☀️۲۹) حاکم نیشابوری با ۵ سند مختلف (از برخی از تابعین همچون ابوالحرب بن ابیالاسود دوئلی و اسماعیل بن حازم و ابوجروة مازنی) روایت کرده است که:
حضرت علی ع پیش از جنگ جمل به زبیر فرمود: آیا به یاد میآوری روزی که من و تو در زیر سایبان جماعتی از انصار بودیم و رسول الله ص به تو فرمود: آیا علی ع را دوست داری؟
گفتی: و چرا دوست نداشته باشم؟
فرمود: اما بدان که تو روزی بر او خروج [قیام مسلحانه] میکنی در حالی که تو ظالم هستی؟!
زبیر گفت: بله؛ ولی فراموش کرده بودم.
(و بر طبق اغلب نقلها بعد از این دیدار وی از ادامه جنگ با امیرالمومنین ع منصرف شد. البته در برخی از نقلها آمده که پسرش وی را دوباره منصرف کرد اما به محض اینکه جنگ شروع شد وی کنار کشید.)
حاکم نیشابوری سپس تصریح میکند که تعداد راویانی که این واقعه را نقل کردهاند بسیار بیش از این است که ما آوردیم.
📚المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج3، ص412-414؛ ح5573 و 5574 و 5575 و 5576 و 5577
5574 - أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ تَمِيمٍ الْقَنْطَرِيُّ، بِبَغْدَادَ، ثَنَا أَبُو قِلَابَةَ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ مُحَمَّدِ الرَّقَاشِيُّ، ثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، ثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ الرَّقَاشِيُّ، عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ الْمَلِكِ، عَنْ أَبِي حَرْبِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ الدِّيلِيِّ، قَالَ:
شَهِدْتُ الزُّبَيْرَ خَرَجَ يُرِيدُ عَلِيًّا، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ أَنْشُدُكَ اللَّهَ: هَلْ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «تُقَاتِلُهُ وَأَنْتَ لَهُ ظَالِمٌ»؟
فَقَالَ: لَمْ أَذْكُرْ، ثُمَّ مَضَى الزُّبَيْرُ مُنْصَرِفًا.
«هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ» ، عَنْ أَبِي حَرْبِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ فَقَدْ رَوَى عَنْهُ يَزِيدُ بْنُ صُهَيْبٍ الْفَقِيرُ وَفَضَلُ بْنُ فَضَالَةَ فِي إِسْنَادٍ وَاحِدٍ. [التعليق - من تلخيص الذهبي] صحيح
✅همین واقعه علاوه بر اینکه از همین افراد در کتب مهمی همچون
📚سير أعلام النبلاء ذهبی (ج1، ص59 ) و
📚 دلائل النبوة بيهقي (ج6، ص414-415 ) و
📚البداية والنهاية ابن کثیر (ج9، ص190-191 و ج10، ص457-460 )
روایت شده،
▪️همچنین از قتاده و زهری (در شمارههای بعد)، و نیز
▪️از مردی از بنیحیه در 📚 مصنف ابن أبي شيبة (ج21، ص510، ح40631 )، و
▪️از اسود بن قیس در 📚 مصنف ابن أبي شيبة (ج21، ص511، ح40632 ) و 📚سير أعلام النبلاء (ج1، ص58 ) و 📚تاريخ الإسلام ذهبی (ج3، ص489 )، و نیز
▪️در کتب تفسیری مهم اهل سنت همچون 📚تفسير زمخشري (الكشاف، ج2، ص212 ) و 📚فخر رازی (مفاتيح الغيب، ج15، ص474 ) روایت شده است.
✅البته نقلی که در مستدرک و دلائل النبوه و البداية والنهاية از قول ابوجروة مازنی آمده بسیار طولانیتر و بسیار شبیه نقلی است که در شماره ۳۱ از قول قتاده خواهد آمد.
@yekaye
🔹 قتاده از تابعینی است که از قول او واقعه اتمام حجت حضرت علی ع بر زبیر با استناد به حدیث نبوی، هم به صورت مختصر و هم مفصل روایت شده است. برخی از نقلهایی که از او شده مختصر و مشابه نقل فوق است: مثلا در
📚الجامع لمعمر بن راشد، ج11، ص241
📚مصنف عبد الرزاق، ج10، ص279 ؛
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص251، ح۳۱۳ ؛
📚دلائل النبوة للبيهقي، ج6، ص414
📚البداية والنهاية، ج9، ص190
در اینجا به برخی دیگر از نقلهای از وی که اندکی تفصیلیتر است بر اساس قدیمیترین کتب اهل سنت اشاره میکنیم:
☀️۳۰) الف. از قتاده روایت شده است که: هنگامی که [پیش از شروع جنگ جمل] علی ع و طلحه و زیبر به هم رسیدند، علی ع به طلحه گفت: زن خودت را در پردهاش نگه داشتهای و زن رسول الله ص را آوردهای که با آن بجنگی؟! وای بر تو! آیا با من بیعت نکردی؟!
طلحه گفت: در حالی با تو بیعت کردم که شمشیر روی گردنم بود! [و البته وی در این سخنش صداقت نداشت؛ زیرا در تاریخ مسلم است که حضرت علی ع از هیچکس به زور بیعت نگرفت و کسانی مثل سعد وقاص و عبدالله بن عمر که نخواستند بیعت کنند، بیعت نکردند، و کسی آنان را مجبور نکرد].
سپس علی ع به زبیر گفت: زبیر! نزدیکتر بیا! پس بقدری به هم نزدیک شدند که گردن اسبهایشان به هم میرسید و فرمود: وای بر تو ای زبیر! آیا نشنیدی که رسول الله ص به من میفرمود: اما بدان که این پسرعمهات بر تو ستم میکند و در حالی که ظالم است قصد جنگ با تو میکند؟
زبیر گفت: بله؛ بخدا راست گفتی. پس از لشکر به سمت مدینه بیرون آمد و در وادی السباع به دست ابن جرموز کشته شد.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص251، ح313
🔹بلاذری شبیه همین مطلب را با اندک تفاوتی در عبارات، علاوه بر قتاده، از ابوالعلاء ضبی (همان ص252 ح314) نیز نقل میکند.
☀️ب. وی در نقل دیگری از قتاده نیز همین مطالب را نقل میکند و درباره چرایی کشتن وی این توضیح را از قول وی اضافه میکند که:
وقتی زبیر از صحنه جنگ دور شد در مسیرش احنف او را دید و گفت: عجب از زبیر! بین دو لشکر از مسلمانان جنگ راه انداخت و سپس جان خود را نجات داد و الان میخواهد سراغ خانوادهاش برود!
اینجا بود که ابن جرموز و اصحابش وی را تعقیب کردند و وی مرتب میگفت: مبادا از دستتان بگریزد؛ تا اینکه راه را بر او بستند و او را کشتند؛ و ابن جرموز سر وی را نزد علی ع برد و ایشان دستور داد که همراه بدنش در همان وادی السباع دفن شود.
📚أنساب الأشراف، ج2، ص258، ح322
@yekaye
سند و متن دو روایت بلاذری از قتاده:
https://eitaa.com/yekaye/9657
سند و متن دو روایت بلاذری (یند ۳۰)
☀️۳۰) الف. حَدَّثَنِي بَكْرُ بْنُ الْهَيْثَمِ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ: عَنْ قَتَادَةَ قَالَ: ... فَلَمَّا تَوَاقَفُوا قَالَ عَلِيٌّ لِطَلْحَةَ: خَبَّأْتَ عِرْسَكَ فِي خِدْرِهَا وَجِئْتَ بِعِرْسِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تُقَاتِلُ بِهَا، وَيْحَكَ أَمَا بَايَعْتَنِي؟
قَالَ: بَايَعْتُكَ والسيف على عنقي.
ثم قال (علي للزبير) : يا زبير قف بنا حجرة فَتَوَاقَفَا حَتَّى اخْتَلَفَتْ أَعْنَاقُ فَرَسَيْهِمَا فَقَالَ: وَيْحَكَ يَا زُبَيْرُ أَمَا سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لِي: أَمَا إِنَّ ابْنَ عَمَّتِكَ هَذَا سَيَبْغِي عَلَيْكَ وَيُرِيدُ قِتَالَكَ ظَالِمًا؟
قَالَ: اللَّهُمَّ بَلَى. فَخَرَجَ مِنَ الْعَسْكَرِ مُتَوَجِّهًا إِلَى الْمَدِينَةِ فَقَتَلَهُ ابْنُ جُرْمُوزٍ بِوَادِي السباع.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص251، ح313
☀️ب. وحدثني بَكْرُ بْنُ الْهَيْثَمِ، حَدَّثَنَا أَبُو حَكِيمٍ الصَّنْعَانِيُّ، عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ قَتَادَةَ، قَالَ: لَمَّا اقْتَتَلُوا يَوْمَ الْجَمَلِ كَانَتِ الدَّبْرَةُ عَلَى أَصْحَابِ الْجَمَلِ، فَأَفْضَى عَلِيٌّ إِلَى النَّاحِيَةِ الَّتِي فِيهَا الزُّبَيْرُ، فلما واجهه قال له: يا أبا عبد الله أتقاتلني بعد بيعتي، و (بعد) ما سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ في قتالك لي ظالما؟
فاستحيا (الزبير) وَانْسَلَّ عَلَى فَرَسِهِ مُنْصَرِفًا إِلَى الْمَدِينَةِ.
فَلَمَّا صَارَ بِسَفَوَانَ، لَقِيَهُ رَجُلٌ مِنْ مُجَاشِعٍ يُقَالُ لَهُ: النعرُ بْنُ زمامٍ فَقَالَ لَهُ: أَجِرْنِي. قَالَ النعرُ: أَنْتَ فِي جِوَارِي يَا حَوَارِيَّ رَسُولِ الله.
فقال الأحنف: وا عجبا الزُّبَيْر لَفَّ بَيْنَ غَارَيْنِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ثُمَّ قَدْ نَجَا بِنَفْسِهِ وَهُوَ الآنَ يُرِيدُ أَهْلَهُ. فَأَتْبَعَهُ ابْنُ جُرْمُوزٍ وَأَصْحَابُهُ وَهُوَ يَقُولُ: أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ أَنْ يَفُوتَكُمْ. فَشَدُّوا عَلَيْهِ فَقَتَلُوهُ، وَأَتَى ابْنُ جُرْمُوزٍ عَلِيًّا بِرَأْسِهِ فَأَمَرَ أَنْ يُدْفَنَ مع جسده بوادي السباع.
📚أنساب الأشراف، ج2، ص258، ح322
@yekaye
☀️۳۱) طبری روایت قتاده از احتجاج امیرالمومنین ع با طلحه و زبیر را با طول و تفصیل بیشتری آورده است:
علی ع در محلی قرار گرفت و میخواست با طلحه و زبیر و عایشه دیدار کند و آنان نیز دنبال فرصتی بودند که با علی ع دیدار کنند؛ پس روز پنج شنبه نیمه جمادی الآخر سال ۳۶ در کنار قصر عبیدالله بن زیاد به هم رسیدند.
وقتی دو لشکر به هم نزدیک شدند زبیر به صورت مسلح و سوار بر اسب از لشکر بیرون آمد. به علی ع گفتند: این زبیر است. علی ع فرمود: از میان این دو نفر [= طلحه و زبیر] وی سزاوارتر است به اینکه خدا را به یادش آورم و او هم متذکر شود؛ اما طلحه هم بیرون آمد.
پس علی ع به سوی آن دو راه افتاد و بقدری به آنان نزدیک شد که گردن اسبهایشان به هم میرسید.
علی ع فرمود: شما دو نفر را چه میشود که سلاح و لشکر پیاده و سواره آماده کردهاید؟! اگر این آماده کردنتان از باب عذر و بهانهای است که نزد خدا دارید پس تقوای همان خدا را در پیش گیرید و همچون آن زنی نباشید «که نخ خود را پس از ریسیدن و محكم بافتن، از هم مىگسست» (نحل/۹۲). آیا من برادر دینی شما نبودم؟! شما ریختن خون مرا حلال میشمرید در حالی که من ریختن خونتان را حرام میدانم! آیا گناهی از من سر زده است که ریختن خونم حلال شده؟!
طلحه گفت: تو مردم را علیه عثمان شوراندی!
علی ع در پاسخ این آیه را تلاوت کردند: «آن روز خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مىدهد و خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار است.» (نور/25). سپس فرمودند: ای طلحه! خون عثمان را از من طلب میکنی؟! خداوند قاتلان عثمان را لعنت کند!
ای زبیر! آیا به یاد میآوری که روزی همراه با رسول الله ص از محله بنی غمن میگذشتی و نگاه ایشان به من افتاد و لبخندی به من زد و من هم لبخندی به ایشان زدم و تو گفتی: پسر ابوطالب از غرور و تکبرش دست برنمیدارد؛ و ایشان فرمود: این طور نگو! در او غرور و تکبری نیست؛ ولی بدان که تو با او خواهی جنگید در حالی که تو نسبت به او ظالم هستی.
زبیر گفت: به خدا سوگند راست میگویی! و اگر یادم بود اصلا وارد این مسیر نمیشدم؛ به خدا سوگند که با تو نخواهم جنگید.
پس علی ع به میان اصحابش برگشت و فرمود: اما زبیر در پیشگاه خداوند با من عهد کرد که با شما نجنگد.
و زبیر هم نزد عایشه برگشت و گفت: تا کنون در هیچ جایگاهی قرار نگرفتم که واقعا تکلیف خودم را درست شناخته باشم غیر از این بار که اینجا آمدم.
عایشه گفت: اکون چه میکنی؟
گفت: میخواهم آنان را رها کنم و بروم.
پسرش عبدالله گفت: بین این دو لشکر نزاع راه انداختهای و وقتی که شمشیرهایشان را برای همدیگر تیز کردهاند میخواهی رهایشان کنی و بروی؟! نه این طور نیست؛ بلکه پرچمهای علی بن ابیطالب را دیدی و فهمیدی که جوانانی جان برگف آنها را بلند کردهاند و مرگ در پیش روست!
گفت: اما من سوگند یاد ردهام که با او نجنگم و گفتگویی که بینشان رد و بدل شده بود را بازگو کرد.
عبدالله بن زبیر گفت: مشکل سوگند خوردن با کفاره دادن حل میشود؛ کفاره سوگندت را بده و وارد میدان جنگ شو.
پس وی غلامش را که مکحول نام داشت خواند و وی را [به عنوان کفاره] آزاد کرد.
اینجا بود که عبدالرحمن بن سلیمان تیمی چنین سرود:
همچون امروز ندیدم برادری از برادران که کاری از این عجیبتر انجام دهد؛ کفاره برای سوگندش می دهد تا به معصیت خداوند اقدام کند!
و یکی از شعرای آنان هم چنین پاسخش را داد:
مکحول را برای صیانت از دین خود آزاد کرد؛ و این کفارهای بود در قبال سوگندی که خورده بود؛ چرا که آثار بد پیمانشکنی [= پیمان شکنی با طلحه و عایشه] داشت بر رخسارش آشکار میشد!
📚تاريخ الطبري، ج4، ص501-502
🔹گزارش این واقعه با تفصیلی بسیار شبیه مطالب فوق، علاوه بر قتاده، از قول ابوجروة مازنی در
📚المستدرك على الصحيحين للحاكم (ج3، ص413؛ ح5575 ) و
📚دلائل النبوة للبيهقي (ج6، ص414-415 ) و
📚البداية والنهاية لابن کثیر (ج9، ص190 و ج10، ص457 )
نیز روایت شده است.
@yekaye
سند و متن دو روایت طبری از قتاده:
https://eitaa.com/yekaye/9659
سند و متن روایت طبری (یند ۳۱)
حدثنا عُمَرُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ الْهُذَلِيُّ، عَنْ قَتَادَةَ، قَالَ: سَارَ عَلِيٌّ مِنَ الزَّاوِيَةِ يُرِيدُ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ وَعَائِشَةَ، وَسَارُوا مِنَ الْفُرْضَةِ يُرِيدُونَ عَلِيًّا، فَالْتَقَوْا عِنْدَ مَوْضِعِ قَصْرِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فِي النِّصْفِ مِنْ جُمَادَى الآخِرَةِ سَنَةَ سِتٍّ وَثَلاثِينَ يَوْمَ الْخَمِيسِ.
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ خَرَجَ الزُّبَيْرُ عَلَى فَرَسٍ عَلَيْهِ سِلاحٌ، فَقِيلَ لِعَلِيٍّ: هَذَا الزُّبَيْرُ، قَالَ: أَمَا إِنَّهُ أَحْرَى الرَّجُلَيْنِ إِنْ ذُكِّرَ بِاللَّهِ أَنْ يَذْكُرَهُ، وَخَرَجَ طَلْحَةُ.
فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ، فَدَنَا مِنْهُمَا حَتَّى اخْتَلَفَتْ أَعْنَاقُ دَوَابِّهِمْ، فَقَالَ عَلِيٌّ: لَعَمْرِي لَقَدْ أَعْدَدْتُمَا سِلاحًا وَخَيْلا وَرِجَالا، إِنْ كُنْتُمَا أَعْدَدْتُمَا عِنْدَ اللَّهِ عُذْرًا فَاتَّقِيَا اللَّهَ سُبْحَانَهُ، وَلا تَكُونَا «كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً» أَلَمْ أَكُنْ أَخَاكُمَا فِي دِينِكُمَا، تُحَرِّمَانِ دَمِي وَأُحَرِّمُ دَمَاءَكُمَا! فَهَلْ مِنْ حَدَثٍ أَحَلَّ لَكُمَا دَمِي؟
قَالَ طَلْحَةُ: أَلَّبْتَ النَّاسَ عَلَى عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ!
قَالَ عَلِيٌّ: «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» ، يَا طَلْحَةُ، تَطْلَبُ بِدَمِ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ! فَلَعَنَ اللَّهُ قَتَلَةَ عُثْمَانَ. يَا زُبَيْرُ، أَتَذْكُرُ يَوْمَ مَرَرْتَ مع رسول الله ص فِي بَنِي غَنْمٍ، فَنَظَرَ إِلَيَّ فَضَحِكَ وَضَحِكْتُ إِلَيْهِ، فَقُلْت: لا يَدَعُ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ زهوه، فقال لك رسول الله ص: صَهْ، إِنَّهُ لَيْسَ بِهِ زَهْوٌ، وَلَتُقَاتِلَنَّهُ وَأَنْتَ لَهُ ظَالِمٌ؟]
فَقَالَ: اللَّهُمَّ نَعَمْ، وَلَوْ ذَكَرْتُ مَا سِرْتُ مَسِيرِي هَذَا، وَاللَّهِ لا أُقَاتِلُكَ أَبَدًا.
فَانْصَرَفَ عَلِيٌّ إِلَى أَصْحَابِهِ، فَقَالَ: أَمَّا الزُّبَيْرُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ عَهْدًا أَلا يُقَاتِلَكُمْ، وَرَجَعَ الزُّبَيْرُ إِلَى عَائِشَةَ فَقَالَ لَهَا: مَا كُنْتُ فِي مَوْطِنٍ مُنْذُ عَقِلْتُ إِلا وَأَنَا أَعْرِفُ فِيهِ أَمْرِي غَيْرَ مَوْطِنِي هَذَا، قَالَتْ: فَمَا تُرِيدُ أَنْ تَصْنَعَ؟
قَالَ: أُرِيدُ أَنْ أَدَعَهُمْ وَأَذْهَبُ، فَقَالَ لَهُ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ: جَمَعْتَ بَيْنَ هَذَيْنِ الْغَارَيْنِ، حَتَّى إِذَا حَدَّدَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أَرَدْتَ أَنْ تَتْرُكَهُمْ وَتَذْهَبَ! أَحْسَسْتَ رَايَاتِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ، وَعَلِمْتَ أَنَّهَا تَحْمِلُهَا فِتْيَةٌ أَنْجَادٌ، قَالَ: إِنِّي قَدْ حَلِفْتُ أَلا أُقَاتِلَهُ، وَأَحْفَظُهُ مَا قَالَ لَهُ، فَقَالَ: كَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ، وَقَاتِلْهُ، فَدَعَا بِغُلامٍ لَهُ يُقَالُ لَهُ مَكْحُولٌ، فَأَعْتَقَهُ.
فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سُلَيْمَانَ التَّيْمِيُّ:
لَمْ أَرَ كَالْيَوْمِ أَخَا إِخْوَانِ … أَعْجَبُ مِنْ مُكَفِّرِ الأَيْمَانِ ... بِالْعِتْقِ فِي مَعْصِيَةِ الرَّحْمَنِ.
وَقَالَ رَجُلٌ مِنْ شُعَرَائِهِمْ:
يُعْتِقُ مَكْحُولا لِصَوْنِ دِينِهِ … كَفَّارَةً لِلَّهِ عَنْ يَمِينِهِ ... وَالنَّكْثُ قَدْ لاحَ عَلَى جَبِينِهِ.
📚تاريخ الطبري، ج4، ص501-502
▪️ایضا من ابی جروة مازنی فی
📚المستدرك على الصحيحين للحاكم (ج3، ص413؛ ح5575 ) و
📚دلائل النبوة للبيهقي (ج6، ص414-415 ) و
📚البداية والنهاية لابن کثیر (ج9، ص190 و ج10، ص457 )
@yekaye
🔹۳۲) از دیگر تابعینی که واقعه احتجاج امیرالمومنین ع با زبیر (که مستند بود به پیشبینیای از جانب رسول الله ص) را در منابع اهل سنت روایت کرده، زهری است:
☀️الف. بلاذری واقعه را از قول وی چنین نقل میکند:
هنگامی که علی ع و اصحاب جمل در مقابل هم ایستادند علی ع با اسب از لشکر خود بیرون آمد و زبیر را صدا کرد.
پس این دو به هم رسیدند و علی فرمود: چه چیزی تو را اینجا آورد؟
گفت: بدینجا آمدم چون تو را شایسته این مقام نمی دیدم و تو از ما سزاوارتر به آن نیستی!
علی ع فرمود: آيا بعد از قتل عثمان سزاوارتر نبودم؟ [کنایه از اینکه پس چرا آن موقع با من بیعت کردی؟!] ما تو را فرزندان عبدالمطلب حساب میکردیم تا اینکه فرزند بدکار تو بزرگ شد و بین ما و تو فاصله انداخت.
سپس مطالبی را بر وی برشمرد که بر او سنگین آمد و به یادش آورد که رسول الله ص بر آن دو میگذشت و به علی ع گفته بود: این پسر عمهات چه میگوید؟ او با تو خواهد جنگید در حالی که نسبت به تو ظالم است.
پس زبیر از او روی گرداند و گفت: من قطعا با تو نخواهم جنگید.
و نزد پسرش عبدالله بن زبیر برگشت و به او گفت: من توجیهی برای شرکت در این جنگ ندارم!
گفت: این طور نیست! بلکه وقتی به دیدار علی ع رفتی و پرجمهای آنان را دیدی و دانستی که مرگ در پیش روست ترسیدی!
گفت: اما من سوگند خوردهام که با او نجنگم.
گفت: برای سوگندت کفارهای بده و غلامت سرجس را آزاد کن. پس زبیر وی را آزاد کرد و در صف آنان ایستاد!
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص255، ح319
☀️ب. طبری با سند خود عین همین مطالب را از زهری روایت کرده است؛ فقط در ابتدایش این مطلب را اضافه دارد که:
... و خبر کشته شدن آن هفتاد نفر همراهیان عبدی توسط اصحاب جمل در بصره به علی ع رسید؛ پس وی با دوازده هزار نفر عازم بصره شد و میفرمود:
وای از این مصیبتی که بر ربیعه نازل شد؛ آن ربیعهای که حرفشنوا و مطیع بود؛ در آن سالی که برایش بدترین سال بود.
چون به هم رسیدند علی ع سوار بر اسب بیرون آمد و زبیر را صدا کرد. ...
[و در پایانش این را اضافه میکند که:]
و علی ع به زبیر میگفت: آیا خون عثمان را از من طلب میکنی در حالی که خودت او را کشتی؟! خداوند امروز بر هریک از ما که بدتر است آنچه را که ناخوش میدارد مسلط فرماید.
و علی ع به طلحه میگفت:
علی ع به طلحه گفت: زن خودت را در پردهاش نگه داشتهای و زن رسول الله ص را آوردهای که به وسیله آن بجنگی؟! آیا با من بیعت نکردی؟!
طلحه گفت: در حالی با تو بیعت کردم که شمشیر روی گردنم بود! (در ذیل حدیث۳۰ توضیح دادیم که این جملهاش صادقانه نبود)
📚تاريخ الطبري، ج4، ص508-509
@yekaye
سند و متن روایات فوق:
https://eitaa.com/yekaye/9661
سند و متن روایات بند ۳۲
☀️الف. حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدَّوْرَقِيُّ، عَنْ وَهْبِ بْنِ جَرِيرِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَزِيدَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ لَمَّا وَقَفَ عَلِيٌّ وَأَصْحَابُ الْجَمَلِ، خَرَجَ عَلِيٌّ (عَلَى) فَرَسِهِ فَدَعَا الزُّبَيْرَ فَتَوَاقَفَا فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: مَا جَاءَ بِكَ؟
قَالَ: جَاءَ بِي أَنِّي لا أَرَاكَ لِهَذَا الأَمْرِ أَهْلا وَلا أَوْلَى بِهِ مِنَّا.
فَقَالَ عَلِيٌّ: لَسْت أَهْلا لَهَا بَعْدَ عُثْمَانَ؟ قَدْ كُنَّا نَعُدُّكَ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُكَ ابْنَ السُّوءِ فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ وَعَظُمَ عَلَيْهِ أَشْيَاءُ وذكر أن النبي صلى الله عليه وسلم مَرَّ عَلَيْهِمَا فَقَالَ لِعَلِيٍّ: مَا يَقُولُ ابْنُ عَمَّتِكَ؟ لَيُقَاتِلَنَّكَ وَهُوَ لَكَ ظَالِمٌ.
فَانْصَرَفَ عَنْهُ الزُّبَيْرُ وَقَالَ: فَإِنِّي لا أُقَاتِلُكَ. وَرَجَعَ إِلَى ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ فَقَالَ: مَا لي في هذا الحرب (من) بَصِيرَةٌ!!
فَقَالَ: لا وَلَكِنَّكَ جَبُنْتَ عَنْ لِقَاءِ عَلِيٍّ حِينَ رَأَيْتَ رَايَاتِهِ فَعَرَفْتَ أَنَّ تَحْتَهَا الْمَوْتُ. قَالَ: فَإِنِّي قَدْ حَلَفْتُ أَنْ لا أُقَاتِلَهُ.
قَالَ: فَكَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ بِعِتْقِ غُلامِكَ سرجس. فأعتقه وقام في الصف معهم.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص255، ح319
☀️ب. حدثنا أبي أبو خَيْثَمَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا وَهْبُ بْنُ جَرِيرِ بْنِ حازم، قال: سمعت أبي قال: سمعت يونس بْنَ يَزِيدَ الأَيْلِيَّ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، فِي قِصَّةٍ ذَكَرَهَا مِنْ خَبَرِ عَلِيٍّ وَطَلْحَةَ وَالزُّبَيْرِ وَعَائِشَةَ فِي مَسِيرِهِمُ الَّذِي نَحْنُ فِي ذِكْرِهِ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ قَالَ: وَبَلَغَ الْخَبَرُ عَلِيًّا- يَعْنِي خَبَرَ السَّبْعِينَ الَّذِينَ قُتِلُوا مَعَ الْعَبْدِيِّ بِالْبَصْرَةِ- فَأَقْبَلَ- يَعْنِي عَلِيًّا- فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفًا، فَقَدِمَ الْبَصْرَةَ، وَجَعَلَ يَقُولُ:
يَا لَهْفَ نَفْسِي عَلَى رَبِيعَهْ ... رَبِيعَةَ السَّامِعَةَ الْمُطِيعَهْ ... سَنَتُهَا كَانَتْ بِهَا الْوَقِيعَهْ.
فَلَمَّا تَوَاقَفُوا خَرَجَ عَلِيٌّ عَلَى فَرَسِهِ، فَدَعَا الزُّبَيْرَ، فَتَوَاقَفَا، فَقَالَ عَلِيٌّ لِلزُّبَيْرِ: مَا جَاءَ بِكَ؟ قَالَ: أَنْتَ، وَلا أَرَاكَ لِهَذَا الأَمْرِ أَهْلا، وَلا أَوْلَى بِهِ مِنَّا.
فَقَالَ عَلِيٌّ: لَسْتَ لَهُ أَهْلا بَعْدَ عثمان! قَدْ كُنَّا نَعُدُّكَ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّى بَلَغَ ابْنُكَ ابْنَ السُّوءِ فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ، وَعَظَّمَ عَلَيْهِ أَشْيَاءَ، فَذَكَرَ أَنَّ النَّبِيَّ ص مَرَّ عَلَيْهِمَا فَقَالَ لِعَلِيٍّ: مَا يَقُولُ ابْنُ عَمَّتِكَ؟ لَيُقَاتِلَنَّكَ وَهُوَ لَكَ ظَالِمٌ.
فَانْصَرَفَ عَنْهُ الزُّبَيْرُ، وَقَالَ: فَإِنِّي لا أُقَاتِلُكَ
فَرَجَعَ إِلَى ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ: مَا لِي فِي هَذِهِ الْحَرْبِ بَصِيرَةٌ،
فَقَالَ لَهُ ابْنُهُ: إِنَّكَ قَدْ خَرَجْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ، وَلَكِنَّكَ رَأَيْتَ رَايَاتِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ، وَعَرَفْتَ أَنَّ تَحْتَهَا الْمَوْتَ، فَجَبُنْتَ فأحفظه حَتَّى أَرْعَدَ وَغَضِبَ، وَقَالَ: وَيْحَكَ! إِنِّي قَدْ حَلَفْتُ لَهُ أَلا أُقَاتِلَهُ، فَقَالَ لَهُ ابْنُهُ: كَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ بِعِتْقِ غُلامِكَ سَرْجِسَ، فَأَعْتَقَهُ، وَقَامَ فِي الصَّفِّ مَعَهُمْ.
وَكَانَ عَلِيٌّ قَالَ لِلزُّبَيْرِ: أَتَطْلُبُ مِنِّي دَمَ عُثْمَانَ وَأَنْتَ قَتَلْتَهُ! سَلَّطَ اللَّهُ عَلَى أَشَدِّنَا عَلَيْهِ الْيَوْمَ مَا يَكْرَهُ.
وَقَالَ عَلِيٌّ: يَا طَلْحَةُ، جئت بعرس رسول الله ص تُقَاتِلُ بِهَا وَخَبَّأْتَ عُرْسَكَ فِي الْبَيْتِ! أَمَا بَايَعْتَنِي!
قَالَ: بَايَعْتُكَ وَعَلَى عُنُقِي اللُّجُّ.
📚تاريخ الطبري، ج4، ص508-509
@yekaye
☀️۳۳) درباره احتجاج حضرت علی ع با طلحه در روایات شماره ۳۰ و ۳۲ از أنساب الأشراف بلاذري و تاريخ طبري این گفتگو را بین حضرت علی ع و طلحه نقل کردیم که علی ع به طلحه گفت: زن خودت را در پردهاش نگه داشتهای و زن رسول الله ص را آوردهای که به وسیله آن بجنگی؟! آیا با من بیعت نکردی؟!
(و این گفتگو در منابع دیگر اهل سنت هم آمده است؛ مثلا:
📚البدء والتاريخ، 5، ص213 ؛
📚البداية والنهاية، 10، ص457 )
و اشاره شد که طلحه در پاسخ حضرت گفت: در حالی با تو بیعت کردم که شمشیر روی گردنم بود!
و توضیح دادیم که وی در این سخنش صداقت نداشت؛ زیرا در تاریخ مسلم است که حضرت علی ع از هیچکس به زور بیعت نگرفت و کسانی مثل سعد وقاص و عبدالله بن عمر که نخواستند بیعت کنند، بیعت نکردند، و کسی آنان را مجبور نکرد؛ و این مطلبی است که بسیاری از بزرگان اهل سنت هم بر ان تصریح کردهاند که «أما بيعتهم كرها فباطل»
📚العواصم من القواصم، ص301
اکنون میافزاییم که در برخی از منابع اهل سنت، فراز دیگری از این احتجاج را بدین صورت نقل کردهاند که:
☀️الف. رفاعة بن إیاس بن نذیر از پدرش از جدش روایت کرده است که خودم شنیدم که در جنگ جمل علی ع به طلحه گفت:
ای طلحه! تو را به خدا سوگند میدهم؛ آیا نشنیدی که رسول الله ص [درباره من] فرمود: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ: خدایا دوست بدار کسی که به ولایت او تن دهد؛ و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند»؟!
طلحه گفت: بله؛ پس به یادش آورد و برگشت.
📚مسند البزار (البحر الزخار)، 3، ص171، ح958؛
📚البداية والنهاية، 10، ص461
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدَةَ، قَالَ: نا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ، قَالَ: نا رِفَاعَةُ بْنُ إِيَاسَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيًّا، رَحِمَهُ اللَّهُ، يَقُولُ: يَوْمَ الْجَمَلِ لِطَلْحَةَ: أَنْشُدُكَ اللَّهَ يَا طَلْحَةُ أَمَا سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ؟ قَالَ: بَلَى قَالَ: فَذَكَرَهُ وَانْصَرَفَ.
☀️ب. ابن العربی این مطلب را چنین روایت کرده است:
و سپس علی ع طلحه را مخاطب قرار داد و گفت: در طلب چه آمدهای؟
گفت: خون عثمان.
گفت: خداوند هریک از ما را که در ریختن خون عثمان نقش داشت بکشد! آیا نشنیدی که رسول الله ص میفرمود: «اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله: خدایا دوست بدار کسی که به ولایت او تن دهد؛ و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند؛ و یاری کن کسی را که یاریش کند و خوار نما کسی که در خوار کردنش بکوشد»؟!؛ و تو اولین کسی هستی که با من بیعت کردی و بیعتت را شکستی.
📚العواصم من القواصم، ص301
روى قوم أن البيعة لما تمت لعلي، استأذن طلحة والزبير عليا في الخروج إلى مكة ... ونادى علي طلحة من بعد، ما تطلب؟
قال: دم عثمان.
قال: قتل الله أولانا بدم عثمان. ألم تسمع النبي - صلى الله عليه وسلم - يقول: " اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله" وأنت أول من بايعني ونكث!
✅تبصره:
ابن العربی این کتاب العواصم من القواصم را در دفاع از صحابه نوشته؛ وی مطالب مختلفی را که علیه صحابه مطرح است نقل می کند و پاسخ میدهد. جالب اینجاست که در داستان جنگ جمل اینها نقل میکند اما برای این مطالبی که گذشت هیچ پاسخ و مناقشه و توجیهی نمیآورد.
@yekaye
☀️۳۴) الف. ابن داود دینوری (م۲۸۲) بعد از اینکه واقعه ملاقات حضرت علی ع با زبیر و منصرف شدن زبیر را نقل میکند و بر این باور است وی به سخن فرزندش عبدالله گوش نداد و از میدان جنگ بیرون رفت، ادامه میدهد:
... طلحه هم چون دید زبیر از ادامه جنگ منصرف شده او هم تصمیم گرفت برگردد اما مروان حکم (که در لشکر خود اصحاب جمل بود) متوجه قصد او شد و تیری به سوی او پرتاب کرد که در ران وی نشست و بقدری خون از او رفت که کشته شد.
📚الأخبار الطوال، ص147-148
متن اصل روایت فوق در:
https://eitaa.com/yekaye/9667
☀️ب. قضیه کشته شدن طلحه با تیری از جانب مروان حکم (که عضوی از همین لشکر جمل بود) از مطالبی است که در اغلب منابع اهل سنت نقل شده است. در اینجا فقط چند روایت که بلاذری آورده اشاره میشود:
➖ از نافع نقل شده که مروان در جنگ جمل متوجه شکافی در زره طلحه شد پس تیری به سوی او انداخت و وی را به قتل رساند.
➖ قیس بن ابیحازم میگوید: مروان حکم در روز جمل میگفت: به خدا سوگند بعد از امروز دیگر از کسی به عنوان قاتل عثمان انتقامم را نخواهم گرفت. پس طلحه را مورد هدف تیر خود قرار داد و تیر بر ران وی اصابت کرد و خون بشدت سرازیر شد به نحوی که تا رانش را میبستند باد میکرد. پس گفت: رهایش کنید [یعنی پانسمان کردن زخم را]؛ این تیری بود که خداوند فرستاد؛ خدایا این انتقام عثمان را از من بگیر تا راضی شود.
➖ عوف میگوید: بن من خبر دادند که مروان حکم در جنگ جمل طلحه را هدف تیر خود قرار داد در حالی که کنار عایشه ایستاده بود و تیر به پایش خورد و سپس گفت: به خدا سوگند بعد از تو دیگر دنبال قاتل عثمان نخواهم بود. طلحه به یکی از غلامانش گفت: مرا به جایی منتقل کن [که مداوایم کنند]. گفت: نمیدانم کجا ببرمت. طلحه گفت: به خدا سوگند این تیری است که خدا آن را فرستاد؛ خدایا انتقام عثمان را از من بگیر تا راضی شود! سپس سرش را روی سنگی گذاشت تا جان داد.
➖ از عبدالملک مروان نقل شده که میگفت: اگر امیرالمومنین مروان به من خبر نداده بود که او بود که طلحه را به قتل رساند، احدی از فرزندان طلحه را به انتقام خون عثمان زنده نمیگذاشتم؛ چرا که او سختگیرترین مردم بر عثمان بود تا اینکه عثمان کشته شد.
➖ از ابن سیرین نقل شده است که: وقتی طلحه داشت در جنگ جمل در میان مردم جولان میداد مروان حکم او را با تیری هدف قرار داد و کشت.
➖ ابومحنف روایت کرده است که مروان در کنار طلحه میجنگید؛ وقتی دید که مردم فراری شدند گفت: به خدا سوگند امروز کاری کنم که بعد از امروز دیگر بابت خون عثمان انتقام نخواهم گرفت چرا که الان کسی از من به او نزدیکتر نیست؛ پس تیری روانه طلحه کرد که به پایش خورد و آن را شکافت؛ و یکی از غلامان طلحه قاطری آورد و وی را سوار آن کرد و طلحه مرتب میگفت: آیا هیچ جایی نیست که من بتوانم فرود آیم؟ وی میگفت: الان این قوم به ما میرسند. پس گفت: ندیدم شیخی از این ضایعتر به مرگ افتد؛ پس وی را به خانهای از خانههای بنی سعد بردند و او مرد و آنجا دفن شد.
➖ اسماعیل بن قیس میگوید: مروان تیری به طلحه زد که به رانش خورد و وی مرد.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج10، ص126-127
سند و متن روایت فوق در
https://eitaa.com/yekaye/9667
✅این واقعه از افراد مختلفی در منابع متعدد اهل سنت روایت شده است؛
از منابعی که قبل از بلاذری این را روایت کردهاند می توان به این موارد اشاره کرد:
📚الطبقات الكبير (زهری م۲۳۰)، ج3، ص204 ؛
📚تاريخ خليفة بن خياط (م۲۴۰) ص181 (وی در همین کتاب، ۱۸۵-۱۸۶ نقلی میآورد که مروان بعد از تیرانداختن به سوی طلحه رو به ابان پسر عثمان کرد و گفت: برخی از قاتلان پدرت را کشتیم )؛
📚الجامع لعلوم الإمام أحمد (م۲۴۱)، ج4، ص341 ؛
📚المعارف (ابن قتیبه دینوری م۲۷۶) ج1، ص229 ؛
📚المعرفة والتاريخ (الفسوی م۲۷۷)، ج3، ص312 ؛
📚التاريخ الكبير لابن أبي خيثمة (م۲۷۹) ج2، ص76
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9666
ادامه روایت ۳۴)
🔖تبصره:
با اینکه روایت تاریخی فوق بخوبی نشان میدهد که ادعای طلحه در برافروختن آتش جنگ جمل به خونخواهی عثمان ادعایی دروغین بوده و هم او و هم مروان حکم افراد قدرتطلبی بودند که به خاطر رسیدن به قدرت بر امیرمومنان شورش کردند و طبق نقلهای خود اهل سنت موجب کشته شدن بیش از بیست هزار نفر در جنگ جمل شدند؛ متاسفانه باب توجیه این اقدامات در علمای اهل سنت بقدری باز است که باور کردنی نیست. یعنی آنها نهتنها از این روایات و اتمام حجتهای حضرت علی ع بر طلحه به گناهکار بودن طلحه اذعان نمیکنند، بلکه حتی مروان را هم در کشتن طلحه گناهکار نمیدانند!
مثلا سعید بن محمد السناری (از علمای معاصر اهل سنت) در تعلیقهای که بر مسند أبي يعلى (ج1، ص569) نوشته بعد از اشاره واقعه فوق میگوید:
«وكان مروان مجتهدًا متأولًا، مثله مثل أبى الغادية الجهنى قاتل عمار بن ياسر - رضى الله عن الجميع - فهؤلاء قوم سبقت لهم من ربهم الحسنى، فالقاتل والمقتول كلاهما في جنات ونهر، في مقعد صدق عند مليك مقتدر: و مروان مجتهد و اهل تاویل بود؛ پس حکایت وی همچون حکایت ابوالغادیه جهنی قاتل عمار یاسر است که خداوند از همه آنان راضی باشد؛ اینان قومی بودند که خوبی از جانب خداوند به سوی آنان سقت گرفت؛ پس قاتل و مقتول هر دو در باغهای بهشتند؛ در جایگاهی صدق نزد خداوندی مقتدر»!
@yekaye
سند و متن روایات بند ۳۴
☀️الف. قالوا: ثم ان عليا دنا من صفوف اهل البصره، وارسل الى الزبير يسأله، ليدنو، فيكلمه بما يريد، واقبل الزبير حتى دنا من على رضى الله عنه، فوقفا جميعا بين الصفين حتى اختلفت اعناق فرسيهما، فقال له على: ناشدتك الله يا أبا عبد الله، هل تذكر يوما مررنا انا وأنت برسول الله ص ويدي في يدك، فقال لك رسول الله ص: اتحبه؟، قلت: نعم، يا رسول الله، فقال لك: اما انك تقاتله، وأنت له ظالم ...؟، فقال الزبير: نعم، انا ذاكر له. ثم انصرف على الى قومه، وقال لأصحابه: احملوا على القوم، فقد أعذرنا اليهم، فحمل بعضهم على بعض، فاقتتلوا. بالقنا والسيوف. واقبل الزبير حتى دنا من ابنه عبد الله وبيده الراية العظمى، فقال: يا بنى، انا منصرف، قال: وكيف يا أبت؟، قال: ما لي في هذا الأمر من بصيره، وقد اذكرني على امرا، قد كنت غفلت عنه، فانصرف يا بنى معى، فقال عبد الله: والله لا ارجع او يحكم الله بيننا. فتركه الزبير، ومضى نحو البصره ليتحمل منها، ويمضى نحو الحجاز.
ويقال: ان طلحه لما علم بانصراف الزبير هم ان ينصرف، فعلم مروان بن الحكم ما يريده، فرماه بسهم، فوقع في ركبته، فنزف حتى مات.
☀️ب. حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ النَّاقِدُ وَمُحَمَّدُ بْنُ سعد قالا: ثنا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ عَن نافع قَالَ: رأى مروان فرجة فِي درع طَلْحَة يَوْم الجمل فرماه بسهم فقتله .
حَدَّثَنَا عبد الله بن محمد بن أبي شيبة أَبُو بَكْرٍ، ثنا وَكِيعٌ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ عَنْ قَيْسِ بْنِ أَبِي حَازِمٍ قَالَ: قَالَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ يَوْمَ الْجَمَلِ: لا أَطْلُبُ أَحَدًا بِثَأْرِي فِي عُثْمَانَ بَعْدَ الْيَوْمِ، فَرَمَى طَلْحَةُ بِسَهْمٍ فَأَصَابَ رُكْبَتَهُ فَكَانَ الدَّمُ يَسِيلُ، فَإِذَا أَمْسَكُوا رُكْبَتَهُ انْتَفَخَتْ، فَقَالَ: دَعُوهُ فَإِنَّمَا هُوَ سَهْمٍ أَرْسَلَهُ اللَّهُ، اللَّهُمَّ خُذْ لِعُثْمَانَ مِنِّي حَتَّى يَرْضَى.
حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ الأَعْيَنُ، ثنا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ عَنْ عَوْفٍ الأَعْرَابِيِّ أَنَّ مَرْوَانَ رَمَى طَلْحَةَ يَوْمَ الْجَمَلِ وَهُوَ وَاقِفٌ إِلَى جَنْبِ عَائِشَةَ فَأَصَابَ سَاقَهُ وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أَطْلُبُ قَاتِلَ عُثْمَانَ بَعْدَكَ أَبَدًا، فَقَالَ طَلْحَةُ لِمَوْلًى لَهُ: أَلْقِنِي مَكَانًا فَقَالَ: مَا أَدْرِي أَيْنَ أُلْقِيكَ، فَقَالَ طَلْحَةُ: هَذَا وَاللَّهِ سَهْمٌ أَرْسَلَهُ اللَّهُ، اللَّهُمَّ خُذْ مِنِّي لِعُثْمَانَ حَتَّى يَرْضَى ثُمَّ وَسَّدَ حَجَرًا فَمَاتَ.
حَدَّثَنِي عَبَّاس بْن هِشَام الكلبي عن أبيه عَنْ عَوَانَةَ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: قَالَ عَبْدُ الْمَلِكِ بْن مروان: لولا أن أَمِير الْمُؤْمِنِينَ مروان أَخْبَرَنِي أنه هُوَ قتل طَلْحَة مَا تركت من ولد طَلْحَة أحدا إِلا قتلته بعثمان، فهو كَانَ أشد النَّاس عَلَيْهِ حَتَّى قتل.
حَدَّثَنَا عَفَّانُ بْنُ مُسْلِمٍ، ثنا حَمَّاد بْن زَيْد، ثنا قرة بْن خَالِد، أنبأ مُحَمَّد بْن سيرين أن مروان رمى طَلْحَة لما جال النَّاس يَوْم الجمل بسهم فأصابه فقتله.
قَالَ أَبُو مخنف فِي روايته: أحيط بطلحة يَوْم الجمل فجعل يَقُول: اللَّهُمَّ اعط عُثْمَان مني حَتَّى يرضى، ومروان يقاتل مَعَهُ فلما رأى مروان النَّاس قد انهزموا، قَالَ: وَاللَّه لا أطلب ثأري بعثمان بعد الْيَوْم أبدا فما كنت إِلَيْهِ أقرب مني الساعة، فانتحى لطلحة بسهم فأصاب بِهِ ساقه فأثخنه، وأتى طَلْحَة مولى لَهُ ببغلة فركبها وجعل يَقُول لمولاه: أما من موضع أقدر عَلَى النزول فِيهِ؟ فيقول: لا، قد لحقك القوم. فيقول: مَا رأيت مصرع شيخ أضيع، ثُمَّ صار فِي دار من دور بني سَعْد فمات بِهَا ودفن.
حَدَّثَنِي الْحُسَيْن بْن علي الأسود، أنبأ حَمَّاد بْن أسامة عَن إِسْمَاعِيل بْن قَيْس قَالَ: رمى مروان طَلْحَة بسهم فأصابه فِي ركبته فمات.
@yekaye
🔹د. سایر پیشبینیها درباره شهادت دیگران در جنگهای امیرالمومنین ع
در منابع اهل سنت در احادیثی نبوی وعده کشته شدن در راه خدا و به بهشت رفتن برای برخی دیگر از کسانی که در رکاب امیرالمومنین ع به شهادت رسیدند آمده است؛ که همه آنها نیز مویدی بر حقانیت امیرالمومنین ع در این جنگ و باطل بودن دشمنانش است؛
که برای پرهیز از طولانی شدن فقط دو مورد (یکی بیانی کلی؛ و دیگری در خصوص یکی از تابعین) تقدیم میشود:
☀️۳۵) در کتب اهل سنت از سه نفر از تابعین (امام باقر ع و محمد بن مطلب و زید بن حسن) نقل شده است:
در جنگهای حضرت علی ع از اصحاب بدر [= کسانی که در جنگ بدر در رکاب پیامبر ص شرکت کرده بودند] هفتاد نفر در رکاب ایشان شهید شدند؛
و از کسانی که در بیعت تحت شجره شرکت جسته بودند [بیعت رضوان، که در آیه ۱۸ سوره فتح بدان اشاره شده است] هفتصد نفر از اصحاب رسول الله ص در رکاب ایشان شهید شدند؛
و از میان تابعین سه نفر از کسانی شهید شدند که رسول الله ص بر بهشتی بودن آنان شهادت داده بود؛یعنی اویس قرنی و زید بن صوحان و جندبِ خوبیها؛
اویس قرنی در پیادهنظام در جنگ صفین به شهادت رسید و زید بن صوحان در جنگ جمل.
📚تاريخ دمشق لابن عساكر، ج19، ص442؛
📚مختصر تاريخ دمشق، ج9، ص146
أخبرنا أبو عبد الله البلخي أنا أبو غالب محمد بن الحسن بن أحمد الباقلاني أنا أبو علي بن شاذان أنا أحمد بن إسحاق بن نيخاب نا إبراهيم بن الحسين الكسائي نا عقبة بن مكرم الكوفي نا يونس عن عمرو بن شمر عن جابر عن محمد بن علي ومحمد بن المطلب وزيد بن حسن قالوا:
شهد مع علي بن أبي طالب في حربه من أصحاب بدر سبعون رجلا؛
وشهد معه ممن بايع تحت الشجرة سبع مائة رجل فيما لا يحصى من أصحاب رسول الله ص؛
وشهد معه من التابعين ثلاثة بلغنا أن رسول الله ص شهد لهم بالجنة: أويس القرني وزيد بن صوحان وجندب الخير؛
فأما أويس القرني فقتل في الرجالة يوم صفين؛
وأما زيد بن صوحان فقتل يوم الجمل.
@yekaye
۳۶) زید بن صوحان یکی از تابعین است که محضر رسول الله ص را درک نکرد؛ اما در رکاب امیرالمومنین ع بود و در جنگ جمل به شهادت رسید.
رسول الله ص سالها قبل از به دینا آمدن وی دربارهاش پیشبینیای کرده بود که ابن عساکر با سندهای متعدد به برخی از آنها اشاره کرده است که در اینجا تقدیم میشود:
☀️الف و ب و ج. با سندهای متعدد از رسول الله ص روایت شده که فرمودند: کسی که دلش میخواهد به مردی بنگرد که برخی از اعضای بدنش در رفتن به بهشت بر او سبقت میگیرند به زید بن صوحان بنگرد.
ابویعلی (یکی از افرادی که در یکی از سلسلههای نقل این حدیث نبوی است) بعد از ذکر این حدیث میگفت: دستان زید در جهاد با مشرکان قطع شد و سالها بعد از آن زندگی کرد تا اینکه در جنگ جمل به شهادت رسید.
☀️د. از حارث اعور نقل شده است که یکی از کسانی که رسول الله [بدون اینکه هیچگاه او را ببیند] از او یاد میکرد «زیدٌ الخیر» (زید خوبیها) بود که همان زید بن صوحان است و رسول الله ص میفرمود:
بعد از من مردی از تابعین هست که همان زید خوبیهاست و برخی از اعضای بدنش در رفتن به بهشت بیست سال بر او سبقت میگیرند.
وی دستانش در جنگ نهاوند قطع شد سپس بیست سال زندگی کرد تا اینکه در جنگ جمل در رکاب علی ع به شهادت رسید و پیش از اینکه کشته شود [به امیرالمومنین ع] گفت که همانا من دستی را دیدم که از آسمان بیرون آمد و به من اشاره میکرد که بالا بیا و ای امیرالمومنین من بدان ملحق خواهم شد؛ پس مرا با همین خونم دفن کنید که من میخواهم [در روز قیامت با این پیکر خونین] با این قوم مخاصمه کنم.
☀️ه. از ابی فروه نقل شده که در مسیری همراه با پیامبر ص بودندو پیامبر که کاروان را سوق میداد در جایی فرود آمد و فرمود:
«زیدٌ و ما زیدٌ؟ جندب و ما جندب؟» [زید؛و زید کیست؟! جندب؛ و جندب کیست؟].
سپس فرمود: دو مرد از امتم که یکی از آنان برخی از اعضای بدنش در رفتن به بهشت بر او سبقت میگیرد سپس بقیه بدنش در بهشت بدان ملحق میشوند؛ و دیگری کسی است که بین حق و باطل جدایی میافکند.
و جندب همان کسی است که آن ساحر در کوفه [که ولید، که از سوی عثمان حاکم کوفه شده بود، برای وی موقعیتی فراهم کرده بود و وی در مسجد کوفه نمایش سحر میداد] را به هلاکت رساند.
☀️و. هشام به محمد میگوید: زید بن صوحان دستش در یکی از فتوحات عراق قطع شد و او در حالی که خون فوران میزد لبخند میزد. یکی از همراهانش گفت: این چه جای لبخند زدن است!
زید گفت: دردی است که به من رسید و ثوابی که خداوند بابت آن می دهد آن را کاملا زایل میکند؛ آیا این درد را با جزع و فزع کردنی که هیچ فایدهای ندارد و در برگشت آنچه از دست رفته اثری ندارد، همراه کنم؟ در حالی که این لبخند من تسلیتی است برای مومنانی که مرا میبینند.
وی گفت: قطعا تو به کار خویش در محضر خداوند عالمتری.
☀️ز. اعمش از ابراهیم روایت کرده که زید بن صوحان حدیثی میگفت:
اعرابیای به او گفت:حدیث تو مرا به تعجب وامی دارد و دست تو مرا به رشک و تردید میاندازد!
گفت: آیا نمیبینی چپ است؟
گفت: به خدا سوگند نمیدانم راست را قطع میکنید یا چپ را!
زید گفت: خداوند راست گفته است که فرموده: «اعراب در کفر و نفاق شدیدترند و سزاوارترند که حدود آنچه را خداوند بر رسولش نازل فرموده ندانند» (توبه/۹۷)
و اعمش به یاد میآورد که دستان زید در جنگ نهاوند قطع شد.
📚تاريخ دمشق لابن عساكر، ج19، ص435-437؛
📚مختصر تاريخ دمشق، ج9، ص143-144
@yekaye
سند و متن روایات فوق
https://eitaa.com/yekaye/9671
سند و متن روایات بند ۳۶
☀️الف. [4541] أخبرناه عاليا على الصواب أبو المظفر بن القشيري أنبأ أبو سعد الجنزرودي أنا أبو عمرو بن حمدان وأخبرناه أبو سهل محمد بن إبراهيم أنبأ إبراهيم بن منصور أنبأ أبو بكر بن المقرئ قالا أنا أبو يعلى نا إبراهيم بن سعيد نا حسين بن محمد عن الهذيل بن بلال عن عبد الرحمن بن مسعود العبدي عن علي قال قال رسول الله ص من سره أن ينظر إلى رجل يسبقه (وقال ابن المقرئ سبقه) بعض أعضائه إلى الجنة فلينظر إلى زيد بن صوحان.
[4542] رواه الخطيب عن أبي الحسين بن أبي نصر عن يوسف بن القاسم عن أبي يعلى ورواه أيضا عن أبي طالب الدسكري عن ابن المقرئ عن أبي يعلى وقال قطعت يد زيد في جهاده المشركين وعاش بعد ذلك دهرا حتى قتل يوم الجمل؛
☀️ب. وروى هذا الحديث عمرو بن مهران الشيباني الخصاف عن الهذيل بن بلال؛ ورواه عمرو بن محمد السمرقندي البحيري عن إبراهيم بن سعيد عن حسين بن الرماحس بدلا من الهذيل؛ أخبرناه أبو عبد الله محمد بن غانم بن أحمد أنبأ عبد الرحمن بن محمد بن إسحاق أنبأ أبي أنا سهل بن السري البخاري نا عمر بن محمد البحيري نا إبراهيم بن سعيد الجوهري نا حسين بن محمد المروزي نا حسين بن الرماحس عن عبد الرحمن بن مسعود العبدي قال سمعت عليا يقول قال رسول الله ص من سره أن ينظر إلى من يسبقه بعض أعضائه إلى الجنة فلينظر إلى زيد بن صوحان.
☀️ج. [4543] قال حسين بن الرماحس وحدثتني أم الأسود بنت زيد بن صوحان أن زيد بن صوحان حدثها عن علي عن النبي ص بذلك؛
☀️د. أنبأنا أبو الغنائم بن أنبأ محمد بن علي بن الحسن نا محمد بن جعفر مناولة أنبأ عبد العزيز بن يحيى نا المغيرة بن محمد ثنا أبو محكم نا [ص۴۳۶] هشام بن محمد عن أبي مخنف عن عبد الرحمن بن عبيد أنا الكنود عن الحارث الأعور قال كان ممن ذكره رسول الله ص زيد الخير وهو زيد بن صوحان قال رسول الله ص: سيكون بعدي رجل من التابعين وهو زيد الخير يسبقه بعض أعضائه إلى الجنة بعشرين سنة [4544] فقطعت يده اليسرى بنهاوند ثم عاش بعد ذلك عشرين سنة ثم قتل يوم الجمل بين يدي علي وقال قبل أن يقتل إني قد رأيت يدا خرجت من السماء تشير إلي أن تعال وأنا لاحق بها يا أمير المؤمنين فادفنوني في دمي فإني مخاصم القوم.
☀️ه. أنبأنا أبو سعد المطرز وأبو علي الحداد قالا أنبأ أبو نعيم الحافظ نا أحمد بن محمد بن سنان نا أبو العباس السراج نا محمد بن الصباح نا جرير عن أبي فروة أو غيره قال بلغني أنهم كانوا في مسير مع النبي ص فنزل رسول الله ص يسوق بهم فقال: زيد وما زيد؟! جندب وما جندب؟! ثم قال رجلين من أمتي أحدهما يسبقه بعض جسده إلى الجنة ثم يتبعه سائر جسده إلى الجنة وأما الآخر فيفرق بين الحق والباطل؛ وجندب هو الذي قتل الساحر بالكوفة.
☀️و. [4545] أنبأنا أبو سعد بن البغدادي نا عبد الرحمن بن محمد بن إسحاق أنا الحسن بن محمد بن يوة أنا أحمد بن محمد بن عمر العبدي نا أبو بكر بن أبي الدنيا حدثني الحسين بن عبد الرحمن عن هشام بن محمد أن زيد بن صوحان أصيبت يده في بعض فتوح العراق فتبسم والدماء تشجب فقال له رجل من قومه ما هذا موضع [ص۴۳۷] تبسم فقال زيد ألم حل يفوته ثواب الله عليه أفأردفه بألم الجزع الذي لا جدوى فيه ولا دريكة لفائت معه وفي تبسمي تعزية لبعض المؤتسين من المؤمنين فقال الرجل أنا أنت أعلم بالله مني.
☀️ز. أنبأنا أبو طالب بن يوسف وأبو نصر بن البنا قالا قرئ على أبي محمد الجوهري عن أبي عمر بن حيوية أنا أحمد بن معروف نا الحسين بن الفهم نا محمد بن سعد أنا يعلى بن عبيد نا الأعمش عن إبراهيم قال كان زيد بن صوحان يحدث فقال أعرابي: إن حديثك ليعجبني وإن يدك لتريبني! فقال: أو ما تراها الشمال؟ فقال: والله ما أدري اليمين تقطعون أم الشمال؟ فقال زيد: صدق الله «الأعراب أشد كفرا ونفاقا وأجدر أن لا يعلموا حدود ما أنزل الله على رسوله».
فذكر الأعمش أن يد زيد قطعت يوم نهاوند.
📚تاريخ دمشق لابن عساكر، ج19، ص435-437؛
📚مختصر تاريخ دمشق، ج9، ص143-144
@yekaye
۳۷) پیشبینی شهادت عمار توسط «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» در حدیث نبوی بقدری معروف بوده که عمار در جنگهای حضرت امیر ع به عنوان یک شاخص برای تشخیص حق و باطل محسوب میشده است. اگرچه این شاخص مشخصا در جنگ صفین و با به شهادت رسیدن وی کاملا عیان شد، اما در جنگ جمل هم کارکرد خود را داشت؛ لذا اگرچه این حدیث نبوی به تفصیل در احادیث مربوط به جنگ صفین خواهد آمد اما اینجا و در انتهای احادیث مربوط به جنگ جمل مناسب است به کارکرد این شاخص در این جنگ نیز اشاره شود:
☀️الف. دینوری در وقایع جنگ جمل نقل میکند:
زبیر هنگامی که فهمید عمار در لشکر علی ع است در خصوص اقدامی که کرده بود [= شرکت در جنگ علیه حضرت علی ع] دچار تردید شد به خاطر این سخن رسول الله ص که به عمار فرموده بود که «تو را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به قتل میرسانند.»
📚الأخبار الطوال (دینوری م۲۸۲) ص147
☀️ب. ابن کثیر در بیان وقایع جنگ جمل نقل میکند:
از جمله کسانی که در این جنگ رودرروی همدیگر قرار گرفتند زبیر و عمار بودند؛ عمار سعی میکرد با نیزه زبیر را بزند و زبیر ضربات او را دفع میکرد و به او میگفت: ای ابایقظان [= کنیه عمار]؛ آیا مرا میکُشی؟! و او میگفت: نه ای اباعبدالله [= کنیه زبیر].
و علت اینکه زبیر دائم سعی میکرد از مبارزه و کشتن وی خود را کنار بکشد این سخن رسول الله ص بود که به عمار فرموده بود که «تو را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به قتل میرسانند.» وگرنه توانایی زبیر برای غلبه بر عمار بیش از توانایی عمار برای غلبه بر وی بود.
📚البداية والنهاية، ج10، ص455-456
☀️ج. و باز ابن کثیر نقل میکند که:
گفته شده است که هنگامی که زبیر فهمید عمار در لشکر علی ع است، با توجه به اینکه شنیده بود که رسول الله ص به عمار فرموده بود که «تو را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به قتل میرسانند»، از ادامه جنگ منصرف شد از ترس اینکه مبادا در آن جنگ عمار کشته شود.
و ابن کثیر ادامه میدهد: و به نظر من حدیثی که روایت کردیم اگرچه حدیث صحیحی بود اما غیر از او کسی از این جنگ منصرف نشد؛ و بعید است که وی کفاره سوگندش را داده باشد و سپس در جنگ حاضر شده و با علی ع جنگیده باشد؛ والله اعلم.
📚البداية والنهاية، ج10، ص461
☀️د. بلاذری با سند خود نقل میکند:
هنگامی که زبیر رویگردان شد و بنا نداشت که دست به شمشیر ببرد عمار یاسر با نیزه راه را بر اوبست و گفت: کجا میروی ای ابوعبدالله؟! به خدا میدانم که آدم ترسویی نبودهای اما به نظرم میرسد به شک افتادی. زبیر گفت: بله همین طور است؛ و راه خود را گرفت و رفت تا اینکه در وادی السباع فرود آمد و ابن جرموز وی را به قتل رساند.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص259، ح324
@yekaye
سند و متن روایات فوق
https://eitaa.com/yekaye/9673
سند و متن روایات بند ۳۷
☀️الف.قالوا: وان الزبير لما علم ان عمارا مع على رضى الله عنه ارتاب بما كان فيه، لقول رسول الله ص: الحق مع عمار، وتقتلك الفئة الباغيه.
📚الأخبار الطوال (دینوری م۲۸۲) ص147
☀️ب. وَكَانَ فِي جُمْلَةِ مَنْ تَبَارَزَ الزُّبَيْرُ وَعَمَّارٌ، فَجَعَلَ عَمَّارٌ يَحُوزُهُ بِالرُّمْحِ، وَالزُّبَيْرُ كَافٌ عَنْهُ، وَيَقُولُ لَهُ: أَتَقْتُلُنِي يَا أَبَا الْيَقْظَانِ؟ فَيَقُولُ: لَا يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.
وَإِنَّمَا تَرَكَهُ الزُّبَيْرُ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» وَإِلَّا فَالزُّبَيْرُ أَقْدَرُ عَلَيْهِ مِنْهُ عَلَيْهِ.
📚البداية والنهاية، ج10، ص455-456
ج. وَقَدْ قِيلَ: إِنَّهُ إِنَّمَا رَجَعَ عَنِ الْقِتَالِ لَمَّا رَأَى عَمَّارًا مَعَ عَلِيٍّ، وَقَدْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ لِعَمَّارٍ: «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» . فَخَشِيَ أَنْ يُقْتَلَ عَمَّارٌ فِي هَذَا الْيَوْمِ.
وَعِنْدِي أَنَّ الْحَدِيثَ الَّذِي أَوْرَدْنَاهُ إِنْ كَانَ صَحِيحًا عَنْهُ فَمَا رَجَعَهُ سِوَاهُ، وَيَبْعُدُ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ يَحْضُرُ بَعْدَ ذَلِكَ وَيُقَاتِلَ عَلِيًّا. وَاللَّهُ أَعْلَمُ.
📚البداية والنهاية، ج10، ص461
د. وَحَدَّثَنِي خَلَفُ بْنُ سَالِمٍ، وأحمد (بْن إِبْرَاهِيمَ) الدَّوْرَقِيُّ، أَنْبَأَنَا وَهْبُ بْنُ جَرِيرٍ: عَنْ جُوَيْرِيَةَ بْنِ أَسْمَاءَ قَالَ: بَلَغَنِي أَنَّ الزُّبَيْرَ حَيْثُ وَلَّى وَلَمْ يَكُنْ بَسَطَ يَدَهُ بِسَيْفٍ اعْتَرَضَهُ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ بِالرُّمْحِ وَقَالَ: إِلَى أَيْنَ تريد يا أبا عَبْدِ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا أَنْتَ بِجَبَانٍ وَلَكِنِّي أَحْسَبُكَ شَكَكْتَ. قَالَ: هُوَ ذَلِكَ، وَمَضَى حَتَّى نَزَلَ بِوَادِي السِّبَاعِ؛ فَقَتَلَهُ ابْنُ جُرْمُوز.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص259، ح324
@yekaye
🔹جنگ صفین و کشته شدن عمار به دست الفئة الباغیة
شهادت عمار در جنگ صفین یکی از وقایعی بود که بخوبی مرز حق و باطل را مشخص کرد زیرا پیامبر در موقعیتهای مختلفی پیش بینی کرده بود که «الفئة الباغية: جماعت ستمگر» عمار را به قتل میرسانند.
این حدیث نبوی بقدری در منابع اهل سنت پرتکرار است که سیوطی در کتاب «الأزهار المتناثرة في الأخبار المتواترة» (ص۲۸۳-۲۸۴)، که به گردآوری احادیثی که در کتب اهل سنت به نحو متواتر آمده اختصاص دارد، این حدیث را از ۲۵ نفر از اصحاب روایت کرده است؛ که شاید روایتی مانند این که به علت تکرار فراوان در منابع اهل سنت خود آنها به تواتر آن اذعان کرده باشند کم باشد (نقل این حدیث نبوی از این تعداد از صحابه در میان روایات همان کتاب نیز کم نظیر است).
احمد بن حنبل در کتاب «المسند» خود (که جزء صحاح سته اهل سنت به شمار میآورد) در ۱۸ موضع (یعنی با ۱۸ سند متفاوت) این حدیث نبوی را در کتاب خویش روایت کرده است و محقق مسند احمد (شعيب أرنؤوط؛ که از معروفترین حدیثشناسان معاصر اهل سنت است) علاوه بر اینکه ذیل برخی از این موارد بر صحیح بودن سند آنها تاکید دارد، در ذیل اولین نقل وی، ۱۵ سند مختلف از کتابهای معتبر اهل سنت برای این حدیث برشمرده که بر اساس معیارهای سختگیرانه وی حدیث صحیح محسوب میشوند.
@yekaye
ما در اینجا ابتدا این روایت را به نقل معتبرترین کتب اهل سنت (صحیح بخاری و مسلم) میآوریم؛ سپس برخی از نقلها که حاوی نکات خاصی است اضافه میکنیم:
☀️۳۸) عکرمه میگوید: ابن عباس به من و پسرش علی گفت سراغ ابوسعید خدری بروید و از او حدیثی بیاموزید. ما سراغش رفتیم و داشت دیواری را درست میکرد. پس ردایش را برگرفت و برای ما احادیثی بیان کرد تا رسید به حکایت بنای مسجد [مسجد النبی] و گفت:
ما خشتهای سنگین را یکی یکی میآوردیم و عمار دوتا دوتا میآورد؛ پس پیامبر ص او را دید و خاک را از سر و صورت او زدود و فرمود: آفرین بر تو ای عمار که «الفئة الباغية: جماعت ستمگر» تو را به شهادت میرسانند؛ در حالی که تو آنان را به بهشت میخوانی و آنان تو را به جهنم میخوانند. و عمار گفت: به خداوند پناه میبرم از فتنهها.
📚صحيح البخاري، ج1، ص172، ح436؛ و ج3، ص1035، ح2657
حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُخْتَارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا خَالِدٌ الْحَذَّاءُ، عَنْ عِكْرِمَةَ: قَالَ لِي ابْنُ عَبَّاسٍ وَلِابْنِهِ عَلِيٍّ: انْطَلِقَا إِلَى أَبِي سَعِيدٍ، فَاسْمَعَا مِنْ حَدِيثِهِ، فَانْطَلَقْنَا، فَإِذَا هُوَ فِي حَائِطٍ يُصْلِحُهُ، فَأَخَذَ رِدَاءَهُ فَاحْتَبَى، ثُمَّ أَنْشَأَ يُحَدِّثُنَا، حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَال:
كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فرآه النَّبِيُّ ص، فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ: «وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ». قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بالله من الفتن.
@yekaye
☀️۳۹) الف. از ابوسعید خدری روایت شده که میگفت:
کسی که از من بهتر است (منظورش اباقتاده بود) به من خبر داد که رسول الله ص هنگامی که عمار مشغول کندن خندق بود سراغش میرفت و دستی بر سرش میکشید و میفرمود: آه بر تو ای فرزند سمیه؛ همانا «فئةٌ باغية: جماعتی ستمگر» تو را خواهند کشت.
➖مسلم سپس این روایت را با سندهای دیگری میآورد و میگوید که در این سندهای اخیر به جای «بؤسَ: آه بر»، «ویسَ: ای وای به خاطر» آمده است.
📚صحيح مسلم، ج8، ص185، ح2915
➖حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، وَابْنُ بَشَّارٍ (وَاللَّفْظُ لِابْنِ الْمُثَنَّى)، قَالَا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ، عَنْ أَبِي مَسْلَمَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا نَضْرَةَ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي: أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِعَمَّارٍ حِينَ جَعَلَ يَحْفِرُ الْخَنْدَقَ، وَجَعَلَ يَمْسَحُ رَأْسَهُ وَيَقُولُ: بُؤْسَ ابْنِ سُمَيَّةَ، تَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ.
➖وَحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاذِ بْنِ عَبَّادٍ الْعَنْبَرِيُّ، وَهُرَيْمُ بْنُ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَا: حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ الْحَارِثِ . (ح) ➖وَحَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، وَإِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، وَمَحْمُودُ بْنُ غَيْلَانَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ قُدَامَةَ قَالُوا: أَخْبَرَنَا النَّضْرُ بْنُ شُمَيْلٍ ، كِلَاهُمَا عَنْ شُعْبَةَ ، عَنْ أَبِي مَسْلَمَةَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ نَحْوَهُ، غَيْرَ أَنَّ فِي حَدِيثِ النَّضْرِ: أَخْبَرَنِي مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو قَتَادَةَ . وَفِي حَدِيثِ خَالِدِ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ: أُرَاهُ يَعْنِي أَبَا قَتَادَةَ. وَفِي حَدِيثِ خَالِدٍ وَيَقُولُ: وَيْسَ. أَوْ يَقُولُ: يَا وَيْسَ ابْنِ سُمَيَّةَ»
☀️ب. مسلم در ادامه با سه سند متفاوت از ام سلمه روایت میکند که:
رسول الله ص به عمار فرمود: «الفئة الباغية: جماعت ستمگر» تو را به شهادت میرسانند.
📚صحيح مسلم، ج8، ص186، ح2916
➖وَحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ جَبَلَةَ ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ . (ح) وَحَدَّثَنَا عُقْبَةُ بْنُ مُكْرَمٍ الْعَمِّيُّ، وَأَبُو بَكْرِ بْنُ نَافِعٍ قَالَ عُقْبَةُ: حَدَّثَنَا، وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَخْبَرَنَا غُنْدَرٌ ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ قَالَ: سَمِعْتُ خَالِدًا يُحَدِّثُ عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ ، عَنْ أُمِّهِ ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِعَمَّارٍ: تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ.»
➖وَحَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ عَبْدِ الْوَارِثِ ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ الْحَذَّاءُ ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ، وَالْحَسَنِ ، عَنْ أُمِّهِمَا عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِمِثْلِه.
➖وَحَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ ، عَنِ الْحَسَنِ ، عَنْ أُمِّهِ ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «تَقْتُلُ عَمَّارًا الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ.»
@yekaye
این حدیث نبوی (که «الفئة الباغية: جماعت ستمگر» عمار را به شهادت میرسانند) از این اصحاب در منابع زیر (از منابع متقدم و معتبر اهل سنت) آمده است:
📚از ام سلمه در الجامع (معمر بن راشد)، ج11، ص239 ؛
📚از عبدالله بن ابی الهذیل و عمار و ام سلمه و ابوسعید خدری و ابوقتاده در مسند أبي داود الطيالسي، ج1، ص517 ؛ و ج2، ص39 ؛ ج3، ص174 و ص622 و ص655 ؛
📚از ام سلمه در مصنف عبد الرزاق، ج10، ص278 ؛
📚از ام سلمه و ابوسعید خدری و عمرو عاص در مسند ابن الجعد (م۲۳۰)، ص182 و ص245 و ص246 ؛
📚از ام سلمه در سؤالات ابن أبي شيبة لابن المديني، ص84-85 ؛
📚از ام سلمه و عبدالله بن ابی الهذیل در الطبقات الكبير، ج1، ص207 و ج3، ص233 (و نیز از بسیاری دیگر از صحابه؛ که چون برخی مواردش بعدا به تفصیل هم میآید در اینجا مجدد نیاوردم).
📚از ام سلمه در مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص522 (و نیز از بسیاری دیگر از صحابه؛ که چون برخی مواردش بعدا به تفصیل هم میآید در اینجا مجدد نیاوردم).
📚از ام سلمه در مسند إسحاق بن راهويه، ج4، ص110 و ص145
📚از ابوسیعد خدری و عمرو عاص و ابن سیرین در مسند أحمد، ج17، ص319 ؛ و ج18، ص368-369 ؛ و ج29، ص301 ؛ و ج37، ص297 و ص298 ؛ و ج39، ص479 ؛ و ج44، ص83 ؛ و ج44، ص189 و ص255 و ص279 (و نیز از بسیاری دیگر از صحابه؛ که چون برخی مواردش بعدا به تفصیل هم میآید در اینجا مجدد نیاوردم).
📚از ابوهریره در سنن الترمذي، ج5، ص669 (البانی ذیل آن به صحیح بودن سند تصریح کرده است.)
📚از ام سلمه و ابوسعید خدری و ابوقتاده و عبدالله بن عمر و عبدالله بن حارث و عبدالله بن عمروعاص و عمروعاص در السنن الكبرى (للنسائي)، ج7، ص466-468 .
✅همچنین این حدیث را برخی از صحابه و تابعین که در لشکر معاویه بودند هم میدانستند و بعد از شهادت عمار به همین جهت به تردید افتادند؛
به همین مناسبت صرفا به چند روایت که در مسند احمد - که از معتبرترین و قدیمیترین کتب روایی اهل سنت، و نوشته احمد بن حنبل رئیس فرقه حنبلی (یکی از چهار فرقه اصلی اهل سنت- بسنده میشود:
@yekaye
☀️۴۰) عبدالله بن حارث میگوید: من در لشکر معاویه بودم که در حال بازگشت از جنگ صفین بودیم. عبدالله پسر عمروعاص به پدرش گفت: پردجان! آیا نشنیدی که رسول الله ص به عمار میگفت: خوشا به سعادتت ای پسر سمیه! همانا «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» تو را به شهادت میرسانند؟!
عمروعاص به معاویه گفت: نمیشنوی این چه می گوید؟
معاویه گفت: دائما مایه آبروریزی ما میشوی؟! مگر ما او را کشتیم؟! همانا کسانی که او را به میدان جنگ آوردند او را کشتند!
📚مسند أحمد، ج11، ص42، ح6499
حدثنا أبو معاوية، حدثنا الأعمش، عن عبد الرحمن بن زياد، عن عبد الله بن الحارث، قال:
إني لأسير مع معاوية في منصرفه من صفين، بينه وبين عمرو بن العاص، قال: فقال عبد الله بن عمرو بن العاص: يا أبت، ما سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لعمار: " ويحك يا ابن سمية تقتلك الفئة الباغية "؟
قال: فقال عمرو لمعاوية: ألا تسمع ما يقول هذا؟
فقال معاوية: لا تزال تأتينا بهنة أنحن قتلناه؟ إنما قتله الذين جاءوا به!
✅تبصره:
شعيب أرنؤوط که از معروفترین و سختگیرترین حدیثشناسان معاصر اهل سنت است در تعلیقهای که بر این حدیث در همینجا دارد ابتدا تصریح می کند که إسناد این حدیث صحیح است و سپس برای آن سندهای مختلف دیگری از سایر کتابهای معتبر اهل سنت برمیشمرد که این را به ۱۳ نفر از صحابه ارجاع می دهند و همگی بر اساس معیارهای سختگیرانه وی صحیح محسوب میشوند
وی در پایان از قول ابن حجر عصقلانی (نویسنده فتح الباری شرح صحیح البخاری) نقل میکند که:
این حدیث (به خاطر پیشبینیای که در آن شده) از شواهد نبوت است و در آن فضیلتی آشکار برای علی ع و عمار است و ردی است بر ناصبیهایی که گمان می کنند علی ع در جنگهایی که انجام داد بر صواب نبوده است.
✳️سایر اسناد این روایت در منابع اهل سنت:
📚با دو سند دیگر در مسند أحمد ج11، ص522 و با سندی دیگر در مسند أحمد، ج29، ص316
📚المستدرك على الصحيحين (للحاكم)، ج2، ص168 (که ذهبی تعلیقه زده که این حدیث بنابر مبنای بخاری و مسلم صحیح است)
📚مصنف عبد الرزاق، ج10، ص278
📚با چهار سند در السنن الكبرى (النسائي)، ج7، ص468-469
📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص533
📚با سه سند در مسند أبي يعلى الموصلي، ج13، ص123 و ص330 و ص۳۳۳-334 (که حسين سليم أسد (محقق کتاب) در پایان اولی و سومی تاکید می کند که إسنادش صحيح است)
📚المعجم الكبير للطبراني، ج19، ص330
📚البدء والتاريخ، ج5، ص40
📚الطبقات الكبرى، ج3، ص191
📚السنن الكبرى للبيهقي، ج8، ص328
📚البداية والنهاية، ج6، ص240
@yekaye
☀️۴۱) مصداق دیگری از این واقعه (ایجاد تردید در لشکر معاویه به خاطر شهادت عمار) را زهری با سند خود از هُنیّ (غلام عمر بن خطاب) هم نقل میکند که وی گفته است:
من ابتدا همراه معاویه و در مقابل علی ع بودم. اصحاب معاویه هم میگفتند: به خدا سوگند که ما عمار را نخواهیم کشت؛ که اگر او را بکشیم همان گونه خواهیم بود که میگویند [یعنی ما مصداقِ «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» خواهیم بود]. پس در جنگ صفین داشتم به کشته شدگان نگاه می کردم که چشمم به عمار خورد. سراغ عمروعاص آمدم و او بر تختش نشسته بود. صدایش کردم. گفت چه می خواهی؟
گفتم می خواهم با تو صحبت کنم. پس از جایش برخاست. گفتم: درباره عمار یاسر چه شنیدهای؟
گفت: رسول الله ص در موردش فرمود:او را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» خواهند کشت.
گفتم: به خدا سوگند که او کشته شد!
گفت: قطعا این طور نیست.
گفتم: خودم با چشمهای خودم دیدم که در میان کشتگان بود.
گفت: با هم برویم و به من نشانش بده!
پس وی را آنجا بردم و او اندکی آنجا ایستاد و دیدم که رنگ از رخسارش پرید. سپس برگشت و گفت: همانا کسی که وی را به میدان جنگ آورد او را کشته است.
📚الطبقات الكبير (زهری م۲۳۰)، ج3، ص234
قال: أخبرنا خالد بن مَخْلَدٍ قال: حدّثني سليمان بن بلال قال: حدّثني جعفر بن محمّد قال: سمعتُ رجلًا من الأنصار يحدّث أبى عن هُنيّ مولى عمر بن الخطّاب، قال:
كنتُ أول شئٍ مع معاوية على عليّ فكان أصحاب معاوية يقولون: لا والله لا نقتل عمّارًا أبدًا، إنْ قتلناه فنحن كما يقولون. فلمّا كان يوم صفّين ذهبتُ أنْظُرُ في القتلى فإذا عمّار بن ياسر مقتول.
فقال هُنيّ فجئتُ إلى عمرو بن العاص وهو على سريره؛ فقلت: أبا عبد الله!
قال: ما تشاء؟
قلتُ: انْظُرْ أكلّمْكَ، فقامَ إليّ؛ فقلت: عمّار بن ياسر ما سمعتَ فيه؟
فقال: قال رسول الله، - صلى الله عليه وسلم -، تقتله الفئة الباغية.
فقلت: هو ذا والله مقتولٌ.
فقال: هذا باطل.
فقلت: بَصُرَ به عينى مقتولٌ.
قال: فانْطَلِقْ فَأرِنِيه.
فذهبتُ به فأوقفته عليه فساعةَ رآه انتُقع لونه، ثمّ أعرض في شقّ وقال: إنّما قَتَلَه الذي خَرَجَ به.
@yekaye
☀️۴۲) دو واقعه فوق (روایات ۴۰ و ۴۱) در این روایت از حنظلة بن خویلد که در بسیاری از کتب اهل سنت آمده جمع شده است.
وی می گوید:
من نزد معاویه بودم که دو نفر آمدند که در مورد سر عمار با هم نزاع می کردند و هریک مدعی بود که من او را کشتم. عبدالله پسر عمروعاص گفت: پیشنهاد میکنم که هریک از شما به نفع دیگری کنار بکشد زیرا من از رسول الله شنیدم (یا: پدرم از رسول الله ص شنیده است) که می فرمود: «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» او را به قتل میرسانند!
معاویه [خطاب به عمروعاص] گفت: آیا نمیخواهی شر این [پسر] دیوانهات را از سر ما کم کنی؟! اصلا تو چرا با ما آمدهای؟!
گفت؛ پدرم شکایت مرا به رسول الله ص برد و رسول الله ص به او فرمود: مادام که پدرت زنده است از او اطاعت کن و خلافش رفتار نکن؛ پس من همراه شما آمدم اما نمیجنگم.
📚مسند أحمد، ج11، ص523 و ص۹۶ ؛
📚السنن الكبرى (النسائي)، ج7، ص468 ؛
📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص520 ؛
الطبقات الكبير، ج3، ص234
حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ ، أَخْبَرَنَا الْعَوَّامُ، حَدَّثَنِي أَسْوَدُ بْنُ مَسْعُودٍ، عَنْ حَنْظَلَةَ بْنِ خُوَيْلِدٍ الْعَنْزِيِّ، قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا عِنْدَ مُعَاوِيَةَ، إِذْ جَاءَهُ رَجُلَانِ يَخْتَصِمَانِ فِي رَأْسِ عَمَّارٍ، يَقُولُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا: أَنَا قَتَلْتُهُ.
فَقَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عَمْرٍو: لِيَطِبْ بِهِ أَحَدُكُمَا نَفْسًا لِصَاحِبِهِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ - يَعْنِي - رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ [قَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ أَحْمَدَ] : " كَذَا قَالَ أَبِي: يَعْنِي رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " يَقُولُ: " تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ".
فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: أَلَا تُغْنِي عَنَّا مَجْنُونَكَ يَا عَمْرُو؟ فَمَا بَالُكَ مَعَنَا؟
قَالَ: إِنَّ أَبِي شَكَانِي إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " أَطِعْ أَبَاكَ مَا دَامَ حَيًّا، وَلَا تَعْصِهِ " فَأَنَا مَعَكُمْ وَلَسْتُ أُقَاتِلُ.
@yekaye