eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
. 8️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» تعبیر «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» دلالت بر حصر می‌کند (به خاطر آمدن «ال‍» بر روی خبر؛ وآمدن ضمیر «هم» و نیز استفاده از اسم فاعل در خبر، این را موکد می‌کند). یعنی تنها اینان‌اند که قطعا رشد در آنان حاصل شده است. 🤔اگر کلمه «رشد» را در قرآن کریم بررسی کنیم رشد یافتن بقدری مطلوبیت دارد که: ➖قرآن کریم، که برترین کتاب آسمانی است، اهمیتش در این است که به سوی رشد هدایت می‌کند: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً؛ يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِه» (جن/۱-۲)؛ ➖درصدد رشد برآمدن، پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت موسی ع را وادار می‌کند که دنبال حضرت خضر راه بیفتد: «قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/66)؛ ➖ و رشدیافتگی ویژگی کسانی همچون حضرت ابراهیم ع است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمينَ» (51)؛ ➖و ... 🤔عجیب اینجاست که اگر کسی دعوت خداوند را استجابت کند و به وی ایمان بیاورد نمی‌توان قاطعانه گفت که به رشد می‌رسد؛ بلکه خداوند با «لعل» فرمود، یعنی صرفا امید می‌رود که چنین کسی به رشد برسد: «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» (بقره/186). توجه کنیم: کسانی که به خدا ایمان می‌آورد و دعوت وی را استجابت می‌کنند امید است که به رشد برسند؛ اما عده‌ای هستند که قطعا به رشد می‌رسند و فقط اینانند که به رشد می‌رسند❗️ ▪️اینان دو ویژگی ایجابی و سلبی دارند؛ که هردوی آنها از حیث ابعاد گرایشی درون وجود آنهاست: 🔹الف. به عنایت خداوند، ایمان محبوب آنان و زینت دلهایشان شده است؛ یعنی صرفا چنین نیستند که ایمان داشته باشند؛ بلکه فراتر از آن، با این ایمان عشق‌ورزی، و بدان افتخار می‌کنند (= برخورداری از آن را زینت دل خویش می‌بینند؛ نه امری مایه زحمت)؛ 🔹ب. از کفر و فسوق و عصیان بیزارند؛ که خود این سه در کنار هم قابل توجه است: ▫️ب.۱. از هرگونه کفرورزی (کتمان و انکار و نرفتن زیر بار حق و حقیقت)، واقعا و از صمیم دل بیزارند؛ اگر همواره تسلیم حقیقتند و هیچگاه نسبت به هیچ حق و حقیقتی کفر نمی‌ورزند این اقدام از عمق وجودشان است، نه اقدامی که با تکلف همراه باشد؛ چنانکه جای دیگر چنین ایمانی را این گونه توصیف نمود: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما: چنین نیست؛ به پروردگارت سوگند اینان حقیقتا ایمان نمی‌آورند مگر اینکه در هر مشاجره و اختلافی که بینشان پیش می‌آید تو را حَکَم قرار دهند سپس در درون خویش احساس سختی‌ای از آن حکمی که کردی نداشته باشند و کاملا تسلیم باشند» (نساء/۶۵) ▫️ب.۲. از فسوق و عبور کردن از مرزهای فطرت و ارتکاب هرگونه گناه [= ورود در «نبایدها» اعم از ظلم (اعراف/۱۶۵ ) و ضرررسانی (بقره/۲۸۲ ) و دروغگویی (حجرات/۶) و برچسب‌زنی (حجرات/۱۱) و غیبت (حجرات/۱۲) و تهمت (نور/۴ ) و فحشاء (انبیاء/۷۴ ) و عهدشکنی (اعراف/۱۰۲ ) و ...] نه‌تنها اجتناب می‌کنند، بلکه در درون خویش هم از این امور که انسان را از دایره ایمان و عبودیت بیرون می‌برد بیزارند. ▫️ب.۳. از عصیان و هرگونه سرکشی و سرپیچی از دستورات خداوند (ترک «بایدها») نه‌تنها خودداری می‌کنند؛ بلکه در درون خویش چنان از این امر بیزارند که به فکرشان خطور نمی‌کند که بخواهند دستوری از دستورات الهی را نادیده بگیرند. 💢پس چه بسا بتوان گفت: 👈ایمان آوردن اگرچه لازم است؛ اما کافی نیست؛ باید ایمان محبوب ما و زینت دلهایمان شود؛ 👈اجابت دعوت خدا و عمل به دستورات او اگرچه لازم است اما کافی نیست؛ باید از ته دل از هرگونه مخالفت نظری (کفر) و عملی (عصیان) و هرگونه خروج از دایره عبودیت (فسوق) بیزار باشیم. 🤔اینجاست که انسان شاید بتواند به عمق احادیثی پی ببرد که می‌فرمود: آیا دین جز حب و بغض است؟ (احادیث ۹ تا ۱۱)؛ و معلوم می‌شود چرا این اندازه در احادیث ما بر اهمیت ولایت و دوستی اهل بیت ع و دشمنی با دشمنان ایشان تاکید شده است؛ و چه حدیث کلیدی‌ای است در فهم معارف و دستورات دین، این حدیث نبوی (حدیث۱۰) که: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا اكْتَسَبْتَ: تو با کسی هستی که دوستش داری؛ هرچند چیزی برایت می‌ماند که کسب کرده باشی». @yekaye
. 9️⃣1️⃣ «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی‏ كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» آیه از ابتدا خطابش به مردم است و دیدیم که از هفت ضمیر جمع مخاطبی که در آیه هست: (اعْلَمُوا - فیكُمْ - یطیعُكُمْ - لَعَنِتُّمْ -حَبَّبَ إِلَیكُمُ -‏ قُلُوبِكُمْ - كَرَّهَ إِلَیكُمُ) دوتای اول عام بود؛ دوتای بعدی تاکیدش بر کسانی بود که اهل اطاعت از پیامبر ص نبودند و سه‌تای آخر ناظر به مومنان واقعی. اما یکدفعه از خطاب به مردم به خطاب به رسول الله (حرف «ک» در اولئک) تغییر جهت داد (کشاف، ج۴، ص۳۶۱)؛ و مخاطبان قبلی خود را غایب فرض کرد. چرا؟ 🔹الف. چه‌بسا می‌خواهد با این تغییر سیاق، توجه افراد را به اینکه ضمیر «کُم» در خصوص دو گروه متفاوت به کار رفته برانگیزاند؛ و تاکید کند که کسانی که در اطاعت از رسول الله تعلل می‌ورزند رشدیافته نیستند؛ بویژه که تعبیر را به صورتی که دلالت بر حصر می‌کند (به خاطر آمدن «ال‍» بر روی خبر و نیز آمدن ضمیر «هم») آورد. 🔹ب. چنانکه در تدبر 11 اشاره شد سیاق آیه نشان می‌دهد که عده‌ای از جامعه ایمانی حرمت رسول الله ص را نگه نداشتند؛ پس ابتدا خطابش به مومنان است که بدانید رسول الله ص در میان شماست و حرمت وی را نگه دارید؛ و انتها خطاب متوجه خود رسول الله ص می‌شود که به وی دلگرمی می‌دهد که فقط کسانی که حرمت تو را نگه داشته‌اند رشدیافتگان‌اند. 🔹ج. ... @yekaye
. 0⃣2⃣ «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی‏ كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» در آیه قبل فرمود: ‌ ای آن کسانی که ایمان آوردند! اگر فاسقی برای شما خبر قابل توجهی آورد پس بررسی کنید [یا: درنگ نمایید] که مبادا با عده‌ای به‌نادانی برخورد کنید و به آنان آسیب برسانید، آنگاه بر آنچه کرده‌اید پشیمان شوید.» اکنون می‌فرماید: «و بدانید که همانا در [میان] شماست پیامبر خدا، اگر در بسیاری از آن امور از شما فرمان برد، قطعا به دردسر می‌افتید؛ ولیکن خداوند ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهایتان بیاراست و کفر و فسوق و عصیان را نزدتان ناپسند نمود؛ آنان‌اند که رشدیافتگان‌اند.» چه ارتباطی بین این دو آیه هست؟ 🔹الف. این آیه تتمه کلام در آیه قبل است و حکمی را که در آنجا آمده، تعمیم می‌دهد، و بر علت آن تاکید می‌کند: مضمون آیه قبل این بود که درباره خبر فاسق ابتدا بررسی‌ای انجام دهید، به این علت که مرتکب کاری بر اساس جهالت نشوید. مضمون این آیه هم تنبه می‌دهد که خداوند مومنان را می‌خواهد در مسیر رشد قرار دهد، از این رو ایمان را محبوب آنها و زینت دلهایشان گردانده و آنان را از کفر و فسوق و عصیان بیزار نموده؛ پس آنان هم نباید فراموش کنند که رسول الله در میان آنان است، کسی که مؤید از جانب خداست و جز راه رشد را نمی‌پوید و لازم است که از ایشان پیروی کنند نه اینکه اصرار داشته باشند که وی از آنان پیروی کند؛ که اگر چنین کند به ضرر و هلاکت خودشان خواهد انجامید. 📚الميزان، ج‏18، ص312 🔹ب. تعبیر «رسول الله در میان شماست و اگر از شما اطاعت کند به سختی می‌افتید» دارد نشان می‌دهد که شما در حالتی هستید که باید این وضعیت را تغییر دهید؛ و این آیه در ادامه آیه قبل دلالت دارد که برخی از مسلمانان در جریان خبری که ولید آورد با رسول الله ص مخالفت می‌کردند و بر نظر ولید و جنگیدن با قبیله بنی المصطلق اصرار داشتند. در واقع این آیه توصیف می‌کند که مسلمانان در این واقعه (و سایر وقایعی که پیش می‌آمد) دو دسته بودند: برخی اصرار بر نظر خودشان داشتند، که اگر به نظر اینها عمل می‌شد همه به دردسر می‌افتادند؛ و برخی ایمان در دلشان رسوخ پیدا کرده بود و تابع پیامبر ص بودند 📚الكشاف، ج‏4، ص361 ج. در آیه قبل از مومنان خواست که وقتی فاسقی آمد بررسی بیشتری انجام دهد؛ در این آیه می‌فرماید کشف وجه صحیح مسأله برای شما کار سختی نیست، چون رسول الله ص در میان شماست؛ و این تعبیر همانند آن است که شاگردانِ استادی در مسأله‌ای اختلاف کنند و کسی به آنها بگوید: استادتان آنجا نشسته است؛ که مقصودش خود نشستن او نیست؛ بلکه می‌خواهد بگوید وقتی او آنجاست اختلاف شما با مراجعه به او براحتی حل می‌شود، زیرا او بر اساس نظر شما عمل نمی‌کند که مشکل باقی بماند؛ بلکه شما باید بر اساس نظر او عمل کنید تا مشکلتان رفع شود. با این بیان معلوم می‌شود که چرا به جای اینکه بعد از «فتبینوا»، صریحا بگوید «به رسول الله مراجعه کنید»، فرمود: «رسول الله در میان شماست»؛ یعنی با این بیان هم افراد را به‌کنایه تشویق به مراجعه به رسول الله کرد و هم دلیل این مراجعه را فرمود: وقتی او در میان شماست و با بودن او بررسی و تبیین براحتی انجام می‌شود عاقلانه این است که به او مراجعه کنید 📚مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج‏28، ص101-102 ✳️تبصره بیان فوق، نظرات فخر رازی است؛ جالب اینجاست که خود او در تفسیر این آیه عملا نشان می‌دهد که حتی صرف نظر از دستور دین، عاقلانه‌ترین کار برای مسلمانان این است که در مهمترین امورشان که مایه اختلافشان می‌شود به رسول الله ص مراجعه کنند؛ در عین حال، در جای جای تفسیر خود می‌کوشد مسأله انتخاب جانشین پیامبر ص را به رأی و نظر صحابه برگرداند و با دیدگاه شیعه که اصرار دارند که در این مسأله مهم و سرنوشت‌ساز باید دنبال نظر پیامبر ص بود و توصیه‌های ایشان را پیدا کرد و بر اساس آن عمل کرد، مخالفت کند❗️ اعاذنا الله من شرور انفسنا. @yekaye
اگرچه بحث این آیه تمام شده بود و می‌خواستم امروز وارد آیه بعد شوم اما با حدیثی برخورد کردم که تناسب کاملی با این آیه دارد و به عنوان تکمله تقدیم می‌شود
☀️13) از ابوالاسود دوئلی روایت شده که یکبار به ربذه سراغ ابوذر رفتم و او برایم تعریف کرد که یکبار در چه ماجرایی خدمت پیامبر ص شرفیاب می‌شوند و حضرت وصایایی به وی می‌فرمایند که برخی از آنها قبلا گذشت. در فرازی از این حدیث نبوی آمده است: ای ابوذر! چیزی نزد خداوند محبوبتر نیست از ایمان به او و ترک آنچه دستور به ترک آن فرموده است. مكارم الأخلاق، ص463 أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ الْعَالِمُ الْحُسَيْنُ بْنُ الْفَتْحِ الْوَاعِظُ الْجُرْجَانِيُّ فِي مَشْهَدِ الرِّضَا ع قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ قُدِّسَ سِرُّهُ، قَالَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى الْعَبَرْتَائِيُّ الْكَاتِبُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ فِيهَا مَاتَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمُّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الهناء [الْهُنَائِيِ‏] قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيُّ عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَحَدَّثَنِي أَبُو ذَرٍّ قَالَ: دَخَلْتُ ذَاتَ يَوْمٍ فِي صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِهِ فَلَمْ أَرَ فِي الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ. فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ‏ وَ أُمِّي أَوْصِنِي بِوَصِيَّةٍ يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهَا. فَقَال‏: ... يَا أَبَا ذَرٍّ ... وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْإِيمَانِ بِهِ وَ تَرْكِ مَا أَمَرَ بِتَرْكِهِ. @yekaye
به تبع حدیث فوق، بند «و» به تدبر ۱۴ افزوده شد: 4️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» چرا در مقام محبوب و خوشایند قرار دادن، فقط از ایمان سخن گفت، اما در مقام مکروه و ناپسند گرداندن، سه گزینه کفر و فسوق و عصیان را برشمرد و چرا در مقابل ایمان، به سه گزینه کفر و فسوق و عصیان اشاره کرد؟ 🔹الف. ... 🔹ب... 🔹ج... 🔹د. ... 🔹ه. ... 🔹و. خداوند در ابتدای آفرینش ما قلب سلیمی به هریک از ما داده؛ و چه‌بسا بتوان گفت اقتضای حفظ قلب سلیمی که خداوند به ما داده است صرفا ایمان آوردن به او و حفظ آن قلب است، و هیچ کاری نیاز نیست انجام دهیم؛ به تعبیر دیگر، آنچه در وادی عمل می‌گنجد در یک معنا همه‌اش به ترک برمی‌گردد؛ ‌زیرا انسان – بویژه اگر وارد مقام مخلَصین شود – هیچ چیزی از خودش ندارد؛ و هر عمل خوبی هم انجام دهد صرفا ناشی از عنایت خداوند بوده؛ او فقط باید مواظب باشد دست از پا خطا نکند: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» (نساء/۷۹). شاید از این روست که در حدیث13 فرمود محبوبترین چیز نزد خداوند ایمان به اوست و ترک آنچه دستور به ترک آن داده؛ و نفرمود ایمان و عمل صالح. (تفصیل بیشتر در تدبر ۱۵). @yekaye
در تفسیر نور (قرائتی) نکات دیگری ناظر به این آیه مطرح شده که در تدبرها نیاورده بودم و تقدیم می‌شود شماره‌گذاریها بر اساس جایگذاری مطالب در محل خود در بین تدبرهای قبلی است. ترتیب شماره ها تغییری کرد که متن نهایی را در صفحه زیر می‌توانید مشاهده کنید. https://yekaye.ir/al-hujurat-49-07/ یادآوری می‌شود تمامی آیاتی که در این کانال بحث می‌شود با پاورقیهای متعدد (که تقریبا متن مربوطه از تمامی منابعی که از آنها استفاده شده در این پاورقیها آمده) در سایت یک آیه در روز (سایت فوق) بارگذاری می‌شود که احیانا اگر کسی خواست بعدا مراجعه کند برایش آسان باشد.
. 4️⃣ «أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ» رهبر [کسی که سکاندار هدایت مردم می‌باشد] بايد در دسترس مردم باشد. 📚(تفسير نور، ج‏9، ص174) @yekaye
. 5️⃣ «فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» مشكلات جوامع به خاطر دورى از مكتب انبيا وعمل به سليقه‏ ها وهوسهاى شخصى است. 📚(تفسير نور، ج‏9، ص174) @yekaye
. 6️⃣ «لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» توقّع مشورت كردن پيغمبر با مردم مانعى ندارد (شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ؛ آل عمران/۱۵۹) امّا انتظار اینکه پیامبر ص حتما از مردم اطاعت کند انتظارى نابجاست 📚(تفسير نور، ج‏9، ص174). در واقع بین این دو تلازمی نیست؛ ‌یعنی این گونه نیست که اگر پیامبر با مردم مشورت کرد ملزم باشد که حتما از نظر مشورتیِ آنها اطاعت کند. شاید به همین جهت است که حضرت امیر ع به ابن‌عباس (در جایی که وی نظر مشورتی‌ای داده بود که حضرت بدان عمل نکرد) فرمود: «لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى فَإِنْ [فَإِذَا] عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي‏: تو حق داری که مشورتی خلاف نظر من بدهی؛ و من بررسی می‌کنم؛ اما اگر با تو مخالفت کردی از من اطاعت کن» 📚(نهج البلاغه، حکمت۳۲۱) @yekaye
. 6️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ» ايمان، زينت دلهاست، همان گونه كه كوه‏ها، درياها، معادن، گل‏ها، آبشارها وهمه‏ آنچه روى زمين است، زينت زمين است. «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها» (کهف/۲) آرى، زينت انسان، كمالات معنوى است و جلوه ‏هاى مادّى، زينت زمين هستند 📚(تفسير نور، ج‏9، ص174) و خطاکار انسانی است که زینت زمین را زینت واقعی دل بداند و به جای زینت دل به زینت زمین دل ببندد❗️ @yekaye
. 8️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» تولّى و تبرّى بايد در كنار هم باشد، اگر اهل ايمان را دوست داريم بايد از اهل كفر، فسق و عصيان نيز بيزار باشيم. 📚(تفسير نور، ج‏9، ص174) @yekaye
. 3️⃣2️⃣ «كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» تنفّر از بدى‏ها، امرى فطرى است، و اين تنفّر، مايه‏ رشد انسان است؛ پس كسانى كه از كفر، فسق و عصيان تنفّر ندارند، رشد ندارند. 📚(تفسير نور، ج‏9، ص175) @yekaye
. 7️⃣2️⃣ «فَتُصْبِحُوا عَلی‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی‏ كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» چه ارتباطی بین این دو آیه هست؟ 🔹ج. اگر می‏خواهيم پشيمان نشويم بايد به تعاليم انبيا مراجعه كنيم. (در آيه‏ قبل، سخن از ندامت و پشيمانی بود و اين آيه می‏فرمايد: به پيامبر مراجعه كنيد تا از كارهای ندامت ‏آور بيمه شويد.) 📚 (تفسير نور، ج‏9، ص174) @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۷۳) 📖 فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ 📖 ترجمه 💢[به خاطر] تفضلی است از جانب خداوند، و نعمتی [از جانب او]؛ و خداوند بسیار دانا و حکیم است. سوره حجرات (۴۹)، آیه۸ ۱۴۰۱/۳/۱۰ ۲۹ شوال ۱۴۴۳ @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹فَضْلاً قبلا بیان شد که ماده «فضل» در اصل دلالت دارد بر «زیادتی در چیزی»؛ یعنی زیادتر بودن از آنچه لازم و مقرر بوده است یا «زیادتر بودن از حالت میانه و معمول»؛ که این کلمه هم در امور مثبت به کار می‌رود، مانند علم و بردباری؛ وهم در امور منفی به کار می‌رود، مانند غضب؛ البته غالبا کلمه «فَضل» با بار معنایی مثبت، و کلمه «فضول» با بار معنایی استفاده می‌شود. و در قرآن کریم هم چون کلمه «فضول» به کار نرفته، همواره کلمه «فضل» با بار معنایی مثبت بوده است: «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ» (بقره/۱۰۵) حتی در جایی که اشخاصی که فضلی بدانها رسیده، مذموم باشند؛ مانند: «الَّذینَ یبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (آل عمران/۱۸۰). در واقع، هر عطیه‌ای را که عطاکننده آن وظیفه و الزامی برای دادن آن نداشته باشد «فضل» گویند و فضل خدا به معنای اعطای بیش از حدی که به طور معمول نیاز است و انتظار می‌رود، می‌باشد. اغلب مفسران نیز «فضل» را عطایی اضافه بر آنچه که گیرنده آن استحقاقش را داشته است، معرفی کرده‌اند. و تقابلش با «اجر» در آیه «لِیوَفِّیهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (فاطر/۳۰) مؤید خوبی بر این مدعاست. ▪️با توجه به مفهوم «زیادتری»‌ای که در این واژه نهفته، از این ماده برای مقایسه و برتر دانستن چیزی بر چیز دیگر استفاده می‌شود؛ و غالبا وقتی به باب تفعیل می‌رود به معنای برتری دادن چیزی بر چیز دیگر می‌باشد؛ که این برتری‌ دادن گاهی برتری دادن ذاتی است، مانند برتری نوع انسان بر انواع دیگر: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی‏ كَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» (اسراء/۷۰)، و گاهی برتری دادنی عرضی است و لذا راهی برای اکتساب آن وجود دارد: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلی‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ»‏ (نحل/۷۱)، «لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ‏» (إسراء/۱۲) «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»‏(نساء/۳۲)؛ و ظاهرا در آیه «انْظُرْ كَیفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضیلاً» (اسراء/۲۱) کاربرد آن در هر دو مورد جمع شده است. به تعبیر دیگر، تفضیل الهی را دو قسم می‌توان دانست: یکی فضل ابتدایی تکوینی: «قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیدِ اللَّهِ یؤْتیهِ مَنْ یشاءُ» (آل عمران/۷۳) یا «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلی‏ بَعْض» (نساء/۳۲)، و دیگری فضل و برتری‌ای که مسبوق به اقداماتی از جانب بنده است: «وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» (آل عمران/۱۵۲) یا «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یمْسَسْهُمْ سُوءٌ» (آل عمران/۱۷۴). ▪️این ماده وقتی به باب تفعل (تفضل) برود به معنای ادعای فضل داشتن است: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یرِیدُ أَنْ یتَفَضَّلَ عَلَیكُمْ‏» (مؤمنون/۲۴). 🔖جلسه ۹۶۲ https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/ @yekaye
🔹نعْمَةً ▪️قبلا بیان شد که معنای محوری ماده «نعم» نرمی و رقت در چیزی و خالی بودن آن از خشونت و غلظت است؛ و ظاهرا با توجه به کلمه «نعمت» بوده که بسیاری توضیح داده‌اند که اصل این ماده دلالت دارد بر برخورداری از رفاه (ترفّه) و خوشایند بودن معیشت (طیب العیش) و «بر وفق مراد بودن» امور؛ اما در واقع، نعمت را هم به همین جهت نعمت گفته‌اند که وضعیتی است که با نرمی و لطافت، همراه؛ و از سختی و غلظت، به دور است. ➖از این ماده مشتقات فراوانی ساخته شده است: ▪️«نَعْمَة» (با فتحه ن) مصدر است به معنای متنعم بودن، در ناز و نعمت به سر بردن: «أُولِی النَّعْمَةِ» (مزمل/۱۱) «وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِیها فاكِهِینَ‏» (دخان/۲۷). برخی ویژگی اصلی آن (و تفاوتش با «نِعمة») را در این دانسته‌اند که «نَعمت» دلالت بر وضعیت مطلوب در حال دارد (آنچه نتیجه حصول نعمتهای مختلف در وضعیت فعلی است؛ و دلالت بر مبالغه و فراوانی دارد)؛ اما «نِعمت» (با کسره ن) بر وزن «فِعلة» دلالت بر «نوع» دارد و منظور نوع خاصی از نعمت است که در مصادیق مختلف نعمت می‌تواند به کار رود: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (نحل/۱۸) یا «و اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ‏» (آل‌عمران/۱۰۳) یا «لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ» (قلم/۴۹). کلمه «نِعمت» دو گونه جمع بسته می‌شود: یکی به صورت «نِعَم» که اصطلاحا جمع كثرت است و در مورد افراد کثیر به کار می‌رود: «وَ أَسْبَغَ عَلَیكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان/۲۰)؛ و دیگری به صورت «أنْعُم» که جمع قلت است و غالبا در مورد کمتر از ده‌تا به کار می‌رود «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» (نحل/۱۱۲). ▪️«نَعِیم» را برخی صفت مشبهه دانسته‌اند که دلالت بر ثبات و همیشگی بودن نعمت دارد؛ و برخی آن را صیغه مبالغه دانسته و به معنای «نعمت فراوان» معرفی کرده‌اند «جَنَّاتُ النَّعِیمِ‏» (قلم/۳۴). ▪️«نَعْمَاء» اسم مفرد است (نه جمع، یا صفت یا مصدر) در مقابل «ضَرَّاء» که دلالت بر نعمت گسترده می‌کند «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ‏» (هود/۱۰). ▪️«ناعم» به کسی گویند که مورد إنعام قرار گرفتنش واضح و آشکار شده باشد «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ» (غاشیة/۸) ▪️«نَعَم» را برخی به معنای شتر دانسته‌اند، از این جهت که برخورداری از آن برای عرب نعمت بزرگی بوده؛ و گفته‌اند که جمع آن را که «أنعام» است، درباره چهارپایان اهلی (مشخصا شتر و گاو و گوسفند) به کار می‌برند: «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً» (أنعام/۱۴۲)، و تاکید کرده‌اند زمانی این برای چارپایان اهلی به کار می‌رود که حتما در میانشان شتر وجود داشته باشد. اما به نظر می‌رسد که اگرچه احتمالا اصل این کلمه را ابتدا برای «شتر» استفاده کرده باشند، اما تدریجا حتی مفرد آن (نَعَم) را برای مطلق چارپایان اهلی به کار برده باشند چنانکه اغلب، آیه «مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده/۹۵) را مختص شتر ندانسته، بلکه شامل حال همه بهائم دانسته‌اند. ▪️«نِعْمَ» كلمه‌ای است که برای «مدح» کردن به کار می‌رود و در مقابل «بِئْسَ» می‌باشد و گویی می‌خواهد بیان کند که نعمتی شامل حال شخص شده است. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/۴۴)، «فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ‏» زمر/۷۴). برخی توضیح داده‌اند که در اصل، فعل (بر وزن «نَعِمَ») بوده است که به خاطر سهولت در تلفظ به این صورت درآمده و با این تغییر معنای انشایی به خود گرفته است (به معنای: چه خوب است…)؛ و «نِعِمَّا» همین تعبیر «نِعْمَ» است به اضافه «ما»؛ که به خاطر این تقارن دو میم، مجددا تخفیف دیگری برای تلفظ در آن صورت گرفته است «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِی» (بقره/۲۷۱) ▪️«نَعَمْ» هم کلمه‌ای است که برای جواب مثبت دادن به یک سوال به کار می‌رود (نقطه مقابل «لا») که در فارسی از معادل‌ «آری» استفاده می‌کنیم. 🔖جلسه ۴۵۸ http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/ @yekaye
🔹فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً به لحاظ نحوی، «فضلا» را می‌توان: ➖ مفعول لاجله دانست (التبیان فی إعراب القرآن، ص353؛ ابوالبقاء، به نقل البحر المحیط، ج‏9، ص515 ) که در اینکه تعلیل برای محبوب شدن ایمان و ... باشد یا برای راشدون محل اختلاف است و ان شاء الله در تدبرها اشاره خواهد شد)؛ آنگاه یعنی این ایمانی که محبوب شما شد و ... به خاطر تفضلی از جانب خداوند است؛ یا اینکه رشدیافته‌اند تفضلی از جانب خداوند است؛ ➖ یا مفعول مطلقی که از جنس فعل خودش نیامده است؛ چرا که آن محبوب کردن و رشددادن خودش تفضلی از جانب خداوند است (التبیان فی إعراب القرآن، ص353؛ ابن عطیه، به نقل البحر المحیط، ج‏9، ص515) ➖ یا مفعول عادی (مفعول به) است (التبیان فی إعراب القرآن، ص353 ) که در این صورت مفعول برای فعل محذوف است مثلا: «تبتغون فضلا ...» (إعراب القرآن و بیانه، ج‏9، ص263 )؛ ➖ و به نظر می‌رسد کسانی هم که گفته‌اند حال است و کسی همچون ابوحیان وجهی برای آن نیافته (حوفی، به نقل البحر المحیط، ج‏9، ص515 ) وجهش همین باشد که خود فضلا را مفعول برای فعل محذوفی همچون «تبتغون» دانسته؛ و این جمله را حال قلمداد کرده باشند. @yekaye
🔹عَلیمٌ درباره این کلمه قبلا در آیه ۱ بحث شد (جلسه 1066 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/) @yekaye
🔹حكیمٌ قبلا بیان شد که ▪️اغلب اهل لغت بر این باورند که ماده «حکم» در اصل بر «منع» کردن دلالت دارد و به «افسار چهارپایان» «حَکَمَة» می‌گویند چون وی را مهار می‌کند و مانع حرکت دلخواه او می‌شود و به همین قیاس «حکمت» منع از جهالت است. ▫️برخی مطلب را این طور توضیح داده‌اند که «حِکمت» هم از همین «حَکَمة» اخد شده زیرا که بر صاحب خود افساری می‌زند و او را از رذایل منع می‌کند. و ▫️برخی با استناد به همین معنای «حَکَمة» توضیح داده‌اند که ماده «حکم» نه هر گونه منعی، بلکه ممانعتی است که نوعی هدف اصلاح و کنترل را تعقیب می‌کند؛ و شاید بتوان آیه «فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْكِمُ اللَّهُ آیاتِهِ» ‏(حج/۵۲) را نیز مؤید این مطلب دانست. ▪️«حُکم» به معنای «قضاوت» (وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَینَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ، نساء/۵۸؛ وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَینَهُمْ بِالْقِسْطِ، مائده/۴۲؛ وَ أَنِ احْكُمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ، مائده/۴۹؛ یحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ‏، مائدة/۹۵؛ قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ، انبیاء/۱۱۲؛ إِنَّ رَبَّكَ یقْضی‏ بَینَهُمْ بِحُكْمِهِ، نمل/۷۸؛ وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذْ یحْكُمانِ فِی الْحَرْث‏، انبیاء/۷۸) نیز چنین نامیده شده چون منع از ظلم است و یا چون وقتی بر کسی حکمی رانده می‌شود، وی از انجام خلاف آن منع می‌شود به طوری که اجازه تخطی از آن را ندارد؛ و «حَکَمتُ بین القوم» یعنی بین آنان جدایی افکندم» (و مانع شدم که به همدیگر ظلم کنند: إِنَّا كُلٌّ فیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَینَ الْعِبادِ؛ غافر/۴۸). 🔸در تفاوت «حکم» و «قضاء»‌ برخی گفته‌اند کاربرد «قضاء» از این جهت است که مسأله‌ای به طور کامل فیصله داده و تمام می‌شود؛ اما در «حکم» تاکید بر رفع خصومت است که حکم مانعی برای ادامه یافتن خصومت می‌شود. برخی گفته‌اند: در «قضاء» اظهار نظر از جانب قاضی در مورد خاص مد نظر است؛ اما در «حُکم» قطعی بودن این اظهار نظر؛ و ظاهرا به همین مناسبت، تدریجا به هر امری که به نحو قطعی ابراز شود، و حتی به خود این عمل «حکم» اطلاق گردیده: «ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ یحْكُمُ بَینَكُمْ» (ممتحنه/۱۰) «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیرُ الْفاصِلینَ» (انعام/۵۷) «أَلا لَهُ الْحُكْمُ» (انعام/۶۲) «آتَیناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ» (انعام/۸۹) «آتَیناهُ الْحُكْمَ صَبِیا» (مریم/۱۲) «آتَیناهُ حُكْماً وَ عِلْماً» (انبیاء/۷۴؛ قصص/۱۴) «ما لَكُمْ كَیفَ تَحْكُمُونَ» (یونس/۳۵؛ صافات/۱۵۴، قلم/۳۶ و ۳۹) «وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِیا» (رعد/۱۳)، تا جایی که برخی گفته‌اند «حُکم» کردن آن است که معین شود که چیزی چنین است و چنان نیست، حتی اگر مخاطب به این سخن ملتزم نشود: «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ‏ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یوقِنُونَ»‏(مائدة/۵۰) ویا گاهی به خود ملتزم شدن به یک مفاد ، حکم کردن اطلاق می‌شود: «وَ لْیحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فیهِ وَ مَنْ لَمْ یحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون‏» (مائده/۴۷)». از این روست که اگرچه در وجه تسمیه «حکم» اشاره شد که یک منعی هست و هدفش منع از ظلم بوده؛ اما در مقام استعمال، «حکم کردن» لزوما منع از ظلم نیست و بد حکم کردن هم داریم: «ساءَ ما یحْكُمُونَ» (انعام/۱۳۶؛ نحل/۵۹؛ عنکبوت/۴؛ جاثیه/۲۱) ▪️در خصوص فاعل چنین حکم کردنی دو کلمه «حاکم» ، «حَکَم» رایج است؛ در تفاوت آنها گفته‌اند: ▫️«حاکم» (خَیرُ الْحاكِمینَ، اعراف/۸۷ و یونس/۱۰۹ و یوسف/۸۰؛ أَحْكَمُ الْحاكِمینَ، هود/۴۵ و تین/۸) صرفا بر حیثیت صدور حکم دلالت دارد: آن کسی است که حکم از او سر می‌زند و جمع آن «حکّام» است: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُكَّامِ» (بقره/۱۸۸). این حکم ابتدا قضاوت بوده، بعد به کسی که در همه شؤونات زندگی بین مردم حکم می‌کند اطلاق شده و معنای حاکم سیاسی پیدا کرده است؛ اما همین مفهوم «حکومت» هم ابتدا از همین حکم به معنای قضاوت اخذ شده است؛ اما ▫️«حَکَم» (أَ فَغَیرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَكَماً، أنعام/۱۱۴؛ فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها، نساء/۳۵) به معنای متخصص در حکم است و بلیغ‌تر و ثبوت آن در حکم بیشتر است. ▫️به تعبیر دیگر، «حَکَم» دلالت دارد بر کسی که سزاوار است که داور قرار داده شود؛ اما «حاکم» کسی است که در جایگاهی است که امکان داوری کردن دارد؛ و صفت «حَکَم» بار معنایی مثبت‌تری دارد، زیرا ممکن است کسی که «حاکم» است به صواب حکم نکند؛ اما کسی که «حَکَم» است اقتضایش این است که به صواب حکم کند. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده «حکم» ▪️«حکیم» صفت مشبهه است؛ برخی گفته‌اند یعنی آن کسی است که حکم برای او ثابت است؛ اما به نظر می‌رسد کلمه «حکیم» بیش از اینکه ناظر به «حکم کردن» باشد، ناظر به «حکمت» است؛ و اشاره شد که «حِکمت» از «حَکَمة» (افسار) اخد شده زیرا که بر صاحب خود افساری می‌زند و او را از رذایل منع می‌کند؛ اما درباره معنای خود این کلمه گفته‌اند «حِکمة» (بر وزن «فِعلة») دلالت بر نوع خاصی از «حُکم» می‌کند، یعنی آن «حکمی» است که کاملا مستند به علم و عقل باشد؛ در واقع «حُکم» اعم از «حکمت» است: حکم، قضاوت کردن بر اساس چیزی در مورد چیزی است، که گفته شود این چنین است یا چنان نیست؛ اما حکمت آن قضاوت و حکمی است که درست و بجا و بحق بوده باشد؛ و شاید بتوان گفت حکمت از جانب خداوند شناخت اشیاء و ایجاد آنان به غایت احکام و استواری است؛ و از جانب انسان، ‌شناخت موجودات و انجام کارهای خوب: «وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ» (لقمان/۱۲). 🔸با این بیان معلوم می‌شود که کلمه «حکیم» به «عالم» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت این دو گفته‌اند: اولا «حکیم» بر سه وجه به کار می‌رود؛ که دو وجهش ربطی به «عالم» ندارد: یکی به معنای «محکِم» (شبیه بدیع به معنای مبدع)» (یعنی کسی که کارش را محکم و با احکام انجام می‌دهد)، و دوم به معنای «مُحکَم» چنانکه تعبیر «فِیها یفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ» را برخی به همین معنا دانسته‌اند؛ و سوم حکیم به معنای عالم به احکام امور؛ و ثانیا به همین معنای سوم هم اخص از معنای عالم است. ▪️بدین ترتیب، «حکمت» و «حکیم بودن» هم وصف خداوند و اشخاص می‌تواند بشود (از این جهت که سخن یا کار حکیمانه‌ای انجام می‌دهند) و هم وصف امور و اشیاء؛ از این جهت که حکیمانه ساخته و پرداخته شده‌اند: در قرآن کریم غیر از مواردی که به صورت فعل ویا تعابیری نظیر «احکم الحاکمین» و … از این ماده به کار رفته، دو کلمه «حکیم» و «حکمت» به طور خاص، در نسبت با خدا معنی پیدا می‌کند: 🔸در قرآن کریم ۲۰ بار تعبیر «حکمت» آمده که یا از دادن صرفاً خود «حکمت» (بقره/۲۶۹؛ اسراء/۳۹؛ لقمان/۱۲) ویا از دادن آن در ردیف الکتاب (بقره/۱۲۹ و ۱۵۱؛ آل عمران/۱۶۴؛ جمعه/۲؛ بقره/۲۳۱؛ آل عمران/۸۱؛ آل عمران/۴۸؛ مائده/۱۱۰؛ نساء/۵۴؛ نساء/۱۱۳؛ آل عمران/۸۱) ویا مُلک (بقره/۲۵۱؛ ص/۲۰) توسط خداوند سخن به میان آمده است و در آیه‌ای از تلاوت «حکمت» در کنار «آیات الله» سخن گفته شده است (وَ اذْكُرْنَ ما یتْلی‏ فی‏ بُیوتِكُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ؛ احزاب/۳۴) ویا آنچه پیامبری آورده «حکمت» نامیده شده (قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ؛ زخرف/۶۳؛ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ؛ حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ، قمر/۴-۵) ویا به عنوان روش و وسیله‌ای برای دعوت مردن به راه خدا معرفی شده است: « ادْعُ إِلی‏ سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِی أَحْسَن» (نحل/۱۲۵) 🔸و ۹۷ بار وصف «حکیم» آمده است که ۹۱ مورد آن وصف خداوند است، (بدین صورت که ۴۷ بار به صورت «عَزیز حَكیم»‏ (۲۹ بار با «الـ» و ۱۸ بار با تنوین)، ۲۹ بار به صورت «عَلیم حَكیم‏» (۴ بار با «الـ» و ۲۵ بار با تنوین)، ۷ بار به صورت «حکیم علیم» (۲ بار با «الـ» و ۵ بار با تنوین ) و ۴ بار به صورت «حكیم خبیر» (۳ بار با «الـ» و ۱ بار با تنوین) و ۱ بار «حکیم حمید» و ۱ بار «تواب حکیم» و ۱ بار «علیّ حکیم» و ۱ مورد «واسع حکیم»)، و بقیه موارد، ۱ بار «فیها یفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكیمٍ» (دخان/۴) است که در بالا اشاره شد؛ و ۵ بار آن در وصف قرآن است (الذِّكْرِ الْحَكیمِ، آل عمران/۵۸؛ الر،» (الم، تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ الْحَكیمِ، یونس/۱؛ لقمان/۲؛ وَ الْقُرْآنِ الْحَكیمِ، یس/۲؛ وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَینا لَعَلِی حَكیمٌ، زخرف/۴) (که این مورد آخر احتمال دارد که وصف حضرت علی ع باشد که طبق روایت متواتر ثقلین، هم‌پایه قرآن است؛ توضیح بیشتر در: http://www.souzanchi.ir/imam-alis-name-in-holy-quran-2/) که در این موارد برخی گفته‌اند به خاطر اینکه متضمن حکمت است به قرآن حکیم گفته شده؛ و نیز گفته‌اند «حکیم» به معنای «مُحکم» است، از بابِ «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ» (هود/۱) و هردو درست است؛ یعنی این کلمه متضمن هردو معنا هست. 🔖جلسه ۹۶۳ https://yekaye.ir/an-nesa-4-35/ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا