سند و متن روایت طبری (یند ۳۱)
حدثنا عُمَرُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ الْهُذَلِيُّ، عَنْ قَتَادَةَ، قَالَ: سَارَ عَلِيٌّ مِنَ الزَّاوِيَةِ يُرِيدُ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ وَعَائِشَةَ، وَسَارُوا مِنَ الْفُرْضَةِ يُرِيدُونَ عَلِيًّا، فَالْتَقَوْا عِنْدَ مَوْضِعِ قَصْرِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فِي النِّصْفِ مِنْ جُمَادَى الآخِرَةِ سَنَةَ سِتٍّ وَثَلاثِينَ يَوْمَ الْخَمِيسِ.
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ خَرَجَ الزُّبَيْرُ عَلَى فَرَسٍ عَلَيْهِ سِلاحٌ، فَقِيلَ لِعَلِيٍّ: هَذَا الزُّبَيْرُ، قَالَ: أَمَا إِنَّهُ أَحْرَى الرَّجُلَيْنِ إِنْ ذُكِّرَ بِاللَّهِ أَنْ يَذْكُرَهُ، وَخَرَجَ طَلْحَةُ.
فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ، فَدَنَا مِنْهُمَا حَتَّى اخْتَلَفَتْ أَعْنَاقُ دَوَابِّهِمْ، فَقَالَ عَلِيٌّ: لَعَمْرِي لَقَدْ أَعْدَدْتُمَا سِلاحًا وَخَيْلا وَرِجَالا، إِنْ كُنْتُمَا أَعْدَدْتُمَا عِنْدَ اللَّهِ عُذْرًا فَاتَّقِيَا اللَّهَ سُبْحَانَهُ، وَلا تَكُونَا «كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً» أَلَمْ أَكُنْ أَخَاكُمَا فِي دِينِكُمَا، تُحَرِّمَانِ دَمِي وَأُحَرِّمُ دَمَاءَكُمَا! فَهَلْ مِنْ حَدَثٍ أَحَلَّ لَكُمَا دَمِي؟
قَالَ طَلْحَةُ: أَلَّبْتَ النَّاسَ عَلَى عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ!
قَالَ عَلِيٌّ: «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» ، يَا طَلْحَةُ، تَطْلَبُ بِدَمِ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ! فَلَعَنَ اللَّهُ قَتَلَةَ عُثْمَانَ. يَا زُبَيْرُ، أَتَذْكُرُ يَوْمَ مَرَرْتَ مع رسول الله ص فِي بَنِي غَنْمٍ، فَنَظَرَ إِلَيَّ فَضَحِكَ وَضَحِكْتُ إِلَيْهِ، فَقُلْت: لا يَدَعُ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ زهوه، فقال لك رسول الله ص: صَهْ، إِنَّهُ لَيْسَ بِهِ زَهْوٌ، وَلَتُقَاتِلَنَّهُ وَأَنْتَ لَهُ ظَالِمٌ؟]
فَقَالَ: اللَّهُمَّ نَعَمْ، وَلَوْ ذَكَرْتُ مَا سِرْتُ مَسِيرِي هَذَا، وَاللَّهِ لا أُقَاتِلُكَ أَبَدًا.
فَانْصَرَفَ عَلِيٌّ إِلَى أَصْحَابِهِ، فَقَالَ: أَمَّا الزُّبَيْرُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ عَهْدًا أَلا يُقَاتِلَكُمْ، وَرَجَعَ الزُّبَيْرُ إِلَى عَائِشَةَ فَقَالَ لَهَا: مَا كُنْتُ فِي مَوْطِنٍ مُنْذُ عَقِلْتُ إِلا وَأَنَا أَعْرِفُ فِيهِ أَمْرِي غَيْرَ مَوْطِنِي هَذَا، قَالَتْ: فَمَا تُرِيدُ أَنْ تَصْنَعَ؟
قَالَ: أُرِيدُ أَنْ أَدَعَهُمْ وَأَذْهَبُ، فَقَالَ لَهُ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ: جَمَعْتَ بَيْنَ هَذَيْنِ الْغَارَيْنِ، حَتَّى إِذَا حَدَّدَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أَرَدْتَ أَنْ تَتْرُكَهُمْ وَتَذْهَبَ! أَحْسَسْتَ رَايَاتِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ، وَعَلِمْتَ أَنَّهَا تَحْمِلُهَا فِتْيَةٌ أَنْجَادٌ، قَالَ: إِنِّي قَدْ حَلِفْتُ أَلا أُقَاتِلَهُ، وَأَحْفَظُهُ مَا قَالَ لَهُ، فَقَالَ: كَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ، وَقَاتِلْهُ، فَدَعَا بِغُلامٍ لَهُ يُقَالُ لَهُ مَكْحُولٌ، فَأَعْتَقَهُ.
فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سُلَيْمَانَ التَّيْمِيُّ:
لَمْ أَرَ كَالْيَوْمِ أَخَا إِخْوَانِ … أَعْجَبُ مِنْ مُكَفِّرِ الأَيْمَانِ ... بِالْعِتْقِ فِي مَعْصِيَةِ الرَّحْمَنِ.
وَقَالَ رَجُلٌ مِنْ شُعَرَائِهِمْ:
يُعْتِقُ مَكْحُولا لِصَوْنِ دِينِهِ … كَفَّارَةً لِلَّهِ عَنْ يَمِينِهِ ... وَالنَّكْثُ قَدْ لاحَ عَلَى جَبِينِهِ.
📚تاريخ الطبري، ج4، ص501-502
▪️ایضا من ابی جروة مازنی فی
📚المستدرك على الصحيحين للحاكم (ج3، ص413؛ ح5575 ) و
📚دلائل النبوة للبيهقي (ج6، ص414-415 ) و
📚البداية والنهاية لابن کثیر (ج9، ص190 و ج10، ص457 )
@yekaye
🔹۳۲) از دیگر تابعینی که واقعه احتجاج امیرالمومنین ع با زبیر (که مستند بود به پیشبینیای از جانب رسول الله ص) را در منابع اهل سنت روایت کرده، زهری است:
☀️الف. بلاذری واقعه را از قول وی چنین نقل میکند:
هنگامی که علی ع و اصحاب جمل در مقابل هم ایستادند علی ع با اسب از لشکر خود بیرون آمد و زبیر را صدا کرد.
پس این دو به هم رسیدند و علی فرمود: چه چیزی تو را اینجا آورد؟
گفت: بدینجا آمدم چون تو را شایسته این مقام نمی دیدم و تو از ما سزاوارتر به آن نیستی!
علی ع فرمود: آيا بعد از قتل عثمان سزاوارتر نبودم؟ [کنایه از اینکه پس چرا آن موقع با من بیعت کردی؟!] ما تو را فرزندان عبدالمطلب حساب میکردیم تا اینکه فرزند بدکار تو بزرگ شد و بین ما و تو فاصله انداخت.
سپس مطالبی را بر وی برشمرد که بر او سنگین آمد و به یادش آورد که رسول الله ص بر آن دو میگذشت و به علی ع گفته بود: این پسر عمهات چه میگوید؟ او با تو خواهد جنگید در حالی که نسبت به تو ظالم است.
پس زبیر از او روی گرداند و گفت: من قطعا با تو نخواهم جنگید.
و نزد پسرش عبدالله بن زبیر برگشت و به او گفت: من توجیهی برای شرکت در این جنگ ندارم!
گفت: این طور نیست! بلکه وقتی به دیدار علی ع رفتی و پرجمهای آنان را دیدی و دانستی که مرگ در پیش روست ترسیدی!
گفت: اما من سوگند خوردهام که با او نجنگم.
گفت: برای سوگندت کفارهای بده و غلامت سرجس را آزاد کن. پس زبیر وی را آزاد کرد و در صف آنان ایستاد!
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص255، ح319
☀️ب. طبری با سند خود عین همین مطالب را از زهری روایت کرده است؛ فقط در ابتدایش این مطلب را اضافه دارد که:
... و خبر کشته شدن آن هفتاد نفر همراهیان عبدی توسط اصحاب جمل در بصره به علی ع رسید؛ پس وی با دوازده هزار نفر عازم بصره شد و میفرمود:
وای از این مصیبتی که بر ربیعه نازل شد؛ آن ربیعهای که حرفشنوا و مطیع بود؛ در آن سالی که برایش بدترین سال بود.
چون به هم رسیدند علی ع سوار بر اسب بیرون آمد و زبیر را صدا کرد. ...
[و در پایانش این را اضافه میکند که:]
و علی ع به زبیر میگفت: آیا خون عثمان را از من طلب میکنی در حالی که خودت او را کشتی؟! خداوند امروز بر هریک از ما که بدتر است آنچه را که ناخوش میدارد مسلط فرماید.
و علی ع به طلحه میگفت:
علی ع به طلحه گفت: زن خودت را در پردهاش نگه داشتهای و زن رسول الله ص را آوردهای که به وسیله آن بجنگی؟! آیا با من بیعت نکردی؟!
طلحه گفت: در حالی با تو بیعت کردم که شمشیر روی گردنم بود! (در ذیل حدیث۳۰ توضیح دادیم که این جملهاش صادقانه نبود)
📚تاريخ الطبري، ج4، ص508-509
@yekaye
سند و متن روایات فوق:
https://eitaa.com/yekaye/9661
سند و متن روایات بند ۳۲
☀️الف. حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدَّوْرَقِيُّ، عَنْ وَهْبِ بْنِ جَرِيرِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَزِيدَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ لَمَّا وَقَفَ عَلِيٌّ وَأَصْحَابُ الْجَمَلِ، خَرَجَ عَلِيٌّ (عَلَى) فَرَسِهِ فَدَعَا الزُّبَيْرَ فَتَوَاقَفَا فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: مَا جَاءَ بِكَ؟
قَالَ: جَاءَ بِي أَنِّي لا أَرَاكَ لِهَذَا الأَمْرِ أَهْلا وَلا أَوْلَى بِهِ مِنَّا.
فَقَالَ عَلِيٌّ: لَسْت أَهْلا لَهَا بَعْدَ عُثْمَانَ؟ قَدْ كُنَّا نَعُدُّكَ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُكَ ابْنَ السُّوءِ فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ وَعَظُمَ عَلَيْهِ أَشْيَاءُ وذكر أن النبي صلى الله عليه وسلم مَرَّ عَلَيْهِمَا فَقَالَ لِعَلِيٍّ: مَا يَقُولُ ابْنُ عَمَّتِكَ؟ لَيُقَاتِلَنَّكَ وَهُوَ لَكَ ظَالِمٌ.
فَانْصَرَفَ عَنْهُ الزُّبَيْرُ وَقَالَ: فَإِنِّي لا أُقَاتِلُكَ. وَرَجَعَ إِلَى ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ فَقَالَ: مَا لي في هذا الحرب (من) بَصِيرَةٌ!!
فَقَالَ: لا وَلَكِنَّكَ جَبُنْتَ عَنْ لِقَاءِ عَلِيٍّ حِينَ رَأَيْتَ رَايَاتِهِ فَعَرَفْتَ أَنَّ تَحْتَهَا الْمَوْتُ. قَالَ: فَإِنِّي قَدْ حَلَفْتُ أَنْ لا أُقَاتِلَهُ.
قَالَ: فَكَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ بِعِتْقِ غُلامِكَ سرجس. فأعتقه وقام في الصف معهم.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص255، ح319
☀️ب. حدثنا أبي أبو خَيْثَمَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا وَهْبُ بْنُ جَرِيرِ بْنِ حازم، قال: سمعت أبي قال: سمعت يونس بْنَ يَزِيدَ الأَيْلِيَّ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، فِي قِصَّةٍ ذَكَرَهَا مِنْ خَبَرِ عَلِيٍّ وَطَلْحَةَ وَالزُّبَيْرِ وَعَائِشَةَ فِي مَسِيرِهِمُ الَّذِي نَحْنُ فِي ذِكْرِهِ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ قَالَ: وَبَلَغَ الْخَبَرُ عَلِيًّا- يَعْنِي خَبَرَ السَّبْعِينَ الَّذِينَ قُتِلُوا مَعَ الْعَبْدِيِّ بِالْبَصْرَةِ- فَأَقْبَلَ- يَعْنِي عَلِيًّا- فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفًا، فَقَدِمَ الْبَصْرَةَ، وَجَعَلَ يَقُولُ:
يَا لَهْفَ نَفْسِي عَلَى رَبِيعَهْ ... رَبِيعَةَ السَّامِعَةَ الْمُطِيعَهْ ... سَنَتُهَا كَانَتْ بِهَا الْوَقِيعَهْ.
فَلَمَّا تَوَاقَفُوا خَرَجَ عَلِيٌّ عَلَى فَرَسِهِ، فَدَعَا الزُّبَيْرَ، فَتَوَاقَفَا، فَقَالَ عَلِيٌّ لِلزُّبَيْرِ: مَا جَاءَ بِكَ؟ قَالَ: أَنْتَ، وَلا أَرَاكَ لِهَذَا الأَمْرِ أَهْلا، وَلا أَوْلَى بِهِ مِنَّا.
فَقَالَ عَلِيٌّ: لَسْتَ لَهُ أَهْلا بَعْدَ عثمان! قَدْ كُنَّا نَعُدُّكَ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّى بَلَغَ ابْنُكَ ابْنَ السُّوءِ فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ، وَعَظَّمَ عَلَيْهِ أَشْيَاءَ، فَذَكَرَ أَنَّ النَّبِيَّ ص مَرَّ عَلَيْهِمَا فَقَالَ لِعَلِيٍّ: مَا يَقُولُ ابْنُ عَمَّتِكَ؟ لَيُقَاتِلَنَّكَ وَهُوَ لَكَ ظَالِمٌ.
فَانْصَرَفَ عَنْهُ الزُّبَيْرُ، وَقَالَ: فَإِنِّي لا أُقَاتِلُكَ
فَرَجَعَ إِلَى ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ: مَا لِي فِي هَذِهِ الْحَرْبِ بَصِيرَةٌ،
فَقَالَ لَهُ ابْنُهُ: إِنَّكَ قَدْ خَرَجْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ، وَلَكِنَّكَ رَأَيْتَ رَايَاتِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ، وَعَرَفْتَ أَنَّ تَحْتَهَا الْمَوْتَ، فَجَبُنْتَ فأحفظه حَتَّى أَرْعَدَ وَغَضِبَ، وَقَالَ: وَيْحَكَ! إِنِّي قَدْ حَلَفْتُ لَهُ أَلا أُقَاتِلَهُ، فَقَالَ لَهُ ابْنُهُ: كَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ بِعِتْقِ غُلامِكَ سَرْجِسَ، فَأَعْتَقَهُ، وَقَامَ فِي الصَّفِّ مَعَهُمْ.
وَكَانَ عَلِيٌّ قَالَ لِلزُّبَيْرِ: أَتَطْلُبُ مِنِّي دَمَ عُثْمَانَ وَأَنْتَ قَتَلْتَهُ! سَلَّطَ اللَّهُ عَلَى أَشَدِّنَا عَلَيْهِ الْيَوْمَ مَا يَكْرَهُ.
وَقَالَ عَلِيٌّ: يَا طَلْحَةُ، جئت بعرس رسول الله ص تُقَاتِلُ بِهَا وَخَبَّأْتَ عُرْسَكَ فِي الْبَيْتِ! أَمَا بَايَعْتَنِي!
قَالَ: بَايَعْتُكَ وَعَلَى عُنُقِي اللُّجُّ.
📚تاريخ الطبري، ج4، ص508-509
@yekaye
☀️۳۳) درباره احتجاج حضرت علی ع با طلحه در روایات شماره ۳۰ و ۳۲ از أنساب الأشراف بلاذري و تاريخ طبري این گفتگو را بین حضرت علی ع و طلحه نقل کردیم که علی ع به طلحه گفت: زن خودت را در پردهاش نگه داشتهای و زن رسول الله ص را آوردهای که به وسیله آن بجنگی؟! آیا با من بیعت نکردی؟!
(و این گفتگو در منابع دیگر اهل سنت هم آمده است؛ مثلا:
📚البدء والتاريخ، 5، ص213 ؛
📚البداية والنهاية، 10، ص457 )
و اشاره شد که طلحه در پاسخ حضرت گفت: در حالی با تو بیعت کردم که شمشیر روی گردنم بود!
و توضیح دادیم که وی در این سخنش صداقت نداشت؛ زیرا در تاریخ مسلم است که حضرت علی ع از هیچکس به زور بیعت نگرفت و کسانی مثل سعد وقاص و عبدالله بن عمر که نخواستند بیعت کنند، بیعت نکردند، و کسی آنان را مجبور نکرد؛ و این مطلبی است که بسیاری از بزرگان اهل سنت هم بر ان تصریح کردهاند که «أما بيعتهم كرها فباطل»
📚العواصم من القواصم، ص301
اکنون میافزاییم که در برخی از منابع اهل سنت، فراز دیگری از این احتجاج را بدین صورت نقل کردهاند که:
☀️الف. رفاعة بن إیاس بن نذیر از پدرش از جدش روایت کرده است که خودم شنیدم که در جنگ جمل علی ع به طلحه گفت:
ای طلحه! تو را به خدا سوگند میدهم؛ آیا نشنیدی که رسول الله ص [درباره من] فرمود: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ: خدایا دوست بدار کسی که به ولایت او تن دهد؛ و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند»؟!
طلحه گفت: بله؛ پس به یادش آورد و برگشت.
📚مسند البزار (البحر الزخار)، 3، ص171، ح958؛
📚البداية والنهاية، 10، ص461
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدَةَ، قَالَ: نا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ، قَالَ: نا رِفَاعَةُ بْنُ إِيَاسَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيًّا، رَحِمَهُ اللَّهُ، يَقُولُ: يَوْمَ الْجَمَلِ لِطَلْحَةَ: أَنْشُدُكَ اللَّهَ يَا طَلْحَةُ أَمَا سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ؟ قَالَ: بَلَى قَالَ: فَذَكَرَهُ وَانْصَرَفَ.
☀️ب. ابن العربی این مطلب را چنین روایت کرده است:
و سپس علی ع طلحه را مخاطب قرار داد و گفت: در طلب چه آمدهای؟
گفت: خون عثمان.
گفت: خداوند هریک از ما را که در ریختن خون عثمان نقش داشت بکشد! آیا نشنیدی که رسول الله ص میفرمود: «اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله: خدایا دوست بدار کسی که به ولایت او تن دهد؛ و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند؛ و یاری کن کسی را که یاریش کند و خوار نما کسی که در خوار کردنش بکوشد»؟!؛ و تو اولین کسی هستی که با من بیعت کردی و بیعتت را شکستی.
📚العواصم من القواصم، ص301
روى قوم أن البيعة لما تمت لعلي، استأذن طلحة والزبير عليا في الخروج إلى مكة ... ونادى علي طلحة من بعد، ما تطلب؟
قال: دم عثمان.
قال: قتل الله أولانا بدم عثمان. ألم تسمع النبي - صلى الله عليه وسلم - يقول: " اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله" وأنت أول من بايعني ونكث!
✅تبصره:
ابن العربی این کتاب العواصم من القواصم را در دفاع از صحابه نوشته؛ وی مطالب مختلفی را که علیه صحابه مطرح است نقل می کند و پاسخ میدهد. جالب اینجاست که در داستان جنگ جمل اینها نقل میکند اما برای این مطالبی که گذشت هیچ پاسخ و مناقشه و توجیهی نمیآورد.
@yekaye
☀️۳۴) الف. ابن داود دینوری (م۲۸۲) بعد از اینکه واقعه ملاقات حضرت علی ع با زبیر و منصرف شدن زبیر را نقل میکند و بر این باور است وی به سخن فرزندش عبدالله گوش نداد و از میدان جنگ بیرون رفت، ادامه میدهد:
... طلحه هم چون دید زبیر از ادامه جنگ منصرف شده او هم تصمیم گرفت برگردد اما مروان حکم (که در لشکر خود اصحاب جمل بود) متوجه قصد او شد و تیری به سوی او پرتاب کرد که در ران وی نشست و بقدری خون از او رفت که کشته شد.
📚الأخبار الطوال، ص147-148
متن اصل روایت فوق در:
https://eitaa.com/yekaye/9667
☀️ب. قضیه کشته شدن طلحه با تیری از جانب مروان حکم (که عضوی از همین لشکر جمل بود) از مطالبی است که در اغلب منابع اهل سنت نقل شده است. در اینجا فقط چند روایت که بلاذری آورده اشاره میشود:
➖ از نافع نقل شده که مروان در جنگ جمل متوجه شکافی در زره طلحه شد پس تیری به سوی او انداخت و وی را به قتل رساند.
➖ قیس بن ابیحازم میگوید: مروان حکم در روز جمل میگفت: به خدا سوگند بعد از امروز دیگر از کسی به عنوان قاتل عثمان انتقامم را نخواهم گرفت. پس طلحه را مورد هدف تیر خود قرار داد و تیر بر ران وی اصابت کرد و خون بشدت سرازیر شد به نحوی که تا رانش را میبستند باد میکرد. پس گفت: رهایش کنید [یعنی پانسمان کردن زخم را]؛ این تیری بود که خداوند فرستاد؛ خدایا این انتقام عثمان را از من بگیر تا راضی شود.
➖ عوف میگوید: بن من خبر دادند که مروان حکم در جنگ جمل طلحه را هدف تیر خود قرار داد در حالی که کنار عایشه ایستاده بود و تیر به پایش خورد و سپس گفت: به خدا سوگند بعد از تو دیگر دنبال قاتل عثمان نخواهم بود. طلحه به یکی از غلامانش گفت: مرا به جایی منتقل کن [که مداوایم کنند]. گفت: نمیدانم کجا ببرمت. طلحه گفت: به خدا سوگند این تیری است که خدا آن را فرستاد؛ خدایا انتقام عثمان را از من بگیر تا راضی شود! سپس سرش را روی سنگی گذاشت تا جان داد.
➖ از عبدالملک مروان نقل شده که میگفت: اگر امیرالمومنین مروان به من خبر نداده بود که او بود که طلحه را به قتل رساند، احدی از فرزندان طلحه را به انتقام خون عثمان زنده نمیگذاشتم؛ چرا که او سختگیرترین مردم بر عثمان بود تا اینکه عثمان کشته شد.
➖ از ابن سیرین نقل شده است که: وقتی طلحه داشت در جنگ جمل در میان مردم جولان میداد مروان حکم او را با تیری هدف قرار داد و کشت.
➖ ابومحنف روایت کرده است که مروان در کنار طلحه میجنگید؛ وقتی دید که مردم فراری شدند گفت: به خدا سوگند امروز کاری کنم که بعد از امروز دیگر بابت خون عثمان انتقام نخواهم گرفت چرا که الان کسی از من به او نزدیکتر نیست؛ پس تیری روانه طلحه کرد که به پایش خورد و آن را شکافت؛ و یکی از غلامان طلحه قاطری آورد و وی را سوار آن کرد و طلحه مرتب میگفت: آیا هیچ جایی نیست که من بتوانم فرود آیم؟ وی میگفت: الان این قوم به ما میرسند. پس گفت: ندیدم شیخی از این ضایعتر به مرگ افتد؛ پس وی را به خانهای از خانههای بنی سعد بردند و او مرد و آنجا دفن شد.
➖ اسماعیل بن قیس میگوید: مروان تیری به طلحه زد که به رانش خورد و وی مرد.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج10، ص126-127
سند و متن روایت فوق در
https://eitaa.com/yekaye/9667
✅این واقعه از افراد مختلفی در منابع متعدد اهل سنت روایت شده است؛
از منابعی که قبل از بلاذری این را روایت کردهاند می توان به این موارد اشاره کرد:
📚الطبقات الكبير (زهری م۲۳۰)، ج3، ص204 ؛
📚تاريخ خليفة بن خياط (م۲۴۰) ص181 (وی در همین کتاب، ۱۸۵-۱۸۶ نقلی میآورد که مروان بعد از تیرانداختن به سوی طلحه رو به ابان پسر عثمان کرد و گفت: برخی از قاتلان پدرت را کشتیم )؛
📚الجامع لعلوم الإمام أحمد (م۲۴۱)، ج4، ص341 ؛
📚المعارف (ابن قتیبه دینوری م۲۷۶) ج1، ص229 ؛
📚المعرفة والتاريخ (الفسوی م۲۷۷)، ج3، ص312 ؛
📚التاريخ الكبير لابن أبي خيثمة (م۲۷۹) ج2، ص76
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9666
ادامه روایت ۳۴)
🔖تبصره:
با اینکه روایت تاریخی فوق بخوبی نشان میدهد که ادعای طلحه در برافروختن آتش جنگ جمل به خونخواهی عثمان ادعایی دروغین بوده و هم او و هم مروان حکم افراد قدرتطلبی بودند که به خاطر رسیدن به قدرت بر امیرمومنان شورش کردند و طبق نقلهای خود اهل سنت موجب کشته شدن بیش از بیست هزار نفر در جنگ جمل شدند؛ متاسفانه باب توجیه این اقدامات در علمای اهل سنت بقدری باز است که باور کردنی نیست. یعنی آنها نهتنها از این روایات و اتمام حجتهای حضرت علی ع بر طلحه به گناهکار بودن طلحه اذعان نمیکنند، بلکه حتی مروان را هم در کشتن طلحه گناهکار نمیدانند!
مثلا سعید بن محمد السناری (از علمای معاصر اهل سنت) در تعلیقهای که بر مسند أبي يعلى (ج1، ص569) نوشته بعد از اشاره واقعه فوق میگوید:
«وكان مروان مجتهدًا متأولًا، مثله مثل أبى الغادية الجهنى قاتل عمار بن ياسر - رضى الله عن الجميع - فهؤلاء قوم سبقت لهم من ربهم الحسنى، فالقاتل والمقتول كلاهما في جنات ونهر، في مقعد صدق عند مليك مقتدر: و مروان مجتهد و اهل تاویل بود؛ پس حکایت وی همچون حکایت ابوالغادیه جهنی قاتل عمار یاسر است که خداوند از همه آنان راضی باشد؛ اینان قومی بودند که خوبی از جانب خداوند به سوی آنان سقت گرفت؛ پس قاتل و مقتول هر دو در باغهای بهشتند؛ در جایگاهی صدق نزد خداوندی مقتدر»!
@yekaye
سند و متن روایات بند ۳۴
☀️الف. قالوا: ثم ان عليا دنا من صفوف اهل البصره، وارسل الى الزبير يسأله، ليدنو، فيكلمه بما يريد، واقبل الزبير حتى دنا من على رضى الله عنه، فوقفا جميعا بين الصفين حتى اختلفت اعناق فرسيهما، فقال له على: ناشدتك الله يا أبا عبد الله، هل تذكر يوما مررنا انا وأنت برسول الله ص ويدي في يدك، فقال لك رسول الله ص: اتحبه؟، قلت: نعم، يا رسول الله، فقال لك: اما انك تقاتله، وأنت له ظالم ...؟، فقال الزبير: نعم، انا ذاكر له. ثم انصرف على الى قومه، وقال لأصحابه: احملوا على القوم، فقد أعذرنا اليهم، فحمل بعضهم على بعض، فاقتتلوا. بالقنا والسيوف. واقبل الزبير حتى دنا من ابنه عبد الله وبيده الراية العظمى، فقال: يا بنى، انا منصرف، قال: وكيف يا أبت؟، قال: ما لي في هذا الأمر من بصيره، وقد اذكرني على امرا، قد كنت غفلت عنه، فانصرف يا بنى معى، فقال عبد الله: والله لا ارجع او يحكم الله بيننا. فتركه الزبير، ومضى نحو البصره ليتحمل منها، ويمضى نحو الحجاز.
ويقال: ان طلحه لما علم بانصراف الزبير هم ان ينصرف، فعلم مروان بن الحكم ما يريده، فرماه بسهم، فوقع في ركبته، فنزف حتى مات.
☀️ب. حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ النَّاقِدُ وَمُحَمَّدُ بْنُ سعد قالا: ثنا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ عَن نافع قَالَ: رأى مروان فرجة فِي درع طَلْحَة يَوْم الجمل فرماه بسهم فقتله .
حَدَّثَنَا عبد الله بن محمد بن أبي شيبة أَبُو بَكْرٍ، ثنا وَكِيعٌ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ عَنْ قَيْسِ بْنِ أَبِي حَازِمٍ قَالَ: قَالَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ يَوْمَ الْجَمَلِ: لا أَطْلُبُ أَحَدًا بِثَأْرِي فِي عُثْمَانَ بَعْدَ الْيَوْمِ، فَرَمَى طَلْحَةُ بِسَهْمٍ فَأَصَابَ رُكْبَتَهُ فَكَانَ الدَّمُ يَسِيلُ، فَإِذَا أَمْسَكُوا رُكْبَتَهُ انْتَفَخَتْ، فَقَالَ: دَعُوهُ فَإِنَّمَا هُوَ سَهْمٍ أَرْسَلَهُ اللَّهُ، اللَّهُمَّ خُذْ لِعُثْمَانَ مِنِّي حَتَّى يَرْضَى.
حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ الأَعْيَنُ، ثنا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ عَنْ عَوْفٍ الأَعْرَابِيِّ أَنَّ مَرْوَانَ رَمَى طَلْحَةَ يَوْمَ الْجَمَلِ وَهُوَ وَاقِفٌ إِلَى جَنْبِ عَائِشَةَ فَأَصَابَ سَاقَهُ وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أَطْلُبُ قَاتِلَ عُثْمَانَ بَعْدَكَ أَبَدًا، فَقَالَ طَلْحَةُ لِمَوْلًى لَهُ: أَلْقِنِي مَكَانًا فَقَالَ: مَا أَدْرِي أَيْنَ أُلْقِيكَ، فَقَالَ طَلْحَةُ: هَذَا وَاللَّهِ سَهْمٌ أَرْسَلَهُ اللَّهُ، اللَّهُمَّ خُذْ مِنِّي لِعُثْمَانَ حَتَّى يَرْضَى ثُمَّ وَسَّدَ حَجَرًا فَمَاتَ.
حَدَّثَنِي عَبَّاس بْن هِشَام الكلبي عن أبيه عَنْ عَوَانَةَ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: قَالَ عَبْدُ الْمَلِكِ بْن مروان: لولا أن أَمِير الْمُؤْمِنِينَ مروان أَخْبَرَنِي أنه هُوَ قتل طَلْحَة مَا تركت من ولد طَلْحَة أحدا إِلا قتلته بعثمان، فهو كَانَ أشد النَّاس عَلَيْهِ حَتَّى قتل.
حَدَّثَنَا عَفَّانُ بْنُ مُسْلِمٍ، ثنا حَمَّاد بْن زَيْد، ثنا قرة بْن خَالِد، أنبأ مُحَمَّد بْن سيرين أن مروان رمى طَلْحَة لما جال النَّاس يَوْم الجمل بسهم فأصابه فقتله.
قَالَ أَبُو مخنف فِي روايته: أحيط بطلحة يَوْم الجمل فجعل يَقُول: اللَّهُمَّ اعط عُثْمَان مني حَتَّى يرضى، ومروان يقاتل مَعَهُ فلما رأى مروان النَّاس قد انهزموا، قَالَ: وَاللَّه لا أطلب ثأري بعثمان بعد الْيَوْم أبدا فما كنت إِلَيْهِ أقرب مني الساعة، فانتحى لطلحة بسهم فأصاب بِهِ ساقه فأثخنه، وأتى طَلْحَة مولى لَهُ ببغلة فركبها وجعل يَقُول لمولاه: أما من موضع أقدر عَلَى النزول فِيهِ؟ فيقول: لا، قد لحقك القوم. فيقول: مَا رأيت مصرع شيخ أضيع، ثُمَّ صار فِي دار من دور بني سَعْد فمات بِهَا ودفن.
حَدَّثَنِي الْحُسَيْن بْن علي الأسود، أنبأ حَمَّاد بْن أسامة عَن إِسْمَاعِيل بْن قَيْس قَالَ: رمى مروان طَلْحَة بسهم فأصابه فِي ركبته فمات.
@yekaye
🔹د. سایر پیشبینیها درباره شهادت دیگران در جنگهای امیرالمومنین ع
در منابع اهل سنت در احادیثی نبوی وعده کشته شدن در راه خدا و به بهشت رفتن برای برخی دیگر از کسانی که در رکاب امیرالمومنین ع به شهادت رسیدند آمده است؛ که همه آنها نیز مویدی بر حقانیت امیرالمومنین ع در این جنگ و باطل بودن دشمنانش است؛
که برای پرهیز از طولانی شدن فقط دو مورد (یکی بیانی کلی؛ و دیگری در خصوص یکی از تابعین) تقدیم میشود:
☀️۳۵) در کتب اهل سنت از سه نفر از تابعین (امام باقر ع و محمد بن مطلب و زید بن حسن) نقل شده است:
در جنگهای حضرت علی ع از اصحاب بدر [= کسانی که در جنگ بدر در رکاب پیامبر ص شرکت کرده بودند] هفتاد نفر در رکاب ایشان شهید شدند؛
و از کسانی که در بیعت تحت شجره شرکت جسته بودند [بیعت رضوان، که در آیه ۱۸ سوره فتح بدان اشاره شده است] هفتصد نفر از اصحاب رسول الله ص در رکاب ایشان شهید شدند؛
و از میان تابعین سه نفر از کسانی شهید شدند که رسول الله ص بر بهشتی بودن آنان شهادت داده بود؛یعنی اویس قرنی و زید بن صوحان و جندبِ خوبیها؛
اویس قرنی در پیادهنظام در جنگ صفین به شهادت رسید و زید بن صوحان در جنگ جمل.
📚تاريخ دمشق لابن عساكر، ج19، ص442؛
📚مختصر تاريخ دمشق، ج9، ص146
أخبرنا أبو عبد الله البلخي أنا أبو غالب محمد بن الحسن بن أحمد الباقلاني أنا أبو علي بن شاذان أنا أحمد بن إسحاق بن نيخاب نا إبراهيم بن الحسين الكسائي نا عقبة بن مكرم الكوفي نا يونس عن عمرو بن شمر عن جابر عن محمد بن علي ومحمد بن المطلب وزيد بن حسن قالوا:
شهد مع علي بن أبي طالب في حربه من أصحاب بدر سبعون رجلا؛
وشهد معه ممن بايع تحت الشجرة سبع مائة رجل فيما لا يحصى من أصحاب رسول الله ص؛
وشهد معه من التابعين ثلاثة بلغنا أن رسول الله ص شهد لهم بالجنة: أويس القرني وزيد بن صوحان وجندب الخير؛
فأما أويس القرني فقتل في الرجالة يوم صفين؛
وأما زيد بن صوحان فقتل يوم الجمل.
@yekaye
۳۶) زید بن صوحان یکی از تابعین است که محضر رسول الله ص را درک نکرد؛ اما در رکاب امیرالمومنین ع بود و در جنگ جمل به شهادت رسید.
رسول الله ص سالها قبل از به دینا آمدن وی دربارهاش پیشبینیای کرده بود که ابن عساکر با سندهای متعدد به برخی از آنها اشاره کرده است که در اینجا تقدیم میشود:
☀️الف و ب و ج. با سندهای متعدد از رسول الله ص روایت شده که فرمودند: کسی که دلش میخواهد به مردی بنگرد که برخی از اعضای بدنش در رفتن به بهشت بر او سبقت میگیرند به زید بن صوحان بنگرد.
ابویعلی (یکی از افرادی که در یکی از سلسلههای نقل این حدیث نبوی است) بعد از ذکر این حدیث میگفت: دستان زید در جهاد با مشرکان قطع شد و سالها بعد از آن زندگی کرد تا اینکه در جنگ جمل به شهادت رسید.
☀️د. از حارث اعور نقل شده است که یکی از کسانی که رسول الله [بدون اینکه هیچگاه او را ببیند] از او یاد میکرد «زیدٌ الخیر» (زید خوبیها) بود که همان زید بن صوحان است و رسول الله ص میفرمود:
بعد از من مردی از تابعین هست که همان زید خوبیهاست و برخی از اعضای بدنش در رفتن به بهشت بیست سال بر او سبقت میگیرند.
وی دستانش در جنگ نهاوند قطع شد سپس بیست سال زندگی کرد تا اینکه در جنگ جمل در رکاب علی ع به شهادت رسید و پیش از اینکه کشته شود [به امیرالمومنین ع] گفت که همانا من دستی را دیدم که از آسمان بیرون آمد و به من اشاره میکرد که بالا بیا و ای امیرالمومنین من بدان ملحق خواهم شد؛ پس مرا با همین خونم دفن کنید که من میخواهم [در روز قیامت با این پیکر خونین] با این قوم مخاصمه کنم.
☀️ه. از ابی فروه نقل شده که در مسیری همراه با پیامبر ص بودندو پیامبر که کاروان را سوق میداد در جایی فرود آمد و فرمود:
«زیدٌ و ما زیدٌ؟ جندب و ما جندب؟» [زید؛و زید کیست؟! جندب؛ و جندب کیست؟].
سپس فرمود: دو مرد از امتم که یکی از آنان برخی از اعضای بدنش در رفتن به بهشت بر او سبقت میگیرد سپس بقیه بدنش در بهشت بدان ملحق میشوند؛ و دیگری کسی است که بین حق و باطل جدایی میافکند.
و جندب همان کسی است که آن ساحر در کوفه [که ولید، که از سوی عثمان حاکم کوفه شده بود، برای وی موقعیتی فراهم کرده بود و وی در مسجد کوفه نمایش سحر میداد] را به هلاکت رساند.
☀️و. هشام به محمد میگوید: زید بن صوحان دستش در یکی از فتوحات عراق قطع شد و او در حالی که خون فوران میزد لبخند میزد. یکی از همراهانش گفت: این چه جای لبخند زدن است!
زید گفت: دردی است که به من رسید و ثوابی که خداوند بابت آن می دهد آن را کاملا زایل میکند؛ آیا این درد را با جزع و فزع کردنی که هیچ فایدهای ندارد و در برگشت آنچه از دست رفته اثری ندارد، همراه کنم؟ در حالی که این لبخند من تسلیتی است برای مومنانی که مرا میبینند.
وی گفت: قطعا تو به کار خویش در محضر خداوند عالمتری.
☀️ز. اعمش از ابراهیم روایت کرده که زید بن صوحان حدیثی میگفت:
اعرابیای به او گفت:حدیث تو مرا به تعجب وامی دارد و دست تو مرا به رشک و تردید میاندازد!
گفت: آیا نمیبینی چپ است؟
گفت: به خدا سوگند نمیدانم راست را قطع میکنید یا چپ را!
زید گفت: خداوند راست گفته است که فرموده: «اعراب در کفر و نفاق شدیدترند و سزاوارترند که حدود آنچه را خداوند بر رسولش نازل فرموده ندانند» (توبه/۹۷)
و اعمش به یاد میآورد که دستان زید در جنگ نهاوند قطع شد.
📚تاريخ دمشق لابن عساكر، ج19، ص435-437؛
📚مختصر تاريخ دمشق، ج9، ص143-144
@yekaye
سند و متن روایات فوق
https://eitaa.com/yekaye/9671
سند و متن روایات بند ۳۶
☀️الف. [4541] أخبرناه عاليا على الصواب أبو المظفر بن القشيري أنبأ أبو سعد الجنزرودي أنا أبو عمرو بن حمدان وأخبرناه أبو سهل محمد بن إبراهيم أنبأ إبراهيم بن منصور أنبأ أبو بكر بن المقرئ قالا أنا أبو يعلى نا إبراهيم بن سعيد نا حسين بن محمد عن الهذيل بن بلال عن عبد الرحمن بن مسعود العبدي عن علي قال قال رسول الله ص من سره أن ينظر إلى رجل يسبقه (وقال ابن المقرئ سبقه) بعض أعضائه إلى الجنة فلينظر إلى زيد بن صوحان.
[4542] رواه الخطيب عن أبي الحسين بن أبي نصر عن يوسف بن القاسم عن أبي يعلى ورواه أيضا عن أبي طالب الدسكري عن ابن المقرئ عن أبي يعلى وقال قطعت يد زيد في جهاده المشركين وعاش بعد ذلك دهرا حتى قتل يوم الجمل؛
☀️ب. وروى هذا الحديث عمرو بن مهران الشيباني الخصاف عن الهذيل بن بلال؛ ورواه عمرو بن محمد السمرقندي البحيري عن إبراهيم بن سعيد عن حسين بن الرماحس بدلا من الهذيل؛ أخبرناه أبو عبد الله محمد بن غانم بن أحمد أنبأ عبد الرحمن بن محمد بن إسحاق أنبأ أبي أنا سهل بن السري البخاري نا عمر بن محمد البحيري نا إبراهيم بن سعيد الجوهري نا حسين بن محمد المروزي نا حسين بن الرماحس عن عبد الرحمن بن مسعود العبدي قال سمعت عليا يقول قال رسول الله ص من سره أن ينظر إلى من يسبقه بعض أعضائه إلى الجنة فلينظر إلى زيد بن صوحان.
☀️ج. [4543] قال حسين بن الرماحس وحدثتني أم الأسود بنت زيد بن صوحان أن زيد بن صوحان حدثها عن علي عن النبي ص بذلك؛
☀️د. أنبأنا أبو الغنائم بن أنبأ محمد بن علي بن الحسن نا محمد بن جعفر مناولة أنبأ عبد العزيز بن يحيى نا المغيرة بن محمد ثنا أبو محكم نا [ص۴۳۶] هشام بن محمد عن أبي مخنف عن عبد الرحمن بن عبيد أنا الكنود عن الحارث الأعور قال كان ممن ذكره رسول الله ص زيد الخير وهو زيد بن صوحان قال رسول الله ص: سيكون بعدي رجل من التابعين وهو زيد الخير يسبقه بعض أعضائه إلى الجنة بعشرين سنة [4544] فقطعت يده اليسرى بنهاوند ثم عاش بعد ذلك عشرين سنة ثم قتل يوم الجمل بين يدي علي وقال قبل أن يقتل إني قد رأيت يدا خرجت من السماء تشير إلي أن تعال وأنا لاحق بها يا أمير المؤمنين فادفنوني في دمي فإني مخاصم القوم.
☀️ه. أنبأنا أبو سعد المطرز وأبو علي الحداد قالا أنبأ أبو نعيم الحافظ نا أحمد بن محمد بن سنان نا أبو العباس السراج نا محمد بن الصباح نا جرير عن أبي فروة أو غيره قال بلغني أنهم كانوا في مسير مع النبي ص فنزل رسول الله ص يسوق بهم فقال: زيد وما زيد؟! جندب وما جندب؟! ثم قال رجلين من أمتي أحدهما يسبقه بعض جسده إلى الجنة ثم يتبعه سائر جسده إلى الجنة وأما الآخر فيفرق بين الحق والباطل؛ وجندب هو الذي قتل الساحر بالكوفة.
☀️و. [4545] أنبأنا أبو سعد بن البغدادي نا عبد الرحمن بن محمد بن إسحاق أنا الحسن بن محمد بن يوة أنا أحمد بن محمد بن عمر العبدي نا أبو بكر بن أبي الدنيا حدثني الحسين بن عبد الرحمن عن هشام بن محمد أن زيد بن صوحان أصيبت يده في بعض فتوح العراق فتبسم والدماء تشجب فقال له رجل من قومه ما هذا موضع [ص۴۳۷] تبسم فقال زيد ألم حل يفوته ثواب الله عليه أفأردفه بألم الجزع الذي لا جدوى فيه ولا دريكة لفائت معه وفي تبسمي تعزية لبعض المؤتسين من المؤمنين فقال الرجل أنا أنت أعلم بالله مني.
☀️ز. أنبأنا أبو طالب بن يوسف وأبو نصر بن البنا قالا قرئ على أبي محمد الجوهري عن أبي عمر بن حيوية أنا أحمد بن معروف نا الحسين بن الفهم نا محمد بن سعد أنا يعلى بن عبيد نا الأعمش عن إبراهيم قال كان زيد بن صوحان يحدث فقال أعرابي: إن حديثك ليعجبني وإن يدك لتريبني! فقال: أو ما تراها الشمال؟ فقال: والله ما أدري اليمين تقطعون أم الشمال؟ فقال زيد: صدق الله «الأعراب أشد كفرا ونفاقا وأجدر أن لا يعلموا حدود ما أنزل الله على رسوله».
فذكر الأعمش أن يد زيد قطعت يوم نهاوند.
📚تاريخ دمشق لابن عساكر، ج19، ص435-437؛
📚مختصر تاريخ دمشق، ج9، ص143-144
@yekaye
۳۷) پیشبینی شهادت عمار توسط «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» در حدیث نبوی بقدری معروف بوده که عمار در جنگهای حضرت امیر ع به عنوان یک شاخص برای تشخیص حق و باطل محسوب میشده است. اگرچه این شاخص مشخصا در جنگ صفین و با به شهادت رسیدن وی کاملا عیان شد، اما در جنگ جمل هم کارکرد خود را داشت؛ لذا اگرچه این حدیث نبوی به تفصیل در احادیث مربوط به جنگ صفین خواهد آمد اما اینجا و در انتهای احادیث مربوط به جنگ جمل مناسب است به کارکرد این شاخص در این جنگ نیز اشاره شود:
☀️الف. دینوری در وقایع جنگ جمل نقل میکند:
زبیر هنگامی که فهمید عمار در لشکر علی ع است در خصوص اقدامی که کرده بود [= شرکت در جنگ علیه حضرت علی ع] دچار تردید شد به خاطر این سخن رسول الله ص که به عمار فرموده بود که «تو را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به قتل میرسانند.»
📚الأخبار الطوال (دینوری م۲۸۲) ص147
☀️ب. ابن کثیر در بیان وقایع جنگ جمل نقل میکند:
از جمله کسانی که در این جنگ رودرروی همدیگر قرار گرفتند زبیر و عمار بودند؛ عمار سعی میکرد با نیزه زبیر را بزند و زبیر ضربات او را دفع میکرد و به او میگفت: ای ابایقظان [= کنیه عمار]؛ آیا مرا میکُشی؟! و او میگفت: نه ای اباعبدالله [= کنیه زبیر].
و علت اینکه زبیر دائم سعی میکرد از مبارزه و کشتن وی خود را کنار بکشد این سخن رسول الله ص بود که به عمار فرموده بود که «تو را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به قتل میرسانند.» وگرنه توانایی زبیر برای غلبه بر عمار بیش از توانایی عمار برای غلبه بر وی بود.
📚البداية والنهاية، ج10، ص455-456
☀️ج. و باز ابن کثیر نقل میکند که:
گفته شده است که هنگامی که زبیر فهمید عمار در لشکر علی ع است، با توجه به اینکه شنیده بود که رسول الله ص به عمار فرموده بود که «تو را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به قتل میرسانند»، از ادامه جنگ منصرف شد از ترس اینکه مبادا در آن جنگ عمار کشته شود.
و ابن کثیر ادامه میدهد: و به نظر من حدیثی که روایت کردیم اگرچه حدیث صحیحی بود اما غیر از او کسی از این جنگ منصرف نشد؛ و بعید است که وی کفاره سوگندش را داده باشد و سپس در جنگ حاضر شده و با علی ع جنگیده باشد؛ والله اعلم.
📚البداية والنهاية، ج10، ص461
☀️د. بلاذری با سند خود نقل میکند:
هنگامی که زبیر رویگردان شد و بنا نداشت که دست به شمشیر ببرد عمار یاسر با نیزه راه را بر اوبست و گفت: کجا میروی ای ابوعبدالله؟! به خدا میدانم که آدم ترسویی نبودهای اما به نظرم میرسد به شک افتادی. زبیر گفت: بله همین طور است؛ و راه خود را گرفت و رفت تا اینکه در وادی السباع فرود آمد و ابن جرموز وی را به قتل رساند.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص259، ح324
@yekaye
سند و متن روایات فوق
https://eitaa.com/yekaye/9673
سند و متن روایات بند ۳۷
☀️الف.قالوا: وان الزبير لما علم ان عمارا مع على رضى الله عنه ارتاب بما كان فيه، لقول رسول الله ص: الحق مع عمار، وتقتلك الفئة الباغيه.
📚الأخبار الطوال (دینوری م۲۸۲) ص147
☀️ب. وَكَانَ فِي جُمْلَةِ مَنْ تَبَارَزَ الزُّبَيْرُ وَعَمَّارٌ، فَجَعَلَ عَمَّارٌ يَحُوزُهُ بِالرُّمْحِ، وَالزُّبَيْرُ كَافٌ عَنْهُ، وَيَقُولُ لَهُ: أَتَقْتُلُنِي يَا أَبَا الْيَقْظَانِ؟ فَيَقُولُ: لَا يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.
وَإِنَّمَا تَرَكَهُ الزُّبَيْرُ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» وَإِلَّا فَالزُّبَيْرُ أَقْدَرُ عَلَيْهِ مِنْهُ عَلَيْهِ.
📚البداية والنهاية، ج10، ص455-456
ج. وَقَدْ قِيلَ: إِنَّهُ إِنَّمَا رَجَعَ عَنِ الْقِتَالِ لَمَّا رَأَى عَمَّارًا مَعَ عَلِيٍّ، وَقَدْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ لِعَمَّارٍ: «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» . فَخَشِيَ أَنْ يُقْتَلَ عَمَّارٌ فِي هَذَا الْيَوْمِ.
وَعِنْدِي أَنَّ الْحَدِيثَ الَّذِي أَوْرَدْنَاهُ إِنْ كَانَ صَحِيحًا عَنْهُ فَمَا رَجَعَهُ سِوَاهُ، وَيَبْعُدُ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ يَحْضُرُ بَعْدَ ذَلِكَ وَيُقَاتِلَ عَلِيًّا. وَاللَّهُ أَعْلَمُ.
📚البداية والنهاية، ج10، ص461
د. وَحَدَّثَنِي خَلَفُ بْنُ سَالِمٍ، وأحمد (بْن إِبْرَاهِيمَ) الدَّوْرَقِيُّ، أَنْبَأَنَا وَهْبُ بْنُ جَرِيرٍ: عَنْ جُوَيْرِيَةَ بْنِ أَسْمَاءَ قَالَ: بَلَغَنِي أَنَّ الزُّبَيْرَ حَيْثُ وَلَّى وَلَمْ يَكُنْ بَسَطَ يَدَهُ بِسَيْفٍ اعْتَرَضَهُ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ بِالرُّمْحِ وَقَالَ: إِلَى أَيْنَ تريد يا أبا عَبْدِ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا أَنْتَ بِجَبَانٍ وَلَكِنِّي أَحْسَبُكَ شَكَكْتَ. قَالَ: هُوَ ذَلِكَ، وَمَضَى حَتَّى نَزَلَ بِوَادِي السِّبَاعِ؛ فَقَتَلَهُ ابْنُ جُرْمُوز.
📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص259، ح324
@yekaye
🔹جنگ صفین و کشته شدن عمار به دست الفئة الباغیة
شهادت عمار در جنگ صفین یکی از وقایعی بود که بخوبی مرز حق و باطل را مشخص کرد زیرا پیامبر در موقعیتهای مختلفی پیش بینی کرده بود که «الفئة الباغية: جماعت ستمگر» عمار را به قتل میرسانند.
این حدیث نبوی بقدری در منابع اهل سنت پرتکرار است که سیوطی در کتاب «الأزهار المتناثرة في الأخبار المتواترة» (ص۲۸۳-۲۸۴)، که به گردآوری احادیثی که در کتب اهل سنت به نحو متواتر آمده اختصاص دارد، این حدیث را از ۲۵ نفر از اصحاب روایت کرده است؛ که شاید روایتی مانند این که به علت تکرار فراوان در منابع اهل سنت خود آنها به تواتر آن اذعان کرده باشند کم باشد (نقل این حدیث نبوی از این تعداد از صحابه در میان روایات همان کتاب نیز کم نظیر است).
احمد بن حنبل در کتاب «المسند» خود (که جزء صحاح سته اهل سنت به شمار میآورد) در ۱۸ موضع (یعنی با ۱۸ سند متفاوت) این حدیث نبوی را در کتاب خویش روایت کرده است و محقق مسند احمد (شعيب أرنؤوط؛ که از معروفترین حدیثشناسان معاصر اهل سنت است) علاوه بر اینکه ذیل برخی از این موارد بر صحیح بودن سند آنها تاکید دارد، در ذیل اولین نقل وی، ۱۵ سند مختلف از کتابهای معتبر اهل سنت برای این حدیث برشمرده که بر اساس معیارهای سختگیرانه وی حدیث صحیح محسوب میشوند.
@yekaye
ما در اینجا ابتدا این روایت را به نقل معتبرترین کتب اهل سنت (صحیح بخاری و مسلم) میآوریم؛ سپس برخی از نقلها که حاوی نکات خاصی است اضافه میکنیم:
☀️۳۸) عکرمه میگوید: ابن عباس به من و پسرش علی گفت سراغ ابوسعید خدری بروید و از او حدیثی بیاموزید. ما سراغش رفتیم و داشت دیواری را درست میکرد. پس ردایش را برگرفت و برای ما احادیثی بیان کرد تا رسید به حکایت بنای مسجد [مسجد النبی] و گفت:
ما خشتهای سنگین را یکی یکی میآوردیم و عمار دوتا دوتا میآورد؛ پس پیامبر ص او را دید و خاک را از سر و صورت او زدود و فرمود: آفرین بر تو ای عمار که «الفئة الباغية: جماعت ستمگر» تو را به شهادت میرسانند؛ در حالی که تو آنان را به بهشت میخوانی و آنان تو را به جهنم میخوانند. و عمار گفت: به خداوند پناه میبرم از فتنهها.
📚صحيح البخاري، ج1، ص172، ح436؛ و ج3، ص1035، ح2657
حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُخْتَارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا خَالِدٌ الْحَذَّاءُ، عَنْ عِكْرِمَةَ: قَالَ لِي ابْنُ عَبَّاسٍ وَلِابْنِهِ عَلِيٍّ: انْطَلِقَا إِلَى أَبِي سَعِيدٍ، فَاسْمَعَا مِنْ حَدِيثِهِ، فَانْطَلَقْنَا، فَإِذَا هُوَ فِي حَائِطٍ يُصْلِحُهُ، فَأَخَذَ رِدَاءَهُ فَاحْتَبَى، ثُمَّ أَنْشَأَ يُحَدِّثُنَا، حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَال:
كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فرآه النَّبِيُّ ص، فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ: «وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ». قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بالله من الفتن.
@yekaye
☀️۳۹) الف. از ابوسعید خدری روایت شده که میگفت:
کسی که از من بهتر است (منظورش اباقتاده بود) به من خبر داد که رسول الله ص هنگامی که عمار مشغول کندن خندق بود سراغش میرفت و دستی بر سرش میکشید و میفرمود: آه بر تو ای فرزند سمیه؛ همانا «فئةٌ باغية: جماعتی ستمگر» تو را خواهند کشت.
➖مسلم سپس این روایت را با سندهای دیگری میآورد و میگوید که در این سندهای اخیر به جای «بؤسَ: آه بر»، «ویسَ: ای وای به خاطر» آمده است.
📚صحيح مسلم، ج8، ص185، ح2915
➖حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، وَابْنُ بَشَّارٍ (وَاللَّفْظُ لِابْنِ الْمُثَنَّى)، قَالَا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ، عَنْ أَبِي مَسْلَمَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا نَضْرَةَ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي: أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِعَمَّارٍ حِينَ جَعَلَ يَحْفِرُ الْخَنْدَقَ، وَجَعَلَ يَمْسَحُ رَأْسَهُ وَيَقُولُ: بُؤْسَ ابْنِ سُمَيَّةَ، تَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ.
➖وَحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاذِ بْنِ عَبَّادٍ الْعَنْبَرِيُّ، وَهُرَيْمُ بْنُ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَا: حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ الْحَارِثِ . (ح) ➖وَحَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، وَإِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، وَمَحْمُودُ بْنُ غَيْلَانَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ قُدَامَةَ قَالُوا: أَخْبَرَنَا النَّضْرُ بْنُ شُمَيْلٍ ، كِلَاهُمَا عَنْ شُعْبَةَ ، عَنْ أَبِي مَسْلَمَةَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ نَحْوَهُ، غَيْرَ أَنَّ فِي حَدِيثِ النَّضْرِ: أَخْبَرَنِي مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو قَتَادَةَ . وَفِي حَدِيثِ خَالِدِ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ: أُرَاهُ يَعْنِي أَبَا قَتَادَةَ. وَفِي حَدِيثِ خَالِدٍ وَيَقُولُ: وَيْسَ. أَوْ يَقُولُ: يَا وَيْسَ ابْنِ سُمَيَّةَ»
☀️ب. مسلم در ادامه با سه سند متفاوت از ام سلمه روایت میکند که:
رسول الله ص به عمار فرمود: «الفئة الباغية: جماعت ستمگر» تو را به شهادت میرسانند.
📚صحيح مسلم، ج8، ص186، ح2916
➖وَحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ جَبَلَةَ ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ . (ح) وَحَدَّثَنَا عُقْبَةُ بْنُ مُكْرَمٍ الْعَمِّيُّ، وَأَبُو بَكْرِ بْنُ نَافِعٍ قَالَ عُقْبَةُ: حَدَّثَنَا، وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَخْبَرَنَا غُنْدَرٌ ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ قَالَ: سَمِعْتُ خَالِدًا يُحَدِّثُ عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ ، عَنْ أُمِّهِ ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِعَمَّارٍ: تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ.»
➖وَحَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ عَبْدِ الْوَارِثِ ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ الْحَذَّاءُ ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ، وَالْحَسَنِ ، عَنْ أُمِّهِمَا عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِمِثْلِه.
➖وَحَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ ، عَنِ الْحَسَنِ ، عَنْ أُمِّهِ ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «تَقْتُلُ عَمَّارًا الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ.»
@yekaye
این حدیث نبوی (که «الفئة الباغية: جماعت ستمگر» عمار را به شهادت میرسانند) از این اصحاب در منابع زیر (از منابع متقدم و معتبر اهل سنت) آمده است:
📚از ام سلمه در الجامع (معمر بن راشد)، ج11، ص239 ؛
📚از عبدالله بن ابی الهذیل و عمار و ام سلمه و ابوسعید خدری و ابوقتاده در مسند أبي داود الطيالسي، ج1، ص517 ؛ و ج2، ص39 ؛ ج3، ص174 و ص622 و ص655 ؛
📚از ام سلمه در مصنف عبد الرزاق، ج10، ص278 ؛
📚از ام سلمه و ابوسعید خدری و عمرو عاص در مسند ابن الجعد (م۲۳۰)، ص182 و ص245 و ص246 ؛
📚از ام سلمه در سؤالات ابن أبي شيبة لابن المديني، ص84-85 ؛
📚از ام سلمه و عبدالله بن ابی الهذیل در الطبقات الكبير، ج1، ص207 و ج3، ص233 (و نیز از بسیاری دیگر از صحابه؛ که چون برخی مواردش بعدا به تفصیل هم میآید در اینجا مجدد نیاوردم).
📚از ام سلمه در مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص522 (و نیز از بسیاری دیگر از صحابه؛ که چون برخی مواردش بعدا به تفصیل هم میآید در اینجا مجدد نیاوردم).
📚از ام سلمه در مسند إسحاق بن راهويه، ج4، ص110 و ص145
📚از ابوسیعد خدری و عمرو عاص و ابن سیرین در مسند أحمد، ج17، ص319 ؛ و ج18، ص368-369 ؛ و ج29، ص301 ؛ و ج37، ص297 و ص298 ؛ و ج39، ص479 ؛ و ج44، ص83 ؛ و ج44، ص189 و ص255 و ص279 (و نیز از بسیاری دیگر از صحابه؛ که چون برخی مواردش بعدا به تفصیل هم میآید در اینجا مجدد نیاوردم).
📚از ابوهریره در سنن الترمذي، ج5، ص669 (البانی ذیل آن به صحیح بودن سند تصریح کرده است.)
📚از ام سلمه و ابوسعید خدری و ابوقتاده و عبدالله بن عمر و عبدالله بن حارث و عبدالله بن عمروعاص و عمروعاص در السنن الكبرى (للنسائي)، ج7، ص466-468 .
✅همچنین این حدیث را برخی از صحابه و تابعین که در لشکر معاویه بودند هم میدانستند و بعد از شهادت عمار به همین جهت به تردید افتادند؛
به همین مناسبت صرفا به چند روایت که در مسند احمد - که از معتبرترین و قدیمیترین کتب روایی اهل سنت، و نوشته احمد بن حنبل رئیس فرقه حنبلی (یکی از چهار فرقه اصلی اهل سنت- بسنده میشود:
@yekaye
☀️۴۰) عبدالله بن حارث میگوید: من در لشکر معاویه بودم که در حال بازگشت از جنگ صفین بودیم. عبدالله پسر عمروعاص به پدرش گفت: پردجان! آیا نشنیدی که رسول الله ص به عمار میگفت: خوشا به سعادتت ای پسر سمیه! همانا «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» تو را به شهادت میرسانند؟!
عمروعاص به معاویه گفت: نمیشنوی این چه می گوید؟
معاویه گفت: دائما مایه آبروریزی ما میشوی؟! مگر ما او را کشتیم؟! همانا کسانی که او را به میدان جنگ آوردند او را کشتند!
📚مسند أحمد، ج11، ص42، ح6499
حدثنا أبو معاوية، حدثنا الأعمش، عن عبد الرحمن بن زياد، عن عبد الله بن الحارث، قال:
إني لأسير مع معاوية في منصرفه من صفين، بينه وبين عمرو بن العاص، قال: فقال عبد الله بن عمرو بن العاص: يا أبت، ما سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لعمار: " ويحك يا ابن سمية تقتلك الفئة الباغية "؟
قال: فقال عمرو لمعاوية: ألا تسمع ما يقول هذا؟
فقال معاوية: لا تزال تأتينا بهنة أنحن قتلناه؟ إنما قتله الذين جاءوا به!
✅تبصره:
شعيب أرنؤوط که از معروفترین و سختگیرترین حدیثشناسان معاصر اهل سنت است در تعلیقهای که بر این حدیث در همینجا دارد ابتدا تصریح می کند که إسناد این حدیث صحیح است و سپس برای آن سندهای مختلف دیگری از سایر کتابهای معتبر اهل سنت برمیشمرد که این را به ۱۳ نفر از صحابه ارجاع می دهند و همگی بر اساس معیارهای سختگیرانه وی صحیح محسوب میشوند
وی در پایان از قول ابن حجر عصقلانی (نویسنده فتح الباری شرح صحیح البخاری) نقل میکند که:
این حدیث (به خاطر پیشبینیای که در آن شده) از شواهد نبوت است و در آن فضیلتی آشکار برای علی ع و عمار است و ردی است بر ناصبیهایی که گمان می کنند علی ع در جنگهایی که انجام داد بر صواب نبوده است.
✳️سایر اسناد این روایت در منابع اهل سنت:
📚با دو سند دیگر در مسند أحمد ج11، ص522 و با سندی دیگر در مسند أحمد، ج29، ص316
📚المستدرك على الصحيحين (للحاكم)، ج2، ص168 (که ذهبی تعلیقه زده که این حدیث بنابر مبنای بخاری و مسلم صحیح است)
📚مصنف عبد الرزاق، ج10، ص278
📚با چهار سند در السنن الكبرى (النسائي)، ج7، ص468-469
📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص533
📚با سه سند در مسند أبي يعلى الموصلي، ج13، ص123 و ص330 و ص۳۳۳-334 (که حسين سليم أسد (محقق کتاب) در پایان اولی و سومی تاکید می کند که إسنادش صحيح است)
📚المعجم الكبير للطبراني، ج19، ص330
📚البدء والتاريخ، ج5، ص40
📚الطبقات الكبرى، ج3، ص191
📚السنن الكبرى للبيهقي، ج8، ص328
📚البداية والنهاية، ج6، ص240
@yekaye
☀️۴۱) مصداق دیگری از این واقعه (ایجاد تردید در لشکر معاویه به خاطر شهادت عمار) را زهری با سند خود از هُنیّ (غلام عمر بن خطاب) هم نقل میکند که وی گفته است:
من ابتدا همراه معاویه و در مقابل علی ع بودم. اصحاب معاویه هم میگفتند: به خدا سوگند که ما عمار را نخواهیم کشت؛ که اگر او را بکشیم همان گونه خواهیم بود که میگویند [یعنی ما مصداقِ «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» خواهیم بود]. پس در جنگ صفین داشتم به کشته شدگان نگاه می کردم که چشمم به عمار خورد. سراغ عمروعاص آمدم و او بر تختش نشسته بود. صدایش کردم. گفت چه می خواهی؟
گفتم می خواهم با تو صحبت کنم. پس از جایش برخاست. گفتم: درباره عمار یاسر چه شنیدهای؟
گفت: رسول الله ص در موردش فرمود:او را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» خواهند کشت.
گفتم: به خدا سوگند که او کشته شد!
گفت: قطعا این طور نیست.
گفتم: خودم با چشمهای خودم دیدم که در میان کشتگان بود.
گفت: با هم برویم و به من نشانش بده!
پس وی را آنجا بردم و او اندکی آنجا ایستاد و دیدم که رنگ از رخسارش پرید. سپس برگشت و گفت: همانا کسی که وی را به میدان جنگ آورد او را کشته است.
📚الطبقات الكبير (زهری م۲۳۰)، ج3، ص234
قال: أخبرنا خالد بن مَخْلَدٍ قال: حدّثني سليمان بن بلال قال: حدّثني جعفر بن محمّد قال: سمعتُ رجلًا من الأنصار يحدّث أبى عن هُنيّ مولى عمر بن الخطّاب، قال:
كنتُ أول شئٍ مع معاوية على عليّ فكان أصحاب معاوية يقولون: لا والله لا نقتل عمّارًا أبدًا، إنْ قتلناه فنحن كما يقولون. فلمّا كان يوم صفّين ذهبتُ أنْظُرُ في القتلى فإذا عمّار بن ياسر مقتول.
فقال هُنيّ فجئتُ إلى عمرو بن العاص وهو على سريره؛ فقلت: أبا عبد الله!
قال: ما تشاء؟
قلتُ: انْظُرْ أكلّمْكَ، فقامَ إليّ؛ فقلت: عمّار بن ياسر ما سمعتَ فيه؟
فقال: قال رسول الله، - صلى الله عليه وسلم -، تقتله الفئة الباغية.
فقلت: هو ذا والله مقتولٌ.
فقال: هذا باطل.
فقلت: بَصُرَ به عينى مقتولٌ.
قال: فانْطَلِقْ فَأرِنِيه.
فذهبتُ به فأوقفته عليه فساعةَ رآه انتُقع لونه، ثمّ أعرض في شقّ وقال: إنّما قَتَلَه الذي خَرَجَ به.
@yekaye
☀️۴۲) دو واقعه فوق (روایات ۴۰ و ۴۱) در این روایت از حنظلة بن خویلد که در بسیاری از کتب اهل سنت آمده جمع شده است.
وی می گوید:
من نزد معاویه بودم که دو نفر آمدند که در مورد سر عمار با هم نزاع می کردند و هریک مدعی بود که من او را کشتم. عبدالله پسر عمروعاص گفت: پیشنهاد میکنم که هریک از شما به نفع دیگری کنار بکشد زیرا من از رسول الله شنیدم (یا: پدرم از رسول الله ص شنیده است) که می فرمود: «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» او را به قتل میرسانند!
معاویه [خطاب به عمروعاص] گفت: آیا نمیخواهی شر این [پسر] دیوانهات را از سر ما کم کنی؟! اصلا تو چرا با ما آمدهای؟!
گفت؛ پدرم شکایت مرا به رسول الله ص برد و رسول الله ص به او فرمود: مادام که پدرت زنده است از او اطاعت کن و خلافش رفتار نکن؛ پس من همراه شما آمدم اما نمیجنگم.
📚مسند أحمد، ج11، ص523 و ص۹۶ ؛
📚السنن الكبرى (النسائي)، ج7، ص468 ؛
📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص520 ؛
الطبقات الكبير، ج3، ص234
حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ ، أَخْبَرَنَا الْعَوَّامُ، حَدَّثَنِي أَسْوَدُ بْنُ مَسْعُودٍ، عَنْ حَنْظَلَةَ بْنِ خُوَيْلِدٍ الْعَنْزِيِّ، قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا عِنْدَ مُعَاوِيَةَ، إِذْ جَاءَهُ رَجُلَانِ يَخْتَصِمَانِ فِي رَأْسِ عَمَّارٍ، يَقُولُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا: أَنَا قَتَلْتُهُ.
فَقَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عَمْرٍو: لِيَطِبْ بِهِ أَحَدُكُمَا نَفْسًا لِصَاحِبِهِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ - يَعْنِي - رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ [قَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ أَحْمَدَ] : " كَذَا قَالَ أَبِي: يَعْنِي رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " يَقُولُ: " تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ".
فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: أَلَا تُغْنِي عَنَّا مَجْنُونَكَ يَا عَمْرُو؟ فَمَا بَالُكَ مَعَنَا؟
قَالَ: إِنَّ أَبِي شَكَانِي إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " أَطِعْ أَبَاكَ مَا دَامَ حَيًّا، وَلَا تَعْصِهِ " فَأَنَا مَعَكُمْ وَلَسْتُ أُقَاتِلُ.
@yekaye
🔹۴۳) مصداق دیگری از این واقعه (ایجاد تردید در لشکر معاویه به خاطر شهادت عمار) خزیمة بن ثابت است که برخی نقلهای مربوط به وی در اینجا تقدیم میشود:
☀️الف. محمد بن عماره، نوه خزیمة بن ثابت می گوید:
پدربزرگم [=خزیمة بن ثابت] از زمان جنگ جمل سلاحش را بیرون نیاورده بود تا اینکه عمار در جنگ صفین کشته شد؛ آنگاه بود که شمشیرش را برکشید و جنگید تا کشته شد. میگفت: از رسول الله ص شنیدم که میفرمود: عمار را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به شهادت میرسانند.
📚مسند أحمد، ج36، ص198، ح21873؛
📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص533، ح40683
حَدَّثَنَا يُونُسُ، وَخَلَفُ بْنُ الْوَلِيدِ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ:
مَا زَالَ جَدِّي، كَافًّا سِلَاحَهُ يَوْمَ الْجَمَلِ حَتَّى قُتِلَ عَمَّارٌ بِصِفِّينَ، فَسَلَّ سَيْفَهُ، فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ. قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " تَقْتُلُ عَمَّارًا الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ".
☀️ب. زهری این واقعه را با طول و تفصیل بیشتری از قول عماره پسر خزیمة بن ثابت میآورد. وی گفته است:
خزیمة بن ثابت جنگ جمل را شاهد بود اما شمشیرش را از غلاف درنیاورد [= وارد جنگ نشد] و در جنگ صفین هم حاضر بود و میگفت من هرگز شمشیرم را از نیام برنکشم تا اینکه عمار کشته شود و ببینم چه کسی او را می کشد؛ چرا که از رسول الله ص شنیدم که میفرمود: عمار را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به شهادت میرسانند. پس چون عمار کشته شد، خزیمه گفت: الان گمراهی آشکار شد؛ و وارد میدان جنگ شد و جنگید تا به شهادت رسید.
و کسی که عمار را کشت ابوغاذیة مزنی بود که وی را با نیزهای هدف قرار داد و وی در آن روز در حالی که بر کجاوهای سوار بود میجنگید؛ و او در سن ۹۴ سالگی به شهادت رسید. پس چون بر زمین افتاد مرد دیگری رسید و سرش را برید و بین آن دو نزاعی درگرفت و هریک می گفتند که من او را کشتم. عمروعاص گفت: به خدا سوگند دارند بر سر جهنم رفتن نزاع میکنند! و معاویه این را شنید؛ چون آن دو نفر رفتند به عمروعاص گفت: چنین موضعگیریای از تو عجیب است؛ اینان جانشان را فدای ما میکنند و تو می گویی بر سر جهنم رفتن نزاع میکنند؟!
عمرو گفت: به خدا سوگند که همین طور است؛ به خدا سوگند خودت هم می دانی و من واقعا دلم می خواست بیست سال قبل مرده بودم و اینجا نبودم.
و از ابن ابی عون هم روایت شده که میگفت: عمار در سن ۹۱ سالگی به شهادت رسید و تولدش قبل از پیامبر ص بود؛ و سه نفر به وی هجوم آوردند: عُقبة بن عامر جُهَني و عمر بن حارث خولاني و شريك بن سَلَمَة مرادي؛ همه با هم به او حمله کردند و او میگفت: اگر ما را بزنید که تا نخلستانهاى هجر (نام شهري است در يمن یا بحرین)، عقب برویم همچنان می دانم که من بر حقم و شما بر باطلید؛ پس آنان با هم به وی حمله کردند و او را به شهادت رساندند. و برخی از مردم بر این گمانند که عقبةبن عامر وی را به قتل رساند و این همان کسی است که به امر عثمان عمار را کتک زده بود
📚الطبقات الكبير، ج3، ص239-240
☀️ج. به مناسبت این جملات اخیر عمار بیمناسبت نیست که به این تعبیرش که در جاهای دیگر روایت شده هم اشاره شود:
زهری با دو سند مختلف از عبدالله بن سلمة روایت کرده است که:
عمار یاسر را در جنگ صفین دیدم که پیرمردی گندمگون بود که شمشیر به دست میغرید؛ نگاهش به عمروعاص افتاد که پرچم به دست او بود و گفت: این پرچمی است که سه بار در رکاب رسول الله ص با آن چنگیدم و این دفعه چهارم است؛ به خدا سوگند اگر ما را بزنند که تا نخلستانهاى هجر (نام شهري است در يمن یا بحرین)، عقب برویم همچنان می دانم که ما بر حقیم و آنان در گمراهیاند.
و این مضمون را با سه سند دیگر از قول برخی دیگر از حاضران در جنگ صفین هم روایت کرده است.
📚الطبقات الكبير، ج3، ص237-239
@yekaye
سند و متن روایات فوق:
https://eitaa.com/yekaye/9682
سند و متن روایات بند ۴۳
☀️ الف. حَدَّثَنَا يُونُسُ، وَخَلَفُ بْنُ الْوَلِيدِ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ:
مَا زَالَ جَدِّي، كَافًّا سِلَاحَهُ يَوْمَ الْجَمَلِ حَتَّى قُتِلَ عَمَّارٌ بِصِفِّينَ، فَسَلَّ سَيْفَهُ، فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ. قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " تَقْتُلُ عَمَّارًا الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ".
📚مسند أحمد، ج36، ص198، ح21873؛
📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص533، ح40683
☀️ب. أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني عبد الله بن الحارث بن الفُضيل عن أبيه عن عُمارة بن خُزيمة بن تابت قال:
شهِدَ خُزيمة بن ثابت الجمل وهو لا يسُلّ سيفًا، وشَهِدَ صفّين وقال: أنا لا أصلُ أبدًا حتَّى يُقتَل عمّارٌ فأنْظُرَ مَن يَقْتلُه، فإنّى سمعتُ رسول الله ص يقول تقتُلُهُ الفئَةُ الباغية. قال فلمّا قُتل عمّار بن ياسر قال خُزيمة: قد بانت لي الضّلالة. واقترب فقاتل حتَّى قُتل.
وكان الّذى قتل عمّار بن ياسر أبو غادية المُزَنى، طعنه برمح فسقط وكان يومئذ يقاتل في محَفَّة، فقُتل يومئذٍ وهو ابن أربع وتسعين سنة. فلمّا وقع أكبّ عليه رجلٌ آخر فاحتزّ رأسه، فأقبلا يختصمان فيه، كلاهما يقول أنا قتلتُه. فقال عمرو بن العاص: والله إنْ يختصمان إلّا في النّار. فسمعها منه معاوية، فلمّا انصرف الرجلان قال معاوية لعمرو بن العاص: ما رأيتُ مثلَ ما صنعتَ، قومٌ بَذَلوا أنْفُسَهم دونَنَا تَقولُ لهما إنّكما تختصمان في النّار، فقال عمرو: هو والله ذاك، والله إنّك لَتَعْلَمُه وَلَوَدِدْتُ أنّى مِتّ قبل هذه بعشرين سنة.
قال: أخبرنا محمّد بن عمر قال: أخبرنا عبد الله بن جعفر عن ابن أبي عون قال: قُتل عمارٌ، رحمه الله، وهو ابن إحدى وتسعين سنة، وكان أقدَمَ في الميلاد من رسول الله ص وكان أقْبَلَ إليه ثلاثَةُ نفر: عُقبة بن عامر الجُهَنيّ وعمر بن الحارث الخولانيّ وشَريك بن سَلَمَة المراديّ، فانْتَهَوْا إليه جميعًا وهو يقول: والله لو ضربتمونا حتَّى تَبْلُغوا بنا سَعَفَاتِ هَجَرَ لعلمتُ أنّا على حَقّ وأنْتُم على باطل. فحَمَلوا عليه جميعًا فقتلوه. وزعم بعض النّاس أنّ عقبة بن عامر هو الذي قتل عمّارًا، وهو الّذى كان ضَرَبه حين أمَرَه عثمان بن عفّان. ويقال بل الّذى قتله عمر بن الحارث الخولانيّ.
📚الطبقات الكبير، ج3، ص239-240
☀️ج. قال: أخبرنا أبو داود الطيالسيّ قال: أخبرنا شُعبة قال: أنبأنا عمرو بن مُرّة قال: سمعتُ عبد الله بن سلمة يقول: رأيتُ عمّار بن ياسر يوم صفّين شيخًا آدم في يده الحَرْبَةُ، وإنّها لَتَرْعَدُ، فنظر إلى عمرو بن العاص ومعه الرّاية فقال: إنّ هذه راية قد قاتلتُ بها مع رسول الله ص ثلاثَ مَرّاتٍ وهذه الرابعة، والله لو ضربونا حتَّى يُبَلّغونا سَعَفَاتِ هَجَرَ لَعَرَفْتُ أنّ مَصْلَحَتَنَا على الحقِّ وأنّهم على الضّلالة.
قال: أخبرنا يحيَى بن عبّاد قال: أخبرنا شعبة قال: حدّثني عمرو بن مُرّة قال: سمعتُ عبد الله بن سلمة قال: رأيتُ عمّار بن ياسر يوم صفّين شيخًا آدم طُوالًا والحربة بيده، وإدّ يده لَتَرْعَشُ وهو يقول: والذى نفسى بيده لو ضربونا حتَّى يُبلّغونا سَعَفَاتِ هجر لعرفتُ أنّ مصلحتنا على الحقّ وأنّهم على الباطل. قال، وبيده الرّاية، فقال: إنّ هذه الرّاية قد قاتلتُ بها بين يدى رسول الله ص مرّتين وإنّ هذه لَلثَّالِثَة
قال: أخبرنا الفضل بن دُكين قال: أخبرنا موسى بن قيس الحضرمى عن سلمة بن كُهَيل قال: قال عمّار بن ياسر يومَ صفّين: الجنَّة تحتَ البارقة، الظّمْآنُ قد يَرِدُ الماءَ الماءُ مَوْرُودٌ، اليومَ ألْقَى الأحِبّةَ محمّدًا وحِزْبه، والله لو ضربونا حتَّى يُبلّغونا سعفات هَجَرَ لعلمتُ أنّا على حقّ وأنّهم على باطل، والله لقد قاتلتُ بهذه الرّاية ثلاث مرّات مع رسول الله ص وما هذه المرّة بأبَرّهنّ ولا أتْقَاهُنّ.
قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني يعقوب بن عبد الله القُمّيّ عن جعفر بن أبى المغيرة عن سعيد بن عبد الرّحمن بن أبْزى عن أبيه عن عمّار بن ياسر أنّه قال وهو يسير إلى صفّين على شطّ الفرات: اللهمّ إنّهُ لَوْ أعْلَمُ أنّه أرضى لك عنى أنْ أرمى بنفسى من هذا الجبل فأتَرَدّى فأسْقُطَ فعلتُ، ولو أعلمُ أنّه أرضى لك عنى أنْ أوقد نارًا عظيمة فأقعَ فيها فعلتُ، اللهُمّ لو أعلم أنّه أرضى لك عنّى أنْ ألقىَ نفسى في الماء فأُغْرِقَ نفسى فعلتُ، فإنى لا أُقاتل إلّا أريد وَجهك، وأنا أرجو أنْ لا تُخَيّبَنى، وأنا أريدُ وَجْهَكَ.
قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني من سمع سلمة بن كُهيل يُخبرُ عن أبي صادق عن ربيعة بن ناجد قال: سمعتُ عمّار بن ياسر هو بصفّين يقول: الجنّةُ تحت البارقة، والظّمْآنُ يَرِدُ الماءَ، والماءُ مورود، اليوم ألْاقَى الأحِبّةَ محمّدًا وحِزْبَه، لقد قاتلتُ صاحبَ هذه الراية ثلاثًا برسول الله وهذه الرابعة كإحداهنّ.
📚الطبقات الكبير، ج3، ص237-239
@yekaye
☀️۴۴) زهری از قول افراد متعددی واقعه به شهادت رساندن عمار را آورده است؛ که نشان می دهد قاتلان وی با علم به حدیث نبوی مذکور به این عمل شنیع اقدام کردند.
💢طبق اسناد وی کلثوم بن جبر روایت کرده است:
من در قریه قصب نزد عبدالأعلی پسر عبدالله بن عامر* بودم که به او خبر دادم ابوغادیه جهنی اذن ورود می خواهد. عبدالأعلی گفت: وارد شود. وی وارد شد در حالی که او جامههای کوتاهی بر تن داشت؛ و وی شخصی بلندقامت با قیافهای متفاوت بود که گویی از این امت نیست. وقتی نشست تعریف کرد که من [شخصا] با رسول الله ص بیعت کردم.
گفتم:با همین دستت؟
گفت: بله؛ و وی در روز [بیعت] عقبه (بیعتی که عدهای از اهل مدینه قبل از هجرت رسول الله ص با ایشان انجام دادند) برایمان خطبهای خواند و فرمودند: ای مردم! همانا خونتان و اموالتان بر همدیگر حرام است تا زمانی که پروردگارتان را ملاقات کنید همانند حرمت امروز در این ماه [حرام] در این سرزمین حرم. آیا مطلب را به شما رساندم. گفتیم: بله. فرمود: خدایا شاهد باش. سپس فرمود: مواظب باشید که بعد از من کافر نشوید که همدیگر را بکشید.
سپس مطالب دیگری برایمان تعریف کرد تا بدینجا رسید که گفت:
ما عمار را در میان خودمان خیلی مهربان و دوستداشتنی می دانستیم تا زمانی که در مسجد قبا بودم و دیدم میگوید: این نعثل همان عثمان است.**
پس به دور و بر خودم نگاه کردم و اگر یارانی پیدا می کردم او را چنان زیر لگد می گرفتم که کشته شود و با خودم گفتم: خدایا مرا بر عمار مسلط کن.
پس در جنگ صفین دیدمش که در زمره اولین گردان سپاه قرار دارد. در اواسط صفین بود که یکبار دیدم وی بیپناه مانده است پس با نیزهام ضربهای به ران پایش وارد کردم؛ از درد به خود پیچید و کلاهخود را لحظهای از سر برداشت پس صربهای زدم و سرش از تن جدا کردم.
راوی می گوید:
آدمی گمراهتر از او در عمرم ندیدهام. خودش از پیامبر ص آن سخنان را شنیده بود و آنگاه به قتل عمار اقدام کرد.
[راوی ادامه میدهد]
ابوغادیه آبی خواست. در لیوانی شیشهای برایش آب آوردند؛ از نوشیدن آن خودداری کرد تا در قدحی برایش آب آوردند.
شخصی که بالای سر امیر ایستاده بود گفت: از این دستها در تعجبم! در خصوص نوشیدن آب در لیوان شیشهای ورع پیشه می کند اما در کشتن عمار ورع ندارد!
💢زهری سپس با سند دیگری روایت میکند که ابوغادیه گفت: شنیدم که عمار یاسر درباره عثمان بدگویی میکند و در مدینه او را دشنام میدهد؛ با خودم قرار گذاشتم که او را بکشم و گفتم: اگر خداوند فرصتش را برایم فراهم آورد حتما او را خواهم کشت.
در اثتای جنگ موقعیتی پیش آمد و به وی حمله کردم و نیزهای بر ران وی فرو کردم و او بر زمین افتاد و وی را کشتم.
و خبر به عمروعاص دادند: گفت از رسول الله شنیدم که میفرمود: قاتل او (کسی که با او میجنگد) و سلبکننده او (کسی که بعد از کشتنش اموال وی را به غنیمت میبرد) در آتشند.
به عمروعاص گفته شد: خوب: تو خودت با او جنگیدی.
پاسخ داد: همانا فرموده بود کسی که با او بجنگد و اموالش را به غنیمت ببرد. [یعنی من فقط با او جنگیدم ولی اموالش را به غنیمت نبردم؛پس مشمول حدیث پیامبر ص نمیشوم!!!]
👇ادامه روایت به همراه پینوشتها 👈
https://eitaa.com/yekaye/9685
ادامه روایت ۴۴
💢زهری در ادامه روایت دیگری هم آورده است که:
چون جنگ در دو صف به وقوع پیوست و داشتند به فنا میرفتند، معاویه گفت: این روزی است که عرب در آن به فنا میرود، مگر آن که سبکیِ آن بنده آنان را دریابد*** و مقصودش عمار بن یاسر بود.
و این نبرد شدید سه شبانهروز ادامه داشت که آخرش لیلة الهریر**** بود
و چون روز سوم شد عمار به هاشم بن عتبة بن أبي وقّاص که پرچم را به دست داشت گفت: حمله کن پدر و مادرم به فدایت.
هاشم گفت: ای عمار، خدا تو را بیامرزد. تو مردی هستی که از جنگ اندک هراسی نداری و من هم با پرچم آرام آرام خیز برمی دارم که با این روش بدانچه میخواهم برسم؛ و اگر من بترسم از هلاک شدن ایمن نخواهم بود [کنایه از اینکه اگر حمله نمیکنم از روی ترس نیست].
پس مادام چنین می کرد تا اینکه موقعیتی پیش آمد و حمله کرد و عمار هم در گردان خود برخاست و گردان ذوالکلاء هم به سوی او حملهور شدند، پس با یکدیگر جنگیدند و همه کشته شدند و دو گردان ریشه کن شدند. و حوی سکسکی و ابوغادیه مزنی با هم به سوی عمار یورش آوردند و او را کشتند.
از ابوغادیه سوال شد که چگونه او را کشتید؟
گفت: چون با گردان خود به ما نزدیک شد و ما هم در گردان خودمان به سراغش رفتیم بیرون آمد و مبارز طلبید؛ پس مردی از اهالی سکاسک به مقابلش رفت و شمشیرهایشان درهمپیچید و عمار آن سکسکی را کشت و دوباره مبارز طلبید و من سراغش رفتم و دو ضربه بین ما رد و بد شد و دستش ضعیف شده بود، ضربه ای دیگر به او زدم و افتاد، پس با شمشیر او را زدم تا جان داد. و مردم ندا دادند: ابوالیقظان [= کنیه عمار] را کشتى، خدا تو را بکشد! گفتم: بروید پی کارتان، که به خدا قسم، برای من مهم نیست که اصلا کی هستی و به خدا قسم آن زمان او را نمی شناختم.
محمد ین منتشر گفت: ای ابوالغادیه! دشمنت روز قیامت مازُنْدَرُ [ = شخص قوی هیکل] خواهد بود و او خندید چرا که ابوالغادیه پیرمردی درشتاندام بود.
و علی ع وقتی عمار به شهادت رسید فرمود: همانا هر مسلمانی که کشته شدن عمار بر او ناگوار نباشد و به خاطر این مصیبت دردی عظیم احساس نکند انسانی غیررشید است؛ خداوند عمار را رحمت کند روزی که اسلام آورد و خداوند عمار را رحمت کند روزی که کشته شد و خداوند عمار را رحمت کند روزی که زنده برانگیخته خواهد شد؛ همانا بارها عمار را دیدم که از اصحاب رسول الله ص چهارنفر کنارش نبود مگر اینکه عمار چهارمی آنها بود و پنج نفر کنار رسول الله ص نبود مگر اینکه عمار پنجمی آنان بود؛ و احدی از قدیمیهای اصحاب رسول الله ص شک ندارد که [بنا به وعده رسول الله ص] بهشت بر عمار واجب شده بود آن هم نه یک بار و دوبار [یعنی رسول الله ص چندین بار این سخن را تکرار کرده بود] ؛ پس بهشت بر عمار گوارا باشد؛ و گفته شده که عمار همراه حق است و حق با اوست و عمار هرجا حق بگردد همان سو میگردد و قاتل عمار در جهنم است.
✅پینوشتها:
* عبدالله بن عامر والی عثمان در بصره بود که حضرت علی ع او را عزل کرد و او در تجهیز سپاه جمل علیه حضرت علی ع نقش جدی داشت و بعدا یکی از فرماندهان معاویه در جنگ صفین و نیز جنگ با امام حسن ع شد و معاویه دوباره حکومت بصره را به وی سپرد. (ر.ک: ویکی شیعه؛ عبدالله بن عامر)
** نعثل اسم یهودی پیری در مدینه بود که عایشه و برخی از محاصره کنندگان عثمان، وی را نعثل خطاب میکردند کنایه از اینکه با این کارهایش از دین اسلام برگشته و شبیه یهودیان شده است.
برای مشاهده منابع اهل سنت درباره نعثل نامیده شدن عایشه، ر.ک: http://alhassanain.org/arabic/?com=content&id=4329
*** إلا أنْ تُدركهم فيه خِفّةُ العَبْدِ، يعني عمّار بن ياسر: ظاهرا مقصودش از این جمله آن است که: مگر اینکه امثال عمار یاسر از این هجومهای شدید و تهییج رزمندگان سپاه علی ع علیه ما دست بردارند.
**** لیلة الهریر، شبی بود که در جنگ صفین نبرد به اوج خود رسید و فردایش به پیشنهاد عمروعاص لشکر معاویه قرآنها را بر سر نیزه زدند و تقاضای حکمیت کردند.
📚الطبقات الكبير، ج3، ص240-242
@yekaye
سند و متن روایت:
https://eitaa.com/yekaye/9687