمی از سوگند خوردن میدادند] و سپس برای هر سوگند خوردنی به کار رفت؛ و
▫️برخی گفتهاند قَسَم جملهای از کلام است که موجب میشود این نکته که آن کلام در قِسم صواب (و نه در قسم خطا) باشد مورد تاکید قرار میگیرد و «أقسام» به عنوان جمع، هم برای «قِسم» به کار میرود و هم برای «قَسَم».
▪️فعل قسم خوردن وقتی به باب مفاعله میرود به معنای برای کس خاصی سوگند خوردن است «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (اعراف/۲۱) و وقتی به باب تفاعل میرود به معنای همپیمان شدن گروهی با سوگند خوردن است برای انجام کاری «قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» (نمل/۴۲)
🔖جلسه ۸۷۶ http://yekaye.ir/al-fajr-89-05/
📖اختلاف قراءت
▪️در اغلب قرائات این تعبیر به همین صورت «فَلا أُقْسِمُ» قرائت شده؛ که درباره اینکه «لا» در اینجا چه معنایی دارد وجوه متعددی هست که در نکات ادبی بیان میشود؛
▪️اما در برخی از قرائات اربعه عشر (حسن) و برخی دیگر از قرائات غیرمشهور (حميد و عيسى بن عمر الثقفي) به صورت «فَلَأُقْسِم» قرائت کردهاند؛ که ابنجنی (و به تبع او زمخشری) این را لام تاکید دانستهاند با تقدیر مبتدای محذوف؛ به صورت: (فلأنا أُقْسِمَ) و مرحوم طبرسی هم توضیح داده که این به معنای حال است (یعنی الان قسم میخورم) و اگر به معنای مستقبل میبود حتما باید نون تاکید در پایان قسم میآمد و به صورت «لأقسمن» میبود.
📚(مجمع البيان، ج9، ص339-3440 ؛ معجم القراءات ج۹، ص316 )
@yekaye
🔹بِمَواقِعِ
در آیه ۱ همین سوره درباره ماده «وقع» بحث شد و اشاره شد که
▪️این ماده را در اصل، برخی به معنای افتادن (سقوط و نزول) دانستهاند،
▫️ولی دیگران تاکید کردهاند که یک نحوه سقوط و نازل شدنی است که همراه با ثابت و مستقر شدن باشد»،
▫️ ویا افتادن و سقوطی است که همراه با صدمه و غلظت و شدت باشد در جایی که در آن قرار می گیرد.
▪️در کاربرد آن در قرآن کریم اگرچه در برخی کاربردهای این ماده ظاهرا فقط معنای «افتادن» غلبه دارد (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ، اعراف/197؛ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْض، حج/۶۵؛ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ، حجر/۲۹ ، ص/۷۲؛ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، معارج/1)
اما در اغلب کاربردهایش، افتادنی است که همراه بودنش با استقرار پررنگ است (مثلا: فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ، اعراف/118؛ تَرَی الظَّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، شوری/22؛ وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ، الذاریات/۶؛ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ، طور/۷؛ إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ، مرسلات/7؛ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ؛ واقعه/۱؛ و …)
▪️وزن این ماده در حالت ثلاثی مجرد «وَقَعَ يَقَع» و مصدر ثلاثی مجرد آن، هم به صورت «وقوع» و هم به صورت «وَقْع» [لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ؛ واقعه/2] میباشد
▪️و از آنجا که وزن «مَفْعِل» غالبا برای اسم مکان و اسم زمان به کار میرود «مَوقِع» به معنای محل وقوع یا زمان وقوع میباشد که جمع آن «مواقع» میشود: « فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» که مواقع نجوم را هم به معنای محل وقوع و حلول و نزول ستارگان و به تعبیر دیگر محل سقوط ستارگان در هنگام غروب؛ و هم به معنای زمانهای نزول تدریجی قرآن؛ به این بیان که قرآن نجم نجم نازل شد. (توضیح بیشتر در ذیل ماده «نجم»)؛
▫️ و البته برخی «مَوقع» را به معنای مصدر هم دانستهاند و درباره چرا بودن جمع آن گفتهاند که چون متعلق آن (نجوم) متعدد و مختلف است مصدر و سایر اسم جنسها میتواند به صورت جمع بیاید؛ به علاوه که قرائت مفرد از این آیه هم وجود دارد (مجمع البيان، ج9، ص339 )
🔖جلسه ۹۶۸ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-1/
@yekaye
🔹النُّجُومِ
▪️اصل ماده «نجم» را برگرفته از همان «نَجم» به معنای ستارهای که طلوع میکند دانسته (مفردات ألفاظ القرآن، ص791) و گفتهاند که این ماده دلالت دارد بر ظلوع و ظهور، چنانکه نَجَمَ النَّجمُ یعنی ستاره طلوع کرد؛ و به گیاهی هم که ساقه نداشته باشد (مانند علف یا بتوهها) نیز نجم گویند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص396) ؛
▫️ به تعبیر دیگر، طلوع چیزی (یا روییدن آن) دقیقا از سطحی که به آن منضم بوده؛ و ظهور در جهت علو و رو به بالا؛ چنانکه هم به ستارهای که از افق طلوع میکند گویند و هم به گیاه بیساقهای که از زمین میروید (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۶۰ ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص42 )
▪️البته کلمه «نَجم» مشخصا بر ثریا اطلاق میشود؛ و این کلمه البته بر هر منزلی از منازل ماه و نیز بر هر ستاره شناخته شده و معروفی اطلاق میگردد و به ستارهها با هم «نجوم» میگویند. برای کسی هم که در کارش تفکر میکند که چگونه امورش را تدبیر کند تعبیر «نَظَرَ النُّجُوم» را به کار میبرند و بر همین اساس، از حسن بصری نقل شده که مقصود از «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ» (صافات/۸۸) در حضرت ابراهیم ع، این بود که اندیشید که چه کاری آن بتپرستان را از رویهشان بازمیدارد. (كتاب العين، ج6، ص154) و البته این را به معنای «نظر فی علم النجوم» هم دانستهاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص791)
▪️بدین ترتیب «نجم» گاهی به عنوان «اسم» (ستاره) به کار میرود و گاهی به عنوان مصدر (طلوع کردن)؛ و «نجوم» نیز گاهی به معنای اسم (جمع) است (مانند قلوب)؛ و گاهی به عنوان مصدر است (مانند طلوع و غروب)؛ و در بسیاری از کاربردهای قرآنی این کلمه، دو معنا از معانی این کلمه را قابل اطلاق دانستهاند؛ مثلا آيه «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى» (نجم/۱) و یا آیه «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» (واقعة/75) را هم به معنای ستاره دانستهاند و هم به معنای قرآن که تدریجی (نجماً نجماً) نازل میشود؛ یا آیه «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ» (رحمن/6) هم به معنای ستاره و هم به معنای گیاهی که ساقه ندارد دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص791)
▪️چنانکه اشاره شد معنای رایج و اصلی کلمه «نجم» ستاره است و میدانیم که به ستاره «کوکب» هم میگویند؛ در تفاوت این دو گفتهاند که کوکب همان نجم است به اعتبار عظمت و نوری که دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص42 )
به تعبیر دیگر، نجم به مطلق ستارگان گفته میشود و کوکب به ستارههای بزرگ (چرا که کوکب از هر چیزی، به بزرگ آن چیز میگویند)
و نیز ممکن است گفته شود که کوکب فقط بر ستارخهای ثابت اطلاق میگردد ولی نجم به ستارهای که طلوع و غروب دارد؛ و به همین جهت است که به کسی که در کار ستارگان و رصد طلوع و غروب آنان مشغول است منجم میگویند. (الفروق في اللغة، ص298 )
📿ماده «نجم» با همین دو کلمه «نجم» و «نجوم» 13 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🕋شأن نزول
از ابن عباس نقل شده که در زمان رسول اللّه (ص) باران باريد. پيامبر خدا گفت: عدهاى از مردم سپاسگزار شدند و و عدهاى ناسپاس و كافر؛ عدهاى گفتند: اين باران، رحمتى است كه خداوند متعال آن را قرار داد. و عدهاى اظهار داشتند: نوء* فلان درست درآمد. پس این آیات نازل شد «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ: پس سوگند نخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/75)» تا رسید به این آیه: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و روزىتان را اين قرار مىدهيد كه تكذيب نماييد» (واقعه/۸2).
📚أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص423؛ شأن نزول آيات (اسلامی)، ص513-514
أخبرنا سعيد بن محمد المؤذن، قال: أخبرنا محمد بن عبد اللَّه بن حَمْدون، قال: أخبرنا أحمد بن الحسن الحافظ، قال: حدَّثنا حَمْدانٌ السلمي، (و ایضا رواه مسلم عن عباس بن عبد العظيم) قال: حدَّثنا النَّضْر بن محمد، قال: حدَّثنا عكرمة بن عمار، قال: حدَّثنا أبو زُميل، قال: حدَّثني ابن عباس، قال: مُطرِ الناسُ على عهد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم، فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم:
أصبح من الناس شاكر، و منهم كافر؛ قالوا: هذه رحمة وضعها اللَّه تعالى و قال بعضهم: لقد صدق نوء كذا [و كذا]. فنزلت هذه الآيات: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» حتى بلغ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ».
✳️ * نوء: که جمع آن «انواء» است به هریک از ۲۸ ستاره در جاهلیت اطلاق میشد که وقتى یکی از آنها ساقط میشد و دیگری طلوع میکرد انتظار باد و بارانی داشتند و هر بارشی را به یکی از آنها نسبت میدادند و مثلا مىگفتند «مُطِرْنا بنَوْء الثريا و الدَّبران و السِّماك» (الفايق في غريب الحديث، ج3، ص333-334)
📚در الدر المنثور (نسخه الشامله: ج8، ص28-29) (نسخه جامع تفاسیر؛ ج۶، ص۱۶۲-163) این مضمون با عبارات و سندهای مختلف از ابنعباس و دیگران نقل شده است.
@yekaye
☀️۱) از امام باقر و امام صادق (ع) روايت شده كه «مواقع النجوم» رجم كردن [= راندن] شیاطین توسط آنهاست [ظاهرا اشاره به آیه ۵ سوره ملک است: وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطين] و روال مشركان این بود که به آنها [= نجوم] قسم ميخوردند؛ پس خداوند سبحان فرمود: «پس من به آنها قسم نميخورم.»
📚مجمع البيان، ج9، ص341
روي عن أبي جعفر و أبي عبد الله (ع) أن مواقع النجوم رجومها للشياطين و كان المشركون يقسمون بها فقال سبحانه فلا أقسم بها.
▪️درباره مذمت چنین سوگندی، روایاتی در ذیل آیه بعد خواهد آمد ان شاءالله.
@yekaye
☀️۲) الف. بکر بن محمد میگوید:
امام صادق (ع) فرمود: یکبار رسول الله (ص) تب كرد و جبرئيل آمد و اين «عوذه» [دعایی که برای پناه دادن مریض به خداوند استفاده میشود] را آورد، گفت:
بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ- يَا مُحَمَّدُ- وَ بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِيكَ، وَ بِسْمِ اللَّهِ مِنْ كُلِّ دَاءٍ يَعْنِيكَ [يُعْيِيكَ]، وَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِيكَ، وَ بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِيكَ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ
(به نام خدا تو را پناه دادم - اى محمد-؛ و به نام خدا تو را شفا دادم؛ و به نام خدا از هر دردى كه درماندهات كند، به نام خدا و خدا شفادهندهی تو است؛ و به نام خدا آن را بگير و تو را گوارا باد؛ به نام خداوند رحمن رحیم؛ «پس سوگند نخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/75) قطعا به اذن خداوند بهبود یابی»
بكر گويد: من از ایشان «رقیه»ای (= دعای مریض) براى تب درخواست کردم و ایشان اين حديث را برايم باز گفت.
📚قرب الإسناد، ص42؛ الكافي، ج8، ص109
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِي قال قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ:
«حُمَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَعَوَّذَهُ فَقَالَ: بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ- يَا مُحَمَّدُ- وَ بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِيكَ، وَ بِسْمِ اللَّهِ مِنْ كُلِّ دَاءٍ يَعْنِيكَ [يُعْيِيكَ]، وَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِيكَ، وَ بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِيكَ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ»
قَالَ بَكْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ: فَسَأَلْتُهُ عَنْ رُقْيَةِ الْحُمَّى فَحَدَّثَنِي بِهَا [بِهَذَا].
☀️ب شبیه این مطلب را عمرو بن ذیفر و تغلبه جمالی این چنین از امیرالمومنین ع روایت کردهاند:
یکبار رسول الله (ص) تب كرد و جبرئيل آمد و اين «عوذه» [دعایی که برای پناه دادن مریض به خداوند استفاده میشود] را آورد، گفت:
«بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ، بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِيكَ مِنْ كُلِّ دَاءٍ يُؤْذِيكَ، بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِيكَ، بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِيكَ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ» لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»
(به نام خدا تو را پناه دادم؛ و به نام خدا تو را شفا دادم از هر دردى كه اذیتت كند، به نام خدا و خدا شفادهندهی تو است؛ و به نام خدا آن را بگير و تو را گوارا باد؛ به نام خداوند رحمن رحیم؛ «پس سوگند نخورم به موقعیتهای ستارگان؛ که همانا این سوگندی است – که اگر بدانید – عظیم است» (واقعه/75) قطعا به اذن خداوند عز و جل بهبود یابی».
پس پیامبر از زمینگیری [ای که به خاطر بیماری برایش رخ داده بود] رها شد و به جبرئیل فرمود: این چه «عوذه» کارآمدی است!
گفت: این از خزانهای در آسمان هفتم است.
📚طب الأئمة عليهم السلام (ابنا بسطام، عبد الله و حسين؛ قرن۴)، ص38
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمَّارٍ الدُّهْنِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرٍو ذِي فَرٍّ و تَغْلِبَةَ الْجَمَالِيِّ قَالا سَمِعْنَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ:
حُمَّ رَسُولُ اللَّهِ ص حُمَّى شَدِيدَةٌ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ص فَعَوَّذَهُ وَ قَالَ «بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِيكَ مِنْ كُلِّ دَاءٍ يُؤْذِيكَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِيكَ بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِيكَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» فَأُطْلِقَ النَّبِيُّ ص مِنْ عِقَالِهِ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ هَذِهِ عُوذَةٌ بَلِيغَةٌ. قَالَ هِيَ مِنْ خِزَانَةٍ فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ.
☀️ج. همچنین این مطلب در مكارم الأخلاق، ص391 و ص399 نیز از امام صادق ع روایت شده است و در پایان نقل دوم این عبارت آمده است:
وَ يَشُدُّ التَّعْوِيذَ فِي عُنُقِ الْمَحْمُومِ: و سپس این تعویذ (= دعای برای مریض) را به گردن شخص تبدار ببندد.
@yekaye
☀️۳) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
من با مردی در زمینی شریک بودیم؛ و او اهل علم تنجیم (علم نجوم احکامی) بود و حساب میکرد در زمانی که برای او ساعت سعد (خوشبختی) و برای من ساعت نحس بود [برای تقسیم محصول] بیرون میرفتیم؛ ولی وقتی قسمت کردیم سهم بهتر از آن من شد؛ او دست راستش را روی دست چپش زد و گفت: هرگز مانند امروز را ندیده بودم.
گفتم: وای بر تو؛ چرا؟
گفت: من متخصص نجوم هستم و زمانی را برای رفتن انتخاب کردم که برای تو ساعت نحس باشد و برای من ساعت سعد؛ با این حال وقتی تقسیم کردیم سهم بهتر از آن تو شد.
گفتم: بگذار برایت حدیثی را نقل کنم از پدرم؛ که رسول الله ص فرمود: هرکس خوش دارد که خداوند نحوست روزش را مرتفع سازد پس آن روزش را با صدقه آغاز کند که خداوند بدان سبب نحسی روزش را مرتفع گرداند؛ و هرکس خوش دارد که خداوند نحوست شبش را مرتفع سازد پس آن شبش را با صدقه آغاز کند که خداوند بدان سبب نحسی شبش را مرتفع گرداند؛ و به او گفتم که من امروز خروجم را با صدقه آغاز کردم؛ که این بهتر است برای تو از علم تنجیم.
📚الكافي، ج4، ص6-7
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَ رَجُلٍ قِسْمَةُ أَرْضٍ وَ كَانَ الرَّجُلُ صَاحِبَ نُجُومٍ وَ كَانَ يَتَوَخَّى سَاعَةَ السُّعُودِ فَيَخْرُجُ فِيهَا وَ أَخْرُجُ أَنَا فِي سَاعَةِ النُّحُوسِ فَاقْتَسَمْنَا فَخَرَجَ لِي خَيْرُ الْقِسْمَيْنِ فَضَرَبَ الرَّجُلُ يَدَهُ الْيُمْنَى عَلَى الْيُسْرَى ثُمَّ قَالَ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ قَطُّ.
قُلْتُ وَيْلَ الْآخَرِ وَ مَا ذَاكَ؟
قَالَ إِنِّي صَاحِبُ نُجُومٍ أَخْرَجْتُكَ فِي سَاعَةِ النُّحُوسِ وَ خَرَجْتُ أَنَا فِي سَاعَةِ السُّعُودِ ثُمَّ قَسَمْنَا فَخَرَجَ لَكَ خَيْرُ الْقِسْمَيْنِ فَقُلْتُ أَ لَا أُحَدِّثُكَ بِحَدِيثٍ حَدَّثَنِي بِهِ أَبِي قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَدْفَعَ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ يَوْمِهِ فَلْيَفْتَتِحْ يَوْمَهُ بِصَدَقَةٍ يُذْهِبُ اللَّهُ بِهَا عَنْهُ نَحْسَ يَوْمِهِ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُذْهِبَ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ لَيْلَتِهِ فَلْيَفْتَتِحْ لَيْلَتَهُ بِصَدَقَةٍ يَدْفَعُ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ لَيْلَتِهِ فَقُلْتُ وَ إِنِّي افْتَتَحْتُ خُرُوجِي بِصَدَقَةٍ فَهَذَا خَيْرٌ لَكَ مِنْ عِلْمِ النُّجُومِ.
☀️ب. در روایتی، امام سجاد ع انواع گناهان را از حیث آثاری که دارند توضیح میدهند؛ در فرازی از آن میفرمایند:
و اما گناهانی که هوا را تیره و تار میکند جادوگری و کهانت و ایمان به تنجیم (نجوم احکامی) و تکذیب کردن [قضا و] قدر و عاق والدین شدن است.
📚معاني الأخبار، ص271
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا خَالِدٍ الْكَابُلِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ زَيْنَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ الذُّنُوبُ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ الْبَغْي ...
وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُظْلِمُ الْهَوَاءَ السِّحْرُ وَ الْكِهَانَةُ وَ الْإِيمَانُ بِالنُّجُومِ وَ التَّكْذِيبُ بِالْقَدَرِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْن.
@yekaye
☀️4) الف. محمد بن غانم میگوید: به امام صادق ع عرض کردم که نزد ما جماعتی هستند که میگویند علم تنجیم (نجوم احکامی) از رویا صحیحتر است.
فرمودند: آن صحیح بود تا پیش از آنکه خورشید برای یوشع بن نون و برای امیرالمومنین ع برگردد؛ اما چون خداوند متعال خورشید را برای این دو برگرداند علمای علم تنجیم راه را گم کردند؛ برخی سخنشان درست درمیآید و برخی خطا.
📚فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم (سید بن طاوس)، ص87
رَوَيْنَاهُ بِإِسْنَادِنَا إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ فِي كِتَابِ تَفْسِيرِ الرُّؤْيَا بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ غَانِمٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عِنْدَنَا قَوْمٌ يَقُولُونَ النُّجُومُ أَصَحُّ مِنَ الرُّؤْيَا.
فَقَالَ ع: كَانَ ذَلِكَ صَحِيحاً قَبْلَ أَنْ تُرَدَّ الشَّمْسُ عَلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَلَمَّا رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى الشَّمْسَ عَلَيْهِمَا ضَلَّ عُلَمَاءُ النُّجُومِ فَمِنْهُمْ مُصِيبٌ وَ مِنْهُمْ مُخْطِئٌ.
☀️ب. از امام صادق ع درباره نجوم (علم تنجیم؛ یا نجوم احکامی)سوال شد؛
فرمودند: کسی علم بدان ندارد مگر اهل خانهای از عرب و اهل خانهای از هند.
📚الكافي، ج8، ص331
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سُئِلَ عَنِ النُّجُومِ؛
قَالَ: مَا يَعْلَمُهَا إِلَّا أَهْلُ بَيْتٍ مِنَ الْعَرَبِ وَ أَهْلُ بَيْتٍ مِنَ الْهِنْدِ.
@yekaye
یک آیه در روز
1042) 📖 فلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ 📖 ترجمه 💢اما نه سوگند میخورم به موقعیتهای ستارگان؛ س
.
1️⃣ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ»
این آیه از آیاتی است که آشکارا ظرفیت معانی متعددی دارد؛
و جالب اینجاست که اغلب این معانی در احادیث و تفاسیر مورد توجه و استناد قرار گرفته است؛
🔹مهمترین عاملی که موجب تکثر این معانی در این آیه شده است؛
▪️ یکی حرف «لا» قبل از قسم است؛ و
▪️دیگری حقیقی یا استعاری بودن تعبیر «نجوم»؛ که با ضرب اینها در همدیگر تعداد معانیای که میتواند از این آیه اراده شود بسیار فزونی مییابد.
اهم این معانی بدین قرارند:
🌿الف. ناظر به حرف «لا»:
🍃الف.۱. «لا» در همان معنای رایج «نفی» به کار رفته باشد: «سوگند نمیخورم به مواقع النجوم»؛ آنگاه (با توجه به تکثر معانی «مواقع النجوم» مقصود این است که:
🌱الف.1.1 نفی همراهی با مشرکان است؛ یعنی از این جهت که مشرکان به ستارگان قسم میخوردند میگوید من به این قسم نمیخورم. (حدیث۱، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341)
🌱الف.1.2. لازم نیست به این مساله سوگند بخورم چون مطلب واضحتر از آن است که نیاز به سوگند داشته باشد. به تعبیر دیگر، مطلب بقدری عظیم است که سوگند نخوردنم در حد سوگند خوردن است؛ دیگر چه رسد که بخواهم سوگند هم بخورم و یا شبیه این حالت که کسی میگوید «من فلانجا نروم در حالی که فلانی منتظر من است؟» (ابومسلم، مجمع البيان، ج9، ص341 )
🌱الف.1.3. سوگند نخوردن از باب عدم باور مشرکان است؛یعنی بدان سوگند نمیخورم چون شما بدان باور ندارید.
🍃الف.۲. معنای جدیدی (جز تاکید) نداردکه به لحاظ نحوی دو گونه تحلیل شده است:
🌱الف.2.1. لا زائده و برای تاکید است؛ یعنی معنای اضافیای در جمله وارد نمیکند؛ و عبارت به همان معنای «سوگند میخورم» و صرفا برای تاکید قسم است. (سعید بن جبیر، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341 ؛ تفسير القمي، ج2، ص349 )
🌱الف.2.2. «لا» در اصل همان «لَ» (لام تاکید) بوده که فتحهاش بقدری در تلفظ اشباع شده که به صورت الف درآمده است. (البحر المحيط، ج10، ص91 )
🍃الف.۳. «لا» مستقل از فعل بعد از آن است؛ و عکسالعمل و ردی است به دیدگاهها و سخنان کفار؛ یعنی: چنین نیست که شما گمان میکنید که [آخرتی نباشد یا] قرآن سحر و شعر و کهانت باشد؛ و سپس کلام از ادامه آن با یک سوگند شروع میشود؛ (مجمع البيان، ج9، ص341 )
🌿ب. ناظر به تعبیر «مواقع النجوم»:
🍃ب.۱. ناظر به همین ستارگان آسمان است؛ آنگاه:
🌱ب.1.1. مقصود موقعیتهای ستارگان آسمان (محل طلوع و غروب آنها) است (مجاهد و قتاده؛ به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341 و الدر المنثور، ج6، ص161 )؛که میتواند محل طلوع و غروب آنها باشد، یا فقط محل غروب آنها، ویا جایگاههای آنها در آسمان در هر برج و منزلگاهی، و یا از این حیث که آنها مایه رجم شیاطین معرفی شدهاند، ویا جایگاهشان در روز قیامت وقتی که تیره و تار میشوند باشد (مفاتيح الغيب، ج29، ص426 ) که در این صورت:
🌾ب.1.1.1. میتواند قسم نخوردن باشد از باب اینکه مشرکان نزول باران و ... را به این مرتبط میدانستند و به آن سوگند میخوردند و خداوند میخواهد با آنها مخالفت کند. (حدیث۱؛ به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341 )
🌾ب.1.1.2. میتواند قسم خوردن باشد از باب نظمی که خداوند در این ستارهها قرار داده؛ به نحوی که ارتباطی با وقایع زمینی پیدا میکند؛ هرچند که علم آن به طور کامل در اختیار مدعیان علم تنجیم نیست (حدیث۳) و فقط معدود انسانهایی بدان دست دارند (حدیث۴).
🌱ب.1.2. مقصود تیره و تار شدن آنها در روز قیامت است (حسن بصری، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341 ) یعنی اشاره است به آیه «وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَت» (تکویر/2)
🍃ب.2. «نجوم» روحانی باشد؛ یعنی نفوس سالک به سوی عالم لاهوت؛ و آنگاه «مواقع» آن یعنی منازل و مقاماتی که سالک در مسیر سلوکی خود طی میکند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص45 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye