eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
. 1️⃣ «أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی‏ تُورُونَ» از این آیه به بعد سراغ آنچه بقای زندگی انسان بدان وابسته است می‌رود: ابتدا خوردن، سپس نوشیدن، و سپس آتش. ارتباط خوردن و نوشیدن با هم واضح است؛ اما چرا بعد از خوردن و نوشیدن سراغ آتش رفت و ما را به تامل در آتش دعوت کرد؟ 🍃الف. در میان قدما برخی چنین توضیح داده‌اند که از این جهت که در مقام هضم غذا – بر طبق علم طبیعیات – آتش است که اصلاح‌کننده غذاهاست؛‌یعنی ابتدا سراغ خوردن رفت که بنای بقای انسان به تامین غذاهای مورد نیاز بدنش است؛‌سپس سراغ آشامیدن رفت که استمراردهنده وجود انسان و مکمل غذاهاست؛ و سپس سراغ حرارتی رفت که برای هضم و جذب غذاها مورد نیاز است. (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص420 ) 🍃ب. آتش است که زندگی انسان را بسیار متفاوت از حیوانات کرده است: 📝نکته تخصصی : اهمیت در انسان! خوردن و نوشیدن ظاهرا یک نیاز طبیعی است که در میان تمام موجودات زنده عالم طبیعت رایج است؛ و برخی به غلط هنگام سخن گفتن از خوردن و آشامیدن در انسان اینها را جزء‌رفتارهای غریزی وی به حساب می‌آورند؛ اما قبلا بارها اشاره شد که انسان موجودی است که از حقیقتی به نام «فطرت» برخوردار است که در وجود او تمام ابعادی که مشابه آن در حیوانات «غریزه» شمرده می‌شود را تحت تاثیر قرار داده، اساسا دیگرگون می‌کند. دقت کنید: خوردن و آشامیدن در انسان بشدت با پدیده آتش مرتبط است؛ یعنی انسان تنها موجودی در نظام طبیعت است که مستقیما از طبیعت خام استفاده نمی‌کند؛ بلکه عمده «غذاهایش را درست می‌کند» یعنی در مواد خام طبیعت دست می‌برد؛ و مهمترین ابزار وی در این دستکاری مواد خام برای حصول غذایی که بخورد آتش است؛ و همین امر است که موجب شده که خوردن در انسان یک پدیده صرفا طبیعی نماند بلکه پدیده‌ای بشدت فرهنگی شود؛ تا جایی که که انسان‌شناس معروف، لوی اشترواس کتابی دارد با نام «خام و پخته» (The Raw and the Cooked) و و با تاکید بر تقابل «خام» و «پخته» نشان می‌دهد «خام» با طبیعت مرتبط است، درحالی که «پخته» با فرهنگ! در واقع، اگر اقتضائاتی که آتش برای زندگی خاص بشر ایجاد کرده حذف شود شاید تقریبا عمده فرهنگ و تکنولوژی بشر یکسر کنار گذاشته شود! (در این راستا به حدیثی که ان شاءالله در جلسه 1040 خواهد آمد دقت کنید.) 🍃ج. ... @yekaye
. 2️⃣ «أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی‏ تُورُونَ» آیا دیده‌اید آتشی را که می‌افروزید؟! 🔥تاملی درباره آتش از عجیب‌ترین مخلوقات الهی است که ما بسادگی از کنار آن عبور می‌کنیم: همه می دانیم که آتش یک امر جسمانی و دنیوی است؛ ‌با این حال آیا آتش خودش یک جسم است؟ اگر جسم است چگونه جسمی است؟ غلبه نگاه‌های ماتریالیستی در شناخت عالم به حدی رسید که سخن از «قانون پایستگی جرم یا پایستگی ماده» به میان آمد؛ لاوازیه ادعا کرد که همه عالم جسمانی از ماده فیزیکی (شیء دارای بُعد) درست شده است و «ماده نه نابود می‌شود و نه از پدید می‌آید بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌شود». بعدها دیدند سخن ناروایی است و بسیاری از واقعیات عالم جسمانی هست که با عنوان ماده قابل توضیح نیست؛ یکی از مهمترین این پدیده‌ها همین آتش است. برای حل مشکل قانون لاوازیه از کلمه «مبهم» انرژی استفاده کردند و «قانون پایستگی انرژی» را بدان اضافه کردند و قانون لاوازیه را اصلاح کردند و گفتند «مجموع ماده و انرژی نه نابود می‌شود و نه از پدید می‌آید بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌شود». اما این انرژی چیست که غیر از ماده است؟ گفتند «توانایی انجام کار» است؛ گفتند «خاصیت کمیتی یک جسم است که قابل اندازه‌گیری و انتقال به اشیای دیگر یا قابل تبدیل به حالت‌ها و شکل‌های مختلف است.» گفتند «کمیتی بنیادین است که برای توصیف وضعیت یک ذره، شیء یا سامانه به آن نسبت داده می‌شود.» (ویکی‌پدیا:‌ مدخل انرژی) و در این فضا امروزه براحتی می‌گویند «آتش انرژی گرمایی و نور است که هنگام واکنش شیمیایی آزاد می‌شود» (ویکی‌پدیا:‌ مدخل آتش). اما وقتی می‌گوییم آتش یک انرژی است یعنی چه؟ آیا آتش فقط گرماست که صرفاً خاصیت چیزی باشد؟ انرژی چیزی است که اگرچه با آثارش اندازه‌گیری می‌شود اما خودش دیده نمی‌شود؛ آیا آتش دیده نمی‌شود؟ آیا چیزی که دیده می‌شود جرم و ماده است یا انرژی؟ آتش رنگ دارد؛‌ قسمتهای مختلفش هم به رنگهای مختلف است: آبی؛‌ زرد؛ ‌نارنجی؛ ‌قرمز و ... . آیا انرژی است که رنگ دارد یا جرم و ماده؟ قسمتهای مختلفش چه ارتباطی با هم دارند؟ و ... 🔥آیا تاکنون آتشی را که می‌افروزید، خوب دیده‌اید و در آن دقت کرده‌اید؟! @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1039) 📖 أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ 📖 ترجمه 💢آیا شما درختش آن را پدید آوردید یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟! سوره واقعه (56) آیه 72 1399/7/7 10 صفر 1442 @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹أَنْشَأْتُمْ / الْمُنْشِؤُنَ در آیه ۳۵ همین سوره بیان شد که ▪️درباره ماده «نشأ» برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛ و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن؛ چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛ هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کرده‌اند و گفته‌اند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی می‌يابد [در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار می‌رود؛ اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل می‌گیرد و پدید می‌آید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است. ▪️این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی می‌شود و در تفاوت این دو گفته‌اند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانسته‌اند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ می‌دهد مورد توجه است؛ و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/۳۵؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/۷۲) را به معنای «ایجاد کردن» دانسته‌اند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ‏» (رعد/۱۲) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد. 🔖جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/ 📖اختلاف قرائت 🔹أَنْشَأتُمْ ▪️در اغلب قرائات به صورت «أَنْشَأْتُمْ» (ادای همزه دوم) قرائت شده است؛ ▪️اما در قرائتی از ابوعمرو (بصره) و قرائت حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف، و در برخی روایات از قرائت شعبه از عاصم به صورت «أَنْشاتُمْ» (به جای همزه دوم، به صورت الف) قرائت شده است. (معجم القراءات ج۹، ص315 ) 🔹الْمُنْشؤن ▪️در اغلب قرائات به همین صورت «الْمُنْشِؤُنَ» قرائت شده است؛ ▪️اما در برخی از قرائات عشر (ابوجعفر) و برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت ابن جماز؛ و یکی از دو روایت از قرائت ابن وردان) با حذف همزه و انتقال حرکت آن به ماقبل و به صورت «الْمُنْشُونَ» قرائت شده است؛ ▪️و حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف بر این کلمه به سه صورت ادا کرده است؛‌ یکی با همزه اما به نحو تسهیل؛ دوم شبیه قرائت فوق (الْمُنْشُونَ) و سوم با ابدال همزه به «یاء» ‌به صورت «المُنْشِيون». 📚(معجم القراءات ج۹، ص315 ) @yekaye
🔹شَجَرَتَها در بحث از آیه ۵۲ همین سوره اشاره شد که ▪️درباره ماده «شجر» برخی گفته‌اند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: ▫️یکی درهم فرو رفتن اجزای چیزی در اجزای دیگرش؛ و ▫️دیگری علو و رفعتی در چیزی؛ که در بسیاری از اوقات این دو معنا متداخلند؛ ‌چنانکه در خصوص درخت (شجرة) هم درهم فرورفتن شاخه‌ها در کار است و هم بلند و مرتفع بودنش. ▪️البته برخی اصل این ماده را از همان کلمه «شجر» به معنای درخت (گیاهی که ساقه داشته باشد) دانسته‌اند و مشاجره (حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ؛ نساء/۶۵) را هم بدین جهت از این ماده برگرفته‌اند که نزاع بین آنها همچون فرو رفتن شاخه‌های درخت درهم می‌باشد ویا از این جهت که در هنگام مشاجره کلامشان در هم می‌شود. ▪️با اینکه معروف است که «شجر» به درخت (گیاهی که تنه بلند داشته باشد) گویند اما به نظر می‌رسد که این امر عمومیت ندارد بلکه به مطلق گیاه، از جمله علفها و گیاهانی که تنه ندارند هم گفته شود؛ شاید واضحترین شواهد قرآنی این مدعا یکی گیاه کدو باشد که تنه درختی ندارد: «وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ» (صافات/146) و دیگری آیه «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ» (نحل/10) است که چراندن حیوانات عموما از گیاهانی است همچون علف و یونجه، که تنه ندارند. بدین ترتیب، شاید اینکه در برخی روایات میوه ممنوعه بهشت را گندم (حنطة) خوانده‌اند با اینکه قرآن از آن به «شجرة» تعبیر کرده است توجیه‌پذیر باشد. ▪️در اینکه کلمه «شجرة» مفرد است (مثلا: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقره/۳۵؛ اعراف/۱۹) نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَة» (قصص/۳۰)) اختلافی نیست؛ اما درباره اینکه آیا «شجر» جمع است یا گاه به صورت مفرد (و به همان معنای «شجرة») نیز به کار می‌رود اختلاف است و به نظر می‌رسد گاه با قرینه می‌توان آن را جمع دانست (مثلا: وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ؛ حج/۱۸) و وقتی هم که با توجه به قرینه‌ها مفرد است به معنای اسم جنس می‌باشد نه جمع مصطلح؛ چنانکه در آیاتی همچون «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نارا» (یس/۸۰) «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ» (الرحمن/6) «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» (واقعه/52) «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ» (نحل/10) «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها« (نمل/60) این معنا ظهور بیشتری دارد. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) اسحاق بن حریز می‌گوید: امام صادق ع به من فرمود: دوستانت درباره سخن ابلیس که [به خدا] گفت «مرا از آتش آفریدی و او را از گِل آفریدی» (ص/۷۶) چه می‌گویند؟ گفتم: فدایت شوم! این مطلبی است که او گفته و خداوند هم در کتابش آن را ذکر کرده است. فرمود: اما ابلیس – لعنه الله – دروغ گفت! اسحاق! خداوند او را هم قطعا از گِل آفریده بود. سپس فرمود: خداوند می‌فرماید: «همان كه براى شما از آن درخت سرسبز آتشى پديد آورد، پس شما از آن به ناگاه آتش مى‏افروزيد» (یس/۸۰) خداوند وی را از آن آتش، و آتش را از آن درخت آفرید؛ و درخت اصلش از گِل است. 📚تفسير القمي، ج‏2، ص245 حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَرِيزٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيَّ شَيْ‏ءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكَ فِي قَوْلِ إِبْلِيسَ «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»؟ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَالَ ذَلِكَ وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ. قَالَ كَذَبَ‏ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَا إِسْحَاقُ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ النَّارِ وَ النَّارُ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ؛ وَ الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا مِنْ طِين‏. @yekaye
☀️۲) ابوذر غفاری روایت کرده است: در یکی از غزوات [در زمستان] همراه با رسول الله بودیم. چون شب شد باد سردی وزیدن گرفت و ابرهایی هم پیاپی بر ما باریدند. چون نیمه‌های شب شد عمر بن خطاب آمد و جلوی رسول الله ص ایستاد و گفت: مردم سردشان است و از سنگ‌های آتش‌زنه و کبریت‌ها هم شعله‌ای بیرون نمی‌جهد و از شدت سرما چیزی نمانده که هلاک شوند. پس رسول الله ص رو به حضرت علی ع کرد و گفت: علی! بلند شو و آتش برایشان فراهم کن. پس او برخاست و به سوی درخت سبزی رفت و شاخه‌ای از شاخه‌هایش گرفت و از آن آتشی فراهم کرد و در همه جا برافروخت و همه با آن آتش برافروختند و خداوند متعال را شکر کردند و رسول الله ص و حضرت علی ع را ستودند. 📚عيون المعجزات، ص47؛ 📚نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة ع، ص154؛ 📚مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ع، ج‏1، ص507 روي عن ابي ذر جندب بن جنادة الغفاري انه قال: كنا مع رسول اللّه (ص) في بعض غزواته [في زمان الشتاء] فلمّا أمسينا هبّت ريح باردة، و علتنا غمامة هطلت غيثا (متفجّرا). فلمّا انتصف الليل جاء عمر بن الخطّاب و وقف بين يدي رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و قال: إنّ [الناس] قد أخذهم البرد، و قد ابتلّت المقادح و الزناد فلم توقد، و قد أشرفوا على الهلكة لشدّة البرد، فالتفت- صلّى اللّه عليه و آله- إلى عليّ- عليه السلام- و قال له: قم يا عليّ و اجعل لهم نارا، فقام (ع) و عمد إلى شجر أخضر، فقطع غصنا من أغصانه و جعل لهم منه نارا، و أوقد منها في كلّ مكان و اصطلوا بها، و شكروا اللّه تعالى، و أثنوا على رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و على أمير المؤمنين- عليه السلام‏. @yekaye
☀️۳) در ضمن روایت مفصلی مفضل می‌گوید از امام صادق ع درباره انواع آتشها پرسیدم. فرمودند: آتش‌ها چهار گونه‌اند: آتشی که می‌خورد و می‌نوشد؛ آتشی که می‌خورد و نمی‌نوشد؛ آتشی که می‌نوشد و نمی‌خورد؛ و آتشی که نمی‌خورد و نمی‌نوشد. اما آتشی که می‌خورد و می‌نوشد؛ آتش [= حرارت داخل بدن] انسانها و حیوانات است؛ و آتشی که می‌خورد و نمی‌نوشد، آتش هیزم است؛ آتشی که می‌نوشد و نمی‌خورد، آتش درخت است؛ و آتشی که نمی‌خورد و نمی‌نوشد؛ آتش سنگ چخماق و جرقه‌زن‌هاست. 📚الخصال، ج‏1، ص227 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: ... وَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّيرَانِ. فَقَالَ: النِّيرَانُ أَرْبَعَةٌ نَارٌ تَأْكُلُ وَ تَشْرَبُ وَ نَارٌ تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ وَ نَارٌ تَشْرَبُ وَ لَا تَأْكُلُ وَ نَارٌ لَا تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ. فَالنَّارُ الَّتِي تَأْكُلُ وَ تَشْرَبُ فَنَارُ ابْنِ آدَمَ وَ جَمِيعِ الْحَيَوَانِ وَ الَّتِي تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْوَقُودِ وَ الَّتِي تَشْرَبُ وَ لَا تَأْكُلُ فَنَارُ الشَّجَرَةِ وَ الَّتِي لَا تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْقَدَّاحَةِ وَ الْحُبَاحِب‏. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 1️⃣«أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ» در تدبر قبل اشاره شد انسان موجودی است که زندگی‌اش بشدت با آتش گره خورده و تنها موجود روی زمین است که خودش آتش روشن می‌کند و از آن استفاده می‌کند. این مساله بقدری اهمیت دارد که بسیاری از انسان‌شناسان، که تلقی داروینی از انسان را باور دارند و انسان را صرفا یک حیوان پیشرفته می‌دانند نیز معتقدند که همین تفاوت بهره‌برداری از آتش بود که موجب تفوق انسان بر سایر حیوانات گردید. اما این سوال همچنان در پیش روی آنان نیز باز است: شما تفاوت اصلی ما انسان‌ها با حیوانات را در توان استفاده ما از آتش می‌دانید؛ اما خود همین پدید آوردن آتش و امکان استفاده از آن را چه کسی در ما قرار داده است؟ واقعا آیا این ماییم که درختی که ظرفیت آتش گرفتن دارد را پدید می‌آوریم یا خداوند است که پدیدآورنده این امور است؟ @yekaye
. 2️⃣ «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ» مقصود از «شجرتها» چیست؟ 🍃الف. به معنای «درخت آتش» است؛ بر همین اساس، برخی از مفسران مصداق این آیه را دو درخت «مَرْخ» و «عَفار» معرفی کرده‌اند، دو درختی که وقتی شاخه‌هایی از اینها چیده و بر روی هم کشیده ‌شود (بدون اینکه نیاز باشد صبر کنیم تا شاخه‌ها خشک شود) آتش می‌گیرد (مثلا: قرطبی در الجامع لأحكام القرآن، ج‏18، ص221 )؛ و برخی مفسران درختان آتش‌زای دیگری همچون «عُشَر» و «کَلْخ» را هم بدان اضافه کرده‌اند (مثلا: التحرير و التنوير، ج‏27، ص298 ) 🍃ب. درخت آتش تعبیری است همچون «هیزم آتش» یعنی اشاره است به همین که آتش از درخت بیرون می‌آید؛ و جالب اینجاست که عموم آنچه که بشر برای تولید آتش سراغ دارد، برگرفته از درختان است؛ خواه هیزم باشد که مستقیما از درختان است یا ذغال سنگ (که فسیل درختهای سرخس بوده) یا نفت و گاز طبیعی (که آنها را هم بقایای گیاهان و موجودات آلی موجود در اقیانوس‌ها می‌دانند؛ ویکی‌پدیا؛‌ مدخل «نفت») و مشتقاتی که از اینها درست می‌شود. 🍃ج. نقل شده که برخی گفته‌اند که مقصود از «شجره» خود آتش است؛ گویی نوع آتش و جنس آتش مد نظر بوده و شجره برای آن استعاره گرفته شده است؛ هرچند این قول را متکلفانه دانسته‌اند. (البحر المحيط، ج‏10، ص90 ) 🍃د. ... @yekaye
. 3️⃣ «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ» نه‌تنها خود آتش –چنانکه در تدبرهای آیه قبل اشاره شد - خودش یکی از عجایب خلقت است، بلکه خود همین مطلب که آتش (که حرارت و سوزندگی و میراندن ویژگی بارز آن است) از درخت (که لطافت و پاکیزگی و حیات ویژگی بارزش است) ‌بیرون می‌آید نیز امری بس عجیب‌تر است. اگر اضافه کنیم که ▪️ ابلیس هم از آتش آفریده شده، به نحوی آفرینشش به «شجره» گره خورده است (حدیث ۱ https://eitaa.com/yekaye/8496)؛ ▪️و هم خود بهشت پر از «شجره» است و حتی اسم بهشت «جنت» است؛ یعنی باغ انبوه از درختان. ▪️و هم در جهنم «شجره»ای هست (زقوم) که غذای (= عامل بقای) جهنمیان از آن است. ▪️و آدم هم از «شجره» خورد که از بهشت رانده شد؛ مطلب جالب تر می‌شود. 🔸خلاصه اینکه «شجره» هم خودش مایه ادامه حیات و سرزندگی در دنیا و آخرت (بهشت) است؛ و هم اصل و اساس آتش است؛ آتشی که هم زندگی انسان در دنیا را کاملا متفاوت کرده؛‌ و هم مهمترین ابزار برای عذاب در آخرت است. 🤔آیا تا به حال «شجره» و اینکه ایجادش به دست خداوند است را جدی گرفته‌ایم؟ @yekaye
. 4️⃣ «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ» نفرمود «أَمْ نَحْنُ مُنْشِؤُنَها: یا ما پدیدآورندگان آنیم؟» بلکه فرمود «أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ: یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟!» چرا؟ 🍃چه‌بسا با این تعبیر می‌خواهد اشاره کند که: 🌱الف. اینکه ما انسانها در پدید آمدن درختانی که از آنها آتش تهیه می‌شود برای خود مدخلیتی می‌بینیم؛ اما خداوند تذکر می دهد که تنها و تنها ماییم که پدیدآورنده‌ایم و اگر به نقش ما در پیدایش آن توجه کنید می‌بینید که در عرض ما شما هیچ نقشی در پیدایش آن ندارید؛ 🌱ب. و همین نکته فوق که شما هیچ مدخلیتی در پیدایش آن ندارید بدین جهت است که اساسا ما پدیدآورنده‌ایم؛ یعنی در نظام عالم تنها و تنها پدیدآورنده واقعی ماییم؛ 🌱ج. ‌و اگر ماییم که تنها و تنها پدیدآورنده واقعی هستیم؛ پس می‌توانیم شما را هم در آخرت پدید آوریم؛ و این استبعاد شما به خاطر این است که کار ما (که واقعا پدیدآورنده ایم) را با کار خودتان (که واقعا در همینجا هم هیچ نقشی ندارید) قیاس کرده‌اید. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1040) 📖نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ 📖 ترجمه 💢ما آن را مایه تذکر، و متاعی [= بهره‌ای، سرمایه‌ای] برای صحرانشینان قرار دادیم. سوره واقعه (56) آیه 73 1399/7/9 12 صفر 1442 @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹تَذْكِرَة در بحث از آیه ۶۲ همین سوره بیان شد که ▪️ماده «ذکر» در اصل در دو معنای مختلف به کار می‌رود: ▫️یکی در معنای جنس نر در مقابل ماده، یا مذکر در مقابل مؤنث (وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى‏، آل عمران/۳۶) ▫️ و دیگری در معنای «یاد و حافظه» که نقطه مقابل «غفلت» (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا، کهف/۲۸) و «نسیان» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيت‏، کهف/۲۴) می‌باشد؛ و البته برخی احتمال داده‌اند معنای اول آن هم از معنای دوم گرفته شده به این مناسبت که فرزند پسر بوده که یاد و اسم شخص را زنده نگه می داشته است. ▪️در این معنای دوم، «ذِکر» گاه به حالت نفسانی‌ای گفته می‌شود که که انسان به وسیله آن اطلاعاتی را که به دست آورده نگهداری می‌کند و همان «حفظ و حافظه» است با این تفاوت که حفظ و حافظه را از حیث به دست آوردن و در مخزن ذهن نگهداشتن می‌گویند، اما «ذکر» را از حیث احضار [مجدد] آن مطلب در ذهن؛ و گاه به خود حضور چیزی در دل [= ذهن] یا در سخن می‌گویند، و به همین جهت اخیر است که ذکر را به دو قسم «ذکر قلبی» (فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ‏، کهف/۶۳) و «ذکر زبانی» (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ‏، انبیاء/۱۰) تقسیم می‌کنند؛ که هر کدام هم دو قسم دارد: ذکر به معنای به یاد آوردن بعد از فراموشی، و ذکر به معنای تداوم در یادسپاری. ▪️همچنین اشاره شد که «ذکَّر، یُذَکّر تذکیر» حالت متعدی ذکر است یعنی مطلبی را به یاد کسی انداختن، (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ‏، إبراهيم/۵؛ َ تَذْكيري بِآياتِ اللَّه‏، یونس/۷۱)؛ و «تذکّر» از باب تفعل، و واکنش انسان به تذکیر است، یعنی به یاد آوردن (ذکّرتُه فتذکّر یعنی به یادش انداختم پس به یاد آورد) و تفاوت «تذکر» با «تنبّه» در این است که در تذکر اصل مطلب را شخص می‌دانسته و از یاد برده است اما در تنبه ممکن است شخص اصلا معرفتی به موضوع مورد بحث نداشته باشد و با تنبه او را متوجه آن موضوع کنیم. البته وقتی ماده «ذکر» به باب تفعُّل می‌رود گاه به صورت معمولی (تذکّر) می‌آید (أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ، انعام/۸۰)؛ گاهی یکی از دو برای تخفیف در کلام حذف می‌شود (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولىَ‏ فَلَوْ لَا تَذَكَّرُونَ؛ واقعه/۶۲) و گاه ادغامی در آن رخ می‌دهد (حرف «ت» به لحاظ تلفظی به «ذ» نزدیک است به آن تبدیل می‌شود و در هم ادغام می‌شوند) و «یتذکّر» به صورت «یذَّکّر» درمی‌آید (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ، بقره/۲۶۹). 🔖جلسه ۱۰۲۹ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-62/ ▪️در اینجا فقط این نکته را می‌افزاییم که؛ «تَذْكِرَة» بر وزن تفعله را گفته‌اند که همان معنای تفعیل (تذکیر) می‌دهد به نحوی خفیف‌تر؛ یعنی به معنای آن چیزی است که مایه یادآوری و تذکر می‌شود؛ به تعبیر دیگر، آن موعظه و نصیحتی است که با آن، آنچه را باید بدان عمل شود متذکر می‌شوند. 🔖جلسه ۴۶۵ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-19/ @yekaye
🔹مَتاعاً قبلا بیان شد که ▪️ماده «متع» در اصل بر منفعت و بهره‌وری دلالت دارد؛ و در تفاوتش با نفع، برخی گفته‌اند نفعی است که مدتی ادامه داشته باشد؛ و برخی گفته‌اند نفع و منفعتی است که همراه با لذت و رفع حاجت باشد، مخصوصا اگر انسان لذتش را زود درک کند مانند لذت پولدار شدن؛ در حالی که نفع در جایی که برای رسیدن به لذت باید صبر کرد نیز به کار می‌رود. ▪️«متاع»، هم به معنای مصدری به کار می‌رود (به معنای بهره‌مند شدن و نفع بردن)، و هم به معنای آن چیزی که مورد بهره‌وری قرار می‌گیرد؛ و به هر چیزی که به نحوی از آن بتوان استفاده کرد اطلاق می‌شود؛ و در بسیاری از آیات قرآن هر دو می‌تواند مد نظر بوده باشد: (قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ‏؛ نساء/۷۷) و جمع آن «أَمْتِعَة» (أَمْتِعَتِكُمْ؛ نساء/۱۰۲) می‌باشد. ▪️«مُتْعَة» نیز به معنای چیزی است که برای رفع نیاز استفاده می‌شود و به نحو اصطلاحی، با دو تعبیر «متعه نکاح» و «متعه حج» مواجهیم؛ که اولی همان است که «ازدواج موقت» نامیده می‌شود که تفاوت مهمش با ازدواج عادی این است که زمانش معلوم است و با پایان زمان، بدون طلاق از هم جدا می‌شوند و در قرآن کریم با تعبیر «استمتع» از آن یاد شده «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُ» (نساء/۲۴)؛ و دومی آن است که انسان عمره را به حج ملحق کند «فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ‏» (بقرة/۱۹۶). از خلیفه دوم روایت شده است که «مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص، وَأَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا وَأُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا: دو متعه در زمان پیامبر رایج بود اما من از آن دو نهی کردم و هرکس انجامش دهد مجازاتش می‌کند» (الموطأ (مالک)، ج۱، ص۱۷۰؛ السنن (سعید بن منصور)، ج۱، ص۲۵۲) ▪️همچنین به طور اصطلاحی، دو کلمه «متعه» و «متاع» هم به صورت اسم (مثلا: وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ‏؛ بقرة/۲۴۱) وهم به صورت فعل (مثلا: وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ‏؛ بقرة/۲۳۶) در مورد چیزی که به زن مطلقه می‌دهند تا در ایامی که عده نگه می‌دارد مخارجش تامین باشد نیز گفته می‌شود. 🔖جلسه ۵۱۸ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-28/ @yekaye
🔹للْمُقْوینَ این کلمه از ماده «قوی» است (که هرچند برخی به خاطر تاکید بر کلمه «قوت»، اصل این ماده را «قوو» دانسته‌اند؛ مثلا كتاب الماء، ج‏3، ص1082؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص1721). ▪️ برخی بر این باورند که این ماده از موادی است که در اصل بر دو معنای مقابل هم دلالت می‌کند (شبیه «قسط» که هم برای عدل به کار می‌رود و هم برای ظلم)؛ ▫️یکی از آن دو معنا شدت و نقطه مقابل ضعف است؛ با کلماتی همچون «قوت» ویا «قوی» (نقطه مقابل ضعیف)؛ که «مُقْوِى» در این شق، به معنای کسی است که اصحاب و شترانش قوی‌اند؛ ▫️و معنای دیگر خلاف این است که بر یک نحوه کم‌فایده بودن دلالت دارد؛ مانند «قَوَاء» که به معنای زمینی است که کسی در آن سکونت نمی‌کند؛ و «أقْوَت الدّارُ» یعنی خانه خالی شد؛ و «باتَ فلانٌ القَواءَ» یعنی فلانی بدون اینکه غذا بخورد بیتوته کرد؛ و «مُقْوِى» در این شق، به معنای شخصی است که زاد و توشه‌ای به همراه ندارد. (معجم مقاييس اللغه، ج‏5، ص36-37 ) ▪️راغب اصفهانی نیز ظاهرا همین را قبول دارد؛ زیرا از سویی کاربرد کلمه «قَوَاء» به معنای بیابان [معنایی که به نحوی به فقر و نداری برمی‌گردد] را قبول کرده و معنای «أَقْوَى الرّجل» را به معنای «در بیابان واقع شدن» که گاه کنایه از فقیر بودن است دانسته و لذا به تبع بسیاری از مفسران آیه «مَتاعاً لِلْمُقْوینَ» (واقعه/73) را ناظر به همین حال و هوا [بیابانگردان یا نیازمندان] دانسته است؛ و از سوی دیگر توضیح خود را ناظر به معنای قوت دانسته و البته تذکر می‌دهد که «قوت» گاهی به معنای قدرت به کار می‌رود مانند: « خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ» (بقرة/63) و گاهی به معنای آمادگی موجود در چیزی؛ که تعبیر «بالقوه» در این معنا بسیار شایع است که مثلا می‌گویند این دانه بالقوه درخت است. [البته ظاهرا در قرآن کریم به این معنا به کار نرفته است؛ مگر اینکه با تکلف تعابیری مانند «قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَديد» (نمل/۳۳) یا « وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة» (انفال/۶۰) را ناظر به این معنا قلمداد کنیم.] (مفردات ألفاظ القرآن، ص694 ) ▪️مرحوم مصطفوی ظاهرا این معنای دوم قوت را اصل این ماده دانسته و معتقد است که اصل ماده «قوی» به معنای آن چیزی است که امکان عمل را برای موجودات زنده فراهم می‌آورد و مبدا فعل است و مراتب شدید و ضعیف دارد؛ یعنی هم با اینکه قوت به معنای شدت باشد مخالفت می‌کند؛ و قدرت را یکی از مصادیق این قوت می‌داند؛ و هم در مورد کلمه «مقوین» با تفاسیر رایج از این کلمه (به معنای مسافران و کسانی که در بیابان نزول می‌کنند) مخالفت می‌کند و سعی می‌کند معنای «نیازمند» را با این توجیه به این ماده برگرداند که اقواء (باب افعال) نظر به جهت صدور و نسبت به فاعل است و معنای آن «خود را قوی و دارای قوت کردن» است و «مقوین» یعنی کسانی که وظیفه‌شان قوی کردن خود و عائله خویش و رفع ضعف و جاجت به طعام و ... می‌باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص347-348 ) 🔸 البته در مقام نقد ایشان می‌توان گفت که ظاهرا ایشان معنای اصلی این ماده را از کاربرد کلمه «بالقوه» استخراج کرده‌اند و به همین سبب است که با اینکه قوت به معنای شدت باشد مخالفت نموده‌اند (چون وضعیت بالقوه، برای قوت ضعیف به کار می‌رود)؛ در حالی که با توجه به عدم کاربرد معنای «بالقوه» در قرآن و نیز اینکه قرآن صریحا «قوة» را در مقابل «ضعف» استفاده کرده: «اللَّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً» (روم/۵۴) به نظر می‌رسد مبنای ایشان قابل دفاع نباشد. ▪️اما حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «شدتی است که در اثنای آن یک چسبندگی ویا دربرگرفتنی همراه با امتداد باشد» چنانکه به رشته‌های یک ریسمان که در هم پیچیده شده «قُوّة» گفته می‌شود؛ و یا به تخم مرغی که حاوی جوجه باشد «قاویة» می‌گویند و وقتی جوجه آن را بشکافد بدان «قُوَیّ» گویند؛ و «قوت» در مقابل ضعف هم شدت در بدن و چسبندگی و استحکام درونی شیء است؛ ‌و «قواء» هم زمین پهناور (دارای امتداد) و خشکی است که زمینش از خشکی حالت چسبندگی به هم پیدا کرده است؛ و «مقوین» هم به کسانی می‌گویند که مسافر در قواء هستند و زاد و توشه‌شان تمام شده است؛ و البته برخی گفته‌اند که «مقوی» هم از اضداد است؛‌یعنی هم به معنای فقیر است (از همین زمین قواء) و هم از «أقوی» به معنای آن که چارپایانش قوی و اموالش فراوان شده است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص1721-1722) 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه بحث از ماده «قوی» ▪️خوب است همینجا اشاره کنیم که علاوه بر معانی فوق که برای «مقوی» مطرح شد (کسی است که اصحاب و شترانش قوی‌اند؛ کسی که در قواء [بیابان بی آب و علفی که کسی در آن زندگی نمی‌کند] اطراق کرده؛ فرد نیازمند و فقیر؛ ویا کسی که زاد و توشه‌ای ندارد) با توجه به کاربردهای دیگر آن، معنای دیگری هم براین کلمه ذکر شده است: «فروشنده‌ای است که چیزی را می‌فروشد»؛ در واقع وقتی دویا چند نفر در کالایی شریک باشند و آن را قیمت‌گذاری کنند و یکی پولش را پرداخت کند و آن را برای خود بردارد می‌گویند «یتقاویانها» (كتاب العين، ج‏5، ص: 237 )؛ و ظاهرا به این مناسبت به فروشنده‌ «مقوی» گویند (تهذيب اللغة، ج‏9، ص275 ) ▪️چنانکه اشاره شد کلمه «قوة» در قرآن عموما به معنای قدرت به کار رفته است؛‌که گاه ناظر به قوت بدنی است مانند «وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» (فصلت/15) «فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ» (كهف/95) و گاه به معنای قوت قلب است مانند « يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ« (مريم/12) و گاه به معنای یاور بیرونی‌ای است که به شخص کمک کند؛ اعم از انسان یا مال و ...؛ مانند «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً» (هود/80) «قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ» (نمل/33)؛ و گاه در معنای عامی که همه اقسام فوق را شامل شود به کار رفته است: « وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ‏» (هود/52) و گاه در خصوص قدرت خداوند است:‌ «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»‏ (ذاريات/58) که جمع این کلمه «قوة» ، «قوی» است: «عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى»‏ (نجم/5) که این تعبیر ظاهرا درباره حضرت جبرئیل به کار رفته است و درباره اینکه چرا اینجا به صورت جمع (آن هم با الف و لام که دلالت بر شمول و کثرت می‌کند) به کار رفته اما در جای دیگر به صورت مفرد (ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ؛‏ تكوير/20) گفته‌اند که در اولی چون ناظر به این عالَم و کسانی که از او علم دریافت می‌کنند بوده تاکید بر کثرت و عظمت قدرت وی است؛ اما در دومی چون در نسبت با خداوند مطرح شده می‌خواهد نشان دهد که قوت وی یک محدودیتی دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص694 ) ▪️«قویّ» اسم فاعل آن است به معنای کسی که قدرت دارد: «هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزيزُ» (هود/66؛‌ شوری/19) «قَوِيٌّ شَديدُ الْعِقابِ» (انفال/52؛‌غافر/۲۲) «إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ» (حدید/25؛ مجادله/۲۱) «اِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ» (قصص/26) «وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمينٌ» (نمل/39) 🔸و در تفاوت «قوی» و «قادر» گفته‌اند که قوی کسی است که هم بر انجام یک کار و هم بر بیش از آن توانایی دارد؛ لذا در خصوص کسی که قدرتش را در مورد کاری بروز داده و آن را به انجام رسانده نمی‌گویند «بر انجام آن قوی است» بلکه زمانی این تعبیر را به کار می‌برند که در انجام آن بر دیگران مزیتی داشته باشد؛ و به همین جهت برخی گفته‌اند «قوی» ‌قادری است که در خصوص آنچه بر آن قدرت دارد عظیم الشان شمرده می‌شود. (الفروق في اللغة، ص99 ) 🔸همچنین کلمه «قوة» با کلماتی مانند «شدت» و «متانت» و «شهامت» نیز نزدیک است؛ در تفاوت اینها گفته‌اند: ▪️«قوت» از جنس قدرت است؛ اما «شدت» از جنس صلابت است نه از جنس قدرت؛‌و لذا خود خدوند به وصف «قوی»‌متصف می‌شود اما به وصف «شدید» خیر. (الفروق في اللغة، ص100 ) ▪️«متانت» هم به معنای صلابتی است که با رفعت گرفتن همراه است؛ چنانکه زمین «متن» زمینی صُلب و مرتفع می‌باشد (الفروق في اللغة، ص101) ▪️و «شهامت» هم در اصل خشونت در کنار است که از «شیهم» که به معنای خارپشت مذکر است گرفته شده است. (الفروق في اللغة، ص101 ) 📿ماده «قوی» [یا «قوو»] و مشتقات آن 43 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye