☀️ 1) از امام صادق ع سفارشهایی خطاب به یکی از اصحابشان به نام عبدالله بن جندب روایت شده است.
در فرازی از این روایت آمده است:
ای ابن جندب! خوبی تماما در پیش روی توست؛ و بدی هم تماماً در پیش روی توست؛ و تو خوبی و بدی را هرگز نخواهی دید مگر بعد از [ورود در عالم] آخرت؛ زیرا خداوند عز و جل خوبی را بتمامه در بهشت؛ و بدی را بتمامه در جهنم قرار داده است؛ زیرا که آن دو هستند که باقیاند؛
و واجب است بر کسی که خداوند هدایت را به وی ارزانی داشته و با ایمان وی را کرامت بخشیده و رشدش را به وی الهام فرموده و عقلی در او نهاده که با آن نعمتهایش را میشناسد و علم و حکمتی به وی داده که با آن امر دین و دنیایش را تدبیر میکند، که بر خودش واجب کند که خدا را شکر کند و به او کفران نورزد؛ و خدا را به یاد داشته باشد و فراموشش نکند؛ و خداوند را اطاعت کند و به وی معصیت نورزد؛
هم به خاطر اموری که قبلا با حسن نظر خویش به وی اختصاص داد، و هم به خاطر اموری که بعدا هنگامی که وی را به عنوان یک مخلوق ایجاد کرد به وی به عنوان نعمت بخشید، و هم برای پاداشی که به وی وعده داده، و هم اینکه مازاد بر توانش و فوق طاقتش و در آنچه نسبت به انجامش ناتوان است، طاعتی را بر وی تکلیف نفرموده، و یاری وی را در راستای آسان شدن آنچه بر وی بار کرده ضمانت فرموده، و از او خواسته که بر همان مقدار اندکی هم که خداوند بر او تکلیف فرموده از او یاری بجوید؛
با این حال این انسان از آنچه به وی امر شده رویگردان است و از آن ناتوان، لباس سستانگاری در خصوص آنچه بین خودش و پروردگارش است بر تن کرده، و سر در تبعیت هوای نفس خویش گذاشته، و در شهواتش فرو رفته و دنیایش را بر آخرتش ترجیح داده و با این حال و روز، تمنای بهشت فردوس را دارد؛ در حالی که سزاوار هیچکس نیست که با عمل بدکاران، انتظار فرود آمدن در جایگاه خوبان را داشته باشد؛
اما مطلب این گونه است که اگر آن واقعه واقع شود و قیامت برپا گردد و آن درهمکوبنده سر رسد و ترازوهای خداوند جبار برای انجام قضاوت مستقر گردد و خلایق در محضر روز حساب آماده شوند، آن موقع است که به یقین خواهی دانست که رفعت و کرامت از آن چه کسی است و حسرت و ندامت دامنگیر چه کسی خواهد شد؛ پس امروزت در دنیا چنان عمل کند که امید داری با آن در آخرت به رستگاری برسی؛ ...
📚تحف العقول، ص306
و روي عن الإمام الصادق أبي عبد الله جعفر بن محمد ص في وصيته ع لعبد الله بن جندب
... يَا ابْنَ جُنْدَبٍ الْخَيْرُ كُلُّهُ أَمَامَكَ وَ إِنَّ الشَّرَّ كُلَّهُ أَمَامَكَ وَ لَنْ تَرَى الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَيْرَ كُلَّهُ فِي الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ كُلَّهُ فِي النَّارِ لِأَنَّهُمَا الْبَاقِيَانِ وَ الْوَاجِبُ عَلَى مَنْ وَهَبَ اللَّهُ لَهُ الْهُدَى وَ أَكْرَمَهُ بِالْإِيمَانِ وَ أَلْهَمَهُ رُشْدَهُ وَ رَكَّبَ فِيهِ عَقْلًا يَتَعَرَّفُ بِهِ نِعَمَهُ وَ آتَاهُ عِلْماً وَ حُكْماً يُدَبِّرُ بِهِ أَمْرَ دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ أَنْ يُوجِبَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَشْكُرَ اللَّهَ وَ لَا يَكْفُرَهُ وَ أَنْ يَذْكُرَ اللَّهَ وَ لَا يَنْسَاهُ وَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ وَ لَا يَعْصِيَهُ، لِلْقَدِيمِ الَّذِي تَفَرَّدَ لَهُ بِحُسْنِ النَّظَرِ وَ لِلْحَدِيثِ الَّذِي أَنْعَمَ عَلَيْهِ بَعْدَ إِذْ أَنْشَأَهُ مَخْلُوقاً وَ لِلْجَزِيلِ الَّذِي وَعَدَهُ وَ الْفَضْلِ الَّذِي لَمْ يُكَلِّفْهُ مِنْ طَاعَتِهِ فَوْقَ طَاقَتِهِ وَ مَا يَعْجِزُ عَنِ الْقِيَامِ بِهِ وَ ضَمِنَ لَهُ الْعَوْنَ عَلَى تَيْسِيرِ مَا حَمَلَهُ مِنْ ذَلِكَ وَ نَدَبَهُ إِلَى الِاسْتِعَانَةِ عَلَى قَلِيلِ مَا كَلَّفَهُ وَ هُوَ مُعْرِضٌ عَمَّا أَمَرَهُ وَ عَاجِزٌ عَنْهُ قَدْ لَبِسَ ثَوْبَ الِاسْتِهَانَةِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَبِّهِ مُتَقَلِّداً لِهَوَاهُ مَاضِياً فِي شَهَوَاتِهِ مُؤْثِراً لِدُنْيَاهُ عَلَى آخِرَتِهِ وَ هُوَ فِي ذَلِكَ يَتَمَنَّى جِنَانَ الْفِرْدَوْسِ وَ مَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَطْمَعَ أَنْ يَنْزِلَ بِعَمَلِ الْفُجَّارِ مَنَازِلَ الْأَبْرَارِ أَمَا إِنَّهُ لَوْ «وَقَعَتِ الْواقِعَةُ» وَ قَامَتِ الْقِيَامَةُ وَ جاءَتِ الطَّامَّةُ وَ نَصَبَ الْجَبَّارُ الْمَوَازِينَ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ وَ بَرَزَ الْخَلَائِقُ لِيَوْمِ الْحِسَابِ أَيْقَنْتَ عِنْدَ ذَلِكَ لِمَنْ تَكُونُ الرِّفْعَةُ وَ الْكَرَامَةُ وَ بِمَنْ تَحِلُّ الْحَسْرَةُ وَ النَّدَامَةُ فَاعْمَلِ الْيَوْمَ فِي الدُّنْيَا بِمَا تَرْجُو بِهِ الْفَوْزَ فِي الْآخِرَة. ...
@yekaye
یک آیه در روز
968) 📖 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ؛ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة 📖 💢ترجمه به نام خداوند پررحمِ
.
1️⃣ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ؛ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة»
بعد از ابتدا کردن با نام رحمان و رحیم خداوند اشاره میکند به آن موقعی که قیامت واقع میشود؛
پس وقوع این واقعه یکی از تجلیات رحمت عام و همیشگی خداوند است.
@yekaye
یک آیه در روز
968) 📖 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ؛ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة 📖 💢ترجمه به نام خداوند پررحمِ
.
2️⃣ «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة»
به هر حادثهای که رخ دهد و هر امری که واقع شود، «واقعه» گویند. در اینجا خداوند قیامت را «الواقعه» خواند بدون اینکه به موصوف آن اشاره کند [یعنی به جای اینکه بگوید «هنگامی که قیامتی که واقعه [واقعشدنی] است واقع شود؛ فرمود هنگامی که واقعه واقع شود] به همین جهت گفتهاند که «واقعه» یکی از اسماء قیامت است.
📚(الميزان، ج19، ص115 )
با اینکه «واقعه»های فراوانی را ما هر روز در زندگی خود شاهدیم، اینکه «قیامت» را به طور مطلق «واقعه» نامید چهبسا میخواهد اشاره کند که تنها واقعیتی که حقیقتا واقعی است و واقع میشود [در نکات ادبی بیان شد که وقوع در اصل به معنای نازل شدنی است که با استقرار امر نازل شده همراه باشد]، قیامت است؛
و این بدان جهت است که:
🍃الف. در قیامت پردهها کنار میرود و جای هیچ توهم و اشتباهی در واقعی نخواهد بود.
🍃ب. قیامت ضروریترین واقعیت در جهان است که مطلقا تخلفبردار نیست؛ یعنی هر واقعه دیگری ممکن است که واقع نشود، اما قیامت به گونه ای است که واقع نشدنش محال است.
🍃ج. همه مخلوقات ماسوی الله فناپذیرند؛ تنها واقعیتی که وقتی واقع و حادث میشود استقرار تام و تمام پیدا میکند و دیگر زوالپذیر نیست، قیامت است.
🍃د. چهبسا «الـ» در «الواقعه»، «الـ» جنس باشد؛ یعنی قیامت واقعیتی است که همه واقعیتهای دیگر عالم ماسوی الله را در خود دارد؛ و از این جهت است که واقعیترین واقعیات است.
🍃ه. به خاطر شدتی که در قیامت، ویا در وقوع حادثه قیامت در کار است، چنین نامیده شده است. (مجمع البيان، ج9، ص324؛ مفاتيح الغيب، ج29، ص385)
🍃و. چون قیامت تنها واقعهای است که نظیر و مانند ندارد. (تفسیر نور، ج9، ص418)
🍃ز. ...
@yekaye
یک آیه در روز
968) 📖 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ؛ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة 📖 💢ترجمه به نام خداوند پررحمِ
.
3️⃣ «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة»
به نظر میرسد که جمله «هنگامی که آن واقعه واقع شد» جمله ناقص است؛ و مطلبی را در تقدیر دارد؛ اما آن چیست؟
🍃الف. این عبارت «ظرف» است؛ آنگاه متعلق است به:
🌱الف.1. آیه بعد (لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ)، یعنی این واقعه قابل تکذیب نیست در آن هنگامی که واقع میشود. (مجمع البيان، ج9، ص323 )
🌱الف.2. ...
🍃ب. این یک جمله شرطیه است که مقدم آمده اما جزای شرط محذوف است.
درباره اینکه آن جزای شرط چه بوده و چرا محذوف است، احتمالات متعددی میتوان مطرح کرد:
🌱ب.1. همان احوالاتی است که در این سوره بدان پرداخته، که خلاصهاش رستگاری مومنان و خسران کافران است؛ و حذف آن، از باب اعظام و تفخیم و بزرگداشت است.
📚(الميزان، ج19، ص115 ؛ مجمع البيان، ج9، ص323 )
🌱ب.2. دو کلمه «خافضة رافعة» که در ادامه میآید دلالت بر آن محذوف دارد؛ یعنی تقدیر کلام این بوده: آن هنگامی که آن واقعه واقع شود اموری را بالا برد و اموری را پایین آورد.
📚(ابوعلی، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص323 ؛ مفاتيح الغيب، ج29، ص384 )
🌱ب.3. به قرینه آیه بعد (که میفرماید وقوعش قابل تکذیب نیست) جمله محذوف چیزی شبیه این است که «هرکس بدان اعتراف خواهد کرد و دیگر هیچکس نمیتواند انکارش کند.»
📚(مفاتيح الغيب، ج29، ص384 )
🌱ب.4. جزای شرط آیه 8 (فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ) است؛ یعنی هنگامی که آن واقعه واقع شود آنگاه است که اصحاب میمنه چنین میباشند و اصحاب مشئمه چنان و ... .
📚(مفاتيح الغيب، ج29، ص385 )
🌱ب.5. ...
🍃ج. این جمله مفعول است برای فعل محذوف؛ در واقع تقدیر کلام چنین بوده است: «اذکروا اذا وقعت الواقعه: به یاد داشته باشید آن هنگامی را که آن واقعه واقع میشود.» و این تشویق است برای آماده شدن برای آن واقعه.
📚(مجمع البيان، ج9، ص324 ؛ مفاتيح الغيب، ج29، ص385 )
🍃د. میتواند کل این جمله در مقام مبتدا باشد، و جمله «إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا» خبر آن باشد؛ یعنی وقتی که آن واقعه رخ میدهد همان وقتی است که زمین بشدت میلرزد و ...»
📚(مجمع البيان، ج9، ص323 )
🍃د. ...
@yekaye
🔹 كاذِبَةٌ
▪️درباره ماده «کذب» اغلب به همین بسنده کردهاند که اصل این ماده نقطه مقابل «صدق» است (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص167)
و آن چیزی است که حقیقت و واقعیت نداشته باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص34)
و «کِذب:» به معنای خبر دادن از چیری برخلاف واقع است، اعم از اینکه عامدانه یا از روی اشتباه باشد (المصباح المنير، ج۲، ص۵۲۹).
▪️اما برخی توضیح دادهاند که اصل این ماده به معنای کم گذاشتن در کار است چنانکه به کسی که در جنگ موضعی را که داشته رها میکند می گویند «کذب عن قرنه» (الفروق في اللغة، ص37 )
▫️و به تعبیر دیگر، اصل این ماده دلالت دارد بر نقص در حدت و شدتی که در چیزی جاری است و یا لااقل مورد انتظار است، و به این جهت به سخن دروغ کذب گویند چون آنچه از کلام انتظار میرود بیان حقیقتی است که شخص در دل دارد؛ و دروغ، نقص و بلکه فقدان در چیزی است که از کلام انتظار میرود. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص1879)
▫️و موید این معنا هم آن است که در خصوص «صدق» که نقطه مقابل آن است قبلا (در جلسه 929 http://yekaye.ir/an-nesa-4-4/) بیان شد که اصل ماده «صدق» دلالت دارد بر قوتی در چیزی از حیث سخن یا غیر آن؛ و «صِدق» در مقابل «کذب» را بدین جهت چنین نامیدهاند که دارای قوتی فی نفسه است برخلاف کذب که هیچ قوتی ندارد و باطل محض است؛ و بر همین اساس است که برای شیء صُلب و محکم، تعبیر «شىءٌ صَدْق» به کار میبرند. (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۳۳۹)
▪️در هر صورت «کَذِب» (َ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ؛ آل عمران/75) نیز همانند «کِذب» به معنای «دروغ» و امری است که برای ابراز خلاف واقع به کار گرفته شده و اعم از آن که:
▫️- سخن باشد (كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً؛ کهف/۵)
▫️- یا یک عمل و شیء خارجی (وَ جاؤُوا عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ؛ یوسف/۱۸)؛
▫️- و حتی در جایی که خود سخن صحیح است اما اعتقادات با این سخن همراه نیست باز تعبیر «کذب» به کار میرود: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ» (منافقون/1)
▫️- و گاه «کذب» و «کاذب» بودن، به خود فعل (نه فاعل آن) نسبت داده میشود، چنانکه یکی از احتمالات معنای آیه آیه «ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ» (علق/16) این است که کاذبة را صفت خود ناصیه دانست، کنایه از اینکه دروغگویی در پیشانیاش نمایان است [حالت دیگر که بسیاری بدان سمت رفتهاند این است که چیزی در تقدیر بوده است؛ مثلا: «ناصیةٌ صاحبها کاذبةٌ: پیشانی کسی که صاحب این پیشانی دروغگو است»؛ لسان العرب، ج1، ص706 ] و یا معنای آیه «لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ» (واقعة/2) را این دانست که این واقعه، فعلة کاذبة نیست. (مفردات ألفاظ القرآن، ص704)
و البته بسیاری از اهل لغت مانند زجاج و فراء بر این باورند که «کاذبة» در این آیه نه اسم فاعل، بلکه مصدر است، شبیه عافیت و عاقبت، و اینها اسمائی هستند که در جای مصدر مینشینند، چنانکه در مورد «باقیة» هم کاملا در معنای «بقاء»به کار رفته است: «فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ» (حاقه/8) و معنایش این است که برای وقوع قیامت هیچ دروغی در کار نیست و قابل تخطی نیست و به تعبیر دیگر قیامت امری است که هیچ چیزی نمی تواند آن را رد کند، چنانکه میگویند «حَمَلَ فما كَذَبَ» (یعنی آن را بر دوش کشید و تخطی نکرد) (به نقل از لسان العرب، ج1، ص706 ؛ و نیز مجمع البحرين، ج2، ص157)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده «کذب»
▪️همانند آنچه قبلا درباره فعل «صَدَقَ» گفته شد، فعل «کَذَبَ» نیز هم به صورت لازم، هم متعدی یک مفعولی، و هم متعدی دومفعولی به کار میرود:
▫️وقتی فقط خود فعل دروغ گفتن مد نظر باشد به صورت لازم به کار میرود (وَ إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ، یوسف/27؛ وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ؛ یس/15؛ َ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ، بقره/10) چنانکه میگویند فلانی کاذب است: «أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ» (نحل/105) «وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ» (غافر/28) [و ظاهرا وقتی با حرف «علی» میآید هم به همین حالت ملحق میشود: «انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» (انعام/24)، «هؤُلاءِ الَّذينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ» (هود/18) ، «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ» (زمر/60)]
▫️اما وقتی به مقول قول (= سخنی که گفته شده) ویا مخاطب (کس ویا چیزی که کذب درباره اوست) توجه شود به صورت فعل متعدی یک مفعولی به کار میرود: «ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا» (یوسف/110) «ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ» (هود/65)
▫️و وقتی که هم به مخاطب و هم بدانچه کذب ناظر به آن است توجه شود به صورت متعدی دومفعولی به کار میرود «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى» (نجم/11) که در اینجا کلمه «أحداً» یا «نفسَه» در تقدیر است [یعنی دل در خصوص آنچه دید به کسی یا به خودش دروغ نگفت] (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص35 )
▪️و البته در صورتی که به باب افعال یا تفعیل هم برود متعدی با یک مفعول خواهد شد، اما معنایش متفاوت است؛
▪️وقتی به باب تفعیل میرود (کذّب، یُکَذّب، تکذیب) به معنای «نسبت دروغ دادن» به کسی یا به محتوایی به کار میرود، خواه آن شخص یا محتوا واقعا صادق باشد، یا کاذب (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۰۴)؛
▫️که در این صورت، ظاهرا اگر امر مورد تکذیب انسان باشد بدون حرف اضافه میآید (فَكَذَّبُوهُ، اعراف/64؛ فَكَذَّبُوهُما، مومنون/48 و یس/14؛ وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلينَ، حجر/80)
▫️و اگر مطلب یا یک حقیقتی باشد نه شخص، با حرف اضافه «بـ» میآید (كَذَّبُوا بِآياتِنا، بقره/39؛ كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ، انفطار/9؛ ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ، مطففین/17؛ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعيراً، فرقان/11؛ وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى، لیل/9؛ كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ، حاقه/4؛ قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّه، انعام/31 و یونس/45؛ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ، یونس/39؛ بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ، ق/5)
▫️و البته گاه میشود که برای تکذیب شخص از حرف اضافه «بـ» استفاده شود: «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ ... كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ» (قمر/23 و 33)
▫️و البته این باء همواره باء تعدیه نیست، بلکه گاه باء سببیت است، مثلا: «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها» (شمس/11) «فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ» (فرقان/19)؛
▫️و بسیار میشود که مفعول آن حذف میشود (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ، واقعه/82؛ وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى، طه/56) و اسم فاعل آن «مُکَذِّب» میشود (ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ، واقعه/51؛ ِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ، آلعمران/137؛ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبينَ، قلم/8؛ فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ، طور/11).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇