✅ ترکیب «الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ» قبلا در آیه ۵۱ (جلسه ۱۰۱۸ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-51/) گذشت و عمده نکات ادبی و نیز احادیث و تدبرهای آنجا میتواند به اینجا نیز مرتبط باشد که فقط خلاصهای از نکات ادبی مذکور در آنجا را تقدیم میکنیم:
🔹 الْمُكَذِّبینَ
▪️اصل ماده «کذب» نقطه مقابل «صدق» است و آن چیزی است که حقیقت و واقعیت نداشته باشد و «کِذب» به معنای خبر دادن از چیری برخلاف واقع است، اعم از اینکه عامدانه یا از روی اشتباه باشد.
برخی توضیح دادهاند که اصل این ماده به معنای کم گذاشتن در کار است چنانکه به کسی که در جنگ موضعی را که داشته رها میکند میگویند «کذب عن قرنه»
و به تعبیر دیگر، اصل این ماده دلالت دارد بر نقص در حدت و شدتی که در چیزی جاری است و یا لااقل مورد انتظار است، و به این جهت به سخن دروغ کذب گویند چون آنچه از کلام انتظار میرود بیان حقیقتی است که شخص در دل دارد؛ و دروغ، نقص و بلکه فقدان در چیزی است که از کلام انتظار میرود.
و موید این معنا هم آن است که در خصوص ماده «صدق» - که نقطه مقابل آن است - در اصل دلالت دارد بر قوتی در چیزی از حیث سخن یا غیر آن؛ و «صِدق» در مقابل «کذب» را بدین جهت چنین نامیده اند که دارای قوتی فی نفسه است برخلاف کذب که هیچ قوتی ندارد و باطل محض است؛ و بر همین اساس است که برای شیء صُلب و محکم، تعبیر «شىءٌ صَدْق» به کار میبرند.
▪️در هر صورت «کَذِب» (يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ؛ آل عمران/۷۵) نیز همانند «کِذب» به معنای «دروغ» و امری است که برای ابراز خلاف واقع به کار گرفته شده و اعم از آن که:
– سخن باشد (كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً؛ کهف/۵)
– یا یک عمل و شیء خارجی (وَ جاؤُوا عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ؛ یوسف/۱۸)؛
– و حتی در جایی که خود سخن صحیح است اما اعتقادات با این سخن همراه نیست باز تعبیر «کذب» به کار میرود: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ» (منافقون/۱)
▪️فعل «کَذَبَ» هم به صورت لازم، هم متعدی یک مفعولی، و هم متعدی دومفعولی به کار میرود؛ و البته در صورتی که به باب افعال یا تفعیل هم برود متعدی با یک مفعول خواهد شد، اما معنایش متفاوت است:
▪️وقتی به باب تفعیل میرود (کذّب، یُکَذّب، تکذیب) به معنای «نسبت دروغ دادن» به کسی یا به محتوایی به کار میرود، خواه آن شخص یا محتوا واقعا صادق باشد، یا کاذب؛ که در این صورت، ظاهرا اگر امر مورد تکذیب انسان باشد بدون حرف اضافه میآید (وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلينَ، حجر/۸۰) و اگر مطلب یا یک حقیقتی باشد نه شخص، با حرف اضافه «بـ» میآید (كَذَّبُوا بِآياتِنا، بقره/۳۹) و البته گاه میشود که برای تکذیب شخص از حرف اضافه «بـ» استفاده شود: «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ … كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ» (قمر/۲۳ و ۳۳) و بسیار میشود که مفعول آن حذف میشود (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ، واقعه/۸۲؛ وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى، طه/۵۶) و اسم فاعل آن «مُکَذِّب» میشود (ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ، واقعه/۵۱). جالب توجه این است آنچه در قرآن از این باب آمده است همگی در مورد تکذیب کردنِ شخص یا محتوای صادق است ولذا لااقل در فضای قرآن، تکذیب همواره نوعی دلالت بر انکار حق و زیر بار حق نرفتن دارد؛ و آنجا هم که فرمود «فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ» (أنعام/۳۳) در واقع میخواهد بفرماید که آنان واقعا تو را دروغگو نیافتند و نمیتوانند دروغگو بودن تو را اثبات کنند.
▪️و البته برخی این کاربرد کلمه «مکذّب» در معنای منفی را اقتضای طبیعی این کلمه دانستهاند و گفتهاند که اگر بخواهد در معنای تکذیب کردن سخن باطل باشد حتما باید بدان تصریح شود ویا قرینه واضحی بر آن بیاید؛ همان گونه که کلمه «کافر» هم به کار کثرت کاربردش در معنای مذموم بار منفی پیدا کرده ولو که کاربردش در معنایی مانند «کفر به طاغوت» در صورت تصریح یا وجود قرینه، رواست.
@yekaye
🔹الضَّالِّینَ
▪️ماده «ضلل» در اصل به معنای گم شدن و ضایع شدن و اینکه چیزی در غیرمسیری که سزاوارش است قرار بگیرد، چنانکه برای مردهای که دفن میشود ویا شیری که در آب مستهلک میشود تعبیر «أُضِلّ الميّتُ» و «ضَلَّ اللّبَنُ فى الماء» به کار میرود. در واقع، «ضَلَال» به معنای عدول و خارج شدن از راه مستقیم (مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ انعام/۳۹)، و ره به مقصود نیافتن، و نقطه مقابل هدایت است (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها؛ إسراء/۱۵) و به هر گونه منحرف شدن از راه گفته میشود خواه عمدی باشد یا سهوی، کوچک باشد یا بزرگ.
▪️این ماده به نحو ثلاثی مجرد، در معنای لازم (گمراه شدن) به کار میرود (إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ؛ ص/۲۶) و برای معنای متعدی (گمراه کردن) به باب افعال (قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثيراً؛ مائده/۷۷) و تفعیل میرود (أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ، فيل/۲؛ یعنی آیا کید آنان را در وضعیت باطل و مایه گمراه کردن خودشان قرار نداد؟) که تقابل این دو معنا به خوبی در این آیه منعکس شده است: «أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبيلَ» (فرقان/۱۷)
▪️«ضالّ» (وَ لاَ الضَّالِّينَ؛ حمد/۷) اسم فاعل از این ماده در حالت ثلاثی مجرد (کسی که راه را گم کرده، گمراه)؛ و «مُضِلّ» (وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ) اسم فاعل از این ماده در باب افعال (گمراه کننده) میباشد.
@yekaye
May 11
☀️۱) در ذیل آیات 88 و 90 حدیثی از امام باقر ع روایت شد که سوال کننده دربارهی «المقرّبینَ» و « أَصْحابِ الْیمینِ» سوال کرد و ایشان فرمودند که اولی کسی است که منزلش در کنار امام ع باشد. و دومی کسی است که به امامت امامان اهل بیت ع باور دارد.
راوی در ادامه میگوید:
پرسیدم: [و مقصود از] «و اما اگر از آن دروغپردازان گمراه بود» [چیست؟]
فرمود: کسانی که منکر و مخالف امام ع می باشند.
📚تأويل الآيات الظاهرة، ص630
مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ»
قَالَ ذَاكَ مَنْ كَانَ مَنْزِلُهُ [له منزلةٌ] عِنْدَ الْإِمَامِ.
قُلْتُ «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ»؟
قَالَ ذَاكَ مَنْ وَصَفَ بِهَذَا الْأَمْرِ.
قُلْتُ «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ»؟
قَالَ الْجَاحِدِينَ لِلْإِمَامِ.
@yekaye
☀️۲) حدیثی از امام باقر ع روایت شده است که توضیحی درباره وضعیت پیامبر و مسلمانان در مکه میدهند و در فرازی از آن توضیح میفرمایند که در مکه هرکس به پیامبر ص ایمان میآورد همین برای بهشتی شدنش کافی بود و خداوند در مکه فقط افرادی که شرک میورزیدند را به جهنم میفرستاد؛ و بعد به عنوان شاهد بر این مدعا آیاتی را برمیشمرد که در مکه نازل شده و ناظر به مشرکان بوده است؛ از جمله اینکه میفرماید:
و در سوره واقعه نازل فرمود: «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ»؛پس اینان همان مشرکان بودند.
📚الکافی، ج2، ص30
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
... ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص وَ هُوَ بِمَكَّةَ عَشْرَ سِنِينَ فَلَمْ يَمُتْ بِمَكَّةَ فِي تِلْكَ الْعَشْرِ سِنِينَ أَحَدٌ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً ص رَسُولُ اللَّهِ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِإِقْرَارِهِ وَ هُوَ إِيمَانُ التَّصْدِيقِ وَ لَمْ يُعَذِّبِ اللَّه أَحَداً مِمَّنْ مَاتَ وَ هُوَ مُتَّبِعٌ لِمُحَمَّدٍ ص عَلَى ذَلِكَ إِلَّا مَنْ أَشْرَكَ بِالرَّحْمَنِ وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي سُورَةِ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَكَّةَ ...
وَ أَنْزَلَ فِي الْوَاقِعَةِ «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ» فَهَؤُلَاءِ مُشْرِكُونَ ...
✅تبصره
در تفاسیر حدیثیِ متاخر (البرهان، ج۵، ص۲۷۵؛ نور الثقلين، ج5، ص229؛ كنز الدقائق، ج13، ص66) ظاهرا به تبع فیض کاشانی (الصافی، ج۵َ، ص۱۳۵) این فراز از روایت را ذیل این آیه آوردهاند؛ در حالی که چون فضای حدیث اصلا ناظر به تفسیر آیه نیست بلکه در مقام شرح یک مساله خاص بوده؛ و تقطیع مذکور میتواند مخل به مقصود باشد بهتر بود به فضای حدیث اشاره میکردند. البته در همه اینها (باز احتمالا به تبع فیض کاشانی) بلافاصله بعد از اشاره به این حدیث، تاکید کردهاند که «در تفسیر قمی تصریح شده که اینان (الکذبین الضالین) اعداء آل محمد ص میباشند.»
[لازم به ذکر است که چون تفسیر قمی در زمان معصوم ع (قرن۳) زندگی میکرده و ظاهرا در زمره اصحاب امام هادی ع و امام حسن عسکری ع به حساب میآمده است، تفاسیر روایی متاخر شیعه، جملات خود وی را هم به احتمال اینکه از معصوم شنیده باشد در کتب خود ذکر کردهاند]
@yekaye
☀️۳) در ذیل آیه ۸۹ (جلسه 1056 حدیث2) حدیثی از امام صادق ع گذشت درباره مردن مومن. در ادامهاش حضرت فرمودند:
... هرگاه کافر بمیرد هفتاد هزار زبانیه [آتش] وی را تا قبرش بدرقه کنند و او با صدایی که هر چیزی غیر از جن و انس بشنوند بگوید «اى كاش مرا بازگشتى بود تا از مومنان مىبودم» (اقتباس از شعراء/۱۰۲؛ زمر/۵۸) و میگوید «مرا بازگردانيد، شايد در آنچه وانهادهام كار نيكى انجام دهم» (مومنون/۹۹-۱۰۰) پس زبانیه [آتش] به وی پاسخ دهد «نه چنين است، اين سخنى است كه او گوينده آن است» (مومنون/۱۰۰) [یعنی او فقط حرفش را میزند] و فرشتهای به آنان خطاب دهد: «و اگر هم بازگردانده شود قطعاً به آنچه از آن نهی شده بود برمىگردد» (اقتباس از انعام/۲۸).
پس زمانیکه او را در قبرش گذارند و مردم از او جدا شوند، نکیر و منکر در هراسناکترین شکل بر او وارد شوند و او را بر پا دارند و از او بپرسند: پروردگار کیست، و دینت چیست و پیامبرت کیست؟
کافر زبانش به لکنت میافتد و قادر به جواب نیست.
پس آن چنان ضربتی از عذاب خدا بر او میزنند که هر چیزی از آن به لرزه و ترس افتد، و دوباره از او سؤال میکنند: پروردگار کیست، و دینت چیست و پیامبرت کیست؟
گوید: نمی دانم.
به او میگویند: ندانستی و ره نیافتی و رستگار نشدی. پس دری به سوی دوزخ بر روی او باز میکنند و آب جوشان جهنم را به سمت او نازل میکنند.
و این همان سخن خدای متعال است که میفرماید: « و اما اگر از آن دروغپردازان گمراه بود؛ پس جایگاهی از آب جوشان» یعنی در قبر « و چشیدن جهنم» یعنی در آخرت.
📚الأمالي( للصدوق)، ص290؛
📚روضة الواعظين، ج2، ص297؛
📚جامع الأخبار(للشعيري)، ص166-167
أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ الْقَزْوِينِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ النَّحْوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ سُلَيْمَانَ بْنِ مُقْبِلٍ الْمَدِينِيِّ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: ...
ثُمَّ قَالَ ع: إِذَا مَاتَ الْكَافِرُ شَيَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفاً مِنَ الزَّبَانِيَةِ إِلَی قَبْرِهِ وَ إِنَّهُ لَيُنَاشِدُ حَامِلِيهِ بِصَوْتٍ يَسْمَعُهُ كُلُّ شَيْءٍ إِلَّا الثَّقَلَانِ وَ يَقُولُ «لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ» الْمُؤْمِنِينَ وَ يَقُولُ «ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ» فَتُجِيبُهُ الزَّبَانِيَةُ: «كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ أَنْتَ قَائِلُهَا» وَ يُنَادِيهِمْ مَلَكٌ «لَوْ رُدَّ لَعَادَ لِمَا نُهِيَ عَنْهُ».
فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ وَ فَارَقَهُ النَّاسُ، أَتَاهُ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فِي أَهْوَلِ صُورَةٍ، فَيُقِيمَانِهِ، ثُمَّ يَقُولَانِ لَهُ: مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ وَ مَنْ نَبِيُّكَ؟ فَيَتَلَجْلَجُ لِسَانُهُ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَی الْجَوَابِ. فَيَضْرِبَانِهِ ضَرْبَةً مِنْ عَذَابِ اللَّهِ يُذْعَرُ لَهَا كُلُّ شَيْءٍ. ثُمَّ يَقُولَانِ لَهُ: مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ وَ مَنْ نَبِيُّكَ؟ فَيَقُولُ لَا أَدْرِي. فَيَقُولَانِ لَهُ: لَا دَرَيْتَ وَ لَا هُدِيتَ وَ لَا أَفْلَحْتَ. ثُمَّ يَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَی النَّارِ وَ يُنْزِلَانِ إِلَيْهِ الْحَمِيمَ مِنْ جَهَنَّمَ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ» يَعْنِي فِي الْقَبْرِ «وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ» يَعْنِي فِي الْآخِرَةِ.
@yekaye
هدایت شده از حسین سوزنچی
🏴السلام علیکِ یا فاطمه الزهراء🏴
🏴السلام علیک ایتها المضطهدة المقهورة🏴
مراسم بزرگداشت فاطمیه از طریق اینستاگرام:
instagram/meshkat.belgique
به اهتمام موسسه مشکات
با سخنرانی حجةالسلام سوزنچی
زمان برنامه: روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شروع برنامه به وقت ایران در ساعت ۲۲ دوشنبه 1399/10/8
@souzanchi
یک آیه در روز
🏴السلام علیکِ یا فاطمه الزهراء🏴 🏴السلام علیک ایتها المضطهدة المقهورة🏴 مراسم بزرگداشت فاطمیه از طر
سخنرانیای که به مناسبت شهادت حضرت زهر سلام الله علیها داشتم به یک معنا شرح و بسط بحثی بود که روزهای قبل درباره آیه «فسلام لک من أصحاب الیمین» در این کانال بیان شد؛
دوستانی که مایلند فایل سخنرانی مذکور را گوش دهند و متن احادیث مذکور در آن جلسه را ببینند میتوانند به پیوند زیر مراجعه کنند:
https://eitaa.com/souzanchi/943
@yekaye
یک آیه در روز
1059) 📖 وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبینَ الضَّالِّینَ 📖 ترجمه 💢و اما اگر از آن دروغپردازان
.
1️⃣ «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبینَ الضَّالِّینَ»
از ابتدای این سوره بحث بر سر وضعیت نهایی همه مردمان در آخرت بود که نهایتا همه در این سهگروه قرار میگیرند. قبلا بارها اشاره شد که این وضعیت نهایی، غیر از وضعیت بالفعل افراد است؛ یعنی دستهبندی انسانها در دنیا و حتی در برزخ و ابتدای حشر بیش از این سه گروه است و افراد دیگری همچون «مستضعفان» ، «مرجون لامر الله» و ... وجود دارند که هنوز تکلیفشان معلوم نیست که در کدام دستهاند.
در ذیل آیه قبل اشاره شد که در میان مردمی که به لحظه مرگ میرسند وضعیت دو دسته مقربان و مکذِّبانِ گمراه کاملا واضح است؛ و اگر پیچیدگی و بحثی باشد درباره سایر مردمان است؛ چنانکه در روایات متعددی آمده است که سوال قبر فقط مربوط به مومن محض و کافر محض است؛ اما بقیه افراد فعلا سوال و جواب ندارند تا تکلیفشان یکسره شود (الكافي، ج3، ص235 ).
در این آیات به سراغ گروه مکذبان ضال میرود که در لحظه مرگ کاملا تکلیفشان معلوم است و یکراست به جهنم وارد میشوند.
واضح است که این تعبیر اشاره دارد به «اصحاب شمال»؛ و قبلا در آیه ۵۱ (جلسه ۱۰۱۸ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-51/) مشخصا اصحاب شمال را با همین دو وصف خطاب قرار داد؛
اما اگر دقت شود در آنجا تعبیر «ضال» را مقدم کرد و فرمود «أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ» اما اینجا تعبیر «مکذب» را مقدم کرد و فرمود «إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبینَ الضَّالِّینَ». چرا؟
🍃الف. در آنجا در مقام رد سخن آنان بود که میگفتند «أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ: آيا هنگامی که بمیریم و خاکی و استخوانی شویم، آیا واقعا ما باز هم برانگیخته میشویم؟» (واقعه/۴۷)؛ که مناسبت دارد ابتدا به گمراه بودن آنان اشاره شود و سپس به این تکذیبی که ثمره آن گمراهی است؛ اما در اینجا در مقام مواجهه آنها با عذاب است که این عذاب در اصل به خاطر تکذیب آنهاست؛ یعنی اگر صرفا گمراه بودند اما عناد و تکذیبی نمیداشتند (مانند مستضعفان) لزوما به چنین جایگاهی گرفتار نمیشدند. (الميزان، ج19، ص140 )
🍃ب. «ضالین» در آیه 51 یعنی کسانی که بر گناه عظیم شرک اصرار میورزیدند که که این ضلالت عظیم است؛ و به همین جهت پیامبران و قیامت را تکذیب کردند و «مکذب» شدند و گفتند «أَ إِذا مِتْنا ...»؛ اما در این آیه ناظر است به تکذیبکنندگان قیامت، که به تبع آن از راه رهاییای که آنان را به سوی بهشت رهنمون شود گمراه میشوند. (مفاتیح الغیب، ج29، ص414 )
🍃ج. خطاب در آیه ۵۱ مستقیما به کفار است؛ و کفرپیشگی از ضلالت شروع میشود و به تکذیب منجر میگردد؛ و لذا ضلالت را مقدم بر تکذیب ذکر کرد؛ اما در اینجا – به قرینه آیه قبل که فرمود «فَسَلامٌ لَكَ ...» - خطاب به پیامبر ص است؛ پس در اینجا دارد برای ایشان حال این سه گروه را شرح میدهد؛ و اینان چون پیامبر را تکذیب کردند به گمراهی کشیده شدند و در حقیقی آنچه عامل عقاب این گروه سوم شده تکذیبگری آنان است؛پس تکذیب را مقدم داشت. (مفاتیح الغیب، ج29، ص414 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر1️⃣
🍃د. چهبسا معنای ضلالت در این دو آیه متفاوت است؛ در قبلی ناظر به گمراهی در دنیاست که انسان را به تکذیب حق میکشاند؛ اما در این آیه ناظر به سرگردانی در آخرت است که محصول تکذیب حق است؛ در واقع، خطاب در آیه ۵۱ مستقیما به کفار است؛ و کفرپیشگی از ضلالت شروع میشود و به تکذیب منجر میگردد، چنانکه آیه «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ» (نحل/36) ظاهرا بر این مطلب دلالت دارد؛
اما این آیه در مقام بیان حال آنان است، نه خطاب به خود آنان؛ و آنگاه چهبسا این ضلالت، نه ضلالت در دنیا، بلکه گم کردن همه پندارهای کذبی بود که در دنیا به عنوان حقیقت برای خود برگزیده بودند؛ به تعبیر دیگر آنان وقتی حق را تکذیب میکردند و دروغ میخواندند، عملا باطلی را حق میپنداشتند و چون باطل هیچ حقیقتی ندارد در قیامت که محل بروز حقایق است آن باطل را گم میکنند و هیچ مابهازایی برای طلب خود پیدا نمیکنند؛
و این حقیقتی است که در آیات متعددی در قرآن کریم بدان اشاره شده است از جمله:
▫️ انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (انعام/24)
▫️و الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (انعام/39)
▫️فمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ (اعراف/37)
▫️أفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعيدِ (سبأ/8)
🍃ه. ...
@yekaye
✅ اطلاعیه
روز دوشنبه بحثی ناظر به اعجار قرآن در وبیناری در دانشگاه امام صادق ع مطرح کردم که فایل صوتی آن را از اینجا:
https://eitaa.com/souzanchi/944
وپاورپوینت آن را از اینجا:
https://eitaa.com/souzanchi/945
میتوانید دریافت کنید.
@yekaye
🔹نُزُلٌ
درباره ماده «نزل» قبلا در ضمن آیه ۵۶ بیان شد که
▪️به معنای حرکت از بالا به پایین و فرود آمدن، و هبوط و مستقر شدن در محل مورد نظر (حلول) است و تفاوت «نزول» با «هبوط» در این است که هبوط، نزولی است که ادامه دارد؛ به تعبیر دیگر، در «نزول»، اصل حرکت رو به پایین بیشتر مد نظر است؛ اما در «هبوط»، استقراری که بعد از این حرکت انجام میشود، بیشتر مورد توجه است.
▪️همچنین گذشت که کلمه «نُزُل»
▫️میتواند صفت مشبهه از ماده «نزل» (نزول: فرود آمدن) باشد که به معنای آن چیزی است که برای کسی (بویژه: مهمانی) که میخواهد در جایی فرود آید و منزل گزیند، آماده میکنند؛
▫️ویا اسم مکان باشد به معنای منزل و جایگاهی که برای نزول کسی آماده شده (جایی که او بر آن فرود میآید و نازل میشود)؛
▫️و حتی برخی گفتهاند گاه این کلمه میتواند در معنای اسم فاعل (نازل) باشد؛
▫️ و حتی گاه به معنای مصدری «نزول» نیز میباشد.
🔖جلسه ۱۰۲۳ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-56/
▪️به نظر میرسد در این آیه فقط دو معنای اول قابل تطبیق است:
▫️اگر «نُزُل» به همان معنای اول (آنچه برای پذیرایی آماده میکنند) باشد، آنگاه یعنی این حمیم طعام و شرابی است که برای آنها در یوم الدین آماده شده است؛ که این نظر اغلب مترجمان و مفسران است (مثلا مجمع البيان، ج9، ص334 ؛ الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص140 )
▫️و اگر «نُزُل» را به معنای «منزل» (محل اقامت و نزول) باشد، آنگاه یعنی این حمیم محل نزول و منزلگاه آنان در آن روز است؛ که قلیلی از مترجمان و مفسران این را گفتهاند (مثلا تفسير روشن (مصطفوی)، ج16، ص89 )
📖اختلاف قرائت
▪️در اغلب قراءات معروف به همین صورت «نُزُلٌ» (زاء مضموم) قرائت شده است:
▪️اما در برخی روایت غیرمشهوری (طرق یونس و خالد و مطوعی به روایت عباس) از قرائت اهل بصره (ابوعمرو) به صورت «نُزْلٌ» (زاء ساکن) قرائت شده است (معجم القراءات ج۹، ص321 )؛ که به لحاظ معنایی «نُزْل» را نیز به معنای آنچه برای میهمان آماده میکنند دانستهاند (النهاية، ج5، ص43)
@yekaye
🔹حَمیمٍ
در بحث از آیه ۴۲ همین سوره گذشت که
▪️درباره اینکه ماده «حمم» در اصل بر چه چیزی دلالت دارد و آیا اساسا میتوان معنای مشترکی برای کاربردهای این ماده یافت یا خیر اختلاف است. ابن فارس حداقل پنج اصل متمایز برای این ماده قائل شده است:
▫️الف. سیاهی، که «یحموم» به معنای دود سیاه و غلیظ از همین باب است: وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ، واقعه/۴۳؛
▫️ب. حرارت، که به آب جوش «حمیم» گویند: وظاهرا آب جوشی است که در حال جوشیدن باشد: «كَغَلْيِ الْحَميمِ» (دخان/۴۶) و در قرآن کریم چنین حمیمی هم نوشیدنی جهنمیان است: «شَرابٌ مِنْ حَميمٍ» (انعام/۷۰ و یونس/۴) و «لا يَذُوقُونَ فيها بَرْداً وَ لا شَرابا إِلاَّ حَميماً وَ غَسَّاقاً» (نبأ/ ۲۵)؛ و هم وسیلهای برای عذاب جهنمیان: «يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَميمُ» (حج/۱۹) «ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ» (صافات/۶۷) «هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَميمٌ وَ غَسَّاقٌ» (ص/۵۷) «فِي الْحَميمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ» (غافر/۷۲) «ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَميمِ» (دخان/۴۸) «يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ آنٍ» (الرحمن/۴۴) «في سَمُومٍ وَ حَميمٍ» (واقعه/۴۲) «فَنُزُلٌ مِنْ حَميمٍ» (واقعه/۹۳)؛ و از برخی آیات معلوم میشود که همان نوشیدنی هم از باب عذاب بوده است نه صرفا رفع عطش: «کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ» (محمد/۱۵) «فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَميمِ» (واقعه/۵۴) و ظاهرا به مناسبت اینکه استفاده از آب داغ برای شست و شو است که کلمات «حمام» و «استحمام» رایج شده و «حمّی» به معنای «تب» نیز ظاهرا به همین مناسبت است.
▫️ج. نزدیکی و حضور، چنانکه برای پیش آمدن و نزدیک شدن یک حاجت تعبیر «أَحَمَّتِ الحاجةُ» به کار میبرند و تعبیر «أحَمَّ الأمرُ» نیز به معنای نزدیک شدن است [و شاید حمیم به معنای دوست صمیمی و نزدیک هم از همین باب باشد چنانکه در این معنا هم بارها در قرآن کریم به کار رفته است: «وَ لا صَديقٍ حَميمٍ» (شعراء/۱۰۱) «ما لِلظَّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاعُ» (غافر/۱۸) «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ» (فصلت/۳۴) «فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَميمٌ» (حاقه/۳۵) «وَ لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميماً» (معارج/۱۰)
▫️و معنای چهارم و پنجمش که ظاهرا در قرآن به کار نرفته یکی یک نوع صوت است (چنانکه به صدای چریدن اسب حمحمّ گویند؛ و دیگری قصد کردن است.
▪️اما بسیاری از اهل لغت سعی کردهاند با محور قرار دادن معنای حرارت بقیه را هم به این برگردانند.
مثلا حسن جبل معنای محوری این ماده را حرارت و حدتی دانسته است که در اثنای شیء سردی سرایت مییابد به نحوی که همه آن را دربربگیرد.
راغب اصفهانی نیز ظاهرا معنای اصلی و محوری این ماده را همان حرارت شدید دانسته و
مرحوم مصطفوی نیز با تاکید بر اینکه اصل این ماده همان حرارت شدیدی است که به حالت غلیان و جوشش نزدیک باشد وجه تسمیه «حمیم» به معنای دوست را هم چنین توضیح میدهد که بین آنها حرارت و علاقه دوستی بسیار شدید است؛ به تعبیر دیگر «حمیم» بر وزن فعیل دلالت بر ثبوت و شدت حرارت میکند یا حرارت ظاهری مانند آب جوش و یا حرارت معنوی و باطنی مانند دوستی شدید دو نفر با همدیگر.
نکته جالب دیگری که وی تذکر میدهد توجه به اشتقاق کبیر بین سه ماده «حمم» (که بیشتر بر حرارت شدید دلالت دارد) و «حمی» (که بیشتر بر حمایتگری و دوستی دلالت دارد) و «حمأ» (که بیشتر بر رنگ سیاه دلالت دارد) است که میتواند تا حدودی طیف گسترده معنای این ماده که ابن فارس را به چالش انداخته بود توضیح دهد.
▪️لازم به ذکر است که وزن فعیل هم به معنای فاعل و هم به معنای مفعول به کار میرود و در خصوص «حمیم» هر دو معنا میتواند مد نظر باشد یعنی هم به آبی که می جوشاند (حرارتش بر دیگران تاثیر میگذارد) میتواند گفته شود و هم بر آبی که میجوشد و خودش در حال جوشیدن است.
🔖جلسه ۱۰۰۹ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-42/
@yekaye
☀️۱) در ذیل آیه 89 حدیثی از امام صادق ع در تفسیر این آیات گذشت که درباره مقربین توضیح می دادند تعبیر «فروح و ریحان» ناظر به قبر است و «جنة نعیم» ناظر به آخرت. در ادامه فرمودند:
«و اما اگر از آن دروغپردازان گمراه بود؛ پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان» در قبرش و «چشیدن جهنم» در آخرت.
📚تفسير القمي، ج2، ص350
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَدْ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ «فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ» قَالَ: فِي قَبْرِهِ «وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» قَالَ فِي الْآخِرَةِ.
«وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ» فِي قَبْرِهِ «وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ» فِي الْآخِرَةِ.
@yekaye