eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️۱۴) الف. امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خویش فرمودند: ... برخى ایمان در دلها برقرار است، و برخى دیگر میان دلها و سینه‏ها عاریت و ناپایدار. تا روزگار سرآید [و مرگ در آید]. پس اگر از كسى بیزارید [می‌خواهید بیزاری و برائت بجویید]، او را واگذارید تا مرگ او را دریابد، آن گاه است که حد و مرز برائت معلوم می‌شود [که می‌توان بیزاری جست یا نه]... امر ما كارى است سخت، و تحمّل آن دشوار، كسى آن را بر نتابد جز بنده مؤمنی که كه خدا دل او را به ایمان آزموده. و حدیث ما را فرا نگیرد جز سینه‏هاى امانتدار، و خردهاى بردبار. مردم! از من بپرسید پیش از آنكه مرا نیابید، كه من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمین مى‏دانم، پیش از آنكه فتنه‏اى- پدید شود- كه همچون شتر بى صاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال كند و مردمان را بكوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببرد- و در حیرتشان گذارد. 📚نهج‌البلاغه، خطبه۱۸۹ (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۳۰۶) ☀️ب. از امام باقر ع روایت شده است: جماعتی به حضرت علی ع گفتند: یا امیرالمومنین! ای کاش به ما چیزی نشان می‌دادی که با آن درباره آنچه رسول الله ص درباره مقام شما فرموده دلمان مطمئن می شد. فرمود: اگر شما چیز عجیبی از عجایب مرا می‌دیدید کافر می‌شدید و می‌گفتید که این ساحری دروغگو و کاهن است؛ و تازه، این بهترین سخنان شما [درباره من] می‌بود. گفتند: هیچیک از ما نیست مگر اینکه می داند تو میراث‌برِ رسول الله ص هستی و علم او به تو رسیده است. فرمود: علمِ عالم شدت و حدت دارد و کسی تحملش را ندارد مگر مومنی که خداوند دل او را برای ایمان آزموده و با روح خود وی را تایید کرده باشد ... 📚الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص862 ☀️ج.‏ مثیم تمار می‌گوید: یکبار در بازار بودم که اصبغ بن نباته نزدم آمد و گفت: وای میثم! الان از امیرالمؤمنین ع حدیث صعب و دشواری شنیدم اگر واقعا مطلب همان گونه باشد که بیان شد. گفتم: آن چه بود؟ گفت: شنیدمش که می‌فرمود: «بدرستی که حدیث ما اهل بیت صعب مستصعب [دشوار و پرصعوبت] است؛ آن را تحمل نکند مگر فرشته‌ای مقرب، و یا پیامبری مرسل؛ و یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است.» بلافاصله بلند شدم و خودم را به امیرالمؤمنین ع رساندم و گفتم: امیرالمؤمنین! فدایت شوم! اصبغ حدیثی را از شما برایم روایت کرد که سینه‌ام تنگ آمده است. فرمود: آن چیست؟ به او مطلب را عرض کردم. لبخندی زد و گفت: بنشین میثم! آیا کل علم علماء را می‌توان تحمل کرد؟ خداوند متعال به فرشتگانش فرمود: «به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت...» تا آخر آیه (بقره/۳۰) آیا به نظرت می‌رسد که فرشتگان تحمل آن علم را داشتند؟ گفتم به خدا سوگند این از آن سنگین‌تر است. فرمود: دیگری را از حضرت موسی ع برایت بگویم؛ خداوند تورات را بر او نازل کرد و وی گمان می‌کرد که در زمین عالمتر از او کسی نیست؛ پس خدا به او خبر داد که در مخلوقاتم از تو عالمتر هم هست، و این در جایی بود که خداوند بر پیامبرش ترسید که مبادا دچار عُجب و غرور شود. پس او از پروردگارش خواست که وی را به سوی آن عالم راهنمایی کند؛ پس خدا بین او و خضر جمع کرد و او کشتی را معیوب ساخت و موسی نتوانست تحمل کند؛ او بچه را کُشت و باز تحملش نکرد؛ او دیوار را برپاداشت و آن را هم تحمل نکرد. اما مؤمن، همانا پیامبر ما حضرت محمد ص دست مرا در روز غدیر خم گرفت و فرمود: «خدایا هرکس که من مولایش هستم پس علی مولای اوست.» آیا به نظرت مؤمنون این را تحمل کردند، جز کسانی که خداوند آنها از میان مؤمنان عصمت بخشید؟ پس بشارت باد و بشارت، که خداوند شما را به خاطر آنچه از امر رسول خدا ص تحمل کردید به چیزی اختصاص داد که فرشتگانش و پیامبران و مؤمنانش را بدان اختصاص نداد. 📚تفسیر فرات الكوفی، ص55-56 @yekaye 👇سند و متن احادیث فوق👈 https://eitaa.com/yekaye/9314
سند و متن احادیث ۱۴ (تبیین چرایی دشواری امتحان شیعه بودن) ☀️الف. ‌قال امیرالمومنین ع: ... فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا یكُونُ عَوَارِی بَینَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ فَإِذَا كَانَتْ لَكُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّى یحْضُرَهُ الْمَوْتُ فَعِنْدَ ذَلِكَ یقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ... ... إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ لَا یعِی حَدِیثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِینَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِینَةٌ؛ أَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِی خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا. 📚نهج‌البلاغه، خطبه۱۸۹ ☀️ب. وَ رَوَى لَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرِ بْنِ بَابَوَیهِ حَدَّثَنَا أَبِی حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیدٍ عَنْ فُضَیلٍ الرَّسَّانِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع: أَنَّ جَمَاعَةً قَالُوا لِعَلِی ع یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَرَیتَنَا مَا نَطْمَئِنُّ إِلَیهِ مِمَّا أَنْهَى إِلَیكَ رَسُولُ اللَّهِ ص. قَالَ لَوْ رَأَیتُمْ عَجِیبَةً مِنْ عَجَائِبِی لَكَفَرْتُمْ وَ قُلْتُمْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ وَ كَاهِنٌ وَ هُوَ مِنْ أَحْسَنِ قَوْلِكُمْ. قَالُوا: مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ یعْلَمُ أَنَّكَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ صَارَ إِلَیكَ عِلْمُهُ. قَالَ: عِلْمُ الْعَالِمِ شَدِیدٌ وَ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَیدَهُ بِرُوحٍ مِنْه‏ ... 📚الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص862 ☀️ج. فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ حُمْدُونٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مِهْرَانَ‏ قَالَ حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَینَا أَنَا فِی السُّوقِ إِذَا أَتَانِی الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ؛ فَقَالَ لِی: وَیحَكَ یا مِیثَمُ! لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع آنِفاً حَدِیثاً صَعْباً شَدِیداً فَأَنْ یكُونَ كَمَا ذَكَرَ. قُلْتُ: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ [سَمِعْتُ‏] یقُولُ: إِنَّ حَدِیثَنَا أَهْلَ الْبَیتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِو قَالَ: فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِی فَأَتَیتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. فَقُلْتُ: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! جُعِلْتُ فِدَاكَ؛ حَدِیثٌ أَخْبَرَنِی بِهِ الْأَصْبَغُ عَنْكَ قَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً. قَالَ: فَمَا هُوَ؟ فَأَخْبَرْتُهُ بِهِ [فَتَبَسَّمَ ثُمَ‏] قَالَ لِی: اجْلِسْ یا مِیثَمُ أَ وَ كُلَّ عِلْمِ الْعُلَمَاءِ یحْتَمَلُ؟ قَالَ اللَّهُ لِمَلَائِكَتِهِ إِنِّی جاعِلٌ ... الدِّماءَ إِلَى آخِرِ الْآیةِ فَهَلْ رَأَیتَ الْمَلَائِكَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ؟! قَالَ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ تِلْكَ! قَالَ: وَ الْأُخْرَى مِنْ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ فِی الْأَرْضِ أَعْلَمُ مِنْهُ، فَأَخْبَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَّ فِی خَلْقِی مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ؛ وَ ذَاكَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِیهِ الْعُجْبَ. قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ یرْشِدَهُ إِلَى [ذَلِكَ‏] الْعَالِمِ. قَالَ: فَجَمَعَ اللَّهُ بَینَهُ وَ بَینَ الْخَضِرِ ع، فَخَرَقَ السَّفِینَةَ، فَلَمْ یحْتَمِلْ ذَلِكَ مُوسَى؛ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ یحْتَمِلْهُ؛ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ یحْتَمِلْ ذَلِكَ. وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَإِنَّ نَبِینَا [قَالَ فَنَبِینَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏] ص‏ أَخَذَ بِیدِی یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ». فَهَلْ رَأَیتَ الْمُؤْمِنُونَ احْتَمَلُوا ذَلِكَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُمُ اللَّهُ مِنْهُمْ؟! أَلَا فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ خَصَّكُمْ بِمَا لَمْ یخُصَّ بِهِ الْمَلَائِكَةَ وَ النَّبِیینَ وَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص. 📚تفسیر فرات الكوفی، ص55-56 @yekaye
☀️۱۵) الف. جابر بن یزید جعفی از جابر بن عبد اللَّه انصارى روایت کرده است: هنگامى كه آیه شریفه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ: ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا اطاعت کنید و از رسولش و اولی‌الامری که از شماست اطاعت کنید» (نساء/۵۹) نازل گردید خدمت حضرت رسول عرض كردم: ما خدا و رسول را شناختیم و اكنون می‌خواهیم بدانیم این اولی‌الامر كه اطاعت آنان با اطاعت خدا و رسول قرین شده چه کسانی‌اند؟ فرمود: جابر! آنان جانشینان من و ائمه‌ی مسلمانان بعد از من هستند؛ اولین آنها على بن ابى طالب ع است، پس از وى حسن ع و بعد از او حسین ع سپس على بن الحسین ع، سپس محمد بن على ع كه در تورات به باقر معروف است و تو او را درك خواهى كرد و هر گاه وى را ملاقات نمودى سلام مرا به او برسان، بعد از او جعفر بن محمد صادق ع، سپس موسى بن جعفر ع، سپس على بن موسی ع، سپس محمد بن على ع، سپس على بن محمد ع، سپس حسن بن على ع؛ پس از اینها هم‌نام و هم‌كنیه من، كه حجت خدا در زمین و باقیمانده خدا برای بندگانش است، محمد بن حسن بن علی عج كه از شیعیان و دوستان خود غیبت خواهد كرد، و كسى در امامت او ثابت‌قدم نخواهد ماند جز افرادى كه خداوند قلب آنان را برای ایمان آزموده باشد. جابر می‌گوید: گفتم: یا رسول الله! آیا برای شیعیان به خداوندى بهره‌مندی‌ای از او در دوره غیبتش هست؟ فرمود: بله، به کسی که مرا به نبوت برانگیخته سوگند، قطعا آنان از نور او روشنایی می گیرند و از ولایتش در زمان غیبتش استفاده خواهند كرد همان طور كه مردم از خورشید استفاده می‌کنند و لو که ابرها آن را پوشانده باشند. اى جابر این مطالب از اسرار مکنون و علم مخزون خداوند است؛ پس آن را جز از اهلش مخفی بدار. 📚إعلام الورى بأعلام الهدى، ص397؛ قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص361؛ الإحتجاج، ج‏1، ص68-69 ☀️ب. از انس بن مالک روایت شده است: همانا رسول الله ص روزی آمد و دستش در دست علی ع بود و با شخصی برخورد کرد و به او فرمود: ای فلانی! به علی ع دشنام نده؛ که هرکس به او دشنام دهد مرا دشنام داده است؛ و کسی که مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است؛ فلانی! به خدا سوگند به آنچه از علی و فرزندان علی ع در آخرالزمان است کسی ایمان نمی‌آورد مگر فرشته‌ای مقرب، و یا پیامبری مرسل؛ و یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است. فلانی! همانا فرزندان عبدالمطلب را بلایی شدید و کشته شدن و مجروح شدن و آوارگی‌ای خواهد رسید! ای فلانی! خدا را؛ خدا را در نظر بگیرید در خصوص اصحاب و ذریه و ذمه من؛ که همانا خداوند را روزی است که در آن حق مظلوم از ظالم گرفته خواهد شد. 📚📚تفسیر فرات الكوفی، ص425 @yekaye 👇سند و متن احادیث فوق👈 https://eitaa.com/yekaye/9317
متن و احادیث شماره ۱۵ (دشواری تحمل ولایت اهل بیت ع) الف. قَالَ وَ حَدَّثَنَا غَیرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ یزِیدَ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِی عَنِ الْحُسَینِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ یونُسَ بْنِ ظَبْیانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یزِیدَ الْجُعْفِی قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِی یقُولُ: لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى نَبِیهِ ص یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ؟ فَقَالَ: هُمْ خُلَفَائِی یا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی؛ أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَینُ، ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ، وَ سَتُدْرِكُهُ یا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ، ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِی بْنُ مُوسَى، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی، ثُمَّ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی، ثُمَّ سَمِیی وَ ذُو كُنْیتِی حُجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیتُهُ فِی عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی، ذَلِكَ الَّذِی یغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ وَ أَوْلِیائِهِ غَیبَةً لَا یثْبُتُ فِیهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان. قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ یقَعُ لِشِیعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِی غَیبَتِهِ؟ فَقَالَ صإِی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَیسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَ ینْتَفِعُونَ بِوَلَایتِهِ فِی غَیبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّاهَا سَحَابٌ یا جَابِرُ هَذَا مِنْ مَكْنُونِ سِرِّ اللَّهِ وَ مَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ؛ إِلَى آخِرِ الْخَبَرِ. 📚إعلام الورى بأعلام الهدى، ص397؛ قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص361؛ الإحتجاج، ج‏1، ص68-69 ☀️ب. قَالَ حَدَّثَنِی عَلِی بْنُ حُمْدُونٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى یعْنِی ابْنَ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا فَرَجٌ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنُ أَبِی عَیاشٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص [أَتَى‏] ذَاتَ یوْمٍ وَ یدُهُ فِی یدِ [أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین‏] عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ لَقِیهُ رَجُلٌ إِذْ قَالَ لَهُ: یا فُلَانُ لَا تَسُبُّوا عَلِیاً فَإِنَّهُ مَنْ سَبَّهُ فَقَدْ سَبَّنِی وَ مَنْ سَبَّنِی سبه [فَقَدْ سَبَ‏] اللَّهَ. وَ اللَّهِ یا فُلَانُ إِنَّهُ لَا یؤْمِنُ بِمَا یكُونُ مِنْ عَلِی وَ وُلْدِ عَلِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ [أَوْ] عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ. یا فُلَانُ إِنَّهُ سَیصِیبُ وُلْدَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بَلَاءٌ شَدِیدٌ وَ أَثَرَةٌ وَ قَتْلٌ وَ تَشْرِیدٌ؛ فَاللَّهَ اللَّهَ یا فُلَانُ فِی أَصْحَابِی وَ ذُرِّیتِی وَ ذِمَّتِی فَإِنَّ لِلَّهِ یوم [یوْماً] ینْتَصِفُ فِیهِ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ. 📚📚تفسیر فرات الكوفی، ص425 @yekaye
➖دو طرف ابتلاء: ریاست‌طلبی و تبعیت‌طلبی ☀️۱۶) ابوحمزه ثمالی می‌گوید: امام صادق ع به من فرمود: بپرهیز از طلب ریاست؛ و بپرهیز از اینکه پشت سر بزرگان قدم برداری! گفتم: فدایت شوم! درباره ریاست، مقصودتان را فهمیدم؛ اما درباره اینکه پشت سر بزرگان قدم بردارم، حقیقت این است که دو سوم آنچه در دست دارم، نیست مگر به خاطر اینکه پشت سر بزرگان قدم برداشته‌ام! فرمود: مقصودم آنچه تو گمان کردی نبود؛‌ بلکه بپرهیز از اینکه شخص بزرگی را - غیر از حجت خدا [= امام معصوم ع]- پیش روی خود برافراشته بداری و وی را در هر آنچه که می‌گوید تصدیق کنی. 📚الكافي، ج‏2، ص298 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي عَقِيلَةَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا كَرَّامٌ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِيَّاكَ وَ الرِّئَاسَةَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَطَأَ أَعْقَابَ الرِّجَالِ! قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَمَّا الرِّئَاسَةُ فَقَدْ عَرَفْتُهَا وَ أَمَّا أَنْ أَطَأَ أَعْقَابَ الرِّجَالِ فَمَا ثُلُثَا مَا فِي يَدِي إِلَّا مِمَّا وَطِئْتُ أَعْقَابَ الرِّجَالِ! فَقَالَ لِي: لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِيَّاكَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلًا دُونَ الْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ فِي كُلِّ مَا قَالَ. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
۱۰۶۸) 📖 إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ الل
. 1️⃣«إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ» در نکات ادبی اشاره شد که تعبیر «غض صوت» در قرآن تنها دوبار به کار رفته است: یکجا که توصیه کلی در مطلق سخن گفتن‌هاست با حرف اضافه «من» آمده: «وَ اقْصِدْ فی‏ مَشْیكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ» (لقمان/19)؛ اما اینجا که در مقام گفتگو با پیامبر ص است، بدون حرف اضافه. چرا؟ 🔹الف. به عنوان یک ادب اجتماعی و در مطلق گفتگوها، صرفا مقداری فروکاستن از صدا لازم است؛ یعنی تا حدی که گفتگو و تفهیم مطالب ممکن باشد؛ اما در پیشگاه رسول الله ص، مطلق فروکاستن از صدا مطلوبیت دارد حتی اگر به حد سکوت برسد. 📚(التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏7، ص235 ) 🔹ب. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۶۸) 📖 إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ الل
. 2️⃣ «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ...» در ذیل آیه ۲ (جلسه ۱۰۶۷ تدبر۱۴) نکاتی درباره عوض شدن تعبیر نبی و رسول اشاره شد. در ادامه آن، این سوال دوباره مطرح می‌شود که چرا در این آیه دوباره تعبیر «نبی» به تعبیر «رسول» تغییر کرد؟ 🔹الف. این در مقام بیان ملاک حکم است؛ ‌یعنی می‌خواهد بفرماید که چون رسول از این حیث که رسول است هر احترامی که در برخورد با او انجام شود در واقع احترام به کسی است که او را فرستاده است 📚(الميزان، ج‏18، ص310 ). 🔹ب. اگر «نبی» را ناظر به شخصیت خود پیامبر بدانیم و «رسول» را ناظر به آن حیثیتی که بازتاب‌دهنده ارتباط او با خداست؛ آنگاه در آیه قبل مساله اصلی این بود که صدای انسان از صدای پیامبر ص بلندتر نشود؛ و این مساله ای است که رعایتش از باب ادب در پیشگاه هر انسان بلندمرتبه‌ای مطلوب است؛ اما در این آیه مطلق پایین آوردن صدا (حتی اگر به حد سکوت برسد؛ ر.ک: تدبر۱) مدح شده است؛ واین در برابر پیام خداست که انسان هرچه صدایش را در برابر پیام خدا پایین بیاورد مطلوب است و اوج این مطلوبیت در جایی است که اصلا در برابر صدای پیام الهی، هیچ صدایی از او انسان شنیده نشود و انسان کاملا تسلیم محض پیام الهی باشد. 📚(التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏7، ص235). 🔹ج. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۶۸) 📖 إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ الل
. 3️⃣ «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏» چنانکه در نکات ادبی بیان شد تعبیر «للتقوی» وقتی در معنای تعلیل باشد می‌تواند تعلیل باشد برای سببی که مقدم بوده؛ یا برای بیان مقصودی که در آینده باید حاصل شود؛ از این رو، تحلیلهای مفسران درباره معنای امتحان در «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى» را به دو دسته می‌توان تقسیم کرد: 🔹الف. امتحان به معنای خالص کردن باشد، یعنی «أخلصها للتقوى» 📚(قتاده و مجاهد، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص196؛ و نیز معاني القرآن (فراء)، ج‏3، ص70 ) و در این صورت، این از تعبیر «امتحن الذهب بالنار: طلا را با آتش خالص کرد» گرفته شده که این تعبیر را در جایی به کار می‌برند که می‌خواهند با حرارت دادن ناخالصی‌های طلا را از آن جدا می‌کنند 📚(مجمع البیان، ج‏9، ص196 ) یعنی آنها را با این کار امتحان کرد تا معلوم شود تقوا دارند؛ که از این جهت مضمونش شبیه آیه «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ: و کسی که شعائر الهی را بزرگ بدارد و احترام کند پس همانا این از قتوای قلبهاست» (حج/32) می‌باشد 📚(مفاتيح الغيب، (فخر رازی) ج‏28، ص95 ) در واقع، امتحان عموما برای تحصیل علم به حال چیز مجهولی است؛ و چون این امر در مورد خداوند منتفی است، پس مراد از آن تمرین دادن یا کار دشواری را بر شخص بار کردن است تا اینکه تقوا برایش ملکه شود 📚(الميزان، ج‏18، ص310 ) طبق این معنا، فروکاستن صدا عاملی برای خالص کردن قلب آنها برای تقوی می‌باشد. 🔹ب. به معنای این است که آنان را برای تقوی اختصاص داد (اختصها للتقوی) 📚(اخفش، به نقل از تفسیر الماوردی = النكت والعیون، ج5، ص327 ) در این تعبیر گویی فروکاستن صدا ناشی از تقوای خالص در قلب است؛‌ یعنی صدور این عمل مختص کسانی است که قلبشان تقوی دارند؛ که بر این اساس، آیه فوق به معنای این است که کسانی که صداهایشان را نزد رسول الله ص فرومی‌کاهند: ▪️ب.۱. خداوند خلوص نیت آنان را دانست؛ ‌زیرا وقتی چیزی را امتحان می‌کنند برای این است که حقیقت آن را معلوم کنند 📚(به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص196 ؛ مفاتيح الغيب، ج‏28، ص95). ▪️ب.۲. خداوند با آنان معامله کسی را کرد که معلوم شده نسبت به آنچه خداوند دستور داده تعبد دارد؛ و با این معلوم شدن آنان خالص شدند، چنانکه طلای ناب با آتش خالص می‌شود 📚(به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص197) @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۶۸) 📖 إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ الل
. 4️⃣ «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ» انسان وقتی خود را بر دیگری مقدم می‌دارد و صدایش را بلند می‌کند به این وسیله می‌خواهد برتری خود را اثبات کند؛ گویی با این کار دارد خویش را اکرام می‌نماید؛ در حالی که خداوند متعال در این آیات نشان می‌دهد که با ترک این خودبزرگ‌بینی در پیشگاه خدا و پیامبر ص است که احترام و اکرام واقعی برای انسان حاصل می‌شود؛ یعنی اگر شما چنین نکردید بلکه صدایتان را در محضر پیامبر ص فروکاستید این نشانگر تقوای شماست؛ و می‌دانیم که مهمترین ارزش و احترام در گروی تقواست چنانکه در همین سوره فرمود: «و إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/13) بزرگی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۶۸) 📖 إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ الل
. 5️⃣ «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ» از اینکه فعل مضارع (یغضون) که دلالت بر استمرار دارد به کار برد می‌توان نتیجه گرفت: 🔹الف. ادب‌های مقطعی و لحظه‌ای، نشان‌دهنده عمق تقوا نیست 📚(تفسیر نور، ج۹، ص۱۶۴). 🔹ب. این استمرار در احترام به پیامبر ص است که دلالت بر تخلق به تقوای الهی و سربلند شدن در امتحان الهی دارد 📚(الميزان، ج‏18، ص310 ) یعنی کسانی که گاه در محضر پیامبر ص رعایت فروکاستن صدای خود را کرده باشند، اما در موقعیتی دیگر صدایشان را بر ایشان بلند کرده باشند مشمول این آیه نمی‌شوند. 📝نکته : عدم اشتمال این آیه بر ابوبکر و عمر در کتب اهل سنت هم از ابوبکر و هم از عمر نقل قولهایی شده است که ما بعد از نزول این آیه رعایت می‌کردیم که صدایمان از پیامبر ص بلندتر نشود؛ تا حدی در بسیاری از تفاسیر اهل سنت، این را که این دو نفر گفته‌اند که ما در برابر پیامبر ص صدایمان را بلند نکردیم، به عنوان شأن نزول آیه ذکر شده است! اما هم در قسمت شأن نزول آیه اول این سوره نشان دادیم که بر اساس احادیث متواتر در منابع اهل سنت، بلند کردن صدا توسط این دو نفر در محضر پیامبر ص بود که موجب نزول این آیه شد (یعنی تا پیش از این آیات، این دو نفر این مساله را رعایت نمی‌کردند، تا حدی که نیاز شد خداوند آیه‌ای بفرستد و به آنها هشدار دهد)؛ و هم در قسمت احادیث ذیل آیه دوم (بویژه ذیل حدیث شماره ۵) نشان دادیم که باز بر اساس احادیث فروانی در منابع اهل سنت، این دو نفر در آخرین ساعات عمر پیامبر اکرم ص با بلند کردن صدای خود بر صدای پیامبر ص مانع نوشتن مهمترین وصیت ایشان شدند. 💢پس حتی اگر طبق ادعای خودشان گاهی هم رعایت این را کرده باشند که صدایشان از صدای پیامبر ص بلندتر نشود باز چون این آیه دلالت بر استمرار دارد این دو نفر مشمول این آیه نمی‌شوند. @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۶۸) 📖 إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ الل
. 6️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون؛ إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ» در آیه قبل کسانی که صدایشان را از صدای پیامبر بلندتر می‌کنند ویا همان طور که صدایشان در قبال هم است با پیامبر سخن می‌گویند تهدید به حبط اعمال (یعنی بدترین عاقبتی که برای یک انسان ممکن است) شدند. در مقابل، در این آیه کسانی که صدایشان را در برابر پیامبر ص فرومی‌کاهند با برترین اوصاف و مقاماتی که برای یک انسان ممکن است توصیف شدند. 💢اینها نشان می‌دهد که مهمترین عامل سعادت و شقاوت انسان به نوع ارتباطاتی که انسان با پیام و پیام‌آور الهی برقرار می‌کند برمی‌گردد: تنظیم صدا در گفتگوی با یک نفر، بارزترین نشانگر نوع ارتباطاتی است که خود فرد در مقام ارتباط با او برای خود تعریف کرده است؛ ➖اگر بنا را بر این گذاشته که اگر لازم شد نزد او صدایش را بلند کند یعنی او را در عرض خود ببیند و صدایش هنگام گفتگو وی فرقی با گفتگوی با دیگران نداشته باشد، چنین کسی روی سعادت نخواهد دید و همان اعمال خوبی هم که انجام داده در معرض حبط و نابودی قرار می‌گیرد؛ ➖و اگر بنا را بر این گذاشته باشد که همواره صدای خود را پایین‌تر از صدای او قرار دهد و خود را تابع وی گرداند، به عالی‌ترین مقامات می‌رسد و اگر گناهی هم کرده باشد مغفرت خداوند آن را پاک خواهد کرد. @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۶۸) 📖 إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ الل
. 7️⃣ «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ» چرا «مغفرت» مقدم بر «اجر» ذکر شد؟ 🔹الف. در قرآن کریم هرجا دو کلمه «مغفرت» و «أجر» ‌با هم آمده است، مغفرت مقدم بر اجر ذکر شده است. [این موارد عبارتند از: «لَهُمْ مَغْفِرَة وَ أَجْر عَظيم (عظیما)» (مائده/9؛ احزاب/35؛ فتح/29؛ حجرات/۳)، «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبيرٌ» (هود/11؛ فاطر/۷؛ ملک/۱۲)، «فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَريمٍ» (یس/11)]. چه‌بسا می‌خواهد نشان دهد تا از گناه پاک نشویم نمی‌توانیم الطاف الهی را دریافت کنیم. 📚 (تفسیر نور، ج۹، ص۱۶۴) 🔹ب. در آیه قبل که بحث بلندکردن صدا در برابر پیامبر ص بود، ثمره این کار حبط عمل (نابود شدن خوبی‌ها) معرفی شد؛ اینجا که نقظه مقابل آن (فروکاستن صدا در محضر پیامبر ص) است، در ثمره‌اش هم مناسب است ابتدا آنچه کاملا نقطه مقابل است (مغفرت و نباود شدن بدی‌ها) مطرح شود و بعد از اجر و ثواب سخن به میان آید. 🔹ج. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۶۸) 📖 إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ الل
. 8️⃣ «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ» 💢کسانی که این رویه را در زندگی‌شان دارند که در پیشگاه رسول خدا ص صدایشان را فرومی‌کاهند، مدال افتخار عظیمی دارند: ➖قلوب چنین کسانی برای اینکه واقعا تقواپیشه باشد امتحان شده و سرافراز بیرون آمده است، ➖آن هم در امتحانی که امتحان‌گیرنده‌ای که نمره قبولی به اینها داده، خود خداوند است (الميزان، ج‏18، ص310 )، ➖و بقدری موفقیت در این امتحان عظیم است که مشمول مغفرت الهی می‌شوند، یعنی اگر در زندگیشان گناه و خطایی مرتکب شده باشند بخشیده می‌شود، ➖و علاوه بر همه اینها پاداشی عظیم نیز در انتظارشان است. 🤔اگر توجه کنیم که هدف اصلی آفرینش انسان در زمین (انعام/۱۶۵ ؛ ملک/۲)، و بلکه آفرینش آسمانها و زمین (هود/۷)، امتحان و ابتلای انسان بوده است، آنگاه معلوم می‌شود شود تعبیر «امتحن الله قلوبهم» از عالی‌ترین تعابیری است که در مدح انسان مومن در ادبیات دینی می‌توان مشاهده کرد؛ هم در قرآن کریم و هم در احادیث: 🔹در قرآن کریم: با اینکه تعبیر امتحان و ابتلاء و تمحیص و ... در آیات فراوانی به کار رفته است؛ اما اینکه فاعل این کار خود خداوند، و محل این امتحان، قلب (یعنی عمیق‌ترین لایه وجودی انسان) معرفی گردد، تنها و تنها در این آیه دیده می‌شود. شاید تنها تعبیری که در قرآن بتواند با این تعبیر رقابت کند آیه «وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في‏ صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في‏ قُلُوبِكُمْ: تا خداوند آنچه در سینه‌های شماست را ابتلا نماید و آنچه در دلهای شماست را محض و خالص کند» (آل عمران/154) است؛ که باز هم ظاهرا شدت آن، به گرد آیه محل بحث نمی‌رسد؛‌ زیرا اولا در آنجا تعبیر «ابتلا» درباره «آنچه در سینه‌ها» است نه قلوب؛ ثانیا تمحیص هم در خصوص «ما فی القلوب» است نه خود قلوب؛ و ثالثا و مهمتر از همه اینکه صرفا می‌فرماید که خداوند با آن کار می‌خواست آنچه را درون قلوب شماست خالص کند، اما از متن آیه معلوم نمی‌شود که بالاخره آیا آنها خالص شدند یا خیر؛ در حالی که در آیه محل بحث، با آوردن فعل ماضی از سویی، و آوردن تعبیر «اجر عظیم» از سوی دیگر، بوضوح از حصول ثمربخش این امتحان خبر می‌دهد. 🔹اما در احادیث، این تعبیر در خصوص برترین انسانها به کار رفته است: از سویی این مقام خاصی است که به حضرت علی ع اعطا شد، با کارهای بسیار ویژه‌ای همانند فداکاری‌های آنچنانی ایشان، از جمله خوابیدن در بستر پیامبر ص برای حفظ جان ایشان (احادیث ۳و ۴)؛ و از سوی دیگر در وصف کسانی مطرح شد که در ردیف فرشتگان مقرب و انبیای مرسل (و بالاتر از سایر فرشتگان و سایر انبیاء) هستند (احادیث۱۰ تا ۱۲)، همه جنود عقل را در خود حاصل نموده‌اند (حدیث۷)، و تا اوج پیری ذره‌ای دلبستگی به دنیا در وجودشان رخنه نکرده است (حدیث۵)، و در یک کلام شیعیان حقیقی قرآن و اهل بیت ع (احادیث۸ تا ۱۶) هستند. 📝ضرورت انحصاری تسلیم محض بودن در برابر معصومان اگر از سویی به کاربرد انحصاری این تعبیر قرآنی در این آیه، و از سوی دیگر به کاربرد آن در احادیث در خصوص چنان مقاماتی توجه کنیم، چه‌بسا بتوان گفت فروکاستن صدا در محضر رسول الله ص برترین عملی است که یک انسان می‌تواند انجام دهد و این عمل است که انسان را به اوج جایگاهی که برای یک انسان ممکن است می‌رساند.🤔 از این رو، این فروکاستن صدا نمی‌تواند منحصر در عملی فیزیکی باشد که تنها در زمان حیات دنیوی رسول الله ص فرض داشت (وگرنه هم این آیه بعد از شهادت ایشان لغو و بی‌خاصیت می‌شد؛ و هم در قرآن کریم آموزه‌ای برای یافتن راه ممتحن القلب شدن باقی نمی‌ماند)؛ بلکه علی‌القاعده (بویژه با توضیحی که در تدبر ۶ بیان شد) به معنای آن است که انسان، عمیق‌ترین لایه وجودی خود (قلب) را تسلیم محض در برابر سخنان رسول الله ص قرار دهد؛ آن هم تسلیم بودنی که هیچ چیز هم‌عرض و همتای آن قرار نگیرد. واضح است که این تسلیم بودن محض در برابر پیامبر ص، شامل قرآن و اهل بیت ع هم می‌شود؛ قرآن، از این جهت که اساسا تسلیم محض در برابر «رسول» خدا بودن، همان تسلیم محض در برابر «سخن» خدا بودن است؛ و اهل بیت ع هم از این جهت که همچون خود پیامبر ص، به نص قرآن کریم، برخوردار از مقام عصمت‌اند (احزاب/۳۳)، ونیز بر اساس احادیث متواتری از رسول الله ص (بویژه حدیث ثقلین)، آنان هم‌عرض قرآن و تنها معلمان حقیقی قرآن‌اند که پیام قرآن را بدون کمترین خطا و اشتباهی بیان می‌کنند و اطاعت از آنان عین اطاعت از رسول الله ص است. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر ۸ (ضرورت انحصاری تسلیم محض بودن در برابر معصومان) اما غیر اینان، هیچکس، حتی فقیهان و عالمان دینی نیز چنین جایگاهی ندارند که انسان تسلیم محض آنها بشود؛ و اگرچه انسان غیرمجتهد - هنگام عدم دسترسی به امام معصوم ع و بر اساس توصیه خود امامان معصوم ع - وظیفه دارد به سراغ راویان حدیث (كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص484) و فقهایی که مواظب نفس خویش و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولای خویش‌اند (الإحتجاج، ج‏2، ص458) برود، و در مسائل دینی "هرچه را نمی‌داند" بر اساس تعلیم آنان عمل کند؛ اما حتی در پیروی از ایشان هم کسی حق ندارد که انسانی غیرمعصوم را جلوی خود بگذارد و هرچه گفتند چشم و گوش بسته بپذیرد (حدیث۱۶) . 📜یکی از اساتید ما می‌فرمودند: اوایلی که قم مشرف شده بودم جمله‌ای از (قده) شنیدم خیلی جامع، فرمودند: «از الطاف خدا در حق شیعه این بود که در ابتدای غیبت کبری دو بزرگ شیعه که بچه‌های شیعه هم بزرگی آنها را می‌دانند، هر دو اشتباهی کردند که بچه‌های شیعه هم می‌دانند که اشتباه است! شیخ صدوق «سهو النبی» قائل شد و شیخ مفید «عالم ذر» را منکر شد! این برای این بود که در ابتدای کار به شیعه بگویند معصوم را با غیر معصوم فرق بگذارید.» (قریب به این مضمون، ر.ک: در محضر بهجت، ج۲، ص۲۶۳) ✅تبصره سخنان فوق نباید بهانه‌ای شود که در عرصه‌هایی که واقعا دانش کافی نداریم و می‌دانیم فقهای دین تلاش خود برای کشف حکم خدا را انجام داده‌اند، صرفا به خاطر اینکه از نظر آنها خوشمان نمی‌آید نظر خود را بر ایشان ترجیح دهیم؛ بلکه مساله این است که نباید چشم و گوش بسته هرچه گفتند قبول کنیم؛ یعنی در جاهایی که در حد درک متعارف انسانی تشخیص دادیم که مرتکب گناه و خطا شده‌اند، وظیفه تحقیق از ما ساقط نمی‌شود و اگر تحقیق کردیم و مطمئن شدیم که آنان نابجا یا جانبدارانه موضع گرفته‌اند حق پیروی از ایشان را نداریم. 📘برای اینکه مطلب بهتر معلوم شود این سخنان شهید را با هم مرور کنیم: ... پس معلوم می‌شود که تقلیدِ ممدوح و مشروع، «سرسپردن» و چشم بستن نیست، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگر نه مسئولیت و شرکت در جرم است... داستان موسی و عبد صالح که در قرآن کریم آمده داستان عجیبی است. یک نکته بزرگ که از این داستان استفاده می‌شود این است که تابع و پیرو تا آنجا تسلیم‏ متبوع و پیشواست که اصول و مبادی و قانون نشکند و خراب نشود. اگر دید آن متبوع کاری برخلاف اصول و مبانی انجام می‌دهد نمی‌تواند سکوت کند. گو اینکه در این داستان عملی که عبد صالح کرد از نظر خود او که افق وسیعتری را می‌دید و به باطن موضوع توجه داشت برخلاف اصول نبود بلکه عین وظیفه و تکلیف بود، ولی سخن در این است که چرا موسی ع صبر نمی‌کرد و زبان به انتقاد می‏‌گشود؟ با اینکه وعده می‌داد و به خود تلقین می‌کرد که اعتراض نکند، باز هم اعتراض و انتقاد می‌کرد. نقص کار موسی در اعتراض و انتقاد نبود، در این بود که به رمز مطلب و باطن کار آگاه نبود. البته اگر به رمز مطلب آگاه می‌شد اعتراض نمی‌کرد؛ و مایل بود که برسد به رمز مطلب، ولی مادامی که از نظر او عملی برخلاف اصول و قانون الهی است، ایمان او به او اجازه نمی‌دهد سکوت کند... به هر حال خواستم عرض کرده باشم که تقلید جاهل از عالم سرسپردگی‏ نیست. تقلیدِ ممنوع جاهل از عالم همان است که شکل سرسپردگی پیدا کند و به صورت «جاهل را بر عالم بحثی نیست، ما دیگر نمی‌فهمیم، شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضا کرده باشد» و امثال اینها ادا می‌شود... البته این نکته واضح است که مخالفت یک عالِم روحانی با هوای نفس، فرق دارد با مخالفت یک نفر از عوام؛ زیرا هوای نفس هرکسی در امور معینی است. هوای نفس جوان یک چیز است و هوای نفس پیر یک چیز دیگر. هرکسی در هر مقام و هر درجه و هر طبقه و هر سنی که هست یک نوع هوای نفس دارد. مقیاس هواپرستی یک عالِم روحانی این نیست که ببینیم مثلاً شراب می‌خورد یا نمی‌خورد؟ قمار می‌کند یا نمی‌کند؟ نماز و روزه را ترک می‌کند یا ترک نمی‌کند؟ مقیاس هواپرستی او در جاه و مقام و میل به دست‌بوسی و شهرت و محبوبیت و علاقه به اینکه مردم دنبال سرش حرکت کنند و در مصرف بیت‌المال در راه آقایی خود و یا باز گذاشتن دست کسان و خویشان و مخصوصاً آقازادگان گرام در بیت المال و امثال اینهاست. بعد امام علیه السلام فرمود: وَ هُمْ بَعْضُ فُقَهاءِ الشّیعَةِ لا جَمیعُهُم.‏ یعنی کسانی که دارای این فضائل و ملکات عالیه باشند بعضی از فقهای شیعه هستند نه همه آنها. 📚ده گفتار، ص۱۲۱-۱۲۶ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۶۹) 📖 إِنَّ الَّذینَ ینادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا یعْقِلُونَ 📖 سوره حجرات (۴۹)، آیه۴ ترجمه 💢بی‌تردید آنان که از پسِ حجره‌ها تو را صدا می‌زنند اکثرشان تعقل نمی‌ورزند. ۱۴۰۰/۱/۵ ۲۲ شعبان ۱۴۴۳ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹ینادُونَكَ قبلا بیان شد که ▪️برخی ماده «ندو» [یا «ندی] را در اصل به معنای «جمع شدن» دانسته‌اند، به نحوی که وقتی گروهی در کنار هم جمع شوند به آنها «نادی» گفته می‌شود [چنانکه در عربی معاصر نیز برای کلمه «باشگاه» (club) از کلمه «نادی» استفاده می‌شود] و اگر آن جمع از هم متفرق شوند، دیگر بدانها «نادی» نمی‌گویند؛ و کاربرد آن در مورد ندا زدن را هم از این باب دانسته‌اند که موجب جمع شدن افراد می‌گردد؛ ▪️و برخی بالعکس، اصل این ماده را دالّ بر «صدا زدن» و «فراخوان مخاطبین با صدای بلند» (ندا دادن) دانسته، و جمع شدن و گرد هم آمدن را از لوازم این دانسته‌اند ▪️در هر صورت، کلمه «نادی» [و نیز «ندیّ [أَی الْفَریقَینِ خَیرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیا؛ مریم/۷۳)] به «مجلس» و «انجمن»ی که با صدا زدن گرد هم آمده‌اند گفته می‌شد؛ و کم‌کم به هر انجمن و مجلسی، «نادی» گفته‌اند (فَلْیدْعُ نادِیهُ، علق/۱۷؛ َ تَأْتُونَ فی‏ نادیكُمُ الْمُنْكَرَ، عنکبوت/۲۹) ▪️کاربرد این کلمه در معنای ندا دادن، غالبا در وزن مفاعله بوده است (إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِیا؛ مریم/۳) که اسم فاعل آن «منادی» می‌باشد (مُنادِیاً ینادی لِلْإیمان، آل عمران/۱۹۳؛ وَ اسْتَمِعْ یوْمَ ینادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَریبٍ، ق/۴۱) و البته در وزن تفاعل (تنادی) هم در قرآن کریم به کار رفته است (یوْمَ التَّناد؛ غافر/۳۲؛ فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ؛ قلم/۲۱) که در این وزن، در خصوص «اقدام کسی که ندا را می‌شنود و بدان پاسخ می‌دهد» و یا «همدیگر را ندا دادن» می‌باشد. 🔖جلسه ۳۶۳ http://yekaye.ir/al-alaq-96-17/ @yekaye
🔹مِنْ وَراءِ قبلا بیان شد که ▪️درباره کلمه «وراء»‌به معنای پشت سر، اگرچه معروف است که سیبویه و ابوعلی فارسی، آن را از ماده «ورء» دانسته‌ و بین آن ماده و ماده «وری» ‌فرق ‌گذاشته‌اند؛ اما اغلب اهل لغت آن را از ماده «وری» می‌دانند. ▪️ماده «وری» در کلمات و معانی بسیاری به کار رفته است؛ از «ریه» (محل عبور هوا و نفس) و «واریه» که دردی است در ریه، تا «توریه» که در مقام مخفی کردن حقیقت به کار می‌رود تا «واری» به معنای چربی و پیه سنگین، و از «واریت النار» که به معنای برافروختن و آشکار کردن آتش است تا «الوَرَى» به معنای جهانیانی که الان روی زمین بسر می‌برند. برخی از هرگونه تحلیلی که این معانی متکثر را به یک یا چند معنا برگرداند صرف نظرکرده‌اند؛ اما برخی کوشیده‌اند معنای مشترکی را در تمام کاربردهای این ماده بیابند. ▪️معروفترین تحلیل این ماده آن است که اصل این ماده به معنای «ستر» و «پوشاندن» می‌باشد، پوشاندنی که موجب مخفی شدن شود: «قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیكُمْ لِباساً یوارِی سَوْآتِكُمْ»‏ (أعراف/۲۶) و گفته‌اند وجه تسمیه کلمه «وراء» از این جهت است که «موارات» انجام می‌شود، یعنی قرار دادن چیزی در ورای چیزی که آن را می‌پوشاند. ▪️اما برخی بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر اینکه درون چیزی حاوی امر رقیقی باشد که آن امر با یک تیری خاصی بیرون بزند یا آشکار شود؛ که این هم بخوبی در آتشی که از سنگ آتش‌زنه بیرون می‌زند صادق است و هم بر بسیاری از معانی دیگر، و به خاطر آن معنای در درون چیزی بودن است که برای معانی مخفی کردن و استتار هم به کار می‌رود. 🔖جلسه ۱۰۳۸ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-71/ @yekaye
🔹الْحُجُراتِ قبلا بیان شد که ▪️ماده «حجر» در کلمات متعددی مانند «حَجَر» (به معنای سنگ) (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر؛ بقره/۶۰)، (که جمع آن «أحجار» و «حجارة» می‌باشد: فَأَمْطِرْ عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماء؛ انفال/۳۲) ، «حِجر»‌ به معنای عقل (قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ؛ فجر/۵) و به معنای منع و ممنوع (هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ؛ انعام/۱۳۸)به کار رفته است، و حتی در «حجر» کسی بودن نیز به معنای تحت حمایت وی بودن (رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ؛ نساء/۲۳) می‌باشد و این تنوع کاربردها یافتن معنای اصلی آن را دشوار نموده است. ▪️برخی معنای اصلی آن را منع کردن و احاطه بر چیزی دانسته‌اند؛ و به تعبیر دیگر، حفظ کردن چیزی با محدود کردن آن؛ و عقل را هم بدین جهت «حِجر» گفته‌اند که انسان را از انجام آنچه سزاوار نیست و قبیح است بازمی‌دارد؛ تحجیر هم سنگ‌چین کردنی است که برای محدود و معلوم کرده محدوده ممانعت از ورود دیگران می‌باشد. بدین تریتب، «حِجر» به معنای چیزی که ممنوع شده به کار رفته «هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ» (انعام/۱۳۸) و ظاهرا «محجور» هم از همین تعبیر تحجیر گرفته شده است و حجرا محجورا یعنی منع و محدود کردنی که هیچ راه مفری باقی نمی‌گذارد: «وَ جَعَلَ بَینَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً»‌ (فرقان/۵۳). ▪️«حُجْرَة» - بر وزن «فُعلة» به معنای مفعول- قطعه‌ای از زمین است که با سنگهایی که حالت دیوار داشته محدود و محصور شده، و به تبع آن، کم‌کم به هرجایی که حالت اتاق‌مانند داشته و با دیواری محصور شود (از جمله هودجی که روی شتر می‌گذاشتند) اطلاق گردیده است، که جمع آن به صورت «حُجَر» (همانند غُرَف) جمعی است که برای ۳ تا ۱۰ عدد به کار می‌رود و کلمه «حجرات» («يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُرات» حجرات/4) جمع الجمع است، که وقتی کلمات جمع این‌چنینی با «ات» مجددا جمع بسته می‌شوند بهتر است حرف دومشان را مضموم خواند (حُجُرات؛ غُرُفات)؛ ‌هرچند از باب ثقیل بودن دو ضمه پیاپی می‌توان آن را مفتوح ویا ساکن (حُجَرات، حُجْرات) نیز تلفظ می‌کنند. 🔖جلسه ۸۷۶ http://yekaye.ir/al-fajr-89-05/ 📖اختلاف قرائت ▪️در اغلب قراءات رایج این کلمه با ضمه روی جیم قرائت شده است (الْحُجُراتِ)؛ ▪️اما در یکی از قرائات عشر (ابوجعفر) و برخی قرائات غیرمشهور (شیبة، أبی بن كعب، عائشة، أبوعبدالرحمن السلمی، مجاهد، أبوالعالیة، و ابن یعمر) به صورت جیم مفتوح (الحُجَرَات) قرائت شده است؛ ▪️و در برخی قرائات غیرمشهور (أبورزین، سعید بن المسیب و ابن أبی‌عبلة) با حالت سکون هم قرائت شده است (الحُجْرَات). چنانکه بیان شد، ظاهرا اینها سه گویش برای یک کلمه هستند و تفاوت واضحی ندارند؛ ▪️هرچند به ابوجعفر (یکی از قراء عشر)‌ قرائت این کلمه به صورت «الحَجَرَات» نیز نسبت داده شده است که توجیهی به لحاظ لغوی برای آن یافت نشد. 📚مجمع البیان، ج‏9، ص194 ؛ معجم القراءات ج ۹ ، ص77-78 @yekaye
📖اختلاف قرائت 🔹أَكْثَرُهُمْ لا یعْقِلُونَ در قرائت و مصحف ابن‌مسعود در این آیه کلمه «بنوتمیم» را [بعد از کلمه «أکثرهم»] اضافه دارد 📚(معجم القراءات ج ۹ ، ص78)؛ ▪️اما در نقلی که از امام صادق ع در کتاب القرآءات (سیاری) (ص۱۴۱) و نیز از ابن‌عباس آمده، کلمه «بنو تمیم» قبل از «أکثرهم» آمده است؛ البته در نقل ابن‌عباس به صورت «من بنى تميم» آمده و از وی نقل شده که این در قرائت اول بوده است 📚 (الدر المنثور، ج‏6، ص87 ) @yekaye
🔹لا یعْقِلُونَ ▪️درباره ماده «عقل» راغب اصفهانی بر این باور است که اصل این ماده بر «امساک» و بازداشتن و ممانعت دلالت دارد، چنانکه به پای‌بند شتر «عقال» گویند، یا وقتی خانمی موهایش را روی سرش می‌بندد از تعبیر «عَقَلَتِ المرأة شعرها» استفاده می‌کنند، یا برای نگه داشتن و حفظ زبان از سخنان ناروا، تعبیر «عقل لسانه» به کار برده می‌شود؛ یا به دژ و حصن «مَعقَل» گویند؛ و عقل (به معنای قوه تشخیص) هم چون انسان را از کارهای بد بازمی‌دارد چنین نامیده شده است 📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص578-579 ) ▪️ اما چنانکه عسگری تذکر داده‌ شاید بتوان گفت دلالت این ماده بیشتر بر معنای «حبس» و «حصر» است تا «منع»؛ که این معنا نه‌تنها مصادیق فوق را توضیح می‌دهد بلکه وجه ترجیحش این است که ▫️هم تبیین می‌کند که چرا این ماده در مورد خداوند به کار نمی‌رود (زیرا در این معنا عاقل کسی است که معلوماتش در حصر اوست که از او فرار نکند و معقول هم آن علمی است که انسان آن را حصر کرده و در اختیار دارد؛ ‌یعنی عقل برای علمی به کار می‌رود که با نوعی حصر و حبس و محدودیت همراه است و به این معنا (چه «عاقل» و چه «معقول») در مورد خداوند معنی ندارد؛ در حالی که اگر صرفا به معنای منع و حفظ بود کاربردش در مورد خداوند صحیح می‌بود [چنانکه از اسماء الله هم «مانع» است و هم «حافظ»؛‌ر.ک: دعای جوشن کبیر]؛ ▫️و هم کاربرد آن در خصوص انسان در بهشت توجیه پیدا می‌کند (زیرا که دیگر کار زشتی وجود ندارد که عقل بخواهد ما را از آن بازدارد)؛ و وقتی هم می‌گویند بچه عاقل شد یعنی به حدی از درک معارف رسید که وی را از حد وحصر بچگی بیرون می‌آورد؛ ▫️و از همه مهمتر این را توجیه می‌کند که نه فقط به قوه ادراک‌کننده، بلکه به خود معارف (از این جهت که توسط قوه ادراکی انسان محصور و محدود شده‌اند) هم عقل اطلاق می‌شود 📚(الفروق فی اللغة، ص75-76 ) و این نکته اخیر مطلبی است که مورد تاکید راغب نیز هست؛ چنانکه وی اساسا بحث از این ماده را با دو کاربرد آن در خصوص قوه عاقله و علمی که محصول این قوه است آغاز می‌کند و شواهد متعددی از کاربرد دومی می‌آورد و حتی بر این باور است که هرجا در قرآن شاهد مذمت کفار به خاطر نداشتن عقل هستیم، این معنای دوم مد نظر است؛ 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص577-578 ) و این معنای «حبس» معنایی است که امثال ابن‌فارس و حسن جبل نیز با آن همراهی کرده‌اند: ▪️ابن‌فارس پس از اینکه به تنوع کلمات ساخته شده از این ماده اشاره می‌کند بیان می‌دارد که عمده این کلمات دلالت دارد بر محبوس شدن در چیزی یا چیزی که شبیه به حبس است؛ مانند خود عقل که حبس کننده انسان از سخن و فعل مذموم است 📚(معجم مقاییس اللغه، ج‏4، ص69 )؛ ▪️یا حسن جبل اصل این ماده را برای قرار گرفتن در دل یک حصار محبوس‌کننده‌ای به نحوی که نگذارد چیزی از آن بیرون رود یا ضایع شود» معرفی کرده است 📚(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۵۰۲) ▪️البته مرحوم مصطفوی اصل این ماده را تشخیص صلاح و فساد در جریان زندگی مادی و معنوی و سپس نگهداری خویشتن و حبس کردن نفس بر آن دانسته؛ و امساک و تدبر و حسن فهم و ادراک و منزجر شدن و ... را از لوازم آن دانسته و سعی کرده کلماتی مانند عقال شتر و ... را نیز با همین معنا توجیه کند که توجیهاتی خالی از تکلف نیست 📚(التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏8، ص196 ) @yekaye 👇ادامه مطلب👇