eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
114 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
. 1️⃣ قل أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ در نکات ادبی اشاره شد که «تعلیم» در اصل به معنای یاد دادن است ولی گاهی در معنای «اعلام» کردن به کار می‌رود و اتفاقا راغب اصفهانی همین آیه را مثال زد؛ از این رو این آیه از این جهت دست کم دو معنا می‌تواند داشته باشد و این دو معنا در کلام هم مترجمان و هم مفسران بازتاب داشته است، یعنی این آیه می‌تواند به معنای این باشد که: 🌴الف. آيا دین و ایمان داشتن خودتان را به خداوند اعلام می‌کنید؟ این معنایی است که که اغلب مترجمان و مفسران این گونه فهم کرده‌اند (اغلب ترجمه‌ها، و در عموم تفسیرها، از باب نمونه: مجمع البيان، ج‏9، ص209 ؛‌ البحر المحيط، ج‏9، ص524 ؛ الميزان، ج‏18، ص330 ؛ تفسير نور، ج‏9، ص200 )؛ که این برداشت ناشی از این مبناست که خود کلمه «تعلیم» دلالت بر مبالغه در رساندن علم به مخاطب دارد (چون صیغه تفعیل اقتضای قوتی در حصول فعل دارد) و این نشان می‌دهد که آنان برای قانع کردن پیامبر ص در خصوص خلوص ایمانشان به تکلف افتادند و مقصود این بوده که آيا با اظهار پياپى ديانت خود، مى‏خواهيد خدا را از دینداری خود باخبر سازيد و آیه می‌خواهد بفرماید که نیاز نیست این قدر به تکلف و تکرار مدعای خود روی آورید؛ ‌زیرا خداوند خلاف این را در وجود شما باخبر است، همان خدایی که همه چیز آسمانها و زمین را می‌داند و به هر چیزی آگاه است (التحرير و التنوير، ج‏26، ص224 ). 🌴ب. آیا می‌خواهید به خداوند دین خودتان را تعلیم بدهید؟ این معنایی است که اندکی از مترجمان و مفسران این گونه ترجمه کرده‌اند، (مانند ترجمه‌های معزی ، برزی ، حلبی ، جلال‌الدین فارسی ، و ترجمه‌های تفاسیر احسن الحدیث (ج۱۰، ص۲۸۷) ، روشن (ج۱۶، ص۳۰) ؛ که همین ترجمه دو معنا می‌تواند داشته باشد. ▫️معنایی که ظاهرا مد نظر بسیاری از همین مترجمین بوده (چنانکه در توضیحات تفسیر احسن الحدیث هم مشاهده می‌شود) همان معنای الف است؛ یعنی تعلیم دادن به همان معنای صرف آگاه ساختن مخاطب از اصل دینداری خویش باشد؛ که اگر این باشد تفاوتش با ترجمه قبلی صرفا در عبارت‌پردازی است؛ ▫️اما یک معنای دیگری که برای این ترجمه محتمل است و بعید نیست که این هم مد نظر آیه شریفه باشد این است که مقصود از: جمله فوق این باشد که گویی خودتان را عالمتر از خدا به دین می‌دانید که برای خدا در خصوص احکام دین تعیین تکلیف می‌کنید و به جای اینکه احکام دینتان را از خدا و فرستاده او فرابگیرید، شما می‌خواهید به او تعلیم بدهید❗️ ✅تبصره حقیقت این است که اگر ظهور آیه را فی‌نفسه در نظر بگیریم دلالتش بر این معنا بیش از معنای الف است؛ و به نظر می‌رسد چون عموم مفسران به تفسیر آیه به تناسب سیاق اصرار داشته‌اند از این معنا غفلت کرده‌اند، در حالی که اولا بارها بیان شد که بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، معتبر دانستن یک معنا بتنهایی دلیل کافی برای نادیده گرفتن یا کنار گذاشتن سایر معانی محتمل آیه نمی‌باشد؛ و ثانیا اینکه ما هر فراز آیه را بتنهایی در نظر بگیریم از نظر شخصی همچون علامه طباطبایی (که حتی در مباحث اصولی خود، امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا را قبول ندارد) چنان در فهم قرآن مفید است که در جایی تصریح کرده‌اند این نکته که برای هر فراز آیه، معنایی مستقل به رسمیت بشناسیم سري است که اسرار فراوانی تحت آن هست و قاعده‌ای است که باب معرفت‌های قرآنی را می‌گشاید. 📚الميزان، ج‏1، ص260 @yekaye
. 2️⃣ «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» تظاهر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله در حقيقت تظاهر نزد خداست. با اين‏كه اين گروه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله تظاهر كردند، ولى قرآن مى‏فرمايد: أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ ... 📚تفسير نور، ج‏9، ص200 @yekaye
. 3️⃣ «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» در تدبر ۱ اشاره شد که یک معنای محتمل از عبارت «آیا می‌خواهید به خداوند دین خودتان را تعلیم بدهید» این است که می‌خواهد بفرماید که گویی خودتان را عالمتر از خدا به دین می‌دانید که برای خدا در خصوص احکام دین تعیین تکلیف می کنید و به او تعلیم می‌خواهید بدهید؟! 📝نکته تخصصی: درباره تردیدی نیست که مخاطب اصلی دین، عقل انسان است: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَه ... ‏أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ: خداوند چون عقل را آفرید آن را به سخن درآورد و ... و سپس به او فرمود: تنها به تو امر ی‌کنم و تنها تو را نهی می‌کنم و تنها تو را عقاب می‌کنم و تنها به تو پاداش می‌دهم» (امام صادق ع، الكافي، ج‏1، ص10 )؛ و سزاوار است که انسان همواره با عقل خویش با دین مواجه شود و اساسا این عقل است که فعل عبودیت را انجام می‌دهد: «قُلْتُ لَهُ: مَا الْعَقْلُ؟ قَالَ: مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ: ‌پرسیدم عقل چیست؟ ‌فرمود: آنچه با آن خداوند عبادت شود و بهشت به دست آید» (امام صادق ع، الكافي، ج‏1، ص11 ). اما گاه انسان عقل‌ورزی را با خیال‌پردازی و آرزواندیشی خلط می‌کند ویا عقل وی اسیر دلخواه‌ها و هوای نفس وی می‌گردد: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِير: چه‌بسیار عقلی که اسیر است به دست هوای نفسی که امیر او شده است» (نهج‌البلاغه، حکمت۲۱۱). و بسیاری از مشکلات دینداری انسان‌ها به این برمی‌گردد که نام این خیال‌پردازی و آرزواندیشی را عقل می‌نهند و آنگاه در برابر بسیاری از تعالیم دین می‌ایستند و می‌گویند عقل ما نظر دیگری دارد. ⛔️نمونه بارز آن بسیاری از اظهارنظرهای افرادی است که می‌گویند فلان حکم دین خلاف عقل است یا اگر فلان حکم به این صورت باشد بهتر است (نمونه‌ای که امروزه بسیار رواج پیدا کرده اظهارنظرهای افراد است درباره حکم شرعی حجاب، که اصلا چه ضرورتی دارد زنان حجاب داشته باشند و اگر حجاب واجب نباشد و کاملا اختیاری باشد بهتر است و ...). 💢در حقیقت، همان عقلی که مخاطب اصلی دین است ما را به سوی دینداری سوق می‌دهد: مهمترین استدلال عقلی برای ضرورت تن دادن به دین و شریعت الهی این است که خود عقل می‌فهمد که زندگی اش نمی‌تواند محدود به دنیا باشد و باز خودش - بویژه اگر افق زندگی پس از مرگ و حتی احتمال وقوع آن را جدی بگیرد - می‌فهمد که با اینکه خوبی و بدی بسیاری از امور را تشخیص می‌دهد (= به اقتضای حسن و قبح عقلی) اما نمی‌تواند بتنهایی تمامی اقتضائات راه سعادت خود را به نحو دقیق و جامع دریابد؛ و از این روست که خود را نیازمند پیام الهی می‌بیند. پس محوریت احساس نیاز به پیام الهی در این است که عقل درک می‌کند که توانایی خودش برای تشخیص همه چیز کافی نیست و نیاز به راهنما دارد، آن هم راهنماییِ کسی که نه‌تنها به تمامی ابعاد و زوایای وجود انسان، بلکه به تمامی آسمانها و زمین که عرصه عمل انسان هستند، و در واقع، به هر چیزی کاملا آگاه است و اگر توصیه و رهنمودی دارد صددرصد برخاسته از آگاهی است. 🤔حالا وقتی این راهنمای الهی آمد، اگر شخصی در برابر راهنماییِ او مدعی شود که من خودم بهتر می‌فهمم، ویا اصرار داشته باشد که خداوند و پیامبران و فرستادگان الهی نحوه درست دینداری و احکام دین را از او یاد بگیرند! آیا این ادعا برخاسته از عقل اوست یا خیال‌پردازی و آرزواندیشی و هوای نفس او؟! @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر ۳ (درباره ) 📝ثمره هرجا حکمی از احکام الهی بر مذاق ما خوش نیامد و به نظرمان رسید که بهتر است این حکم به طور دیگری باشد، بدانیم که از عقل پیروی نمی‌کنیم؛ زیرا اگر آن، حکم خدایی بوده که همه چیز آسمانها و زمین را می‌داند و بر همه چیز آگاه است، کسی که خلاف آن را بهتر می‌پندارند حتما بر اساس اطلاعات غلط یا دلخواههای نفسانی به چنین نظری رسیده است؛ 💢اینجاست که معلوم می‌شود که با اینکه در اسلام بشدت تاکید شده است که عقل و ایمان از هم جدایی‌ناپذیرند: «الْإِيمَانُ وَ الْعَقْلُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَحَدَهُمَا إِلَّا بِصَاحِبِهِ: ایمان و عقل دو برادر همراه و دو رفیقی‌اند که از هم جدا نمی‌شوند؛ خداوند سبحان هیچیک را بدون همراهش قبول نمی‌کند» (امام علی ع، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص65)؛ اما اعلام می‌دارد که ایمان واقعی زمانی است که انسان نه‌تنها به حکم خدا تن دهد بلکه در دلش هیچ اعتراضی بدان حکم وجود نداشته باشد و کاملا تسلیم باشد: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما: ولى چنين نيست، به پروردگارت قَسَم كه ايمان نمى‏آورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند سپس از حكمى كه كرده‏اى در دلهايشان احساس ناراحتى نكنند، و كاملًا سرِ تسليم فرود آورند» (نساء/۶۵). 💢پس هر جا دیدیم که دربرابر یک حکم شرع – ولو در دل- اعتراض داریم، نه‌تنها در ایمان خود شک کنیم، بلکه در اینکه از عقل خود کمک گرفته باشیم هم شک کنیم، چرا که نظر دادن برخلاف حکم خداوندی که همه چیز را می‌داند قطعا حاصل توهم و هوس است نه عقل، هرچند که بسیار رنگ و لعاب عقلی داشته باشد. @yekaye
. 4️⃣ «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» با اینکه واضح است که این آیه ادامه سخنانی است که پیامبر ص باید به آن مدعیان دینداری می‌گفته، چرا در این آیه دوباره کلمه «قل» را تکرار کرد؟ 🌴الف. برای اینکه نشان دهد که این ادامه مطلبی است که به آن اعراب فرمود؛ یعنی چون بین آن کلام اول به اعراب «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» فاصله افتاد دوباره کلمه «قل» را تکرار کرد (التحرير و التنوير، ج‏26، ص224 ). 🌴ب. چه‌بسا می‌خواهد بفرماید که این گونه هشدار دادن‌ها فقط وظیفه پیامبر نیست؛ بلکه وظیفه‌ای است که هم پیامبر باید به آن مدعیان دینداری بگوید، و هم وقتی این آیه را بر ما تلاوت می‌کند این «قل» را ما از جانب پیامبر ص می‌شنویم و ما هم باید این هشدار را به مدعیان دینداری بگوییم؛ و همین طور هرکسی که قرآن می‌خواند به دیگران می‌گوید که این هشدار را به مدعیان دینداری بگو. 🌴ج. ... @yekaye
. 5️⃣ «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» اگر عرضه‏ عقائد رياكارانه باشد، جاى سرزنش وتوبيخ است، اما عرضه‏ عقائد خود به اولياى خدا، اگر براى ارزيابى واصلاح ويا كسب اطمينان باشد، بسيار پسنديده است، چنانكه حضرت عبدالعظيم حسنى عقائد خود را به امام هادى عليه السلام عرضه كرد [و در حدیث۷ مثالهای دیگری هم از این عرضه افراد بر ائمه اطهار اشاره شد] 📚تفسير نور، ج‏9، ص200 @yekaye
. 7️⃣ «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» می‌دانیم که دین حاوی معارف عمیق و دستوراتی برای در پیش گرفتن سبک پسندیده زندگی انسان است؛‌ یعنی اساسا دین امری ناظر به حقیقت انسان است؛ با توجه به این مقدمه، چرا وقتی می‌خواهد افراد را با استفهام انکاریِ «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» مواخذه کند، نفرمود خداوند به همه زوایای وجود انسان آگاه است و استدلال را ناظر به علم خداوند به آسمانها و زمین و علم او به همه چیز قرار داد؟ 🌴الف. از باب «چون که صد آمد نود هم پیش ماست»، می‌خواهد بفرماید وقتی خداوند همه آئمانها و زمین و بلکه همه چیز را می‌داند حتما اوضاع و احوال شما انسانها را هم کاملا می‌داند. 🌴ب. شاید بدین خاطر است که غیرمستقیم تذکر دهد که انسان موجودی است که آفرینش همه آنچه در آسمانها و زمین است به خاطر اوست و همه آنها پیوند شدیدی با وجود انسان دارند به نحوی که تنها کسی همه امور مربوط به انسان را می‌داند که بر تمام آنچه در آسمانها و زمین است نیز احاطه داشته باشد. موید این مطلب آن است که خداوند نه‌تنها تصریح کرده که تمام آنچه را در زمین است برای انسان آفریده: «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً: اوست آن كسى كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد» (بقره/29)، بلکه یکی از فلسفه‌های مهم آفرینش ستارگان در آسمان را زینت دادن آسمان‌ها برای تماشاکنندگان (ظاهرا یعنی برای ما انسانها که ساکن زمین هستیم و از زمین به بالا می‌نگریم)، معرفی کرده است: :إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ: ما آسمان اين دنيا را به زيور ستارگان آراستيم» (صافات/6) و «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرين‏: و به يقين، ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم» (حجر/۱۶). 📝ثمره بر اساس توضیح فوق، چه‌بسا با آوردن این جمله می‌خواهد تذکر دهد که ای انسان! خودت را دست کم نگیر! بدان که وجود تو با کل آنچه در آسمانها و زیمن است مرتبط است و از این رو تنها کسی می‌تواند برای تو برنامه زندگی بدهد که به همه چیزهایی که در آسمانها و زمین است علم داشته باشد؛ نه خودت و نه هیچ کس دیگری که علم کامل ندارد. 📝ثمره در فلسفه غرب حدود دو سه قرن است که فضای نسبی‌گرایی معرفت‌شناختی رواج دارد با این بهانه که علم ما همواره ناقص است و لذا هیچگاه نمی‌توانیم به سخن نهایی و حقیقت قطعی دست یابیم. این کلمه حقی است که یراد بها الباطل! خلط بحثی که در این رویکرد نهفته است در این است که علم کامل با تک گزاره علمی خلط شده است؛ بله، در افق علم کامل به هر چیزی (از جمله انسان) این سخن کاملا درست است و جز خداوندی که همه چیز را می‌داند هیچکس نمی‌تواند ادعا کند که تحلیل کامل و جامعی از هر واقعیتی (مثلا از انسان) دارد و تمام زوایای آن واقعیت را درک کرده است؛ اما در افق تک گزاره‌ها قطعا امکان رسیدن به معرفت قطعی وجود دارد که اگر چنین امکانی وجود نداشته باشد حتی همین جمله که «همه چیز نسبی است» نیز پذیرفتنی نخواهد بود. نکته محل تاکید ما این است که این شکاکیتی که در فلسفه غرب مستقر شده در حقیقت ناشی از توجه به همین حقیقت ساده است که جز خداوند (یا کسی که خود خداوند از طریقی غیرمتعارف وی را از علم خویش برخوردار کرده باشد) هیچکس نمی‌تواند ادعای شناخت کامل و قطعی از انسان داشته باشد؛ و اتفاقا دقیقا به همین جهت است که نیاز به دینی الهی جدی می‌شود و هیچ دین دست‌ساز بشری توان ارائه راه مناسب زندگی به انسان را ندارد. آنچه جای تعجب دارد این است که از همین حقیقتی که در فلسفه غرب کاملا مشهود شده به جای اینکه ضرورت مراجعه به خداوند و مبنا قرار دادن رهنمود او برای انسان را نتیجه بگیرند، توصیه به خودبسندگی عقل و معتبر دانستن و به رسمیت شمردنِ همه دین‌ها و آیین‌های ساخته بشر را نتیجه گرفته‌اند! @yekaye
. 6️⃣ «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» در برابر خداوندى كه همه چيز را مى‏داند، ادّعا و تظاهر نداشته باشيم. 📚تفسير نور، ج‏9، ص200 @yekaye
. 8️⃣ «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» با اینکه تعبیر «آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است» دلالت بر «همه چیز» دارد، چرا بعد از اینکه فرمود «خداوند می‌داند آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است» ادامه داد که «و خداوند به هر چیزی داناست». آیا تکرار در اینجا رخ داده است؟ 🌴الف. [می‌خواهد بفرماید] خداوند، هم به وجود اشيا آگاه است وهم خصوصيّات هر چيزى را مى‏داند (تفسير نور، ج‏9، ص200). 🌴ب. شاید جمله دوم بیان دلیل برای جمله اول است: یعنی خداوند «آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است» می‌داند و این بدان جهت است که همه چیز را می‌داند. آنگاه اگر اشکال شود که چرا از ابتدا همین جمله دوم را نفرمود و چه نیازی به آوردن جمله اول بود یک پاسخش این است که اگر آن را نمی‌گفت تذکری که با آمدن آن جمله به انسان داده می‌شد (که در تدبر ۷.ب اشاره شد) از دست می‌رفت. 🌴ج. ... @yekaye
🔹ارتباط این آیه با آیات قبل و بعد 9️⃣ «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللهُ بِكُلِّ شَی‏ءٍ عَلیمٌ» در آیات قبل سخن از کسانی بود که ادعای ایمان می‌کردند در حالی که فقط اسلام آورده بودند و ایمان در دلشان وارد نشده بود و خداوند توضیح داد که ایمان واقعی چیست و چه کسانی‌اند که واقعا ایمان دارند. در این آيه تذکر می‌دهد که بیهوده در برابر پیامبر خدا ادعا و تظاهر به ایمان نکنید زیرا این ادعای شما در حقیقت ادعا کردن در پیشگاه خداوند است و گویی می‌خواهید خدا را از چیزی باخبر کنید که او نمی‌داند؛ در حالی که او نه‌تنها تمام زوایای وجودی شما علم دارد بلکه بر تمام آنچه در آسمانها و زمین است و تمام اشیاء ‌علم دارد و اتفاقا به خاطر چنین علمی است که تنها اوست که می‌تواند دین و روش زندگی مناسب را برای انسان ارائه دهد؛ زیرا که انسان اساسا موجودی است که وجودش به تمام آنچه در آسمانها و زمین آفریده شده مرتبط است (تدبر۷). آنگاه وقتی این نگاه در انسان تقویت شد و انسان فهمید که وجودش به تمام آنچه در آسمانها و زمین است مرتبط است و تنها خدایی که به همه اینها علم دارد می‌تواند برنامه زندگی به او بدهد، آنگاه بخوبی می‌فهمد که چه کوته‌بین‌اند انسانهایی که می‌پندارند با ایمان آوردن‌شان بر خداوند منتی دارد، و از این رو در آیه بعد تذکر می‌دهد که حتی برای همان اسلام آوردن ابتدایی هم اصلا سزاوار نیست که بر خداوند و پیامبرش منت بگذارید، بلکه ار صادقانه بنگرید درخواهید یافت که این خداوند است که حقیقتا بر شما انسانها منت گذاشته است که شما را به ایمان هدایت کرده است. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإیمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ 📖 ترجمه 💢 بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند؛ بگو اسلامتان را بر من منت ننهید؛ بلکه [این] خداوند است که بر شما منت می‌گذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر که راستگویید. سوره حجرات (۴۹)، آیه۱۷ ۱۴۰۲/۳/۱۵ ۱۶ ذی‌القعده ۱۴۴۴ @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹یمُنُّونَ / لا تَمُنُّوا / یمُنُّ درباره ماده «منن» قبلا بیان شد که ▪️برخی گفته‌اند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: قطع کردن، و در حق کسی نیکی کردن و بر او منت گذاشتن. «مَنّ» و «مِنَّة» (=منت گذاشتن) را هم بر دو قسم دانسته‌اند: ▫️«منت عملی»، یعنی عملا نعمتی را بر کسی ارزانی داشتن؛ که این امری بسیار ممدوح است که حقیقتا تنها از جانب خداوند انجام می‌شود (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ‏، آل عمران/۱۶۴؛ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ‏، نساء/۹۴؛ وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ‏، صافات/۱۱۴؛ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ، إبراهيم/۱۱؛ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا، قصص/۵)؛ و ▫️«منت قولی» یا کلامی، یعنی ابراز کردن اینکه من نیکی‌ای در حق تو کرده‌ام (وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني‏ إِسْرائيل‏، شعراء/۲۲؛ يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم‏، حجرات/۱۷؛ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ، مدثر/۶)، که امری قبیح است. ▪️برخی معنای اصلی این ماده را همان «قطع کردن» دانسته‌اند و گفته‌اند «مِنّت» را از این جهت از این ماده ساخته‌اند که در جایی که در اصل نعمت دادن است [= منت فعلی]، بدین جهت است که نعمت بلایا را قطع می‌کند و در جایی که مایه کدورت در نعمت دادن است [= منت کلامی]، بدین جهت است که اثر نعمت و ضرورت تشکر از نعمت را قطع می‌نماید. ▪️از کلماتی که ظاهرا از همین ماده می‌باشد «مَنّ» (حدود سه کیلو) است که برخی به همین مناسبت، اساساً «منت» را به معنای نعمت سنگین و وزین قلمداد کرده‌اند، هرچند برخی بر این باورند که این معنا ربطی به این ماده در زبان عربی ندارد و از کلماتی است که زبانهای دیگر وارد زبان عربی شده است (در زبان عبرى، این کلمه در این معنا به صورت «مانه» و در زبانهای سرياني و آرامى، این کلمه به صورت «منيا» تلفظ می‌شود). ▪️از آنجا که در ماده «منن» نوعی معنای قطع کردن و نعمت دادن نهفته است، این کلمه به طور مجازی برای رها کردن بدون عوض (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً، محمد/۴) و انفاق کردن (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ‏؛ ص/۳۹) به کار می‌رود. «أجر غیرممنون» (فصلت/۸؛ قلم/۳؛ انشقاق/۲۵؛ تین/۶) به معنای پاداشی است که هیچگاه قطع نمی‌شود و نقصان نمی‌پذیرد، و ظاهرا به همین معناست که برخی آن را به معنای «بی‌حساب» [= غیرقابل شمارش] معنی کرده‌اند. ▪️«منون» (نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُون؛ طور/۳۰‏) را هم به معنای «دهر» (روزگار) دانسته‌اند و هم به معنای مرگ [مَنِيَّةِ]، از این جهت که از عدد [زندگان] می‌کاهد و هر گونه مددی را قطع می‌کند. ▪️یکی از کاربردهای کلمه «مَنّ» در قرآن کریم (وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏؛ بقرة/۵۷) ظاهرا اشاره به صمغ و شیره‌ خوراکی‌ای مانند ترنجبین است که از برخی از درختان ترشح می‌کند، و برخی این احتمال را داده‌اند که منظور از «من» و «سلوی» نه ترنجبین و مرغ بریان، بلکه مطلق نعمتهایی بوده که خداوند بر آنان نازل کرده که از جهت نعمت بودنش به آن «مَنّ» و از این جهت که مایه تسلی و آطمینان خاطر آنان می‌شده بدان «سلوی» گفته‌اند و عجیب اینجاست که برخی از اهل لغت با اینکه این کلمه را اساساً برگرفته از زبانهای عبری و سریانی می‌دانند نه‌تنها با این احتمال مخالفتی نکرده‌اند، بلکه با تخصیص آن به اموری همچون ترنجبین و سایر شیره‌های مترشح از درخت مخالفت کرده و آن را به معنای هر نعمتی که از آن متنعم شده‌اند معرفی کرده‌اند. 🔖جلسه ۸۳۵ https://yekaye.ir/ale-imran-3-164/ @yekaye
🔹أَسْلَمُوا در آیه ۱۴ همین سوره به تفصیل درباره ماده «سلم» و کلمه اسلام توضیح داده شد. 🔖جلسه ۱۰۷۹ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-14-1/ 📖اختلاف قرائت ▪️در قراءات رایج به صورت «أن أسلموا» قرائت شده است؛ یعنی اینکه اسلام آوردند را بر تو منت می‌گذارند ▪️اما در قرائت ابن مسعود دو قرائت نقل شده است؛ یکی به لحاظ رسم المصحف، موافق با مصحف عثمانی اما به صورت «إن أسلموا»، که جمله به صورت شرطی معنا می‌شود، یعنی اگر اسلام بیاورند بر تو منت می‌گذارند؛ ▪️و دیگری موافق با معنای قرائت رایج اما مخالف با مصحف عثمانی به صورت «إسلامَهم»؛‌یعنی اسلام آوردنشان را بر تو منت می‌گذارند. 📚معجم القراءات ج۹، ص91 📚المغنی فی القراءات، ص۱۷۰۲ @yekaye
🔹هَداكُمْ قبلا بیان شد که ▪️برخی بر این باورند که ماده «هدی» در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی راهنمایی کردن؛ و دیگری هدیه دادن، ▪️اما دیگران اصل معنا را همان «بیان راه رشد و امکان وصول کسی به چیزی را مهیا کردن ویا «راهنمایی کردنی که با لطف همراه باشد» دانسته‌اند؛ و توضیح داده‌اند که وقتی که در حالت ثلاثی مجرد به کار رود به معنای «هدایت» است، و وقتی در باب افعال (أهدی) به کار رود، به معنای «هدیه دادن» می‌باشد؛ و چیزی که موید معنای واحد داشتن اینهاست، تفاوتی است که بین «هدیه» و «هبه» هست که «هدیه» آن چیزی است که با اهدای آن به نحوی به دریافت‌کننده هدیه تقرب می‌جوید [گویی خود را با هدیه به سوی گیرنده هدیه رهنمون شده است] در حالی که در «هبه» چنین اقتضایی نیست و از این رو، از الطاف خدا به بندگان، و حتی لطف یک رئیس به مرئوسش به «هبه» تعبیر می‌شود، اما «هدیه» در جایی است که بنده به پیشگاه خداوند یا یا مرئوس به رئیس و یا شخصی به شخص هم‌عرض خود چیزی پیشکش کند. ▪️«هدایت» (و ماده «هدی») نقطه مقابل «ضلالت» (و ماده «ضلل») است؛ و در ماده «هدی» یک نوع مفهوم پیش افتادن برای هدایت کردن نهفته است؛ و «هادی» راهنمایی است که جلو می‌افتد و افراد را در پی خود راهنمایی می‌کند و ظاهرا به همین مناسبت است که به گردن «اسب» (که جلوترین عضو وی است)‌ «هادی» و یا به «عصا» که شخص ابتدا آن را بر زمین می‌زند و بعد قدم می‌گذارد «هادیة» گویند. به لحاظ لغوی ظاهرا تفاوتی بین «هُدَی» و «هِدایت» (که هر دو مصدر ثلاثی مجردند) وجود ندارد، هرچند که قرآن فقط از کلمه «هدی» استفاده کرده و آن را هم خاص هدایت‌های ناظر به انسان به کار برده است. ▪️برخی گفته‌اند: هدایتی که خداوند برای انسان به کار می‌برد چهارگونه است: ▫️یکی هدایتی که در هر موجود مخلوقی قرار داده شده است: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/۵۰) ▫️دوم هدایت مردم که انبیاء با زبان و آوردن پیامهای الهی انجام می‌دهند «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ» (آل عمران/۱۳۸) «وَ في‏ نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ» (اعراف/۱۵۴) «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/۳) ▫️سوم: توفیقی که شامل حال برخی از افرادی می‌شود که زمینه هدایت شدن را دارند و در واقع، از هدایتی که به آنها رسیده بهره‌مند می‌شوند؛ مانند: «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»‏ (محمد/۱۷)، «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ‏» (تغابن/۱۱) «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ‏» (یونس/۹)، «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنكبوت/۶۹»، «وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» (بقرة/۲۱۳»، «وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (بقره/۲۱۳) ▫️و چهارم: هدایتی که در آخرت انسانها را به مقصد نهایی‌شان می‌رساند: «سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ‏» (محمد/۵)، «وَ نَزَعْنا ما في‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏» (اعراف/۴۳). ▫️و چنانکه اگر چنانکه برخی مفسران تفطن یافته‌اند توجه کنیم که هدایتی که توسط پیامبران و امامان انجام می‌شود بر دو قسم است، آنگاه درمی‌یابیم که باید قسم پنجمی را هم اضافه کنیم. در واقع، هدایت پیامبران و امامان یکی همان قسم دوم مذکور است که با رساندن پیام‌ها انجام می‌شود و از طریق درگیر شدن ذهن شخص شروع می‌گردد؛ و دیگری هدایتی است که با دستگیری کردن و حرکت دادن در مسیر و درگیر کردن روح و حقیقت وجودی او انجام می‌شود؛ و آن زمانی است که در قرآن کریم کلمه «هدایت» با «امر الله» ترکیب می‌شود «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (سجده/۳۴ و أنبياء/۷۳) که چون اشاره به عالم «أمر» (در مقابل عالم خلق) دارد، یعنی هدایتی است از جنس عالم امر، که ناظر به وجهه ملکوتی اشیاء است؛ وجه چنین تفسیری از آیه این است که این موهیت (یعنی «هدایت به امر» را مترتب بر صبر و رسیدن آنان به مرتبه یقین برشمرد: «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ‏» سجده/۲۴) و رسیدن به چنین یقینی را هم با مشاهده ملکوت قرین فرمود: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (أنعام/۷۵)، و «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» (تكاثر/۶). @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره ماده «هدی» ▪️نکته جالب توجه این است که اگر به تفاوت این کاربردهای هدایت توجه کنیم درمی‌یابیم که منافاتی بین اینکه گاه هدایت کردن را کار پیامبر می‌شمرد «وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏» (شورى/۵۲) وگاه این هدایت کردن را از او نفی می‌کند: «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» (قصص/۵۶)، «وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» (روم/۵۳) «لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» (بقرة/۲۷۲) منافاتی وجود ندارد. ویا گاهی از طرفی بر هدایت همگان توسط خداوند اصرار دارد: «أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاس‏» (بقره/۱۸۵) «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ»‏(إنسان/۳)، «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» ‏(بلد/۱۰) و از طرف دیگر از اینکه خداوند برخی از افراد را هرگز هدایت نمی‌کند سخن به میان می‌آورد: «كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» (آل عمران/۸۶) «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»‏ (نحل/۱۰۷) «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ» (زمر/۳). ▪️نکته دیگر اینکه افعالی مثل هدایت و تعلیم، از آنجا که دو سویه اعطاکننده و دریافت‌کننده دارند؛ در موقعیتهایی که اعطاء رخ می‌دهد اما دریافت‌کننده قبول نمی‌کند از حیث اعطاء تعبیر «هَدَاهُمْ و علّمهم» صادق است؛ و از حیث دریافت تعبیر «ما هَدَاهُمْ و لا علّمهم» و با این دو لحاظ است که گاهی در مورد یک گروه هم تعبیر «هدایتشان کردیم» و هم تعبیر «هدایتشان نکردیم» هردو به کار می‌رود: چنانکه در مورد ثمود در جایی می‌فرماید: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى»‏ (فصلت/۱۷) و در جای دیگر درباره مطلق کافران (که ثمود هم در همان دسته‌اند: «أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ» هود/۶۸) فرمود: «وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»‏ (نحل/۱۰۷). ▪️فعل «هدی»، گاهی مستقیما [دو] مفعول می‌گیرد [هرچند که گاه یک مفعولش حذف می‌شود]: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»‏(فاتحة/۶)؛ گاهی یکی از مفعول‌هایش با حرف «إلی» می‌آید: «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» ‏(آل عمران/۱۰۱)؛ و گاهی با حرف «لـ»: «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمان‏» (حجرات/۱۷)، که در آیه «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏» (یونس/۳۵) به نظر می‌رسد که حرف «الی» در همان معنای حرف «لـ» استفاده شده (زیرا بویژه در فراز دومش به جای «للحق» مجددا «الی الحق» آمده است). و البته با حرف «فی» (أَمَّنْ يَهْديكُمْ في‏ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ؛ نمل/۶۳) و «ب» (نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا، شوری/۵۲؛ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ، اعراف/۱۵۹ و ۱۸۱؛ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا، انبیاء/۷۳، و سجده/۲۴) و یا هردوی اینها (لِتَهْتَدُوا بِها في‏ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، انعام/۹۷) هم به کار رفته است که ظاهرا در معنای مفعولی نباشد. 📖 اختلاف قرائت 🔹أَنْ هَداكُمْ / إِنْ هَداكُمْ / إِذْ هَداكُمْ ▪️در قراءات رایج به همین صورت «أَنْ» قرائت شده است که تقدیر کلام «لأن» یا «بأن» است؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد «برای اینکه» یا «به سبب اینکه» شما را به ایمان هدایت کرد؛ ▪️اما در قرائت زید بن علی و نیز روایتی از عاصم به صورت «إن» شرطیه آمده؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد اگر که شما را به ایمان هدایت کرد (که چون طریق عاصم برای این روایت معلوم نشده برخی احتمال داده‌اند که این قرائت عاصم جحدری باشد نه عاصم معروف) ▪️و در قرائت ابن مسعود به صورت «إذ» قرائت شده است؛ یعنی خداوند بر شما منت دارد هنگامی که شما را به ایمان هدایت کرد؛ و این قرائت به عبید بن عمیر و ابن خثیم هم نسبت داده شده است. 📚معجم القراءات ج۹، ص92 ؛ المغنی فی القراءات، ص۱۷۰۲ 🔹هَداكُمْ / هادكُمْ ▪️در قرائات رایج به همین صورت «هداکم» از ریشه «هدی» است که به معنای «شما را هدایت کرد» می‌باشد؛ ▪️اما در قرائت ابن مسعود به صورت «هادكُمْ» است که آن را از ماده «هود» به معنای توبه و رجوع به حق و خیر دانسته‌اند، که معنایش «شما را توبه داد» می‌باشد. 📚معجم القراءات ج۹، ص92 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹درباره شأن نزول این آیه منابع شیعه و سنی دو مطلب کاملا متفاوت را روایت کرده‌اند؛ که اگرچه به نظر می‌رسد روایت سنی بیش از آنکه شأن نزول باشد، تطبیقی است که توسط راویان بر آیه انجام شده است هرچند این احتمال نیز منتفی نیست که وجود این دو گزارش ناشی از این باشد که این آیه دو بار و در دو موقعیت متفاوت نازل شده است: ۱) گزارش شیعی: https://eitaa.com/yekaye/10579 ۲) گزارش سنی: https://eitaa.com/yekaye/10580
🔸۱) گزارش شیعی شأن نزول آیه ۱۷ سوره حجرات را در جنگ خندق و در خصوص عثمان می‌داند که در چند روایت آمده است؛ یک روایت از آن ذیل آیه ۱۵ همین سوره گذشت؛ در ادامه دو روایت دیگر از این گزارش تقدیم می‌شود: 📜الف. در کتاب مصباح الانوار شیخ طوسی با اسناد خویش روایتی از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که من هنگام کندن خندق نزد رسول الله بودم در حالی که مردم و حضرت علی ع هم مشغول کندن بودند. پس پیامبر ص خطاب به علی ع فرمود: پدرم فدای کسی باد که می‌کَنَد و جبرائیل خاکها را از پیش روی او جاروب می‌کند و میکائیل کمکش می‌کند در حالی که تا پیش از این به احدی از خلایق کمک نکرده بود. سپس پیامبر رو به عثمان بن عفان کرد و فرمود: تو هم بکَن! عثمان عصبانی شد و گفت: محمد ص به این راضی نشده که به دست وی اسلام آوردیم و حالا ما را به کارگری دستور می‌دهد. پس خداوند بر پیامبرش نازل فرمود که: «بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند؛ بگو با اسلامتان بر من منت نگذارید؛ بلکه خداوند است که بر شما منت می‌گذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر واقعا از راستگویانید» (حجرات/۱۷) 📚تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص588 ذَكَرَ الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ مِصْبَاحِ الْأَنْوَارِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ رِجَالِهِ يَرْفَعُهُ إِلَى جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي حَفْرِ الْخَنْدَقِ وَ قَدْ حَفَرَ النَّاسُ وَ حَفَرَ عَلِيٌّ ع فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ: ص بِأَبِي مَنْ يَحْفِرُ وَ جَبْرَائِيلُ يَكْنُسُ التُّرَابَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ يُعِينُهُ مِيكَائِيلُ وَ لَمْ يَكُنْ يُعِينُ أَحَداً قَبْلَهُ مِنَ الْخَلْقِ. ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ: احْفِرْ! فَغَضِبَ عُثْمَانُ وَ قَالَ: لَا يَرْضَى مُحَمَّدٌ أَنْ أَسْلَمْنَا عَلَى يَدِهِ حَتَّى يَأْمُرَنَا بِالْكَدِّ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ». 📜ب. علی بن ابراهیم قمی می‌گوید: این آیه در مورد عثمان در جنگ خندق نازل شد و قضیه از این قرار است که وی بر عمار گذشت در حالی که عمار مشغول کندن خندق بود و غبار از گودالی که او می‌کند برخاسته بود و عثمان آستین پیراهنش را جلوی بینی‌اش گرفت و عبور کرد و عمار این اشعار را سرود: مساوی نیست کسی که مساجد را بنا می‌کند تا در آن رکوع و سجود انجام شود و کسی که از اینکه غبار رویش بنشیند دوری می‌گزیند و در حالی که منکر و معاند است رویگردان می‌شود. عثمان به وی رو کرد و گفت: این فرزند زن سیاه‌پوست! مقصودت منم؟! سپس سراغ رسول الله ص رفت و به ایشان گفت: من به تو نیپوستیم که به ما دشنام دهند. رسول الله ص فرمود: اگر می‌خواهی اسلامت را پس بگیر و برو. پس خداوند این آیه را نازل کرد که: «بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند؛ بگو با اسلامتان بر من منت نگذارید؛ بلکه خداوند است که بر شما منت می‌گذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر واقعا از راستگویانید» (حجرات/۱۷) یعنی راستگو نیستید. 📚تفسير القمي، ج‏2، ص322 وَ قَوْلُهُ «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» نَزَلَتْ فِي عَثْكَنَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ مَرَّ بِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَ هُوَ يَحْفِرُ الْخَنْدَقَ وَ قَدِ ارْتَفَعَ الْغُبَارُ مِنَ الْحَفْرِ فَوَضَعَ كُمَّهُ عَلَى أَنْفِهِ وَ مَرَّ، فَقَالَ عَمَّارٌ: «لَا يَسْتَوِي مَنْ يَبْنِي الْمَسَاجِدَ فَيُصَلِّي فِيهَا رَاكِعاً وَ سَاجِداً كَمَنْ يَمُرُّ بِالْغُبَارِ حَائِداً يُعْرِضُ عَنْهُ جَاحِداً مُعَانِداً»، فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ عَثْكَنُ فَقَالَ: يَا ابْنَ السَّوْدَاءِ إِيَّايَ تَعْنِي، ثُمَّ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ: لَمْ نَدْخُلْ مَعَكَ لِتُسَبَّ أَعْرَاضُنَا، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: قَدْ أَقَلْتُكَ إِسْلَامَكَ فَاذْهَبْ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» أَيْ لَسْتُمْ صَادِقِين‏. @yekaye
🔸۲) گزارش سنی شأن نزول این واقعه را درباره کسانی می‌داند که نزد پیامبر ص آمدند و از اینکه بدون جنگ مسلمان شده بودند بر پیامبر ص منت می‌گذاشتند که به دو روایت مختصر و مفصل از این واقعه اشاره می‌شود: 📜الف. ابن ابی اوفی می‌گوید: عده‌ای از عرب نزد پیامبر ص آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما اسلام آوردیم در حالی که با تو نجنگیدیم آنچنان که فلان و بهمان طایفه با تو جنگیدند؛ پس خداوند این آیه را نازل کرد که: «بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند...» شبیه این مطلب را از قول ابن عباس و سعید بن جبیر و حسن بصری آورده‌ و قوم مذکور را طائفه‌ای از بنی اسد و وقوع این واقعه را بعد از فتح مکه دانسته‌اند. 📚الدر المنثور، ج‏6، ص100-101 📜ب. ابن کعب قرظی می‌گوید: ده رهط [«رهط» به گروه‌های سه تا ده نفری‌ای گویند که اصل و نسب واحدی داشته باشند] از بنی اسد در اوایل سال نهم بر رسول الله ص وارد شدند و در میان آنان حضرمي بن عامر و ضرار بن أزور و وابصة بن معبد و قتادة بن قائف و سلمة بن حبيش و نقادة بن عبدالله بن خلف و طليحة بن خويلد بودند در حالی که رسول الله ص در مسجد و در میان اصحابش بود. سلام دادند و سخنگویشان گفت: یا رسول الله ص! ما شهادت می‌دهیم که خداوند واحد است و شریکی ندارد و اینکه تو بنده و رسول اویی؛ و نزد تو آمدیم در حالی که هیچ سپاهی علیه ما نفرستادی و ما در سلم و صلح هستیم با کسانی که در ورای ما هستند، پس خداوند نازل فرمود: «بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند...» 📚الدر المنثور، ج‏6، ص101 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) فرازی از خطبه پیامبر اکرم ص در روز غدیر با این جمله شروع می‌شود که «معاشر الناس لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ» که چون متن آن به عنوان اولین حدیث ذیل آیه ۱۵ (جلسه ۱۰۸۰ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-15/) گذشت به همانجا مراجعه کنید. @yekaye
☀️۲) امیرالمومنین ع هنگامی كه به اقدام ایشان درخصوص برابرى در تقسيم غنائم‏ اعتراض کردند خطبه‌ای ایراد کردند که به عنوان حدیث ۱۳ ذیل آیه ۱۳ (جلسه ۱۰۷۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-2/) تقدیم شد که در فرازی از آن فرمودند: «يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ يَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ أَ تَمُنُّونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ بِإِسْلَامِكُمْ وَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ الْمَنُّ عَلَيْكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ». اما حضرت امیر در مقام اتمام حجت‌ با طلحه و زبیر در همان ابتدای پذیرش خلافت نیز بدین آیات استشهاد کردند که احتمال دارد خطبه فوق مربوط به همین حادثه باشد. در هر صورت، در اینجا دو روایت دیگر از این واقعه تقدیم می‌شود: ☀️الف. روایت مفصلی را شیخ طوسی با سندهای متعدد ذکر کرده که در آن وقایع بلافاصله بعد از پذیرش خلافت توسط امیرالمومنین ع و برخی از خطبه‌ها و گفتگوهای بین حضرت و مخالفانشان در آن موقعیت را گزارش می‌کند. فراز ابتدایی این گفتگوها قبلا (به عنوان اولین حدیث در جلسه ۹۲۱ https://yekaye.ir/ale-imran-3-199/) گذشت. در ادامه روایت مذکور، و بعد از اینکه راوی گزارشی از بحثهایی که بین برخی از اصحاب امیرالمومنین ع و مخالفان امیرالمومنین ع درگرفت مطرح کرده ، آمده است: پس عمار و ابوهیثم و رفاعه و ابوایوب و سهل بن حنیف جمع شدند و با مشورت به این نتیجه رسیدند که سراغ امیرالمومنین ع در قنات [= نام وادی‌ای نزدیک مدینه] بروند و ایشان را از مواضع این افراد باخبر سازند. پس سوار شدند و سراغ ایشان رفتند و از جمع شدن آن افراد و شکایت‌های آنان و ادعایشان در خصوص ناراحتی در قبال قتل عثمان به ایشان خبر دادند. ابوهیثم گفت: یا امیرالمومنین! در این امر تاملی فرما! پس حضرت بر استر پیامبر ص سوار و وارد مدینه شد و بر منبر رفت و خداوند را حمد و ثنا گفت و خوبان و فضیلت‌مداران از اصحاب و مهاجران نزد ایشان گرد آمدند و به حضرت علی ع گفتند: آنان این پیشوا را خوش ندارند و امتیاز طلب می‌کنند و به خاطر این [مساواتی که برقرار کردی] خشمگین‌اند. علی ع فرمود: هیچکس در این مال برتری‌ای ندارد. این کتاب الله است بین ما و شما، و این هم پیامبرتان حضرت محمد ص و سیره او. سپس با صدای بلند فرمودند: ای جماعت انصار! آیا بر من [در نقل دیگری: بر خدا] به خاطر اسلامتان منت می‌گذارید؟! بلکه خداوند و رسولش‌اند که بر شما منت دارند، اگر واقعا راستگویید. من ابوالحسن مهترم*. و از منبر پایین آمد و در گوشه‌ای از مسجد نشست و فرستاد که طلحه و زبیر را نزد وی بخوانند ... 📚الأمالي (للطوسي)، ص731 ✳️* پی‌نوشت: عبارت «من ابوالحسن مهترم» را در ترجمه «أَنَا أَبُو الْحَسَنِ الْقَرْمُ» برگزیدیم. معروف است که حضرت امیر ع وقتی عصبانی می‌شد و می‌خواست قاطعیت خود را در کاری نشان دهد از تعبیر «أَنَا أَبُو الْحَسَنِ» استفاده می‌کرد، و کلمه «قرم» هم به معنای شتر نر درشت‌اندام است که عرب آن را مجازا برای سرور و مهتر قوم به کار می‌برد. @yekaye 👇سند و متن حدیث👇 https://eitaa.com/yekaye/10584